•┈┈• 🍃 #لطیفه_نکته ۲۹۴🍃••┈┈•
یه طوطی بیادب همیشه به صاحبش فُوش میداد 😏
او هم یه پارچهای برای تنبیه طوطی روی قفسش گذاشت 😱
دو روز از طوطی صدایی در نیومد☺️☺️
صاحبش نگران شد،
گوشهی پارچه رو کنار زد
طوطی گفت :
دیدی خودت مرض داری!! 😂😅😅😅😅
--------🔸😜🔸--------
به نام خداوند مودِّب
سلام
از امیرالمومنین علی علیهالسلام؛
مَنْ كُلِّفَ بِالْأَدَبِ قَلَّتْ مَسَاوِيهِ
کسی که خود را ملزم به رعایت ادب کند، بدی هایش کاهش پیدا می کند.
تصنیف غررالحکم، ص۲۴۷
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
✍🏻 کسی که بی اصل و نسب و حسب باشد، اگر ادب داشته باشد، شرافت مییابد.
ادب حتی نسب و تبار نامناسب را هم میپوشاند.
ادب به انسان شخصیت والا داده و عیوبش را میپوشاند
و در چشم دیگران انسان را بزرگ جلوه میدهد.
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
KayhanNews759797104121484954184553.pdf
11.44M
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
امروز؛ پنجشنبه
۶ بهمن ۱۴۰۱
۴ رجب ۱۴۴۴
۲۶ ژانویه ۲۰۲۳
تمام صفحات #روزنامه_کیهان
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#تحلیل_تاریخی
#دشمن_شناسی
✡🔥 #تبار_انحراف 🔥✡
#پژوهشی_در_دشمنشناسی_تاریخی ۸۲
🖋 مقالهی هجدهم:
#جنگ_جمل
ثمرات جنگ جمل برای اسلام یهودی اموی
قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/7647
◀️ قسمت سوم؛
◀️ ثمرات فتنهی جمل برای اسلام یهودی–اموی
🔹شورش دنیاطلبان با ترغیب بنیامیه علیه امیرالمؤمنین (ع) منافع زیادی را برای شجره ملعونه یهودی–اموی داشت که برخی از آنها عبارتاند از:
👈 ۱. مشتبهشدن امور برای مردم و گمراهی آنان از راه حق
چنانکه امیرالمؤمنین (ع) میفرمایند:
«إِنَّ الْفِتَنَ إِذَا أَقْبَلَتْ شَبَّهَتْ» [۲۵]
فتنه باعث شبهه و آمیختن حق و باطل میشود
لذا افراد زیادی به گمراهی کشانده میشوند.
مخصوصاً فتنهای که سران آن افرادی همچون عایشه، طلحه و زبیر باشند که روزی یار و همراه پیامبر (ص) بودند.
خطر این فتنه از فتنههای دیگر خیلی بیشتر و گمراهی آن شدیدتر است؛ چون عقبهی فکری و طراح آن بنیامیه است و این فتنه شاخهای از فتنهی شجره ملعونه است.
چنانکه حضرت در ادامه میفرمایند:
«أَلَا وَ إِنَّ أَخْوَفَ الْفِتَنِ عِنْدِی عَلَیکمْ فِتْنَةُ بَنِی أُمَیةَ، فَإِنَّهَا فِتْنَةٌ عَمْیاءُ مُظْلِمَةٌ، عَمَّتْ خُطَّتُهَا وَ خَصَّتْ بَلِیتُهَا… [۲۶]
آگاه باشید که ترسناکترین فتنهها، فتنهی بنیامیه است که میترسم گرفتار آن شوید.
فتنهی بنیامیه فتنهای است کور و تاریک. فرمانرواییاش همه را در بر گیرد، ولی گزندش گروهی خاص را رسد…»
همچنین یکی از اهداف یهود بازگرداندن مردم از راه حق است؛
چنانکه قرآن کریم میفرماید:
«وَ لَا یزَالُونَ یقَاتِلُونَکمْ حَتَّى یرُدُّوکمْ عَنْ دِینِکمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا» [۲۷]
و «وَ لَنْ تَرْضَى عَنْک الْیهُودُ وَ لَا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ» [۲۸].
آنها با استفاده از فتنهی جمل، توانستند مردم زیادی را دچار گمراهی از دین حق نمایند.
👈 ۲. ناصبی شدن بصره و برخی از شهرها و قوت گرفتن تفکر عثمانیگری
یکی از عواقب مهم فتنه جمل این بود که دشمنی مردم بصره و برخی از شهرها با حضرت علی (ع) بیشتر شود
تفکر عثمانی در این شهرها بهصورت ناصبیگری تجلّی کند
و سالهای متمادی دشمنی مردم این شهرها و نسلهای آنها با اهلبیت (ع) ادامه یابد
این یک پیروزی بزرگ برای اسلام یهودی–اموی بود.
👈 ۳. ایجاد مشکلات اجتماعی برای حکومت حضرت
هر جنگی، اگرچه بر حق باشد دارای عواقب ناخوشایندی است؛
ازجمله معلولیتهای جسمی افراد،
بیسرپرست شدن برخی خانوادهها،
ایجاد اختلاف در بین مردم،
هزینههای هنگفت
فقر و مانند آن.
جنگ جمل مخصوصاً که در بین دو گروه از مسلمانان برگزار شده بود، و طبق فرمان امیر مؤمنان (ع) اموال طرف مقابل نیز نباید غصب میشد، [۲۹] برای مردم کوفه و یاران آن حضرت درحقیقت منفعت مالی [غنیمت] نداشت؛
از طرفی عدهی زیادی از مردم از دو طرف در این جنگ کشته شدند و عدهی زیادی مجروح گشتند.
این قتلها و مجروحیتها، محرومیتهای بعدی را نیز بههمراه داشت که گاهی باعث اعتراض مردم به آن حضرت میشد.
لذا یکی از عواملی بود که زمینه را برای کینه و مخالفت فرزندان و نسلهای بعدی نسبت به حضرت علی (ع) آماده میکرد
معاویه، بعد از شهادت آن حضرت، از این زمینههای اجتماعی برای تربیت نسلی عثمانی استفاده نمود.
👈 ۴. بهوجودآمدن سوژهی تبلیغاتی برای معاویه
اگر معاویه قبل از این، خونخواهی عثمان را بهانه قرار داده بود و با آن علیه امیر مؤمنان (ع) تبلیغ میکرد، الان شورش جمل این موضع را تثبیت کرد و مردم به نیرنگهای معاویه اعتماد زیادی کردند؛
چون صحابهای همچون طلحه و زبیر و عایشه همسر پیامبر (ص) نیز حضرت علی (ع) را قاتل عثمان معرفی نمودند!
از طرف دیگر، اگر تا امروز حضرت علی (ع) در تبلیغات اموی قاتل عثمان معرفی میشد، بعد از این جنگ، قاتل طلحه و زبیر و محارب با همسر رسولالله (ص) و دختر خلیفه اول شناخته میشد.
این فرصت تبلیغاتی توانست معاویه و بنیامیه را در اهداف خود بهشدت جلو ببرد.
در کنار این موارد میتوان موارد ذیل را نیز نام برد:
👈 تلفات بالای جانی که باعث شد تا حزب اموی به تمامی اهداف خود از جنگ جمل دست یابد.
👈 کشته شدن رقبای مهم معاویه که از افراد شورای خلیفه دوم بودند، .
ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/7745
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#رمانهای_دفاع_مقدس_و_شهدا
🌷🇮🇷 #خداحافظ_سالار 🇮🇷🌷
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی
سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
◀️ قسمت هشتاد و سوم؛
با لحنی که توأم با تواضع و مهربانی بود گفت:
«فرمانده یعنی چی؟ من یه پاسدار سادهام و البته دربست مخلص پروانه خانم و بچههاش.»
با همان لباس خاکی جبهه که آمده بود خم شد.
زانو زد.
به مهدی و وهب گفت:
"بچهها! سوار شید. الآن قطار راه میافته! جا نمونید!"
وهب و مهدی سوار شدند
حسین چند بار دور اتاق با زانو رفت و آمد و با دهنش بوق قطار کشید
بچه ها کیف میکردند
و من نگاه
حسین که انگار موتورش گرم شده باشد بچهها رو یهوری خواباند و گفت:
"قطار از ریل خارج شد! حالا بپرید پشت کامیون"
و مثل شوفرها توی دنده گذاشت
قامقام کرد و منتظر سوار شدن بچهها نشد
روی زانو گاز داد.
وهب و مهدی آویزانش شدند
آن قدر چرخیدند تا صدای اذان از بلندگوی مسجد محل بلند شد.
دست بچه ها را گرفت و به مسجد رفت
وقتی برگشت یک دوچرخه خریده بود که فرمان
خرگوشی داشت،
با دو کمکی که وهب و مهدی به زمین نخورند و یک ترک فلزی که با هم سوار شوند
طی یک هفتهای که همدان بود روزها را دو قسمت کرد.
نیم روز را برای جلسه به سپاه همدان میرفت یا مسئولین سپاه را به خانه میآورد
و نیم روز را برای سرکشی به اقوام و بردن بچهها به بیرون
خریدها را هم خودش انجام میداد
اگر میخواست تا میوهفروشی سر کوچه برود، به وهب و مهدی میگفت؛ بچهها بریم
وهب یا مهدی رکاب میزدند و حسین پشت سرشان میدوید
وقتی میآمدند وهب میگفت:
"امروز بابا یادمون داد که با دوچرخه نیمرکاب بزنیم یا چطوری از روی پل و جوب رد شیم. فقط میگه تک چرخ نزنید."
حسین ظرف این چند روز به اندازه چند ماه که نبود از من و بچهها دلجویی کرد
هرچه از جبهه و کارش پرسیدم؛ حرفی نزد
به تردید افتادم که کسی فرمانده لشکر باشد؛ چگونه میتواند توی کوچه دنبال دوچرخه بچههایش بیفتد و آنها را هل بدهد.
روزی که خواست برود، چند جعبه گل اطلسی توی باغچه کاشت.
با شیلنگِ آب، دور حیاط دنبال وهب و مهدی افتاد و خیسشون کرد.
من فقط نگاه میکردم .
نگاهش به من افتاد
دستانش را کاسه کرد و چند مشت روی من پاشید و رفت.
شبها که بوی اطلسیها میپیچید یاد حسین تازه میشد
یک ماه از رفتنش نگذشته بود که تلفن زنگ زد
گوشی را برداشتم
آقایی با صدایی نه چندان مهربان و خیلی رسمی گفت:
«ما از سپاه و لشکر انصارالحسین هستیم مدارکی را آقای همدانی در خانه جا گذاشته که قرار است فردا بیاییم درب منزل از شما بگیریم.»
خیلی خونسرد و بدون هیچ لرزشی در صدا گفتم:
"مدارک رو چرا از من میخواید؟! خُب از خودشون بگیرید! من چیزی ندارم که به شما بدم و گوشی را گذاشتم."
شک نداشتم که این تماس مشکوک از ناحیه سازمان منافقین است
و به دنبال اسناد و مدارکی از جبهه و جنگ هستند.
هرچند حسین عادت نداشت مدرکی را خانه بگذارد یا ردّی از کارش را حتی برای من رو کند.
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
بهش گفتند:
برامون یه شعر میخونی؟
گفت:
میشه دعای فرج بخونم؟
گفتند بخون و چقدر زیبا خوند!
گفتند:
بَهبَه چقدر زیبا خوندی!
گفت:
من روزی هزار بار دعای فرج میخونم!
ازش پرسیدند:
چرا هزار بار؟!
گفت:
اینقدر میخونم تا امام زمان ظهور کنه
آخه میگن:
اگه امام زمان ظهور کنه،
شهدا هم باهاش میان
شاید یه بار دیگه بابامو ببینم
(فرزندشهیدمدافعحرم:)
👈 تصویر مربوط به فرزند شهید مدافع حرم شهید اکبر زوار جنت در تشییع پیکر مبارک این شهید بزرگوار می باشد.
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آرزوهای فرزندان شهدای امنیت در شب لیلةالرغائب
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آمریکاییهای کتابخون!🤓
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
هر جمعه با یک؛
#تحلیل_فیلم
جمعه گذشته؛
#شاگرد_جادوگر
نام فیلم: شاگرد جادوگر (انگلیسی: The Sorcerer's Apprentice)
قسمت اول: https://eitaa.com/salonemotalee/7463
امروز؛قسمت نهم:
◀️ خلاصه داستان فیلم(گذشت)
◀️ مؤلفههای کابالایی فیلم. ۷
🔸۱. جادومحوری(گذشت)
🔸۲. مادهگرایی(گذشت)
🔸۳. شرگرایی
🔸۴. شریعتگریزی
🔸۵. انسانخداانگاری
🔹مؤید دیگری بر این سخن، رتبهبندی جادوگران بر اساس قدرت جادویی و ویژگیهای درونی آنها است.
جادوگران به تناسب استعدادهای درونی و سطح پیشرفتی که بر اساس کتاب جادو داشتهاند، دارای رتبه میشوند؛
برای نمونه «بالتازار» در مراسم آغاز آموزش جادو، خود را اینگونه معرفی میکند:
"من «بالتازار بلیک» دارای رتبه ۷۷۷ هستم."
🔹ارتقای رتبه در انتهای فیلم تصریح میشود: "«دیوید» به رتبهای بالاتر از استادش دست مییابد و این تنها به این علت است که او بهدلیل ویژگیهای خاص درونی که دارد، «انتخاب» شده است."
این برتری از چند سکانس فهمیده میشود:
در صحنههای آغازین فیلم «مرلین» بهدست «مورگان» دچار جراحت سنگینی میشود و در حال مرگ است.
در این زمان «بالتازار» در کنارش حاضر شده و شاهد مرگ او میشود و هیچ تلاشی برای زندهکردن او انجام نمیدهد؛
چون دارای چنان رتبهای نیست که از عهدهی این کار برآید؛
اما در سکانس پایانی فیلم، شاهدیم که «دیوید» استاد مرده خود را زنده میکند.
🔸۶. آخرالزمانسازی و منجیگرایی
🔹در اکثر فیلمهای آخرالزمانی هالیوود، نجاتبخش کرهی زمین باید از نژاد یهودی یا آنگلوساکسون باشد و اگر منجی یا منجیان غربی نباشند، همهی افراد بشر در خطر نابودی یا بردگی همیشگی شیطان هستند (فرج نژاد، ۱۳۸۶: ۸۸).
در این فیلم نیز منجی، فردی غربی است، جادوگری امریکایی.
🔹در صحنههایی که «بالتازار» در جستوجوی جوان مرلینی است، میبینیم وارد جوامع شرقی مثل هند میشود، اما اژدهای مرلین به کودکان آن سرزمینها، واکنشی نشان نمیدهد؛
این صحنهها نشان از این است که منجی، انسان شرقی نیست.
🔹از طرفی «دیوید» اگرچه یک آمریکایی است اما چهرهای غربی ندارد و پسری است با موها و چشمان مشکی؛
انتخاب چنین سیمایی بهعنوان منجی به این دلیل است که مخاطب شرقی نیز با او ارتباط برقرار کرده و او را بپذیرد.
اما بیانکردنی است که «دیوید» کارآموز استادی است با چهرهای صددرصد غربی و آنگلوساکسونی؛ استادی با موهای بلوند و چشمانی روشن؛
بنابراین چهره نیمهشرقی او، خللی به غربیبودن منجی وارد نمیکند!
🔹از آنجا که هالیوود برای القاء مفاهیم خود از ظریفترین نشانههای لفظی و غیرلفظی بهره میبرد و بیدلیل از نمادی استفاده نمیکند، میتوان گفت انتخاب نام «دیوید» تأکیدی دیگر بر منجیبودن و یهودیبودن او است؛
زیرا دیوید تلفظ انگلیسی داوود است.
🔹«ما مسلمانان داوود علیهالسلام را پیامبر میدانیم، اما یهودیان او را پادشاه و نماد قدرت و شوکت دولت یهود میدانند.» (شهبازی، ۱۳۸۴). بنابراین دیوید در این فیلم نماد پیروزی یهودیان بر شیاطین و برپایی سلطنت داوودی است.
مؤید دیگر بر منجیبودن داوود این است که در کابالیسم، اسطورهی سیاسی یهودی «پادشاهی خاندان داوودی» در آخرالزمان، جنبهای ملکوتی و رازآمیز عرفانی میگیرد
و در قالبی جدید چنین طرح میشود که نخستین تجلّی نور در کوه طور بر موسی (ع) بوده و سپس داوود (ع) نماد نور الهی و عامل آن در دنیای زمینی بدل میشود (فرجنژاد، ۱۳۸۶: ۸۹).
🔹آخرالزمانسازی، مؤلفهی مرتبط با منجیگرایی در این فیلم است.
فیلم «شاگرد جادوگر» از نوع فیلمهای آخرالزمانی متافیزیکیـجادویی است؛
در اینگونه فیلمهای آخرالزمانی، ساحران و جادوگران امروزی یا دیروزی، برای بهدست آوردن قدرت، عرصه را بر آدمی تنگ کرده و اوضاع را بهسمت وحشت و هراس واپسین روزهای حیات بشری پیش میبرند (همان: ۸۸).
🔹«مورگان» که پس از هزار سال از زندان تسخیرگر آزاد شده است، سعی میکند بهوسیله طلسم قیام، ارتش مرگ را بیدار کرده و جهان را نابود کند.
جستوجوی هزارساله «بالتازار» برای یافتن منجی و ظهور آنتیکرایست [مورگان] و رهاشدن او از زندان هزارساله، همگی مصادیق این هزارهگرایی آخرالزمانی در فیلم «شاگرد جادوگر» هستند.
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️تصاویر حاوی مقادیر زیادی محتوای برانداز سوز
🔹اجرا در تمامی مدارس دخترانه
🇮🇷 بهمن ۱۴۰۱
🇮🇷 اینجا ایرانه،
🇮🇷 اینجا مردانش نمیبازن✌️
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
#داستان ۲
#دمشق_شهرِ_عشق
قسمت دوازدهم
سعد پنجه دستانش را از روی پیشانی تا میان موهای مشکیاش فرو برد
انگار فراموشش شده بود این دختر مجروحی که مقابلش مثل جنازه افتاده، روزی عشقش بوده
به تندی توبیخم کرد:
«تو واقعاً نمیفهمی یا خودتو زدی به نفهمی؟
اون بچهبازیهایی که تو بهش میگی مبارزه، به هیچ جا نمیرسه!
اگه میخوای حریف این دیکتاتورها بشی باید بجنگی!
ما مجبوریم از همین وحشیهای وهابی استفاده کنیم تا بشار اسد سرنگون بشه!»
نمیدید در همین اولین قدم، نزدیک بود عشقش قربانی شود
به هر قیمتی تنها سقوط نظام سوریه را میخواست دیگر از چشمانش ترسیدم
درد از شانه تا ستون فقراتم میدوید،
بدنم از گرسنگی ضعف میرفت
دلم میخواست فقط به خانه برگردم
دوباره صورت روشن آن جوان از میان پرده پیدا شد.
مشخص بود تمام راه را دویده
پیشانی سفیدش از قطرات عرق پر شده
نبض نفسهاش به تندی میزد
با یک دست پرده را کنار گرفت تا زنی جوان وارد شود
خودش همچنان اطراف را میپائید مبادا کسی سر برسد.
زن پیراهنی سورمهای پوشیده و شالی سفید به سرش بود
کیفش را کنارم روی زمین نشاند
با مهربانی شروع کرد:
«من سمیه هستم، زنداداش مصطفی. اومدم شما رو ببرم خونهمون.»
بعد زیپ کیفش را باز کرد و با شیطنتی شیرین به رویم خندید:
«یه دست لباس شبیه لباس خودم براتون اوردم که مثل من بشید!»
من و سعد هنوز گیج موقعیت بودیم،
جوان پرده را انداخت تا من راحت باشم
میدید توان تکان خوردن ندارم
خودش شالم را از سرم باز کرد
با بسم الله شال سفیدی به سرم پیچید.
دستم را گرفت تا بلندم کند
هنوز روی پایم نایستاده، چشمم سیاهی رفت
سعد از پشت کمرم را گرفت تا زمین نخورم.
از درد و حالت تهوع لحظهای نمیتوانستم سر پا بمانم
زن بیچاره هر لحظه با صلوات و ذکر یاالله پیراهن سورمهای رنگی مثل پیراهن خودش تنم کرد تا هر دو شبیه هم شویم.
از پرده که بیرون رفتیم، مصطفی جلو افتاد تا در پناه قامت بلند و چهارشانهاش چشم کسی به ما نیفتد
من در آغوش سعد پاهایم را روی زمین میکشیدم
تازه میدیدم گوشه و کنار مسجد انبار اسلحه شده است…
یک گوشه کپسول اکسیژن و وسایل جراحی و گوشهای دیگر جعبههای گلوله؛
نمیدانستم اینهمه ساز و برگ جنگی از کجا جمع شده
مصطفی میخواست زودتر ما را از صحن مسجد خارج کند
به سمت سعد صورت چرخاند و تشر زد:
«سریعتر بیاید!»
تا رسیدن به خانه، در کوچههای سرد و ساکت شهری که آشوب از در و دیوارش میپاشید، هزار بار جان کندم
درهر قدم میدیدم مصطفی با نگرانی به پشت سر میچرخد تا کسی دنبالم نباشد.
ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/7762
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee