eitaa logo
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
908 دنبال‌کننده
25.2هزار عکس
11.6هزار ویدیو
328 فایل
کانال معرفتی و تربیتی دوستان بهنامی نو+جوان+بهشتی ارتباط با ادمین 👇👇 @abasaleh14
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله: 📍 بينَ الإيمانِ و الكُفرِ تَركُ الصَّلاةِ؛ 📌 مرز ميان ايمان و كفر، ترك نماز است. 📚 كنز العمّال، ح۱۸۸۶۹ @fanos25
حاج حسین یکتا: بچه‌ها مراقب باشید. خیلی وقتا بچه‌ها حواسمون به چشمامون نیست. خودمون، خودمون رو چشم می‌زنیم. یا چشمامون چیزایی رو میبینه که نباید ببینه هنوز چشاتون بچه‌ها خوشگل ندیده که دختره خودش درست میکنه دلتون میره... چرا امام زمان(عج) به علی بن مهزیار، در ملاقاتی که با حضرت داشت، فرمودن امشب رو پیش ما بمون؟! طرف پرسید امام زمان شما چقدر منو دوست دارین؟؟ حضرت فرمودن: هرچقدر تو من دوست داری. چقدر چشمتو از "نامحرم" نگه میداری؟! بگو نگاهش نمی‌کنم تا جیگر خنک بشه امام زمانمو ببینم... آخه بچه‌ها ما خوشگل ندیدیم... @fanos25
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حالِ دنیا خوب نیست...خدایا! این پریشان حالی را با ظهور ولی ات، به احسن الحال تبدیل بفرما. @fanos25
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ویدئویی قابل تامل از آنچه در اروپا می گذرد ⭕️بعد از ورود ویروس کرونا به کشور فرانسه، این کشور نتوانسته است تا مواد بهداشتی مورد نیاز مردم خود را تامین کند و به همین دلیل نیز این روزها ماسک و مواد بهداشتی فقط در اختیاری افرادی قرار می گیرد که به ویروس کرونا مبتلا شده باشند. 💢وقتی این قبیل ویدئوها را در کنار اقدامات همگان مردم ایران برای تولید ماسک و همچنین توزیع رایگان آن قرار می دهیم، به ایرانی بودن خودمان افتخار می کنیم.
🌸حوصله ی ما از خانه نشینی سررفته؟! 😷کافیست تخت بیمارستان را مجسم کنیم که میتوانستیم هم اکنون روی آن از ناراحتی جسمی و روانی کلافه باشیم! کدام ترجیح دارد؟؟ خانه یا بیمارستان؟؟ 👨‍⚕میتوانستیم جای پزشکی باشیم که بیماران توی صورتش عطسه و سرفه میکنند و هر آن ممکن است به کام ویروس کشیده شود. کدام راحت تر است مبل کسل کننده ی خانه یا جایگاه او؟؟ میتوانستیم جای پرستاری باشیم که روزهاست فرزندانش را به دیگران سپرده از ترس اینکه موقع بازگشتن از بیمارستان آنها را آلوده کند! کدام سختتر است؟ ندیدن فرزندان یا کنارشان وقت گذراندن کنج خانه؟؟؟؟ 🏡خانه هر چقدر هم کسل کننده باشد، راحت است! خودخواه نباشیم! تاوان سرگرمی و حوصله سرنرفتن خودمان را از دیگران نگیریم! ارسالی مخاطبین
به غافلین و فراموشکاران 🤔 🔴🔸از خانواده بی خبر بودیم ویروس می فهماند که خونه بمون به فریاد زن و بچه ات هم برس 🔴🔸بی خبر از پدر و مادر بودیم ویروس کرونا می فهماند که خونه بمون به خدمت پدر و مادر هم برس 🔴🔸غافل از خداوند بودیم (نماز و قرآن و دعا و استغفار و..) ویروس کرونا می فهماند که خونه بمون نماز و دعا استغفار هم برس 🔴🔸خداوند همه چیز به ما داده اما ناشکری می کردیم ویروس کرونا می فهماند که خونه بمون شکر خداوند هم بکن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_پنجم 💠 عباس بی‌معطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش نمان
✍️ 💠 گریه یوسف را از پشت سر می‌شنیدم و می‌دیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشک‌هایش می‌کند که مستقیم نگاهش کردم و بی‌پرده پرسیدم :«چی شده؟» از صراحت سوالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد :«بچه‌ها عباس رو بردن درمانگاه...» گاهی تنها خوش‌خیالی می‌تواند نفسِ رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم :«دیدم دستش شده!» 💠 و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد :«الان که برگشت یه راکت خورد تو .» از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زن‌عمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم. 💠 دیگر نمی‌شنیدم رزمنده از حال عباس چه می‌گوید و زن‌عمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه می‌دویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدم‌هایم رمقی مانده بود نه به قلبم. دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس می‌کردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم. 💠 تخت‌های حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. به‌قدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر به رگ‌هایش نمانده است. چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده می‌شد و بالای سرش از افتادم. 💠 دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمی‌زد. رگ‌هایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، عباس من شده است. زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این به چشمم نمی‌آمد که همان دست از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود. 💠 سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی به‌قدری روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد. شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه می‌دیدم نگاهم نمی‌شد. 💠 دلم می‌خواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع می‌کردم و زیر لب التماسش می‌کردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند. با همین چشم‌های به خون نشسته، ساعتی پیش نگران جان ما را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود. 💠 با هر دو دستم به صورتش دست می‌کشیدم و نمی‌خواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس می‌زدم :«عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!» دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم :«عباس می‌دونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، کردن، الان نمیدونم زنده‌اس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم می‌خواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن، اما انقدر خسته بودی خجالت می‌کشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق می‌کنم!» 💠 دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره برای کشتن دل من کافی بود. اجازه نمی‌داد نغمه ناله‌هایم را بشنود که صورتم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار می‌دادم و بی‌صدا ضجه می‌زدم. 💠 بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث می‌شد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در جا شده‌ام که ناله مردی سرم را بلند کرد. عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی دست روی سینه گرفته و قدم‌هایش را دنبال خودش می‌کشید. پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر ناله‌ای برایش نمانده بود که با نفس‌هایی بریده نجوا می‌کرد. 💠 نمی‌شنیدم چه می‌گوید اما می‌دیدم با هر کلمه رنگ از صورتش می‌پَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد. پیکر پاره‌ پاره عباس، عمو که از درد به خودش می‌پیچید و درمانگاهی که جز پرستارانش وسیله‌ای برای مداوا نداشت. 💠 بیش از دو ماه درد و مراقبت از در برابر و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و عباس دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود. هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی می‌خواستند احیایش کنند، پَرپَر می‌زدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت کشیدن جان داد... ✍️نویسنده:
آقا از دور سلام😔✋ آری ما شرمنده‌ایم که شیعه‌های خوبی برایت نبودیم، فقط همین... درب‌های حرم امام رضا (ع) برای حفظ سلامتی زائران بطور موقت بسته شده و زائران رضوی پشت درب‌های بسته سلام می‌دهند @fanos25
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
0073 baghareh 187.mp3
10.98M
۷۳ آیه ۱۸۷ منبع قصّه این برنامه👇 📚برگرفته از کتاب «پیشوایان هدایت، جلد دوم، صفحات ۱۴۴ - ۱۴۶»؛ اثر سید منظر حکیم ❗️قابل توجه والدین محترم: بعضی از قسمتای آیه ۱۸۷ به صورت مضمونی معنا شده. با تشکر از گروه "نسیم قدر" که زحمت اجرای تیتراژ این برنامه رو کشیدن
0074 baghareh 188.mp3
4.94M
۷۴ آیه ۱۸۸ با تشکر از گروه "نسیم قدر" که زحمت اجرای تیتراژ این برنامه رو کشیدن.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب نامه / چند نکته مهم در خصوص یک رخداد خیلی مهم / اتفاقی که همواره از آن غافل بوده ایم/ آقای تحلیلگر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴چشم ها را باز کنیم کمر ها را سفت ببندیم خبری در راه است... 📣الا یا اهل العالم انا منتقم الحسین 📯انا المهدی این انصار المهدی😔 🌿این المنتظرین؟ 🌿این المنتصرین؟؟ @fanos25
بایـد حنـا کرد ... شما را باید حنـا کرد گذاشت بر جــان که بمـانیـد ... @fanos25
ترجیح میدم تو خونه بشینم به ساحل و جنگل فکر کنم تا اینکه برم بیمارستان و به خونه فکر ‌کنم. در خانه می مانیم ❗️ @fanos25