eitaa logo
کانال کمیل
6.1هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
3.1هزار ویدیو
113 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
📃فـرازی از 💢 خدا را پیشه ڪنید 💢ای شماهایی ڪه بـا قلـب این امـت و قلـب صـاحب شـریعت و قلـب پیـامبر اڪـرم (ص) را به درد مے آورید؛ لحظـه ای ڪنیـد و خود را از میان این گرداب دهید... 🌷یادش با
4_5780410627566600813.mp3
13.22M
@salambarebrahimm حاج شهید گمنام ، خوشنام تویی گمنام منم کسی که لب زد بر جام‌ تویی ناکام منم ،گمنام منم ...
.... 🌷در سال ۱۳۶۱ حدود ۱۰ روز مانده به عملیات والفجر مقدماتی، مسئول تسلیحات لشکر ۷ ولیعصر (عج) برادر نعمت الله کلول به درجه رفیع شهادت رسیده بود. چون من با خانواده شهید هم محله بودم قرار شد که خبر شهادتش را من به خانواده شهید بدهم. 🌷....فردا صبح به اتفاق یکی از برادران جهت شناسایی جسد مطهر این عزیز به بیمارستان افشار دزفول رفتیم و به مسئول سردخانه گفتم: آمده ایم تا جسد متبرک شهید کلول را شناسایی کنیم. مسئول سردخانه گفت: کدام کلول؟ ما اینجا دو شهید به نام کلول داریم یکی نعمت الله کلول که پاسدار بود و دیگری محمدرضا که سردار وظیفه بوده است. 🌷وقتی آنها را مشاهده کردیم هر دو برادر مثل اینکه در بستر در کنار هم خوابیده اند. حقیقتاً نمی توانم حالت خودم را توصیف کنم. به اجبار به منزل ایشان رفتم خدمت پدر و مادر بزرگوار این دو شهید رسیدم و پس از مقدمه چینی فراوان گفتم: می خواهم مطلبی را عرض کنم. مادر این دو شهید گفتند: بفرمایید. 🌷گفتم: حقیقت این است که نعمت الله شهید شده است. مادرش تنها یک کلمه گفت: شكر. ادامه دادم مطلب به همین جا ختم نمی شود. محمدرضا هم شهید شده است. پس از اینکه مادر گرانقدر این دو شهید به حرف هایم گوش داد با همان لهجه ی دزفولی گفت: خدا داد، خدا هم برد. 📚 كتاب "همسفران" ❌ خوشا به حال سرزمينم كه پُر است از مادرانى از نژاد مردان.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 🌸🍃زیارت به نیابت از رفیق آسمانی ام ❤️ 🌷خوشا آنکس که مهدی(عج)یار اوشد رفیق مشفق و غمخوار او شد 🌹 اگر صد ها گره افتد به کارش بدست او فرج در کار او شد
💐میلاد با سعادت امام حسن عسکری(ع) مبارک باد ره باز کنید، دلبری آمده است بر شیعه امام دیگری آمده است در مطلع هشتم ربیع الثانی میلاد امام عسکری آمده است
❤️🍃تموم زندگیم وقف شهیدی که می گفت: تموم عزتش اینه که #گمنامه 🌷دنبال دیده شدن نبود #مخلص بود و #خدا خریدارش شد... 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃 #ڪانال_ڪمیل ⬆️
هدایت شده از سلام برابراهیم
عبد%20الباسط%20عبد%20الصمد%20_%2.mp3
14.43M
شبتون آروم با نوای که آرامش بخش دلهاست ❤️
ﺑﺎﺯ ﻣﯿﺨﻨﺪﯼ ﻭ ﻣﯿﭙﺮﺳﯽ که ﺣﺎﻟﺖ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﺨﻨﺪﻡ ﮐﻪ خیلی، ﮔﺮﭼﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ ﺷﻌﺮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﻢ ﺑﺮﺍیت ﻭﺍﮊﻩ‌ﻫﺎ ﮔﻞ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﯾﺎﺱ ﻭ نرگس ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﻡ ﺗﻮﯼ ﮔﻠﺪﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ #همسرانه❤ #شهید_حسین_مشتاقی 🌹 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
؟؟؟ 🌷جلسه فرماندهی در یکی از مقرها تشکیل می‌ شد؛ دستور رسید، هیچ کس بدون کارت شناسایی وارد نشود. من به اتفاق یکی از بچه ‌هایی که بچه یزد بود نگهبانی دم در را به عهده گرفتیم. کنترل کارت ها به عهده من بود. فرماندهان یکی یکی با نشان دادن کارت شناسایی وارد محوطه می شدند و از آنجا به محلی که جلسه برگزار می شد، می رفتند. 🌷....نگاهم به در بود. یک ماشین جیپ جلوی در نگهبانی توقف کرد. قصد ورود به محوطه را داشت. جلو رفتم و گفتم: لطفاً کارت شناسایی. گفت: ندارم. گفتم: ندارید؟ گفت: نه ندارم. گفتم: پس با عرض معذرت اجازه ورود به جلسه رو هم ندارین!! دستش را روی شانه راننده زد و گفت: حرکت کن. جلویش ایستادم و گفتم: کجا؟ گفت: تو محوطه. گفتم: نمی شه!! گفت: بهت می گم برو كنار. گفتم: نه آقا نمی شه. گفت: چی چی رو نمی شه، دیرم شد. 🌷....محکم و استوار جلویش ایستادم و به دوستم گفتم: آماده باش هر وقت گفتم، شلیک کن. دوستم اسلحه رابه طرف ماشین گرفت و با لهجه زیبای یزدی دو سه بار گفت: رضایی بزنم یا مزنی؟ رضایی بزنم یا مزنی؟ وقتی راننده جدیت مان را دید گفت: حاجی، این آقای بسیجی، شوخی سرش نمی شه! 🌷....دست برد. داخل جیبش و کارتش را بیرون آورد و گفت: بفرمایید این هم کارت شناسایی! مشخصات کارت را با دقت خواندم؛ نوشته بود: "حاج حسین خرازی" گفتم: ب ب ببخشید آقا من فقط به وظیفه ام عمل کردم. حاجی خندید و گفت: آفرین بر شما رزمندگان، وظیفه شناس. بعد از آن هر وقت مرا می دید. می خندید و مى گفت: رضایی بزنم یا مزنی؟
#خـــاطرات_شهدا 🔰زیر رگبار حملۀ دشمن بودیم 💣که محمدمهدی تیر خورد🔫 اما یک تیر برای آن هیکل درشت💪 و مردانه و عزم آهنین خاری بیش نبود ‼️ 🔰که با همان حال از جایش بلند شد😇 تا دو تا از بچه‌ها👥 را که جلوتر از ما روی زمین افتاده بودند، به عقب بیاورد. 🔰به بچه‌ها که رسید 😇یکی را روی دوشش گذاشت و دیگری را در بغل گرفت و کشان‌کشان به عقب کشید.😰 🔰همان موقع تیر دیگری🔫 به محمدمهدی اصابت کرد.😔 باورم نمی‌شد گویی کوهی بود🗻 که کمر خم کرد. 😭 سروی بود🌲 که به پاییز نشست🍁. ✍راوی:هم‌رزم شهید #شهید_محمدمهدی_مرشدے🌷 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃