میگويند دستها را بايد شست؛
راست میگويند!
از هر چه غير توست،
بايد دست شست...!
✅بزرگی می فرمود::
امام عصر (ارواحنافداه) از گناه نفرت دارد و ما باید به گونهای باشیم که اگر هم زمینه گناه پیش آمد،به احترام آن حضرت گناه نکنیم.
برخی با ظلم به دیگران به سمت اطاعت و ولایت شیطان می روند
برخی که خودشان را به دیدن بعضی از عکسها،فیلمها،سیدیها و...عادت میدهند،با دست خود از دیدن جمال آن امام محروم میشوند.
🏡روزگاری در حال ساخت خانه بودم،از او پرسیدم:
خانه من چگونه باشد خوب است؟ فرمودند:
خانه را به گونهای بساز که اگر امام زمان ارواحنا فداه آمدند از اینجا رد شوند و خسته بودند،نگویند در این خانه جای من نیست؛بگویند در میزنیم،یک ساعت استراحت میکنیم و میرویم.در خانهات را به روی آقا مبند!
⛔️چرا با دل خود کاری میکنیم که دیگر جای آن حضرت نباشد؟چرا با چشمان خود کاری میکنیم که او را نبیند؟مگر نه اینکه هر چه هست به دست خودمان است..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عنایت اقا امام زمان عج به طلبه فقیر در مشهدالرضا
🔸آیت الله ناصری :
🔸آیت الله کشمیری بارها مشكلات #مادّى و به ويژه مشكلات #معنوى خود را با استعانت از اين نام مقدّس و ذکر
«يا صاحبَ الزَّمانِ اَغِثْنِيْ،
یا صاحِبَ الزَّمانِ أدْرِکْنی»
🔹بر طرف كرده بود و بنده نيز خود بارها اثر اين نام مبارك را براى #رفع_مشكلات، به چشم دیده ام.
خیلی زیبا حتما بخوانید 👌
آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی (ره) نقل می کنند :
شب اول قبر آيتالله شيخ مرتضی حائری برايش نماز ليلة الدّفن خواندم، همان نمازی که در بين مردم به نماز وحشت معروف است.
بعدش هم يک سوره ياسين قرائت کردم و ثوابش را به روح آن عالم هديه کردم .
چند شب بعد او را در عالم خواب ديدم. حواسم بود که از دنيا رفته است. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنيايي چه خبر است؟!
پرسيدم: آقای حائری، اوضاعتان چطور است؟
آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می آمد، رفت توی فکر و پس از چند لحظه، انگار که از گذشتهای دور صحبت کند شروع کرد به تعريف کردن...
وقتي از خيلي مراحل گذشتيم، همين که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگي و سبکي از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت. درست مثل اينکه لباسي را از تنت درآوري. کم کم ديگر بدن خودم را از بيرون و به طور کامل ميديدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، اين بود که رفتم و يک گوشهاي نشستم و زانوي غم و تنهايي در بغل گرفتم.
ناگهان متوجه شدم که از پايين پاهايم، صداهايي ميآيد. صداهايي رعبآور و وحشتافزا! صداهايی نامأنوس که موهايم را بر بدنم راست ميکرد. به زير پاهايم نگاهي انداختم. از مردمي که مرا تشيع و تدفين کرده بودند خبري نبود. بياباني بود برهوت با افقي بيانتها و فضايي سرد و سنگين و دو نفر داشتند از دور دست به من نزديک ميشدند. تمام وجودشان از آتش بود. آتشي که زبانه ميکشيد و مانع از آن ميشد که بتوانم چشمانشان را تشخيص دهم. انگار داشتند با هم حرف ميزدند و مرا به يکديگر نشان ميدادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزيدن. خواستم جيغ بزنم ولي صدايم در نميآمد. تنها دهانم باز و بسته ميشد و داشت نفسم بند ميآمد. بدجوري احساس بی کسی و غربت کردم
گفتم خدايا به فريادم برس! خدايا نجاتم بده، در اينجا جز تو کسی را ندارم....
همين که اين افکار را از ذهنم گذرانيدم متوجه صدايی از پشت سرم شدم.
صدايی دلنواز، آرامش بخش و روح افزا و زيباتر از هر موسيقی دلنشين!
سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگريستم، نوری را ديدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من ميآمد.
هر چقدر آن نور به من نزديکتر ميشد آن دو نفر آتشين عقبتر و عقبتر ميرفتند تا اينکه بالاخره ناپديد گشتند.
نفس راحتي کشيدم و نگاه ديگري به بالاي سرم انداختم. آقايي را ديدم از جنس نور !
نوری چشم نواز و آرامش بخش.
ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نميتوانستم حرفي بزنم و تشکري کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زيبايش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسيد: آقای حائری! ترسيدی ؟
من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسيدم، آن هم چه ترسي! هرگز در تمام عمرم تا به اين حد نترسيده بودم. اگر يک لحظه ديرتر تشريف آورده بوديد حتماً زهره ترک ميشدم و خدا ميداند چه بلايي بر سر من ميآوردند.
بعد به خودم جرأت بيشتر دادم و پرسيدم: راستي، نفرموديد که شما چه کسي هستيد.
و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من می نگريستند فرمودند:
من علی بن موسی الرّضا هستم. آقای حائری! شما ۷۰ مرتبه به زيارت من آمديد من هم ۷۰ مرتبه به بازديدت خواهم آمد، اين اولين مرتبهاش بود ۶۹ بار ديگر هم خواهم آمد.
منبع :
کرامات امام رضا (ع) از زبان بزرگان
نویسنده حسین صبوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
💢موضوع: در روایت هست بسیاری از اهل عذاب بخاطر زبانشون هست که در جهنمند..
#نهج_البلاغه
◽️من علم أن كلامه من عمله، قلّ كلامه الا فيما يَعنیه.
🔸هر كه بداند كه گفتارش از كردار او است (و بازخواست خواهد شد) كم گويد
📘#حکمت ۳۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐 #درس_اخلاق
🔹 شکستن دل پدرومادر
🔸 حجتالاسلام دارستانی
ضرب المثلهایی با مبنای قرآنی
#قسمت_اول
🔷 *هر گلی بزنی سر خودت زدی*
🔶 *إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ*
ترجمه 👈 *اگر نیکی کنید ، به خودتان نیکی می کنید*
*سوره مبارکه اسراء آیه 7*
🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫
🔷 *آشپز که دوتا شد آش یا شور می شود یا بی نمک*
🔶 *لوکان فیهما آلهة إلاّ اللّٰه لفسدتا*
ترجمه 👈 *اگر بود در میان آسمان و زمین معبودانی دیگر، هر آینه تباه می شدند آن دو ( و نظام هستی بهم میخورد)*
*سوره مبارکه انبیاء آیه 22*
🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫
🔷 *از تو حرکت از خدا برکت*
🔶 *وَمَنْ يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُرَاغَمًا كَثِيرًا وَسَعَةً*
ترجمه 👈 *و هر کس مهاجرت کند در راه خداوند( برای آسایش و گشایشِ اُمورش) ، جایگاه بسیار خواهد یافت*
*سوره مبارکه نساء آیه 100*
🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫
🔷 *اگر علی ساربونه میدونه شترش رو کجا بخوابونه*
🔶 *اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ*
ترجمه 👈 *خداوند بهتر میداند کجا قراردهد رسالتش را*
*سوره مبارکه انعام ایه 124*
🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫
🔷 *مور همان به که نباشد پرش*
🔶 *وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِي الْأَرْضِ*
ترجمه 👈 *و اگر بگشاید خداوند روزی را برای بندگانش ، هر آینه ظلم و طغیان کنند در زمین*
*سوره مبارکه شوری آیه 27*
🌟💫🌟💫🌟💫
🔷 *یار بی پرده از در و دیوار در تجلی است یا اولی الابصار*
🔶 *فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ*
ترجمه 👈 *پس هر کجا روی گردانید، پس آنجا ذات خداوند است*
*سوره مبارکه بقره ایه 115*
🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫
✍ سید علی حسینی یزدی
✨﷽✨
یا سریع الرضا
#یک_داستان_یک_پند
✍مردی به خواب دوستش آمد، در حالیکه غل و زنجیر بر دست داشت. به دوستش گفت: به پسران من بگو، عمل صالحی انجام دهند تا جزو باقیاتالصالحات بر من ثوابی نوشته شود، باشد که خدا مرا از عذاب رها کند. دوستش نزد فرزندان آن متوفی آمد و سخن پدر بر آنان رساند و خواب خود تعریف کرد. در حالیکه فرزندان او از بیکاری از شهر پشم میخریدند و در رودخانه میشستند تا پولی بگیرند و کسب معاش کنند.
پسر بزرگتر گفت: مرا معاف و معذور دار که این پشمها امانت است و ما را دیناری در دنیا نیست که در حق او نیکی کنیم. پسر کوچکتر گفت: صبر کن نرو. دستان خود را گشوده به هم چسباند و سه بار آب رودخانه پر کرد و به بیرون رود روی سبزههای کنار رود ریخت. گفت: خدایا چیزی برای احسان و بخشش ندارم از فضل خود این کمترین را از این ناچیز بپذیر و پدرم را از عذاب معاف کن.دوستش خندهای کرد و گفت: شاهکار کردی ای پسر دوست من! نیازی به احسان و نیکی تو نیست من کار نیکی میکنم و وصیت پدر تو را عمل میکنم.
شب در خواب فرو رفت و دید آن دوستاش در باغ بزرگی است. شاد شد و گفت: من که چیزی برای تو نبخشیدم؟ دوستاش گفت: خدا به خاطر سه کف دست آب ، مرا بخشید. بدان در این دنیا برای خدا ارزش یک عمل به نیت کننده آن است نه بزرگی یک کار. آری حال که فصل زمستان است ، کافی است نانهای خشک مانده سر سفره را به نیت قربة الیالله برای پرندگان بریزیم. به همین راحتی با یک نیت خوب، کوچکترین کار نزد بشر، نزد خدا بزرگترین کار