eitaa logo
هیئت سالار زینب سلام الله علیها
506 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
3هزار ویدیو
49 فایل
✔ تحت نظر حوزه علمیه سفیران هدایت تالش ✔تاسیس:۱۳۹۹ ✔فعالیت:فرهنگی و اجتماعی 🔸️جلسات هفتگی 🔸️مراسمات مذهبی و مناسبتی 🔸️دوره های معرفتی نوجوانان 🔸️مبارزه با آسیب های اجتماعی ✅ ادمین: @sarbazeagha1 @Aftab31 @Banou1 @FarimahMirzaii @Ahadikhadijeh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
# من_زنده_ام قسمت ۱۶۹ اما برای اینکه دچار وضعیتی بدتر از آنچه گرفتارش هستیم نشویم، کسی به کسی اعتماد نمی کرد. پاییز رفته بود و وقت شمارش جوجه ها رسیده بود. چوب خط هایی که روی دیوار می کشیدیم زیاد و زیادتر می شدند. هر خط، خطی بود که گذشت یکی از روزهای جوانیمان را رقم میزد و فرا رسیدن زمستان را اعلام می کرد،اما من هنوز منتظر فردا بودم که جنگ به پایان برسد و ما آزاد شویم. شب یلدا رسیده بود. بوی شیرین پلوی بی بی و طعم هندوانه و صدای چیک چیک تخمه های آفتاب گردان توی سرم می پیچید. در گوشه ی زندان به امید یک دقیقه بیشتر باهم بودن در پناه دیوار کنار هم نشسته بودیم. هیچکدام مان نمی توانستیم فارغ از خیال خانواده هایمان باشیم. هرکدام از ما به یاد کسی بود و به آرامی با هم صحبت میکردیم: _اگه اومدنم از پنج شش می رسید آقا به شصت جا سر می زد،راستی حالا اون چه کار می کنه، _ من که پدر و مادرم اصلا نمی دونن کجا دنبالم بگردن. _اگه عموم تو پایگاه وحدتی دزفول شهید شده باشه هیچ کس نمی دونه من اومدم خرمشهر. _اگه بفهمند کجا هستیم از غصه می میرند. _از کجا سرنخی گیر بیارن که بتونن ما رو پیدا کنن؟ _مادری که بچه ش رو گم می کنه همیشه چشمش به دره و امیدواره که یک روز پیداش کنه. _چطور بفهمن ما کجا هستیم و وکجا دنبالمون بگردن؟ _مگه اونا می دونن نقطه ی گم شدن ما کجاست که از اونجا شروع کنن؟ _تو هر جنگی،یه عده، یه عده ای رو گم می کنن و یه عده ی دیگه همدیگرو پیدا می کنن. مثالش خود ما چهار نفر که از چهار فرهنگ و خانواده ی.. ادامه دارد... @salare_zeinab_talesh @salare_zeinab_talesh @salare_zeinab_talesh 🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷
# من_زنده_ام قسمت ۱۷۰ مختلف همدیگرو اینجا پیدا کردیم. به در نگاه می کردم. آیا این در می توانست به خوشبختی من ختم شود؟ در شب بلند یلدا از دلهره ها و دلتنگی ها و غم و غصه ی پدر و مادرها و حیثیت و آبروی خودمان و ناجوانمردی و روسیاهی دشمن و افق های دور گفتیم. یکباره سربازی که ما او را با نام قیس می شناختیم و می گفت اهل نجف است دریچه را باز کرد.‌او جوان هجده نوزده ساله ای بود که کمتر می شد نشانی از شرارت را در نگاهش دید. سعی می کرداعتماد ما را جلب کند و در نگاهش ترحمی پنهان نسبت به ما دیده می شد. قیس گفت: _ طفّن الضوء؟ (چراغ ها را خاموش کنم؟) نمی دانستیم چه میگوید. چراغ را دو سه بار خاموش و روشن کرد و تازه آنجا بود که فهمیدیم این چراغ هم می تواند خاموش شود. ما در تاریکی مطلق می توانستیم حجابمان را در آوریم و از حمام به راحتی استفاده کنیم. فاطمه می گفت: احتمالا در داخل سلول هم استراق سمع و هم دوربین است. باید مراقب حرف هایمان باشیم وگرنه قیس ازکجا می دانست ما صحبت می کنیم که دریچه را باز کرد و چراغ را خاموش کرد. بعداز شب یلدا، دیگه با آمدن شب، چراغ سلول ما هم خاموش می شد. زشت ترین صدا چرخش کلید در قفل درهای آهنی بود که بی خبر و گستاخانه نگهبان ها را در مقابل ما نمایان می کرد. یک شب با شتاب بسیار در باز شد و با اشاره و فریاد گفتند: طبگن البطانیات و تالن برّه.(پتوها را جمع کنید و بیایید بیرون.) اول فکر کردم آن فردایی که منتظرش بودیم رسیده و به قول فاطمه، زمستان جنگ راتمام کرده است. اما... ادامه دارد... @salare_zeinab_talesh @salare_zeinab_talesh @salare_zeinab_talesh 🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷
9.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📿اکثر گرفتاری و ناراحتی ما از ناحیه زبان است ▫️اللسان سَبُع، إن خُلّى عنه عَقر. 🟤زبان، درنده اى است كه اگر رها شود زخم زند. 📘 سالار زینب سلام الله علیها 🇮🇷 | @salare_zeinab_talesh 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱
"عج"🥀 قسمت 2⃣ ❄️ یکی از طلاب علوم دینی که مورد اعتماد است نقل می کرد: در یک ماه رمضان به خاطر بیداری شب قدر بعد از طلوع آفتاب خواستم کمی استراحت کنم. ❄️ ناگهان درعالم مکاشفه منظره ای را دیدم که تمام وجودم منقلب شد٬ من خواب نمی دیدم ٬ دقیقا متوجه بودم نه خوابم و نه بیدار٬ درهمان حال "چشمی" را درهاله ای از نور دیدم که اشک ازآن جاری بود. انگارآن چشم "چشم تمام عالم بود" همین طور که من با دیدن قطرات اشکی که از آن "چشم" می ریخت دلم شکسته بود، پرسیدم خدایا این چشم کیست که این چنین گریان است؟ ❄️ درهمان حال به من گفته شد: « این چشم حضرت زهرا سلام علیها است که درمصائب فرزندش حضرت حجة بن الحسن العسکری علیه السلام گریان است.» اینجامن هم شروع کردم به گریه کردن و نزدیک بود جان از بدنم خارج شود که فورا به حالت عادی برگشتم. شاید اگر لحظه ای دیگر آن منظره سوزناک را می دیدم قالب تهی می کردم. 📚خاطرات ماه خدا_ ص ۴۱ ◀️ ادامه دارد... سالار زینب سلام الله علیها 🇮🇷 | @salare_zeinab_talesh 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از دنیا خسته‌ام😭 هوای دلم را داشته باش...😭 ‌ 🕊شبتون حسینی🤲 سالار زینب سلام الله علیها 🇮🇷 | @salare_zeinab_talesh 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱
🌷اَلسَّلاَمُ عَلَی وَارِثِ الانبِيَاءِوَخَاتِمِ الاوْصِيَاءِ سلام برمیراث دار پیامبران و اخرین جانشین فرستادگان الهی سالار زینب سلام الله علیها 🇮🇷 | @salare_zeinab_talesh 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای در این حادثه ها نام تو آرامش جان یا صاحب الزمان...💚🌱 سالار زینب سلام الله علیها 🇮🇷 | @salare_zeinab_talesh 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱
❤️ صبح شد باز دلم تنگ تو ... از دور سلام ✋ تو نیاز و ضربان دلمے، ختم ڪلام ❤️ اَلسَّلامُ عَلَی الحُسَین وَعَلی عَلیِّ بنِ الحُسَین وَعَلی اَولادِالحُسَین وَعَلی اَصحابِ الحُسَین حسینی سالار زینب سلام الله علیها 🇮🇷 | @salare_zeinab_talesh 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱
AUD-20221007-WA0007.mp3
1.78M
💬 قرائت دعای "" 🎧 با نوای استاد فرهمند هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه ❤️🌹 سالار زینب سلام الله علیها 🇮🇷 | @salare_zeinab_talesh 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸