#به_روايت_همسر_شهيد 🌱
پنج شش روزی قبل از شهادتش بود
که برایم نامه فرستاد.
نوشته بود: سعی کن خودت را
به خدا نزدیک کنی؛
تا به حال امتحان کردهای؟
وقتی به او نزدیک شوی
تمام غمها را فراموش میکنی
و همه غصهها را از یاد میرود.
سعی کن به او نزدیک شوی.
از رفت من هم ناراحت نباش.
برفرض که الان نروم و زنده بمانم؛
فوقش ده یا بیست سال دیگر باید رفت.
پس چه بهتر که رفتن را همین حالا خودم انتخاب کنم که زیبا ترین رفتنها
مرگ سرخ است.
کلمه به کلمه نامهاش با نامههای قبلی
فرق داشت. با خواندن نامه
به یقین رسیدم که به زودی
از کنارم پر میکشد.
#شهید_محمد_رضا_نظافت
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
بچه ها خودتونُ برا #شهدا بُکُشید
چون
اونا خودشونُ برا شما کُشتَن...
بُکُشید #نَفسِتونُ رو
✍ #حاج_حسین_یکتا
سخنرانی_جشنواره_نفس.mp3
14.48M
میدونی جشنواره نفس به چه روزی میگن؟!!
چرا همش شهدا؟؟؛؛
چرا مدیون شهدایم؟!!
میدونی شهدا از چی گذشتن؟!!😒
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
🌷خاطرات شهدا
یک روز همانطور که سرگرم کار روی نیروهای گردان حمزه در محوطه دوکوهه بودیم، حاج احمد از راه رسید. او میخواست با محک زدن بچهها بفهمد که آموزشهای ما تا چه اندازه توانسته برای آنها مثمر ثمر باشد؛ به همین منظور، به یکی از بچه بسیجیها گفت «برادر جان، شما بیا و برای من توضیح بده که ظرف این مدت چه آموزشهایی دیدین؟»
آن بنده خدا با دیدن حاج احمد و هیبت خاص او، دست و پایش را گم کرده و نتوانست توضیحات قابل قبولی ارائه دهد.
وقتی او از تشریح محورهای آموزشی عاجز ماند، حاجی خیلی عصبانی شد، طوری که بلافاصله دستور داد، او روی زمین سیمانی میدان صبحگاه سینه خیز برود.
بعد از اینکه تنبیه تمام شد، حاج احمد جلو رفت و او را در آغوش گرفت، صورتش را بوسید و گفت «برادر جان، تموم این سخت گیریها به خاطر اینه که میخوایم توی عملیات، حتی المقدور کمترین تلفات رو داشته باشم. منم شما رو تنبیه نکردم، کمی تمرین دادم».
ظهر، وقت #نماز، دیدم حاج احمد وضو گرفت و رفت پشت سر همان بچه بسیجی ایستاد و به او اقتدا کرد. نمازش را خواند. او با این کار، ضمن زیر پا گذاشتن غرور خود، به همه ما درس خوبی آموخت."
#درس_اخلاق
#حاج_احمد_متوسلیان
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
hamidalimi-@yaa_hossein.mp3
5.91M
#وفات_حضرت_ام_البنین(س)
🎵 اي مادر اباالفضل
🎤حمید #علیمی
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
🔸 پـای درس شهیـــــد....
✍آن روز به مسجد نرسیده بود براے نمـاز به خانه آمد و رفت توے اتاقش...یواشڪی #نماز_خواندش رو تماشا ڪردم، #حالت_عجیبی داشت.👌طوری حمد و سوره مے خواند انگار خدا رو میدید. ذڪرها رو دقیق و شمرده ادا میڪرد.
🌼بعدها درمورد #نحوه نماز خواندش پرسیدم گفت ؛ #اشڪال ڪار ما اینه ڪه براے همه وقت میذاریم #جز براے خدا !
نمازمون رو سریع مےخونیم و فڪر مے ڪنیم زرنگی ڪردیم اما یادمون میره اونی ڪه به وقت ها برڪت میده فقط خود خداست.
🌼اگر میخواهی وقتت و عمرت بابرڪت باشه از وقت نمازت ڪم نگذار.
🌼عمرت ڪه سرشار شود از برڪت #عاقبتش هم پربرڪت خواهد شد
و #ختم به شهادت میشوے...
#دانش_آموز_شهید_علیرضا_کریمی
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
4_505293225813082299.pdf
387.8K
نسخه Pdf
کتاب
پروانه در چراغانی
#زندگینامه
#شهیدحسین_خرازی
تازه عروس بود
شوهرش رفته بود بیرون اولین بار بود که میخواست غذا درست کند
غذایش آش بود
کلی استرس داشت که ایا غذایش خوب میشود یا نه
شوهرش از بیرون می آید باهم سفره را پهن میکنند
شوهر اولین قاشق غذا را میخورد،غذا بی نمک است به همسرش میگوید که یادم رفت پارچ اب را بیاورم برو برایم اب بیاور
خانوم خونه میره اب بیاره
در این فاصله شوهر سریع نمکدان را بر میدارد و در غذای همسرش نمک میریزد که مبادا همسرش بفهمد غذایش بی نمک است
تا می آید به غذای خودش هم نمک بریزد همسرش با پارچ اب می آید و او سریع نمکدان را زمین میگذارد
خانوم غذا را میخورد و خوشحال است که غذایش ایراد ندارد و آقا هم همان غذای بی نمک را میخورد
این خانوم خوشبخت کسی نبود جز
همسر امام خمینی(ره)
#سبک_زندگی_اسلامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نماهنگ
تقدیم به آن هایی که بیش از ۸ سال دفاع مقدس جنگیدند...
#مادران_شهدا
#همسران_شهدا
حضرت ام البنین(ع)
روزی نزدیک ظهر در خدمت شهید رجایی بودم، صدای #اذان شنیده شد، در حالی که ایشان به منظور آماده شدن برای اقامه نماز از جا حرکت کرد، یکی از خدمتگزاران وارد اتاق شد و گفت: غذا آماده است، سرد می شود، اگر اجازه می فرمایید بیاورم.
شهید رجایی فرمودند: خیر، بعد از نماز.
وقتی خدمتگزار از اتاق خارج شد، شهید رجایی با چهره ای متبسم و دلی آرام خطاب به من فرمودند: عهد کرده ام هیچ وقت قبل از نماز، ناهار نخورم، اگر زمانی ناهار را قبل از نماز بخورم، یک روز روزه بگیرم، «به کار بگویید وقت #نماز است، به نماز نگویید کار دارم»
#شهید_رجایی
#درس_اخلاق
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
حاج حسین یکتا:
ما جبههایها از لقاءالله جاموندیم؛ دهه شصتیها! هفتادیها! هشتادیها! از بقیةالله جانمونید...
#وصیت_شهید
توان ما به اندازه امکانات در دست ما نیست ، توان ما به اندازه اتصال ما با خداست...
🌹شهید عبدالله میثمی🌹
شادی ارواح طیبه شهدا و امام شهدا صلوات...
#تصميم_پدر....
#تصميم_پسر!!
🌷روزی از مدرسه به خانه می آید، در حالى که گونه ها و دست های سرخ و كبودش، حكایت از عمق سرمایی می كند كه در جانش رسوخ كرده است. پدرش همان شب تصمیم می گیرد كه پالتویی برایش تهیه كند.
🌷دو روز بعد، با پالتویی نو و زیبا به مدرسه می رود، غروب كه از مدرسه برمی گردد، با شدت ناراحتی، پالتو را به گوشه ی اتاق می افكند. همه اعضای خانواده با حالت متعجب به او مینگرند و مهدی در حالى که اشك از دیدگانش جاری است؛ میگوید: چگونه راضی می شوید من پالتو بپوشم، در حالى که دوست بغل دستی من، در كنارم از سرما بلرزد....
🌹خاطره اى به ياد سردار جاويدالاثر شهید مهدی باکری
❌ براى شهيد شدن بايد شهادت گونه زندگى كرد....!!
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللهِ
اى مردم شما همگى نيازمند به خداييد
فاطر/ ۱۵
- کاش یادم نرود
کاش یادم بماند
کاش مدام تکرار کنم
کاش بفهمم ، فقط محتاج تواَم ...
الهی
از ابتدا هم قرار بر این بود
که دلمان اینقدر بگیرد و تنگ شود ؟!
مایی را که طاقت نیست
چه کنیم؟!
گِله کجا بریم؟!
به خودت؟!
پاسخ نمی دهی ؟!
من که نه نشانه هایت را می فهمم ...
و نه تفکر کردنم می آید ...
حرف بزن ، سخن بگو ، از جنس کلمه ...
وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسي تَکْليماً..
و خدا با موسی سخن گفت
سخنِ گفتنی...
نسا/۱۶۴
عجیب
دنیا را جدی گرفتیم ...
اللَّهُمَّ لَا هَمّا إِلّا فَرَّجْتَهُ
خدایا! اندوهی مَنِه جز آنکه از
دِلَم بر داری ...
مگر دل
خانه ی تو ، نبود؟