eitaa logo
#ثامن_معراج‌(۸)
194 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
5.2هزار ویدیو
86 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
9.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫 شلغم داخل شیشه درست کنید 🔥 💥 الان که فصل سرماخوردگی این جذاب از دست نده😉 [@khalaghaspz] 👩‍🍳____________💅 https://eitaa.com/samen_meraj
10.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ماجرای اختلاس ۳هزارمیلیاردی خاوری! دیدن این فیلم واجبه حتما ببینید و نشر بدید امان از دست رسانه که چطور ماجرا را جلوه می دهند. ••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ 🇮🇷 را به ما بدهید. 🔰@st_khabari_online https://eitaa.com/samen_meraj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم اگه دوست داری فرزندت صالح بشه و اگه دوست داری کمتر در تربیت فرزندت اذیت بشی این کلیپ را گوش کنید. ••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ 🇮🇷 . 🔰@st_khabari_online https://eitaa.com/samen_meraj
6.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قابل توجه کسانی که به اشکال مختلف تلاش می‌کنند که مجلس و روضه شون شلوغ و پر جمعیت بشه با پول 💰 زیاد مداح و سخنران معروف دعوت می‌کنند و بعد که جمعیت و شلوغی را می‌بینند احساس رضایت میکنند. ••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ 🇮🇷 را به ما بدهید. 🔰@st_khabari_online https://eitaa.com/samen_meraj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🦋🍃🌼 🦋💐🌸 🍃🌸 🌼         ⚜کلامی زیبا از شیخ بهائی: 🔸آدمی اگر پیامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نیست، زیرا : 🔸اگر بسیار کار کند، می‌گویند احمق است ! 🔸اگر کم کار کند، می‌گویند تنبل است! 🔸اگر بخشش کند، می‌گویند افراط می‌کند! 🔸اگر جمعگرا باشد، می‌گویند بخیل است! 🔸اگر ساکت و خاموش باشد می‌گویند لال است!!! 🔸اگر زبان‌آوری کند، می‌گویند ورّاج و پرگوست ..! 🔸اگر روزه برآرد و شب‌ها نماز بخواند می‌گویند ریاکاراست!!! 🔸و اگر نکند میگویند کافراست و بی‌دین .....!!! 🔶لذا نباید بر حمد و ثنای مردم اعتنا کرد 🔶پس آنچه باشید که دوست دارید. 🔶شاد باشید ؛ مهم نیست که این شادی چگونه قضاوت شود. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•••🍃🌺JOiN👇🏻 •••••••❥•  https://eitaa.com/samen_meraj
🍃☔️🍃💫🍃☔️🍃💫🍃 . 📌 چقدر زیباست این مطلب که چند مرتبه ارزش خوندن داره .. 🌀سر تا پایم را خلاصه کنند میشوم مشتی « خاک » که ممکن بود « خشتی » باشد در دیوار یک خانه یا « سنگی » در دامان یک کوه یا قدری « سنگ ریزه » در انتهای یک اقیانوس شاید « خاکی » از گلدان یا حتی « غباری » بر پنجره اما مرا از این میان برگزیدند : برای « نهایت » برای « شرافت » برای « انسانیت » و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای : « نفس کشیدن » « دیدن » « شنیدن » « فهمیدن » و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید من منتخب گشته ام : برای « قرب » برای « رجعت » برای « سعادت » من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داد به « انتخاب » به « تغییر » به « شوریدن » به « محبت » به « محبت » به « محبت » وای بر من اگر قدر ندانم🤍 •┈••✾•🦋•✾••┈• https://eitaa.com/samen_meraj •┈••✾•🦋•✾••┈• ‌
✍️با خدا باش پادشاهی کن بی خدا باش هر چه خواهی کن💫 در زمانهای قدیم در یکی از بلاد پیرمردی با زنش زندگی میکرد .کار این پیرمرد نانوایی بود و بعد از اتمام کار روزانه اش به ماهیگیری میرفت و ماهیهایی را که میگرفت برای مصرف خودشان به خونه می آورد. این پیرمرد در سخاوت و پاکی زبانزد خاص و عام بود همه اهل شهر احترام خاصی بهش قائل میشدند چنان که از شهرهای دیگه هم به دیدنش می آمدند .کسانی که پول برای خرید نان نداشتند بهشون نان میداد .هر وقت به خونه وارد میشد تکیه کلامش این بود سلام زن تنورت داغه چایئت به راهِ و زنش هم بهش خوش آمد میگفت و ماهیی که با خودش آورده بود و ازش میگرفت و در تنور سرخ میکرد و باهم میخوردند... تا اینکه روزی شاه از آوازه و شهرت این پیرمرد به خشم میاد و به وزیرش میگه باید کاری کنیم تا این پیرمرد پیش مردم اعتبار خودش و از دست بده چرا که مردم اعتمادی که به اون دارند به من که شاه شون هستم ندارند وزیر نقشه میکشه یک روز به اتفاق شاه با لباس مبدل وارد نانوایی پیرمرد میشن و چند تا نون ازش میخرند .دست توی جیب خود برده و میگویند ما پول همراه خود نیاوردیم بهش میگویند ما تاجر هستیم و از دیار دیگری اومدیم .پیرمرد میگه اشکالی نداره شما نون ها را ببرید هر موقع اومدید این طرف پولش و میدید.وزیر میگه نه اصلا نمیشه شاید نیومدیم .پیرمردمیگه باشه در اون صورت حلالتون میکنم .شاه از دستش انگشتری که نشان پادشاهی او بود از انگشتش در آورد و به پیرمرد داد و گفت این پیشت باشه هروقت ما پول تو را دادیم این و ازت پس میگیریم ولی مواظب باش گمش نکنی چون خیلی گران بهاست‌پیرمرد قبول نکرد. ولی وزیر و شاه به اصرار بهش دادند. وقتی کارش تموم شد و به خونه رفت زنش از دیدن انگشتر تعجب کرد و پرسید این کجا بود و اون هم تمام ماجرا را برایش تعریف کرد .زنش گفت نباید قبول میکردی اگه خدای نا کرده گم بشه چی ؟ ما توان مالی اون و نداریم که جبرانش کنیم . خلاصه اون شب پیرمرد انگشتر و میندازه به انگشتش و میگیره میخوابه . وزیر و شاه که برای پیرمرد بیچاره نقشه کشیده بودند .شبانه چند مامور و مخفیانه به خونه پیرمرد می فرستند تا اون انگشتر را ازش بدزدند . ماموران این کار و را با موفقت انجام میدن و انگشتر و از پیرمرد میدزدند و تحویل پادشاه میدهند . بیچاره پیرمرد وقتی صبح بلند شد دید انگشتر نیست . همه جای خونه را زیر و رو کرد ولی اثری از انگشتر نبود زنش گفت حالا چه کار میکنی گفت نمیدونم فعلا برم مغازه اگه اومدند ماجرای دزدیده شدنش و بهشون میگم .پیرمرد وقتی مغازه را باز کرد وزیر اومد و تقاضای امانتشون و کرد وپول نون ها را بهش داد پیرمرد ماجرا را بهش گفت که آره دیشب انگشتر را ازم دزدیدند و وزیر عصبانی شده اون بیچاره را کشان کشان به قصر شاه برد وقتی وارد قصر شد در جا خشکش زد چون دید کسی که ازش نون خریده بود شاه بود .شاه با عصبانیت بهش گفت اگه تا یک هفته نتونی انگشتر را پیدا کنی گردنت را میزنم فقط یک هفته . پیرمرد با ناراحتی قصر را ترک کرد و به خونه اش رفت زنش وقتی ناراحتی او را دید ازش پرسید چه شده . پیرمرد گفت بیچاره شدیم زن کسی که انگشتر را بهم داده بود شاه بوده و یک هفته بهم مهلت داده تا براش پیدا کنم و گر نه اعدامم میکنه. خلاصه هر روز با ناراحتی میرفت سر کار و برمیگشت تا اینکه پنج روز از مهلتش گذشت که زنش بهش گفت ببین من اون روز خوب به اون انگشتر نگاه کردم و مدلش دقیقا یادمه میتونیم سفارش ساخت بدلش و بدیم برامون بسازند و ببری تحویل شاه بدی بعد یواشکی از این شهر کوچ میکنیم تا اونها بیان بفهمن اون انگشتر بدل است ما از اینجا فرسنگها دور شده ایم پیرمرد گفت نه زن با این کارم و فرار مهر تائید دزدی را به پیشانی خود میزنم فقط به خدا توکل میکنم چرا باید از کاری که نکردم فرار کنم خدا خودش بزرگه خودش کمکم میکنه فرداصبح بلند شد و رفت سر کار . ششمین روز بود شاه و وزیر خوشحال از این که فردا گردن پیرمرد را میزنیم میرند کنار رود خانه برای ماهگیری شاه یه ماهیه بزرگ از آب داشت میکشید بیرون که یه دفعه پاش سر میخوره می افته رودخونه ملازمان وقتی شاه را از آب میکشند بیرون شاه متوجه میشه که انگشتر در انگشتش نیست به ملازمان دستور میده که اون و برام پیدا کنید هر چه میگردند کمتر می یابند انگار که آب شده رفته بود توی زمین........ شاه با ناراحتی تما به قصرش برمیگرده .پیرمرد غروب روز ششم وارد خونه اش شد با یک ماهی کوچک در دستش زنش گفت امروز ماهیه بزرگی به تورت نخورده . پیرمرد گفت خوب قسمت آخرین شب زندگیم همین اندازه بود پا شو چاقو را بیار زنش چاقو را آورد دست شوهرش داد و اون هم شروع به پاک کردن ماهی کرد و تمیزش کرد دید همون انگشترشاهه خیلی خوشحال شد و خدا را شکر کردوبه زنش گفت دیدی گفتم زن توکلت به خداباشه خدا ارحم الراحمینه https://eitaa.com/samen_meraj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کالباس خونگی🥰 مواد لازم : سینه مرغ ۸۰۰ گرم هویج ۴ عدد فلفل دلمه ۱ عدد قارچ ۵ عدد پیاز ۱ عدد سیر ۳ عدد چوب دارچین ۱ تیکه پودر ژلاتین ۳ ق غ زردچوبه پودر سیر فلفل سیاه ۲ ق غ سس باربیکیو ۲ ق چ آویشن نمک گلپر ‌┄┅┅❈••🍕🍟🍕••❈┅┅┄ 🍳آشپزےخوشمزھ ツ @lezatashpazy •😋🫐• https://eitaa.com/samen_meraj