eitaa logo
سلمان رئوفی
5.5هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
329 ویدیو
187 فایل
🔆قال رسول‌الله ص: ان هذا الدين متین 🔆کانال‌سلمان‌رئوفی 🔆مکتب شناسی فقهی، عرفان شیعی ،سیره ائمه ع ،علوم انسانی، فرهنگ و سیاست راه ارتباط @srsr1359 🔆صوت دروس در کانال سروش @salmanraoufi سایت boohoos.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تعالی سیر تحصیل فلسفه و عرفان برای طلابی که مایل به تحصیل خوب و دقیق در و هستند بسیار خوب و کاربردی تنظیم شده همچنین ایشان در ۹ جلسه به توضیح مطالب لازم برای تحصیل فلسفه و عرفان اسلامی پرداخته اند پی دی اف برنامه و صوت جلسات پر بار استاد بارگذاری خواهد شد و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین ۱۳۹۷/۷/۲۹ @salmanraoofi
✳️ سیرهای مطالعاتی و بایسته های پژوهشی علوم حوزوی 📙 ویژه نامه در مسیر نفر (هفته نامه افق حوزه ) 1⃣ استاد عبدالرسول عبودیت👇 yon.ir/D3osA 2⃣  حجت‌الاسلام والمسلمین حیدری فطرت 👇 yon.ir/osE70 3⃣ حجت‌الاسلام والمسلمین خسروپناه 👇 yon.ir/Sf2xL 4⃣  روشمند هفت وادی، چهل منزل حجت‌الاسلام والمسلمین طباطبایی 👇 yon.ir/yVjmZ 5⃣ بایسته‌های تحصیل و تدریس از منظر آیت‌الله‌العظمی صافی گلپایگانی 👇 yon.ir/CDQUJ  6⃣ بایسته‌های تحصیل و تحقیق حجت‌الاسلام والمسلمین عسکر سلیمانی 👇 yon.ir/iUB3E 7⃣ بایسته‌های آموزشی و پژوهشی حجت‌الاسلام والمسلمین صفایی بوشهری👇 yon.ir/zZzyi   8⃣ نگاهی به جایگاه و روش پژوهش تاریخی حجت‌الاسلام والمسلمین جباری 👇 yon.ir/0rBIw 9⃣ راه کارهای عملی برای رسیدن به حوزه حجت‌الاسلام والمسلمین محمدباقر تحریری 👇 yon.ir/352C5 0⃣1⃣ ضرورت‌، اهمیت و اهداف آیت‌الله‌العظمی سبحانی 👇 yon.ir/12DHJ    1⃣1⃣ اهمیت و جایگاه و در حوزه‌های علمیه حجت‌الاسلام والمسلمین محمود رجبی 👇 yon.ir/p0Lu6 🔹eitaa.ir/feghheumanism 🔰 @ofogh_howzah  @salmanraoofi
#فلسفه_اسلامی #علوم_انسانی_اسلامی 🔆هم اندیشی در باب " گفتگوی میان هگل و فیلسوفان مسلمان "با حضور کارشناسان محترم 🔆گروه روش شناسی علوم انسانی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با همکاری گروه فلسفه علوم انسانی مجمع عالی حکمت اسلامی 🔆پنج شنبه ۲۲ آذرماه سال ۹۷ ، قم سالن اجتماعات مجمع عالی حکمت اسلامی @salmanraoofi
میزگرد_جایگاه_علوم_عقلی_در_حوزه.mp3
27.88M
#فلسفه_اسلامی 🔆میزگرد جایگاه علوم عقلی در حوزه علمیه 🔆با حضور: استاد #خسروپناه و استاد #رمضانی 🔆خبرگزاری رسا @khosropanah_ir @salmanraoofi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فلسفه_اسلامی 🎥 فیلم نشست علمی جایگاه علوم عقلی در حوزه‌های علمیه 🔆نشست بررسی جایگاه علوم عقلی در حوزه های علمیه با حضور اساتید و صاحبنظران در خبرگزاری رسا برگزار شده بود. @rasanews_agency @salmanraoofi
باسمه تعالی برنامه مطالب کانال بحوث با تغییر جزیی از این به بعد ان شاء الله به شرح ذیل خواهد بود شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنجشنبه جمعه مطالب ، و هم هر چه مهم به نظر برسد بدون در نظر گرفتن روزهای هفته بارگزاری خواهد شد صوتهای مهم در کانال @d_raoofi بارگزاری شده است و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین سلمان رئوفی ۱۳۹۷/۹/۲۴ @salmanraoofi
گفتگوی_میان_هگل_و_فیسلوفان_اسلامی.pdf
1.69M
#فلسفه_اسلامی #نشست_علمی 🔷موضوع: هم اندیشی در باب گفتگوی میان هگل و فیلسوفان مسلمان 🔷با ارائه اساتید: #استاد_یزدانپناه ، پارسانیا، طلاب زاده، بهشتی و احسن 🔶زمان برگزاری: ۹۷/۰۹/۲۲ 🔶مکان برگزاری: مجمع عالی حکمت اسلامی - قم 🔷 تنظیم و پیاده سازی: محمد توپچی @fvtt_ir @salmanraoofi
[دانشمندی که دستش در کار است و در وسط ماجرا واقعیت را با پوست و گوشت و استخوان خود درک می کنند منتظر نمی مانند تا دیگران بیایند برایشان موضوع علمش را اثبات کنند از آن طرف هم] اگر فیلسوف بیاید در صحنه سیلی اش را بزند، آن موقع چهره دانش را تغییر می دهد. مثلا اگر در باب حقیقت جامعه، یک تفسیر متفاوتی ارائه بکند هر چقدر بحث رابخواهی جلو ببری تو را نگه می دارد. یا در تعریف فرهنگ یک سرگردانی وجود دارد، که حقیقت فرهنگ چیست؟ اگر فیلسوف به حقیقت فرهنگ برسد و ان را تبیین کند اسمش اثبات موضوع است. ✅ اصل اثبات موضوع علم شهود عقلی آن است، و این بر عهده فیلسوف. فیلسوف می گوید من جامعه را دیدم، حقیقت نفس الامری و هستی شناختی جامعه این است، من در این جایگاه که بایستم احکام فلسفی جامعه را می توانم بگویم، و اگر این احکام فلسفی چترش باز شود کاملا بر ایده پردازی دانشمندان جامعه شناسی اثر می گذارد و مسئله ها را عوض می کند. [اینجا مشخص می شود که فلسفه چطور] در پارادایم تعریف جامعه دخالت می کند، ✅مرتبه فلسفه مرتبه خرق پارادایم در یک دانش است. 🔴موقعی که فلسفه این کار نمی کند، جامعه شناس یک ذائقه فلسفی برای خودش درست می کند، سپس کارش را انجام می دهد. اگرفیلسوف بیاید در موقف فلسفه بحث را ارائه بکند به خصوص اگر یک دستگاه نیرومند فلسفی که قدرت هلاجی داشته باشد، احساس می کنید [فلسفه فضای تنفس در آن علم را دگرگون کرده است] یک دسته نظریات دیگر نمی آید و یک دسته نظریات می آید. این بحث خیلی مهمی است. حتی در علوم ساده ملموس هم اثر دارد، جامعه شناسی که انگار بیشتر فلسفه است؛ مثلا اگر فیلسوف در مورد حقیقت بدن یک نظریه ارائه بکند. بعد می گوید سقم و بیماری چیست، سلامت چیست به صورت کلی تفسیرها دگرگون می شود. فهرستی از این طور بحث ها را با نگاه فلسفی بلند می کند و با چینش دیگری بر زمین می گذارد بعد طبیب را رها می کند تا با مسائل آن علم درگیر شود دیگر نمی تواند مثل قبل عمل بکند، تفسیرش از همه چیز تغییر کرده است. این است آن تأثیر فلسفه، تصور عامیانه از اثبات موضوع رهزن است، طبیب می گوید من دست زدم به موضوع ان را درک کردم اثبات شد، فیلسوف می خواهد چه چیزی را اثبات بکند؟ [اکتفا به مباحثی که علامه مطرح کرده و شهید شرح داده جفای به فلسفه است مساله بسیار مهمتر از این حرفهاست.] البته شهید مطهری تعابیری دارد مانند نگاه اندام وار به جهان هستی یا غور در چیستی شی ء اینها را ذائقه فیلسوف می داند. اما دغدغه های فیلسوف چیز دیگری است. یک دغدغه هایی دغدغه های مادرانه است پدر نمی تواند در آن وادی دوام بیاورد. یک سری دغدغه ها مدیریتی است، یک دانشمند آنجا دوام نمی اورد، مدیر را هم ببری در فضای علمی دوام نمی آورد؛ دغدغه فیلسوفانه اساسا باید درک بشود، و قدر و قیمت آن باید مشخص بشود، معلوم بشود من موقعی که در این افق می روم و از آن موقف می نگرم افق دیدم کجاست؟؛ اساسا بسیاری از کسانی هم که فلسفه می خوانند در دغدغه فیلسوفانه مستقر نیستند، فیلسوف کسی است که در دغدغه فیسلوفانه مستقر بشود. دغدغه فیلسوفانه معمولا درک نمی شود. دغدغه های فلسفی در افق هستی شناسی است. @fvtt_ir @salmanraoofi
📝 گزارش سلسله نشست های 🔹 🗓۱۴ آذر ۱۳۹۷ 🔸 🔷 ابتدا یکی از برادران دو سؤال در مورد تحصیل فلسفه پرسید 1⃣ «فلسفه که داریم می خوانیم سوال من نیست، بومی من نیست؛ هر چه جدی تر می خوانیم بیشتر از خودش دور می شویم؛ مثل ریاضی خواندن است. خودم توجه می کنم به این که باید اینطوری بشود، درگیر اصطلاحات نشوم، برای باز شدن نگاه و پیدا کردن ادبیات خوب است ولی این که وارد فضایش بشوم سخت است. خود حضرتعالی هم بیشتر بار را می دهید که مطلب را فهم بکنیم.» 2⃣ «این فلسفه ای که دارم می خوانم، [می خواهد چه کند؟] ما در دانشگاه که می خواستیم کاری برای انقلاب بکنیم گفتند در حوزه بروید عمیق تر این کار را می کنید. نسبت این درس هایی که می خوانیم با آن رسالت انقلابی مان برایم معلوم نمی شود، هم اصول و هم فقه و هم حکمت و عرفان! این که الان می خوانم بعدا کجاها است که به درد من می خورد؟ از منظر تعبدی پی می گیریم که همه می گویند لازم است. برای خودمان واقعا روشن نیست که نسبت ها چطوری است.» ☑️ در پاسخ به این سؤالات استاد فرمودند: 🔘 پاسخ به سؤال اول 🔹 حداقل در باب دانش فلسفه و تعلیم حکمت می شود این ملاحظه را داشت، که چرا حکمت اینطور است که روی عطش های من نیست؟ این را می شود مطالبه کرد و مطالبه ی درستی است و مقوله ی تعلیم حکمت باید به این مسئله بپردازد و این مشکل را حل بکند. الان حکمت هم تقریبا شبیه نحو دارد تدریس می شود شروع می کنند می گویند یک مشت قواعد است این ها را یاد بگیر این ها در ذهنت جمع بشود تو یک آدم متفاوتی می شوی یک طور دیگری عواطفت شکل می گیرد و ... بعد از مدت ها تحصیل معلوم خواهد شد که وقت هایی که گذاشتی سودمند بوده است! راستش من با شما همراه هستم که تعلیم حکمت کاش بهتر از این بود، به این معنا که اگر دستگاه آموزشی ما چالاک تر از این بود می آمد از مسئله های ما شروع می کرد، بعد تا ساحت ناب اندیشه های بی ملاحظه ی فلسفی می برد. الان این بحث های فلسفی بدون هیچ پیه و چربی اضافی است. این مسیر مسیر بی نتیجه ای نیست. واقعا نتیجه می دهد. می شود انسان از این مسیر استفاده بکند و به یک طراز معرفتی متفاوتی برسد، بعد احساس می کند که ناخود آگاه دارد از یک زاویه دیگری به مسائل نگاه می کند. لذا باید گفت انگار چاره ای نداریم، و باید این مسیر را در پیش بگریم. ولی اگر مجالی داشتیم برای بعد از خودمان این روند تحصیلی را یک مقداری ویرایش بکنیم و مسیر متفاوتی پدید بیاوریم [خیلی خوب می شود] 🔘 پاسخ به سؤال دوم در بحث خدمت به انقلاب و نسبت به انقلاب اینطوری می شود، در نسبت گرفتن با عطش های انقلاب اسلامی یعنی مسئله های انقلاب، واقع قضیه این است که ما خیلی یک خطی ارتباط نمی گیریم، یعنی مثلا با ادبیات عرب برویم با انقلاب ارتباط بگیریم، ادبیات عرب و منطق و فلسفه و اصول و فقه سر جمع یک شخصیت علمی از من درست می کند من می توانم با انقلاب ارتباط بگیریم. البته اگر حکمت نباشد من آنجا یک آدم ضعیفی هستم. لذا نمی شود یک ارتباط مستقیم تناظری نشان داد. شبیه به این را می شود نشان داد، که موقعی که نگاه تو عوض شده حادثه های اینطوری که پیش می آید دیگر نگاه تو عوض شده و تصویرت و نظام حساسیت هایت تغییر می کند و لذا راه حل های متفاوتی ارائه می کنید. مثلا شما به خاطر این که حکمت می خوانید، درباره ی انسان تلقی متفاوتی پیدا می کنید، درباره ی انسان کامل تلقی متفاوتی پیدا می کنید، درباره نبوت و امامت و غیبت و ظهور و انتظار و ... تلقی متفاوتی پیدا می کنید. می بینید که خیلی راهبردی شد. چون مهم ترین مسئله ی ما انتظار است. بشر مسئله ای مهم تر از غیبت امام زمان ندارد. فلذا رفتاری مهم تر از انتظار ندارد. ما باید در انقلاب اسلامی ظهور را هدف گرفته باشیم و حق نداریم به چیز دیگری فکر بکنیم، به خاطر این که اشتباه است حق نداریم؛ ما هایی که دوست داریم ظهور را هدف بگیریم آن حقیقت و محتوا و معنایی که از ظهور پیدا می کنیم در سرنوشت این آسیب شناسی ها و راهیابی ها دخالت ندارد؟ در تمام این ها تاثیر دارد. این هم آن خط تأثیر مستقیم. اصل قضیه این است که ما با یک ذخیره ای از دانایی می رویم پشت مسئله های انقلاب قرار می گیریم این ذخیره باید خوب انتخاب بشود. @fvtt_ir @salmanraoofi
خواجه نصیر طوسی.pdf
352K
🔆خواجه نصیرالدین طوسی و سطوح سه گانه کلامی، فلسفی و عرفانی در اندیشه او @salmanraoofi
🔆اسلامی بودن فلسفه؛ آری یا خیر؟ 🔷۱- در قرون دوم هجری، فلسفه یونان به ویژه فلسفه ارسطو و كمی فلسفه پلوتونیوس (فلوطین) (بخش‌هایی از تاسوعاتش) وارد جهان اسلام شد و به مرور رنگ و بوی دینی گرفت . 🔷۲- در این كه فلسفه اسلامی واژه‌ای معنادار است یا بی‌معنا؛ سه قول مشهور است 🔶الف. فلسفه اسلامی كلمه‌ای بدون مسماست و باید بگوییم فلسفه مسلمانان كه به نظر می‌رسد نگاهی تفریطی است. 🔶ب. فلسفه اسلامی در واقع فلسفه نبوی است . این نگاه افراطی از طرف هانری كربن ارائه شده است 🔶ج. دیدگاه معتدل: آموزه های دینی (در باب مسائل هستی‌شناسی) صادق و ناظر به واقع هستند، گزاره های فلسفی نیز ناظر به واقع هستند. واقع نیز یكی بیش نیست ولی این واقع از دو مسیر به ما رسیده است. لذا فلاسفه اسلامی اگر در دستگاه فلسفی خود به مطلبی برسند كه با شریعت و آموزه های دینی سازگار نیست، در پی كشف و رفع نقصان اندیشه خود می‌روند ✔️ فیلسوف مسلمان در دستگاه فلسفی خود هیچ گاه به الحاد كشیده نمی‌شود، منكر توحید، نبوت و معاد و ضروریات دین اسلام نمی‌شود. نمونه بارز آن ابن سیناست كه وقتی با دستگاه فلسفی‌اش نتوانست معاد جسمانی را اثبات كند، باز آن را می‌پذیرد و می‌گوید چون صادق مصدّق گفته می‌پذیرم. 🔷۳- تاثیر پذیری فلسفه و حكمت اسلامی از دین مبین اسلام، موجب اتحاد فلسفه و علم كلام نخواهد شد. چرا كه فلسفه و كلام در موضوع، روش و غایت متفاوت هستند. 🔶كلام: موضوع علم كلام در پی اثبات مدعیات دینی است، روش آن روش جدلی است و اكثر مسائل مهم آن مبتنی بر حسن و قبح عقلی است. و حسن و قبح عقلی دائر مدار حكم عقلاءاست نه عقل. 🔶فلسفه: موضوعش شناخت وجود است از آن جهت كه وجود دارد. فلسفه هستی شناسی عقلی و استدلالی است. غایتش شناخت هستی است و روش اثبات مسائل آن از طریق برهان است. یعنی قیاسی كه از یقینیات به معنای اخص شكل می‌گیرد. 🔆فلسفه و كلام در مباحثی اشتراك دارند ولی هر كدام مشتمل بر مسائلی هستند كه در دیگری یافت نمی‌شود. @salmanraoofi
توجیه شرایط مقدمات برهان.pdf
8.13M
🔆موضوع این مقاله این است كه آیا شرایط شش گانه كه در كتب منطقی برای برهان ذكر شده آیا مربوط به همه براهین انی و لمی است یا مخصوص نوع خاصی است. 🔆به عنوان مقدمه شرایط شش گانه و اقسام برهان نیز توضیح داده شده است. مقاله عالیست 🔆مقاله ی آقای عسكری سلیمانی امیری @salmanraoofi
🔆من با فلسفه آیه 《لوکان فیهما...》 و روایت 《هو داخل فی الاشیاء...》 را فهمیدم. شما چی...؟ فهمیدید...؟ (خاطره ای خواندنی از استاد فیاضی با مخالف فلسفه و عرفان !) آیت الله : یک وقت آقایی که مخالف فلسفه بود و بیشتر کارهای قرآنی و حدیثی انجام می ‌داد، به من گفت: شما با فلسفه چه فهمیدی که من با کتاب و سنّت آن را نفهمیدم؟ گفتم: خود کتاب و سنّت را؛ بعد گفتم این آیه مبارکه «لوکان فیهما الهه الا الله لفسدتا» را شما یک تقریری بفرمایید که اشکال به آن وارد نباشد. زیرا شکی نیست که این برهان است و بر توحید خداوند برهان اقامه می‌ کند؛ از سوی مفسران بیش از بیست تقریر شده است که بیشتر آنها اشکال دارد! حتی کار به جایی رسیده که مثل مرحوم آقا جمال خوانساری که استاد ما گاهی از ایشان به عقل حادی‌عشر تعبیر می‌ کرد، می‌ گوید اصلاً این بیان، خطابی است؛ اصلاً‌ این بیان برهانی نیست و این بیان برای خاموش کردن و قانع کردن است؛ ولی آیا واقعاً همین‌طور است؟ یا اینکه واقعاً این آیه یک بیان خطابی، برای اهل خطابهاست ولی بیان برهانی است برای اهل تعقل و برهان؟ سؤال این است که حالا این آیه برای اهل برهان چگونه باید تقریر شود؟ امیرمؤمنان فرمودند: «داخلٌ فی الاشیاء لا بالمُمازجه»این که خدا در همه چیز است ولی با هیچ چیز ممزوج نیست را من به کمک فلسفه فهمیده ام و می توانم این حقیقت را تبیین علمی کنم که واقعاً خدا در همه چیز هست؛ بعد پرسیدم آیا شما این را فهمیدی؟ خدا در همه چیز است یعنی چی؟ چیزی نگفت. نتیجه فلسفه این شده است که من این کلام امیرمؤمنان را می‌ فهمم. پس ما فلسفه را می‌ خواهیم برای فهم خود کتاب و سنّت. همان‌گونه که شما در فقه به اصول نیاز دارید، در فهم روایات معارفی هم به اصول نیاز دارید، هم به همه چیزهایی که فقیه به آنها نیاز دارد و هم به فلسفه نیاز دارید که فلسفه بیاید تا ملازمات و لوازم را تفهیم کند و فهم آن را برای انسان میسر کند. 🔆روایات دقیق معارف که با لغت و ادبیات حل نمی ‌شود! با فقه و اصول که حل نمی ‌شود! @feghheakbar @salmanraoofi
جناب آقای رئوفی سلام علیکم لطفا بفرمایید نظرتان درباره فراگیری مباحث عرفانی و فلسفی قبل از ورود به فقه و کلام چیست؟ ممنون سلام و رحمت الله اصولا علوم قابل تعلیم و تعلم حوزوی دو دسته اند علوم نقلی و علوم عقلی تحلیل بنده این است که قبلا، اساتید برای آمادگی ذهنی و ورزیدگی ذهنی و شکسته شدن قالب حسی در فکر متعلم، برای ورود در علوم عقلی، توصیه به فراگیری علم کلام و احیانا ریاضی میکردند اما در این زمان با توجه به پختگی ذهنی و انس نسبی افراد با مسائل غیر حسی به واسطه تکنولوژی هایی که در رایانه و موبایل هست و رشد عقلی نسبی افراد و مساعد شدن فضا، لزومی به فراگیری کلام برای ورود در فلسفه و عرفان به نظر نمی رسد. اما درباره فقه و اصول این علم در جنبه های تعبدی دین کاربرد دارد و البته فراگیری این علوم برای جامعیت علمی و همچنین قدرت احتجاج با مخالفین فقهی و کلامی مغتنم است اما اینکه تعلم آنها مقدمه باشد یا ارتباطی برای ورود به فلسفه و عرفان اسلامی داشته باشد فعلا وجهی به ذهن نمی رسد و وجهی و قولی از علما در ذهن بنده نیست و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمين سلمان رئوفی @salmanraoofi
🔆زمان از نظر ملاصدرا و پروفسور پُل دِیویس 🔆قسمت اول. ⬅️مقدمتا باید گفته شودکه درباره شناخت زمان دو نظر کلی وجود دارد نظریه اول آن است که زمان قابل شناخت نیست همان طوری که خواجه نصیرالدین طوسی فرموده است که زمان معلوم الانیه و مجهول الهویه می‌باشد . ⬅️نظریه دوم آن است که زمان قابل شناخت است در اینجا بعضی ها قائل به امر عینی و خارجی بودن زمان هستند و بعضی ها هم قائل به امر درونی و نفسانی بودن زمان هستند و این درونی بودن آنرا بعضی ها از جنس مفهوم و بعضی دیگران از جنس وجود می‌دانند. 💠کما اینکه ملا صدرا اسفار همین مطلب را اینطور ذکر می‌کند : 💠"ذکر الشیخ فی الشفاء ان من الناس من نفی وجود الزمان مطلقا . و منهم من اثبت له وجودا لا علی انه فی الاعیان بوجه من الوجوه بل انه امر متوهم . .......و منهم من جعله جوهرا جسمانیا هو نفس الفلک الاقصی . و منهم من عده عرضا فجعله نفس الحرکه و منهم من حرکه الفلک زمانا دون سائر الحرکات و منهم من جعل عوده الفلک زمانا ای دوره واحده ...." 💠مفهوم زمان از مفاهیم بسیار بحث انگیز و انتقاد پذیر رایج درمیان فلاسفه و متفکران قدیم و جدید است. ⬅️بسیاری از فلاسفه بوده اند که زمان را تا حد تقدس رسانده و بسیاری دیگر به کلی منکر آن شده اند ، همانطور که فلاسفه ای بوده اند که عالم خارج به کلی منکر شده اند. 💠اما ملاصدرا هم به واقعیت خارجی جهان هم به بعد زمانی آن معترف است و زمان را ساخته خیال و خطای ذهن نمی‌داند . 💠ولی در این تحقیق مختصر ما درباره مفهوم زمان دیدگاه های دکتر پل دیویس و پروفسور استیون هاوکینگ و دیدگاه ملاصدرا را بررسی خواهیم نمود. 💠در نظر دکتر پاول دیویس و پروفسور استیون هاوکینگ درباره زمان چنین آمده است که جهان در ابتداء نقطه کوچک فشرده ای بوده و بعد با یک انفجار بزرگ ، آن نقطه از هم پاشیده و اجزا آن به اطراف پراکنده شده است و منظومه ها با ستاره ها و سیاره ها یشان همان اجزاء از هم گسسته اند که هنوز هم دارند با سرعت از هم دور می‌شوند و کائنات همچنین کسترش می‌یابد . ⬅️این نظریه پیدایش زمان و مکان را با هم و به همراه این انفجار می‌داند، پس آن را ازلی نمی‌داند و می پذیرد که هر دو در یک لحظه به وجود آمده است. ⬅️اعلام منابع در پست آخر. . . . . . @falsafeh_nazari @salmanraoofi
🔆زمان از نظر ملاصدرا و پروفسور پل دیویس 🔆قسمت دوم. ⬅️زمان از نظر ملاصدرا چیست ؟ 💠برای اینکه زمان را از نظر ملا صدرا دقیق‌تر بفهمیم ، باید به تعبیر او از همان مفهوم قوه و فعل باز گردیم ،در آنجا گفته شده که ملا صدرا هر پدیده و کل جهان را دارای قوه می داند که در حکم استعدادهای در ذات آنست و پدیده ها برای تبدیل قوه خود به فعل یعنی شکوفا شدن استعداد هایشان حرکتی ذاتی دارند و پس از تبدیل تمام قوه ها ی خود می‌میرد. 💠 پس تبدیل قوه به فعل ، همان عمر پدیده است و عمر هر چیز ، زمان آن است. 💠تبدیل قوه به فعل به تعبیری دیگر همان حرکت جوهری یا نتیجه آن است زیرا در حرکت جوهری است که تبدیل قوه به فعل ، امکان پذیر می گردد و صورت می‌گیرد ،هر پدیده ای هر لحظه نو می‌شود و با این نو شدن ، قسمتی از قوایش تبدیل به فعل می‌گردد ؛ پس هر چیزی که در تغییر و تبدیل و نوشدن و حرکت کردن است ، نمی تواند ازلی باشد و بی نهایت زمان بر آن گذشته باشد. 💠 یعنی بی نهایت تبدیل و تبدل در آن صورت گرفته باشد ، زیرا می‌بینیم که هنوز هست و پایان نیافته است . ⬅️" فالحرکه و الزمان امر ماهیته ماهیه التجدد و الانقضاء و الطبیعه انما وجودها وجود التجدد و الانقضاء و لها ماهیه قاره؛ ⬅️و درباره حرکت می‌گوید: " ان الحرکه عباره عن خروج الشی من القوه الی الفعل تدریجا لا الشی الخارج عنها الیه... ،و درباره حرکت جوهری در قرآن اینطور آورده است. ⬅️فاول حکیم قال فی کتابه العزیز هوالله سبحانه و هو اصدق الحکماء حیث قال: (وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ) و قال (بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِّنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ) و قوله اشاره الی تبدل الطبیعه (یَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ غَیْرَ الأَرْضِ ) ...و قوله تعالی (فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ اِئْتِیَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ) ...الی غیر ذالک من الآیات المشیره الی ما ذکرناه. 💠شهید مطهری توضیح داده که مرحوم آخوند درباره این آیات نظرش این است که از روزی که آسمان و زمین خلق شده اند خدا به اینها گفته بیایبد و اینها آمده اند و دارند می‌آیند و خواهند آمد نه اینکه این اختصاص به یک زمان معین داشته باشد و این آمدن آمدن به تمام ذات است و حرکت جوهری است و تا ابد ادامه دارد... درباره اموری که در زمان هستند می‌گوید: "ما من جوهر الا وله او فیه ضرب من التغییر کیف و قد ثبت تجدد الطبیعه ؟ فالساکن من جهه متحرک من جهه اخری و بتلک الجهه یقع فی الزمان لذاته ثم ان الزمان یتعلق عندنا بتجدد الطبیعه القصوی ثم بالحرکه المستدیره التی هی اقدم الحرکات فی سائر المقولات سیما ما للجرم الاقوی و یتقدر به سائر الحرکات الاینیه و الوضعیه و بواسطتها یتقدر التی فی الکیف و الکم . ⬅️" المقولات کالاضافه و الملک و ما یجری مجراهما حتی الاعدام و الامکانات فهی حرکه بالعرض لا بالذات و فیها تقدم و تاخر فی الزمان بالعرض..." . . . . . . @falsafeh_nazari @salmanraoofi
🔆زمان از نظر ملاصدرا و پروفسور پل دیویس 🔆قسمت سوم ⬅️خلاصه نظر ملاصدرا این است که؛ ⬅️ملاصدرا زمان را امر دو قطبی می‌داند یعنی در فهم زمان عقل به کمک حس و یا حس به کمک عقل می‌آید و حرکت تفسیر عقل از محسوسات می‌باشد، از نظر او حرکت عام و فراگیر است یعنی همه جهان در حرکت است هیچ چیزی در جهان بدون حرکت وجود ندارد تا آنجا که وجود را همان حرکت و حرکت داشتن را لازمه هستی می‌شمارد. 💠 از طرفی دیگر او حرکت در هستی را یک نواخت مستمر و پیوسته می‌داند نه امر منفصل و مراحل جدا از هم بلکه سراپا یک امتداد واحد است، پس هویت جسم یا زمان و حرکت یک هویت امتداد دار است. ⬅️ علاوه برآن حرکت نه فقط در ظواهر و اعراض رخ می‌دهد بلکه در ذات و جوهر هو حرکت رخ می‌دهد بلکه حرکت در اعراض از حرکت در ذات نشات گرفته است و نظریه حرکت جوهری را در این باره ایشان اولین بار مطرح کرد اینکه ذات اشیاء تغییر می‌کند و دگرگون می‌شود. ⬅️ قبل از او معتقد بودند که حرکت در اعراض است و ذات ثابت است و موضوع حرکت تا موضوع ثابت نباشد حرکت معنا ندارد ولی ملاصدرا با ابتکار خودش ثابت کرد که عرض تابع ذات است و حرکت در عرض نمی‌تواند بدون حرکت در ذات اتفاق بیفتد و توانست حرکت در ذات و جوهر را اثبات و قابل قبول کند. 💠در این باره می گوید : " فتبدل المقادیر و الایون والاوضاع یوجب تبدل الوجود الشخصی الجوهری الجسمانی . و هذا هو الحرکه فی الجوهر ، اذ وجود الجوهر جوهر کما ان وجود اعرض عرض." 💠 با قبول حرکت جوهری جهان از درون یک پارچه حرکت و تکاپو و هدفدار می‌شود و مسئله گم شدن متحرک در حرکت هم به این صورت حل می‌شود که در حرکت جوهری پدیده نابود نمی‌شود بلکه رتبه وجودی او تغییر می‌کند. ⬅️ همچنین ملا صدرا حرکت را تبدیل قوه به فعل می‌نامد و منشاء حرکت پدیده را همان قوه نهفته در خود پدیده می‌داند. ⬅️او هر پدیده و کل جهان را دارای قوه می‌داند ، قوه در نظر او مجموعه استعداد های است که در زمان پیدایش هر پدیده به آن داده شده و پدیده برای بوجود آوردن آن استعداد ها به حرکت واداشته شده و هر چه به پیش می‌رود از قوای آن پدیده کاسته شده و به فعل هایش افزوده می‌شود تا اینکه قوایش پایان پذیرد و همه به فعل تبدیل شود و این لحظه لحظه مرگ آن است پس تبدیل قوه به فعل همان عمر پدیده استو عمر هر چیز زمان آن است ،چون دیگر نه قوه ونه حرکتی در کار است. 💠 تبدیل قوه به فعل همان حرکت جوهری یا نتیجه آن است زیرا در حرکت جوهری است که تبدیل قوه به فعل امکان پذیر می گردد و صورت می‌گیرد .پس هر چیزی که در تغییر و تبدیل و نو شدن و حرکت کردن است نمی‌تواند ازلی باشد و بی نهایت زمان برآن گذشته باشد ،یعنی بی نهایت تبدیل و تبدل بر آن صورت گرفته باشد زیرا می‌بینیم که هنوز هست و پایان نیافته است و چون دارد به سوی تبدیل بقیه قوه ها به فعل می‌رود پس ابدی هم نیست و تبدیل و تبدلها پایانی دارد. 💠ملاصدرا در اینجا مسئله بزرگ حدوث و قدم عالم را نیز حل کرده است ،جهان حادث است و قدیم نیست ؛ زیرا در حال تغییر و تغیر و تبدیل و تبدل است و چنین پدیده ای نمی‌تواند ازلی باشد و نمی‌تواند ابدی باشد بلکه حادث است و شروع و پایان دارد. 💠این نکته باید در اینجا اشاره کرد که از نظر ملا صدرا زمان پدیده مستقلی خارج از جهان وجود ندارد، بلکه زمان در نهاد خود جهان نهفته است زمان پس و پیش بودن حرکت های همین جهان و پدیده های آن است. ⬅️هستی موجودات به گونه ای است که آنها را زمانمند می کند همچنان که همین هستی آنها را مکانمند می‌کند و زمانمند بودن پدیده ها سنخیت آنها و پیوند ذاتی آنها را با زمان، می‌رساند. 💠این نشان می‌دهد که زمان از بیرون بر آنها تحمیل نمی‌شود بلکه خصلتی در درون آنهاست. . . . . . . . @falsafeh_nazari @salmanraoofi
🔆زمان از نظر ملاصدرا و پروفسور پل دیویس 🔆قسمت پایانی. ⬅️به نظریه بیگ بنگ گرچه مبهماتی راه دارد، و تفاوت هایی با فلسفه در مفهوم زمان دارد، اما در اینکه «حرکت عامل پیدایش زمان است» متفق القول اند. ⬅️ملاصدرا به عنوان فرد مسلمان معتقد به نیروی برتر لا اقل حرکتها را به یک محرک کلی منسوب می‌سازد و نیروی قوی تر از این نیروها را وارد میدان می‌سازد. 💠به لحاظ عقلی هم هر گونه شکل گیری و تغییر و تحول در چیزی فقط تحت تاثیر یک نیروی برتر قابل قبول است و اگر ابهامی هم پیش بیاید به آن نیروی برتر ارجاع داده می‌شود ولی اینکه چیزی خود بخود و بدون تاثیر یک نیروی برتر ابتدا جمع شود فشار ببیند صفر شود و یکدست گردد و بعد بخواهد بزرگ شود منفجر شود و پراکنده و گوناگون گردد قابل قبول نیست(آنگونه که ماتریالیست ها ادعا می‌کنند). 💠یکی از دلایل طرفداران نظریه بیگ بنگ دور شدن کرات و کهکشان ها از یکدیگر بوده است پس چنین نتیجه گرفته اند که اگر این حرکتها معکوس شود و از نظر زمانی به عقب برگردیم به یک نقطه شروع می‌رسیم که در آن نقطه همه چیز در هم ادغام شده است (فارغ از دلایلی مانند پیکان ترمودینامیکی زمان و دلایل از کوانتوم مکانیک و نتایج نسبیت عام اینشتین). 💠پروفسور پل دیویس فیزیکدان انگلیسی این حالت را بشکل یک مخروط و آن نطقه را به راس مخروط تشبیه کرده که گستردگی قاعده مخروط در راس مخروط بهم می‌رسد و تمام می‌شود و به صفر می‌گراید(حالت تکینگی که مرز فیزیکی جهان است). ⬅️منابع: ۱.استیون هاوکینگ ، تاریخچه زمان ،ترجمه محمد رضا محبوب ، انتشارات انتشار ، چاپ دوم 1369. ۲.پروفسور پل دیویس ، آنگاه که زمان شده است ، به نقل از علی اندیشه. ۳.پروفسور پل دیویس ، خدا و فیزیک مدرن ‌،ترجمه از علی اندیشه انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی 1372 . ۴.شهید استاد مرتضی مطهری ، حرکت و زمان در فلسفه اسلامی در سهای اسفار . ج ۳ انتشارات صدرا. ۵.تحریر الاسفار للمولی صدرالدین شیرازی المجلد الثانی الطبعه الاولی الناشر منشورات المرکز العالمی للدراسات الاسلامیه. . . . . . @falsafeh_nazari @salmanraoofi
🔆دلایل رد شر 🔆قسمت اول ⬅️قصد بر آن داریم که دلایلی که شر را رد می‌کنند، به صورت اجمالی مرور نماییم: 💠۱. خدای متعال به حکم اينکه واجب‌‌‌‌‌الوجود علی‌‌‌‌‌الاطلاق است و فاقد هيچ کمالی و فعليتی نيست، هيچ کاری را برای رسيدن خودش به هدفی و کمالی و برای جبران کمبودی در خودش نمی‌‌‌‌‌کند؛ کار او به معنی حرکت از نقص به کمال نيست. از اين رو مفهوم حکمت درباره او اين نيست که او در کارهای خود بهترين هدفها را برای خود و بهترين وسيله ‌‌‌‌‌ها را برای رسيدن به هدفهاي خود انتخاب می‌کند. حکمت با اين مفهوم درباره انسان صادق است نه درباره خدا. حکمت الهی به معنی اين است که کار او رسانيدن موجودات است به کمالات و غايات وجودشان. کار او ايجاد است که خود به کمال وجود (از عدم) رساندن است و يا تدبير و تکميل و سوق دادن اشياء به سوي کمالات و خيرات آنهاست که نوعی ديگر از افاضه و تکميل است. يک قسمت از پرسشها و ايراد ها و اشکالها از قياس خدا به انسان پديد آمده. غالباً هنگامی که سؤال می‌‌‌‌‌شود «فايده و حکمت فلان مخلوق چيست؟» پرسش‌‌‌‌‌کننده خدا را مانند مخلوقی که در کارهايش از مخلوقات و موجودات حاضر براي هدف خودش می‌‌‌‌‌خواهد بهره بگيرد در نظر می‌‌‌‌‌گيرد و اگر از اول توجه داشته باشد که معنی حکمت الهی اين است که فعلش غايت دارد نه خودش، و حکمت هر مخلوقی غايتی است نهفته در نهاد خود آن مخلوق و خداوند او را به سوی غايت ذاتی خودش می‌راند، بسياری از پرسش‌هايش پيشاپيش پاسخ خود را دريافت می‌‌‌‌‌کند. 💠۲. اصل ترتيب: فيض الهی يعنی فيض هستی که سراسر جهان را دربر گرفته نظام خاص دارد. نوعی تقدّم و تأخّر و عليت و معلوليت و سببيت و مسبّبيت ميان موجودات و مخلوقات حکم فرماست که غيرقابل تخلّف است؛ يعنی هيچ موجودی نمی‌‌‌‌‌تواند از مرتبه خاص خود تجاوز و تجافي کند و مرتبه موجودی ديگر را اشغال نمايد. لازمه درجات و مقامات داشتنِ مراتب هستی اين است که ميان آنها نوعی اختلاف از نظر نقص و کمال و شدت و ضعف حکم فرما باشد. اختلاف و تفاوت به اين معنی که لازمه مراتب هستی است تبعيض نيست که ضد حکمت و ضد عدل شمرده شود؛ آنگاه تبعيض است که دو موجودْ قابليت يک درجه معين از کمال را داشته باشند و به يکی داده شود و از ديگری دريغ گردد، اما آنجا که اختلاف‌ها و تفاوت‌ها به قصورهای ذاتی برمی‌‌‌‌گردد، تبعيض نیست. @falsafeh_nazari @salmanraoofi
🔆دلایل رد شر 🔆قسمت دوم. 💠۳. اصل کليت: اشتباه ديگر انسان که از مقايسه خدا با خودش پيدا می‌‌‌‌‌شود اين است که انسان تصميم می‌‌‌‌‌گيرد در زمان معين و مکان معين و البته تحت شرايط حاکم معين، مثلًا خانه ‌‌‌‌‌ا بسازد و می‌‌‌‌‌سازد. يک مقدار آجر و گِل و سيمان و آهن را که هيچ رابطه ذاتی با يکديگر ندارند با يک سلسله پيوندهای مصنوعی به يکديگر مربوط می‌سازد و نتيجه آنها ساختمان معينی است به نام خانه مسکونی. خداوند چطور؟ آيا کار خداوند از اين قبيل است؟ آيا صنع متقن الهی از نوع پيوند مصنوعی و عاريتی ايجاد کردن ميان چند امر بيگانه است؟ ايجاد اين‌‌‌‌‌گونه پيوندهای مصنوعی و عاريتی کار مخلوقی از قبيل انسان است که جزئی از اين نظام است و در محدوده ‌‌‌‌‌ای معين، از قوا و نيروها و خاصيت های موجود و مخلوق اشياء بهره‌‌‌‌‌ گيری می‌‌‌‌‌کند؛ کار مخلوقی است که فاعليتش و خالقيتش در حد فاعليت حرکت است نه در حد فاعليت ايجادی؛ يعنی در اين حد است که حرکتی آن هم قَسْری نه طبعی در يک شی‌‌‌‌‌ء موجود به وجود می‌‌‌‌‌آورد. اما خداوند، فاعل ايجادی است، او ايجاد کننده اشياء با همه قوا و نيروها و خاصيت ها و خصلت های آنهاست. مثلًا انسان از آتش موجود و برق موجود بهره‌‌‌‌‌گيری می‌‌‌‌‌کند و ترتيب اين کار جزئی خود را طوری می‌‌‌‌‌دهد که در يک لحظه و يک مورد که برايش مفيد است از آن استفاده کند و در لحظه ديگر و شرايط ديگر که مضر به حال اوست اثر آتش يا برق ظاهر نشود. ولی خداوند، خالق و به‌‌‌‌‌وجود آورنده برق و آتش است با همه خاصيت های آنهاست. لازمه وجود برق و آتش اين است که گرم کنند يا حرکت ايجاد کنند يا بسوزانند. خدا برق يا آتش را برای شخص خاص و مورد خاص نيافريده که مثلًا کلبه فقير را گرم کند اما جامه او را اگر در آتش افتاد نسوزاند. خدا آتش را خلق کرده که خاصيتش احتراق است. پس آتش را در کلّيتش در نظام عالم بايد درنظر گرفت که وجودش لازم و مفيد و موافق حکمت است نه در جزئيتش که در فلان مورد جزئی برای فلان غرض فردی و شخص آيا مفيد و خير و حکمت است يا نه؟ به عبارت ديگر، علاوه بر اينکه در حکمت الهی، غايت را بايد غايت فعل گرفت نه غايت فاعل، و حکيم بودن خدا به معنی ايجاد بهترين نظام برای رسانيدن موجودات به غايات آنهاست نه به معنی فراهم کردن بهترين وسيله برای خروج خودش از نقص به کمال و از قوّه به فعل و برای وصول به اهداف کماليه خود؛ آری، علاوه بر اين بايد بدانيم که غايات افعال الهی غايات کلّيه است نه غايات جزئيه. غايت خلق آتش، احتراق است به طور کلی، نه فلان احتراق جزئی که احياناً به حال يک فرد مفيد است و يا احتراق جزئی ديگر که احياناً به حال فرد ديگر زيانبار است. @falsafeh_nazari @salmanraoofi
🔆دلایل رد شر 🔆قسمت سوم. 💠۴. برای وجود يافتن يک حقيقت و واقعيت، تنها فياضيت و تام‌‌‌‌‌ الفاعليه بودن فاعل کافی نيست، قابليت قابل هم شرط است. عدم قابليت قابل در موارد زيادی منشأ محروميت برخی موجودات از برخی خيرات و کمالات می‌‌‌‌‌گردد. راز پيدايش برخی نقص ها از قبيل جهل ها، عجزها، از نظر نظام کلی و جنبه ارتباط با واجب‌‌‌‌‌الوجود، همين است. 💠۵. خداوند متعال همان‌‌‌‌‌طور که واجب بالذات است واجب من جميع ‌‌‌‌‌الجهات است؛ از اين رو محال است که موجودی قابليت وجود پيدا کند و از ناحيه او افاضه وجود نشود و امساک گردد. 💠۶. شرور و بديها يا خود از سنخ نيستی ‌‌‌‌‌اند، مانند جهل ها، عجزها، فقرها، و يا از سنخ هستی اند اما شريت آنها از آن نظر است که منشأ نيستی ها می‌‌‌‌‌گردند مانند زلزله‌‌‌‌‌ها، ميکروب ها، سيل ها، تگرگ ها و امثال اينها. هستی هايی که منشأ نيستی ها می‌‌‌‌‌گردند، شرّيت‌شان از نظر وجود اضافی و نسبی آنها به اشياء ديگر است نه از نظر وجود فی‌‌‌‌‌نفسه آن‌ها؛ يعنی هر چيزی که شر است، برای خود شر نيست، برای چيز ديگر شر است. وجود حقيقی هر شی‌‌‌‌‌ء وجود فی‌‌‌‌‌نفسه اوست؛ وجود اضافی و نسبی او امری اعتباری و انتزاعی است و لازمه لاينفک وجود حقيقی اوست. 💠۷.خيرات و شرور دو صف جداگانه و مستقل از يکديگر را تشکيل نمی‌‌‌‌‌دهند، بلکه شرور لوازم و اوصاف لاينفک خيرات می‌باشند. ريشه شروری که خود از سنخ نيستی می‌‌‌‌‌باشند عدم قابليت قابل هاست و به محض قابليت قابل، افاضه وجود از ناحيه ذات واجب‌‌‌‌‌الوجود، حتمی و لايتخلف است؛ اما ريشه شروری که از سنخ نيستی نيستند، لاينفک بودن و جدايی ناپذيری آنها از خيرات است. 💠۸.هيچ شری شر محض نيست؛ عدم ها و نيستی ها به نوبه خود مقدمه هستی ها و خيرات و کمالات ‌‌‌‌‌اند؛ شرور به نوبه خود مقدمه و پله تکامل‌‌‌‌‌اند. اين است که گفته می‌شود در هر شری خيری نهفته و در هر نيستی هستی ‌‌‌‌‌ای پنهان است. @falsafeh_nazari @salmanraoofi
🔆دلایل رد شر 🔆قسمت پایانی 💠۹. قانون و سنت: جهان هستی به حکم اينکه بر طبق نظام علّی و معلولی جريان دارد و آن نظام چنانکه گفته شد کلی است، بر اساس قوانين و سنن جريان می‌‌‌‌‌يابد. قرآن کريم به صراحت اين مطلب را تأييد می‌کند. 💠۱۰. جهان همچنان که از يک نظام کلی لايتخلّف برخوردار است، در ذات خود يک واحد تجزيه ‌‌‌‌‌ناپذير است؛ يعنی مجموع خلقت، يک واحد اندام‌‌‌‌‌ وار را تشکيل می‌‌‌‌‌دهد. پس نه تنها شرور و اعدام از خيرات و هستی ها تفکيک‌‌‌‌‌ ناپذيرند، مجموعه اجزای جهان نيز به حکم اينکه يک واحد است و يک «جلوه» است، از يکديگر جدايی ‌‌‌‌‌ناپذيرند. بنا بر اصول دهگانه فوق آنچه امکان وجود دارد، نظام معين کلی لايتغير است؛ پس امر جهان داير است ميان اين که موجود باشد با نظام معين و يا اصلًا موجود نباشد. اين که موجود باشد و نظام نداشته باشد و يا نظام به شکلی ديگر باشد، مثلًا علت‌ها به جای معلول‌ها و معلول‌ها به جای علت‌ها باشد، محال است. پس آنچه از نظر حکمت بالغه مطرح است اين است که جهان با نظام معين وجود داشته باشد و يا هيچ چيزی وجود نداشته باشد. بديهی است که حکمت اقتضا می‌‌‌‌‌کند افضل را، يعنی هستی را نه نيستی را. ⬅️ايضاً، آن که امکان وجود دارد، وجود اشياء است با همه لوازم و اوصاف لاينفک آن‌ها. و اما اين که خيرات و هستی‌ها از شرور و نيستی‌ها جدا شوند، خيال محض و توهم محال است. پس، از اين نظر نيز آنچه از جنبه حکمت بالغه مطرح است، بود و نبود خيرات و شرور است توأماً، نه بودن خيرات و نبودن شرور. ⬅️ايضاً آنچه امکان وجود دارد، کل جهان است به صورت يک واحد به هم بسته نه وجود يک جزء و عدم جزء ديگر. پس، از نظر حکمت بالغه آنچه قابل مطرح شدن است، بود و نبود کل است نه بودن يک جزء و نبودن جزئی ديگر. @falsafeh_nazari @salmanraoofi
👈خود توحید یک مبنای فلسفی و یک اندیشه است؛ 👈اما شما ببینید این توحید یک امتداد اجتماعی و سیاسی دارد. 👈«لااله‌الا ّاللَّه» فقط در تصوّرات و فروض فلسفی و عقلی منحصر و زندانی نمی‌ماند؛ 👈وارد جامعه می شود و تکلیف حاکم را معیّن میکند، تکلیف محکوم را معیّن میکند، تکلیف مردم را معیّن میکند. می توان در مبانی موجود فلسفىِ ما نقاط مهمّی را پیدا کرد که اگر گسترش داده شود و تعمیق گردد، 🔆جریان های بسیار فیّاضی را در خارج از محیط ذهنیّت به‌وجود می آورد و تکلیف جامعه و حکومت و اقتصاد را معیّن میکند. 👈دنبال این ها بگردید، این نقاط را مشخّص و رویشان کار کنید؛ آن‌گاه یک دستگاه فلسفی درست کنید. از ، از «بسیط الحقیقة کلّ الاشیاء»، از مبانی ، اگر نگوییم از همه‌ی این ها، از بسیاری از اینها - 👈می شود یک دستگاه فلسفىِ اجتماعی، سیاسی و اقتصادی درست کرد؛ فضلاً از آن فلسفه‌های مضاف که آقایان فرمودند: فلسفه‌ی اخلاق، فلسفه‌ی اقتصاد و... و. این، یکی از کارهای اساسی است. 👈این کار را هم هیچ‌کس غیر از شما [طلاب نخبه] نمی تواند بکند؛ شما باید این کار را انجام دهید. 🔆بیانات در دیدار نخبگان ۱۳۸۲/۱۰/۲۹ @salmanraoofi
🔆غرب تشنه فقه و فلسفه اسلامی 👈امروز حقاً و انصافاً در دنياى فكر و انديشه - حالا آنهایى كه با فكر و انديشه سر و كار ندارند، با آنها كارى نداريم - يك خلأ و سؤال در دنياى غرب وجود دارد؛ 👈اين خلأ را ديگر پاسخهاى ليبرال دموكراسى نميتواند پر كند، 👈كما اينكه سوسياليزم نتوانست پر كند. 👈👈اين خلأ را يك منطق انسانى و معنوى ميتواند پر كند، كه اين در اختيار اسلام است. 🔅از مرحوم دكتر زرياب كه هم‌دانشگاهیِ مسلطِ خوبى بود، هم طلبه‌ى خوبى بود ـ ايشان دوره‌ى طلبگى خوبى را گذرانده بود و با علوم اسلامى آشنا بود و شاگرد امام بود - يكى از دوستانمان نقل میكرد - من خودم از ايشان نشنيدم - كه 🔅يك فرصت مطالعاتى در اواخر عمرش گرفته بود و رفته بود اروپا، 🔅بعد كه برگشته بود، گفته بود 👈👈👈امروز آن چيزى كه من در محيطهاى عملىِ دانشگاههاى اروپا مشاهده كردم، نياز به ملاصدرا و شيخ انصارى است. 🔅شيخ انصارى كارش در حقوق است، فقه است؛ 🔅ملاصدرا حكمت الهى است. 👈👈میگويد من میبينم امروز اينها تشنه‌ى ملاصدرا و شيخ انصارى‌اند. 👈👈اين برداشتِ يك استاد غرب‌شناسِ زبان‌دانِ مسلط به چند زبان اروپایى است كه سالها هم در آنجاها زندگى كرده و درس خوانده بود و با علوم اسلامى هم آشنا بود. اين، برداشت اوست، كه برداشت درستى است. 🔆در ديدار اساتيد و رؤساى دانشگاهها ۱۳۸۶/۷/۹ @salmanraoofi