🍃یکی از دوستای شهید ابراهیم هادی میگفت
ابراهیم همیشه میگفت؛
مشکل حزب اللهی ها از جایی شروع میشه که خودشونو از همه پاک تر میدونن و ایرادای خودشونو نمیبینن...
💢تاخودمونو نسازیم نمیتونیم کسی رو درست کنیم...
@SALAMbarEbrahimm
کانال کمیل
#در_مسیر_ستاره 🌷شهید ابراهیم هادی🌷 💠 غروب خونین عصر روز جمعه ۲۲ بهمن ۱۳۶۱ برای من خیلی دلگیر تر
#در_مسیر_ستاره
🌷شهید ابراهیم هادی🌷
💠 اوج مظلومیت
با اینکه سن من زیاد نبود اما خدا لطف کرد تا با بهترین بندگانش در گردان کمیل همراه باشم . ما در شب شروع عملیات تا کانال سوم رفتیم . این کانال کوچک بود و تقریبا یک متر ارتفاع داشت . بر خلاف کانال دوم که بزرگ و پر از موانع بود .
آن شب همه بچه ها به سمت کانال دوم برگشتند . کانالی که بعدها به نام « کانال کمیل » معروف شد . من به همراه دیگر نیروها پنج روز را در این کانال سپری کردم .
از صبح روز بعد ، تک تیر اندازان عراقی هر جنبنده ای را هدف قرار می دادند . ما در آن روزهایمحاصره ، دوران عجیبی را سپری کردیم . یادم هست که ابراهیم هادی ، با آن قدرت بدنی و با آن صلابت ، کانال را سر پا نگه داشته بود !
فرمانده و معاون گردان ما شهید و مجروح شدند . برای همین تنها کسی که نیروها را مدیریت می کرد ، ابراهیم بود .
او نیروها را تقسیم کرد . هر سه نفر را یک گروه و هر گروه را با فاصله ، در نقطه ای از کانال مستقر نمود . یک نفر روی لبه کانال بود و اوضاع را مراقبت می کرد . دو نفر دیگر هم در داخل کانال در کنار او بودند .
انتهای کانال یک انحنا داشت ، ابراهیم و چند نفر دیگر ، شهدا را به آنجا منتقل کردند تا از دید بچه ها دور باشند . مجروحین را هم به گوشه ای از کانال برد تا زیر آتش نباشند .
ابراهیم در آن روزها با ندای اذان ، بچه ها را برای نماز آماده می کرد . ما در آن شرایط سخت ، در هر سه وعده نماز جماعت برگزار می کردیم ! ابراهیم با این کارها به ما روحیه می داد و همه نیروها را به آینده امیدوار می کرد .
دو روز بعد از شروع عملیات ، و بعد از پایان نا موفق مرحله دوم ، تلاش بچه ها بیشتر شد ! می خواستیم راهی را برای خروج از این بن بست پیدا کنیم . در آخرین تماسی که با لشکر داشتیم ،سردار ( شهید ) حاجی پور با ناراحتی گفت : هیچ کاری نمی توانیم انجام دهیم ، اگر می توانید به هر طریق ممکن عقب بیائید .
پنجشنبه ۲۱ بهمن بود که از رو به رو و پشت سر ما ، صدای تانک و نفربر بیشتر شد ! بچه ها روی دیواره کانال را کنده و حالت پله ایجاد کردند .
برخی فکر کردند نیروی کمکی بهما آمده ، اما نه ، محاصره ما تنگ تر شده بود !
کماندوهای عراقی تحت پوشش تانک ها جلو آمدند . آن ها فهمیده بودند که در این دشت ، فقط داخل این کانال نیرو مانده !
یادم هست که یک نوجوان به نام شهید سید جعفر طاهری قبضه آر پی جی را برداشت و از پله ها بالا رفت و با یک شلیک دقیق ، تانک دشمن را زد .
همین باعث شد که آن ها کمی عقب نشینی کنند .
بچه ها هم با شلیک پیاپی خود چند نفر از کماندوهای عراقی را کشتند و چند نفر از نیروهایی که خیلی جلو آمده بودند را اسیر گرفتند .
در آن شرایط سخت ، حالا پنج اسیر هم به جمع ما اضافه شد !
نبود آب و غذا همه ما را کلافه کرده بود .
@salambarebrahimm
ادامه دارد...
📚برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم ۱ ص ۲۱۴ و ۲۱۵
جزء ششم(@Iran_Iran).mp3
3.98M
@salambarebrahimm
💠جز ششم قرآن کریم
به روش تندخوانی (تحدیر)
با صدای استاد #معتز_آقايی
#تلــــــــــــنگر‼️
✨قبر تـنگ و تاریــک
خانه همیشگی توسـت...👇
✨مخصوص خودت،فقط برای تو...😊
پنجره ندارد، درش هم با ورود تو تا
قیامت بسته می شود...😞
اجازه نداری غیر از چند متر پارچه
چیز دیگری با خودت، آنجا ببری.👌..
وقتی آنجا نقل مکان کـنی
کسی به دیدنت نمی آید...
کسی برایت ایمیل نمی فرستد
گروه های اجتماعی از لیستشان حذفت می کنند...☺
@Salambarebrahimm
مطالبت لایک نمی خورد...
تنهایک چیز به دردت می خورد. و آن👇👇👇👇..
✔️نمازهایت....
✔️صدقاتت....
✔️ و اعمال نیکت....
حال با خودت فکر کن ❗️
برای رفتن آماده هـسـتی❓
الهی العفو 😔
#التماس_دعافرج
💠 در طلاييه سه شـهيد پيـدا کرديم
پاهايشان با سيم تلفن کلاف شده بود.
و دستهايشان از پشت بسته شده بود.
خاک ها را کنار زدند متوجه شدند.
استخوانهای سينه و جمجمه اين بچه ها روی زمين کتاب شده است
بعد معلوم شد که دست و پای اين شهداي عزيز را قبل از شهادت بستند و کنار هم خواباندند😔😔
@salambarebrahimm
با شنی تانک از روی سينه و جمجمه بچه ها رد شدند.
اين نوع جان کندن آسان است که انسان تقاضای بازگشت کند؟
اينجا سِری در کار است که چنين جان کندن بسيار سخت و دشوار ، دوباره طلب می شود..
#اللهم_ارزقنا_شهادت_فی_سبیلک
راوی #حاج_عبدالله_ضابط
کانال کمیل
💠 در طلاييه سه شـهيد پيـدا کرديم پاهايشان با سيم تلفن کلاف شده بود. و دستهايشان از پشت بسته شده
🕊تفحص شهدا خوب و نیکوست
از آن بهتر تفحص اندیشه ی آنهاست که می بایست گشت و پیدا نمود.
💠شهدا، میانبر رسیدن به سعادت اند...برق چشم های ابراهیم را ببین! راه نشان میدهند.
#طنز_جبهه
@salambarebrahimm
سال ۱۳۵۹ دسته ای از سپاه زرین شهر به فرماندهی شهید محمدعلی شاهمرادی در گروه ضربت سنندج خدمت می کردیم.
روزی برای انجام ماموریت با یک ماشین سیمرغ عازم اطراف سنندج بودیم. حین عبور از رودخانه آب سر شمع ماشین رفت و خاموش شد.
شهید شاهمراد به بیسیمچی که تازه کار بود گفت به فرمانده اطلاع بده که یواش تر بروند تا ما برسیم اما با رمز بگو!
بیسیمچی گفت: نمیدانم چه بگویم!! شهید شاهمراد بیسیم را گرفت و گفت: حسین حسین شاهمراد.... آب تو گوش خر رفته کمی یواش تر...😐 کمی بعد ماشین روشن شد و شاهمراد به بیسیمچی گفت حالا تو اطلاع بده!
بیسیمچی تماس گرفت و گفت الو الو..... خر روشن شد...... 😂
هدایت شده از سلام برابراهیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استاد_رائفی_پور
@salambarebrahimm
💠دلیل مرگ های ناگهانی در آخرالزمان چیست؟
💢زمانی که زنا در یک جامعه زیاد بشود٬مرگ ناگهانی نیز زیاد میشود‼️
fadaeian-ramazan9626(5).mp3
6.85M
آرزوی هر لحظه و هرشبم ای آقا....
#پیشنهاد_دانلود
@SALAMbarEbrahimm
🌷🌷🌷🌷🌷🍃🍃🍃
شب قبل از شهادت ...
تا صبح نماز و دعا میخواند و با خدا مناجات میکرد. بچّهها سر به سرش میگذاشتند و میگفتند: چرا اینقدر امشب مناجات میکنی؟ میخندید و چیزی نمیگفت.
صبح که صبحانه میآورند و میگویند: بیا صبحانه بخور میگوید نه من صبحانه را امروز میروم در بهشت میخورم. نقشه را از داخل ماشین میآورد و روی زمین پهن میکند و نشان میدهد که از این راه برویم و باید اینطوری فعّالیّت داشته باشیم تا به هدف برسیم.
نقشه را جمع میکند و در ماشین مینشیند که خمپاره میآید.
دوستش میگفت: داخل ماشین یک پرتقال به او داده بودم امّا نخورد و گفت: من به بهشت میروم و میخورم و آن را همینطور جلوی ماشین گذاشته بود و میگفت «من میخواهم روزه باشم و با روزه وارد بهشت شوم و در بهشت افطار کنم».
بعد که خمپاره آمد، همینطور نشسته بود. میگفتند دیدیم سرش روی شانهاش افتاده؛ مانند چراغی که خاموش شده است.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#شهیدمحمدمهدی_خادم_الشریعه
@SALAMbarEbrahimm
کانال کمیل
نعمت فقط #برف و #باران نیست... گاهی « خدا » #رفیقی نازل می کند زلال تر از #باران... #رفیق_شهید_
✨ارادت #شهدا به
#شهید_ابراهیم_هادی
از میان شهدای مدافع حرم، بسیاری بودند ڪه ارادات و علاقه قلبی به #ابراهیم_هادی داشتند.
🌷 #شهید_مهدی_عزیزی همواره تصویر ابراهیم را در جیبش داشت، ڪتاب را خوانده بود و هر وقت از ڪنار تصویر او رد می شد سلام میڪرد.
🌷 #سید_میلاد_مصطفوی هرطور بود در راهیان نور به ڪانال ڪمیل میرفت و با ابراهیمش خلوت میڪرد.
🌷 #عباس_دانشگر هرزمان یڪی از اساتید دانشگاه ڪه همرزم ابراهیم بود را میدید، از او میخواست چند جمله ای از ابراهیم بگوید.
🌷 #هادی_ذوالفقاری ڪه دیگر احتیاج به توضیح ندارد. نام جهادیش را گذاشته بود: ابراهیم هادی ذوالفقاری
🌷 #شهید_علی_امرایی بیشتر ڪتابها را خوانده بود و در ڪنار مزار یادبودش عڪس یادگاری گرفت.
🌷 #حمید_اسداللهی از عاشقان ابراهیم بود. روی برخی داستانهای آموزنده او تمرڪز خاصی داشت.
اما یڪی از مسئولین لشکر فاطمیون به ما مراجعه ڪرد و گفت: برای اوقات بیڪاری رزمندگان احتیاج به ڪتاب داریم. تعداد زیادی از ڪتابها از جمله سلام بر ابراهیم به آنها هدیه شد.
بعدها از برڪات حضور ابراهیم در جمع مدافعان حرم بسیار شنیدیم و...
در مراسم روز جوان، #مرتضی_عطایی ڪه یڪی از مسئولین فاطمیون بود حضور یافت. ایشان از جانبازان مدافع حرم بودند و در مراسم توسط استاد پناهیان از ایشان تقدیر شد.
🌷مرتضی نیز عاشق ابراهیم بود و مدتی بعد، به کاروان شهدا پیوست
♦️هرکسی با یڪ شهیدی خو گرفت
روز محشر آبرو از او گرفت♦️
1_9030340.m4a
1.54M
#خدایـا❣
گفتی بیا با من حرف بزن..گفتم نه!
گفتی از بودنت با من خوشحال نمیشی؟ گفتم نه!!😭
| خدا خودش اومد
| خدا با ماهش اومد
| با رمضان اومد گناهاتو بسوزونه . . .
💢حتما گوش کنید
@SALAMbarEbrahimm
#تلنگر
@salambarebeahimm
زمانی که بخواهید وصیتنامه بنویسید متوجه خواهید شد تنها کسی که از دارایی تان سهمی ندارد، خودتان خواهید بود.
پس تا میتوانید در راه خدا انفاق کنید
4_136649658742080570.pdf
383.6K
📘کتاب
@salambarebrahimm
« تکه ای از آسمان »
#قصه_فرماندهان
زندگینامه سردار شهید🕊🌷محمد بروجردی ، مسیح کردستان
کانال کمیل
#عملیات_شناسی 📎نام عملیات: ڪربلاے۳(ایذایی) 📎زمان اجرا: 1365/6/11 📎مدت اجرا: 2روز 📎تلفات دشمن: (
#عملیات_شناسی
📎نام عملیات: خیبر (آبی و خاکی/نخستین عملیات خاکی)
📎تاریخ عملیات: 1362/12/03
📎ساعت عملیات: 21:30
📎رمز عملیات: یارسول الله(ص)
📎اهداف عملیات: نابود کردن سپاه سوم عراق
📎ارگان های عمل کننده:سپاه پاسداران(دو لشکر پیاده و یک تیپ زرهی و ۹لشکر و ۶ تیپ پیاده و ۳تیپ زرهی از محور طلاییه و هور وارد عمل شدند)
نیروی زمینی ارتش (۲ لشکر پیاده و ۲ لشکر زرهی و ۱ تیپ هوابرد از محور زید وارد عمل شدن) در کل ۲۲۰ گردان از سپاه و ۶۳ گردان از ارتش
📎تلفات دشمن: متلاشی شدن ۲۳ یگان دشمن و دادن ۱۶۱۴۰ کشته و زخمی و اسیر
📎نتایج بدست امده عملیات: ازادسازی جزیره مجنون،دستیابی به چاهای نفت دشمن،دستیابی به ۱۵۰تانک نفربر زرهی،۲۵۰ خودرو،۱۹عراده توپ صحرایی،۳۰ عراده توپ ضد هوایی و ۱۲۰دستگاه مهندسی
(شهید محمدابراهیم همت،سردار خیبر ، فرمانده لشکر۲۷محمدرسول الله(ص) در مرحله سوم این عملیات به شهادت رسید.....)
@salambarebrahimm
#یادشهداباصلوات
قسمت شانزدهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
@salambarebrahimm
🎥یک مصاحبه شوکهکننده درتهران❗️
📛 اين عددها بوی خون ميده⁉️
۳۳۰.۰۰۰ × ۵ = ۱.۶۵۰.۰۰۰
۱.۶۵۰.۰۰۰ ÷ ۸۰.۰۰۰.۰۰۰ = ۰.۰۲
کانال کمیل
#در_مسیر_ستاره 🌷شهید ابراهیم هادی🌷 💠 اوج مظلومیت با اینکه سن من زیاد نبود اما خدا لطف کرد تا با
#در_مسیر_ستاره
🌷شهید ابراهیم هادی🌷
💠اوج مظلومیت
...بیشتر نیروها بی رمق و خسته در گوشه و کنار کانال افتاده بودند .
تانک هائی که از کانال فاصله گرفتند ، بلندگوهای خود را روشن کردند ! فردی که معلوم بود از منافقین است شروع به صحبت کرد و گفت : ایرانی ها ، بیائید تسلیم شوید ، کاری با شما نداریم ، آب خنک و غذا برای شما آماده است ، بیائید .... و همینطور ما را به اسیر شدن تشویق می کرد .
تشنگی و گرسنگی امان همه را بریده بود . چند نفر از بچه ها گفتند : بیائید برویم تسلیم شویم ، ما وظیفه خودمان را انجام دادیم ٬ دیگر هیچ امیدی به نجات ما نیست . یکی از همان نوجوانان بسیجی گفت : اگر امروز ما اسیر شدیم و تلویزیون عراق ما را نشان داد و حضرت امام ما را ببیند و ناراحت بشود چه کار کنیم ؟
مگر ما نیامدیم که دل امام را شاد کنیم ؟ همین صحبت باعث شد که کسی خود را تسلیم نکند . ابراهیم وقتی نظر بچه ها را فهمید خوشحال شد و گفت : پس باید هرچه مهمات و آذوقه داریم جمع کنیم و بین نیروها تقسیم کنیم . هرچه آب و غذا مانده بود را به ابراهیم تحویل دادیم . او به هر پنج نفر یک قمقمه آب و کمی غذا داد . به آن پنج اسیر عراقی هم هر کدام یک قمقمه آب داد !!
برخی از بچه ها از این کار ناراحت شدند ، اما ابراهیم گفت :« آن ها مهمان ما هستند .»
مهمات ها را جمع کردیم و در اختیار افراد سالم قرار دادیم تا بتوانند نگهبانی بدهند .
سحر روز بعد یعنی ۲۲ بهمن ، تانک های دشمن کمی عقب رفتند ! تعدادی از بچه ها از فرصت استفاده کرده و در دسته های چند نفره به عقب رفتند ، اما برخی از آن ها به اشتباه روی مین رفتند و ...
ساعتی بعد حجم آتش دشمن خیلی زیادتر شد . دیگر هیچ کس نمی توانست کاری انجام دهد . عصر ۲۲ بهمن ، کماندوهای دشمن پس از گلوله باران شدید کانال ،خودشان را به ما رساندند ! یکدفعه دیدیم که لوله اسلحه عراقی ها از بالای کانال به طرف ما گرفته شد !
یک افسر عراقی از مسیر پله ای که بچه ها ساخته بودند وارد کانال شد . یک سرباز هم پشت سرش بود . به اولین مجروح ما یک لگد زد . وقتی فهمید که او زنده هست ، به سرباز گفت :« شلیک کن .»
سرباز هم با تیر زد و مجروح ما به شهادت رسید . مجروح بعدی یک نوجوان معصوم بود که افسر بعثی با لگد به صورت او زد ! بعد به سرباز گفت : بزن
سرباز امتناع کرد و شلیک نکرد ! افسر عراقی در حضور ما سر او داد زد . اما سرباز عقب رفت و حاضر به شلیک نشد ! افسر هم اسلحه کلت خودش را بیرون آورد و گلوله ای به صورت او زد . سرباز عراقی در کنار شهدای ما به زمین افتاد ! افسر عراقی هم سریع از کانال بیرون رفت ! بعد به نیروهایش دستور شلیک داد و ...
دقایقی بعد عراقی ها ، با این تصور که همه افراد داخل کانال شهید شده اند ٬ برگشتند .دیگر صدای تیراندازی نمی آمد . با غروب آفتاب سکوت عجیبی در فکه ایجاد شد ! من و چندین نفر دیگر که در میان شهدا ، زنده مانده بودیم از جا بلند شدیم . کمی به اطراف نگاه کردیم . کسی آنجا نبود . بیشتر آن ها که زنده بودند جراحت داشتند . هوا کاملا تاریک بود که حرکت خودمان را آغاز کردیم و قبل از روشن شدن هوا خودمان را به نیروهای خودی رساندیم و ...
@salambarebrahimm
ادامه دارد...
📚برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم ۱ ص ۲۱۶ و ۲۱۷
جزء هفتم(@Iran_Iran).mp3
4.21M
@salambarebrahimm
💠جزء هفتم قرآن کریم
به روش تندخوانی (تحدیر)
با صدای استاد #معتز_آقايی
🍃🌷🌷🍃🌷🌷🍃🌷🌷🍃
وقتے بے قرارے به اوج میرسد
وقتے زمین و آسمان با تمام بزرگے اش
جایے براے تو ندارد،
وقتے احساس سنگینے ات کمرت را خم میکند،
وقتے میخواهے فرار کنے از خودت ، تنهاے ات
وقتے هرجا میروے خودت هستے و تنهایے...
وقتے کم مے آورے ...
اینجاست که آرامت میکند،
ازخودت رها میشوی ...
دیگر تنها نیستے ...
با نگاه لطیفش تو را سبک میکند ...
آرام میشوے ... چون وصل است ...
اتصالش به سرچشمه آرامش ، تو را آرام میکند...
چون ...
❣شـــــهدا ❣
در قهقهه مستانه شان عند ربهم یرزقونند
@SALAMbarEbrahimm
#سیره_شهدا
تو هیچی نیستی...
چشمشان که به مهدی افتاد، از خوشحالی بال درآوردند. دورهاش کردند و شروع کردند به شعار دادن: «فرمانده آزاده، آمادهایم آماده!» هر کسی هم که دستش به مهدی میرسید، امان نمیداد؛ شروع میکرد به بوسیدن. مخمصهای بود برای خودش.
خلاصه به هر سختیای که بود از چنگ بچههای بسیجی خلاص شد، اما به جای اینکه از این همه ابراز محبت خوشحال باشد، با چشمانی پر از اشک به خودش نهیب میزد: «مهدی! خیال نکنی کسی شدی که اینا اینقدر بهت اهمیت میدن، تو هیچی نیستی؛ تو خاک پای این بسیجیهایی...».
شهید مهدی زینالدین
کتــاب 14 سردار، ص30-29
امــام صـادق (علـــيه الســلام)
در آسمان دو فرشته بر بندگان گماشته شدهاند. پس هر كس براى خدا تواضع كند، او را بالا برند و هر كس تكبر ورزد او را پَست گردانند.
الکافی، ج2، ص122
@SALAMbarEbrahimm
@salambarebrahimm
❗️برای توبه
❌امروز و فردا نکن❕
♨️از کجا معلوم
این نَفَسی که الان میکشی
جزو نَفَسهای آخر نباشه⁉️
خیلیا بیخیال بودن و
یـهو غافلگیر شدن...😔
#التماس_دعافرج