eitaa logo
کانال کمیل
6هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
2.9هزار ویدیو
112 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 در جاده بصره-شلمچہ درحال حرڪت بودند، حجم آتش شدید بود همانطـورکہ مے دوید از پشت مورد اصابت گلـولہ قرار گرفت، درهمان حال که تنش داشت مےدوید سرش روی زمین مےغلتیدسرش چند دقیقه ای فریاد یاحسین یاحسین مےداد. تمام ده یاپانزده نفری که آنجـا بودند دیگر یارای جمع آورے پیڪررا نداشتند،همه داشتند گریه میکردند… به پیشنهاد یڪے از رزمنده ها ڪوله پشے اش را باز کردند 👇 ألسلام علی الرأس المرفوع خدایا شنیده ام سر امام حسین (ع) بالای نیزه قرآن خونده،من کہ مثل امام اسرار قرآن را نمے دونم ڪه بتونم بااون انس بگیرم و بتونم بعدمرگم قرآن بخونم، ولے به امام حسین (ع ) خیلے عشق دارم… دوست دارم وقتی شهید میشم سربریده ام بہ ذکر یاحسین یاحسین باشہ ... راوی : حجةالسلام صادقے ( ازراویان دفاع مقدس ) @SALAMbarEbrahimm
گفته بودی که: چرا محو منی؟ آنچنان مات که یکدم بر هم نزنی! مژه برهم نزنم که ز نرود... ناز تو به قدر مژه برهم زدنی❤️ 🌸 🌹سخت به نگاهت محتاجم برادرم😔
کاش دلت بهانه نمیگرفت و تاب بیشتر ماندن داشتی! کاش تا به امروز نشده بودی و از ما مستندی میساختی! از این همه از این سردرگمی ها.. از اینکه گاهی در این شهر شلوغ آنچنان گم میشویم که نظاره گر شهدا هم که در بعضی خیابان ها به ما خیره میشوند، مارا پیدا نمیکنند🚫! راستی از آنجا چه خبر⁉️ اینجا ما خیلی خسته ایم! نکند آنقدر غرق شده اید که ما را به یاد نمی آورید؟!! ✘نه!✘ مگر میشود! ما همان از یاد رفته باشیم؟!!!!. 🍂ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد! 🍂در دام مانده باشد، صیاد رفته باشد..! @SALAMbarEbrahimm 🌹
#استقبال_ازماه_محرم این راز پُر از عذاب پیشت باشد تصویر منِ خراب پیشت باشد شاید که محرمت نبودم آقا ! این اشک علی‌الحساب پیشت باشد @salambarebrahimm
🌹١٢ شهریور ماه سالروز شهادت نماد ایستادگی ومقاومت شهیدرئیسعلی دلواری و روز مبارزه با استعمار انگلیس گرامیباد @salambarebrahimm
شهـیدی که حضرت آقا با شال سیادت ایشان نماز خواندند. @salambarebrahimm فرازی از وصیت شھید : خدایا برایم ننگ است که شهـادت هـمرزمانم راببینم و به مرگ طبیعی بمیرم.. #شھید_سید_جمال_قریشی
⬇️ ⬇️ @salambarebrahimm 💠 خیلی‌ها با شنیدن صدای قرآن مسلمون شدن، حتی بدون این که معنی قرآن رو متوجه بشن و بدون این که عربی بلد باشن. واقعا دلیلش چی می‌تونه باشه؟ اونا آهنگ گوش نواز قرآنو شنیدن و با نورش دلشون روشن شده. حالا چطور شده ما موقع شنیدن صدای قرآن هر کاری می‌کنیم جز گوش دادن؟ حیف نیست این نور و آهنگو از دست بدیم؟ تا ساکت نباشیم نور قرآن و آهنگ گوشنوازش سراغمون نمیاد. سكوت و گوش سپردن به قرآن، زمینه ى برخوردارى از رحمت الهى است.   🔻وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ 🔻وقتی قرآن خوانده می‌شود به آن گوش کنید و ساکت باشید تا مورد رحمت قرار گیرید 📔 آیه ۲۰۴ اعراف
آنجا تفاوت رنگ، دین و نژاد نداریم؛ زیر خاک همه مون یه شکل هستیم، کسی با خود زیبایی، زشتی، ثروت، مقام، غرور و خودشیفتگی رو از این دنیا نبرده... @salambarebrahimm
نام . رئیسعلی فامیل. دلواری نام پدر. کدخدا محمد دلواری /لر بوشهری/ نام مادر. شهین /لر ممسنی/ تاریخ تولد شهریور ۱۲۶۱ روستای دلوار بوشهر تاریخ شهادت ۱۲شهریور۱۲۹۴ او در کودکی استعداد زیادی در سوار کاری و تیراندازی داشت با اینکه سواد نداشت اما دنیا و بریتانیای کبیر شگفت زده شجاعت این شیر مرد ایرانی شدند با هجوم بی رحمانه قوای بیگانه در جنگ جهانی اول از شمال شوروی و جنوب انگلیس و .... و دولت بی کفایت و قوای ضعیف محمد علی شاه قاجار فرصت مناسبی برای استعمار ایران بود . ارتش بریتانیا با ۵۰۰۰نیرو به بنادر جنوب هجوم آورد . اما جوانان با غیرتی چون رئیسعلی ۲۹ساله و خالو حسین دشتی با خون خود و افراد انگشت شمار دربرابر ارتش کلاسیک انگلیس از خاک و ناموس ایران دلیرانه دفاع کردند . قوای بیگانه هرگز نتوانست بر این جوانان پیروز شود ۹ماه کل شهر بوشهر در محاصره دلیران تنگستان بود انگلیس مجبور شد ۲۰۰۰۰هزار نیروی کمکی از هند و عراق راهی خلیج همیشه فارس کند اما شبیخون ها و جنگ های پارتیزانی جوانمرد دلوار آنان را ناکام می گذاشت . و ارتش کلاسیک شکست های مفتضحانه ای از این شیرمرد ایرانی می خوردند . سپس با بمباران ناجوانمردانه روستای دلوار را با خاک یکسان کردند اما باز نتوانستند شیر مردان تنگستان را تسلیم کنند. سرانجام دولت انگلیس به دولت مرکزی قاجار نامه ای داد تا به حکمیت مبلغ ۴۰۰هزار پوند در زمان فقر و گرسنگی مردم ایران به دلاور دلواری پیشنهاد بدهند تا دست از مبارزه بکشد و بگذارد قوای بیگانه انگلیس وارد شیراز و کل ایران بشود اما فرمانده جنگ رئیسعلی دلواری گفت ناموس و سرزمینم بهایش خون اجنبی است نه زر و زیور دنیا . فرمانده ۳۲ساله هرگز عقب ننشست و هرگز باج به اجنبی نداد اما بالاخره در یکی از شبیخون ها فردی خود فروخته و نفودی بنام غلامحسین تنگکی از پشت سر پهلوان رئیسعلی دلواری را با سه گلوله به شهادت رساند .و جسد رئیسعلی دلواری ۲۶سال بصورت امانت به خاک سپرده شد و بعدا جابجا شد و بدن پهلوان لر کاملا سالم بود ۱۲شهریور یاد شیر مردی که زیر پرچم اجنبی نرفت و خون خود را نثار سربلندی ایران کرد گرامی باد @salambarebrahimm
🌷 شهید مدافع حرم محمود نریمانی🌷 ❣️ پسر عموی شهید موبایلش را می آورد و آخرین پیغام شهید نریمانی را نشان می‌دهد که قبل از شهادتش فرستاده و نوشته است: «بگو حاج غلام در مراسم تشییع جنازه‌ام روضه حضرت عباس(ع) بخواند.» خیلی آرام، طوری که همسر و خواهران شهید نشنوند تا روحیه‌شان را از دست بدهند، می‌گوید: «در انفجاری که مصطفی در آن شهید شد، صورت و دست‌های شهید از بین رفته است. برای همین تابوت را باز نکردند.» و او این موضوع را بی ارتباط به آخرین وصیت شهید نمی‌داند. معتقد است محمود می‌دانست که همچون قمر بنی هاشم(ع) بی دست به دیدار مولایش خواهد رفت.❣️ 🔅 روحش شاد یادش گرامی و راهش استوار🔅 🌷 شهید مدافع حرم محمود نریمانی🌷 @salambarebrahimm
دیدی داره هوا بَرِت میداره و مغرور میشی که من اِلَم و بِلَم و کلی کار میکنم برا خدا ، به ابراهیم هادی فکر کن ، عِینهو هواگیر میشه برات !! میشینی سر جات و شرمنده میشی :) ❤️
ایها الناس بخواهید که آقا برسد بگذارید دگـر درد به پایان برسـد همگی در پـس هر سجـده به خالق گویید که به ما رحـم کنـد یوسـف زهـرا (س) برسد تعجیل درظهور #صلوات
🌹شهید محمد رضا تورجی زاده🌹 💠فرمانده ی گردان یا زهرا(ع)_ لشکر ۱۴ امام حسین💠 تولد:اصفهان/۱۳۴۳ شهادت:عملیات کربلای ۱۰_ بانه_۱۳۶۶ مزار: گلستان شهدای اصفهان داشت سوار تویوتا می شد که جلو رفتم.برادر تورجی میخوام بیام گردان یا زهرا.گفت: " شرمنده جا نداریم." دلخور شدم"میخوام بیام گردان مادرم، برای چی جا ندارین؟" پرسید: "سیدی؟" سرم را که تکان دادم، فوری پیاده شد، برگه ام را گرفت و برد پرسنلی.اسمم را نوشت توی لیست گردان.بعدها فهمیدم برای سادات احترام زیادی قائل است. این جریان گذشت.یکروز رفتم مرخصی بگیرم.موافقت نکرد.با ناراحتی از چادر زدم بیرون.گفتم : شکایتت رو به مادرم میکنم.پای برهنه افتاد دنبالم.اشک توی چشمهاش جمع شده بود.برگه ی سفید امضای مرخصی را گذاشت توی دستم و گفت: " هر چند روز میخوای بنویس؛ ولی حرفت رو پس بگیر. @salambarebrahimm 📚کتاب یا زهرا، گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
💠رحیم از بچه های قدیمی گردان بود. در عملیاتهای زیادی شرکت کرده بود، اما تا آن لحظه حتی یک ترکش نخودی هم قسمتش نشده بود!😐 @salambarebrahimm مدام پُز میدادکه من نظرکرده هستم 😌و چشمتان کور که چشم ندارید یک معجزه زنده را با آن چشمهای باباقوریتان ببینید!😬 و ما چقدر حرص میخوردیم! همه لحظه‌شماری میکردیم بلایی سرش بیاید تا کمی دلمان خنک بشود و حالا آن حادثه اتفاق افتاده بود!😁 رحیم خونی و نیمه‌جان تو برانکارد دراز به دراز افتاده بود!🤕 همه میخندیدند!😂 رحیم گفت: حیف از من که معجزه بودم و شماها قدرم را ندانستید! بچه ها رحیم را کنار خاکریز گذاشتند و هروکر کنان رفتند طرف خط‌ مقدم. من ماندم و رحیم. شانس خوبش یک آمبولانس از راه رسید. راننده اش که یک جوان دیلاق و لاغرمردنی بود. ناغافل یک خمپاره در نزدیکیمان منفجر شد و چند تا ترکش به کمر و پاهایم خورد!😥 راننده ترسید و سوار شد. گفتم: پس رحیم کو؟ با چشمان گردشده از وحشت گفت: عقب گذاشتمش. برویم! و گاز داد. از ترس جانش چنان پدال گاز را فشار میداد که آمبولانس درب و داغون مثل ماشین مسابقه از روی چاله‌چوله ها پرواز میکرد! بس که سرم به سقف خورده بود، داشتم از حال میرفتم!😓 فریاد زدم: بابا کمی آهسته تر! چه خبرته؟ بنده خدا که گریه اش گرفته بود گفت: من اصلاً این کاره نیستم! راننده قبلی مجروح شد و مرا فرستادند! من بهیارم! و حسابی گاز داد. گفتم: فکر رحیم بیچاره باش که عقب افتاده! سرعتش را کم کرد و از دریچه به عقب نگاه کرد! ناگهان جیغ کشید و گفت:😱 پس دوستت چی شد؟ و ترمز کرد. پریدم پایین و رفتم عقب. دو تا در آمبولانس باز و بسته میشد و خبری از رحیم نبود! راننده ضعف کرد و نشست پشت فرمان. راه آمده را دوباره برگشتیم. ۳ کیلومتر جلوتر دیدم یکی وسط جاده افتاده! خودش بود. آقای معجزه! رحیم بیهوش وسط جاده دراز شده بود. هرچی صداش کردم و به صورتش سیلی زدم به هوش نیامد. رو به راننده گفتم: مگر بهیار نیستی؟ بیا ببین چش شده! بهیار روی رحیم خم شد و رحیم ناگهان چنان نعره ای زد که بهیار مادرمرده جیغی کشید و غش کرد! رحیم نشست و شروع کرد به خندیدن!😁😅 با ناراحتی گفتم: تو کی میخواهی آدم بشوی؟ این چه کاری بود؟ درد خودم کم بود حالا باید او را هم تا پشت فرمان میرساندم. بعد از رحیم سراغ بهیار غشکرده رفتم. با مصیبت انداختمش عقب آمبولانس و رو به رحیم گفتم: فقط تو رو بهجدّت آروم برو. من هم عقب میشینم. پرتمون نکنی بیرونا!😐
🌷 چه میکنند این #دهه_هفتادی ها آنها که در عصر #ماهواره و #آزادی و #اصلاحات زیسته اند ولی چون کوه محکم شده اند قصه نسلی که مدافع انقلاب خمینی (ره) شد ... راه امام را تا پای جان ادامه می دهیم 🇮🇷
🌷شهید محمد علی رجایی🌷 💠عقب وانت سوار شد و روی وسایل نشست @salambarebrahimm شخصی برای ما تعریف میکرد: سال 1346 ، در چهارراه گلوبندک ، یک وانت گرفته بودم که با آن مقداری مواد خوراکی مثل برنج و روغن و قند و شکر و نیز مقداری پوشاک و لباس ببرم برای برخی از مستمندان که می شناختم . منتظر کسی بودم که بیاید و کمک کند آن جنس ها را بار بزنیم و تیز تا مقصد بامن بیاید و در توزیع آن ها کمک کند. از دور ، چشمم به آقایی افتاد که بسیار متین و مودب بود و با صلابت خاصی راه می رفت . جلو رفتم و خواهش کردم دراین کار به من کمک کند. ایشان هم با چهره ای گشاد و متبسم پذیرفت. جنس ها را داخل وانت ریختیم و چون جلوی ماشین جایی برای نشستن نبود ، خودش عقب وانت سوار شد و روی وسایل نشست تا به مقصد رسیدیم و جنس ها را بین فقرا و مستمندان تقسیم کردیم. سال ها گذشت ، روزی به تلویزیون نگاه می کردم که دیدم نخست وزیر دارد مصاحبه می کند ، تا چشمم به تصویر نخست وزیر افتاد، احساس کردم این چهره برایم آشناست . قدری که فکر کردم ، یک دفعه متوجه شدم نخست وزیر همان جوان متواضع و بی آلایشی است که آن روز روی اتاق وانت سوار شد و به من کمک کرد و من می خواستم در ازای کمکی که کرده بود ، به او دستمزدی بدهم که قبول نکرد و گفت : من برای رضای خدا این کار را کرده ام ، نه برای پول . 📚 برگرفته از کتاب بادیه فروش
⬇️ ⬇️ @salambarebrahimm 💠 کاش آدم طوری زندگی کنه که موقع رفتن از این دنیا از کاراش پشیمون نباشه. گناه کم کم جمع می‌شه و آدم اصلاً متوجه نمی شه. بعد از انشاءاللّه ۱۲۰ سال یهو می‌بینه چقدر گناه جمع کرده! هیچ راهی نیست مگر آدم هر لحظه مواظب باشه گناه نکنه. هیچی بهتر از این نیست که حضور خدا رو همه جا حس کنه. باید از خدا خجالت بکشه و گناه نکنه، اگر هم خجالت نمی کشه باید ازش بترسه، چون خدای مهربون به جاش خیلی هم سختگیره. موقع گناه باید گفت: 🔻إِنِّی أَخافُ اللَّهَ وَ اللَّهُ شَدیدُ الْعِقابِ 🔻من از خدا می‌ترسم. مجازات خدا شدید است. 📒 بخشی از آیه ۴۸ انفال
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✍ به روایت همسر شهید 🌼شب قبل از اعزام به سوریه دست وپا و سرش را به مانند شب های عملیات حنا گذاشتم و برایش قلم و کاغذ آوردم و از او خواستم تا وصیت نامه اش را بنویسد. یکی برای من و خانواده اش و دیگری برای عموم. بعد از نوشتن، آن را به من داد و سخت ترین کار ممکن را از من خواست. گفت بخوان... با گریه خواندم. گفت نه بار دیگر بخوان، باید قوی و باشهامت و پر از صلابت به مانند همسران شهدا آن را بخوانی...تمرین کن تا هنگام شهادت بتوانی آن را راحت برای همه بخوانی... 🌼سخت بود ندیدنش حتی برای لحظه ای، اما دوست نداشتم از زنان نفرین شده تاریخ باشم. چراکه اگر در زمان امام حسین (ع)، زنان مردان خود را به یاری امام می فرستادند بی شک چنین اتفاقی هولناک رخ نمی داد. حال من از خود و زندگی ام گذشتم تا اسلام را در حد وسع خودیاری کرده باشم. 🌼 عشق واقعی آن است چیزی را بپسندی که محبوبت را راضی می کند و من می دانستم حمید عاشق شهادت است... اگر بارها به عقب برگردم بازهم این مسیر را انتخاب خواهم کرد و به همسرم اجازه رفتن خواهم داد. 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @SALAMbarEbrahimm
جدی گرفته ایم #زندگی‌دنیایی را وشوخی گرفته ایم #قیامت را! گویی قرارنیست روزی ازاین دنیا #سفر کنیم! #خوابی رفته ایم عمیق! کاش قبل ازاینکه بیدارمان کنند #بیدار شویم.. 😔ای #شهید عنایتی بنما.. @SALAMbarEbrahimm
به خون و تیر و ترکش نیست رفقا روزی که رو با همه چیز و در همه چیز دیدیم شده ایم❤️🌹🕊
🖐 خواهرم... ‌ بگذار همه مُد ها بیایند و بگذرند... تو ساده باش.. 🖐 بگذار رژ های جیغ مد شوند ... تو ساده باش.. 🖐 بگذار همه همرنگ هم شوند... تو خاص باش.. خانم باش.. چادر مشکی ات را با سادگی داشته باش..❤️ خدا سادگی ات را دوست دارد🌹 @SALAMbarEbrahimm 🌸🍃🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ این نامه رو لیلا فقط بخونه... ✅ ویدئو‌ کلیپی از لحظات دراماتیک فیلم به وقت شام با صدای مازیار فلاحی 📌 تقدیم به روح تمام شهدای مدافع حرم @SALAMbarEbrahimm
عادت داشتم سرهنگ صداش کنم،یه بار بهم گفت اتیکتمو بخون..چی نوشته؟گفتم:سید جلال ...گفت از این به بعد سید صدا کن منو تا یادم بیفته پسر حضرت زهرا(س)هستم... شهید سید جلال حبیب الله پور🌷
شهدای مظلوم صابرین 🌷