eitaa logo
کانال کمیل
6هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
3هزار ویدیو
113 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
تفسیر نور《سوره ملک 》.pdf
228.6K
فایل pdf تفسیر نور سوره ملک
....!! 🌷از سر شب حالتى داشت كه احساس مى كردم مى خواهد چيزى به من بگويد، بالاخره سر صحبت را باز كرد و گفت: بابا! خبردارى كه ضد انقلاب تو كردستان خيلى شلوغ كرده؟ اگه بخوام برم اون جا، شما اجازه مى دى؟ 🌷گفتم: بله. اجازه مى دم، چرا كه نه، فرمان امامه همه بايد بريم دفاع كنيم. پرسيد: مى دونين اون جا چه وضعيتى داره؟ جنگ، جنگ نامرديه؛ احتمال برگشت خيلـى ضعيفه. با خنده گفتم: مى دونم، براى اين كه خيالش را راحت كنم، ادامه دادم؛.... 🌷....ادامه دادم؛ از همان روز اولى كه به دنيا آمدى، با خدا عهد كردم كه تو را وقف راه دين و حق كنم. اصلاً آرزوى من اين بود كه تو توى اين راه باشى؛ برو به امان خدا پسرم. گل از گلش شگفت. خنديد و صورتم را بوسيد. 🌷....بعدها به يكى از خواهرانش گفته بود: آن شب آقاجان، امتحان الهى اش را خوب پس داد. 🌹 به ياد فرمانده جوان، شهید محمود کاوه راوى: پدر شهيد معزز
آتش دشمن سنگین بود و همه جا تاریک تاریک.بچه ها همه کپ کرده بودند به سینه ی خاکریز. دور شیخ اکبر نشسته بودیم و می گفتیم و می خندیدیم که یکدفعه دو نفر اسلحه بدست از خاکریز اومدند پایین و داد زدند:(الایرانی !الایرانی!)😳 و بعد هرچی تیر داشتند ریختند تو آسمون.نگاهشون می کردیم که اومدند نزدیک تر و داد زدند:(القم القم بپر بالا)😳 صالح گفت:( ایرانی اند... بازی در آوردند!)😄 عراقی با قنداق تفنگ زد به شانه اش و گفت:(السکوت الید بالا)نفس تو گلوهامون گیر کرد😰 شیخ اکبر گفت:نه مثل اینکه راستی راستی عراقی اند😞 ....خلیلیان گفت صداشون ایرانیه....😐 یه نفرشون چند تیر شلیک کرد و گفت:(روح!روح!) دیگری گفت:اقتلو کلهم جمیعا...خلیلیان گفت:بچه ها می خوان شهیدمون کنند😑 و بعد شهادتین رو خوند.😥 دستامون بالا بود که شروع کردن با قنداق تفنگ ما رو زدن و هُلمان دادند😓 که ما رو ببرندسمت عراقی ها. همه گیج و منگ شده بودیم و نمی دونستیم چیکار کنیم که یکدفعه صدای حاجی اومد که داد زد:(آقای شهسواری !آقای حجتی !پس کجایین؟!🤔) هنوز حرفش تموم نشده بود که یکی از عراقی ها کلاشو برداشت.رو به حاجی کردوداد زد :بله حاجی !بله ما اینجاییم!😶.... حاجی گفت: اونجا چیکار می کنین ؟🤔گفت:(چندتاعراقی مزدور دستگیر کردیم)😳 و زدند زیر خنده و پا به فرار گذاشتن...
🌷#شهید #عبدالصالح_زارع_بهنمیری🌷 خیلی دوست داشت پسرش محمدحسین حافظ قرآن شود. حتی در دوران بارداری صوت جزءهای قرآنی را در خانه پخش می‌کرد #تا_فرزندمان_با_صدای_قرآن_انس_بگیرد. بعد از تولد محمدحسین هم، زمان‌هایی که خواب بود برایش نوای قرآن پخش می‌کرد. آن هم روزانه حدوداً #یک_ساعت و نه بیشتر. چراکه وقت بیداری‌ با شیطنت‌هایش هر دو ما را با خود همراه می‌کرد. پخش صوت قرآن، جزء برنامه‌های اصلی تربیتی محمدحسین بود. آقا صالح می‌گفت «اگر محمدحسین حافظ قرآنی شود، ما آن دنیا سربلند خواهیم بود.» می‌گفت «می‌دانم سخت است، ولی به اجر آن دنیایش می‌ارزد، پس برایش تلاش کن.» به من و محمدحسین خیلی علاقه داشت، اما همیشه می‌گفت #نمی‌خواهم_به_شما_وابسته_شوم! محبتش بی‌نظیر بود، اما وابستگی نداشت. این حرفها مربوط به زمانی بود که اصلاً هیچ خبری از سوریه و شهادت و... نبود. انگار حواسش بود که با وجود شدت علاقه بینمان، این رابطه قلبی زمینگیرش نکند... دلش می‌خواست به راحتی دل بکند. محمدحسین 7 ماهه بود که آقا صالح رفت. با این‌حال به دوستانش که در سوریه بودند گفته بود «محمدحسین خیلی به من وابسته است.» شادی روحش #صلوات
جای شهید همت خالی که خانومش تعریف میکرد: بهش گفتم : ابراهیم آخه چرا #چشمات اینقدر خوشگله؟ گفت : چون تا حالا با این چشمام گنـــ❌ــاه نکردم .... #سردارشھید_محمدابراهیم_همتـــــ 🌷 یادش با ذکر #صلوات 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
: اگر می خواهید دعاهایتان مستجاب شود، به جهاد اکبر که همان خودسازی درونی است بپردازید. 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
‍ پیکر سالم شهید محمد رضا شفیعی چهارده سال بیشتر نداشت. برای جبهه رفتن اقدام کرد ولی قبول نمی کردند. بالاخره با دست بردن در شناسنامه راهی منطقه شد. نوزده سالگی برای آخرین بار اعزام شد. رفته بود کلی تسبیح و ... برای دوستانش خریده بود. مادرش گفته بود: چیکار می کنی؟ تو بعدها خرج داری زندگی باید تشکیل بدی، خونه میخوای و... گفته بود: خونه من یک متر جا هست که نه آهن می خواد نه گچ! بالاخره خداحافظی کرد و رفت. از نیروهای واحد تخریب لشگر علی ابن ابی طالب (ع) بود. عملیات کربلای چهار آخرین عملیات او بود. دوستانش می گفتند به سختی مجروح شد و پیکرش جاماند. محمدرضا شفیعی به جرگه شهدای گمنام پیوست. برخی می گفتند او اسیر شده چون دوستانی که در کنار او بودند همگی اسیر شدند. اما خانواده چشم انتظار او بود. آزادگان به میهن بازگشتند اما خبری از او نشد. یکی از آزادگان گفته بود: ما دیدیم که محمدرضا اسیر شد اما خبری از او نداریم. ناله ها و گریه های خانواده بیشتر شده بود. همه آرزو داشتند خبری از گمشده شان به دست آورند. سال هشتاد عراق و ایران برای تبادل اجساد توافق کردند. مرداد ۸۱ خبر بازگشت پیکر محمدرضا اعلام شد. خبر خیلی عجیب بود. پیکر محمدرضا بعد از ۱۶ سال سالم است او در کربلای چهار مجروح و سپس اسیر می شود. یازده روز او را به همین وضع نگه می دارند. بعد می گویند: باید به امام توهین کنی. او هم فریاد می زند: مرگ بر صدام. بعثی ها آنقدر او را می زنند تا به شهادت می رسد. پیکر او را در قبرستانی در نزدیکی کربلا به خاک می سپارند. حالا بعد از ۱۶ سال پیکر او را از خاک خارج کرده اند. بدن او سالم مانده. گویی که به خواب رفته است؟ بعثی ها سه ماه پیکر او را زیر آفتاب انداختند تا پوسیده شود. آهک و دیگر مواد فاسد کننده بر بدنش ریختند اما بدنش همچنان سالم مانده بود. فرمانده عراقی که پیکر او را تحویل میداد گریه می کرد. می گفت: خدا از سر تقصیرات ما بگذرد. وقتی شهید محمدرضا شفیعی را داخل قبر قرار دادند فرمانده اش صحبت کرد و گفت: نماز شب این شهید هیچگاه ترک نمی شد. همیشه غسل جمعه را انجام میداد. وقتی برای امام حسین ای گریه می کرد قطرات اشک خود را به صورت و سینه و محاسنش می مالید. راز سالم ماندن پیکر این شهید اینهاست. خدا خواست محمدرضا شفیعی از گمنامی خارج شود تا برای همیشه تاریخ سندی باشد بر حقانیت یاران مظلوم حضرت روح الله. محمد رضا در گلزار شهدای علی ابن جعفر قم آرمیده است. 📚 ص۱۲۳
🖇 حـرف مـن و پیـام مـن فقـط یڪ اسـت، و آن ڪلام ایـن اسـت ڪه: مـراقـب بـاشیـد فـریبتـان ندهـد. 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
دل هست به یاد نرگست مست هنوز...🌹 مرا که دید انگار یخ کرد. وصفش را شنیده بودم ،اما حالا که می دیدمش حدسم را به یقین تبدیل کرد، به دوستانم گفته بودم اگر شاخ هم باشد می شکنمش.و حالا می دیدم که هم شاخ شاخ است، هم شکستنی. هر چه نگاه کرد از رو نرفتم ، دست هایش را زد به کمرش . دست راستش را گذاشته بود روی کلت کمری اش،و آن را به رخم کشید ، من هم نگاهش کردم ، بلند بلند به دو سه نفری که گوش به فرمانش ایستاده بودند گفت : مگه نگفتم اینجا جای زن ها نیست، زن ها باید زودتر برن عقب، این چیکار میکنه اینجا!؟ یکی شان که سر به زیرتر به نظر می رسید رفت کنار فرمانده اش و توی گوش او زمزمه کرد ،چند لحظه ای گذشت ، دیدم از قبل برافروخته تر شد و داد زد ؛ ما پرستار نمی خوایم بگید زودتر بره! طوری حرف می زد که خودم صدایش را بی واسطه بشنوم ،حس می کردم با من سر لج دارد . طنین بد خلقی اش در همه جا صدا کرده بود . بی جهت نبود که قبل از عزیمتم به مقر تحت فرماندهی او ، همه دوستانم به طعنه گفته بودند ؛خدا عاقبتت را ختم به خیر کند ! باز هم از رو نرفتم هم او و هم بقیه نیروهایش منتظر عکس العمل من بودند سکوت سنگینی حکمفرما شد که گهگاه طنین گلوله ای آن را می شکست .بغض کوچکی توی سینه ام جولان می داد که اگر مجالش می دادم مرا می شکست ، نباید می شکستم از لحظه ای که به خرمشهر پا گذاشته بودم و با او روبه رو شده بودم می خواستم در برابر قلدر مابی هایش قد علم کنم ، فرمانده بخشی از خرمشهر بود که بود،مدافع شهر بود که بود، هر که می خواست باشد برای من فرقی نمی کرد ،مهم این بود که نخواهد به من زور بگوید . چند قدم رفتم جلو حسابی نزدیکش شدم .چشم در چشمش که انداختم سرش را انداخت پایین ،با صدای بلند گفتم .... ادامه دارد قسمت اول
کانال کمیل
#دختران_خرمشهر دل هست به یاد نرگست مست هنوز...🌹 مرا که دید انگار یخ کرد. وصفش را شنیده بودم ،اما ح
با سلام دوستان از امروز این بخش به مطالب کانال اضافه میشه مجموعه روایات کوتاه و بسیار تاثیر گذاریه توصیه میکنم دنبال کنید قشنگه😉 ان شاءالله سعی میشه در فواصل کوتاه تایپ بشه و در کانال قرار داده بشه
✒️ هر وقت بود مأموریت برود اگر من راضی نبودم😰 تمام تلاشش را می کرد ،یا را نرود و یا به هر نحوی مرا راضی می کرد.💯اما این بار فرق داشت...مدام می کردم تا منصرفش کنم،⚠️اما نه به گریه هایم توجه کرد تا شود و نه از رفتن منصرف شد🚫...صبح با اشک و بدرقه اش کردم.دستی به صورتم کشید و خیسی را به سر و صورتش زد و گفت:😇"بیا بیمه شدم. صحیح و بر میگردم" ✍به روایت همسر بزرگوار شهید 🌷 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
با تو خوشبخت ترین آدمـ این قافله ام... کم نشو ... دور نشو ... بی تــو جهانم خاليست... 🌷شهید #ابراهیم_هادی 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا❤️ کبوترم هوایی شدم 🌷 🌷ببین عجب گدایی شدم دعای مادرم بوده که 🌷 🌷 منم #امام_رضایی شدم #منورهام_نکن... 🎤 کربلایی حمید علیمی 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
MohammadAli KarimKhani - Amadam Ey Shah Panaham Bede.mp3
10.73M
🍃آمده ام ، آمدم ای شاه پناهم بده 🍃خط امانی ز گناهم بده ❤️ 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
کانال کمیل
🍃آمده ام ، آمدم ای شاه پناهم بده 🍃خط امانی ز گناهم بده ❤️ #پیشنهاددانلود 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
🍃گِرد حرم امن تو پرواز قشنگ است پَرپَر زدن و خواندنِ آواز قشنگ است 🍃بگذار که من کفتر چاهی تو باشم در صحن گوهر شاد تو پرواز قشنگ است 🍃فرمانده دلهای پریشان جهانی دور حرمت اینهمه سرباز قشنگ است 🍃عیسی نفسان جمله غلامان تو هستند با گردش چشمان تو اعجاز قشنگ است 🍃گرباز شود روبروی گنبد زردت یک پنجره ی کوچک و دلباز قشنگ است 🍃دیدم که شدم زائرت از خواب پریدم هر چند که رویاست ولی باز قشنگ است 🍃در باورمن دیدن آن صحنه که لالی کرده ست بنام تو زبان باز، قشنگ است 🍃پرواز دل اینهمه دلداده ی عاشق مابین قم و مشهد و شیراز قشنگ است 🍃نقــاره بزن خادم سلطان خراســان ناکوکم و آوای خوشِ ساز قشنگ است 🍃با اینکه شده حرص و طمع نهی در اسلام در بوسه به دستان شما آز قشنگ است 🍃بین صف زوار تو دیدار گروهی از روسیه و سوئد و قفقاز قشنگ است 🍃با اشک وضو ساخته ام تا که بگویم برپا شدن نافله با ناز قشنگ است 🍃می‌گفت در حرمت تازه عروسی اینجا بشود زندگی آغاز قشنگ است 🍃در وصف مقامات رفیع تو رضاجان بی تابی هر قافیه پرداز قشنگ است 🍃مرغ دلم از سینه به شوق تو پریده در راه رسیدن به تو پرواز قشنگ است
ازدنیا که بگذریم.... ازهمان دلبستگی هایمان... همان خود خودمان! ازهمه ی اینها که گذشتیم... تازه می شویم لایق... لایق شهادت. شهید کسی ست... که جز خدا...دیگرکسی رانمی بیند. وما کسانی هستیم، که جزخود کسی رانمی بینیم... همه ی اینها حرف های تکراری ست... بارها نوشته ایم... بارها درجاهای مختلف خوانده ایم... چقدر در گوشمان اینها را گفته اند... خسته شده ام از این همه تکرار... تکرار حرف هایی که باید عمل شوند، ولی جایشان می شود؛همان پشت گوش... من_چقدر_محتاجم... محتاج یک نگاه... محتاج یک تلنگر ناب... محتاج یک عشق واقعی... عشق به حضرت عشق... خدایا.... از این تکرارها به تو پناه می برم... پست هایم را که مرور میکنم... آنجاست که می فهمم... چقدرعقب هستم... خودم از حرف هایم... خدایا ما را به کاروان عشق ملحق کن... آمین اللهم ارزقنا شهادت فی سبیل الله
لطفا با قلبی شکسته وارد شوید اینجا تعمیرگاه دل های خسته است زمین خورده ای ؟ قدم بگذار به وادی شھدا شھدا دست گیرت می شوند اینجا یک جایی دنج برای هوایی شدن دلهای خسته... 🌷شھدارایادڪنیدباذکر #صلوات 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
جوانی ، وقت عاشقی!(1).mp3
1.62M
🔊 جوانی، وقت عاشقی! 🎙 حاج حسین یکتا 🌷 👌 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
✒️ در سال 1376 در دانشکده🏢 افسری امام حسین (علیه‌السلام) خدمت مقام معظم رسیدیم.همه نیروها 👥در میدان صبحگاه در گروهان های خود شدند. بعد از قرار گرفتن حضرت آقا 💞در جایگاه، به دستور ایشان همه نیروها جلوی جایگاه آمدند. 💂همه هجوم آوردیم که به حضرت آقا باشیم؛ رهبری شروع به سخنرانی 🎤کرد. شهید مجیری بلند شد و گفت: آقا من میخواهم دو تا خدمتتون بگم‼️ حضرت آقا گفتند: بگو ؛ چه چیزی میخوایی بگی؟☺️ عبدالرضا گفت: آقا دو تا دارم؛ اوّل اینکه دوست داریم تشریف بیارید دانشکده🏢 ما در و دوّم اینکه دعا کنید من شــ🌷ـهید بشوم!با این صحبت بین همه نیروها افتاد و همه می‌گفتند آقا برای ما دعــا 📿کن. رهبری گفتند: یعنی همتون می خوایید بشوید؟ همه نیروها گفتند؛ بله 😇؛ حضرت آقا گفتند همتون شهید بشوید سپاه چیکار کنه پس؟! نیرو می خواد! و بعد گفتند دستان✋ تون را بلند کنید و کردند: پروردگار❣ مرگ ما را درراه خودت قرار بده.🕊 ✍ به روایت همرزم شهید 🌷 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
هدایت شده از همسفرتاخدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ رابطه زیبای #اربعین و #غدیر اربعینیا گوش بدید🌹 غدیریا کلیپو از دست ندید❤️ حجم: تقریبا ۷ مگابایت 🎤 #استاد_پناهيان ✔️نشـر دهید 🍃🌸الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌸🍃 💕 @hamsafar_TA_khoda 💕
✒️ هر وقت بود مأموریت برود اگر من راضی نبودم😰 تمام تلاشش را می کرد ،یا را نرود و یا به هر نحوی مرا راضی می کرد.💯اما این بار فرق داشت...مدام می کردم تا منصرفش کنم،⚠️اما نه به گریه هایم توجه کرد تا شود و نه از رفتن منصرف شد🚫... صبح با اشک و بدرقه اش کردم.دستی به صورتم کشید و خیسی را به سر و صورتش زد و گفت: 😇 "بیا بیمه شدم. صحیح و بر میگردم" ✍به روایت همسر بزرگوار شهید 🌷 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
هدایت شده از همسفرتاخدا
4_5915866014817453458.mp3
11.98M
🔊بسیار مهم👆گوش کنیم👆 ✔️غربت و مظلومیت بزرگ ترین عید خدا..!!!😔 . 👈 #نشر_دهید.. 👈 #تبلیغ_غدیر_واجب_است 💕 @hamsafar_TA_khoda 💕
🍃اگر نیرویش زخمی می شد، حتما می کشیدش عقب، یک تنه. وقتی عقب نشینی شود، کسی زخمی را با خود نمی آورد . طرف می ماند با سلاح و خستگی اش. 🍃ولی عمار برای هر کدام وقت می گذاشت. برای تک به تکشان حوصله به خرج می داد. 🍃روز به روز روی خودش کار می کرد تا روی نیرو بیشتر تاثیر بگذارد. نیرو قبول می کرد که عمار پایش می ایستد. 🍃به جای اینکه بگوید برویید، می گفت بیایید. خیلی هوای نیرویش را داشت . مسئول گروهان بود. برای همین اداره کردن نیرو را خوب می دانست. او را با عنوان فدایی‌نیروها می شناختند. 🌷 📚عمارحلب 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
کانال کمیل
#دختران_خرمشهر دل هست به یاد نرگست مست هنوز...🌹 مرا که دید انگار یخ کرد. وصفش را شنیده بودم ،اما ح
دل هست به یاد نرگست مست هنوز🌹 ... با صدای بلند گفتم: برادر! شما فرمانده من نیستی ، من قسم خورده ام که در همه حال جان بیماران را نجات بدهم ،میفهمی ... همان طوری که ایستاده بود چرخید و پشتش را کرد به من . حس کردم ضربه ام را پاسخ داد. آب در دهانم ماسید و کلامم قطع شد. یخ کردم ، دوباره سکوت جانکاه سایه اش را گستراند، داشتم محو می شدم که ناگهان بانک صدایش به هوا برخاست : خرمشهر داره سقوط میکنه ، ما هم اگه خیلی مقاومت کنیم فقط چند ساعت دیگه س ، جون ما قابلی نداره کف دستمونه. اما ... تند چرخید به طرفم ، صدایش تندتر شد و شنیدم : داریم جون میدیم که ناموسمون محفوظ بمونه شیرفهم شد! سهمگینی کلامش آنقدر بود که دو قدم به عقب بردارم. همه حرف‌هایش درست بود اما من نیامده بودم که حرف‌های او را بشنوم ، من آمده بودم به برادرانم کمک کنم و... لعنت بر شیطان نمی دانم چرا دلم می خواست ابهت این فرمانده سخت گیر را هم بشکنم ، که طی همان دو هفته‌ای که از حمله بعثی ها می گذشت نامش دهان به دهان می‌گشت و از رشادتش سخن ها می رفت. یک "شاهرخ" می شنیدی صد "شاهرخ" به یادت می آمد. اگرچه اندکی ترسیدم اما از رو نرفتم خودم را که پیدا کردم تند جواب دادم: اشتباه به گوشتون خوندن که زن‌ها ضعیفن ، نخیر این‌طور نیست شما غصه من رو نخورید ، من بلدم چگونه از خودم دفاع کنم . در ضمن کار من پرستاریه و در جنگ تامین جانی دارم! شاهرخ که می‌دید با دختر کله شق روبروست صاف ایستاد و گفت... ادامه دارد ... پایان قسمت دوم
🌷شهید مهدی زین الدین🌷 بچه ها قدر این زمان و این شرایطی که ما در آن هستیم بدانید! همانطور که ما الان غبطه میخوریم بحال شهدای صدر اسلام و شهدای کربلا... درآینده هم انسان هایی می آیند که بحال ماغبطه میخورند چقدر دقیق فرمودند: اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک