🌹▪️برترین اقدام برای حفظ شخصیت زن در اسلام از دیدگاه حضرت زهرا (س) چیست؟
خداوند وقتی در قرآن به معرفی زنان نمونه تاریخ بشریت میپردازد، از بانوانی یاد میکند که در پرتو حفظ عفت و حیا به درجاتی نائل شدند که تا ابد الگویی برای تمام زنان بلکه مردان عالم شدند. بانوانی مثل حضرت زهرا(س)، حضرت مریم(س) و حضرت آسیه همسر فرعون از جمله نمونههای زنان شاخص قرآنی هستند که راه رستگاری را با حفظ این گوهر گرانبها و اثرگذار در ایمان زنان طی کردند.
در این بین حضرت زهرا (س) به عنوان شاخصترین چهره معنوی بانوان عالم چنان در حفظ عفاف و حجاب کوشا بودند که در جامعه آن دوران به صفت عفت و حیا شناخته میشدند. این بانوی بزرگوار چنان حیا و عفاف را به عنوان یک این فضیلت ارزشی وکمالگرایانه که مورد خواست و رضایت خداوند است سرلوحه رفتار خویش قرار داده بود که از تمام نامحرمان حتى از مردان نابینا نیز خود را مىپوشاند. در روایتی آمده است که مردی نابینا پس از اجازه گرفتن، وارد منزل امام علی(ع) شد. پیامبر(ص) مشاهده کردند که حضرت زهرا(س) برخاست، فرمودند: «دخترم! این مرد نابیناست». فاطمه(س) فرمود: پدر، اگر او مرا نمیبیند، من او را مینگرم، اگر چه او نمیبیند، اما بو را استشمام میکند؛ اِن لَم یَکُن یَرانِی فَانّی أرَآهُ وَ هُوَ یَشُمُّ الرِّیحَ». رسول خدا پس از شنیدن سخنان دخترش فرمود: «شهادت میدهم که تو پاره تن من هستی.»
📚مستدرک الوسائل، ج 14، ص 289
حضرت زهرا(س) بانوان را به ارزشی مثل رعایت عفاف و حجاب دعوت میکرد. ایشان در یکی از سفارشات خود در تأکید بر رعایت عفاف فرمودند: «بهترین اقدام براى حفظ شخصیت زن آن است که مردى را نبیند و نیز مورد مشاهده مردان قرار نگیرد؛ خَیْرٌ لِلِنّساءِ أنْ لا یَرَیْنَ الرِّجالَ وَ لا یَراهُنَّ الرِّجالُ»
🌺🌺🌺🦋🦋🌺🌺🌺
🌷مهمان امام حسین (علیه السلام) :
شیخ رجبعلی خیاط می فرمود :در روزهای اوایل هیئت ، مایل بودم تمام کارهای مجلس را خودم انجام دهم، خودم مداحی می کردم، چای می دادم و اغلب کارهای دیگر.
شبی مشغول دادن چای به عزاداران بودم که دیدم جوانی که اصلا ظاهر مناسبی نداشت وارد مجلس شد و گوشه ای نشست ، یقه اش باز بود و گردنبند به گردنش ، وضع لباسش هم خیلی نامناسب بود.
به همه چای تعارف کردم تا رسیدم به جوان، چشمم به پایش افتاد دیدم جورابی نازک شبیه جوراب های زنانه به پا دارد.
غیظ کردم و با عصبانیت سینی چای را مقابلش گرفتم،
یکی از استکان ها برگشت و چای روی پایم ریخت و سوخت.
از این سوختگی زخمی در پایم بوجود آمد که خیلی طول کشید تا خوب شود،
برای خودم هم این سوال پیش آمده بود که چرا زخم پایم خوب نمی شود.
شبی به من گفتند: شیخ! آن جوانی که با عصبانیت چای به او تعارف کردی ، هر چه بود مهمان حسین علیه السلام بود ، نباید چنین رفتاری را با او مرتکب میشدی.
📚کشکول کشمیری
کرامتی از فاطمه (س)
یکی از ذاکرین نقل می کرد در محضر آیت ا... العظمی سید محمد هادی میلانی بودم. یک مرد و زن آلمانی همراه دختر خود وارد شدند پس از تعارفات معمول گفتند: «ما آمده ایم به شرف اسلام نائل شویم. آیت ا... میلانی علّت را پرسید. آن مرد گفت: «پهلوی دخترم در اثر حادثه ای شکست و استخوان هایش خورد شد. چنان که پزشکان از معالجه آن عاجز شدند. و گفتند: «باید عمل شود ولی خطرناک است.» دخترم راضی نشد و گفت: «اگر در خانه بمیرم، بهتر از این است که زیر عمل جان دهم.»
به هر حال او را به خانه آوردیم. ما یک خدمتکار ایرانی داشتیم که او را بی بی صدا می زنیم. دخترم به او می گوید حاضر است تمام دارایی خود را بدهم تا سلامت خود را باز یابم ولی می دانم که چنین چیزی نمی شود.
بی بی می گوید: «من یک طبیب سراغ دارم که می تواند تو را شفا دهد.» دخترم خوشحال می شود و می گوید:
«من هم تمام پولم را می دهم.» بی بی می گوید: «پول ها مال خودت. بدان که من علویه هستم و جدّه ام زهراعلیها السلام است که پهلوی او را به ظلم شکستند تو با دل شکسته بگو یا فاطمه مرا شفا بده.»
دخترم با دل شکسته شروع می کند به صدا زدن و از آن بانو یاری خواستن. بی بی هم در گوشه ای از اتاق گریه می کند و می گوید: «یا فاطمه الزهرا! این بیمار آلمانی را با خود آورده ام و شفای او را از شما می خواهم.
مادر جان کمکم کن و آبرویم را حفظ فرما.»
من هم از دیدن این صحنه منقلب شدم و در گوشۀ اتاق با خود زمزمه کردم یا فاطمۀ پهلوی شکسته! دیدم دخترم ساکت شد، ناگاه مرا صدا زد و گفت: «بابا بیا که دردم آرام شد.» جلو رفتم و دیدم کاملاً شفا یافته است. دخترم گفت: «الان بانوی مجلّله ای نزد من آمد و دست به پهلویم کشید، پرسیدم شما کیستید؟» فرمود: «من همانم که او را صدا می زدی.»
دخترم برخاست و راهی شد و دانستم که اسلام حق است. آیت ا... میلانی از این معجزه مسرور شد و اسلام را به آنان آموخت.»
کتاب فضایل الزهرا. ص 109.
افکار_اکسیژنی
مردی شبی را در خانهای روستایی میگذراند. پنجرههای اتاق باز نمیشد. نیمه شب احساس خفگی کرد و در تاریکی به سوی پنجره رفت اما نمیتوانست آن را باز کند. با مشت به شیشه پنجره کوبید، هجوم هوای تازه را احساس کرد و سراسر شب را راحت خوابید. صبح روز بعد فهمید که شیشه کمد کتابخانه را شکسته است و همه شب، پنجره بسته بوده است!
او تنها با فکر اکسیژن، اکسیژن لازم را به خود رسانده بود!!
افکار از جنس انرژیاند و انرژی، کار انجام میدهد. در زندگی همیشه مثبتاندیش باشید.