eitaa logo
« مسیرتعالی »🇱🇧
465 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
3.1هزار ویدیو
94 فایل
«حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح ورنه طوفان حوادث ببرد بنیادت» 🌹امام خامنه ای: سه کار عمده بر عهده‌ی روحانیون است: «هدایت فکری و معنوی»، «هدایت سیاسی» و «خدمات اجتماعی و غمخواری و خدمت‌رسانی به مردم» ارتباط با مدیر کانال @AliChegini_66
مشاهده در ایتا
دانلود
43.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴بسم رب الشهدا و الصدیقین 🕊ما سینه زدیم و بی صدا باریدند از هرچه که دم زدیم، آنها دیدند " 🕊ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس، شهدا را چیدند. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 📹گروه خبری و رسانه ای پیج تقدیم میکند: 🎞 مستند نوای نای محرم 🎚حجم پایین /کیفیت متوسط 📸 گزارش کامل تصویری از برگزاری مراسم باشکوه و با عظمت وداع، تشییع و تدفین پیکر مطهر شهید مدافع وطن ،مهدی محرم در شهرک شهید پرور آراسنج 🗓پنجشنبه چهارم آذرماه ۱۴۰۰ 🔸شهرک شهید پرور آراسنج 🌷جهت شادی روح شهدا، خصوصا شهید سرافراز مهدی محرم صلوات🌷 ╭┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮ @samen_Arasanj ╰┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹به مناسبت هفته بسیج جشن تکلیف با برنامه ریزی بسیج خواهران عصمت آباد 🎚بااجرای 🕌 ╭┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮ @samen_Arasanj ╰┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
📸به مناسبت هفته بسیج جشن تکلیف با برنامه ریزی بسیج خواهران عصمت آباد 🎂🎂🎂🎂🎂🎂 🎙با اجرای 💐 🎂 ╭┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮ @samen_Arasanj ╰┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
Video_۲۰۲۱۱۱۲۲۲۰۰۱۱۸۶۵۱_by_videoshow.mp3
5.66M
🎙 🔹 سیره تربیتی رهبری 🔶 انتظار رهبری از فرماندهان جهاد تبیین 🎙 ╭┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮ @samen_Arasanj ╰┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
پیوند های اجتماعی در نگاه دین.mp3
7.32M
🎙 💠 ارکان آرامش 🔸تنهایی؛واقعیت تلخ دنیای مدرن 🔷فرهنگ غرب ؛ فرهنگ تنهایی 🎙  •──•❃❀✿◇✿❀❃•──• ╭┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮ @samen_Arasanj ╰┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
👌 👌خلاقیت در روابط 🔵یه نکته ی خیلی مهم در روابط بین زوجین اینه که هر کدومشون تلاش کنن "یه خلاقیتی" توی زندگیشون داشته باشن. ✅یه حرف نو ✅یه کار نو ✅یه روش زندگی نو و... ✔️اینا برای گرم کردن روابط خیلی ضروریه. 💠مثلا آقا یه موقع یه کادو برای خانمش بخره هدیه بده به خانمش خانمش میپرسه این به چه مناسبته؟ شوهره بگه تو خیلی برای زندگیمون زحمت میکشی. خونه رو جارو میکنی و ظرف میشوری و... با اینکه وظیفت نیست اما بهم لطف میکنی.☺️ ممنونم ازت. این یه هدیه ناقابل هست تقدیم به شما🌺😊 💖اون خانم چقدر لذت میبره از زندگیش؟ چقدر انرژیش بیشتر میشه خدا میدونه...😌 💠و خانم ها هم گاهی یه هدیه ای بگیرن برای شوهرشون بعد وقتی بهش داد 🔰بگه شما هر روز زحمت میکشی و بیرون تلاش میکنی برای رزق و روزی حلال ممنونم ازت.. این یه هدیه ناقابل تقدیم به شما...😊🌺 این چقدر موجب خوش اخلاق شدن مرد میشه خدا میدونه.. این تمرین رو برای این هفته حتما انجام بدید.و ماروهم درجریان بزارید☺️ ╭┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮ @samen_Arasanj ╰┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
⤴️⤴️⤴️ ✅ همان لحظه ماجرا را نشان دادند. در دهه هشتاد و بعد از نابودی صدام بنده چندین بار توفیق یافتم که به سفر کربلا بروم. در یکی از این سفرها یک پیرمرد کر و لال در کاروان ما بود. مدیر کاروان به من گفت: میتوانی این پیرمرد را مراقبت کنی و همراه او باشی؟ من هم مثل خیلی های دیگر دوست داشتم تنها به حرم بروم و با مولای خود خلوت داشته باشم اما با اکراه قبول کردم. کار از آنچه فکر میکردم سخت تر بود. این پیرمرد هوش و حواس حسابی نداشت. او را کاملا مراقبت میکردم. اگر لحظه ای او را رها میکردم گم میشد. ☂خلاصه تمام سفر کربلای ما تحت الشعاع حضور این پیرمرد شد. این پیر مرد هر روز با من به حرم می آمد و برمیگشت. حضور قلب من کم شده بود. چون باید مراقب پیرمرد می بودم. روز آخر قصد خرید یک لباس داشت. فروشنده وقتی فهمیدکه او متوجه نمیشود، قیمت را چند برابر گفت.من جلو آمدم و گفتم: چی داری میگی؟ این آقا زائر مولاست. چرا اینطوری قیمت میدی؟ این لباس قیمتش خیلی کمتره. خلاصه اینکه من لباس را خیلی ارزانتر برای پیرمرد خریدم. باهم از مغازه بیرون آمدیم. من عصبانی و پیرمرد خوشحال بود. با خودم گفتم: عجب دردسری برای خودمون درست کردیم. این دفعه کربلا اصلا به ما حال نداد. یکباره دیدم پیرمرد ایستاد رو بحرم برای من دعا کرد. جوان پشت میز گفت: به دعای این پیرمرد آقا امام حسین علیه السلام شفاعت کردند و گناهان پنج سال تو را بخشیدند💥 باید در آن شرایط قرار میگرفتید تا بفهمید چقدر از این اتفاق خوشحال شدم. صدها برگه در کتاب اعمال من جلو رفت. اعمال خوب این سالها همگی ثبت شد و گناهانش محو شده بود ♨️ آزار مومن در دوراج جوانی در پایگاه بسیج شهرستان فعالیت داشتم. روزها و شبها با دوستانمان با هم بودیم. شبهای جمعه همگی در پایگاه بسیج دور هم جمع بودیم و بعد از جلسه قرآن، فعالیتهای نظامی و گشت و بازرسی و ... داشتیم. در پشت محل پایگاه بسیج، قبرستان شهرستان ما قرار داشت ماهم بعضی وقتها دوستان خودمان را اذیت می کردیم! البته تاوان تمام این اذیتها را در آنجا دادم. برخی شبهای جمعه تا صبح در پایگاه حضور داشتیم. یک شب زمستانی برف سنگینی آمده بود. یکی از رفقا گفت: کی جرأت داره الان بره تا ته قبرستون و برگرده؟! گفتم: این که کاری نداره. من الان میرم. او هم به من گفت: باید یه لباس سفید بپوشی! من سرتا پا سفید پوش شدم و حرکت کردم. خس خس صدای پای من روی برف از دور هم شنیده میشد. من به سمت انتهای قبرستان رفتم! اواخر قبرستان که رسیدم صوت قرآن شخصی را از دور شنیدم! ☘یک پیرمرد روحانی که از سادات بود شبهای جمعه تا سحر در انتهای قبرستان و در داخل یک قبر مشغول تهجد و قرائت قرآم میشد. فهمیدم که رفقا میخواستند با این کار با سید شوخی کنند. میخواستم برگردم اما با خودم گفتم: اگه الان برگردم رفقا من را متهم به ترسیدن میکنند. برای همین تا انتهای قبرستان رفتم. 💤 هرچه صدای پای من نزدیکتر میشد صدای قرائت قرآن سید هم بلندتر میشد! از لحن او فهمیدم که ترسیده ولی به مسیر ادامه دادم. تا اینکه به بالای قبری رسیدم که او در داخل آن مشغول عبادت بود. یکباره تا مرا دید فریادی زدو حسابی ترسید. من هم که ترسیده بودم پا بفرار گذاشتم. پیرمرد سید رد پای مرا در داخل برف گرفت و دنبال من آمد. وقتی وارد پایگاه شد حسابی عصبانی بود. من هم ابتدا کتمان کردم اما بعد از او معذرت خواهی کردم. او هم با ناراحتی بیرون رفت. حالا چندین سال بعد از این ماجرا در نامه عملم حکابت آن شب را دیدم. نمیدانید چه حالی بود وقتی گناه یا اشتباهی را در نامه عملم میدیدم خصوصا وقتی کسی را اذیت کرده بودم از درون عذاب می کشیدم. از طرفی در این مواقع باد سوزان از سمت چپ وزیدن میگرفت طوری که نیمی از بدنم از حرارت آن داغ میشد! 🔥وقتی چنین اعمالی را مشاهده میکردم، به گونه ای آتش را در کنار خودم میدیدم که چشمانم دبگر تحمل نداشت. همان موقع دیدم که آن پیر مرد سید که چند سال قبل مرحوم شده بود از راه آمد و کنار جوان پشت میز قرار گرفت. سید به آن جوان گفت: من از این مرد نمیگذرم. او مرا اذیت کرد. او مرا ترساند. من هم رو به جوان کردم و گفتم: بخدا نمیدونستم که سید داخل قبر داره عبادت میکنه. جوان رو به من گفت: اما وقتی نزدیک شدی فهمیدی که ایشون داره قرآن میخونه. چرا همون موقع برنگشتی؟ دیگه حرفی برای گفتن نداشتم. خلاصه پس از التماسهای من ثواب دو سال عبادت های مرا برداشتند و در نامه عمل سید قرار دادند تا از من راضی شود.دو سال نمازی که بیشتر به جماعت بود. دو سال عبادت را دادم به خاطر اذیت و آزار یک مومن!!! 📚 ادامه دارد... ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ ╭┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮ @samen_Arasanj ╰┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
⤴️⤴️⤴️ ✨ اینجا بود که یاد حدیث امام صادق علیه السلام افتادم که فرمودند: حرمت مومن حتی از کعبه بالاتر است.¹ 📑 در لابلای صفحات اعمال خودم به یک ماجرای دیگر از آزار مومنین برخوردم. شخصی از دوستانم بود که خیلی با هم شوخی میکردیم و همدیگر را سر کار میگذاشتیم. یکبار در یک جمع رسمی با او شوخی کردم و خیلی بد او را ضایع کردم. ❌ خودم هم فهمیدم کار بدی کردم برای همین سریع از او معذرت خواهی کردم. او هم چیزی نگفت. گذشت تا روز آخر که می خواستم برای عمل جراحی به بیمارستان بروم. دوباره به همان دوست دوران جوانی زنگ زدم و گفتم: فلانی من خیلی به تو بد کردم. یکبار جلو جمع تو رو ضایع کردم. خواهش میکنم من رو حلال کن. من ممکنه از این بیمارستان برنگردم. بعد در مورد عمل جراحی گفتم و دوباره بهش التماس کردم تا اینکه گفت: حلال کردم. ان شاءالله که سالم و خوب بر می گردی. 📩 آن روز در نامه عملم همان ماجرا را دیدمـ جوان پشت میز گفت: این دوست شما همین دیشب از شما راضی شد. اگر رضایت او را نمیگرفتی باید تمام اعمال خوب خودت رو میدادی تا رضایتش را کسب کنی، مگه شوخیه آبروی یک مومن رو بردی. بعد اشاره به مطلبی از رسول گرامی اسلام ص نمود که فرمودند: روزی آن حضرت به کعبه نگاه کردند و فرمودند: « ای کعبه! خوشا بحال تو خداوند چقدر تو را بزرگ و حرمتت را گرامی داشته! به خدا قسم حرمت مومن از تو بیشتر است، زیرا خداوند تنها یک چیز را از تو حرام کرده، ولی از مومن سه چیز را حر ام کرده: مال،جان و آبرو، تا کسی به او گمان بد نبرد»² ¹. خصال صدوق ج۱ص۲۷ ². روضة الواعظین ج۲ص۲۹۳ 💠 حسینیــه میخواستم بنشینم و همانجا زار زار گریه کنم. برای یک شوخی بی مورد دوسال عبادتهایم را دادم. برای یک غیبت بی مورد بهترین اعمال من محو میشد. چقدر حساب خدا دقیق است. چقدر کارهای ناشایست را بحساب شوخی انجام دادیم و حالا باید افسوس بخوریم. در این زمان جوان پشت میز گفت: شخصی اینجاست که چهار ساله منتظر شماست این شخص اعمال خوبی داشته و باید به بهشت برزخی برود، اما معطل شماست. با تعجب گفتم: از کی حرف میزنی؟ یکی از پیرمردهای امنای مسجدمان را دیدم که در مقابلم و در کنار همان جوان ایستاده. خیلی ابراز ارادت کرد و گفت: کجایی؟چند ساله منتظر تو هستم. 🤝 بعد از کمی صحبت این پیرمرد ادامه داد: زمانی که شما در مسجد و بسبج مشغول فعالیت فرهنگی بودید تهمتی را در جمع بشما زد. برای همین آمده ام که حلالم کنید. آن صحنه برایم یاد آوری شد. من مشغول فعالیت در مسجد بودم. کارهای فرهنگی بسیج و ... این پیرمرد و چند نفر دیگر در گوشه ای نشسته بود. بعد پشت سر من حرفی زد که واقعیت نداشت. او به من تهمت زد. البته حرف خاصی هم نبود. او فقط نیت ما را از این کارها زیر سوال برد. عجیب تر اینکه زمانی این تهمت را به من زد که من ابتدای حضورم در بسیج بود و نوجوان بودم!! ☺️ آدم خوبی بود. اما من نامه اعمالم خیلی خالی شده بود. به جوان پست میز گفتم: درسته ایشون آدم خوبی بوده من همینطوری از ایشون نمیگذرم. هر چه میتوانی ازش بگیر. نامه اعمال من خالیه. تازه معنای آیه ۳۷ سوره عبس را فهمیدم « هر کسی (در روز جزا برای خودش) گرفتاری دارد و همان گرفتاری خودش برایش بس است و مجال این نیست که به فکر کس دیگری باشد.» 🌷 جوان هم رو به من کرد و گفت: این بنده خدا یک وقف انجام داده که خیلی با برکت بوده و ثواب زیادی برایش می آید. او یک حسینیه را در شهرستان شما خالصانه برای رضا خدا ساخته که مردم از آنجا استفاده میکنند. اگر بخواهی ثواب کل حسینیه اش را از او میگیرم و در نامه اعمال شما میگذارم تا او را ببخشی. با خودم گفتم: ثواب ساخت یک حسینیه بخاطر یک تهمت؟! خیلی خوبه. بنده خدا این پیرمرد خیلی ناراحت و افسرده شد، اما چاره ای نداشت. ثواب یک وقف بزرگ را بخاطر یک تهمت داد و رفت به سمت بهشت برزخی. 🕌 برای تهمت به یک نوجوان یک حسینیه را که با اخلاص وقف کرده بودداد و رفت! اما تمام حواس من در آن لحظه به این بود که وقتی کسی بخاطر تهمت به یک نوجوان یک چنین خیراتی را از دست میدهد، پس ما که هر روز و شب پشت سر دیگران مشغول قضاوت کردن و حرف زدن هستیم چه عاقبتی خواهیم داشت؟! ما که براحتی پشت سر مسئولین و دوستان و آشنایان خودمان هرچه میخواهیم میگوئیم... 💫 باز جوان پشت میز به عظمت آبروی مومن اشاره کرد و آیه ۱۹ سوره نور را خواند: « کسانی که دوست دارند زشتی ها در میان مردم با ایمان رواج یابد برای آنان در دنیا و آخرت عذابی دردناکی است...» امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه میفرماید: هر کس آنچه را درباره مومنی ببیند یا بشنود، برای دیگران بازگو کند از مصادیق این آیه است. 📚ادامه دارد... ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ ╭┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮ @samen_Arasanj ╰┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
⤴️⤴️⤴️ ✨ اینجا بود که یاد حدیث امام صادق علیه السلام افتادم که فرمودند: حرمت مومن حتی از کعبه بالاتر است.¹ 📑 در لابلای صفحات اعمال خودم به یک ماجرای دیگر از آزار مومنین برخوردم. شخصی از دوستانم بود که خیلی با هم شوخی میکردیم و همدیگر را سر کار میگذاشتیم. یکبار در یک جمع رسمی با او شوخی کردم و خیلی بد او را ضایع کردم. ❌ خودم هم فهمیدم کار بدی کردم برای همین سریع از او معذرت خواهی کردم. او هم چیزی نگفت. گذشت تا روز آخر که می خواستم برای عمل جراحی به بیمارستان بروم. دوباره به همان دوست دوران جوانی زنگ زدم و گفتم: فلانی من خیلی به تو بد کردم. یکبار جلو جمع تو رو ضایع کردم. خواهش میکنم من رو حلال کن. من ممکنه از این بیمارستان برنگردم. بعد در مورد عمل جراحی گفتم و دوباره بهش التماس کردم تا اینکه گفت: حلال کردم. ان شاءالله که سالم و خوب بر می گردی. 📩 آن روز در نامه عملم همان ماجرا را دیدمـ جوان پشت میز گفت: این دوست شما همین دیشب از شما راضی شد. اگر رضایت او را نمیگرفتی باید تمام اعمال خوب خودت رو میدادی تا رضایتش را کسب کنی، مگه شوخیه آبروی یک مومن رو بردی. بعد اشاره به مطلبی از رسول گرامی اسلام ص نمود که فرمودند: روزی آن حضرت به کعبه نگاه کردند و فرمودند: « ای کعبه! خوشا بحال تو خداوند چقدر تو را بزرگ و حرمتت را گرامی داشته! به خدا قسم حرمت مومن از تو بیشتر است، زیرا خداوند تنها یک چیز را از تو حرام کرده، ولی از مومن سه چیز را حر ام کرده: مال،جان و آبرو، تا کسی به او گمان بد نبرد»² ¹. خصال صدوق ج۱ص۲۷ ². روضة الواعظین ج۲ص۲۹۳ 💠 حسینیــه میخواستم بنشینم و همانجا زار زار گریه کنم. برای یک شوخی بی مورد دوسال عبادتهایم را دادم. برای یک غیبت بی مورد بهترین اعمال من محو میشد. چقدر حساب خدا دقیق است. چقدر کارهای ناشایست را بحساب شوخی انجام دادیم و حالا باید افسوس بخوریم. در این زمان جوان پشت میز گفت: شخصی اینجاست که چهار ساله منتظر شماست این شخص اعمال خوبی داشته و باید به بهشت برزخی برود، اما معطل شماست. با تعجب گفتم: از کی حرف میزنی؟ یکی از پیرمردهای امنای مسجدمان را دیدم که در مقابلم و در کنار همان جوان ایستاده. خیلی ابراز ارادت کرد و گفت: کجایی؟چند ساله منتظر تو هستم. 🤝 بعد از کمی صحبت این پیرمرد ادامه داد: زمانی که شما در مسجد و بسبج مشغول فعالیت فرهنگی بودید تهمتی را در جمع بشما زد. برای همین آمده ام که حلالم کنید. آن صحنه برایم یاد آوری شد. من مشغول فعالیت در مسجد بودم. کارهای فرهنگی بسیج و ... این پیرمرد و چند نفر دیگر در گوشه ای نشسته بود. بعد پشت سر من حرفی زد که واقعیت نداشت. او به من تهمت زد. البته حرف خاصی هم نبود. او فقط نیت ما را از این کارها زیر سوال برد. عجیب تر اینکه زمانی این تهمت را به من زد که من ابتدای حضورم در بسیج بود و نوجوان بودم!! ☺️ آدم خوبی بود. اما من نامه اعمالم خیلی خالی شده بود. به جوان پست میز گفتم: درسته ایشون آدم خوبی بوده من همینطوری از ایشون نمیگذرم. هر چه میتوانی ازش بگیر. نامه اعمال من خالیه. تازه معنای آیه ۳۷ سوره عبس را فهمیدم « هر کسی (در روز جزا برای خودش) گرفتاری دارد و همان گرفتاری خودش برایش بس است و مجال این نیست که به فکر کس دیگری باشد.» 🌷 جوان هم رو به من کرد و گفت: این بنده خدا یک وقف انجام داده که خیلی با برکت بوده و ثواب زیادی برایش می آید. او یک حسینیه را در شهرستان شما خالصانه برای رضا خدا ساخته که مردم از آنجا استفاده میکنند. اگر بخواهی ثواب کل حسینیه اش را از او میگیرم و در نامه اعمال شما میگذارم تا او را ببخشی. با خودم گفتم: ثواب ساخت یک حسینیه بخاطر یک تهمت؟! خیلی خوبه. بنده خدا این پیرمرد خیلی ناراحت و افسرده شد، اما چاره ای نداشت. ثواب یک وقف بزرگ را بخاطر یک تهمت داد و رفت به سمت بهشت برزخی. 🕌 برای تهمت به یک نوجوان یک حسینیه را که با اخلاص وقف کرده بودداد و رفت! اما تمام حواس من در آن لحظه به این بود که وقتی کسی بخاطر تهمت به یک نوجوان یک چنین خیراتی را از دست میدهد، پس ما که هر روز و شب پشت سر دیگران مشغول قضاوت کردن و حرف زدن هستیم چه عاقبتی خواهیم داشت؟! ما که براحتی پشت سر مسئولین و دوستان و آشنایان خودمان هرچه میخواهیم میگوئیم... 💫 باز جوان پشت میز به عظمت آبروی مومن اشاره کرد و آیه ۱۹ سوره نور را خواند: « کسانی که دوست دارند زشتی ها در میان مردم با ایمان رواج یابد برای آنان در دنیا و آخرت عذابی دردناکی است...» امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه میفرماید: هر کس آنچه را درباره مومنی ببیند یا بشنود، برای دیگران بازگو کند از مصادیق این آیه است. 📚ادامه دارد... ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ ╭┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮ @samen_Arasanj ╰┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
🌷🌷🌷 ❌مراقب رفتارمون در فضای مجازی باشیم❗️ مواظب چشم زخم باشیم! مواظب شکستن دلها باشیم ! مواظب حسرت خوردن خیلی هاباشین! خونه ها پر شده از بیماریها و مشکلات، طلاق مرگ و میر و... دلیلش هم خود ماییم تعجب نکنید! ✅دوستان عزیز نیازی نیست دیگران بدونند که آیا من در زندگی مشترکم با همسرم خوشبختم یا نه! ♨️نیازی نیست از غذا یا نوشیدنی خود عکس بگیریم و اون رو برای تمام گروه‌ها بفرستم! 🍬حتی اگر همسرمون یه دونه شکلات واسمون میاره،از اون عکس میگیریم و می‌فرستیم گروه و زیرش مینویسیم؛ ای تاج سرم ازت ممنونم🍬 🤔آیا انقدری که تو فضای مجازی این چیزا رو نشون میدیم، تو واقعیتم همین هستیم؟ قدردان همسرمون، پدر و مادرمون هستیم؟ حواسمون به بچه هامون هست؟ شاید دختر مجردی دم بخت باشد و به خاطر شرایط زندگی خواستگار نداره شاید پسری فعلا، وضعیت مالی مناسب برای ازدواج نداره ✅حواسمونو جمع کنیم کسی آه نکشه... آه انسان دلشکسته عرش رو به صدا درمیاره 🔥نیازی نیست مردم بدونن کجا رفتی و از کجا داری میای جزییات و نکات خصوصی زندگی ما واسه دیگران نیست 💢دنیای مجازی واسه این ساخته نشده که ما بیاییم شرایط زندگیمون رو به رخ دیگران بکشیم... ❗️مراقب باشین هرکسی توانایی اینو نداره که بره... هرکسی نمیتونه به بره و هر ماه یه ست لباس بخره... هر مردی وسعش نمیرسه به زنش بده... یه خانوم میاد جهیزیه چند 100 میلیونی دخترش رو فیلم میگیره، میزاره توی دنیای مجازی که چی؟ چشم همه درآد؟! 🙄 هیچ فکر کردید شاید دختری پدر نداره، یا پدر داره ولی مادر نداره که واسه جهیزیه اش سنگ تموم بزار یا شاید پدری دستش به دهنش نمیرسه میخوایم به کی فخر بفروشیم با این کارامون؟! به کجا برسیم؟ خدا عالمه ما بیشتر فقر فرهنگی داریم📵 رازهای زندگی و خونتون رو پیش خودتون نگه دارید مردم قدیما اگر حتی نیم کیلو میوه می خریدند وبه خانه می بردند اون رو چنان پنهان می کردند که کسی تو کوچه خیبان نبیند می گفتند ازخدا می ترسیم کسی که نداره ببنید و آه بکشد حالا چی شده که بچه‌هامون قبل از خوردن، اول عکسشو میذارن تو فضای مجازی؟ میایم توی گروهها جوک میزاریم دوست دخترم زنگ زده بیا خونمون من تنهام... و هزاران پست مشابه دیگر که داریم با زبون بی زبونی به نوجوونا و جوونا میگیم که این مسائل عادیه... حواسمون باشه که توی گروه ها، دخترای کم سن و سال هم هستن که شاید فکر کنن دنیای بیرون از فضای مجازی هم باید اونطوری باشن 💰💶کسی داشت راه میرفت پایش به سکه ای خورد، فکر کرد طلا است ...نور کافی هم نبود؛ کاغذی را آتش زد که ببیند چه بوده دید یک سکه 50تومانیه ...بعد متوجه شد کاغذی که آتش زده دو هزار تومانی بوده گفت:چی را برای چی آتش زدم! 🔥🔥🔥🔥🔥 واقعا این زندگی غالب ما انسانهاست... ما چیزهای بزرگ را برای چیزهای بسیار کوچک آتش میزنیم... تاثیرات فضای مجازی رو دست کم نگیریم❗️ ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ ╭┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮ @samen_Arasanj ╰┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕📸 دیدار فرمانده مرزبانی جمهوری اسلامی ایران با خانواده شهید "مهدی محرم" در آراسنج بوئین‌زهرا 🔻سردار احمدعلی گودرزی فرمانده مرزبانی جمهوری اسلامی ایران در رأس هیئتی با سفر به شهرستان بوئین‌زهرا با خانواده شهید مدافع وطن مهدی محرم دیدار و گفت‌و‌گو کرد. ╭┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮ @samen_Arasanj ╰┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌عاملان شهادت شهید مهدی محرمی دستگیر شدند 🔻سردار گودرزی فرمانده مرزبانی ناجا در حاشیه دیدار با خانواده شهید در بوئین زهرا گفت: باتلاش نیروهای مرزبانی کردستان، قاچاقچیان مسلح و عاملان شهادت این سرباز رشید دستگیر شدند. 🔻سردار گودرزی در ادامه از حماسه‌آفرینی کم‌نظیر مردم در آیین‌های تشییع و گرامیداشت این شهید پرافتخار قدردانی نمود‌. منبع: کانال در شهر ╭┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮ @samen_Arasanj ╰┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
Video_۲۰۲۱۱۱۲۹۲۱۲۱۵۷۲۷۹_by_videoshow.mp3
6.15M
🎙 🔊 📚در محضر سوره مجادله/ 📖 آیه ۹ 🔷 حسرت بزرگ در آخرت برای شرکت در برخی از مجالس ⁉️در مجالس باید به چه شکلی گفت وگو کنیم؟! ♨️ فرشتگان در پاییز چه چیزی را ندا می دهند؟ 🎙 ╭┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮ @samen_Arasanj ╰┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
🇮🇷اطلاعیه 🌹بسم رب الشهداء و الصدیقین🌹 🔰حضرت امام خامنه ای: 🌷فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهداء کمتر از شهادت نیست.🌷 ✍ تجلیل از شهدا ، ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، مایه ی بقای انقلاب اسلامی است و به برکت خون شهداست که امروز ایران عزیز در عرصه های ملی و بین المللی بر قلل رفیع افتخار ایستاده است. برای همین تکریم و تعظیم از مقام شامخ شهدا یک وظیفه و ضرورت غیر قابل انکار است. در این راستا حضور پرشور اهالی شهرک شهید پرور آراسنج، و بدرقه باشکوه تشییع شهید مدافع وطن، دل دوستداران انقلاب اسلامی را شاد و تلاش دشمنان را ناکام گذاشت. به همین مناسبت همزمان با هفتمین روز شهادت شهید مدافع وطن، مهدی محرمی مراسم یادبودی 🗓روز پنج شنبه ۱۴۰۰/۹/۱۰ 🕰از ساعت ۱۴ الی ۱۶ 🕌در مسجد چهارده معصوم شهرک آراسنج برگزار می گردد. 🎤سخنران: سردار رفیعی آتانی فرماندهی محترم استان قزوین 🌺از طرف: خانواده معظم شهید و ستاد یادواره شهدای شهرک آراسنج ╭┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮ @samen_Arasanj ╰┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
⤴️⤴️⤴️ ‌﷽ ‌♡صدقه 🌅 در میان روزهایی که بررسی اعمال آنها انجام شد یکی از روزها برای من خاطره ساز شد. چون در آن وضعیت ما به باطن اعمال آگاه میشدیم. 💢 یعنی ماهیت اتفاقات و علت برخی وقایع را میفهمیدیم. چیزی که امروزه به اسم شانس بیان می شود اصلا آنجا مورد تأیید نبود بلکه تمام اتفاقات زندگی بواسطه برخی علت ها رخ میداد. 🚸 روزی در دوران جوانی با اعضای سپاه به اردوی آموزشی رفتیم. کلاسهای روزانه تمام شد و برنامه اردو به شب رسید، نمی دانید که چقدر بچه های هم دوره را اذیت کردم. بیشتر نیروها خسته بودند و با اذیت کردن آنها را از خواب بیدار میکردیم! برای همین یک چادر کوچک به من و رفیقم دادند و ما را از بقیه جدا کردند. شب دوم اردو بود که باز هم بقیه را اذیت کردیم و سریع برگشتیم چادر خودمان که بخوابیم. البته بگذریم از اینکه هر چه ثواب و اعمال خیر داشتیم بخاطر این کارها از دست دادم! ⛺️وقتی در اواخر شب به چادر خودمان برگشتیم دیدم یک نفر سر جای من خوابیده! 😴 من یک بالش مخصوص برای خودم آورده بودم و با دو عدد پتو برای خودم یک رختخواب قشنگ درست کرده بودم . چادر ما چراغ نداشت و متوجه نشدم چه کسی جای من خوابیده فکر کردم یکی از بچه ها می خواهد من را اذیت کند، لذا همینطور که پوتین پایم بود جلو آمدم و یک لگد به شخص خواب زدم! 😲 یکباره دیدم حاج آقا ... که امام جماعت اردوگاه بود از جا پرید و قلبش را گرفته و داد میزد: کی بود؟ چی شد؟ وحشت کردم سریع از چادر آمدم بیرون بعدها فهمیدم که حاج آقا جای خواب نداشته و بچه ها برای اینکه من رو اذیت کنن به حاج آقا گفتن که این جای حاضر و آماده برای شماست! 💓 اما لگد خیلی بدی زده بودم. بنده خدا یک دستش به قلبش بود و یک دستش به پشتش! حاج آقا آمد از چادر بیرون و گفت: الهی پات بشکنه، مگه من چیکار کردم که اینجوری لگد زد؟ 😪 اومدم جلو و گفتم: حاج آقا غلط کردم ببخشید. من با کسی دیگه شمارو اشتباه گرفتم. اصلا حواسم نبود که پوتین پام کردم و ممکنه ضربه شدید باشه. خلاصه اون شب خیلی معذرت خواهی کردم. بعد به حاج آقا گفتم: شرمنده، شما برید بخوابید من میرم تو ماشین میخوابم فقط با اجازه بالش خودم رو بر میدارم. 🦂 چراغ برداشتم و رفتم توی چادر، همین که بالش رو برداشتم دیدم یک عقرب به بزرگی کف دست زیر بالش من قرار داره! حاج آقا هم اومد داخل و هر طوری بود عقرب رو کشتیم. حاجی نگاهی به من کرد و گفت: جون من رو نجات دادی، اما بد لگدی زدی، هنوز درد دارم. من هم رفتم توی ماشین خوابیدم. روز بعد اردو تمام شد و برگشتیم. 🥋 همان شب من در حین تمرین در باشگاه ورزش های رزمی پایم شکست. اما نکته جالب توجه این بود که ماجرای آن روز در نامه عمل من کامل و با شرح جزئیات نوشته شده بود. جوان پشت میز به من گفت: آن عقرب مامور بود که ترا بکشد. اما صدقه ای که آن روز دادی مرگ تو را به عقب انداخت! 🎞 همان لحظه فیلم مربوط به آن صدقه را دیدم. عصر همان روز خانم من زنگ زد و گفت: فلانی که همسایه ماست، خیلی مشکل مالی داره هیچی برا خوردن ندارن اجازه میدی از پولهایی که کنار گذاشتی مبلغی بهشون بدم؟ گفتم: آخه این پولها رو گذاشتم برا خرید موتور اما عیب نداره هر چقدر میخوای بهشون بده. جوان گفت: صدقه مرگ تو را عقب انداخت اما آن روحانی که لگد خورد ایشان در آن روز کاری کرده بود که باید این ضربه را میخورد. ولی به نفرین ایشان پای توهم در روز بعد شکست. بعد به اهمیت صدقه دادن و خیرخواهی برای مردم اشاره کرد و آیه ۲۹ سوره فاطر را خواند: « کسانی که کتاب الهی را تلاوت میکنند و نماز را برپا می دارند و از آنچه به آنها روزی داده ایم پنهان و آشکار انفاق میکنند تجارت(پرسودی) را امید دارند که نابودی و کساد در آن نیست» ✨ یا حدیثی که امام باقر علیه السلام فرموده اند: صدقه دادن هفتاد بلا از بلاهای دنیا را دفع میکند و صدقه دهنده از مرگ بد رهایی میابد. البته این نکته را باید ذکر کنم که من در آنجا مدت عمر خود را دیدم که چیز زیادی از آن نمانده بود. اما به من گفته شد که صدقات، صله رحم، نماز جماعت، و زیارت اهل بیت علیهم السلام و حضور در جلسات دینی و هر کاری که برای رضای خدا انجام دهی جزو عمرت حساب نشده و باعث طولانی شدن عمر می گردد. ♢ ادامه دارد... 📚 ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ ╭┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮ @samen_Arasanj ╰┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
🔻 : پرچم مبارزه‌اى كه برافراشت، هيچگاه برزمين نيفتاد... خون او، راه پيكار با ظلم و استكبار را نشان میدهد و آرمان و سياستش درجهت زندگى استقلالى وبدون چشم‌داشت از قدرتهاى خارجى، هم اكنون سرمشق خدمتگزاران جمهورى اسلامىست. 🔺️ شعار مردم، بازتاب فرياد تاريخى مدرس است. 🗓سالگرد شهید مدرس ╭┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮ @samen_Arasanj ╰┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
🎈 بادکنک من کجاست؟ خیلی زیباست حتما بخونید! 🔷 دوستی میگفت به سمیناری دعوت شدم که هنگام ورود به هر یک از دعوت شدگان بادکنکی دادند. 🔶 سخنران بعد از خوشامدگویی از حاضرین که ۵۰ نفر بودند خواست که با ماژیک، اسم خود را روی بادکنک نوشته و آنرا در اتاقی که سمت راست سالن بود بگذارند و خود در سمت چپ جمع شوند. 🔺 سپس از آنها خواست در ۵ دقیقه به اتاق بادکنکها رفته و بادکنک نام خود را بیاورد من به همراه سایرین، دیوانه وار به جستجو پرداختیم... همدیگر را هل میدادیم و زمین میخوردیم و هرج و مرجی به راه افتاده بود... 💢 مهلت ۵ دقیقه ای با ۵ دقیقه اضافه هم به پایان رسید! اما هیچکس نتوانست بادکنک خود را بیابد! این بار سخنران همه را به آرامش دعوت کرد و پیشنهاد داد هرکس بادکنکی را بردارد و آنرا به صاحبش بدهد! کمتر از ۵ دقیقه همه به بادکنک خود رسیدند.. سخنران ادامه داد: این اتفاقی است که هر روز در زندگی ما میافتد دیوانه وار در جستجوی سعادت خویش به این سو و آن سو چنگ میزنیم و نمیدانیم که سعادت ما در گرو سعادت و خوشبختی دیگران است. ✅ با یک دست سعادت و آرامش آنها را بدهید و با دست دیگر سعادت و آرامش خود را از دیگری بگیرید.... ╭┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮ @samen_Arasanj ╰┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
🇮🇷کاش می‌شد ... 🇮🇷تا خدا پــرواز کرد 🇮🇷پای دل از بند دنیا باز کرد 🇮🇷کاش می‌شد از تعلق شد رها 🇮🇷بال زد همچون ڪبوتــر در هوا ... ✍ روز پنج شنبه ۱۴۰۰/۹/۱۱ همزمان با هفتمین روز شهادت شهید مهدی محرمی، در مسجد چهارده معصوم(ع) از ساعت ۲ الی ۱۵/۳۰ یاد و خاطره شهدای آراسنج را گرامی می داریم. 🔰ستاد یادواره شهدای آراسنج 🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹 ╭┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮ @samen_Arasanj ╰┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯