ای منتقم آل علی کعبه مهیّاست
بردار ز رخ پرده که باتو ظفرآید
داریم امیدتو امید دل ارباب
دانیم که هجران توآخر بسرآید
این مژده فقط سهم دل منتظران است
که آید خبر ای اهل ولا منتَظَر آمد
#اللهمعجللولیکالفرج
🌹🍃🌹🍃
@fanos25
الشوری.۳۸
#کتاب_زندگی
#مثبت_بهنام_دانش_آموزی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیروز سالگرد شهادت
شهید مدافع حرم
#مصطفی_صدر_زاده است
سالگرد شهادتت مبارک ✨
فدائیه عمه زینب جان 💚
پیش حضرت زهرا و ارباب شفاعتمون کن🖇
:)🌱💔
به وقت روز پرواز 🕊:
۱۳۹۴/۸/۱
@fanos25
👈دقت کرده اید که همیشه دنبال زمان یا مکانی خاص، برای سرمایه گذاری هستیم تا در فرصتی برابر دیگران، سرمایه هایمان را چند برابر افزایش دهیم.🤔
✍ درباره اعمال انسان هم همین گونه است، زمانها و مکان هایی وجود دارد که باعث میشود اعمال چند برابر حساب شود.☺️
امام محمد باقر عليه السلام می فرمایند :
✅خوبى و بدى در روز جمعه چند برابر (حساب) مى شود.👌
✍امروز یک محبت به پدر، مادر چند برابر محاسبه می شود.
#مثبت_بهنام_دانش_آموزی
ماهها تبلیغات و میلیاردها هزینه برای ضدِ زن نشان دادن مذهبیها یک طرف، خون پاک امثال شهید محمد محمدی هم طرف دیگر!
بانوان این سرزمین هر روز بیشتر فاصله سوءاستفاده کنندههای سیاسی از موضوعات زنان را با فداییان حفظ ناموس در سرتاسر وطن خواهند شناخت...
@fanos25
12.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍ ماشاالله به این شیرزن انقلابی
دلمان را خنک کرد...
🎥نمایندهای که مجلس و دولت را به توپ بست...
⏪کولاک دکتر «سارا فلاحی» نمایندهی استان ایلام در صحن علنی مجلس...
👏👏👏👏👏👏
سکوت امروز ما نمایندگان مجلس در مقابل فجایع اقتصادی برخی مدیران خیانت است به خون شهدا
سیاستمداران بی کفایت همیشه در طول تاریخ گرای ترور سراداران شجاع و رشید این مملکت را به دشمن داده اند از آریو برزن تا سپهبد قاسم سلیمانی
امروز برخی خدمات این نظام را در پستوی های بی کفایتی خود به اسارت گرفته اند
فریب وعده های دروغین برخی وزرا در برخی کمیسیون ها را نخورید
در این ۸ ماه پایانی عمر دولت اگر شجاعانه کار کنیم مملکت را ۸۰ سال به جلو انداخته ایم و اگر سکوت کنیم در مقابل ثانیه ثانیه فجایع به بار آمده در این ۸ ماه مسئولیم
#من_انقلابی_ام
_______________
نطقی آتشین و انقلابی. واقعا یاد مدرس را زنده کردند. نطق بدون نوشته و از حفظ، آفرین، احسنت!🌸
@fanos25
🌄 قانون مداری و با فرهنگ بودن به مکان سکونت، شغل و مدرک تحصیلی ربط نداره.
#ماسک_میزنم
مهارتهای کلامی_5.mp3
10.04M
#مهارتهای_کلامی ۵
حق #زبان بر ما، این است که بوسیلهی آن؛
ـ هم به خودمان خیر برسانیم،
ـ هم به دیگران!
زبان تند، تیز، طعنهانگیز، بیادب ... دائماً در میان دو آتش دست و پا میزند؛
ـ آتشی که بر صاحب خود میزند!
ـ آتشی که بر اطرافیانش میزند!
#استاد_شجاعی 🎤
@fanos25
#سواد_رسانه_ای4⃣
👥💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
@fanos25
*┅═⊰༻🌺 ﷽ 🌺 ༺⊱═┅*
👤 برای چی اومدن شهر شما؟
- میگه اینجا دکترهای بهتری برای مشکل زانو هست!
👤 پس حسابی سرت شلوغه؟! تازه اصلا معلوم نیست خوب بشه یا نه!
- آره، ولی خب آخه اینجا هم کسی رو ندارن.
❗️ میدونید پیامبر جانمان، چه می فرمایند؟!
#ربیع_الاول
#رحمت_العالمین
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
@fanos25
*┅═⊰༻🌺🌺-🌺🌺༺⊱═┅*
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
پروانه ای دردام عنکبوت #بخش_شصت_وچهار علی قهوه رامزمزه کردوگفت:ببین سلماجانم,قبل ازاینکه جواب سوال
پروانه ای دردام عنکبوت
#بخش_شصت_وپنج
امروز بعداز یکهفته که از ازمایش دادن ما گذشته,راهی سفریم ،دلم گرفته ,درسته این چند وقته از خانه بیرون نیامدم اما دلم خوش بود که تو شهر خودم هستم,جایی نفس میکشم که بوی پدر ومادرولیلا را میدهد وهراز گاهی با عماد وطارق هم تلفنی صحبت میکردم ,اما با رفتن به خانه ی عنکبوت همین دلخوشی های کوچک هم ازمن گرفته میشود,علی میگه این گوشی امنیتی که راحت باهاش تماس میگرفتم را باید پس بدیم,چون امکان دارد توبازرسی اسراییلیا لوبره وما بدون هیچ وسیله ای ارتباطی باید قدم به مکان جدیدی بگذاریم,ابوصالح واون ارگانی که نمیدونم کیه وچیه,قول حمایت همه جانبه داده اند ,حتی برای من وعلی حقوق ماهانه درنظر گرفته اند تا اونجا که هستیم از این بابت مشکلی نداشته باشیم.اما علی مخالف هست ومیگه تا کارمفیدی انجام نداده ام به خودم این حق را نمیدهم که از بیت المال مسلمین استفاده کنم,یه سرمایه کوچکی جورکرده تا وقتی اونجا مستقر شدیم وتا کار مناسبی راه بیاندازد,کفاف زندگی دونفرمان را میدهد....
دل توی دلم نیست....نمیدونم قراره چی پیش بیاد اما توکل کردم برخدا ویاری میجویم از حجت زنده اش,مهدی زهراس...
ازامروز قرارگذاشتیم توهیچ شرایطی اسامی اصلیمون را صدا نزنیم .عه علی داره صدام میزنه...
علی:هانیه جان ,بیا دیگه ,چمدانها هم بردم,دل بکن از این اسباب اثاثیه ها,قول میدم توسرزمین موعود بهترش رابرات بخرم.
علی گفته بود نباید قران را همرام بیارم اما دلم نمیومد قران طارق را جا بگذارم ,پس یک شب قبل از رفتن بااحتیاط کامل علی ,من را به خانه خودمان برد....همه جا سوت وکور بود,اول رفتم داخل زیر زمین,تخت چوبی سرجاش بود,قران را گذاشتم توکشو زیر تخت البته به طارق گفتم که میگذارمش اونجا,رفتم بالا ,صبرکردم چشام به تاریکی عادت کنه خدای من خونه ی پدری ام, کلا غارت شده بود ,دیگه خبری از تک وتوک وسیله هایی که مونده بود,نبود....اخرین نگاه هام را توتاریکی به کل خونه مون ,خونه ای که یاداور بچگیام,یاداور شیرین ترین لحظات زندگی ام وتلخ ترین ساعات عمرم بود,انداختم.
همراه علی به حیاط پشتی خونه رفتم وخودم را انداختم روقبر لیلا.....گفتم که عماد را پیدا کردم,گفتم که راهی سفرم و...
همینجور که گریه میکردم ,دستان گرم علی دوباره من رااز حال وهوای غمبارم بیرون اورد ودوباره بااحتیاط کامل برگشتیم اپارتمان...
علی:هانیه کجایی؟؟
من:امدم هارون جان,امدم وباعجله به سمت سرنوشتی نامعلوم رفتم.
با ماشین به سمت سوله های اول شهر رفتیم ,همانجایی که نزدیک دوماه پیش من ولیلا اسیربودیم ,انگار که سالها از اسارتم میگذشت,یعنی روزگارم چنین دیر میگذشت اما اینک درکنار علی شیرین میگذشت.
یک هلی کوپتر بزرگ که نمیدانم اسمشان چیست ,انجا بود یک سری وسایل مورد نیاز داعشیهارا اورده بود ,به محض اینکه خالی شد ,عده ای که اماده ی خارج شدن از عراق بودند سوارشدند ,همه جور ادمی داخلشون بود ,اما بیشترشان داعشی ونظامی بودند.
مدارک همه را نگاه میکردند اما هارون یعنی همون علی خودمان ,مثل اینکه سرشناس بود وباکلی احترام سوارمون کردند,مثل اینکه قرار بود تعدادی را سوریه پیاده کنن وبعد بلافاصله به سمت اسراییل حرکت کنیم.
نمیدونم چی شد که شب داخل خاک سوریه که تحت سیطره ی داعش بود موندیم وصبح زود حرکت کردیم سمت اسراییل....یک ساعت بعد داخل فرودگاهی در تل اویو پیاده شدیم,استرس تمام وجودم راگرفته بود,قبلا باعلی صحبت کرده بودم وبرای پوششم تصمیم گرفتیم فعلا چادروروبنده را بردارم بایک پیراهن عربی بلند وشال عربی وارد خاک فلسطین اشغالی شدم ,هرم هوای گرم که به صورتم خورد حالم رابهم زد,علی محکم دستم را دستش گرفته بود وبادست دیگه چرخ دستی که چمدانهامون داخلش بود هل میداد.
به ساختمان فرودگاه رسیدیم,علی مدارک را نشان داد وچمدانهامون را گرفتندوما را راهنمایی کردن به طرف یه ماشین,مونده بودم این کارا برای چی هست اما میترسیدم حتی باعلی صحبت کنم,داخل ماشین نگاهی به علی انداختم خیلی ریلکس وفارغ از این دنیا نشسته بود وتا دید نگاهش میکنم با دست یه بوسه برام فرستاد,به حالش غبطه میخوردم,واقعا نمیدونستم که این تفاوت جنسییتی هست که علی اینقد ارومه یا واقعا ازکارش مطمینه که اینقدر راحته....
جلوی یک بیمارستان مارا پیاده کردند ومن وعلی را هرکدام به طرفی بردند,از اونچه که میدیدم واقعا تعجب میکردم ,داخل بیمارستان از ورودیهاش گرفته تا اتاقها و...زنان ومرداش ازهم جدا بود...یعنی اینا برای چی حریم مرد وزن را رعایت میکنن,پوشش خانومها هم خیلی پوشیده ودوراز برهنگی بود اگه نمیدونستم که الان اسراییل هستیم حتما حدس میزدم که داخل یک کشور اسلامی هستیم.
من رابه اتاقی راهنمایی کردند,یه خانوم اونجا بود وخبری ازعلی هم نبود ,دوباره حس ترس تمام وجودم راگرفت...هدفشون ازاین کارا چیه؟
ادامه دارد.
#قلم_پاک_ط_حسینی
@fanos25
پروانه ای دردام عنکبوت
#بخش_شصت_وشش
خانومی که لباس سفید بلندی بایه کلاه سفید پوشیده بود ,گویا دکتری ,چیزی بود,اشاره کرد که بنشینم.
نشستم وتا دست به سرنگ و...شد,فهمیدم میخواد ازمایش بگیره.خلاصه ازمایش گرفت ودوباره رفتم یه اتاق دیگه واونجا از کل انگشتان دست وپام انگشت نگاری الکترونیکی کردن وبا خودم میگفتم عجب سفت وسخت میگیرنش ,خوبه کله ام را نذاشتن تودوربین خخخح که انگار میخواستند اونم بزارن واز همه طرف,نیم رخ,تمام رخ و...عکس چهره گرفتند.
این کارا چندساعتی طول کشید وبعداز گرفتن تمام اطلاعات واسکن کل تن ما یه کارت دادن دستمون به عنوان شهروند موقت وگفتند که تا جواب تمام ازمایشات را,بررسی نکنن ,کارت اقامت دایم وشهروندی اسراییل به ما تعلق نمیگیرد.
اومدم جلوی محوطه همون به,اصطلاح بیمارستان وقامت رعنای عشقم علی...تمام نگرانیهایم رابه باد داد .
دوباره برمون گرداندن به فرودگاه وچمدانهامون را تحویلمان دادند وبه قول علی ازادمان کردند.
همینطور که کیفم را روی دوشم مرتب میکردم گفتم:ع ع نه نه ببخشید,هارون جان تکلیف چیه,تواین شهر غریب چه کنیم؟
علی :نبینم باوجود مرررردت ,از غم غربت بگی هااا الان درستش میکنم.
یه تاکسی از فرودگاه گرفت وبه راننده گفت :من وخانوم را ببر یه هتل خوب.
این راهم بگم که زبان اصلی اسراییل عبری هست منتها اکثر اسراییلیها زبان عربی را بلدن ,یعنی اموزششون دادند وبرای همین ما برای ارتباط برقرار کردن ,هیچ مشکلی نداشتیم,حتی نام تمام خیابانها وکوچه ها به دوشکل عبری وعربی نوشته شده بود.
تاکسی داخل یک خیابان شد که هر چندقدمیش یه جا هتل بود.
پیاده شدیم ,علی روکرد به من وگفت:ملکه ی من ,انتخاب فرما تا کجا اطراق نماییم؟
نگاه به اطراف کردم همه تقریبا یه شکل بودند,یکدفعه اخر خیابان یه هتل دیدم که نوشته بود هتل هارون...
اشاره کردم طرفش وگفتم:به افتخار مرد زندگیم ,پیش به سوی هارون...
علی:عجبببب, بنازم دید چشمانت را که شکاری چون من را از همه جا شناسایی میکند ,حتی نامم را از دور میرباید خخخخخ
خنده کنان دست در دست هم با شکمی خالی که از گرسنگی درونش جنگ وجدل بود ,پیش به سوی هتل گام برداشتیم.
تا چه پیش آید...الله اعلم...
وارد هتل شدیم ,صحن ورودیش یک دست مبل راحتی گذاشته بودند وهوای خنکی که به صورتم خورد,کمی حالم را جا اورد،یک مردجوان حدودا بیست ودو ,بیست وسه ساله پشت پیش خوان هتل مشغول رسیدگی به دفاتر بود.
علی:سلام,ببخشید یه جا برای استراحت میخواستم,همین موقع پیرمردی که کلاه کوچکی برسر داشت,ازهمین کلاه هایی که یهودیها فرق سرشون میزارن,از اتاق پشت پیش خوان با فنجانی قهوه تودستش, امد بیرون وبالبخند گفت:خوش امدید...اتاق جدا میخواهین یا باهم؟؟یعنی شما باهمید؟
اخه طبقه اول مال خانوماست,طبقه دوم مال اقایون وطبقه سوم مال مردهای متأهل با خانواده...
تعجب کردم ونتونستم جلوی خودم رابگیرم ,یکدفعه از دهنم پرید:یعنی حتی طبقه مرد وزنها هم از هم جداست؟
پیرمرد کمی از قهوه اش را سرکشید وگفت:توریست هستید یا مهاجر تازه وارد؟میبینم که حتی قوانین اینجا هم نمیدونید,یکی از قوانین اسراییل,رعایت حریم زن ومرد در همه جا فرق نمیکنه, هتل ها,بیمارستان ها و اتوبوس های داخل شهر وحتی قبرستان ها,باید رعایت بشود واین سیاست کلی هستش..حالا نگفتید توریست هستید یا شهروند تازه وارد؟
علی:من وهمسرم مهاجر هستیم ,از یهودیان عراق,همین امروز صبح رسیدیم اما تا کارهای اولیه ورودمان راانجام دادیم,طول کشید,الان به شدت خسته وگرسنه هستیم.
پیرمرد اشاره ای به پسرجوان کرد وگفت:یوسف,اوراق شناساییشون را ببین ویک سوییت دلباز از طبقه سوم بهشون نشان بده ونهارهم میهمان هتل هستند,ازشواهد برمیاد تا پیدا کردن منزل مناسب,درخدمتشون هستیم.
ذهنم پراز,سوالات جورواجور بود تا نمیپرسیدم ,ارام نمیگرفتم,برای همین عجله داشتم یه جا مستقر بشیم وبی خیال خستگی وگرسنگیم به سوالاتم برسم.
با همان مردجوان که یوسف اسمش بود طبقه سوم رفتیم وجلوی یک سوییت ایستاد ودر رابازکردوچمدانهامون را برد داخل....
یوسف رفت بیرون قرار شد برامون چیزی,بیاره تا بخوریم.
خودم را انداختم روی تخت دونفره ای که مشرف به پنجره بود وگفتم :آخی....ع ع ,هارون اول بیا بشین که دارم از کنجکاوی میمیرم.
علی ناخنش راگذاشت روی بینیش ومشکوکانه درحال بررسی چمدانها بود....
ادامه دارد.
#قلم_پاک_ط_حسینی
@fanos25
سازمان بهداشت جهانی اعتراف کند
حسین(ع) معجزه کرد یا کرونا دروغ بود؟!
حدود دو ماه از دهه اول محرم و بیش از ده روز از ایام اربعین گذشت؛ اما پیشبینیهای مراکز بهداشتی از وضعیت کرونا در عراق هرگز بهدرستی محقق نشد.
طبق برخی از آمارها در تاسوعا و عاشورای امسال حدود ۵ میلیون زائر در کربلا حضور داشتند و سرشماریهای الکترونیکی عتبه عباسیه در ایام اربعین، کربلا را میزبان حدود ۱۵ میلیون زائر اعلام کرد.
ازسویی در چند سال اخیر با توجه به حضور و دخالتهای امریکا و ایجاد ناامنی و عقبافتادگیهای تحمیلی توسط غربیها در عراق، وضعیت این کشور از نظر بهداشتی و درمانی بسیار اسفناک، و شمار بیمارستانها، پزشکان، پرستاران و دارو بسیار کمتر از استانداردهای جهانی است.
پس در اینجا با سه عامل روبهروییم: جمعیت متراکم زوار در عاشورا و اربعین؛ وضعیت اسفناک بهداشتی در عراق؛ و گذشت بیش از ده روز از ایام اربعین که زمان کافی برای بروز علائم و انتشار ویروس است. گویا این سه مقدمه سازمانهای بهداشتی را باید به این نتیجه برساند که کرونا سرتاسر کشور عراق را فراگرفته است و بهزودی از کشته پشته میسازد.
اما جمعبندی اخبار "شبکه السومریه" عراق در خلال این روزها، نشان داد که آمار مبتلایان به کرونا و تلفات ناشی از آن دقیقا خلاف این پیشبینیهاست و سیر پیشرفت این ویروس در عراق بسیار طبیعی و باثبات گزارش میشود و وضعیت عراق برخلاف پیشبینیها هرگز بحرانی نشد و بلکه بیماری در کربلا بهشدت فروکش هم نمود.
بدیهی است که نگارنده قصد ندارد رعایت دستورالعملهای بهداشتی را زیر سوال ببرد و اتفاقا باور دارد که حفاظت از جان خود و دیگران شرعا و عقلا واجب است.
پرسش ما از سازمان بهداشت جهانی و متخصصان امر این است: چرا کرونا در عراق آنطور که شما پیشبینی میکردید، رشد نکرد؟
آیا سیدالشهدا علیهالسلام معجزه کرده، یا واقعیت کرونا چیزی است غیر از آنچه تاکنون شما به جهانیان دیکته کردهاید؟
ازسویدیگر متاسفانه در این روزها کشورمان با وجود تعطیلی اماکن زیارتی، مساجد، نماز جمعه، و محدودیتهای فراوان در عزاداری ایام محرم و بهرغم رعایت بیش از ۹۰درصد پروتکلهای بهداشتی توسط مومنان و عزاداران، با موج سوم و شدید کرونا روبهروست.
واقعیت چیست؟!
سازمان بهداشت جهانی تاکنون تجمعات و رعایت نکردن پروتکلهای بهداشتی را مهمترین عامل شیوع ویروس کرونا اعلام میکرد. همچنین مدیران وزارت بهداشت کشورمان که بعضا مریدان بیچونوچرای آرای آن سازماناند، همین حرفها را تکرار میکردند. حال باید پاسخگوی این ادعاها در برابر افکار عمومی باشند، و اگر پاسخی قانعکننده ندارند پس باید بهصراحت اعتراف کنند که این اتفاق در عراق معجزه بیبدیل اهلبیت علیهمالسلام بوده، و یا کرونا آنچیزی نیست که تاکنون میپنداشتند.
"محمدصادق ناطقی"
🔴 آمار کرونا در عراق (27 و 29مهر)
🔹کربلا و نجف با جمعیتی بیش از دو میلیون نفر و پذیرای 14000000 زائر
تعداد فوت کربلا=0
تعداد فوت نجف=1
⁉️کی بود میگفت صبر کنید یک هفته بعد اربعین فاجعه جهانی رو در عراق میبینید🤔
#کروناهراسی
#نفوذ
🔆«دست نیازمندُ،چَشمِ مُنتَظِر🔆
🤴نقل میکنند که شاه عباس وقتی میدان نقش جهان را میساخت، دم دمای غروب خودش میرفت و مزد کارگران را میداد.
👷کارگران هم برای دیدن شاه و هم برای گرفتن پول صف میکشیدند و خوشحال و قبراق مدتها در صف میماندند تا از دست شاه پول بگیرند.
🔸در این میان عدهای بودند که کار نکرده بودند و روی خاک غلت میزدند و لباسهای خود را خاکی میکردند و در صف میایستادند تا بدون زحمت کشیدن حقوق دریافت کنند.
🔹وقتی نوبت به آنان میرسید، سَر کارگرانِ عصبانی که کار نکردهها را خوب میشناختند، به پادشاه ندا میدادند و کارگران خاکمالیشده را با فحش و بد و بیراه بیرون میانداختند. اما شاه عباس آنها را صدا میزد و به آنها نیز دستمزد میداد و میگفت: من پادشاهم و در شان من نیست که اینان را نا امید برگردانم!
◽️«یا صاحب الزمان!»
◾️مدتهاست در بساط شما خودم را خاک مالی کردهام!
🔸گاهی در نیمهی شعبان،
🔹گاهی جمعهها،
🔸گاهی در زیارت و گاهی در قنوت نماز، دعایتان کردهام!
◾️میدانم این کارها، کار نیست و خودم میدانم کاری نکردهام ولی خوب یاد گرفتهام خودم را خاک مالی کنم و در صف، منتظر بمانم تا دستمزد دریافت کنم.
🔅ای پادشاهِ مُلکِ وجود!
🔹این دستهای نیازمند،
🔸این چشمهای منتظر،
🔹این نگاههای پرتوقع،
🔸گدای یک نگاه شمایند!
🔹یک نگاه!
🔸از همان نگاهها که به کارکردههای با اخلاصتان میکنید
ارسالی از زهرا گنجـــی .هفتم
#جمعه_های_انتظار
#مثبت_بهنام_دانش_آموزی
صداے آمدنٺ را بہ گوش ما برسان!
زمان غیبـٺ خود را بہ انتها برسان
ڪنار تربـت زهـرا بہ وقـٺ نافلہ اٺ
دعاے خویش را بہ یارے این گدا برسان
اَلَّلهُمـّ عجِّللِوَلیِڪَالفَرَج اَلــــــسٰاعة
✨ صبحت بخیرماه دل آرائی من✨
🌸🌸🌸🌸
@fanos25