🌹بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌹 #خاطرات_شهدا
یک دستش قطع شده بود اما دست بردار جبهـه نبود، بهش گفتند: « با یک دست که نمیتونی بجنگی برو عقب.»
میگفت: « مگه حضرت ابوالفضل با یک دست نجنگید؟
مگه نفرمود : « والله ان قَطعتَمو یَمینــی، اِنی اُحـــامی ابـداً عن دینــــی »...
عملیات والفجر 4 مسئول محور بود. حمیدباکری بهش مأموریت داده بود گردان حضرت ابوالفضل رو از محـاصره دشمن نجات بـده با عـده ای از نیـروهاش رفت به سمت منطـقه مأموریـت، لحظههای آخر که قمقمه را آوردن نزدیک لبای خشکش گفته بـود:
«مگه مولایم امام حسین عليه السلام در لحظهی شهـادت آب آشامید که من بیاشامم.»
شهید کہ شد هم تشنهلب بود هم بیدست ..
✍ راوی : همرزم شهیـــد
🌷شهید شاپور برزگر گلمغانی
فرماندهمحورعملیاتیلشکر۳۱عاشورا
🌹 #شادی روح شهدا و امام شهدا صلوات
@SALAMbarEbrahimm
فراز قيامه - عبدالباسط.mp3
4.01M
🌹شبتون آروم با نوای #قرآن که آرامش بخش دل هاست❤️
از #خطر نمی ترسید، وقتی که همه روی زمین خوابیده بودند او #تیراندازی میکرد.
یک نفر به او گفته بود: قناصه میزنند سرت را خم کن؛ مرتضی به او گفته بود: اگر من سرم را خم کنم همه نیروهایم #سینه_خیز میشوند.
آن شخص گفته بود: قناص دارد سر ما را میزند.
مرتضی جواب داد: اگر قرار باشد #تیری به من بخورد اسم من روی آن نوشته شده است.
#مدافع_حرم
#شهید_مرتضی_حسین_پور🌷
❤️ @SALAMbarEbrahimm
کانال کمیل
از #خطر نمی ترسید، وقتی که همه روی زمین خوابیده بودند او #تیراندازی میکرد. یک نفر به او گفته بود:
#خاطرات_شهدا 🌷
💠▫️نفربر نیروهای #فاطمیون در مسیر برگشت روی یک تله موزاییکی رفته بود. راننده درجا #شهید شدو یکی از همراهانش دست و پایش را از دست داد.
💠▫️بلافاصله نیروهای داعشی شروع به تیراندازی کردند. هیچ کس جرئت نزدیک شدن نداشت. #مرتضی خود دست به کار شد و زیر آتش سنگین دشمن بهسمت ماشین رفت و #مجروح را بیرون کشید و عقب برد.
💠▫️فردای آن روز مرتضی را ناراحت دیدم. جلو رفتم و جریان را پرسیدم. گفت: "در مسیر برگشت، #جوانی که مجروح شده بود از من #آب خواست.
💠▫️چون #خونریزی شدیدی داشت قبول نکردم و به او آب ندادم."، گفتم: "خب، اینکه ناراحتی ندارد کار درستی انجام دادی."، گفت: "امروز خبر دادند در بیمارستان #شهید شده است. کاش به او آب میدادم".
#شهید_مرتضی_حسین_پور🌷
#فرمانده_شهید_حججی
@SALAMbarEbrahimm
هدایت شده از ﷽
b703002f941898c1001ee2eb4b3ba44644578934.mp3
5.51M
🔴نواهای ماندگار
💢 حاج صادق آهنگران
🌹مثنوی زیبا و دلنشین #حق و باطل
آنطرف راهیست که آغازش پناه ، این طرف راهی که پایانش بقاست...
#پیشنهادویژه_دانلود
@SALAMbarEbrahimm
کانال کمیل
گفتمش دل میخری پرسید چند گفتمش دل مال تو تنها بخند خنده اےڪردو دل از دستم ربود تا به خود بازآمدم او
#تقدیم_به_همسران_شهدا
بی تو سهم همسرت هرروز تنهایی شده😔
زندگی کردن کنارت باز رویایی شده
من تحمل میکنم اما دلم آتش گرفت
دخترت این روزها بدجور بابایی شده😔
4_390271854142557438.mp3
773.6K
🎤👆نواهای جبهه
اے لشکر حسینے
تا کربلا رسیدن
یک یا حسین دیگر
#کربلای_جبهه_ها_یادش_بخیر😔
@SALAMbarEbrahimm
#خاطرات_شهدا
🌷مهدی به همراه برادر كوچكترش مجید كه مسئول اطلاعات و عملیات تیپ ۲ لشكر علی بن ابیطالب (ع) بود، جهت شناسایی منطقه عملیاتی از كرمانشاه به سمت سردشت حركت می كنند. موقعی كه عازم منطقه می شوند، راننده شان را پیاده كرده و می گویند: خودمان میرویم.
🌷حتی در مقابل اصرار یكی از رزمندگان مبنی بر همراه شدن با آنها می گوید: تو اگر شهید بشوی جواب عمویت را نمی توانیم بدهیم، اما ما دو برادر اگر شهید شویم جواب پدرمان را می توانیم بدهیم.
🌷غروب در راه به كمین ضدانقلاب می خورند. موشك آر.پی.جی به سقف ماشین اصابت می كند و مجید به شهادت می رسد و مهدی پیاده شده تا در پناهگاهی قرار بگیرد كه از پشت مورد اصابت رگبار گلوله قرار می گیرد.
🌷....فردا وقتی نیروهای خودی می رسند دو نفر را مى بینند كه به آنها تیر خلاص زده اند. چندان قابل شناسایی نبودند. وقتی قبض پرداخت خمس در داشبورد ماشین پیدا میشود، مطمئن می شوند كه خود شهید مهدی زین الدین است.
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌷 #سیره_شهدا🌷
#زيارت_به_شرط_پا_گذاشتن_روى_قبرم...!
🌷....می خوام وصیت کنم. دست هایم را گذاشتم روی گوش هایم. گفتم: «نمی خوام بشنوم.» آمد جلو پیشانیم را بوسید و گفت: «بیا امروز يه قولی به من بده.» صورتم را برگرداندم. گفتم: «ول کن مصطفی. به من از این حرف ها نزن. من قول بده نیستم. حال این کارها رو هم ندارم.»
🌷....قسمم داد. گریه کرد. گفت: «اگه شهید شدم، جنازه م رو جلوی در گلستان شهدای اصفهان دفن کنید. دلم مى خواد پدر و مادرها که می آن زیارت بچه ها شون، پاشون رو بذارن روی قبر من. شاید خدا از سر تقصیرات من هم بگذره.»
🌹خاطره اى از شهيد مصطفى ردانى پور
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
کانال کمیل
نگاهش به توست.. مبادا غافل شوی و گناه کنی! مبادا ادعای عاشقی کنی و دلش را به درد آوری! نگاهش به تو
خوشبختی یعنی :
حس کنی شهید دارد تو را مینگرد
و تو به احترامش از گناه فاصله میگیری
4_168269993954247333.mp3
3.21M
📚کتاب صوتی سلام برابراهیم
#حاجات_مردم_و_نعمت_خدا
@SALAMbarEbrahimm
│سیـــــره شھید✍🏻│
_اینکه نمی شود بـــرادر من😠!
هروقت دوست داشتی، می آیی و هر وقت هم دلـت نخواست ،نمی آیی؛ رفت و آمد #خادم_مسجد_جمکران روی نظم و انضـباط است ،دل بخواهی نیست😤❗️
یا #تعهد_اخلاقی میدهی که هر سه شنبه در مســـجد حاضر باشی یا اینکه دور خــادم بودن را خط بکش و وقت ما را هم نگیر😒.
وقتی حـرف حاج آقا تمام شد. مهدی لبخـندی زد و گفت☺️: چشــم. تعهد می دهم هر سه شنبه سر وقت در #مسجد حاضر باشم.
پای #برگه_تعهد را امضـا کرد📝 و از اتاق بیرون آمدیم.
گفتـم: مهدی لااقل دلیل غیبت این چند هفتــه را به حاج آقا میگفتی که به سوریـــــه رفته بودی😔...
سه شنبه شد و حاج آقا زیر تابوتی که پیکر سوخـــته مهدی در آن بود؛ بلند #لبیک_یا_زینب(س) می گفت.😭
#خادم_مسجد_جمکران ، شهید #مهدی_طهماسبی
@SALAMbarEbrahimm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 ۷صفر شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام بر محبان و رهروان حضرت تسلیت باد
▪️مداحی حاج منصور ارضی به مناسبت شهادت امام حسن محتبی(ع)
@salambarebrahimm
#تلنگر
اين بار هم واسه بار آخر گناه ميكنم و از فردا ...
امروزم واسه بار آخر گناه ميكنم و از فردا ...
مواظب " بار آخرهايي " باشيم كه
" بار آخرتمان " را سنگين ميكنند ...
" خطرناك ترين " ترفند شيطون ميدوني چيه ؟!
« تسويف ( عقب انداختن شروع ترك گناه ) »
« نگو فردا ؛ بگو همين حالا »
@Salambarebrahimm
یکی از همرزمانش برایم تعریف کرد؛ «بچّهها محاصره شده بودند و راه به جایی نداشتند. ارتباط هم قطع شده بود. نیروهای پشتیبانی، نمیتوانستند کمک برسانند. همه تشنه و گرسنه بودند. «کارور» هرچه تلاش کرد و خودش را به آب و آتش زد تا بتواند لااقل کمی آب برای رفع تشنگی نیروهایش تهیّه کند، موفّق نشد و کوشش او، بیثمر ماند. هرکس در گوشهای نشسته بود. در همین لحظه، بچّهها «کارور» را دیدند که با قدمهای استوار، به طرف «تپّههای بازی دراز» میرود. تیمّم کرد و روی یکی از تپّهها ایستاد. «تکبیره الاحرام» را با صدای بلند گفت و شروع کرد به نماز خواندن. مدّتی طول کشید تا به رکوع رفت و چند دقیقهای طول کشید تا سر از رکوع برداشت و به خاک افتاد. نمازش که تمام شد، دستهایش را بالای سرش برد و چشمهایش را بست. نمیدانم با چه حالی، با چه اخلاصی، چگونه دعا کرد که در همان لحظه، صدای «الله اکبر» و فریاد شادی بچّهها به گوش رسید. باران، نم نم شروع به باریدن کرد.»
#شهید_محمد_رضا_کارور
@SALAMbarEbrahimm
#لحظاتى_در_قتلگاه_كانال_كميل....
🌷تو راه فکه بودیم. کلی در مورد فکه شنیده بودم و خیلی دوست داشتم اونجا رو ببینم. وقتی رسیدیم آنقدر هوا طوفانی بود و خاک پخش شده بود که جایی رو نمى شد؛ دید. بنابراین پیاده نشدیم و قرار شد؛ بریم یکی از مناطق جنگی نزدیک که اطراف فکه بود. به اسم کانال کمیل. اسمی که کمتر شنیده شده بود. به یاد شهیدان مظلوم قتلگاه فکه (موقعیت کمیل و حنظله)....
🌷و خاطراتی که سربازی که اونجا بود برای همه تعریف کرد با صداى بلند تو اون هوای آلوده ولی با عشــــق: "گردان کمیل تو این کانال محاصره مى شن و تمام نیروی دشمن رو سرشون خمپاره مى ريزن. بچه ها همه زخمی شدن. همه یه قمقمه آب داشتن که اونم بین راه تموم شده بود. ٥ روز اونجا می مونن و دیگه با اون تن زخمی نمى شه کمبود آب و غذا رو تحمل کرد....
🌷بچه ها دیگه روحیه ندارن راهی نمونده! یکی از بچه های با روحیه که صدای خوبی هم داشت، بلند مى شه و از حضرت فاطمه مى خونه و بچه های دیگه سینه مى زنن. یهو یه راهی که تا قبل اون متوجه ش نشده بودنو مى بينن. باور نکردنی بود....
🌷چند نفری سالم ترن و تصمیم مى گيرن که برگردن. چشم زخمی ها بهشونه. یکی میگه مارم ببرید. یکی میگه وقتی رسیدین حتماً برای کمک به ما بیاید ها!! زخمی ها رو خودشون خاک مى ريزن که وقتی عراقی ها اومدن تیر خلاصی نزنن.
🌷بچه ها از کانال دارن رد مى شن که همونی که با صداش به دل بچه ها صفا داده بود، دچار موج گرفتگی مى شه و بلند مى شه و سرشو از کانال مى آره بیرون و به جای اینکه به سمت نیروی های خودی بره برعکس مى ره سمت نیروی دشمن!! هی صداش مى كنن اونور نرو کجا مى رى؟! ولی فایده نداشت. حالا خودتون تصور کنید حضرت علی اکبری که تن زخمیش به سمت دشمن مى ره و عمود آهنین....
🌷تو این مسیر بچه هایی که شهید مى شن. ازون تعداد معدود چند نفری سالم برمى گردن. همون چند نفری که با دل شکسته به رفیقاشون قول داده بودن برای نجاتشون برگردن و مى دونستن که نمى تونن؛ برگردن و زخمی هایی که تو اون کانال پر پر می شن بی دفاع...."
🌷این خاک برای کشور عراق بود و چند سال هست که دست ایران بود. برای تفحص شهدا و سالی که ما رفتیم آخرین سالی بود که دست ایران بود و چه حکمت زیبایی بود اون طوفان. سر مرز عراق بودیم و یه سيم خاردار و عراق و افقی که امتدادش به کربلا مى رسيد و اونور سیم خاردار؛ کتونی پاره، کلاه، خمپاره هایی که ازون موقع به یادگار مونده بودن. و يه عالمه از شهدایی که هنوز تفحص نشده بودن....
🌷....به قول اون سرباز: "شهدا چشماشونو اینجا گذاشتن که شما قدم رو چشماشون بذارین. روحــــشون شــــاد..."
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
هدایت شده از ﷽
4_485237459412582575.mp3
1.26M
#مداحی_شهدایی
😔آنان که بارمز یازهرا پر کشیدن...
@SALAMbarEbrahimm