eitaa logo
سالن مطالعه
194 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
2.3هزار ویدیو
962 فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
صفحه ۸۶ قرآن کریم
(۱۶۷) به نام خدای رئوف سلام خداوند منان در قرآن رضوان فرموده: وَ اتَّبَعْتُ مِلَّهَ آبائِی إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ ما کانَ لَنا أَنْ نُشْرِکَ بِاللّهِ مِنْ شَیْءٍ ذلِکَ مِنْ فَضْلِ اللّهِ عَلَیْنا وَ عَلَی النّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یَشْکُرُونَ (یوسف گفت) و من آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب را پیروی کرده ام. برای ما سزاوار نیست که چیزی را شریک خداوند قرار دهیم. این از فضل خدا بر ما و بر مردم است، ولی بیشتر مردم سپاس گزاری نمی کنند. سوره یوسف آیه ۳۸ اصالت خانوادگی، همچنان که در ساختار شخصیّت افراد مؤثر است، در پذیرش مردم نیز اثر دارد. لذا حضرت یوسف برای معرفی خود، به پدران خود که انبیای الهی هستند تکیه می کند تا هم اصالت خانوادگیش را ارائه دهد و هم قداست دعوت خود را. این همان روشی است که پیامبر صلی الله علیه و آله نیز در معرّفی خود به کار می برد و می فرمود: من همان پیامبر امّی هستم که نام و نشانم در تورات و انجیل آمده است. سیدالشهدا حسین ابن علیّ علیهما السلام در کربلا و امام سجاد علیه السلام نیز در برابر مردم شام، خود را چنین معرّفی کردند: «انا ابن فاطمه الزّهرا» «مِلَّهَ» در قرآن به معنای آیین بکار رفته است. سیمای «ملّه ابراهیم» اینگونه ترسیم شده است: «با تمام قُوا در راه خدا جهاد کنید و اهل نماز و زکات و اعتصام به خدا باشید. در دین سختی و حرجی نیست، تسلیم خدا باشید، این است ملّت پدرتان ابراهیم.» ادامه دارد .... -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
KayhanNews75979710412150535287262.pdf
12.67M
بسم الله الرحمن الرحیم امروز دوشنبه ۲۴ مرداد ۱‌۴۰۱. ۱۷ محرم ۱۴۴۴ ۱۵ آگوست ۲۰۲۲ ذکر روز دوشنبه؛ یا قاضِیَ‌الحَاجَات تمام صفحات -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🌈 ۴ ✅"سواری روی اشیاء" 🔷کودک را روی یک بالش یا تشک کوچک بچه‌گانه خوابانده و او را بکشید. در هنگام کشیدن، صدایی هم از خود در بیاورید؛ صدای موتور، ماشین. 🔹بچه‌ها از چند ماهگی تا چند سالگی از این بازی لذت می‌برند. این کار را با سوار کردن کودک در یک سبد، لگن یا قابلمه بزرگ هم می‌شود انجام داد. ▫️در این هنگام می‌توانید با بستن یک طناب به این وسایل، بازی را برای کودک شیرین‌تر کنید. 🔺این بازی برای کودک هیجان زیادی تولید می‌کند. وقتی کودک روی چیزی نشسته و دستش را به آن می‌گیرد، قدرت بدنی او افزایش می‌یابد. 🔸در تمام بازی‌هایی که کودک می‌خندد بدانید که یک اتفاق بزرگ و لازم در حال افتادن است. خنده‌های کودک در این نوع بازی‌ها مثل نان شب برای او ضروری است! 🔹وقتی کودک در هنگام نشستن نمی‌تواند تعادل خود را به خوبی حفظ کند، او را خیلی آرام حرکت دهید و ثانیا تا جایی که ممکن است، یک نفر به عنوان مراقب در کنار کودک باشد. -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🔥تنها میان داعش🔥 ◀️ قسمت هجدهم 💠 ما زن‌ها همچنان گوشه آشپزخانه پنهان شده و دیگر کارمان از ترس گذشته بود که از وحشت اسارت به دست داعشی‌ها همه تن و بدن‌مان می‌لرزید. اما غیرت عمو اجازه تسلیم شدن نمی‌داد که به سمت کمد دیواری اتاق رفت، تمام رخت‌خواب‌ها را بیرون ریخت و با آخرین رمقی که به گلویش مانده بود، صدایمان کرد : «بیاید برید تو کمد!» 💠 چهارچوب فلزی پنجره‌های خانه مدام از موج انفجار می‌لرزید و ما مسیر آشپزخانه تا اتاق را دویدیم و پشت سر هم در کمد پنهان شدیم. آخرین نفر زن‌عمو داخل کمد شد و عمو با آرامشی ساختگی بهانه آورد :«اینجا ترکش‌های انفجار بهتون نمی‌خوره!» 💠 اما من می‌دانستم این کمد آخرین سنگر عمو برای پنهان کردن ما دخترها از چشم داعش است که نگاه نگران حیدر مقابل چشمانم جان گرفت و تپش‌های قلب عاشقش را در قفسه سینه‌ام احساس کردم. من به حیدر قول داده بودم حتی اگر داعش شهر را اشغال کرد مقاوم باشم و حرف از مرگ نزنم، اما مگر می‌شد؟ 💠 عمو همانجا مقابل در کمد نشست و دیدم چوب بلندی را کنار دستش روی زمین گذاشت تا اگر پای داعش به خانه رسید از ما دفاع کند. دلواپسی زن‌عمو هم از دریای دلشوره عمو آب می‌خورد که دست ما دخترها را گرفت و مؤمنانه زمزمه کرد :«بیاید دعای توسل بخونیم!» در فشار وحشت و حملات بی‌امان داعشی‌ها، کلمات دعا یادمان نمی‌آمد و با هرآنچه به خاطرمان می‌رسید از اهل بیت (ع) تمنا می‌کردیم به فریادمان برسند که احساس کردم همه خانه می‌لرزد. 💠 صدای وحشتناکی در آسمان پیچید و انفجارهایی پی در پی نفس‌مان را در سینه حبس کرد. نمی‌فهمیدیم چه خبر شده که عمو بلند شد و با عجله به سمت پنجره‌های اتاق رفت. حلیه صورت ظریف یوسف را به گونه‌اش چسبانده و زیر گوشش آهسته نجوا می‌کرد که عمو به سمت ما چرخید و ناباورانه خبر داد :«جنگنده‌ها شمال شهر رو بمبارون می‌کنن!» 💠 داعش که هواپیما نداشت و نمی‌دانستیم چه کسی به کمک مردم در محاصره آمرلی آمده است. هر چه بود پس از ۱۶ ساعت بساط آتش‌بازی داعش جمع شد و نتوانست وارد شهر شود که نفس ما بالا آمد و از کمد بیرون آمدیم. تحمل اینهمه ترس و وحشت، جان‌مان را گرفته و باز از همه سخت‌تر گریه‌های یوسف بود. حلیه دیگر با شیره جانش سیرش می‌کرد و من می‌دیدم برادرزاده‌ام چطور دست و پا می‌زند که دوباره دلشوره عباس به جانم افتاد. 💠 با ناامیدی به موبایلم نگاه کردم و دیگر نمی‌دانستم از چه راهی خبری از عباس بگیرم. حلیه هم مثل من نگران عباس بود که یوسف را تکان می‌داد و مظلومانه گریه می‌کرد و خدا به اشک عاشقانه او رحم کرد که عباس از در وارد شد. مثل رؤیا بود؛ حلیه حیرت‌زده نگاهش می‌کرد و من با زبان روزه جام شادی را سر کشیدم که جان گرفتم و از جا پریدم. 💠 ما مثل پروانه دور عباس می‌چرخیدیم که از معرکه آتش و خون، خسته و خاکی برگشته و چشم او از داغ حال و روز ما مثل شمع می‌سوخت. یوسف را به سینه‌اش چسباند و می‌دید رنگ حلیه چطور پریده که با صدایی گرفته خبر داد :«قراره دولت با هلی‌کوپتر غذا بفرسته!» و عمو با تعجب پرسید :«حمله هوایی هم کار دولت بود؟» 💠 عباس همانطور که یوسف را می‌بویید، با لحنی مردد پاسخ داد :« نمی‌دونم، از دیشب که حمله رو شروع کردن ما تا صبح مقاومت کردیم، دیگه تانک‌هاشون پیدا بود که نزدیک شهر می‌شدن.» از تصور حمله‌ای که عباس به چشم دیده بود، دلم لرزید و او با خستگی از این نبرد طولانی ادامه داد :«نزدیک ظهر دیدیم هواپیماها اومدن و تانک‌ها و نفربرهاشون رو بمبارون کردن! فکر کنم خیلی تلفات دادن! بعضی بچه‌ها میگفتن ایرانی‌ها بودن، بعضی‌هام می‌گفتن کار دولته.» و از نگاه دلتنگم فهمیده بود چه دردی در دل دارم که با لبخندی کمرنگ رو به من کرد :« بچه‌ها دارن موتور برق میارن، تا سوخت این موتور برق‌ها تموم نشده می‌تونیم گوشی‌هامون رو شارژ کنیم!» 💠 اتصال برق یعنی خنکای هوا در این گرمای تابستان و شنیدن صدای حیدر که لب‌های خشکم به خنده باز شد. به همت جوانان شهر، در همه خانه‌ها موتور برق مستقر شد تا هم حرارت هوا را کم کند و هم خط ارتباط‌مان دوباره برقرار شود و همین که موبایلم را روشن کردم، ۱۷ تماس بی‌پاسخ حیدر و آخرین پیامش رسید :«نرجس دارم دیوونه میشم! توروخدا جواب بده!» 💠 از اینکه حیدرم اینهمه عذاب کشیده بود، کاسه چشمم لرزید و اشکم چکید. بلافاصله تماس گرفتم و صدایش را که شنیدم، دلم برای بودنش بیشتر تنگ شد. نمی‌دانست از اینکه صدایم را می‌شنود خوشحال باشد یا بابت اینهمه ساعت بی‌خبری توبیخم کند که سرم فریاد کشید :«تو که منو کشتی دختر!»... ادامه دارد ... -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
به بهانه بیانیه اخیر آقای 🖋قسمت دوم [۶] فرمول کودتا درباره‌ی فتنه آمریکایی-اسرائیلی ۸۸ و طراحی آن از سوی آمریکا، اسرائیل و انگلیس و… اطلاعات و اسناد دقیقی ارائه شده است که حتی فهرست آن اسناد نیز مثنوی هفتاد من کاغذ است و در این مجال فقط اشاره می‌کنیم که در کیهان (به گواهی نسخه‌های روزنامه) تمامی مراحل فتنه قبل از وقوع پیش‌بینی و اعلام شده بود تا آن‌جا که در آخرین شماره کیهان قبل از روز انتخابات -۲۰خرداد ۸۸ – به آشوب بعد از انتخابات اشاره کرده و با تیتر درشت نوشت «‌آخرین پرده سناریوی افراطیون، آشوب پس از شکست‌»‌. غیب را فقط خدای متعال می‌داند «‌لَا یعْلَمُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأرْضِ الْغَیبَ إِلَّا الله‌». پس چگونه تمامی مراحل فتنه با جزئیات آن پیش‌بینی شده بود؟‌ پاسخ آن است که فتنه ۸۸ بر اساس فرمول آمریکایی-اسرائیلی کودتاهای رنگی صورت می‌پذیرفت و کیهان با مراجعه به آن فرمول، مراحل مختلف فتنه را پیش‌بینی می‌کرد. [۷] پشت صحنه مایکل لدین مشاور امنیت ملی آمریکا، دو روز قبل از ۹ دی ۱۳۸۸ در بنیاد دفاع از دموکراسی سخنرانی داشت و در حالی‌که پیروزی فتنه را نزدیک می‌دید، از رازی پرده برداشت (که بعدها اعلام کردند اقدامی شتاب‌زده بود و نباید اعلام می‌کردند‌)! لدین گفت: «روزی ما خواهیم نشست و درباره تاریخ پشت صحنه جنبش سبز سخن می‌گوئیم. در آن هنگام همه شما خواهید گفت که جنبش سبز در سال ۲۰۰۹ آغاز شده است (۱۳۸۸) اما من به شما می‌گویم که ریشه‌ی آن در اواسط دهه‌ی ۱۹۸۰ (سال‌های میانی دهه ۶۰) است. یعنی هنگامی که ما با دفتر میرحسین موسوی در تماس بودیم‌»! [۸] معمای کیف شهید آیت اعلام کرده بود اسنادی در اختیار دارد که از فراماسون بودن موسوی خبر می‌دهد و بارها به مناسبت‌های مختلف به آن اشاره کرده بود. ایشان که میرحسین موسوی را گزینه‌ی مناسبی برای تصدی وزارت امورخارجه نمی‌دانست، در یکی از جلسات مجلس، به انتقاد از کابینه‌ی معرفی‌شده پرداخت و گفت که اسنادی را که نشان‌دهنده ارتباط میرحسین موسوی با فراماسونری است در جلسه‌ی بعدی مجلس در اختیار نمایندگان قرار خواهد داد. اما، مرحوم آیت را صبح روز ۱۴ مرداد درحالی که عازم مجلس بود به شهادت رساندند! نحوه‌ی ترور شهید آیت به‌گونه‌ای کاملاً متفاوت با ترورهای منافقین بود. اول آن که، تروریست‌ها نزدیک به ۶۰ گلوله شلیک کرده بودند و حال آن‌که منافقین با شلیک چند گلوله صحنه را ترک می‌کنند. شلیک ۶۰ گلوله نشان می‌دهد که می‌خواستند از شهادت او کاملاً مطمئن شوند و جسمی مجروح از آن شهید باقی نماند. دوم این‌که؛ ترور‌کنندگان بعد از به شهادت رساندن آیت کیف حاوی اسناد وی را با خود می‌برند. این نیز با ترورهای منافقین هم‌خوانی ندارد. منافقین دستور داشتند برای پیشگیری از دستگیر شدن، بلافاصله بعد از ترور صحنه را ترک کنند و چیزی با خود نبرند! بعدها وقتی این موارد مطرح شد، اعلام کردند که ترور‌کنندگان، تازه‌کار و کم‌تجربه بوده‌اند! و حال آن‌که کم‌تجربه‌ها از شدت ترس بعد از شلیک یک یا دو گلوله صحنه را ترک می‌کردند، ولی عوامل ترور شهید آیت ۶۰گلوله شلیک کرده و اصرار داشته‌اند که کیف ایشان را نیز با خود ببرند. کیف شهید آیت حاوی چه اسنادی بود که تروریست‌هایِ مأمور به ترور ایشان اولاً اصرار داشته‌اند که حتماً به شهادت برسد و کمترین احتمالی برای زنده ماندن او باقی نماند و ثانیاً؛ با توجه به احتمال دستگیری، ریسک ربایش کیف حاوی اسناد را پذیرفته بودند؟!! از آن‌جا که اسناد ربوده شده هرگز به‌دست نیامده است، درباره محتوای آن قضاوتی نکرده و تنها به اظهارات نقل شده از مرحوم شهید آیت بسنده می‌کنیم. ادامه دارد ... -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
درخدمت؛ 💠 قسمت دوم 🔰 ویژگی انسان‌های خودشیفته 🔹نیاز شدید به توجه دارند؛ 🔻یک بخشی از این نیاز طبیعی است، اما منظور در اینجا بیش از اندازه بودن می‌باشد. افرادی هستند که تمایل و علاقه دارند که دیگران به آن‌ها توجه کنند و مورد تشویق قرار بگیرند. 🔹شکننده و حساس هستند؛ 🔻کسانی که در کنار این‌گونه افراد زندگی می‌کنند باید صبر عجیبی داشته باشند. 🔻به عنوان مثال وقتی به او می‌گوییم: بالای چشمت ابروست! قبول نمی‌کند، ناراحت می‌شود و حتی قهر می‌کند. در صورتی که با کمال تعجب فرد دیگری را می‌بینیم و ده بار این جمله را به او می‌گوییم ولی شکننده نیست و قبول می‌کند و مقاومت نمی‌کند. 🔹نقد پذیر نیستند؛ 🔻خدا نکند که این‌ها را نقد کنیم! زمین و زمان را به هم می‌ریزند. 🔹تملق و چابلوسی را دوست دارند؛ 🔻دنبال این هستند که مورد تملق قرار بگیرند. دوست دارند که به‌به و چه‌چه بشنوند و مورد تعریف و تمجید قرار بگیرند. لذت می‌برند. گاهی هم بروز نمی‌دهند و حس درونی دارند و از درون لذت می‌برند. 🔹مغرور و متکبر هستند؛ 🔹حسادت دارند و رقابت؛ 🔻رقابت‌های ناسالم دارند. مثل همان چشم و هم چشمی می‌باشد. مثلا می‌گوید: اگر فلانی این سفره را پهن کرده است، من باید بهتر از آن را پهن کنم. 🔹ویژه‌خوار هستند؛ 🔻دوست دارند متفاوت باشند(مردم نگاه متفاوتی به آن‌ها داشته باشند). دوست دارند بیشتر مورد توجه خاص در مقایسه با دیگران قرار بگیرند. 🔹پر از توقع و انتظار هستند؛ 🔻یک وقتی آقایی مشاوره آمده بودند و ما وقتی ویژگی‌های همسرش را بررسی کردیم متوجه شدیم که پرتوقع می‌باشد. 🔻آقا می‌گفت: بسیار انتظارات عجیبی از من دارد. 🔸مثلا من کارمند هستم و خانم تماس می‌گرفت و می‌گفت: من سبزی پاک کرده می‌خواهم. انتظار داشت که از اداره مرخصی بگیرم و سبزی تهیه کنم. به او می‌گفتم که کاش زودتر تماس می‌گرفتی یا بعد از کار، هنگام برگشت تهیه می‌کنم. زمانی که به منزل می‌آمدم رفتارهای عجیبی داشت و مانند خروس جنگی به جان من می‌افتاد. 🔸مثلا میگفتم که فلانی و فلانی از همسرشان این توقع را ندارند شروع به توجیه آوردن می‌کرد با توجه به این‌که دارای هوش کلامی قوی‌ای بود. ▫️یکی از خطرهای رفتاری در رفتارهای انسان‌ها یکی از این دو چیز می‌باشد: 🔸توجیه 🔸تفسیر کردن به رای -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖥 (۳) 🎞این قسمت؛ ستاره‌ی بی‌ضرر -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
درخدمت در "سالن مطالعه محله زینبیه" @salonemotalee
تصمیم گیری و تصمیم سازی.mp3
9.72M
🎙سخنرانی دهه محرم ✨تصمیم سازی و تصمیم گیری حسینی ◾️بخش چهارم -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
صفحه ۸۷ قرآن کریم
(۱۶۸) به نام خداوند بهترین انسانها سلام خداوند عالم الخفیات در قرآن دافع البلیات فرموده: وَ اتَّبَعْتُ مِلَّهَ آبائِی إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ ما کانَ لَنا أَنْ نُشْرِکَ بِاللّهِ مِنْ شَیْءٍ ذلِکَ مِنْ فَضْلِ اللّهِ عَلَیْنا وَ عَلَی النّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یَشْکُرُونَ و آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب را پیروی کرده ام. برای ما سزاوار نیست که چیزی را شریک خداوند قرار دهیم. این از فضل خدا بر ما وبر مردم است، ولی بیشتر مردم سپاس گزاری نمی کنند. سوره یوسف آیه ۳۸ از آیه فوق نکات زیر قابل برداشت است: ۱. رسیدن به حقّ، در گرو شناخت باطل و ترک آن است. تَرَکْتُ مِلَّهَ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ وَ اتَّبَعْتُ مِلَّهَ ... ۲. جدّ انسان، در حکم پدر انسان است و «أب» به او نیز اطلاق شده است. ۳. انبیا باید از خاندان پاک باشند. ۴. پیامبران الهی از یک هدف برخوردارند. ۵. در کنار راههای منفی، راه مثبت را نیز نشان دهیم. (بد را ترک و خوب را پیروی کنیم) ۶. افتخار به پدران و پیروی از آنان در صورتی که راه حقّ و توحید را پیموده باشند پسندیده و رواست. ۷. پدران انبیا علیهم السلام مشرک نبوده اند. ۸. پرهیز از شرک و مبارزه با آن، پایه و اساس ادیان الهی است. ۹. شرک، در تمام ابعادش (ذات،صفات و عبادت)، منفور است. ۱۰. پرهیز از شرک و گرایش به توحید، توفیق الهی می‌خواهد. ۱۱. تعالیم انبیا، نعمتی الهی و سزاوار شکر و سپاس است. ۱۲. نبوّت و هدایت، توفیق و فضل الهی برای همه است. ۱۳. اکثریّت، معیار شناخت صحیح نیست. (گاهی اکثریت خطا میکنند) ۱۴. پشت کردن به راه انبیا، بزرگ ترین کفران نعمت است. -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
1_1673081875.pdf
9.04M
بسم الله الرحمن الرحیم امروز سه‌شنبه ۲۵ مرداد ۱‌۴۰۱. ۱۸ محرم ۱۴۴۴ ۱۶ آگوست ۲۰۲۲ ذکر روز سه‌شنبه؛ یا ارحَمَ الراحمین تمام صفحات -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🌈 ۵ ✅"بازی با قیف" 🔷یک پارچ را پر از آب کرده و قیفی را به دست کودک بدهید، یک بطری خالی هم به او داده تا آب پارچ را با قیف در بطری بریزد. 🔹حالا آب بطری را در قیف ریخته؛ اما با انگشت زیر قيف را بگیرید، قیف که پر از آب شد، انگشتتان را رها کنید تا آب در پارچ بریزد. قبل از آن که آب داخل قیف خالی شود، دوباره انگشتتان را زیر قیف گرفته و باز هم رها کنید. 🔺کودک با این بازی با برخی از قوانین اشیاء اطراف خود آشنا می شود. -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🔥تنها میان داعش🔥 ◀️ قسمت نوزدهم 💠 در این قحط آب، چشمانم بی‌دریغ می‌بارید و در هوای بهاری حضور حیدرم، لب‌هایم می‌خندید و با همین حال به‌هم ریخته جواب دادم :«گوشی شارژ نداشت. الان موتور برق اوردن گوشی رو شارژ کردم.» توجیهم تمام شد و او چیزی نگفت که با دلخوری دلیل آوردم :«تقصیر من نبود!» و او دلش در هوای دیگری می‌پرید و با بغضی که گلوگیرش شده بود نجوا کرد :«دلم برا صدات تنگ شده، دلم می‌خواد فقط برام حرف بزنی!» و با ضرب سرانگشت احساس طوری تار دلم را لرزاند که آهنگ آرامشم به هم ریخت. 💠 با هر نفسم تنها هق هق گریه به گوشش می‌رسید و او همچنان ساکت پای دلم نشسته بود تا آرامم کند. نمی‌دانستم چقدر فرصت شکایت دارم که جام ترس و تلخی دیشب را یکجا در جانش پیمانه کردم و تا ساکت نشدم نفهمیدم شبنم اشک روی نفس‌هایش نم زده است. 💠 قصه غم‌هایم که تمام شد، نفس بلندی کشید تا راه گلویش از بغض باز شود و عاشقانه نازم را کشید :«نرجس جان! می‌تونی چند روز دیگه تحمل کنی؟» از سکوت سنگین و غمگینم فهمید این صبر تا چه اندازه سخت است که دست دلم را گرفت :«والله یه لحظه از جلو چشمام کنار نمیرید! فکر اینکه یه وقت خدای نکرده زبونم لال...» 💠 و من از حرارت لحنش فهمیدم کابوس اسارت ما آتشش می‌زند که دیگر صدایش بالا نیامد، خاکستر نفسش گوشم را پُر کرد و حرف را به جایی دیگر کشید :«دیشب دست به دامن امیرالمؤمنین (ع) شدم، گفتم من بمیرم که جلو چشمت به فاطمه (سلام‌الله‌علیها) جسارت کردن! من نرجس و خواهرام رو دست شما امانت می‌سپرم!» از توسل و توکل عاشقانه‌اش تمام ذرات بدنم به لرزه افتاد و دل او در آسمان عشق امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) پرواز می‌کرد :«نرجس! شماها امانت من دست امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) هستید، پس از هیچی نترسید! خود آقا مراقبتونه تا من بیام و امانتم رو ازش بگیرم!» 💠 همین عهد حیدری آخرین حرفش بود، خبر داد با شروع عملیات شاید کمتر بتواند تماس بگیرد و با چه حسرتی از هم خداحافظی کردیم. از اتاق که بیرون آمدم دیدم حیدر با عمو تماس گرفته تا از حال همه باخبر شود، ولی گریه‌های یوسف اجازه نمی‌داد صدا به صدا برسد. حلیه دیگر نفسی برایش نمانده بود که عباس یوسف را در آغوش کشید و به اتاق دیگری برد. 💠 لب‌های روزه‌دار عباس از خشکی تَرک خورده و از رنگ پژمرده صورتش پیدا بود دیشب یک قطره آب نخورده، اما می‌ترسیدم این تشنگی یوسف چهار ماهه را تلف کند که دنبالش رفتم و با بی‌قراری پرسیدم :«پس هلی‌کوپترها کی میان؟» دور اتاق می‌چرخید و دیگر نمی‌دانست یوسف را چطور آرام کند که دوباره پرسیدم :«آب هم میارن؟» از نگاهش نگرانی می‌بارید، مرتب زیر گلوی یوسف می‌دمید تا خنکش کند و یک کلمه پاسخ داد :«نمی‌دونم.» و از همین یک کلمه فهمیدم در دلش چه آشوبی شده و شرمنده از اسفندی که بر آتشش پاشیده بودم، از اتاق بیرون آمدم. 💠 حلیه از درماندگی سرش را روی زانو گذاشته و زهرا و زینب خرده شیشه‌های فاجعه دیشب را از کف فرش جمع می‌کردند. من و زن‌عمو هم حیران حال یوسف شده بودیم که عمو از جا بلند شد و به پاشنه در نرسیده، زن‌عمو با ناامیدی پرسید :«کجا میری؟» 💠 دمپایی‌هایش را با بی‌تعادلی پوشید و دیگر صدایش به سختی شنیده می‌شد :«بچه داره هلاک میشه، میرم ببینم جایی آب پیدا میشه.» از روز نخست محاصره، خانه ما پناه محله بود و عمو هم می‌دانست وقتی در این خانه آب تمام شود، خانه‌های دیگر هم کربلاست اما طاقت گریه‌های یوسف را هم نداشت که از خانه فرار کرد. 💠 می‌دانستم عباس هم یوسف را به اتاق برده تا جلوی چشم مادرش پَرپَر نزند، اما شنیدن ضجه‌های تشنه‌اش کافی بود تا حال حلیه به هم بریزد که رو به زن‌عمو با بی‌قراری ناله زد :«بچه‌ام داره از دستم میره! چیکار کنم؟» و هنوز جمله‌اش به آخر نرسیده، غرش شدیدی آسمان شهر را به هم ریخت. به در و پنجره خانه، شیشه سالمی نمانده و صدا به‌قدری نزدیک شده بود که چهارچوب فلزی پنجره‌ها می‌لرزید. 💠 از ترس حمله دوباره، زینب و زهرا با وحشت از پنجره‌ها فاصله گرفتند و من دعا می‌کردم عمو تا خیلی دور نشده برگردد که عباس از اتاق بیرون دوید. یوسف را با همان حال پریشانش در آغوش حلیه رها کرد و همانطور که به‌سرعت به سمت در می‌رفت، صدا بلند کرد :«هلی‌کوپترها اومدن!» 💠 چشمان بی‌حال حلیه مثل اینکه دنیا را هدیه گرفته باشد، از شادی درخشید و ما پشت سر عباس بیرون دویدیم. از روی ایوان دو هلی‌کوپتر پیدا بود که به زمین مسطح مقابل باغ نزدیک می‌شدند. عباس با نگرانی پایین آمدن هلی‌کوپترها را تعقیب می‌کرد و زیر لب می‌گفت :«خدا کنه داعش نزنه!»... ادامه دارد ... -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
به بهانه بیانیه اخیر آقای 🖋قسمت سوم [۹] عضو لژ قسطنطنیه دکتر محمد مکری نویسنده و پژوهشگر برجسته ایرانی که به حضور فراماسون‌ها در برخی از مراکز حساس ایران دوران پهلوی، شدیداً معترض بود و افشاگری‌هایی در این زمینه داشت، بعد از کودتای ۲۸ مرداد تحت فشار فراماسون‌ها  مجبور به ترک ایران شده و به فرانسه رفت و در دانشگاه سوربن پاریس به تدریس مشغول شد. دکتر مُکری در بهمن ماه ۱۳۵۷، همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی به ایران بازگشت و به‌عنوان اولین سفیر جمهوری اسلامی ایران در شوروی سابق منصوب شد. از قول دکتر مُکری نیز در یکی از تألیفاتش (ظاهراً کتابی با عنوان دیوان‌) [در پیشگفتار کتاب دیوان استاد دکتر محمد مُکری شرح مفصلی درباره‌ی محافل سرّی و وابستگان به آن‌ها ازجمله میرحسین موسوی آمده است.] نقل شده است که: «‌‌در کتابخانه‌ی کاخ الیزه فرانسه متوجه عضویت میر‌حسین موسوی در لژ فراماسونری قسطنطنیه شدم‌»! [۱۰] تاریخ مصرف فراماسون‌ها هنگامی که مأموریت یکی از اعضای خود را شکست‌خورده می‌بینند و احساس می‌کنند در مناقشه‌ای که پدید آورده‌ا‌ند‌، روی اسب بازنده شرط‌بندی کرده‌اند! مأمور شکست‌خورده را در یک عملیات انتحاری هزینه می‌کنند. بر اساس شواهد موجود، میرحسین موسوی از نگاه دشمن مأموری بود که تاریخ مصرفش تمام شده و باید دور ‌انداخته می‌شد! و دقیقاً به همین علت او را در پست‌ترین و رذیلانه‌ترین موضوعات مصرف کرده‌اند؛ دفاع از اسرائیل، حمایت از داعش، ناسزاگویی به شهدا و… [۱۱] درخواست پاسخ اکنون نوبت حامیان سینه‌چاک میرحسین موسوی، نظیر آقای خاتمی و ظریف و سایر سرکردگان جریان مدعی اصلاحات است که باید موضع خود را در‌باره اقدام خباثت‌آمیز موسوی مشخص کنند. البته از آن‌ها سؤالات دیگری نیز در میان است. از جمله این‌که بی‌تردید آقای خاتمی از تصمیم اعلام‌شده‌ی آمریکا و اسرائیل برای انتخابات ۸۸ با خبر بود! چرا دقیقاً بر اساس فرمول دیکته‌شده‌ی آن‌ها عمل کرد؟! چرا بعد از کاندیداتوری موسوی که می‌دانست گزینه‌ی آمریکا و اسرائیل است (بندهای ۴ و ۵ و ۶ یادداشت پیش‌روی‌) از نامزدی کناره گرفت و با همه‌ی توان به حمایت از او پرداخت‌؟! و ده‌ها سؤال دیگر از اقدامات خیانت‌آمیز مدعیان اصلاحات که طرح آن را همراه با اسناد مربوطه به بعد موکول می‌کنیم! [۱۲] شکر نعمت و بالاخره باید به شکرانه‌ی برخورداری از رهبری‌های الهی و هوشمندانه‌ی حضرت آقا پیشانی شُکر بر زمین سائید که آن‌چه دیگران در آئینه نمی‌دیدند، او در خشت خام می‌دید و با درایت و نگاه برخاسته از نور الهی به سران فتنه مهلت داد تا درون پلید خود را بر همگان آشکار کنند «وَالَّذِینَ کذَّبُوا بِآیاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیثُ لَا یعْلَمُونَ … آنهایی که آیات ما را تکذیب کردند تدریجاً از آن راه که نمی‌دانند، گرفتار مجازاتشان خواهیم کرد». (آیه۱۸۲ سوره مبارکه اعراف‌). نویسنده: حسین شریعتمداری (یادداشت روز – روزنامه کیهان ۲۱/۰۵/۱۴۰۱) ««« پایان »»» -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺کارتون (۴) 🎞این قسمت: بار دنیا -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
درخدمت در "سالن مطالعه محله زینبیه" @salonemotalee