#دلنوشته
💎سحر دوم....
✍ یک روز... گذشت! به همین سادگی
لحظات مهمانی، بسرعت به پیش می روند...
و من نمیدانم، چند سحر ، فرصت آرام گرفتن در آغوش تو را دارم؟
به خودم که می نگرم؛
حتی لحظه ای از این ضیافت را، چشم انتظاری نتوانم کرد.
اما ؛ کرامت تو که بر من مستولی میشود؛
دلم برای تمام سحرها،برنامه می چیند!
💢جانِ عالم به فدای یک بوسه ات...خدا
همه ی سال، دلواپسی، مهمان دلم بود؛ نکند از سجاده رمضانت جا بمانم!
و این تویی که باز گداپروری کردی...
و مرا، گوشه ای، در لابلای اشراف ضیافتت، جای دادی...
👈و من نشسته ام اینجا؛
درست سر بر زانوان تو.....
و حرارت آغوشت را به هیچ مأمن دیگری، نمی دهم!
اما دلم شور میزند...؛ دلبرم
نکند؛ امراضِ دلم، مرا از تو بگیرند.
نیمه شب را ، به قصد علاج آمده ام...
طبیب تویی؛
نَفْسِ بیمارم را، شفا نداده، رها مکن!
✨دستان خالی ام، پر از تکرار "یا طبیب" شده.
یقین دارم بی اجابت، رهایم نخواهی کرد.
#ماه_رمضان
🌴💎🌹💎🌴
دلنوشته مهدوی🌼🍃
«اُدعونی استجب لکم»
بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را…
و خدا، روز و شب منتظر ماست، ما را به سوی خود میخواند و منتظر است تا قدمی به سویش برداریم. اما ما، چه بیخیال و سهلانگارانه از کنار خواستهاش رد میشویم، بدون هیچ تلاش و کوششی برای قُرب بیشتر…
و انگار خدا بدجور دلتنگ ماست… خودش دست به کار شد و به سوی ما قدم برداشت. ما را به مهمانی بزرگی دعوت کرد و در را هم باز گذاشت… و سفره را پهن و همهچیز را مهیّا کرد و خود، در انتظار به آغوشکشیدن ماست...
عجب مهمانی میشود این مهمانی! مهمانی که میزبانش اینچنین عاشق است و مهماننواز… بخشنده است و مهربان و کریم و بزرگوار… و این مهمانی، نهایت عشق خداست به بندگانش… به شکرانهٔ این دعوت بزرگ، مهمانی بزرگ رمضان، چه خوب است که از مهمان ویژهٔ این ماه، غافل نباشیم و برای ظهور امام زمانمان دعا کنیم تا در کنار مولایمان، رمضان را روزهدار باشیم.
روزه خوب است که با شهد و شکر باز شود
از دعا بر پسر فاطمه، شیرینتر هست؟
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْوفرجنابِهبحَقِزینب
🌼🍃
🌕
﷽
🕋پیامبـر اکـرم صلیاللهعلیهوآله
برای کسانـی که روز دوّم #ماه_رمضان را روزه گرفتند فرمودند:
♥️ خـداى عزّوجل
به هـر گامـى که بردارید عبادت یک سال و ثواب یک پیغمبر و روزه یک سال براى شما بنویسد.
📚 امالی صدوق /مجلس دوازدهم/ص ۴۸
7.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴💎🌴دعای روز دوم ماه رمضان
#استوری
❇️ اللَّهُمَّ قَرِّبنِي فِيهِ إِلَى مَرضَاتِكَ
🔶 خدايا مرا در اين روز به رضا و خشنوديت نزديك ساز
❇️ وَ جَنِّبنِي فِيهِ مِن سَخَطِكَ وَ نَقِمَاتِكَ
و از خشم و غضبت دور ساز
❇️ وَ وَفِّقنِي فِيهِ لِقِرَاءَةِ آيَاتِكَ
🔶 و براى قرائت آيات قرآنت موفق گردان
❇️ بِرَحمَتِكَ يَا أَرحَمَ الرَّاحِمِينَ
به حق رحمتت اى مهربانترين مهربانان عالم
با صدای قاسم موسوی قهار
🌴🌾💢🌾🌴
﷽
👇🏼یادمون نره👇🏼
❤ ان شـاءالله ماه مبارک رمضان، سحر و افطار برا فرج آقامون دعاکنیم.
بخصوص قبل از افطاری و سحری
❤ ظهر زیارت عاشورا بخوانیم.
❤ هـر روز حداقل صد مرتبه برایِ سلامتی و تعجیل در فرج مولا صلوات بفرستیم.
❤ هـر روز یک نکته مهدوی یاد بگیریم
❤یه چیز خیییلی مهم دیگه
👈🏼ثواب تمام اعمال واجب و مستحب و حتی مباح را
🎁هـدیه کنیم به آقا امام زمان عجل الله فرجه الشّریف
و
به نیابت از ایشون انجام بدهیم که فواید و آثار فوق العاده ای داره.
یکیش این هست که ثواب اعمالمون چندبرابر میشه❤❤❤
این پیام را نشر بدهیم🌻
﷽
داستانی وحشتناک از مشاهده عذاب قبر
روزی جوانی خدمت مرحوم آقای سید یونس اردبیلی
رسید و سؤال زیر را پرسید:
دو روز پیش مادرم از دنیا رفت و من او را دفن کردم, هنگامی که وارد قبر شدم و جنازه اش را در قبر گذاشتم، خواستم صورت او را روی خاک بگذارم، اسناد و مدارک و پول و چک هایی که در جبیم بود ، از جیبم بیرون ریخت، چون در یک حالت خاص بودم فراموش کردم آنها را بردارم و روی قبر پوشیده شد.
با این حال اجازه می فرمائید نبش قبر کنم و آن مدارک رو برداریم یا نه؟
چنانچه امروز می فرمائید، نامه ای به مسؤلین قبرستان مرقوم فرمائید تا اجازه نبش قبر دهند.
آقا فرمودند:
همان قسمتی از قبر رو که می دانید مدارک در آنجاست، بشکافند و مدارک رو بردارند و سریعاً قبر را بپوشانید.
پس نامه ای به همین مضمون برای مسؤلین قبرستان نوشتند.
بعد از چند روز آن جوان به منزل آقای اردبیلی آمد و در حالی که غمناک و مضطرب می نمود، آقا از او پرسید آیا شما کارتان را انجام دادید و به نتیجه رسیدید؟
جوان با ناراحتی گفت:
وقتی نبش قبر کردم ،
🐍دیدم مار سیاه و باریکی دور گردن مادرم حلقه زده و سرش را در دهان مادرم فرو برده و او را نیش میزند !
این منظره به قدری وحشتناک بود که طاقت مرا گرفت و از شدت ترس و هراس فوری روی قبر را پوشاندم.
آقا از او پرسید:
⁉️آیا مادرت کار زشتی مرتکب می شد؟
جوان گفت:
من چیزی به خاطر ندارم ، ولی همیشه پدرم او را نفرین میکرد؛ زیرا مادرم نسبت به ارتباط با نامحرم پروایی نداشت و با سر رو روی باز با مردان نامحرم رو به رو میشد و بی حجاب و بی پروا با آنان سخن میگفت و با نامحرمان شوخی میکرد و می خندید و به همین خاطر همیشه مورد عتاب و نفرین و سرزنش پدرم بود.
چه بد جایگاهی است قبر برای زنان بد حجاب و بی حجاب
و
اضافه شود:
که در قیامت، هر قسمتی از بدن زن رو که نامحرم دیده،
از همان قسمت به دار آویخته میشود.
و
چه بسیارند زنانی که از موی سر و سینه هایشان آویزان می شوند.
_ _ _ _ _ __ _ _ _ _ _ _
📈📉 آمارهای تکاندهنده از
🎮بازیهای رایانهای در ایران😱
حواسمون به بچه هامون هست؟
یادمون باشه دشمنان همچنان مشغول کارند
#صیانت_از_زندگی