هدایت شده از کانال کمیل
جزء سوم(@Iran_Iran).mp3
4.16M
@salambarebrahimm
💠جز سوم قرآن کریم
به روش تندخوانی (تحدیر)
با صدای استاد #معتز_آقايی
#سیره_شهدا
@salambarebrahimm
گفتــــه بودی دعا کن در ماه رمضان شهید نشوم...
گفته بودی اگر هم شهــــید شدی کاش پیکــــرت را بعد از ماه رمضان بیاورند...
گفته بودی نمی خواهی مردم در گرما اذیّــت شوند...
به شوخی گفتــه بودی...
چه شوخی ات
" شوخی شوخی، جدی شد"....!
#شهید_جواد_محمدی
کانال کمیل
دوست شهید که داشته باشی ، نیازی به عشقهای بیخودی نداری؛ میدونی یکی حواسش بهت هست 😔 ، یکی که اومده ت
هادی دل ها...؟!
نمیدانم گاهی کجای دنیا گم ات میکنم... در هیاهوی بازار ... در وسوسه های نفس ام...
@salambarebrahimm
نمیدانم....
اما ،گاهی تو را گم میکنم؛ مثل کودکی که در بازار دستان مهربان مادرش را رها کرده به تماشای عروسکی مشغول است...! بعد میبیند مادرش نیست و هیچ عروسکی او را خوشحال نمیکند...!
به کودکی ام بنگر...
هرچند خودم، تو را گم میکنم
اما تو پیدایم کن...
#دوست_دارم_مثل_تو_باشم
#شهید_ابراهیم_هادی
کانال کمیل
برگرد که زمین٬ زمان تو را میخواهد هر کشور این جهان تو را میخواهد اینها همه یک طرف بدان آقا جان؛ یک
@Salambarebrahimm
ای منتظران
یک نفر..
یک خبر ازعشق
ندارد بدهد⁉️
دل ما..
خیلی از این
بی خبری سوخته است..😔
میشود ک...
بزند شنبه بیایی و...
دل جمعه بسوزد آقا...😔
#سیره_شھدا
@salambarebrahimm
تعریفش را از برادرم که همرزم او بود زیاد شنیده بودم، یکبار یکی از نوارهایش را گوش دادم ؛ حالت عجیبی داشت، از آنچه فکر میکردم زیباتر بود؛ نوایی ملکوتی داشت.
شب بود به همراه چند نفر از دوستان دور هم نشسته بودیم، دعای توسل شهیـد تورجی زاده در حال پخش بود، هر کس در حال خودش بود....
صدای در آمد ،بلند شدم و در را باز کردم، در نهایت تعجب دیدم استاد گرامی ما حضرت آیت الله جوادی آملی پشت در است؛ با خوشحالی گفتم بفرمایید، البته قبلا هم به حجره ها و طلبه هایشان سر می زدند .ایشان هم درنهایت ادب قبول کردند و وارد شدند.
سریع ضبط را خاموش کردیم،
استاد در گوشهای از اتاق نشستند، بعد گفتند: اگر مشکلی نیست ضبط را روشن کنید. صدای سوزناک و نوای ملکوتی او در حال پخش بود.
استاد پرسیدند: اسم ایشان چیست؟
گفتم : محمد رضا تورجی زاده.
استاد پس از کمی مکث فرمودند :
ایشان (در عشق خدا) سوخته است.
گفتم : ایشان شهــید شده
فرمانده گردان یا زهرا (س)هم بوده.
استاد ادامه داد:
ایشان قبل از شهادت سوخته بوده ...
✍راوی :شهید سیدمحمدحسین نواب
🌹ولادت ۱۳۴۳/۰۴/۲۳ اصفهان
🌹شهادت ۱۳۶۶/۰۲/۰۵ بانه
🌹عملیات کربلای ۱۰
🌹 فرمانده گردان یازهرا (س)
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده
#ذاکر_اهل_بیت
🌹شهیدی که امام زمان (عج) کفنش کرد🌹
@salambarebrahimm
شهیدی بود که همیشه ذکرش این بود، نمی دونم شعر خودش بود یا غیر...
یابن الزهرا
یا بیا یک نگاهی به من کن
یا به دستت مرادر کفن کن.
از بس این شهید به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) علاقه داشت به دوست روحانی خود وصیت می کند. اگر من شهید شدم دوست دارم در مجلس ختم من تو سخنرانی کنی...
روحانی می گوید: ما از جبهه برگشتیم وقتی آمدیم دیدیم عکس شهید را زده اند. پیش پدر و مادرش آمدم گفتم: این شهید چنین وصیتی کرده است آیا من می توانم در مجلس ختم او سخنرانی کنم؟ و آنان اجازه دادند...
در مجلس سخنرانی کردم بعد گفتم ذکر شهید این بوده است:
یا بن الزهرا
یا بیا یک نگاهی به من کن
یا به دستت مرا در کفن کن
وقتی این جمله را گفتم ، یک نفر بلند شد و شروع کرد فریاد زدن . وقتی آرام شد گفت: من غسال هستم دیشب آخرهای شب به من گفتند یکی از شهدا فردا باید تشییع شود و چون پشت جبهه شهید شده است باید او را غسل دهی
وقتی که می خواستم این شهید را کفن کنم دیدم یک شخص بزرگواری وارد شد گفت: برو بیرون من خودم باید این شهید را کفن کنم.
من رفتم در وسط راه با خود گفتم این شخص که بود و چرا مرا بیرون کرد؟؟؟ با عجله برگشت و دیدم این شهید کفن شده و تمام فضای غسالخانه بوی عطر گرفته بود.
از دیشب نمی دانستم رمز این جریان چه بود.اما حالا فهمیدم ...نشناختم...😔
منبع: کتاب روایت مقدس صفحه ۹۶ به نقل از نگارنده کتاب "میر مهر" سید مسعود پور اقایی
@salambarebrahimm
❌برحذرباش...
ازاینکه
✅نماز بخوانی
✅روزه بگیری
✅قرآن بخوانی
✅صدقه وانفاق کنی
✅کار مردم و راه بیندازی
⚠️اما یکی دیگه بیاد باخیال راحتتتتتتتت
نیکی هاو حسنات تو را بردارد‼️
❌غیبت نکن
#تلنگـــــرانه
@salambarebrahimm
الان ما با پدیده ای مواجه هستیم
که در طیف وسیعی از خانم ها
و دختران چادریه مذهبی
حجاب وجود داره ،
حیا و جود نداره ‼️
بعد جالبه که به چادرشون هم
افتخار میکنن !😐
عه !؟
چادر شد عامل فخر فروشی؟!
عامل کلاس گذاشتن برای بی حجابا؟
الله اکبر
دخترای مذهبی حواستون باشه
با چادر دورتون نزنن
الان تو صفحات اجتماعی پره از کسانی که دور خوردن
تو همین فضای مجازی
انقد از چادر تعریف میکنه
منم به حالش غبطه میخورم !
دختر بی حجابا که هیچ !
بعد رفتارو که نگاه میکنی
خالی از حیاست
الان جدیدا عکس های
با حجاب خوشگل ،
بیشتر از عکس های بی حجاب خوشگل لایک میخورن!😐
هیئتی و غیر هیئتی لایکش میکنن
والا بخدا درد دو متر چادر و یه متر روسری نیست !
درد تلوزیون ما یا ماهواره ی اونا نیست
حیا گم و گور نشه زیر دست و پا
حیا که رفت
دیگه هیچی برامون باقی نمیمونه
یه جامعه ی شکننده ی آسیب پذیرِ بی اعتقاد !
دختر خانم مذهبی
حواست باشه دور نخوری !
تو راه و اشتباه میری
یه جماعت پسر مذهبی هم دنبال تو راه اشتباه میان !
✔بهبه چه حجابی..
✔ چقد برازنده..
✔ چقد زیبا..
دختر مذهبی !
حواست باشه دورت نزنن ...
#برادرم_نگاهت
#خواهرم_حجابت
حیا+چادر =حجاب
کانال کمیل
#عملیات_شناسی 📎نام عمليات : فتح 7 – برون مرزی 📎زمان : 7 تیرماه 1366 📎رمز عملیات : یافاطمه الزهر
#عملیات_شناسی
📎نام عملیات: ڪربلای۷
📎تاریخ عملیات: 1365/12/13
📎رمز عملیات: یا مولای متقیان
📎اهداف عملیات: ضربه زدن به دشمن از شمالی ترین منطقه جنگی دشمن
📎نتایج بدست امده: ازاد سازی منطقه تپه سرخی و یال کله اسبی
📎تلفات دشمن: ۲۴۸۵ کشته،زخمی و اسیر و تعدادی سلاح سبک و سنگین
@salambarebrahimm
#یادشهداباصلوات
قسمت سیزدهم
کانال کمیل
#در_مسیر_ستاره 🌷شهید ابراهیم هادی🌷 💠 کانال کمیل یکی از مسئولین اطلاعات را دیدم و پرسیدم : یعنی
#در_مسیر_ستاره
🌷شهید ابراهیم هادی🌷
💠 کانال کمیل
۲۱ بهمن ۱۳۶۱ بود . هنوز صدای تیراندازی و شلیک های پراکنده از داخل کانال شنیده می شد .
به خاطر همین ،مشخص بود که بچه های داخل کانال هنوز مقاومت می کنند .
اما نمی شد فهمید که بعد از چهار روز ، با چه امکاناتی مشغول مقاومت هستند ؟!
غروب امروز پایان عملیات اعلام شد . بقیه نیروها به عقب بازگشتند .
یکی از بچه هائی که دیشب از کانال خارج شد را دیدم . می گفت : نمی دانی چه وضعی داشتیم ! آب و غذا نبود ، مهمات هم بسیار کم ، اطراف کانال ها هم پر از انواع مین !
ما هر چند دقیقه گلوله ای شلیک می کردیم تا بدانند هنوز زنده ایم . عراقی ها مرتب با بلندگو اعلام می کردند : تسلیم شوید !
لحظات غروب خورشید بسیار غمبار بود . روی بلندی رفتم و با دوربین نگاه می کردم . انفجارهای پراکنده هنوز در اطراف کانال دیده می شد . دوست صمیمی من ابراهیم آنجاست و من هیچ کاری نمی توانم انجام دهم . آن شب را کمی استراحت کردم و فردا دوباره به خط بازگشتم .
عراقی ها به روز ۲۲ بهمن خیلی حساس بودند . حجم آتش آنها بسیار زیاد شد . خاکریزهای اول ما هم از نیرو خالی شد . همه رفتند عقب !
با خودم گفتم : شاید عراق قصد پیشروی دارد ؟! اما بعید است ،چون موانعی که به وجود آورده جلوی پیش روی خودش را هم می گیرد !
عصر بود که حجم آتش کم شد . با دوربین به نقطه ای رفتم که دید بهتری روی کانال داشته باشد . آنچه می دیدم باور کردنی نبود ! دود غلیظی از محل کانال بلند شده بود . مرتب صدای انفجار می آمد .
سریع پیش بچه های اطلاعات رفتم و گفتم : عراق داره کار کانال رو تمام می کنه ! آن ها با دوربین مشاهده کردند ، فقط آتش و دود بود که دیده می شد .
اما من هنوز امید داشتم . با خودم گفتم : ابراهیم شرایط بدتر از این را سپری کرده ،اما به یاد حرف هایش ،قبل از شروع عملیات افتادم و بدنم لرزید .
@salambarebrahimm
ادامه دارد...
📚برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم ۱ ص ۲۰۹ و ۲۱۰
جزء چهارم(@Iran_Iran).mp3
4.12M
@salambarebrahimm
💠جز چهارم قرآن کریم
به روش تندخوانی (تحدیر)
با صدای استاد #معتز_آقايی
@salambarebrahimm
#آقاجان:
پرونده سیاه مرا
جستجو نکن😔
حال مرا به آه دلت…
زیرو رو نکن
پیش نگاه
مهدی صاحبزمان،
خدا
ما را به حق فاطمه
بی آبرو نکن😔
#الهم_عجل_لولیک_الفرج
@salambarebrahimm
#تلنگر⚠️
یکبار هم که شده با خودت و خدایت خلوت کن
نکند مجازی شدنت مساوی شود با سقوط ایمانت!!😔
❌خـیلی از چت ها
گروه های مختلط
و دوستی های مجازی
پـرتگاه ِ ایمان توست...❗️
#التماس_دعافرج
#حرف_قشنگ
@salambarebrahimm
باید روی" دل" کار کرد.
خدا به ظاهر رکوع وسجود شما توجه نمی کند،او به دل های شما نگاه میکند.
لذا روزه باید روی دل انسان اثر بگذارد
اگر اثر نگذاشت، این روزه ، روزه ای کاملی نیست...
🌺حاج اقا مجتبی تهرانی رضوان الله علیه
کانال کمیل
#عملیات_شناسی 📎نام عملیات: ڪربلای۷ 📎تاریخ عملیات: 1365/12/13 📎رمز عملیات: یا مولای متقیان 📎اهدا
#عملیات_شناسی
🌷عملیاتی که توسط فردی خائن و پناهنده لو رفت و دشمن کاملا از اهداف و نقشه عملیات باخبر بود🌷
📎نام عملیات: ڪربلای ۴
📎رمز عملیات: محمدرسول الله(ص)
📎زمان اجرا: سحرگاه ۳دی ماه سال ۱۳۶۵
📎هدف :شکست طلسم خط استحکام دشمن
📎تلفات دشمن: سقوط سه فروند از هواپیما های روسی،انهدام دها دستگاه تانک و ۱۰۰ دستگاه خودرو سبک و سنگین به همراه انبوهی از تجهیزات نظامی،نابودی ۶تیپ و یک گروهان تانک و شمار ۷۰۶۰ تن کشته ،زخمی و اسیر
📎تعداد شهدای عملیات: ۷۶۵۱ رزمنده ایرانی به شهادت رسیدند که ۴۰۰نفر انها از فرماندهان بودند،۵۳۲۹۹ نفر زخمی شدند و ۳۵۲۲ نفر مفقودالاثرشدند
@salambarebrahimm
#یادشهداباصلوات
قسمت چهاردهم
@salambarebrahimm
روزی که زیر خاک تن ما نهـــان شود
آنها که کـردهایم یکــایـک عیان شـود
یارب،به فضل خویش ببخشای بـــنده را
آن دم که عازم ســــفر آن جــــهان شــود.
@salambarebrahimm
#وصیتنامه...
اگر می خواهید نذری کنید ،
🔴 فقط گناه نکنید ...
مثلا نذر کنید یک روز گناه نمی کنم
هدیه به آقا صاحب الزمان (عج) از طرف خودم ...
یعنی از طرف خودتان عملی را برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج) انجام می دهید که یکی از مجربترین کارها برای آقا است .
یا اگر میخواهید برای اموات کاری انجام دهید ، به نیابت از آنها برای تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج) نذر کنید ...
#شهیدحجت_الاسلام_مجیدسلمانیان
#یادش_با_صلوات
کانال کمیل
#در_مسیر_ستاره 🌷شهید ابراهیم هادی🌷 💠 کانال کمیل ۲۱ بهمن ۱۳۶۱ بود . هنوز صدای تیراندازی و شلیک ها
#در_مسیر_ستاره
🌷شهید ابراهیم هادی🌷
💠 غروب خونین
عصر روز جمعه ۲۲ بهمن ۱۳۶۱ برای من خیلی دلگیر تر بود . بچه های اطلاعات به سنگرشان رفتند . من دوباره با دوربین نگاه کردم . نزدیک غروب احساس کردم از دور چیزی در حال حرکت است !
با دقت بیشتری نگاه کردم . کاملا مشخص بود که سه نفر در حال دویدن به سمت ما بودند . در راه مرتب زمین می خوردند و بلند می شدند . آن ها زخمی و خسته بودند . معلوم بود که از همان محل کانال می آیند .
فریاد زدم و بچه ها را صدا کردم . با آن ها رفتیم روی بلندی . به بچه ها هم گفتم تیراندازی نکنید . میان سرخی غروب ، بالاخره آن سه نفر به خاکریز ما رسیدند .
به محض رسیدن به سمت آن ها دویدیم و پرسیدیم : از کجا می آیید ؟ حال حرف زدن نداشتند ، یکی از آن ها آب خواست . سریع قمقمه را به او دادم . دیگری از شدت ضعف و گرسنگی بدنش می لرزید . آن یکی تمام بدنش غرق خون بود ، کمی که به حال آمدند گفتند : از بچه های کمیل هستم .
با اضطراب پرسیدم : بقیه بچه ها چی شدند !؟
در حالی که سرش را به سختی بالا می آورد گفت : فکر نمی کنم کسی غیر از ما زنده باشه ! هول شدم و دوباره و با تعجب پرسیدم : این پنج روز ، چطور مقاومت کردید !؟
حال حرف زدن نداشت . کمی مکث کرد و دهانش که خالی شد گفت : ما این دو روز اخیر ، زیر جنازه ها مخفی بودیم . اما یکی بود که این پنج روز کانال رو سرپا نگه داشت !
دوباره نفسی تازه کرد و به آرامی گفت : عجب آدمی بود ! یک طرف آر پی جی میزد ، یک طرف با تیربار شلیک می کرد . عجب قدرتی داشت . دیگری پرید توی حرفش و گفت : همه شهدا رو در انتهای کانال کنار هم چیده بود . آذوقه و آب رو تقسیم می کرد ، به مجروح ها می رسید ، اصلا این پسر خستگی نداشت ! گفتم : مگه فرماندها و معاون های گردان شهید نشدند !؟ پس از کی داری حرف میزنی ؟!
گفت : جوانی بود که نمیشناختمش . موهایش کوتاه بود . شلوار کردی پاش بود . دیگری گفت : روز اول هم یه چفیه عربی دور گردنش بود . چه صدای قشنگی هم داشت . برای ما هم مداحی می کرد و روحیه می داد و ..
داشت روح از بدنم خارج می شد ،سرم داغ شد . آب دهانم را فرو دادم . این ها مشخصات ابراهیم بود .
با نگرانی نشستم و دستانش را گرفتم . با چشمانی گرد شده از تعجب گفتم : آقا ابرام رو میگی درسته !؟ الان کجاست !؟
گفت : آره انگار ، یکی دو تا از بچه های قدیمی آقا ابراهیم صداش می کردند . دوباره با صدای بلند پرسیدم : الان کجاست ؟!
یکی دیگر از آن ها گفت : تا آخرین لحظه که عراق آتیش می ریخت زنده بود . بعد به ما گفت : عراق نیروهاش رو برده عقب . حتما می خواد آتیش سنگین بریزه .
شما هم اگه حال دارید تا این اطراف خلوته برید عقب . خودش هم رفت که به مجروح ها برسه . ما هم آمدیم عقب .
دیگری گفت : من دیدم که زدنش . با همان انفجارهای اول افتاد روی زمین . بی اختیار بدنم سست شد و اشک از چشمانم جاری شد . شانه هایم مرتب تکان می خورد . دیگر نمی توانستم خودم را کنترل کنم . سرم را روی خاک گذاشتم و گریه می کردم . تمام خاطراتی که با ابراهیم داشتم در ذهنم مرور می شد . از گود زورخانه تا گیلان غرب و ...
بوی شدید باروت و صدای انفجار با هم آمیخته شد . رفتم لب خاکریز ٬ می خواستم به سمت کانال حرکت کنم . یکی از بچه ها جلوی من ایستاد و گفت : چکار می کنی ؟ با رفتن تو که ابراهیم بر نمی گرده . نگاه کن چه آتیشی میریزن .
آن شب همه ما را از فکه به عقب منتقل کردند . همه بچه ها حال و روز من را داشتند .
خیلی ها رفقایشان را جا گذاشته بودند . وقتی وارد دو کوهه شدیم صدای حاج صادق آهنگران در حال پخش بود که می گفت :
ای از سفر برگشتگان
کو شهیدانتان ، کو شهیدانتان
صدای گریه بچه ها بیشتر شد . خبر شهادت و مفقود شدن ابراهیم خیلی سریع بین بچه ها پخش شد .
یکی از رزمنده ها که همراه پسرش در جبهه بود پیش من آمد . با ناراحتی گفت : همه داغدار ابراهیم هستیم ، به خدا اگر پسرم شهید می شد ، اینقدر ناراحت نمی شدم .هیچکس نمی دونه ابراهیم چه انسان بزرگی بود .
روز بعد همه بچه های لشکر را به مرخصی فرستادند و ما هم آمدیم تهران . هیچکس جرات نداشت خبر شهادت ابراهیم را اعلام کند . اما چند روز بعد زمزمه مفقود شدنش همه جا پیچید !
@salambarebrahimm
ادامه دارد...
📚برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم هادی۱ ص ۲۱۱و ۲۱۲و۲۱۳