کلام #امام_زمان_عج
💠 فاصله شیعیان از ما به اندازه گناهانشان است.
🌺 #تعجیل_در_ظهورش_گناه_نکنیم 🌺 #شاید_او_منتظر_توست
#شهید_بی_سر
💠سردار حاج قاسم سلیمانی درباره ایشان گفت:«نوجوان هفده ساله ای که در سوریه شهید شد، به مادرش می گوید، با توجه به خوابی که دیده ام این آخرین نهاری است که با هم می خوریم! مادر با ناراحتی اجازه تعریف خواب را نمی دهد. اما او برای دوستانش این گونه تعریف کرد: دو شب است که خواب می بینم (تکفیری ها) روی سینه ام نشسته اند تا سرم را از تنم جدا کنند! من فریاد می زنم و آن وقت است که امام حسین (ع) می آید و می گوید: نترس، درد ندارد... عزیز من! سر تو را خواهند برید. همان طور که بر سر من در واقعه ی کربلا گذشت. اما دردی حس نخواهی کرد، چون فرشتگان از هر طرف تو را در بر خواهند گرفت!»
✍او در درگیری با گروه های داعش به شدت زخمی و بیهوش می شود و به اسارت تکفیری ها در می آید. تروریست های تکفیری پس از آن، سر از بدن این مجاهد راه خدا جدا کرده و او را همان گونه که مولایش ابی عبدالله (ع) بشارت داده بود، با سری بریده به شهادت می رسانند. پیکر این شهید مظلوم نیز کماکان در اختیار تکفیری های داعش قرار دارد.
#شهید_ذوالفقار_حسن_عزالدین
از کشور لبنان🌷
🌷زندگی شهدا🌷
#مردان_بی_ادعا
همراه ابراهیم راه می رفتیم....
رسیدیم جلوی یک کوچه، بچه ها مشغول فوتبال بودند.
به محض عبور ما، پسر بچه ای محکم توپ را شوت کرد.
توپ مستقیم به صورت ابراهیم خورد.
به طوری که ابراهیم یک لحظه روی زمین نشست.
صورتش سرخ سرخ شده بود.
خیلی عصبانی شده بودم.
به سمت بچه ها نگاه کردم.
همه در حال فرار بودند تا از ما کتک نخورند.
ابراهیم همینطور که نشسته بود دست کرد توی ساک خودش.
پلاستیک گردو را برداشت.
داد زد: بچه ها کجا رفتید...
بیایید گردوها رو بردارید
بعد هم پلاستیک را گذاشت کنار دروازه فوتبال و حرکت کردیم.
توی راه با تعجب گفتم:داش ابرام این چه کاری بود!؟
گفت: بنده های خدا ترسیده بودند،از قصد که نزدند.️
بعد به بحث قبلی برگشت و موضوع را عوض کرد.
اما من می دانستم انسانهای بزرگ در زندگیشان اینگونه عمل می کنند....
#شهید_ابراهیم_هادی
نثار ارواح مطهر شهدا #صلوات
🌷 #شهید_عماد_مغنیه🌷
🔴 این بچه آینده داره!
۲۵ ژانویه ۱۹۶۲، صدای گریهاش در منطقه شیاحِ بیروت پیچید. اسمش را گذاشتند عماد. همان روزها در یکی از جادهها تصادف کردند معجزه شد که به هیچ کس آسیب نرسید. پدرش، حاجفائز گفت: «خدا به خاطر این بچه به ما رحم کرد. این بچه آینده داره.»
هیچکس فکرش را هم نمیکرد که آینده این بچه، شکست دادن اسرائیل باشد. اسرائیلی که همان سالها با ارتشهای قدرتمند عربی میجنگید و همیشه هم پیروز میشد.
عماد تازه ده سالش شده بود. آن سالها رستوران کوچکی در ضاحیه داشتم. پس از درسش میآمد کمک من و بعد، شبها با رفقایش میرفت مسجد.
از ده سالگی پیش یکی از روحانیهای آشنا میرفت و احکام یاد میگرفت. آن سالها بچهها را در مساجد راه نمیدادند. به من پیشنهاد کرد این کلاس را در خانهمان برگزار کنیم تا دوستانش هم بتوانند شرکت کنند. پیشنهادش تشویقم کرد که علاوه بر کلاس احکام برای پسر بچهها، یک کلاس دینی هم برای دختر بچهها برگزار کنم.
برگرفته از کتاب ابوجهاد(روایت فتح)
کانال کمیل
🌷 #شهید_عماد_مغنیه🌷 🔴 این بچه آینده داره! ۲۵ ژانویه ۱۹۶۲، صدای گریهاش در منطقه شیاحِ بیروت پیچید.
🌷 شهید عماد مغنیه🌷
🔴 زندگینامه شبح حزب الله
🔸عماد فایز مغنیه در ۲۵ ژانویه ۱۹۶۲ در جنوب لبنان به دنیا آمد. آنها پنج خواهر و برادر به نامهای عماد، فؤاد، جهاد، ناهده و زینب بودند.
بعد از دبیرستان در دانشکده مدیریت بازرگانی دانشگاه لبنان پذیرفته شد. بر اساس بعضی اطلاعات، بعداً در دانشکده آمریکایی بیروت هم پذیرفته شد.
او در سال ۷۸ به سازمان آزادی بخش فلسطین پیوست. از همان زمان، در عمليات انتقال سلاح از جنبش آزادیبخش فلسطين برای مقاومت اسلامی لبنان نقش اساسی داشت. عماد مغنيه بعد از آن به صفوف رزمندگان افواج مقاومت اسلامی (جنبش امل) پيوست كه از سوی امام موسی صدر و شهيد مصطفی چمران تأسيس شده بود و بعد همزمان با انتقال سيد حسن نصرالله از امل، به حزب تازه تأسيس حزبالله پيوست. شهيد مغنيه پس از اجرای موفقيتآميز چند عمليات به عنوان مسئول عمليات ويژه حزبالله انتخاب شد و از همان سالها زندگی مخفیانه خویش را آغاز کرد.
روزنامه انگليسی "ساندیتلگراف" درباره شهيد مغنيه نوشت: او يک انقلابی مجاهد است كه با امام خمينی(ره) بيعت كرده كه در راه انقلاب اسلامی از جان خويشتن نيز بگذرد.
در سال ۱۹۸۵ برادر کوچکش جهاد و در سال ۱۹۹۵ برادر دیگرش فؤاد به شهادت رسیدند.
در نبردهای قهرمانانه حزبالله با ارتش اشغالگر رژیم اسراییل در سال ۲۰۰۰ که منجر به آزادی جنوب لبنان شد نقش شهید معجزهآسا بود. در جنگ تابستان ۲۰۰۶ مشهور به جنگ ۳۳ روزه اوج مردانگی و رشادت این فرمانده عزیز اسلام برای همگان به ویژه دشمن شکست خورده آشکار شد.
عماد مغنیه در ۱۲ فوریه سال ۲۰۰۸ در عملیات مشترک اسرائیل و آمریکا در پی انفجار در خودروی بمبگذاریشده در دمشق، به شهادت رسيد.
🔸 ۲۵ سال قویترین سرویسهای جاسوسی دنیا تمام تلاششان را کردند برای ترور یا اسارت عماد؛ تلاشی که همیشه ناکام میماند و همین عماد را در نظرشان تبدیل کرده بود به یک شبح، شبح حزبالله
#شهید_عماد_مغنیه
هدایت شده از کانال کمیل
جزء هشتم(@Iran_Iran).mp3
4.06M
@salambarebrahimm
💠جز هشتم قرآن کریم
به روش تندخوانی (تحدیر)
با صدای استاد #معتز_آقايی
#عاشقانه_شهدا 💕
#زندگی_با_چاشنی_عشق 😍
🌸 غاده ؛ همسر شهيد چمران می گويد
روزی دوستم به من گفت :
"غاده! در ازدواج تو یك چیز بالاخره برای من روشن نشد. تو از خواستگارهایت خیلی ایراد می گرفتی ، این بلند است ، این کوتاه است...
🌺 مثل این که مـی خواستی
یك نفر باشد که سر و شکلش نقص نداشته
باشد. حالا من تعجبم چه طور دکتر را که
سرش مو ندارد قبول کردی؟
🌸 من گفتم: «مصطفـی کچل نیست. تو اشتباه
می کنی.»
🌺 آن روز همین که رسیدم به خانه، در را بازکردم و چشمم افتاد به مصطفـی ، شروع کردم به خندیدن.😁
🌸 مصطفی پرسید «چرا می خندی؟» و من که چشم هایم از خنده به اشك نشسته بود گفتم
«مصطفی، تو کچلی ؟! 😂 من نمی دونستم!»
و آن وقت مصطفی هم شروع کرد به خندیدن ...
#یادشهداباصلوات
#لباس_سپاه
#عهد_حاج_احمد....
🌷در یکی از روزهايى که منافقین دستور داده بودند که هر که با لباس سپاه یا با ریش باشد با چاقو یا سلاح دیگر به چنین افرادی حمله کنند، حاج احمد با ماشین سپاه با چند نفر از همرزمانش روی پل حافظ در حال عبور بودند که یکی از همرزمانش به حاج احمد مى گويد: حاجی تو زن و بچه نداری، شیشه ماشین ببر بالا مگه نمی دونی منافقین نارجک تو ماشین پاسدارها می اندازند!!
🌷حاج احمد به راننده مى گويد: بزن ترمز هر كى می ترسه بیاد پایین. حاجی می گويد: من با خدای خود عهد بسته ام که به دست شقی ترین افراد یعنی اسرائيلى ها کشته شوم. این حرف [را] حاج احمد در پاییز سال ١٣٦٠ كه هنوز حاج احمد در نبرد با دشمنان بعثی هستیم می زند.
🌷چون که او با خدا عهد بسته بود و خدا هم خلف وعده نکرد و به آرزویش رساند. و اين اتفاق در تاریخ ١٤/٤/١٣٦١ افتاد و براى همیشه حاج احمد از بین ما رفت.
🌹خاطره اى به ياد سردار جاويد الأثر حاج احمد متوسلیان
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#گذری_بر_سیره_شهید
رضایت نامه را گذاشت جلوی مادرش
چه امضا بکنی ،چه امضا نکنی ،من میرم!
اما اگر امضا نکنی من خیالم راحت نیست.
شاید هم جنازه ام پیدا نشه!
در دل مادر آشوبی به پا شد.
رضایت نامه را امضا کرد...
پسر از شدت شوق سر به سر مادرش میگذاشت
جنازه ام را که آوردند ، یه وقت خودت را گم نکنی .
بیهوش نشی هااا
چادرت را هم محکم بگیر!
تو چه با غیرت نگران چادر مادرت بودی...
و مردان شهر من چه راحت چادر از سر زنانشان برداشتند...
#من_از_گفتن_شرمندهام_شرم_دارم!!
کانال کمیل
🌷 شهید عماد مغنیه🌷 🔴 زندگینامه شبح حزب الله 🔸عماد فایز مغنیه در ۲۵ ژانویه ۱۹۶۲ در جنوب لبنان به د
شهید عماد مغنیه
🔴 کارگری در باغ پرتقال در کودکی
آن روزها در روستایشان گروهی داشتیم به اسم جوانان مومن طِیردَبّا. بیشترمان نوجوانهای ده، پانزده ساله بودیم. یک روز تصمیم گرفتیم مسجد روستا را نقاشی کنیم؛ اما هیچ پولی نداشتیم. اهالی روستا هم به چند نوجوان بازیگوش اعتماد نمیکردند. چهار روز بعد، عماد با رنگ و وسایل نقاشی آمد پیشمان و گفت: این هم وسایل نقاشی. دیگه منتظر چی هستید؟
بعدا فهمیدیم آن چهار روز را در یکی از باغهای پرتقال، کارگری کرده و پول رنگ و وسایل نقاشی را بدست آورده است. برای پسر بچهای در آن سن و سال یک روز پرتقال چینی هم کار طاقت فرسایی بود، چه برسد به چهار روز!
برگرفته از کتاب ابوجهاد(روایت فتح)
#شهید_عماد_مغنیه
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹قسم به روزای روزه داری
مهدی رسولی
#رمضان
#مروری_بر_زندگی_شهدا
#شهید_محمودرضا_بیضائی
به دلیل علاقه ی فراوان به کار خود حاضر به رجعت به تبریز نبود .
در 25 اسفند سال 87 مقارن با سالروز میلاد پیامبر اعظم (ص) و امام جعفر صادق (ع) با همسری فاضله از خانواده ای ولایتمدار در تهران ازدواج کرد و ساکن تهران شد .
ثمره ی این ازدواج دختری به نام کوثر است که در 25 اسفند 91 متولد شد .
دخترش را خیلی دوست داشت ، طوری که هر روز به دوستانش که دختر داشتند زنگ می زد و می گفت دخترم این قدر بزرگ شده _با دست نشان می داد_ وقتی به پدرش زنگ می زد همه اش از کوثر می گفت......
یک بار گفته بود : بعضی وقت ها در تیررس تکفیری ها گیر می افتیم و گاهی مجبور شده ام که این مسیر را بدوم . مثلا از پشت یک دیوار تا دیوار دیگر مسافتی را بدوم....
می گفت : در آن مسافت چند متری کوثر می آید جلوی چشمانم.....
برادر شهید می گوید : این ها را می گفت تا به من بفهماند که این جوری و با این وابستگی ها مثل وابستگی به فرزند نمی شود شهید شد .
بار آخر موقع رفتن به یکی از دوستانش گفته بود : این بار دیگر از کوثر بُریدم .
هدایت شده از کانال کمیل
جزء نهم(@Iran_Iran).mp3
4.11M
@salambarebrahimm
💠جز نهم قرآن کریم
به روش تندخوانی (تحدیر)
با صدای استاد #معتز_آقايی