هر وقت در جبهه فرصت نمی کرد روزه بگیرد، وقتی به مرخّصی می آمد قضای روزه اش را می گرفت.    دوشنبه ها و پنج شنبه ها روزه می گرفت. چون امام در سخنانشان فرموده بودند: «روزهای دوشنبه و پنج شنبه روزه بگیرید که ثواب بیشتری دارد.» ما اغلب اوقات متوجّه نمی شدیم، چون بی سحری روزه می گرفت. صبح مادرم صدایش می کرد و می گفت: « خسروا! بیا صبحانه ات رو بخور.» او بهانه می آورد و می گفت: «الان می یام. شما بخورید.» وقتی می دیدیم ظهر شد و نیامد، می فهمیدیم باز هم روزه گرفته است. راوی: خواهر شهید #شهید_خسرو_اکبرلو🕊🌹

بابت آرزوهایی که برآورده نشدن بی تابی نکنین گاهی خدا بوسیله ی همین برآورده نکردن آرزوها، جلوی مصیبت های بعد از اون رو میگیره...

یه وقتایی میبینی پای سجاده ای نمازتم تموم شده ها، ولی دلت میخواد بشینی، یا یهو شب جمعه دلت میخواد دعای کمیل بخونی...

به نیابت از شهدا دعای کمیل بخونیم؟!

اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتِی تَهْتِك الْعِصَمَ با دعای کمیل خیلی حال میکنم خیلی... خدا کنه شیرینی دعای کمیل زیر زبون تک‌ تکمون بره...

خدایا! بیامرز برایم آن گناهانی را که دعا را حبس می‌کند اَللّهُمَّ اغْفِرْ لىَ الذُّنُوبَ الَّتى تَحْبِسُ الدُّعاَّءَ فرازی از دعای کمیل

#ارسالی_شما نائب الزیاره ی همه ی کمیلیها حرم امام رضا جانمون #قرار_همیشگی

بپرس حال مرا…❤️ به وقت عاشقی ۱:۲۰

یه صلوات بفرستیم برای شهدای امنیت و برای سلامتی تمام کسایی که ۲۴ ساعته مراقب ما و خاکمون هستن اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸

ایران گنبد طلایی دارد...❤️

😔شهید پدافند هوایی سجاد منصوری؛این خانه را ما باید بسازیم... شادی روح مطهر شهید فاتحه‌ای بخوانیم 💔 شهیدی که امنیتمون رو مدیونشیم... 🌱@salambarebrahimm 🕊

آخرین چت شهید شاهرخی فر یکی دیگه از شهدای فدایی وطن با یکی از دوستانش ٢ ساعت قبل از شهادت.‌‌.. پ،ن؛ بگیر تخت بخواب ، ما بیداریم...😔

شهیدان قصه پر سوز عشقند شهیدان شمع عالم سوز عشقند... پ،ن؛ #ارتش_فدای_ملت❤️

🌱@salambarebrahimm 🕊

بذار یه بار دیگه نگاهش کنم... شهیده معصومه کرباسی🕊🌹

به یاد قهرمانان ارتش...❤️ #ارتش_قهرمان 💢 @BASIRAT_CYBERI💢

امروز ۶ آبان، سالروز ولادت پدر صنایع موشکی ایران شهید والامقام حسن طهرانی مقدم هست که امنیت و #اقتدار امروزمون رو مدیونشیم❤️ روح این جاویدنام و قهرمان ملی ایران شاد و نامش تا همیشه سرفراز❤️

مادر آرمان رو به من کرد و گفت: فیلم پسرم رو دیدی؟! فیلم رفیقت رو دیدی؟! دیدی چجوری می‌زدنش؟! دیدی بهش فحش می‌دادن؟! آرمان من تو عمرش یه بار هم فحش نداده بود چرا لباسش رو در آوردن؟! بچه‌ام از خجالت مُرد...

همان موقع برادر آرمان سراغم آمد و از من پرسید: آقا عرفان، برادرم چی شده؟! - چیزی نیست. داره مسخره بازی در میاره، خوابه صبح بلند می‌شه و بهمون می‌خنده - نه، خواب نیست هروقت خواب بود قلقلکش که می‌دادم، بلند می‌شد. داداشم خیلی قلقلکیه، ولی الان هرچی قلقلکش می‌دم، بیدار نمی‌شه. بغض راه گلویم را گرفت. با سختی گفتم: الان بهش آمپول خواب آور زدن که بخوابه، ولی فردا بیدار می‌شه - قول می‌دی فردا بیدار بشه؟! - قولِ قول. صورتم را از او پنهان کردم تا اشک‌هایم را نبیند...