#عاشقانه_شهدا
💠 اول ازدواج شناخت زیادی از او نداشتم. یک روز، #بشقاب از دستم افتاد و شکست. دست و پایم را گم کردم. تکههای بشقاب را دور ریختم و فکرهای جور واجوری درباره برخورد #ابوالحسن از ذهن گذراندم. این ماجرا را دو ماه پنهان کردم. اما عذاب وجدان داشتم. یک روز با ناراحتی گفتم: "میخوام موضوعی رو بگم اما میترسم ناراحت بشی." دو زانو رو به رویم نشست و گفت: "مگه چی شده؟" گفتم: "فلان روز یک بشقاب از دستم افتاد و شکست." منتظر ادامه حرفم بود، گفت: "خب بعد چی شد؟" با تعجب گفتم: "هیچی دیگه. شکستهها رو ریختم دور که تو نبینی و دعوام کنی." #خندهاش فضای اتاق را پر کرد و گفت: "همين؟! فدای سرت!" نفس راحتی کشیدم. خندهاش را خورد و با #جدیت گفت: "هر وقت از فرمان #خدا سرپیچی کردی ناراحت باش که چه جوری باید جواب خدا رو بدی."
#شهید_ابوالحسن_نظری
@SALAMbarEbrahimm
15.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 قصه یک جوان #دهه_هفتادی که در راه خدمت به مردم آسمانی شد😍
@SALAMbarEbrahimm
🌷یک روز اسرای عنبر با اتفاقی در اردوگاه روبرو شدند که هم تعجب و هم غیرت آنها را به درد آورد. از ظهر گذشته بود که خودرویی وارد اردوگاه شد، به همه داخل باش دادند، کسی حق نگاه کردن از پشت پنجره به بیرون را نداشت ولی هرطور بود این خبر بین بچه ها پخش شد.
🌷از در پشتی آن خودرو، چهار اسیر زن پیاده شدند همه با تعجب نگاه می کردیم که این اسرای زن در اینجا و در دست این نامردان چه می کنند؟ چگونه اسیر شده اند؟ پاسخ این پرسش ها ذهن ما را به خود مشغول کرده بود.
🌷با آمدن این چهار خواهر غم بزرگی بر دلمان نشست، می دانستیم که اسارت برای آنها و خانواده هایشان چندین برابر از ما سخت تر است؛ زیرا آنها دختران جوانی بودند که اسیر دست دشمن شدند. کسانی که به هیچ قانونی پایبند نبودند، ولی ما که دائماً، مستقیم و غیرمستقیم آنها را زیر نظر داشتیم، با گزارش گرفتن از حال و نیاز آنها، به وسیله نوشته هایی که در مکان های خاص، دسترسی به آنها را ممکن می ساخت، از مقاومت، صلابت و پاکدامنی آنها مطمئن بودیم.
🌷آنها در طبقه بالای آسایشگاه ما اقامت داشتند و ما دائم موظب بودیم که کدام سرباز به آنجا رفت و آمد دارد. اگر کمترین سوء ظنی به یکی از سربازان داشتیم فوراً به مسئول و فرمانده خود اطلاع می دادیم. تا به فرمانده عراقی برساند. عراقی ها خوب می دانستند که ما نسبت به این چهار خواهر بسیار حساس هستیم، سربازانی که مسئول حفاظت از آنها بودند، خوب می دانستند که اگر کمترین حرکتی خلاف مرام ما انجام دهند، برای آنها خیلی بد می شود! سربازان بعثی کاملاً مواظب بودند که به هیچ وجه اسیر دیگری، جز آنهایی که خودشان انتخاب کرده اند، با آنها ارتباطی برقرار نکند.
🌷ما برای اینکه از وضعیت آنها مطلع شویم، مکان هایی مانند دستشویی و شکاف های دیوار را مشخص کرده بودیم و با قرار دادن شیئی یا کاغذی، از احوالشان مطلع می شدیم. تنها چند نفر از اسرای کم سن و سال را مسئول این کار قرار دادیم. هر وقت عرصه بر ما تنگ می شد، حضور آنها در اسارت به ما روحیه می داد و ما را آرام می کرد. هرگاه کارد به استخوان می رسید، به خود می گفتیم: «آیا با وجود چهار دختر در اسارت، ابراز خستگی و ضعف معنی دارد؟»
راوى: جانباز و آزاده سرافراز محمدحسین چینی پرداز
📚 کتاب «شصت و یک»
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#خاطره_ای_تلخ_از_یکی_از_اتفاقات_کانال_کمیل
عصر بود که صداهای عجیبی ازبیرون کانال شنیدیم
بچه ها از بیرون کانال خبر نداشتند
تنها با فاصله های کم، صدای یازهرا (سلام الله) و یا حسین (علیه السلام) و یا مهدی (عج)'به گوش می رسید!
چند نفر تونستند از لبه ی بالای کانال خبر بیارند.قضیه همون بود که فکر می کردیم
این صدا از از مجروحانی که در میدان مین جا مونده بودند شنیده می شد
از درد ناله می کردند و چند لحظه بعد .... صدای یک گلوله!
تک تیر اندازهای دشمن از روی خاکریزها جلو اومده بودند و مشغول شکار بودند
معرکه ی عجیبی بر پا بود
زدن مجروحان نیمه جون افتاده در میدان، تفریح تک تیراندارهای بعثی ها شده بود
ابتدا یک ناله ی بی رمق یا زهرا (سلام الله) ، بعد صدای تیر و پس از اون خنده مستانه ی بعثی ها
نیروهای محاصره شده در کانال، با شنیدن هر صدای تیر، انگار قلبشون از جا کنده می شد
اونها در نهایت خشم و حسرت، تنها مشت بر دیوار کانال می کوفتند
خاموش شدن ناله ی مجروحان رو می شنیدند، اما کاری از دستشون بر نمی اومد
این سخت ترین لحظلات برای بچه های کمیل بود
📚 برگرفته از کتاب : راز کانال کمیل
#تلنگر
🌿 آیت الله مجتهدی(ره) :
☘️ چشم به هم بزنی مرگ آمده ، آیت الله و بازاری و آب حوضی هم نمی شناسد ، غرض اینکه راه طولانی و فرصت اندک است.
#داداشِ_گلم تا اینجا که با یه چشم به هم زدنی گذشت بقیه هم با یه چشم به هم زدنی میگذره ما میمونیم و افسوس تو قیامت تا فرصت تموم نشده برای خودت کاری بکن
🌷حاج اســماعیل دولابی:
همیشه سعی کنید #خــیرخـــواه
دیگران باشید و برای بندگان خدا
چیز خوب بخواهید.
مـــــومن میتواند با #دل خود به
اهل زمین و آسمان خـیر برساند...
@SALAMbarEbrahimm
یک وقتایی بشین وخلوت کن
نگاهی به اطرافت
به خوشبختی هات
به کسانی که دوستت دارند
به چیزهایی که دوستشون داری
به خدایی که تنهات نمیذاره
اونجاست که آرامش پیدا میکنی😊
هدایت شده از سلام برابراهیم
رفیق با مرام1 .mp3
3.92M
🌹عزرائیل رفیق با مرام🌹
استاد پورآقایی
خیلی قشنگه #حتما گوش کنید
@SALAMbarEbrahimm