eitaa logo
سلام بر آل یاسین
22.6هزار دنبال‌کننده
825 عکس
1.3هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : - شاید چیزی تو حیاط جا گذاشتن نه ؟ - شاید ... حالا شما چرا انقدر دلواپسی؟ - نه دلواپس نیستم ولی واقعاً بودم و نمی‌دونم چرا آیفونو برداشت و بعد از چند لحظه گفت به به خوش اومدید بفرمایید - کی بود ؟ همینطور که داشت می‌رفت تو حیاط گفت اگه خسته نیستی ی چایی بزار پرده رو زدم کنار تا ببینم کیه که بعد از چند لحظه علی و هما همراه کریری که هلیا توش خوابیده بود وارد شدند - یعنی چی ؟ ما که الان همو دیدیم!!! رفتم تو ایوون به استقبالشون و از پله ها که میومدند بالا علی گفت : سلام مجدد خدمت آبجی کوچیکه عروسی که نشد بیایم ولی گفتیم تا عرقتون خشک نشده به عنوان اولین مهمونتون خدمت برسیم 😁 چشمام گرد شد الان آخه ؟؟!! - راهمون میدی یا برگردیم ؟ به هما و امیرحسین نگاه کردم که لبخندی روی لبشون بود ، پس سه تایی شون هماهنگ بودن - بفرمایید خوش اومدید وارد شدنو نشستند روی مبل ، هلیا آروم تو کریر خوابیده بود ، نشستم کنار کریرشو صورت قشنگشو تماشا می‌کردم امیرحسین براشون پیش دستی گذاشت و بعد میوه آورد و ازشون پذیرایی کرد علی بی رودرواسی دوسه تا میوه برداشت و گفت : میگم ... مریم راحتی ؟؟؟ اینجوری که نشستی و امیرحسین همش داره پذیرایی می‌کنه که دو روز نشده پشیمون میشه و برت می‌گردونه خونه بابا علی که - من : چی ؟ - علی : چی چیه ؟؟ پاشو یه خودی نشون بده مثلاً داداشت اینا اومدنا ، این امیرحسین که دو تا دونه میوه آورده فکر کرده کوه کنده ؛ بلند شو هرچی تو یخچالتونه وردار بیار تا یاد بگیره برادر زن که اومد باید سنگ تموم بزاره ، بعد به خودش اشاره کردو ادامه داد دامادم دامادای قدیم امیرحسین با این حرفش بلند زد زیر خنده مشکوک نگاهشون می‌کردم که دوباره گفت : بابا هما از اینا آب گرم نمی‌شه پاشو بریم خونه ی خودمون اینا گشنه سیر کن نیستند - هما : علی جان زشته ، این بنده خدا ها که آمادگی نداشتند ، هنوز زندگیشونو شروع نکردند که شاید چیزی تو یخچال نداشته باشند - زشت چیه خونه ی خواهرمه‌ها - من : مگه شام نخوردی علی ؟ - نه امشب عوض شام تا تونستم ی دل سیر از وحید کتک خوردم ، بعدشم که گرفت خوابید بلند شدم رفتم خونه ی خودمون دنبال هما و اومدم خونه ی باباعلی اونجا هم که از تو چند تا مشت جانانه نوش جون کردم ، دستتم که سنگیییین جونِ تو قفسه ی سینم داره از جا کنده میشه - اصلا ضرب داشت دست من ؟ با مشت آروم من قفسه ی سینت داره کنده میشه ؟ - یا حسین آرومت این بود محکمت چیه ؟! امیرحسین خواهر من از این هنرا نداشتا ... تو یادش دادی حتماً - هما : علیییییی زشته - من : میشه بفرمایید شما سه نفر چتونه امشب ؟ - ای بابا مریم گشنمونه امیرحسین بلند شد و گفت : اتفاقاً منم گشنمه علی املت یا نیمرو ؟ - ایول داماد عزیییز ، املت با گوجه فراووووون ی وقت سرمونو گول نمالی رب بزنی توشا - امیرحسین : پاشو ، پاشو بیا بریم آشپزخونه خودت ناظر باش ، اصلا ببینیم تخم مرغش هست که به رب یا گوجه برسه - وا امیرحسین ، خواهرمو آوردی گشنگی بدی ؟ ینی تو یخچالتون تخم مرغم ممکنه پیدا نمیشه ؟ سوء تغذیه نگیره خواهرم تو خونت ، ببین ما سالم تحویل دادیمشا دست گذاشتم رو دهنمو با تعجب به کارای علی نگاه میکردم ، اینقدر پر رو نبود این ، این حرفا چیه میزنه ؟ - پاشو بیا ببینم بالاخره با ی نون و پنیری چیزی سیرت میکنم - نه آخه میدونی داماد جان ... نون و پنیر بهم نمیسازه ، ی وقت دل درد میگیرم و همگی با این حرفش منفجر شدیم - امیرحسین که سعی میکرد خندشو کنترل کنه دستشو گرفتو گفت : بیا فوقش نبود سیب زمینی بهت میدم بالاخره راضی شدو بلند شد بره آشپزخونه که رو کرد به من - عروس خانوم تا همسر گرامی تون ی چیزی درست میکنه برای برادرزن جانش شما هم پاشو برو لباس عروستو بپوش و بیا که یه وقت داداشتو حسرت به دل نزاری که خواهرشو تو لباس عروس ندیده دلم میخواد چند تا عکس مَشت با هم داشته باشیم - امیرحسین : لباسش تو ماشینه علی ، سویچش آویزونه رو جا کلیدی برو براش بیار من برم آشپز خونه - علی : پذیرایی تون که داغونه هیچ ، کارم به آدم میدید ؟ مریم بعدا گله نکنی چرا دیر به دیر میاییم خونتونا این داماد مدام داره ازم کار میکشه 😂😂😂 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110