یا لیتنا کنا معک_۲۰۲۲_۰۵_۲۲_۱۲_۵۱_۵۱_۵۲۵.mp3
6.64M
#ایام_آزادسازی_خرمشهر🇮🇷
باز امشب در هوای بارانم
دلتنگ خاطرات یارانم
حاج میثم مطیعی
#سوم_خرداد
●◉✿ @𝓝𝓪𝓼𝓮𝓻𝓪𝓽_𝓜𝓪𝓱𝓭𝓲 ✿◉●
ناصرات المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
ویژه برنامه سالروزفتح خرمشهر
امشب بعدازنمازمغرب وعشادرمسجد۱۴معصوم ویلاشهر
ازکلیه عزیزان درخواست داریم ضمن حضور اطلاع رسانی کنید
6.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 محمد بن مهزیار عموی علی بن مهزیارکه این روزها در سرود زیبا و ملکوتی «#سلام_فرمانده» بر سر زبان میلیون ها کودک و نوجوان ایرانی تکرار می شود کیست⁉️
✨﷽✨
#پندانه
✅رنج یا موهبت
✍آهنگری با وجود رنجهای متعدد و بیماریاش عمیقاً به خدا عشق میورزید.
روزی یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت، از او پرسید:
تو چگونه میتوانی خدایی را که رنج و بیماری نصیبت میکند، دوست داشته باشی؟
آهنگر سر به زیر آورد و گفت:
وقتی میخواهم وسیلهای آهنی بسازم، یک تکه آهن را در کوره قرار میدهم. سپس آن را روی سندان میگذارم و میکوبم تا به شکل دلخواه درآید.
اگر بهصورت دلخواهم درآمد، میدانم که وسیله مفیدی خواهد بود، اگر نه آن را کنار میگذارم.
همین موضوع باعث شده که همیشه به درگاه خدا دعا کنم که خدایا، مرا در کورههای رنج قرار ده، اما کنار نگذار.
@samen_meraj
📚#بصیرت_جوان
روایتی است از حضرت امام صادق(ع) که می فرماید: روزی گذر سلمان در کوفه به بازار آهنگرها افتاد. یک مرتبه دید جوانی بیهوش شده و مردم اطراف او را گرفته اند. سلمان که از آن نزدیکی عبور می کرد، یکی از آن افراد دوید و به او گفت یا اباعبدالله این جوان مریض و بیهوش است بیا یک دعایی بالای سر او بخوان که بهوش بیاید. حضرت سلمان وقتی نزدیک شد و به بالین جوان رسید او چشم باز کرد.
تا سلمان را دید سر خود را بلند کرد و گفت یا اباعبدالله اینطور نیست که مردم گمان می کنند من بیمار هستم. وقتی گذر من به بازار آهنگرها افتاد و دیدم که با چکش های آهنی به میله های سرخ می کوبیدند، یاد این آیه افتادم: نگهبانان جهنم با چکش های آهنین بر دوزخیان می زنند. در این حالت دیگر نفهمیدم و از هوش رفتم. سلمان دید این فرد با معرفت است با او دوست شد. بعد از یک مدتی این جوان مریض شد، سلمان به عیادت او رفت و دید که موقع مرگ او است. سلمان به حضرت عزرائیل(ع) خطاب کرد که یا ملک الموت این جوان برادر و دوست من است، لطفاً مراعات او را بکن.
حضرت عزرائیل فرمود: یا اباعبدالله من مراعات این جوان و تمام مومنین را خواهم کرد و با آنها دوست هستم.
📚برگرفته از سخنان استاد عالی
@samen_meraj
🔴عصبانیت تلآویو از درز اطلاعات ترور شهید صیادخدایی
🔹 دستگاه نظامی رژیم صهیونیستی با ابراز غافلگیری از افشای اطلاعات گزارش خود به آمریکا درباره ترور شهید مدافع حرم در تهران، از اقدام واشنگتن در بیگناه نشان دادن خود انتقاد کرد.
🔹روزنامه یدیعوت نوشت: این نگرانی وجود دارد که گزارش نیویورکتایمز منجر به هدف قرار گرفتن اشخاص اسرائیلی مهمتری برای انتقام شود.
همایش بزرگداشت فتح خرمشهر در پارک کبیرزاده ویلاشهر برگزار شد
بمناسبت سوم خرداد سالروز آزادی خرمشهر همایشی در پارک کبیرزاده با همکاری پایگاههای بسیج ویلاشهر برگزار گردید
با روایتگری راوی وجانباز ۸ سال دفاع مقدس جناب آقای چترایی
وحضور امام جمعه محترم ویلاشهر ❤️حاج آقامحمدی❤️
@samen_meraj
☹️ *بعضیها آنقدر باشعورند که در کنارشان به آدم حس بیشعوری دست میدهد.*
مثل حسی که در کنار خانم دانیا به من دست داد.
دکتر دانیا اصالتا اهل لیبی ست، مدرک ارشد و دکترایش را از انگلیس گرفته و بعد هم به خاطر دریافت یک موقعیت شغلی خوب با خانوادهاش به استرالیا میآید.
بدون آشنایی قبلی، در یک مهمانی بر حسب اتفاق کنار هم نشستیم و با هم مشغول گفتگو شدیم.
🗒 از کار و زندگی و خانواده هم پرسیدیم. وقتی گفت کارش را ترک کرده ناراحت شدم چون شغل معتبر و پردرآمدی داشت، اما چیزی نگفتم.
👶 در خلال گفتگو متوجه شدم از من سن بیشتری دارد و دخترهایش دبیرستانی هستند.
بعد با لبخند گفت: *«البته یک پسر هشتماهه هم دارم که به خاطرش کارم را ترک کردم.»*
اصلاً به قیافهاش نمیآمد بچه کوچک داشته باشد، هر چند بیادبی بود ولی نتوانستم تعجبم را مخفی کنم.
دانیا گفت: ما سالها بود که دیگر قصد فرزنددار شدن نداشتیم؛ ولی *الحمدلله خدا برای ما برنامه دیگری داشت.*
- *پس همه برنامهریزیهاتون به هم خورد!*
طبق تجربههایی که داشتم میدانستم معمولا دوستانم که تحصیلات آکادمیک داشتند و برای اهدافشان به شدت تلاش و برنامهریزی میکردند، وقتی فرزند سرزدهای وارد زندگیشان میشد، حسابی بیطاقت میشدند و در نهایت با اکراه تسلیم میشدند.
🔸 انتظار داشتم دانیا هم همان حرفهای تکراری را بزند و مثل یک قربانی از فرصتهای از دست رفته به خاطر مادر شدنش بگوید.
اما دانیا دستش را به آسمان برد و گفت: *"از لحظهای که فهمیدم باردارم خدا را شکر کردم. هر روز سرم را به سجده میگذارم و تشکر میکنم که خدا به من نعمت مادر شدن اعطا کرد."*
طوری از صمیم قلب شاکر بود که انگار برای سالها اجاقش کور بوده و تازه طعم مادر شدن را میچشد.
- شما که قبل از این هم مادر بودید.
دانیا چشمان آبیرنگش را ریز کرد و گفت: *من مادر یک انسان دیگه شدم. خدا من رو لایق دونست که باز هم مادری کنم. افتخار و شکر نداره؟*
💧چشمانم پر از اشک شد. *اشکِ شرم.* به کمشعوری خودم لعنت میفرستادم.
*چند بار شده از صمیم قلب از خدا تشکر کنم که به من فرصت مادر شدن داده است؟*
تشکر به کنار، *چقدر باید توبه میکردم از ناشکریهایم! از بیتابیها و غرغر زدنهایم.* از اینکه فکر میکردم سفیدی موهایم، چروکی پوستم، عقب ماندن از درس و کارم، همه و همه به خاطر پذیرش تکلیف مادریست.
🤲🏻 یادم رفته بود *مادری "موهبت" است.*
من به نام مادر بودن قدرت ملکوتی *"دعای مستجاب"* دارم.
👑 *به افتخار "تاج مادری"، قدرت بهشتی شدن یک انسان در دستانم قرار گرفته است.*
*به اعتبار مادر بودن، پروردگارم نیکی به من را قدم بعد از پرستش خودش قرار داده است.*
*شادی دل مرا، کلید پذیرش توبه یک انسان قرار داده است.*
*من، یک آدم سادهی معمولی، به خاطر میزبانی نهماههی یک انسان، معجزهگر شدهام.*
📿 *و چقدر ناسپاسی کردهام که هر لحظه برای این هدیهی ناب آسمانی سر بر سجده نگذاشتهام.*
🌱 *همهی دنیا فدای لحظات ملکوتی مادری.*
@samen_meraj