eitaa logo
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
905 دنبال‌کننده
25.6هزار عکس
11.9هزار ویدیو
329 فایل
کانال معرفتی و تربیتی دوستان بهنامی نو+جوان+بهشتی ارتباط با ادمین 👇👇 @abasaleh14
مشاهده در ایتا
دانلود
رفتـن ِشما... تلنگریستـــ بر پیکره ی بے جان ِما کہ مےشود کـــربلایے زیست در هر زمان و مڪان... شب جمعه و یاد شهـــدا🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
پروانه ای دردام عنکبوت #بخش_شصت_ودو همینطور که علی از کارش وهارون و..میگفت بیسیمی که همراهش بود به
پروانه ای دردام عنکبوت من:سلام اقاهارون گل چی شده ؟سر اوردی؟؟ علی:سلام هانیه جان،جای بابات خالی که ببینه زحمتهاش به ثمر نشستند . من باخوشحالی ساختگی گفتم:جددددی ؟؟بگو جان هانیه،یعنی راهی شدیم؟وبعد انگار که یادم اومد بابام فوت کرده حالت بغض توصدام دادم گفتم:کاش پدرم بود واین روز رامیدید کاش بود وباما میمومد.. علی:اره عزیزم،امروز تماس گرفتند که یک سری ازمایشات انجام دهیم وبراشون بفرستیم ویک هفته دیگه هم راهی سفر هستیم وچشمکی بهم زد واشاره کردکه قلم وکاغذ روی اوپن را بیارم. اخه این چندوقته عادت کرده بودیم ,حرفهایی راکه نمیشه گفت را روی کاغذ برای هم مینوشتیم . درحینی که کاغذ وقلم را دستش میدادم ,مدام از شنیدن این خبر اظهار خوشحالی میکردم وطوری نشان میدادم که انگار اسراییل کعبه ی ارزوهای من بوده والان من مثل عاشقی که بوی وصال معشوق شنیده سراز پا نمیشناسه. علی برام نوشت،فیصل را راهی کردم... اخه تواین مدت خیلی پیگیر کارفیصل بودم,بچه بود دلم نمیامد تومیان جنگ بدون مادر واقوام بمونه,به علی پیشنهاددادم که یه جوری,فیصل را بیاره وراهیش کنیم تا بره پیش عماد وباهم بزرگ بشن اما علی مخالف بود میگفت درسته اقوام فیصل همه سعودی ووهابی هستند اما ما مثل داعشیا نیستیم که بچه های مردم را به دزدیم برای تعلیم کارهای خودمان...فیصل اگر بخواد هدایت بشه وراه بهشت که همون شیعه ی امیرالمومنین ع است را پیداکند,توهمون بزرگی هم میتونه تحقیق کنه وبه حقیقت برسه.علی معتقدبود که فیصل باید بره پیش اقوامش.... ذهنم تواین مدت درگیر فیصل هم بود الان خداراشکر کردم وبرای علی نوشتم,به کجا راهیش کردی؟ علی برام نوشت:آدم ابوعدنان را که برای سربه نیست کردن ناریه اومده بود پیدا کردم وفیصل را باهاش راهی عربستان کردیم تا به عشیره اش بپیوندد,حالا اینده اش چی بشه؟؟خدامیدونه..... بازهم خدا راشکر کردم که فیصل ازاین ورطه ی جنگ وخون ,بیرون رفت. بعداز نهار به اتاق خواب رفتیم ,اخه کلی سوال ذهنم را درگیر کرده بود که باید جواب میگرفتم. من:علی.....یه سوال علی:جانم ,عزیزدلم تو ده تا بپرس...کیه که جواب بده خخخخ دیگه تواین مدت به شوخیهای علی عادت کرده بودم وبارها خداراشکر کردم برای این موهبتی که بهم ارزانی داشته. من:اولا ,ازمایش چی چی هست؟اصلا برای چی هست؟ علی:ازمایش کلی از گروه خونی وحتی دی ان ای ,برای چی گفتن بگیریم رانمیدونم اما احتمال زیاد پای مسایل امنیتی دربین هست وصدالبته میخوان مطمین بشن که مریضی واگیرداری ,ایدزی و...نداریم که بهشون منتقل کنیم... من:علی....اسراییل چرا پیشرفت داعش براش مهمه که شرط پذیرفتن هارون را ,دادن اطلاعات کلیدی موصل ودرنهایت فتح موصل قرارداده؟ علی:آهان این شد دوتاسوال که به اندازه ی,صدتاسوال جواب داره.... باید یاد بگیری یه یهودی صهیون اطلاعاتش را راحت دراختیار کسی قرارنمیده که.... خندم گرفت وگفتم:اما یه شیعه ی مولاعلی ع برای خدمت به همرزمش جانش رامیده ,اطلاعات که سهله.... زد زیرخنده وگفت:عجب زبلی هااا,یه قهوه اعلا دم کن وبیار تا برات توضیح بدهم. ومن با حسی سرشاراز,عشق ومملواز محبت به سمت اشپزخانه رفتم. ادامه دارد @fanos25
پروانه ای دردام عنکبوت علی قهوه رامزمزه کردوگفت:ببین سلماجانم,قبل ازاینکه جواب سوالت رابدهم باید یک موضوعی را برات باز کنم,یعنی دانستن این چیزا یک پیشنیازه نه برای تو بلکه برای همه ی بچه شیعه ها لازمه که بدونن ,اخه داخل قران ما ,برای مسلمانها دودشمن بیان شده که باید ازشون برحذرباشیم وباهاشون مبارزه کنیم ,یکی شیطان یعنی همون ابلیس است ویکی هم قوم یهود....حالا برای اینکه ما بتوانیم با دشمنمون طوری مبارزه کنیم که برانها پیروز بشیم,باید خوب دشمنمون رابشناسیم,حالا من یه کم اطلاعاتت میدهم تا دشمن اسلام که همون قوم یهود ودرحال حاضر یهود صهیونیست است ,بشناسی... داخل تورات یهودیا(البته تورات تحریف شده شان)اومده که در اخرالزمان یک قوم برگزیده گرد هم میان وتمام دنیا را زیرسیطره ی خودشان میگیرند ودنیا رابهشت میکنند واین خناثان فکر میکنن قوم برگزیده,یهود هستش وازخیلی خیلی سال پیش دنبال یک مکان که ازهمه لحاظ خوب باشد برای قوم برگزیده بودند وچه مکانی بهتر ازبیت المقدس که درقدیم معبد سلیمان هم اونجا واقع شده بود وجایی هست درخاورمیانه که به تمام کشورهای اسلامی کمابیش ,دسترسی دارد وهمانطور که میدونی یهود دشمنی دیرینه ای با مسلمانها داره,قدمت این دشمنی از زمان تولد حضرت محمد ص شروع شده وتا ظهور مهدی عج که نواده ی پیامبر خاتم است ادامه دارد. یهودیا سرزمین مورد نظرشان یعنی همون ارض موعود را پیداکردند ودرابتدا با حیله ونیرنگ وبعدش با زور وجنگ وکشت وکشتار زیاد فلسطینیان,بیت المقدس وبرخی مناطق اطرافش را از آن خودشون میکنن ،یهودیهای متعصب را از اطراف دنیا از هرجا که فکرش رابکنی ,جمع میکنند,اعتقادات صهیون را به خوردشان میدهند وبا عزت واحترام به سرزمینهایی که اشغال کردند گسیل میدهند.....آه که اینها چه موجودات تنفرانگیزی هستند خدا اجر دل حضرت موسی ع را بدهد که چی از دست این قوم یعجوج ومأجوج میکشیده خخخخخ خندم گرفت از این همدردی علی با حضرت موسی ,اما داستان خیلی برام جالب بود وگفتم:زود بقیه اش رابگو علی جان.... علی:بله جانم برات بگه سلما خانم،بله اسراییل میشه خانه ی عنکبوت وهرچه یهودی بدذات هست دور هم جمع میشوند وبه خیال خودشون ,میخوان برای کل دنیا تصمیم بگیرند اما اول باید مملکتشان را گسترش بدهند ،پس شعار (از نیل تا فرات)را سرمیدهند ,یعنی ارض مقدس باید از نیل تا فرات گسترش یابد برای همین اولین اقدامشان این است کشور شام یا همون سوریه را تحت سیطره ی خودشون بگیرن وبعداز اونم به عراق برسند,برای همین منظور ,داعش را علم میکنند,این را بدان بوجود اورنده ی اصلی داعش وهسته ی شکل گیری داعش فقط وفقط اسراییل هست وصدالبته که از طرف ابلیسان دنیا حمایت فوق العاده هم میشود ,با بوجود اوردن داعش چندین هدف داشتند ،اولا اسلامی را که داعش به دنیا معرفی میکند مثل توپ صدامیدهد چون دین نوظهوریست که میکشد ومیبرد وغارت میکند واینجا به دوهدف اصلی میرسد یکی اینکه اسلام هراسی را دردنیا بوجود میاورد ومردم دنیا از اسم اسلام هم میترسند وسمت این دین مقدس نمیایند ودومین هدفش اینه که مسلمانهای واقعی راکه همون شیعیان هستند به دست مسلمانهای وهابی وتندرو میکشه وهدفهای زیرکانه وخبیثانه ی دیگه ای هم دارند که هروقت وارد اسراییل شدی ,مطمینم خودت کشفشان میکنی.... سرم از حرفهای علی,سوت کشید,از این دشمنی کینه توزانه ی یهود با مسلمانان,از اینهمه جنایت...از توهم قوم برگزیده و... من:علی دشمنی یهود با مسلمانها که قران هم گفته سرچیه؟ علی:یه سوال پرسیدی که جوابش به اندازه ی چهارده قرن پاسخ دارد... عجله نکن سلما جونم ,من الان باید برم پیش این ابلیسکها...توهم برو یه شام ساده دست وپا کن,فردا باید بریم ازمایش و... میدونستم که راهی راانتخاب کردم راه درستی هست ودقیقا مطابق با ایه ی قران(ومکرو مکرالله.. )اما نمیدونستم دراین راه چه چیزهای درد اوری میبینم وچه رنجهایی میکشم...الهی توکلت علی الله.... ادامه دارد.. @fanos25
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برآنیم در این بهار دلها ... دل نو عروسی رو با کمک های پر مهرمون شاد کنیم 😍 و به برکت این ماه دلامون و به دل هم پیوند بزنیم💕 شماره حساب گروه جهادی پایگاه شهید بهشتی 👇👇👇👇👇👇 ۶۲۷۳_۸۱۷۰_۱۰۰۶_۴۱۴۹ به نام گروه جهادی شهید امامی❤️ @fanos25
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای منتقم آل علی کعبه مهیّاست بردار ز رخ پرده که باتو ظفرآید داریم امیدتو امید دل ارباب دانیم که هجران توآخر بسرآید این مژده فقط سهم دل منتظران است که آید خبر ای اهل ولا منتَظَر آمد 🌹🍃🌹🍃 @fanos25
1_198234283.mp3
8.32M
📖 قرائت 🔸 روز بیست و چهارم 🔘شروع چله ۹۹/۷/۹ 🌷 @fanos25
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیروز سالگرد شهادت شهید مدافع حرم است سالگرد شهادتت مبارک ✨ فدائیه عمه زینب جان 💚 پیش حضرت زهرا و ارباب شفاعتمون کن🖇 :)🌱💔 به وقت روز پرواز 🕊: ۱۳۹۴/۸/۱ @fanos25 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌
👈دقت کرده اید که همیشه دنبال زمان یا مکانی خاص، برای سرمایه گذاری هستیم تا در فرصتی برابر دیگران، سرمایه هایمان را چند برابر افزایش دهیم.🤔 ✍ درباره اعمال انسان هم همین گونه است، زمان‌ها و مکان هایی وجود دارد که باعث می‌شود اعمال چند برابر حساب شود.☺️ امام محمد باقر عليه السلام می فرمایند : ✅خوبى و بدى در روز جمعه چند برابر (حساب) مى‏ شود.👌 ✍امروز یک محبت به پدر، مادر چند برابر محاسبه می شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ماه‌ها تبلیغات و میلیاردها هزینه برای ضدِ زن نشان دادن مذهبی‌‌ها یک طرف، خون پاک امثال شهید محمد محمدی هم طرف دیگر! بانوان این سرزمین هر روز بیشتر فاصله سوءاستفاده کننده‌های سیاسی از موضوعات زنان را با فداییان حفظ ناموس در سرتاسر وطن خواهند شناخت... @fanos25
12.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍ ماشاالله به این شیرزن انقلابی دلمان را خنک کرد... 🎥نماینده‌ای که مجلس و دولت را به توپ بست... ⏪کولاک دکتر «سارا فلاحی» نماینده‌ی استان ایلام در صحن علنی مجلس... 👏👏👏👏👏👏 سکوت امروز ما نمایندگان مجلس در مقابل فجایع اقتصادی برخی مدیران خیانت است به خون شهدا سیاستمداران بی کفایت همیشه در طول تاریخ گرای ترور سراداران شجاع و رشید این مملکت را به دشمن داده اند از آریو برزن تا سپهبد قاسم سلیمانی امروز برخی خدمات این نظام را در پستوی های بی کفایتی خود به اسارت گرفته اند فریب وعده های دروغین برخی وزرا در برخی کمیسیون ها را نخورید در این ۸ ماه پایانی عمر دولت اگر شجاعانه کار کنیم مملکت را ۸۰ سال به جلو انداخته ایم و اگر سکوت کنیم در مقابل ثانیه ثانیه فجایع به بار آمده در این ۸ ماه مسئولیم _______________ نطقی آتشین و انقلابی. واقعا یاد مدرس را زنده کردند. نطق بدون نوشته و از حفظ، آفرین، احسنت!🌸 @fanos25
🌄 قانون مداری و با فرهنگ بودن به مکان سکونت، شغل و مدرک تحصیلی ربط نداره.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣جوان یک کشور اگر بخواهد مثل موتور پیش‌برنده‌ای آن ملت را پیش ببرد، احتیاج داردبه اینکه ، و دلبسته به باشد. ۱۱ روز تا روز دانش آموز 🌺 @fanos25
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مهارتهای کلامی_5.mp3
10.04M
۵ حق بر ما، این است که بوسیله‌ی آن؛ ـ هم به خودمان خیر برسانیم، ـ هم به دیگران! زبان تند، تیز، طعنه‌انگیز، بی‌ادب ... دائماً در میان دو آتش دست و پا میزند؛ ـ آتشی که بر صاحب خود میزند! ـ آتشی که بر اطرافیانش می‌زند! 🎤 @fanos25
⃣ 👥💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. @fanos25
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*┅═⊰༻🌺 ﷽ 🌺 ༺⊱═┅* 👤 برای چی اومدن شهر شما؟ - میگه اینجا دکترهای بهتری برای مشکل زانو هست! 👤 پس حسابی سرت شلوغه؟! تازه اصلا معلوم نیست خوب بشه یا نه! - آره، ولی خب آخه اینجا هم کسی رو ندارن. ❗️ میدونید پیامبر جانمان، چه می فرمایند؟! @fanos25 *┅═⊰༻🌺🌺-🌺🌺༺⊱═┅*
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
پروانه ای دردام عنکبوت #بخش_شصت_وچهار علی قهوه رامزمزه کردوگفت:ببین سلماجانم,قبل ازاینکه جواب سوال
پروانه ای دردام عنکبوت امروز بعداز یکهفته که از ازمایش دادن ما گذشته,راهی سفریم ،دلم گرفته ,درسته این چند وقته از خانه بیرون نیامدم اما دلم خوش بود که تو شهر خودم هستم,جایی نفس میکشم که بوی پدر ومادرولیلا را میدهد وهراز گاهی با عماد وطارق هم تلفنی صحبت میکردم ,اما با رفتن به خانه ی عنکبوت همین دلخوشی های کوچک هم ازمن گرفته میشود,علی میگه این گوشی امنیتی که راحت باهاش تماس میگرفتم را باید پس بدیم,چون امکان دارد توبازرسی اسراییلیا لوبره وما بدون هیچ وسیله ای ارتباطی باید قدم به مکان جدیدی بگذاریم,ابوصالح واون ارگانی که نمیدونم کیه وچیه,قول حمایت همه جانبه داده اند ,حتی برای من وعلی حقوق ماهانه درنظر گرفته اند تا اونجا که هستیم از این بابت مشکلی نداشته باشیم.اما علی مخالف هست ومیگه تا کارمفیدی انجام نداده ام به خودم این حق را نمیدهم که از بیت المال مسلمین استفاده کنم,یه سرمایه کوچکی جورکرده تا وقتی اونجا مستقر شدیم وتا کار مناسبی راه بیاندازد,کفاف زندگی دونفرمان را میدهد.... دل توی دلم نیست....نمیدونم قراره چی پیش بیاد اما توکل کردم برخدا ویاری میجویم از حجت زنده اش,مهدی زهراس... ازامروز قرارگذاشتیم توهیچ شرایطی اسامی اصلیمون را صدا نزنیم .عه علی داره صدام میزنه... علی:هانیه جان ,بیا دیگه ,چمدانها هم بردم,دل بکن از این اسباب اثاثیه ها,قول میدم توسرزمین موعود بهترش رابرات بخرم. علی گفته بود نباید قران را همرام بیارم اما دلم نمیومد قران طارق را جا بگذارم ,پس یک شب قبل از رفتن بااحتیاط کامل علی ,من را به خانه خودمان برد....همه جا سوت وکور بود,اول رفتم داخل زیر زمین,تخت چوبی سرجاش بود,قران را گذاشتم توکشو زیر تخت البته به طارق گفتم که میگذارمش اونجا,رفتم بالا ,صبرکردم چشام به تاریکی عادت کنه خدای من خونه ی پدری ام, کلا غارت شده بود ,دیگه خبری از تک وتوک وسیله هایی که مونده بود,نبود....اخرین نگاه هام را توتاریکی به کل خونه مون ,خونه ای که یاداور بچگیام,یاداور شیرین ترین لحظات زندگی ام وتلخ ترین ساعات عمرم بود,انداختم. همراه علی به حیاط پشتی خونه رفتم وخودم را انداختم روقبر لیلا.....گفتم که عماد را پیدا کردم,گفتم که راهی سفرم و... همینجور که گریه میکردم ,دستان گرم علی دوباره من رااز حال وهوای غمبارم بیرون اورد ودوباره بااحتیاط کامل برگشتیم اپارتمان... علی:هانیه کجایی؟؟ من:امدم هارون جان,امدم وباعجله به سمت سرنوشتی نامعلوم رفتم. با ماشین به سمت سوله های اول شهر رفتیم ,همانجایی که نزدیک دوماه پیش من ولیلا اسیربودیم ,انگار که سالها از اسارتم میگذشت,یعنی روزگارم چنین دیر میگذشت اما اینک درکنار علی شیرین میگذشت. یک هلی کوپتر بزرگ که نمیدانم اسمشان چیست ,انجا بود یک سری وسایل مورد نیاز داعشیهارا اورده بود ,به محض اینکه خالی شد ,عده ای که اماده ی خارج شدن از عراق بودند سوارشدند ,همه جور ادمی داخلشون بود ,اما بیشترشان داعشی ونظامی بودند. مدارک همه را نگاه میکردند اما هارون یعنی همون علی خودمان ,مثل اینکه سرشناس بود وباکلی احترام سوارمون کردند,مثل اینکه قرار بود تعدادی را سوریه پیاده کنن وبعد بلافاصله به سمت اسراییل حرکت کنیم. نمیدونم چی شد که شب داخل خاک سوریه که تحت سیطره ی داعش بود موندیم وصبح زود حرکت کردیم سمت اسراییل....یک ساعت بعد داخل فرودگاهی در تل اویو پیاده شدیم,استرس تمام وجودم راگرفته بود,قبلا باعلی صحبت کرده بودم وبرای پوششم تصمیم گرفتیم فعلا چادروروبنده را بردارم بایک پیراهن عربی بلند وشال عربی وارد خاک فلسطین اشغالی شدم ,هرم هوای گرم که به صورتم خورد حالم رابهم زد,علی محکم دستم را دستش گرفته بود وبادست دیگه چرخ دستی که چمدانهامون داخلش بود هل میداد. به ساختمان فرودگاه رسیدیم,علی مدارک را نشان داد وچمدانهامون را گرفتندوما را راهنمایی کردن به طرف یه ماشین,مونده بودم این کارا برای چی هست اما میترسیدم حتی باعلی صحبت کنم,داخل ماشین نگاهی به علی انداختم خیلی ریلکس وفارغ از این دنیا نشسته بود وتا دید نگاهش میکنم با دست یه بوسه برام فرستاد,به حالش غبطه میخوردم,واقعا نمیدونستم که این تفاوت جنسییتی هست که علی اینقد ارومه یا واقعا ازکارش مطمینه که اینقدر راحته.... جلوی یک بیمارستان مارا پیاده کردند ومن وعلی را هرکدام به طرفی بردند,از اونچه که میدیدم واقعا تعجب میکردم ,داخل بیمارستان از ورودیهاش گرفته تا اتاقها و...زنان ومرداش ازهم جدا بود...یعنی اینا برای چی حریم مرد وزن را رعایت میکنن,پوشش خانومها هم خیلی پوشیده ودوراز برهنگی بود اگه نمیدونستم که الان اسراییل هستیم حتما حدس میزدم که داخل یک کشور اسلامی هستیم. من رابه اتاقی راهنمایی کردند,یه خانوم اونجا بود وخبری ازعلی هم نبود ,دوباره حس ترس تمام وجودم راگرفت...هدفشون ازاین کارا چیه؟ ادامه دارد. @fanos25
پروانه ای دردام عنکبوت خانومی که لباس سفید بلندی بایه کلاه سفید پوشیده بود ,گویا دکتری ,چیزی بود,اشاره کرد که بنشینم. نشستم وتا دست به سرنگ و...شد,فهمیدم میخواد ازمایش بگیره.خلاصه ازمایش گرفت ودوباره رفتم یه اتاق دیگه واونجا از کل انگشتان دست وپام انگشت نگاری الکترونیکی کردن وبا خودم میگفتم عجب سفت وسخت میگیرنش ,خوبه کله ام را نذاشتن تودوربین خخخح که انگار میخواستند اونم بزارن واز همه طرف,نیم رخ,تمام رخ و...عکس چهره گرفتند. این کارا چندساعتی طول کشید وبعداز گرفتن تمام اطلاعات واسکن کل تن ما یه کارت دادن دستمون به عنوان شهروند موقت وگفتند که تا جواب تمام ازمایشات را,بررسی نکنن ,کارت اقامت دایم وشهروندی اسراییل به ما تعلق نمیگیرد. اومدم جلوی محوطه همون به,اصطلاح بیمارستان وقامت رعنای عشقم علی...تمام نگرانیهایم رابه باد داد . دوباره برمون گرداندن به فرودگاه وچمدانهامون را تحویلمان دادند وبه قول علی ازادمان کردند. همینطور که کیفم را روی دوشم مرتب میکردم گفتم:ع ع نه نه ببخشید,هارون جان تکلیف چیه,تواین شهر غریب چه کنیم؟ علی :نبینم باوجود مرررردت ,از غم غربت بگی هااا الان درستش میکنم. یه تاکسی از فرودگاه گرفت وبه راننده گفت :من وخانوم را ببر یه هتل خوب. این راهم بگم که زبان اصلی اسراییل عبری هست منتها اکثر اسراییلیها زبان عربی را بلدن ,یعنی اموزششون دادند وبرای همین ما برای ارتباط برقرار کردن ,هیچ مشکلی نداشتیم,حتی نام تمام خیابانها وکوچه ها به دوشکل عبری وعربی نوشته شده بود. تاکسی داخل یک خیابان شد که هر چندقدمیش یه جا هتل بود. پیاده شدیم ,علی روکرد به من وگفت:ملکه ی من ,انتخاب فرما تا کجا اطراق نماییم؟ نگاه به اطراف کردم همه تقریبا یه شکل بودند,یکدفعه اخر خیابان یه هتل دیدم که نوشته بود هتل هارون... اشاره کردم طرفش وگفتم:به افتخار مرد زندگیم ,پیش به سوی هارون... علی:عجبببب, بنازم دید چشمانت را که شکاری چون من را از همه جا شناسایی میکند ,حتی نامم را از دور میرباید خخخخخ خنده کنان دست در دست هم با شکمی خالی که از گرسنگی درونش جنگ وجدل بود ,پیش به سوی هتل گام برداشتیم. تا چه پیش آید...الله اعلم... وارد هتل شدیم ,صحن ورودیش یک دست مبل راحتی گذاشته بودند وهوای خنکی که به صورتم خورد,کمی حالم را جا اورد،یک مردجوان حدودا بیست ودو ,بیست وسه ساله پشت پیش خوان هتل مشغول رسیدگی به دفاتر بود. علی:سلام,ببخشید یه جا برای استراحت میخواستم,همین موقع پیرمردی که کلاه کوچکی برسر داشت,ازهمین کلاه هایی که یهودیها فرق سرشون میزارن,از اتاق پشت پیش خوان با فنجانی قهوه تودستش, امد بیرون وبالبخند گفت:خوش امدید...اتاق جدا میخواهین یا باهم؟؟یعنی شما باهمید؟ اخه طبقه اول مال خانوماست,طبقه دوم مال اقایون وطبقه سوم مال مردهای متأهل با خانواده... تعجب کردم ونتونستم جلوی خودم رابگیرم ,یکدفعه از دهنم پرید:یعنی حتی طبقه مرد وزنها هم از هم جداست؟ پیرمرد کمی از قهوه اش را سرکشید وگفت:توریست هستید یا مهاجر تازه وارد؟میبینم که حتی قوانین اینجا هم نمیدونید,یکی از قوانین اسراییل,رعایت حریم زن ومرد در همه جا فرق نمیکنه, هتل ها,بیمارستان ها و اتوبوس های داخل شهر وحتی قبرستان ها,باید رعایت بشود واین سیاست کلی هستش..حالا نگفتید توریست هستید یا شهروند تازه وارد؟ علی:من وهمسرم مهاجر هستیم ,از یهودیان عراق,همین امروز صبح رسیدیم اما تا کارهای اولیه ورودمان راانجام دادیم,طول کشید,الان به شدت خسته وگرسنه هستیم. پیرمرد اشاره ای به پسرجوان کرد وگفت:یوسف,اوراق شناساییشون را ببین ویک سوییت دلباز از طبقه سوم بهشون نشان بده ونهارهم میهمان هتل هستند,ازشواهد برمیاد تا پیدا کردن منزل مناسب,درخدمتشون هستیم. ذهنم پراز,سوالات جورواجور بود تا نمیپرسیدم ,ارام نمیگرفتم,برای همین عجله داشتم یه جا مستقر بشیم وبی خیال خستگی وگرسنگیم به سوالاتم برسم. با همان مردجوان که یوسف اسمش بود طبقه سوم رفتیم وجلوی یک سوییت ایستاد ودر رابازکردوچمدانهامون را برد داخل.... یوسف رفت بیرون قرار شد برامون چیزی,بیاره تا بخوریم. خودم را انداختم روی تخت دونفره ای که مشرف به پنجره بود وگفتم :آخی....ع ع ,هارون اول بیا بشین که دارم از کنجکاوی میمیرم. علی ناخنش راگذاشت روی بینیش ومشکوکانه درحال بررسی چمدانها بود.... ادامه دارد. @fanos25