🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸
🌸
✨﷽✨
#ࢪَنْجِ_عشـــق♥
بہ قلم ✍ : #میم_فࢪاهانے
#قسمت485
- شاید چیزی تو حیاط جا گذاشتن نه ؟
- شاید ... حالا شما چرا انقدر دلواپسی؟
- نه دلواپس نیستم
ولی واقعاً بودم و نمیدونم چرا
آیفونو برداشت و بعد از چند لحظه گفت به به خوش اومدید بفرمایید
- کی بود ؟
همینطور که داشت میرفت تو حیاط گفت اگه خسته نیستی ی چایی بزار
پرده رو زدم کنار تا ببینم کیه که بعد از چند لحظه علی و هما همراه کریری که هلیا توش خوابیده بود وارد شدند
- یعنی چی ؟ ما که الان همو دیدیم!!!
رفتم تو ایوون به استقبالشون و از پله ها که میومدند بالا علی گفت : سلام مجدد خدمت آبجی کوچیکه عروسی که نشد بیایم ولی گفتیم تا عرقتون خشک نشده به عنوان اولین مهمونتون خدمت برسیم 😁
چشمام گرد شد
الان آخه ؟؟!!
- راهمون میدی یا برگردیم ؟
به هما و امیرحسین نگاه کردم که لبخندی روی لبشون بود ، پس سه تایی شون هماهنگ بودن
- بفرمایید خوش اومدید
وارد شدنو نشستند روی مبل ، هلیا آروم تو کریر خوابیده بود ، نشستم کنار کریرشو صورت قشنگشو تماشا میکردم
امیرحسین براشون پیش دستی گذاشت و بعد میوه آورد و ازشون پذیرایی کرد
علی بی رودرواسی دوسه تا میوه برداشت و گفت : میگم ... مریم راحتی ؟؟؟
اینجوری که نشستی و امیرحسین همش داره پذیرایی میکنه که دو روز نشده پشیمون میشه و برت میگردونه خونه بابا علی که
- من : چی ؟
- علی : چی چیه ؟؟
پاشو یه خودی نشون بده مثلاً داداشت اینا اومدنا ، این امیرحسین که دو تا دونه میوه آورده فکر کرده کوه کنده ؛ بلند شو هرچی تو یخچالتونه وردار بیار تا یاد بگیره برادر زن که اومد باید سنگ تموم بزاره ، بعد به خودش اشاره کردو ادامه داد دامادم دامادای قدیم
امیرحسین با این حرفش بلند زد زیر خنده
مشکوک نگاهشون میکردم که دوباره گفت : بابا هما از اینا آب گرم نمیشه پاشو بریم خونه ی خودمون اینا گشنه سیر کن نیستند
- هما : علی جان زشته ، این بنده خدا ها که آمادگی نداشتند ، هنوز زندگیشونو شروع نکردند که
شاید چیزی تو یخچال نداشته باشند
- زشت چیه خونه ی خواهرمهها
- من : مگه شام نخوردی علی ؟
- نه امشب عوض شام تا تونستم ی دل سیر از وحید کتک خوردم ، بعدشم که گرفت خوابید بلند شدم رفتم خونه ی خودمون دنبال هما و اومدم خونه ی باباعلی اونجا هم که از تو چند تا مشت جانانه نوش جون کردم ، دستتم که سنگیییین
جونِ تو قفسه ی سینم داره از جا کنده میشه
- اصلا ضرب داشت دست من ؟ با مشت آروم من قفسه ی سینت داره کنده میشه ؟
- یا حسین آرومت این بود محکمت چیه ؟!
امیرحسین خواهر من از این هنرا نداشتا ... تو یادش دادی حتماً
- هما : علیییییی زشته
- من : میشه بفرمایید شما سه نفر چتونه امشب ؟
- ای بابا مریم گشنمونه
امیرحسین بلند شد و گفت : اتفاقاً منم گشنمه علی املت یا نیمرو ؟
- ایول داماد عزیییز ، املت با گوجه فراووووون
ی وقت سرمونو گول نمالی رب بزنی توشا
- امیرحسین : پاشو ، پاشو بیا بریم آشپزخونه خودت ناظر باش ، اصلا ببینیم تخم مرغش هست که به رب یا گوجه برسه
- وا امیرحسین ، خواهرمو آوردی گشنگی بدی ؟ ینی تو یخچالتون تخم مرغم ممکنه پیدا نمیشه ؟
سوء تغذیه نگیره خواهرم تو خونت ، ببین ما سالم تحویل دادیمشا
دست گذاشتم رو دهنمو با تعجب به کارای علی نگاه میکردم ، اینقدر پر رو نبود این ، این حرفا چیه میزنه ؟
- پاشو بیا ببینم بالاخره با ی نون و پنیری چیزی سیرت میکنم
- نه آخه میدونی داماد جان ... نون و پنیر بهم نمیسازه ، ی وقت دل درد میگیرم
و همگی با این حرفش منفجر شدیم
- امیرحسین که سعی میکرد خندشو کنترل کنه دستشو گرفتو گفت : بیا فوقش نبود سیب زمینی بهت میدم
بالاخره راضی شدو بلند شد بره آشپزخونه که رو کرد به من
- عروس خانوم تا همسر گرامی تون ی چیزی درست میکنه برای برادرزن جانش شما هم پاشو برو لباس عروستو بپوش و بیا که یه وقت داداشتو حسرت به دل نزاری که خواهرشو تو لباس عروس ندیده
دلم میخواد چند تا عکس مَشت با هم داشته باشیم
- امیرحسین : لباسش تو ماشینه علی ، سویچش آویزونه رو جا کلیدی برو براش بیار من برم آشپز خونه
- علی : پذیرایی تون که داغونه هیچ ، کارم به آدم میدید ؟
مریم بعدا گله نکنی چرا دیر به دیر میاییم خونتونا
این داماد مدام داره ازم کار میکشه
😂😂😂
🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌸
┄•●❥ @salambaraleyasin1401
🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴
ارتباط با ما
https://eitaa.com/hoseiny110