eitaa logo
#ثامن_معراج‌(۸)
195 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
4.9هزار ویدیو
84 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔵 رؤیای صادقه آیت الله تبریزی (ره) ✍ یکی از آقایان اهل علم می‌گفت: خدمت مرحوم آیت الله شیخ جواد تبریزی رسیدم. ایشان به من گفتند: فلانی! دیشب در خواب دیدم شما حاجی هستید و حج مشرف شدید؟ لبخندی زدم و گفتم: نه آقا! امسال مشرف نشدم. گفتند: چطور؟ (بعد با همان لهجه آذری گفتند دیگر خواب های ما هم خواب نیست) من گفتم: آقا! قرار بود به عنوان روحانی کاروان به حج بروم، ولی همسرم گله مند بود که نروید و به مادرم گفت حج ایشان که حج واجب نیست، من راضی نیستم برود؛ چون با بچه کوچک وتنها سخت است، شما به ایشان بگویید نرود. مادرم به من گفت: عزیزم! من راضی نیستم بروی. من می دانستم این از ناحیه همسرم هست و او مادرم را کوک کرده است. برایم خیلی سخت بود و دلم مکه و مدینه بود، ولی چون مادرم فرموده بود، نرفتم. شب در عالم خواب دیدم در حال طواف به دور خانه خدا هستم، ولی لباس احرام من می افتد. از خواب که بلند شدم فهمیدم دلیل آن دلخور بودن من از حرف مادرم هست. خدمت مادرم رسیدم و گفتم: مادر جان ! چون شما امر کردی، دیگر نمی‌روم. مادرم خوشحال شد و گفت انشاء الله ثواب حج را ببری. بعد به آیت الله تبریزی عرض کردم: آقا خواب شما رؤیای صادقه بوده و معلوم است امسال ما را به عنوان حاجی پذیرفته اند که در خواب به شما القا شده که حج بودم. 📚 کتاب دوران حیرت، استاد عالی @samen_meraj
⭕بیایید کشته‌های کشورهایمان را ببریم بگذاریم ایران، بلکه کسی به آن توجه کند... 🔸رانیا العسال، خبرنگار مصری: 🔹️هر کسی در ایران بمیرد هیاهوی رسانه‌ای می‌شود. نظر شما چیه؛ قربانیان ائتلاف بنی سعود در یمن، اسپایکر عراق و جنین در فلسطین را در ایران بگذاریم. شاید دنیا متوجه آنها شود. 🔹️تقریبا تمام رصد کنندگان خارجی می‌گویند: این حجم از تمرکز بر ایران غیر عادی است. 🔹️البته آنها می‌گویند: نشانه قدرت ایران است. نشان می‌دهد از تقابل نظامی ناامیدند. بر فروپاشی از درون تمرکز کرده اند. 🔹️هر ناظر خارجی می‌فهمد که دشمنان ، عامدانه روی ایران منتشر شده اند. و الا کشته‌های عجیب و دلخراش در دنیا کم نیستند. اما همه سانسور می‌شوند... @samen_meraj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر به رسانه ها اعتماد دارید😳😳😳 ببینید👆👆 🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @samen_meraj
✅💥 طبق نظر امام خامنه ای جهاد تبیین یک واجب عینی و فوری است و مومنین نباید قدم از قدم بردارند مگر اینکه این جهاد رو انجام بدن.....
🌸 یا امام زمـــانم 🌸 💎 سَر شد به شوق وصل تو فصل جوانیَم 💎 هرگز نمی شود که از این در برانیَم ♥️ یابن الحسن برای تو بیدار می شوم ♥️ صبحت بخیر ای همه ی زندگانیم 🖤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🖤 🌹 التماس‌دعای‌فرج 🤲
✨﷽✨ 🔹راه حل مشکلات، خداشناسی است🔹 ✍استاد فاطمی نیا:اگر انساني كه در عالم خيلي قدرتمند است به من زنگ بزند و بگويد فلان مشكلت را حل ميكنم و نگران نباش ، ديگر هيچ اضطراب و ترسي نخواهيم داشت.و مدام می‌گویی: خدایا چه وقت صبح می‌شود ! خداوند متعال كه قادر علي الطلاق است به همه‌ی ما اين اطمينان را داده است اما مشكل اين است كه ما باور نداريم و الا مشكلات حل ميشد. در سوره‌ی مزمّل است. ميفرمايد : «رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکیلاً» اين ايه منطقه‌ی اسم اعظم است.هر کجا لا اله الّا هو دیدید دست و پای خود را جمع بکنید. البتّه اگر قبل از آن الله باشد که دیگر هیچ چیزی نمی‌شود گفت. «اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ» منطقه‌ی اسم اعظم است. اگر قبل از آن الله نبود، لا اله الّا هو بود باز هم دست و پای خود را جمع بکنید، سر خود را به زیر بیندازید. یعنی خیلی مقام بزرگی است.«رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکیلاً» تو بشر خاکی او را وکیل بگیر. به خدا ما این‌ها را باور نمی‌کنیم. عمر من تمام شد، یک‌جا گرفتاری داشتم، یک روز گفتم که ای نفس یک بار واقعاً حاضر هستی این را به خدا بسپاری که دروغ نگویی؟ دیدم نمی‌شود. چون می‌دانید ما از گلو به بالا حرف می‌زنیم. یک نفر در دربار فرعون نفوذ کرده بود، شوخی نیست، کسی که می‌گوید: «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى‏» ای مردم من پروردگار اعلای شما هستم. کسی در دربار او نفوذ بکند، او را چه کار می‌کنند؟پوست سر او را می‌کنند. یک مرتبه این لو رفت، آمدند گفتند: چه نشستی، مسائل تو کشف شده است. گفت: «أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ» کار خود را به خدا می‌سپارم، خدا به بندگان خود بصیر است. چه شد؟ «فَوَقاهُ اللَّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا» خدا او را از آن مکرها و نیرنگ‌ها و ظلم‌های آل فرعون حفظ کرد. در حدیث داریم که تعجّب می‌کنم از کسی که می‌ترسد و این آیه را نمی‌خواند.بخوانند هم اتّفاقی نمی‌افتد، می‌دانید چرا؟ چون ما فقط خدا را امتحان می‌کنیم. @samen_meraj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 🔴 تلنگر ✍مي گويند که پسري در خانه ، خيلي شلوغ کاري کرده بود . او ، همه ي اوضاع را به هم ريخته بود. وقتي پدر وارد شد، مادر شکايت او را به پدرش کرد. پدر ، که خستگي و ناراحتي بيرون را هم داشت، شلاق را برداشت. پسر ديد امروز اوضاع خيلي خراب است، و همه ي درها هم بسته است. وقتي پدر شلاق را بالا برد ؛ پسر ديد کجا فرار کند؟ راه فراري ندارد!... خودش را به سينه ي پدر چسباند. شلاق هم در دست پدر شل شد و افتاد. ⁉️شما هم هر وقت ديديد اوضاع خراب است، به سوي خدا فرار کنيد. «وَ فِرُّوا إلي الله مِن الله» هر کجا متوحش شديد راه فرار به سوي خداست. 📚حاج محمد اسماعيل دولابي ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@samen_meraj
🌺✍ حضرت رسول - ص - فرمود : در میان بنی اسرائیل عابدی زیبا و خوش سیما بود ، زندگی خود را به وسیله درست کردن زنبیل از برگ خرما می گذرانید . روزی از در خانه پادشاه می گذشت ، کنیز خانه پادشاه او را دید . وارد قصر شد و حکایتی از زیبایی و جمال عابد برای خانم تعریف کرد . خانم گفت : با نقشه ای او را داخل قصر کن . همین که عابد داخل شد ، چشم همسر سلطان که به او افتاد از حسن جمالش در شگفت شد . در خواست نزدیکی کرد . عابد امتناع ورزید ، زن دستور داد درهای قصر را ببندند . به او گفت : غیر ممکن است ، باید از تو کام گیرم و تو از من بهره . عابد چون راه چاره را مسدود دید ، پرسید : بالای قصر شما محلی نیست که در آنجا وضو بگیرم ؟ زن به کنیز گفت : ظرف آبی بالای قصر ببر تا هر چه می خواهد انجام دهد . عابد بر فراز قصر شد و در آنجا با خود گفت : ای نفس ! مدت چندین سال عبادت را که روز و شب مشغول بودی ، به یک عمل ناچیز می خواهی تباه کنی ؟ اکنون خود را از این بام به زیر انداز ، بمیری بهتر از آن است که این کار را انجام دهی . نزدیک بام رفت ، دید قصر مرتفعی است و هیچ دستاویزی نیست که خود را به آن بیاویزد تا به زمین برسد . همین که خود را آماده انداختن نمود امر به جبرئیل شد که فورا به زمین برو که بنده ما از ترس معصیت می خواهد خود را به کشتن بدهد . او را به بال خود دریاب تا آزرده نشود . جبرئیل عابد را در راه چون پدری مهربان گرفت و به زمین گذاشت . از قصر که فرود آمد به منزل خود برگشت زنبیلهایش در همان خانه ماند . وقتی که به خانه آمد زنش از او پرسید : پول زنبیل ها را چه کردی ؟ گفت : امروز چیزی عاید نشد . گفت : امشب با چه افطار کنیم ؟ جواب داد : باید به گرسنگی صبر کنیم ولی تو تنور را روشن کن تا همسایگان متوجه نشوند ما نان تهیه نکرده ایم ؛ زیرا آنها به فکر ما خواهند افتاد . زن تنور را روشن کرده با مرد خود شروع به صحبت نمود . در این بین یکی از زنان همسایه برای بردن آتش وارد شد . زن عابد به او گفت : خودت از تنور آتش بردار ، آن زن به مقدار لازم آتش برداشت ، در موقع رفتن گفت : شما گرم صحبت نشسته اید ، نانهایتان در تنور نزدیک است که بسوزد . زن نزدیک تنور آمد و دید نانهای بسیار خوب و مرتبی در اطراف تنور است . نانها را از تنور بیرون آورد و پیش شوهر برد و به او گفت : تو پیش خدا منزلتی داری که برایت نان آماده می شود از خداوند بخواه بقیه عمر ، ما را از بدبختی و ذلت نجات دهد . عابد گفت : صبر بر همین زندگانی بهتر است . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🆔 @hekayatnameh ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌
🔘 داستان کوتاه نویسنده‌ای مشهور، در اتاقش نشسته بود تک و تنها. دلش مالامال از اندوه قلم در دست گرفت و چنین نوشت: "سال گذشته، تحت عمل قرار گرفتم و کیسۀ صفرایم را در آوردند. مدّتی دراز در اثر این عمل اسیر بستر بودم و فاقد حرکت. در همین سال به سنّ شصت رسیدم و شغل مورد علاقه‌م از دستم رفت. سی سال از عمرم را در این مؤسّسۀ انتشاراتی سپری کرده بودم. در همین سال درگذشت پدرم غم به جانم ریخت و دلم را از اندوه انباشت. در همین سال بود که پسرم تصادف کرد و در نتیجه از امتحان پزشکی‌اش محروم شد. مجبور شد چندین روز گچ گرفته در بیمارستان ملازم بستر شود. از دست رفتن اتومبیل هم ضرر دیگری بود که وارد شد." و در پایان نوشت، "خدایا، چه سال بدی بود پارسال!" در این هنگام همسر نویسنده، بدون آن که او متوجّه شود، وارد اطاق شد و همسرش را غرق افکار و چهره‌اش را اندوه‌زده یافت. از پشت سر به او نزدیک شد و آنچه را که بر صفحه کاغذ نقش بسته بود خواند. بی آن که واکنشی نشان دهد که همسرش از وجود او آگاه شود، اطاق را ترک کرد. اندکی گذشت که دیگربار وارد شد و کاغذی را روی میز همسرش در کنار کاغذ او نهاد. نویسنده نگاهی به آن کاغذ انداخت و نام خودش را روی آن دید؛ روی کاغذ نوشته شده بود: "سال گذشته از شرّ کیسۀ صفرا، که سالها مرا قرین درد و رنج ساخته بود، رهایی یافتم. سال گذشته در سلامت کامل به سن شصت رسیدم و از شغلم بازنشسته شدم. حالا می‌توانم اوقاتم را بهتر از قبل با تمرکز بیشتر و آرامش افزون‌تر صرف نوشتن کنم. در همین سال بود که پدرم، در نود و پنج سالگی، بدون آن که زمین‌گیر شود یا متّکی به کسی گردد، بی آن که در شرایط نامطلوبی قرار گیرد، به دیدار خالقش شتافت. در همین سال بود که خداوند به پسرم زندگی دوباره بخشید. اتومبیلم از بین رفت امّا پسرم بی آن که معلول شود زنده ماند. " و در پایان نوشته بود، "سال گذشته از مواهب گستردۀ خداوند برخوردار بودیم و چقدر به خوبی و خوشی به پایان رسید!" نویسنده از خواندن این تعبیر و تفسیر زیبا و دلگرم کننده از رویدادهای زندگی در سال گذشته بسیار شادمان و خرسند و در عین حال متحیّر شد. ✨در زندگی روزمرّه باید بدانیم که شادمانی نیست که ما را شاکر و سپاسگزار می‌کند بلکه شاکر بودن است که ما را مسرور می‌سازد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@samen_meraj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا