✳️ این تصویر مربوط به #عراق در سال ۲۰۰۳ است که کشتار دهها یا حتی هزاران کودک بیگناه در شهرهای مختلف به ویژه فلوجه و موصل توسط نیروهای آمریکایی را نشان میدهد.
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😳سکانسی از فیلم سینمایی W 2008 به کارگردانی الیور استون آمریکایی
🔺 ایران را کنترل کنیم، جهان در دستان ماست...
🚨اگر نمیدانید چرا آمریکا دست از سر ایران برنمیدارد
این کلیپ رو نگاه کنید...
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
#داستان ۲
#دمشق_شهرِ_عشق
قسمت چهلودوم؛
ورودی حرم راهم را سد کرد
نفسش به شماره افتاد:
«خواهرم! اینجا دیگه امنیت قبل رو نداره! من بعد از زیارت جلو در منتظرتون میمونم!»
عطش چشمانم برای زیارت را با نگاهش میچشید
با آهنگ گرم صدایش به دلم آرامش داد:
«تا هر وقت خواستید من اینجا منتظر میمونم، با خیال راحت زیارت کنید!»…
بیهیچ حرفی از مصطفی گذشتم و وارد صحن شدم
گنبد و ستونهای حرم آغوشش را برای قلبم گشود
و من پس از این همه سال جدایی و بیوفایی از در و دیوار حرم خجالت میکشیدم
قدمهایم روی زمین کشیده میشد و بیخبر از اطرافم ضجه میزدم.
از شرم روزی که اسم زینب را پس زدم،
از شبی که چادرم را از سرم کشیدم،
از ساعتی که از نماز و روزه و همه مقدسات بریدم
و حالا میدیدم #حضرت_زینب (علیهاالسلام) دوباره آغوشش را برایم گشوده
با دستانم، دامن ضریحش را گرفتم
به پای محبتش زار میزدم بلکه این زینب را ببخشد.
گرمای نوازشش را روی سرم حس میکردم
و دانهدانه گناهانم را گریه میکردم،
او اشکهایم را میخرید و من ضریحش را غرق بوسه میکردم
هر چه میبوسیدم عطشم برای عشقش بیشتر میشد.
با چند متر فاصله از ضریح پای یکی از ستونها زانو زده بودم،
میدانستم باید از محبت مصطفی بگذرم و راهی ایران شوم
تمنا میکردم گره این دلبستگی را از دلم بگشاید
نمیدانستم با پدر و مادرم چه کنم که دو سال پیش رهایشان کرده و حالا روی برگشتن برایم نمانده بود.
حساب زمان از دستم رفته بود،
مصطفی منتظرم مانده و دل کندن از حضور #حضرت_زینب (علیهاالسلام) راحت نبود
قلب نگاهم پیش ضریح جا ماند و از حرم بیرون رفتم.
گره گریه تار و پود مژگانم را به هم بسته و با همین چشم پُر از اشکم در #صحن دنبال مصطفی میگشتم
نگاهم از نفس افتاد.
چشمان مشکی و کشیدهاش روی صورتم مانده و صورت گندمگونش گل انداخته بود.
با قامت ظریفش به سمتم آمد،
مثل من باورش نمیشد
تنها نگاهم میکرد
دیگر به یک قدمیام رسیده بود که رنگ از رخش رفت و بیصدا زمزمه کرد:
«تو اینجا چیکار میکنی زینب؟»
نفسم به سختی از سینه رد میشد،
قلبم از تپش افتاده
و همه وجودم سراپا چشم شده بود تا بهتر او را ببینم.
صورت زیبایش را آخرین بار دو سال پیش دیده بودم
زیر محاسن کم پشت مشکیاش به قدری زیبا بود که دلم برایش رفت
به نفسنفس افتادم.
باورم نمیشد او را در این حرم ببینم
نمیدانستم به چه هوایی به سوریه آمده
نگاهم محو چشمانش مانده و پلکی هم نمیزدم.
در این مانتوی بلند مشکی عربی و شال شیری رنگی که به سرم پیچیده بودم، ناباورانه حجابم را تماشا میکرد
دیگر صبرش تمام شده بود
با هر دو دستش در آغوشم کشید و زیر گوشم اسمم را عاشقانه صدا میزد.
عطر همیشگیاش مستم کرده بود،
تپش قلبش را حس میکردم
دیگر حال و هوا از این بهتر نمیشد که بین بازوان برادرانهاش مصیبت دو سال تنهایی و تاریکی سرنوشتم را گریه میکردم
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
🍃🌸🍃
💠 درمسیر کربلا بودم که ...
✍️ علامه حِلّی(ره) میگوید:
شب جمعهای به قصد زیارت امام حسین علیهالسلام به سوی کربلا میرفتم،
در حالی که تنها و سوار بر الاغ بودم
و تازیانهی کوچکی برای راندن مَرکب در دست داشتم.
در بین راه عربی پیاده آمد
و با من همراه و هم کلام شد.
کمکم فهمیدم شخص دانشمندی است؛
وارد مسائل علمی شدیم،
برخی از مشکلات علمی که داشتم از او پرسیدم،
عجیب اینکه همه را پاسخ مناسب و دقیقی فرمود!
متحیر شدم که او کیست؟
که این همه آمادگی علمی دارد؟!
در این حال به فکرم رسید از او بپرسم؛
آیا این امکان وجود دارد که انسان حضرت صاحبالزمان (عجلاللهفرجه) را ببیند؟
ناگهان بدنم را لرزشی گرفت
و تازیانه از دستم افتاد.
آن بزرگوار خم شد و تازیانه را در دستم گذاشت و فرمود:
«چگونه صاحب الزمان را نمیتوانی ببینی در حالی که اکنون دستِ او در دستِ توست»
💥پس از شنیدن این جمله، بی اختیار خود را از روی چهارپا بر زمین انداختم تا پای امام را ببوسم اما از شدّتِ شوق، بی هوش بر زمین افتادم... پس از اینکه به هوش آمدم کسی را ندیدم.
📚 عبقری الحسان، ج۲، ص۶۱
📚 منتخب الأثر، ج۲، ص۵۵۴
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبهایجمعهبیقرارم😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا ببخش. کریمی
هر جمعه با یک؛
#تحلیل_فیلم
این هفته؛
#فهرست_شیندلر
کارگردان آمریکایی - فیلم صهیونیستی
🔹این فیلم اسطورهٔ «سرزمین بدون مردم، برای مردم بدون سرزمین» را بهخوبی تئوریزه میکند!
نام فیلم: فهرست شیندلر (Schindler's List)
کارگردان: استیون اسپیلبرگ
کشور: آمریکا
انتشار: ۱۹۹۳م - ۱۳۷۱ ش
ژانر: درام تاریخی
◀️ قسمت اول؛
🔶🔸 مقدمه
🔹صهیونیستها همواره برای تهاجم فرهنگی به ملتها و به زیر سلطه کشاندن آنان، انواع ابزارها و شیوهها را به کار برده و میبرند.
🔹میگویند انسان در برابر شهوات و غرایز حیوانی خود بسیار ضعیف است.
در این میان هنر، بهویژه هنر هفتم، از جمله مهمترین و در عین حال خطرناکترین ابزارهایی است که میتواند غرایز بشری را به سمت و سویی حیوانی سوق دهد.
به ویژه اگر مسایل جنسی در آن مورد استفاده قرار گیرد.
🔹این همان عاملی است که موساد بهعنوان بازوی اجرایی رژیم اشغالگر قدس و صهیونیسم، همهروزه بهوسیله آن، فرهنگها و ملتها را مورد حمله قرار میدهد.
🔹برای درک بهتر موضوع، فیلم فهرست شیندلر را مثال میزنیم.
این فیلم یکی از جنجال برانگیزترین فیلمهای سینمایی است که در طول تاریخ پر فراز و نشیب سینما توسط یهودیان و با سرمایه آنان ساخته شده است.
🔹این اثر صهیونیستی توانست در میان غوغاسالاری یهود و صهیونیسم بینالملل، هفت جایزه اسکار را نصیب خود سازد.
اما بد نیست کمی از سرگذشت استیون اسپیلبرگ کارگردان این فیلم جنجالی سخن بگوییم که در جای خود خواندنی است:
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
هر جمعه با یک؛
#تحلیل_فیلم
این هفته؛
#فهرست_شیندلر
تئوریزه کردن اسطورهٔ «سرزمین بدون مردم، برای مردم بدون سرزمین»
◀️ قسمت دوم؛
🔶🔸درباره کارگردان
🔹"استیون اسپیلبرگ" در سال ۱۹۴۶ میلادی در ایالت «اوهایو» آمریکا که عمده یهودیان مهاجر اروپایی در آن ساکن بودند، به دنیا آمد.
در سن ۲۵ سالگی اولین فیلم خود را با نام «دوئل» (Duel) به معرض نمایش گذاشت.
داستان فیلم درباره یک مرد یهودی است که در تجارت شکست میخورد و تصمیم میگیرد به سرزمین موعود یعنی فلسطین مهاجرت کند.
🔹این فیلم در آمریکا کمترین توفیقی به دست نمیآورد.
لذا یک توزیعکننده یهودی آن را به انگلستان برده و در آنجا به نمایش میگذارد، ولی باز هم شکست میخورد و از استقبال عمومی بینصیب میماند.
با این حال توزیعکننده یهودی دست از حمایت از اسپیلبرگ برنمیدارد و از او میخواهد باز هم فیلم بسازد.
🔹اسپیلبرگ نیز با شور و شوقی عجیب، دومین فیلمش را با نام «رهایی» بر پرده میآورد و در آن، صحنههای جدال خونین میان حیوانات درنده و مردم یک شهر آرام را به تصویر میکشد.
وی درباره این فیلم گفت:
«مردم شهر آرام، مظلومان و مستضعفان زمین یعنی یهودیان و حیوانات درنده، نازیها و عربهای تروریست هستند که میخواهند آرامش یهودیان را به هم بزنند!» (۱)
🔹این سخنان به قدری توهینآمیز و وقیح بود که یکی از منتقدان آمریکایی در پاسخ به اظهارات اسپیلبرگ گفت:
«چرا شما در این فیلم درباره کشتار سرخپوستها به دست آمریکاییها چیزی نگفتید؟!» (۲)
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
هر جمعه با یک؛
#تحلیل_فیلم
این هفته؛
#فهرست_شیندلر
تئوریزه کردن اسطورهٔ «سرزمین بدون مردم، برای مردم بدون سرزمین»
◀️ قسمت سوم؛
🔶🔸شروع به کار این فیلم
🔹اسپیلبرگ پس از ساخت تعدادی فیلم حادثهای و ماجراجویانه مثل «آروارهها»، «ای تی» و «برخورد نزدیک از نوع سوم»، سرانجام با پیشنهاد یک دلال یهودی که آثار قبلی او را مورد حمایت قرار داده بود، سناریوی فیلم فهرست شیندلر (Schindler’s List) را برای ساخت انتخاب کرد.
به او گفته شد که اگر چنین فیلمی بسازد، تمام یهودیان جهان متوجه او خواهند شد و فیلمش به بزرگترین و مهمترین سند رنجها و محنتهای قوم یهود تبدیل میشود!
🔹اسپیلبرگ هم برای کارهای تحقیقاتی و مطالعاتی ۱۲ سال وقت صرف کرد تا اینکه روز فیلمبرداری فرا رسید.
روزنامههای رژیم صهیونیستی با تیتر درشت، خبر آغاز ساخت فیلم را منتشر کردند و عزر وایزمن رئیس جمهور وقت رژیم اشغالگر قدس، در فرودگاه «بن گوریون» شخصاً به استقبال اسپیلبرگ رفت تا حمایت کامل رژیمش را از این فیلم، به وی ابلاغ کند.
🔹وایزمن حتی برای به اصطلاح تبرّک فیلم، یک حاخام یهودی را با وی به لهستان فرستاد تا در تمام لحظات فیلمبرداری در کنارش باشد.
این حاخام، شنبه هر هفته را تعطیل میکرد و با تیم سازندهی فیلم نماز میخواند و همیشه به آنها میگفت:
«این فیلم شما را به خداوند متعال نزدیک میسازد و شما از مقربان درگاه او هستید!» (۳)
🔶🔸پیام فیلم
واقعیت آن است که یهودیان هرگز از تکرار افسانه کورههای آدمسوزی آلمان نازی و آوارگیشان در طول تاریخ خسته نمیشوند
و همواره در تلاشند تا به هر شکل ممکن، همدردی افکار عمومی جهان را با رژیم نامشروعشان که چون غدّهای سرطانی در اراضی اعراب و مسلمانان ایجاد شده، برانگیزند.
🔹این همان هدفی است که فیلم بهدنبال آن است.
لیکن مهم، حجم امکانات مادی و نیروی انسانی صرف شده و نوع ساختار فیلم است که به بیننده اینگونه القاء میکند که ببینید چه ظلمها و ستمها که در طول تاریخ بر یهودیان بیچاره و مظلوم نرفته است!
ادامه دارد ..
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/9040
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
#داستان ۲
#دمشق_شهرِ_عشق
قسمت چهلوسوم؛
بین بازوان برادرانهاش مصیبت دو سال تنهایی و تاریکی سرنوشتم را گریه میکردم
او با نفسهایش نازم را میکشید که بدنش به شدت تکان خورد و از آغوشم کنده شد.
مصطفی با تمام قدرت بازویش را کشید تا از من دورش کند،
ابوالفضل غافلگیر شده بود،
قدمی کشیده شد
بلافاصله با هر دو دستش دستان مصطفی را قفل کرد.
هنوز در هیجان دیدار برادرم بودم
از برخورد مصطفی زبانم بند آمده بود
خودم را به سمتشان کشیدم و تنها یک کلمه جیغ زدم:
«برادرمه!»
دستان مصطفی سُست شد،
نگاهش ناباورانه بین من و ابوالفضل میچرخید
هنوز از ترس مرد غریبهای که در آغوشم کشیده بود، نبض نفسهایش به تندی میزد.
ابوالفضل سعد را ندیده بود
مصطفی را به جای او گرفت
با تنفر دستانش را رها کرد
دوباره به سمت من برگشت
دیدن این سعد خیالی خاطرش را به هم ریخته بود
به رویم تشر زد:
«برا چی تو این موقعیت تو رو کشونده سوریه؟!»
در سرخی غروب آفتاب، چشمان روشن مصطفی میدرخشید،
پیشانیاش خیس عرق شد
از سرعت عمل حریفش شک کرده بود
به سمتمان آمد و بیمقدمه از ابوالفضل پرسید:
«شما از نیروهای ایرانی هستید؟!»
از صراحت سوالش ابوالفضل به سمتش چرخید
به جای جواب با همان زبان عربی توبیخش کرد:
«دو سال پیش خواهرم به خاطر تو قید همه ما رو زد، حالا انقدر غیرت نداشتی که ناموست رو نکشونی وسط این معرکه؟»
نگاه نجیب مصطفی به سمت چشمانم کشیده شد،
از همین یک جمله فهمید چرا از بیکسیام در ایران گریه میکردم
من تازه برادرم را پیدا کرده بودم
با هر دو دستم دستش را گرفتم تا حرفی بزنم
مصطفی امانم نداد:
«من جای شما بودم همین الان دست خواهرم رو میگرفتم و از این کشور میبردم!»
در برابر نگاه خیره ابوالفضل، بلیطم را از جیب کاپشنش بیرون کشید
به رفتنم راضی شده بود
صدایش لرزید:
«تا اینجا من مراقبش بودم، از الان با شما!»…
بلیط را به طرف ابوالفضل گرفته بود،
دیگر نگاهم نمیکرد
از لرزش صدایش پیدا بود، پای رفتنم تمام تنش را لرزانده است.
ابوالفضل گمان کرد میخواهد طلاقم دهد
سینه در سینهاش قد علم کرد و غیرتش را به صلّابه کشید:
«به همین راحتی زنت رو ول میکنی میری؟»
از اینکه همسرش خطاب شدم خجالت کشید،
نگاهش پیش چشمان برادرم به زمین افتاد
صدای من میان گریه گم شد:
«سه ماهه سعد مُرده!»
ابوالفضل نفهمید چه میگویم
مصطفی بیغیرتی سعد را به چشم دیده بود
دوباره سرش را بالا گرفت و در برابر بهت ابوالفضل سینه سپر کرد:
«این سه ماه خواهرتون امانت پیش ما بودن، اینم بلیط امشبشون واسه تهران!»
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سلام فرمانده ۲ رسید
سرودی با ۱۰ هزار دهههشتادی
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
خطبه ۵۶.mp3
4.81M
#شرح_نهجالبلاغه
شرح و تفسیر خطبه ۵۶ نهجالبلاغه
درخدمت حجةالاسلام
#استاد_احمد_غلامعلی
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
🍃🌸🍃
سید بن طاووس به فرزندش محمد مینویسد؛
🔸مبادا فکر کنی #امام_زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف به دعای تو محتاج است؛
🔸هرگز چنین نیست و هرکس چنین فکری کند بیمار است،
🔸این که میگویم برای او دعا کن، فقط برای این است که او حق بزرگی بر تو دارد و بسیار در حق تو احسان نموده است،
🔸و اگر قبل از دعا برای خودت برای او دعا کنی، ابواب اجابت زودتر به رویت گشوده میشود،
🔸زیرا تو با گناهت باب دعا را بر روی خود بستهای،
ولی هنگامی که برای آن مولا دعا کنی که از خواص درگاه خداست،
به احترام او باب اجابت به رویت گشوده میشود.
🔸آنگاه خود و همهی کسانی که در حقشان دعا میکنی بر خوان احسان او مینشینید و مشمول رحمت، کرم و عنایت الهی میشوید، چون خود را به او مرتبط کردهاید!
📚 فلاح السائل، سید بن طاووس
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee