eitaa logo
سالن مطالعه
194 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
2.3هزار ویدیو
962 فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
KayhanNews7597971041215049572164.pdf
9.49M
🍃🌸🍃 تمام صفحات امروز سه‌شنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۲ 🔸🌺🔸 -------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
تصویر صفحه اول بعضی روزنامه‌های امروز سه‌شنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۲ 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
🔸🌺🔸 -------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🍃🌸🍃 📚 🌸 “خون دلی که لعل شد” اثری است که در آن “خاطرات حضرت آیت الله العظمی علی خامنه‌ای از زندان‌ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب” توسط خود ایشان ابتدا به زبان عربی به چاپ رسیده و سپس به قلم دکتر “محمدعلی آذرشب” گردآوری و به وسیله ی “محمدحسین باتمان غلیچ” به فارسی بازگردانی شده است. 🌸 همین نقل خاطرات از قلم شخص ایشان، سبب شده تا این کتاب، از دیگر خاطراتی که در زمینه ی مبارزات قبل از انقلاب به رشته ی تحریر درآمده اند، متمایز شود. 🌸 “حضرت آیت الله العظمی خامنه ای مد ظله”، در این اثر از روزهای کودکی و اشتغال به تحصیل تا آغاز فعالیت های خود به عنوان یک مبارز علیه رژیم طاغوت و سپس درگیری ها و دستگیری ها، همه چیز را با جزییات دل‌چسبی شرح داده‌اند. 🌸 از دیگر ویژگی های کتاب “خون دلی که لعل شد” به قلم “حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای مد ظله”، نگارشی به دور از اطناب است؛ ایشان از آوردن مطالب غیرمفید خودداری کرده‌اند و خواننده هرآنچه می‌خواند، مطالبی است که به نحوی نکته ای را آشکار می سازد و باقی سرگذشت‌نامه را پیش می‌برد. 🌸 توصیفات در این اثر، با دقت و ظرافتی مثال زدنی به رشته‌ی تحریر درآمده‌اند و تصویر جامعی از فضایی که رهبر معظم انقلاب و دیگر هم‌رزمان پاکبازشان در آن به مبارزه مشغول بودند را به مخاطب نشان می‌دهد. 🌸 با وجود این که کتاب “خون دلی که لعل شد”، عمدتا به دوران تبعید و اسارت‌های رهبر فرزانه‌ی انقلاب پرداخته، اما جزییات دلپذیر و روشنگری از افکار و سیره ی آن حضرت در امور زندگانی را نیز به همراه دارد. 🔸🌺🔸 -------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🍃🌸🍃 یهودی‌زاده‌ای به‌دنبال قسمت قبل؛https://eitaa.com/salonemotalee/10295 قسمت سوم؛ 🔹شفا به واسطه‌ی پیوند با حسین علاء، وزیر دربار، خود را به دربار پهلوی نزدیک کرد کم‌کم به‌عنوان یکی از نویسندگان نطق‌های شاه به سلک درباریان درآمد و خیلی زود، به واسطه‌ی آن‌که به «عظمت‌گرایی» شخصی شاه و خودبزرگ‌بینی او کاملاً آشنا بود، با تحریک محمدرضا به ترویج فرهنگ «باستان‌گرایی» به‌جای اسلام، خود به طراح و همه‌کاره‌ی روند استحاله‌ی فرهنگ مذهبی به فرهنگ شاهنشاهی تبدیل شد. 🔶🔸طراحی جشن‌های ۲۵۰۰ ساله 🔹شفا کسی بود که اندیشه‌ی برگزاری یک جشن مفصل را در بزرگداشت سالگرد ۲۵۰۰ سال پادشاهی به ذهن شاه انداخت و خود طراح اصلی این جشن شد که به «جشن‌های ۲۵۰۰ ساله» شهرت پیدا کرد. (۹) 🔹این جشن که به مدت ۵ روز (۲۰ تا ۲۴ مهر ۱۳۵۰) با شرکت شاهان و رؤسای کشورها از ۶۹ کشور در تخت جمشید برگزار شد، به نماد تجمل‌گرایی و اسراف و تبذیر خاندان پهلوی از کیسه ملت ایران بدل گشت. در این جشن که تک‌تک اجزاء برگزاری آن به گران‌ترین قیمت از خارج از کشور تهیه شد، ۴۰۰ میلیون دلار (اذعان خود شفا در مصاحبه با حسین دهباشی) هزینه شد تا در گرمای سوزان مرودشت، رؤسای کشورها شاهد رژه گروه‌هایی با آرایش و لباس و گریم و ساز و برگ بعضاً خنده‌دار در یادبود سلسله‌های پادشاهی باستانی ایران باشند. (۱۰) 🔹و نکته تلخ و دردناک این‌که مردم ایران (حتی مردم بومی که در منطقه برگزاری جشن زندگی می‌کردند) هیچ سهمی در آن نداشتند و حتی حق نداشتند به چند کیلومتری محوطه‌ی برگزاری جشن نزدیک شوند. به تحریک شفا، شاه این جشن را برگزار کرد تا مثلاً وجهه‌ی «شاهنشاهی» خود را در چشم جهانیان فرو کند، لیکن نتیجه‌ی عکس گرفت و بسیاری از مطبوعات آن روز دنیا، این بریز و بپاش عجیب و حیرت‌آور را (در زمانی که بالای ۸۰ درصد کشور در شرایط ماقبل مدرنیته زندگی می‌کردند) نشان جنون عظمت‌طلبیِ یک دیکتاتور جهان سومی دانستند. (۱۱) 🔹مهم‌ترین بخش این رویداد که بیش از همه در یادها مانده، خطابه‌ی معروف محمدرضا خطاب به کوروش بود: کورش! کبیر شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه هخامنشی، شاه ایران زمین، از جانب من، شاهنشاه ایران، و از جانب ملت من، بر تو درود باد. ما امروز در برابر آرامگاه ابدی تو گرد آمده‌ایم تا به‌تو بگوییم: آسوده بخواب، زیرا که ما بیداریم……..” 🔹نویسنده‌ی این خطابه، کسی جز شجاع‌الدین شفا نبود. تحلیل‌گرانی بعدها نوشتند که رژیم اسرائیل از حامیان این جشن بود، چرا که آن‌ها «کوروش» را به‌عنوان منجی بزرگ قوم یهود از دست پادشاه آشوری (نبوکد نصر یا همان بخت‌النصر) می‌دانند و از طریق هم‌کیش خود، شجا‌ع‌الدین شفا، این فکر را در ذهن شاه ایران انداختند که با برجسته‌کردنِ کوروش و شاهان باستانی، برای کم‌رنگ کردن اعتقادات اسلامی در ذهن ملت ایران تلاش کند. (۱۲) (۱۳) 🔶🔸ساخت کتابخانه شاهنشاهی 🔹علاوه بر این، شاه فرمان ساخت کتابخانه شاهنشاهی را در سال ۱۳۵۲ (۱۹۷۳) صادر کرد و شجاع‌الدین شفا را که در آن زمان معاون فرهنگی وزارت دربار بود مأمور کرد کتابخانه را بسازد و ریاست آن را در دست بگیرد. 🔹قرار شد «کتابخانه ملی پهلوی» در قلب تهران ساخته شود و ظرف ده سال به بهره‌برداری برسد و در همان آغاز، ششصدهزار عنوان کتاب و بیش از ۲۵ هزار عنوان نشریه را در خود جای دهد. این پروژه با انقلاب اسلامی ناتمام ماند. 🔹محور کار شفا از همان زمان که مسئولیت فرهنگی دربار را به عهده داشت، برجسته‌کردن هر چه بیشترِ «ایران باستان»، حمله‌ی غیرمستقیم به اعتقادات اسلامی به‌عنوان «خرافات ضدملی» از طریق برجسته‌کردن حمله‌ی اعراب به ایران و سرنگونی پادشاهی ساسانی و ایجاد کینه نسبت به اعراب و اسلام بود. 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/10380 🔸🌺🔸 -------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
🍃🌸🍃 🌷🇮🇷 🇮🇷🌷 روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی ◀️ قسمت ۱۴۶م؛ پرسیدم: "توی هیئت چی خوندی؟" گفت: "«روضه» که بلد نبودم فقط پشت سرهم مثل میاندارها تکرار می‌کردم «حسین آرام جانم حسین روح و روانم حسین دوای دردم حسین دورت بگردم.»" هر دو با ته‌مایه‌ای از شوخی با هم حرف می‌زدیم خندیدم و گفتم: "حسین! به قول بچه‌های جبهه بدجوری نور بالا می‌زنی!؟" گفت: "ناقلا! حالا که از سوریه اومدم و از معرکه دور شدم داری از این حرفا می‌زنی؟!» گفتم: "نه! واقعاً می‌گم، یه جور دیگه‌ای شدی!" گفت: "یه مأموریت ناتمام دارم که باید تمومش کنم." نباید عیان حرف دلم را می‌زدم فکر کردم که آمادگی‌ام را دیده و می‌خواهد به سوریه برگردد زانوهایم سست شد و صدایم لرزان: "کجا؟! شما که تازه اومدی؟!" فهمید که فکرم به سوریه رفته غبار تردید را از ذهنم کنار زد: "خانوادگی می‌ریم راهپیمایی اربعین." از این بهتر پاسخی را نمی‌توانستم بشنوم. جان به تنم بازگشت. همان جمعی بودیم که دفعه قبل از فرودگاه امام به دمشق رفتیم زهرا، سارا، حسین و من به اضافه برادر حسین اصغرآقا و خانمش چهار روز مانده به اربعین سوار پرواز تهران - نجف شدیم حسین اسم این سفر و حضور در راهپیمایی را تمام کردن مأموریت ناتمام گذاشته بود. شب به نجف رسیدیم به زیارت آقا امیرالمومنین علی (ع) رفتیم چه صفایی داشت من که در زینبیه، در مسیر حرم، به صدای تیر عادت کرده بودم، احساس کردم در امن‌ترین نقطه روی زمین ایستاده‌ام. شب منزل یک طلبه عراقی خوابیدیم که رسم میزبانی را با اخلاق و ادب و حسن خلقش تمام کرد صبح کوله‌های‌مان را برداشتیم تازه فهمیدیم که چه خبطی کردیم توی كوله من فقط پنج کیلو آجیل بود. سارا و زهرا هم بار اضافی آورده بودند. حسین وسایل غیرضروری را کنار گذاشت وسایل مورد نیاز ما سه نفر را توی کوله خودش جا کرد کوله تقريباً نصف قد خودش شد. ماندیم که این کوله بلند و سنگین را چگونه می‌کشد مقداری از بار را اصغرآقا به اصرار ازش گرفت و حرکت کردیم. همه کفش کتانی پوشیده بودیم فقط حسین دمپایی به پا داشت گفتم: "مگه می‌شه ۹۰ کیلومتر رو با دمپایی رفت؟!" گفت: "نگاه کن به این پیرمردا و پیرزنا و بچه‌های عرب. بیشترشون دمپایی پاشونه، اگه ما از نجف شروع کردیم، اونا از بصره راه افتادن یعنی ۷۰۰ کیلومتر راه می‌رن! فقط به عشق حضرت زینب (س)." جلوتر از ما حرکت می‌کرد که گم نشویم شال بلند و سیاهی روی سرش انداخته بود که کسی او را نشناسد. با این حال گاهی صید نگاه دوستانش می‌شد. دعا می‌خواندیم و راه می‌رفتیم هر از گاهی به نیت یکی از رفتگان گام می‌زدیم. سیل جمعیت میلیونی و حرکت روان آنها رو به کربلا خستگی را از پاها به در می برد. هر طرف که نگاه می‌کردی دیدنی بود زنی را دیدم که دختر بچه‌اش را توی جعبه میوه گذاشته بود و با طناب روی زمین می‌کشید پیرمردی که با دو پای قطع شده، چهار دست و پا روی زمین راه می‌رفت کاروان جانبازانی که از ایران آمده بودند و با ویلچر این مسیر طولانی را طی می‌کردند. جوانان پرشور عراقی و لبنانی که با بیرق‌های بلند، شعر حماسی می‌خواندند و هروله‌کنان صف مردم را می‌شکافتند تا به کربلا برسند. 🔗 ادامه دارد ... 🔸🌺🔸 -------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸🍃 سلیمانی: شاید تنها جایی که این جمله امام به طور کامل محقق شده بود و تحقق پیدا کرده بود؛ صحنه‌ی جنگ بود؛ که امام فرمودند: "ملاک مسئولیت‌ها تقوا و جهاد فی سبیل الله است..." 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
سنگـــر تـخــریـب محل خودسازی و پروازشان بود سنـگـــری که فرش را به عرش پیوند می‌داد..... 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
نامشان در دنیا شهید است و در آخرت شفیع... می‌شه شفیع ما هم باشید ... 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 پیچ تاریخی قطعی است کجای دنیا چنین اندیشمندی پیدا می‌شه !؟ 🌺 تولدت مبارک ای تیزبین‌ترین چشم الهی 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مناجات رهبری با خداوند قبل از جلسه مهم خبرگان 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
🍃🌸🍃 ✡ ✝ یهود و فرهنگ‌سازی 📖 مقاله سوم؛ حزب شیطان به‌دنبال تسلط بر ایران قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/10305 ◀️ قسمت چهارم؛ 🔶🔸بابیت و بهائیت در مقابل مرجعیت 🔹به دنبال این حوادث و با هدف تضعیف جایگاه مرجعیت و حذف آن از صحنه معادلات سیاسی، در کنار رشد فراماسونری در ایران، جریانی منحرف نیز در عرصه دین به‌نام “بابیت” در دوره قاجار رشد و گسترش یافت. 🔹ورود ناموفق روحانیت به جریان جنگ دوم ایران و روس، مردم مسلمان را دچار نوعی سرخوردگی از دو نهاد قدرتمند دولت و روحانیت نموده و آنان را متوجه وجود مقدس امام زمان (عج) کرده بود. مدیریت نشدنِ این وضعیتِ روانی از سوی مراجع به شکلی گسترده و منسجم زمینه را برای ورود دولت‌های خارجی به‌ویژه روسیه و سپس انگلستان به این عرصه فراهم نمود. 🔹آغاز عقیدتیِ این جریان را از زمان و بر اساس آراء شیخ احمد احسایی دانسته‌اند. وی که در خانواده‌ای سنّی مذهب در احساء منطقه قطیف پیرامون بحرین در سال ۱۱۶۶ق زاده شد، با اختیار تشیع، در عراق ساکن شد و با اظهار تمایل به اخباریون، به انتشار عقاید خاص خود پرداخت. یکی از این عقاید خاص شیخ، اعتقاد به “رکن رابع” بود. 🔹وی معتقد بود که راه شناخت دین در چهار رکن منحصر است: خداوند، پیامبر، امام و رکن رابع که در زمان غیبت امام (عج) واسطه میان وی و مردم است. وی این رکن رابع را که با استفاده از قرآن کریم “قریة ظاهرة” (۳) می‌نامید، نایب خاص امام (در برابر نیابت عامه که از آنِ مراجع بود) می‌دانست و فرق آن را با نواب خاص اربعه انتساب آنان از سوی امام، در برابر احراز این مرتبت از سوی رکن رابع به دلیل بزرگی و لیاقت خودِ او اعلام می‌کرد. 🔹پس از فوت شیخ در سال ۱۲۴۲ق، شاگرد وی سیدکاظم رشتی (۱۲۵۹-۱۲۰۳ق) حلقه درس و اعتقادات او را ادامه داد. تولد وی را در سال ۱۲۱۲ نیز دانسته‌اند. (۴) در زمان او بود که سید علی‌محمد باب به کربلا آمد و به حلقه درس او راه یافت. وی که در اول محرم ۱۲۳۵ق در شیراز به دنیا آمده بود، پس از مدتی به بوشهر و از آنجا پس از طی مراحلی از ریاضت و گوشه‌نشینی، به کربلا سفر کرد. با فوت سیدکاظم رشتی، علی‌محمّد بر اساس اعتقاد به رکن رابع، در سال ۱۲۶۰ ادعای بابیت کرد و خود را باب ارتباط مردم با امام زمان (عج) نامید! 🔹وی پس از سفر به مکه و تبلیغ عقاید خود، به بوشهر بازگشت و در ایران به دعوت خود مشغول شد. با مخالفت علما، حاکم فارس او را به شیراز آورد و طی مجلس مناظره‌ای در این شهر، وی را وادار به توبه در سال ۱۲۶۴ نمود. با ادعای مجدد وی، ابتدا به اصفهان آورده شد و سپس در قلعه چهریق نزدیک ماکو زندانی شد. 🔹سرانجام وی در زمان محمّدشاه قاجار (که ابتدا او را به‌سبب مخالفت با روحانیت و طرفداری از عقاید خرافی پر و بال داده بود) در تبریز و در حضور ناصرالدین میرزای ولیعهد در ۲۷ شعبان ۱۲۶۶ به حکم ارتداد به دار آویخته شد. 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/10391 🔸🌺🔸 -------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🍃🌸🍃 ۲   قسمت هفتادوهفتم؛ انگار به عشق سربازی با همان بدن پاره‌پاره پَرپَر می‌زد که مصطفی دستم را کشید و چند قدمی جلو برد: "ببین! خودش کلاش دست گرفته!" را ندیده بودم میان رزمندگان مردی را دیدم که دور سر و پیشانی‌اش را در سرمای صبح با چفیه‌ای پوشانده بود. پوشیده در بلوز و شلواری سورمه‌ای رنگ، اسلحه به دست گرفته و با اشاره به خیابان منتهی به ، گرای مسیر حمله را می‌داد. از طنین صدایش پیدا بود تمام هستی‌اش برای دفاع از حرم (علیهاالسلام) به تپش افتاده در همان چند لحظه همه را دوباره تجهیز و آماده نبرد کرد. ما چند زن گوشه حرم دست به دامن (علیهاالسلام) و خط آتش در دست بود تنها چند ساعت بعد محاصره شکست، معبری در کوچه‌های زینبیه باز شد همین معبر، مطلع آزادی همه مناطق سوریه طی سال‌های بعد بود تا چهار سال بعد که آزاد شد. در تمام این چهارسال با همه انفجارهای انتحاری و حملات بی‌امان تکفیری‌ها و ارتش آزاد و داعش، در ماندیم بهترین برکت زندگی‌مان، فاطمه و زهرا بودند که هر دو در بیمارستان نزدیک حرم متولد شدند. حالا دل کندن از حرم (علیهاالسلام) سخت شده بود و بی‌تاب حرم (علیهاالسلام) بودیم چهار سال زیر چکمه تکفیری‌ها بود فکر جسارت به قبر مطهر حضرت دل‌مان را زیر و رو کرده بود. محافظت از حرم (علیهاالسلام) در داریا با حزب‌الله بود و مصطفی از طریق دوستانش هماهنگ کرد تا با اسکورت نیروهای به زیارت برویم. فاطمه در آغوش من و زهرا روی پای مصطفی نشسته بود می‌دیدم قلب نگاهش برای حرم (علیهاالسلام) می‌لرزد تا لحظه‌ای که وارد داریا شدیم. از آن شهر زیبا، تنها تلی از خاک مانده از حرم (علیهاالسلام) فقط دو گلدسته شکسته که تمام حرم را به خمپاره بسته و همه دیوارها روی هم ریخته بود. با بلایی که سر سنگ و آجر حرم آورده بودند، می‌توانستم تصور کنم با قبر حضرت چه کرده‌اند مصطفی دیگر نمی‌خواست آن صحنه را ببیند ورودی رو به جوان محافظ‌مان خواهش کرد: "می‌شه برگردیم؟" از داخل حرم باخبر بود با متانت خندید و رندانه پاسخ داد: "حیف نیست تا اینجا اومدید، نیاید تو؟" دیدن حرمی که به ظلم تکفیری‌ها زیر و رو شده بود، طاقتش را تمام کرده دیگر نفسی برایش نمانده بود زهرا را از آغوشش پایین آورد و صدایش شکست: "نمی‌خوام ببینم چه بلایی سر قبر اوردن!" جوان لبنانی معجزه این حرم را به چشم دیده بود (علیه‌السلام) را به ضمانت گرفت: "جوونای و تا آخرین نفس از این حرم دفاع کردن، اما وقتی همه شهید شدن، (علیه‌السلام) خودش از حرم دخترش دفاع کرد!" دیگر فرصت پاسخ به مصطفی نداد دستش را کشید و ما را دنبال خودش داخل خرابه حرم برد تا دست حیدری (علیه‌السلام) را به چشم خود ببینیم. بر اثر اصابت خمپاره‌ای، گنبد از کمر شکسته و با همه میله‌های مفتولی و لایه‌های بتنی روی ضریح سقوط کرده بود، طوری که تکفیری‌ها دیگر حریف شکستن این خیمه فولادی نشده و هرگز دست‌شان به قبر مطهر حضرت سکینه (علیهاالسلام) نرسیده بود. مصطفی شب‌های زیادی از این حرم دفاع کرده و عشقش را هم مدیون (علیهاالسلام) می‌دانست همان پای گنبد نشست با بغضی که گلوگیرش شده بود، رو به من زمزمه کرد: "میای تا بازسازی کامل این حرم بمونیم بعد برگردیم ؟" دست هر دو دخترم در دستم بود، دلم از عشق (علیهاالسلام) و (علیهاالسلام) می‌تپید همین عطر خاک و خاکستر حرم مستم کرده بود عاشقانه شهادت دادم: "اینجا می‌مونیم و به کوری چشم داعش و بقیه تکفیری‌ها این حرم رو دوباره می‌سازیم ان‌شاءالله!"… 🔗 پایان 🔸🌺🔸 -------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee