فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا خونه تکونی میکنیم؟!
+حقققق👌😅
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
#مثبت_بهنام_دانش_آموزی
Eitaa.com/samenfanos110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹ببینید/ حاج قاسم سلیمانی از شهید همت می گوید
📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
#مثبت_بهنام_دانش_آموزی
Eitaa.com/samenfanos110
💠 📌بهائیت را بیشتر بشناسیم
🔥🔥🔥بهائیت کثیف ترین فرقه!!!!!
💢چرا بهائیان نجس هستند؟
بهائیت یک فرقه کاملا" شیطانی است که اکثر پیروان آن حرامزاده هستند و سیاهترین تفکر را دارند. و بشدت مورد حمایت اسرائیل و انگلیس است. و تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل. زنی فاحشه بنام قره العین که سالها بین سران فرقه دست به دست می شده نقش مهمی در جذب زنان و به فساد کشیدن آنان داشته است.
۱- لواط برای فاعل شرعا" حلال، و برای مفعول تمرین تواضع و مستحب است!
٢- ازدواج با خواهر و مادر و خاله و عمه جایز است!
٣- زنا و دزدیدن دختر مورد پسند قبل از ازدواج جایز و نشانه علاقه و جنم مرد است!
۴- شرب خمر و استعمال تریاک و حشیش جایز است!
۵- حجاب حرام و نشانه بردگی است!
۶- محمد(ص) خاتم(نگین) انبیا بوده و نه اخرین آنها، پس پیامبرانی بعد از او امده اند!
٧- امام زمان فردی به نام بهاءالله بوده و ظهور کرده اند و شهید شده اند!
٨- تمام احکام قران باطل شده و اقای بهاءالله کتابی جدید به اسم بیان نازل کرده!
۹.هرساله مراسمی برپا می کنند به نام کلید اندازان طوریکه در پایان مهمانی کلید هرخانه قرعه به نام هر کس افتاد همسر آن خانه شب را در تمکین مردی دیگر است وآنها معتقدند اینگونه بر تعداد پیروان فرقه اضافه می شود.
۱۰.پدر می تواند از فرزندانش چه دختر وچه پسر تمتع جنسی برد و فرزند و مادر خانواده حق اعتراض ندارد .
تاریخچه:
فردی بنام علی محمد شیرازی معروف به باب حدود 110 سال پیش در شیراز ادعا کرد باب (راه رسیدن به ) امام زمان است. بعد از مدتی ادعا کرد خود امام زمان است. بدستور امیر کبیر او را دستگیر و در میدان شهر تبریز فلک کردند و او در حضور علماء با دستخط خود نوشت که ادعایش دروغ بوده و مردم را فریب داده است. توبه نامه موسس بهائیت الآن در موزه ایران باستان تهران موجود است. او پس از آزادی ادعا کرد پیامبر است و به او وحی می شود. این بار امیر کبیر او را دستگیر و در زندان چهریق ارومیه زندانی کرد. او در زندان شروع به نوشتن کتابی بنام بیان کرد. که گفت جایگزین قرآن است. و سپس ادعا کرد که خدا در او حلول کرده و خداست. که امیر کبیر او را در تبریز تیر باران کرد. سپس فردی معتاد به حشیش،به اسم حسین علی نوری که خواهر زاده باب (بانام مستعار بهاءالله) بود. با تحریک انگلیس، در ابتدا ادعا کرد نائب امام زمان است، سپس گفت من امام زمان هستم و قبلا تقیه کرده بودم، و بعد گفت پیامبری با دین و کتاب جدید هستم؛ در نهایت هم مدعی شد که خداست!
درحال حاضر مقدس ترین مکان بهائیان و مقر فرماندهی آنها به اسم بیت العدل در اسرائیل است.
بهائیان در دوران پهلوی:
تمام پست های کلیدی ایران قبل از انقلاب به دست این فرقه بود، و به نوعی شاه نوکر حلقه به گوش انها بود، پس ازین جهت، بدترین ضربه از انقلاب اسلامی را بهائیان خوردند، چون دستشان از منابع کشور کوتاه شد.
اقدامات بر علیه انقلاب:
1-ترویج بی بند وباری از سنین کم با تاسیس مهد کودک.
2-پیاده روی الزامی زیباترین دختران بهایی با بدترین حجاب ممکن در خیابان ها و مراسمات و محافل مذهبی، برای ترویج و عادی سازی بی حجابی.
3-تأسیس شبکه من و تو برای القای حس عقب ماندگی به شیعیان ایران.
4-همکاری گسترده با بی بی سی برای سم پاشی و شایعه پراکنی.
5-شرکت گسترده در کودتای ٨٨ طبق دستورات رژیم اسرائیل.
6-پهن کردن دام برای جوانان با برگزاری پارتی های مختلط با توزیع مواد مخدر و مشروبات الکلی.
7-نفوذ در دستگاهای دولتی برای جاسوسی و خرابکاری و خیانت...
8-تاسیس ارتش ٨۰۰۰ نفریِ سایبریِ فارسی زبانان اسرائیل!.
9-ترویج فساد اخلاقی مثل همجنس بازی و تشویق جوانان به زنا در فضای مجازی با تأسیس کانال های مبتذل اخلاقی و منحرف سیاسی، مثل به سوی دموکراسی درتلگرام.
10-فعالیت گسترده اقتصادی، با تأسیس عینک فروشی، ساعت فروشی و بوتیک های لوکس،مراکز کاشت ناخن و تتو ،پت شاپ،تاسیس داروخانه های غیر مجاز در شهرهای بزرگ.
11-عادی سازی و نگهداری سگ 🦮در منزل بعنوان یک فرهنگ روشنفکری و به بهانه حمایت از حقوق حیوانات که متاسفانه در بین اقشار ایرانی ترویج پیدا کرده و به یکی از راههای ترویج فرقه و فرهنگ بهائیان تبدیل شده و متاسفانه خیلی از شیعیان در ایران ناآگاهانه و بدون تفکر در اشاعه این فرهنگ فرقه ضاله بهائیت سهیم شده اند.چه بسا که سگ در شریعت اسلام حیوانی ذاتا نجس است و بودن آن در خانه موجب اشکال در نماز و روزه و دعا است و خانه همیشه نجس می باشد.
۱۲. یارگیری و یا هدایت خانواده های بهائی به مشهد و قم جهت بر هم زدن جو این دو شهر مذهبی و سکولاریزه کردن این دو شهر
امید است با پخش این مطالب در آگاه سازی ایرانیان و مسلمانان شیعه سهیم شده و راه ترویج این فرقه کثیف را مسدود نماییم.....🌾🌾🌾
ـ
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در خانه اگر کس است، یک حرف بس است
🥀 ۱۷ اسفندماه سالگرد پرواز عاشقانه سردار عاشورایی دفاع مقدس، حاج ابراهیم همت گرامی باد
کاش رهروان واقعی اش بودیم.....
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
#مثبت_بهنام_دانش_آموزی
Eitaa.com/samenfanos110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی از شیرینیهای دوقلو داشتن اینه که، لباس همشکل تنشون کنی، ولی تو غزه...💔😭
والله بالله تالله «۱سر۱ئیل باید از صفحه روزگار محو بشه!»
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
#مثبت_بهنام_دانش_آموزی
Eitaa.com/samenfanos110
‼️تفاوت را احساس کنید....
🔴روز جهانی زن، بزرگداشت چیست؟!
🔺هشتم مارس روز جهانی زن نام گرفته و مراسم این روز در کشورهای مختلف بصورت #تجمعات_زنان برگزار می شود.
🔹در ذهنم این مراسم را با مراسمات روز زن در کشور خودمان مقایسه می کردم که معمولا بصورت مراسم #جشن، #تقدیر و بزرگداشت های خانوادگی، اداری و جشن های خیابانی برگزار میشود و روز #گل و #هدیه و احترام و محبت بیشتر به زنان و مادران است.
🔸در جایی خواندم انتخاب روز هشتم مارس به عنوان روز زن بخاطر این است که در روز هشتم مارس سال1908 میلادی کاگران زن کارخانـۀ نساجی کتان در شهر نیویورک به خاطر #تبعیض، #محرومیت و #فشار_کار و حقوق بسیار کم زنان دست به اعتصاب زدند؛
🔹صاحب این کارخانه به همراه نگهبانان بخاطر جلوگیری از همبستگی کارگران بخش های دیگر با اعتصاب گران و عدم سرایت آن به بخش های دیگر ، این زنان را در محل کارشان محبوس ساخت و بعدا به دلایل نامعلوم کارخانه آتش گرفت و فقط تعداد کمی از زنان توانستند از این حادثه نجات یابند و مابقی #129زن کارگر در این آتش سوختند. (برخی شواهد حاکی از برنامه ریزی بودن این جنایت است.)
🔸به همین دلیل روز هشتم مارس بطور سنتی بنام روز #مبارزه زنان علیه بی عدالتی و فشار علیه زنان در خاطره ها باقی ماند. در سال هاى بعد در كشورهاى مختلف اروپايى و امريكا مبارزه زنان به شكل تظاهرات و اعتصاب کاری علیه فشار، تبعیض و #استعمار کاری و همینطور برای داشتن #حقوق_برابر در اجتماع ادامه پیدا کرد.
🔹اعتراض زنان کارخانه پوشاک به نادیده گرفته شدن جنسیتشان و شرایط سخت کاری بود که جامعه به آن ها تحمیل کرده بود. آنان #برابری و عدالت می خواستند و #تساوی با مردان کمرشان را شکسته بود. پاسخشان هم زنده زنده سوختن بود.
🔸اندیشیدم روز زن در غرب بزرگداشت زنان مظلومیست که تحت فشار نظام بی رحم #سرمایه_داری شوریدند و در قرن بیستم، قرن تمدن و #توسعه غربی، ناجوانمردانه در آتش سوزانده شدند.
🔹اما روز زن در ایران بزرگداشت زنی است که بر همه اهل عالم سروری داشت؛ پدرش دستش را می بوسید و تولد و زندگی اش آغازگر فرهنگ #احترام و #عزت به دختران و زنان شد.
🔸جایگاه و امنیتی که اسلام به زن داده ، برای آن زنان مظلوم در آتش سوخته ی نیویورکی به #رویا شبیه بود. زنی که در عین #استقلال_اقتصادی، هیچ وظیفه ای برای درآمد زایی، کار کردن در منزل و حتی رسیدگی به فرزندانش ندارد و حتی (اگر بخواهد) میتواند در ازای شیر دادن به فرزندش از شوهر طلب دستمزد کند! که البته مهر و محبت مادری و علاقه به همسر و اصل #تقسیم_کار معمولا مانع گرفتن این حق است.
🔹 امروز زن در غرب، بر خلاف ظواهری که رسانه های دروغگو به ما نشان می دهند، #خسته و رنج کشیده و #آسیب_دیده از بهره کشی، خشونت، تجاوز و ناامنی ست.
🔻کاش ما زنان مسلمان، در کنار دانستن حقوقمان، حقایق زندگی #زن_غربی و چیزهایی که از آن محروم شده را بدانیم. تا مبادا با این ندانستن ها، و برای دستیابی به موقعیتی #موهوم، آنچه داریم را از دست بدهیم!
رها عبداللهی
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
#مثبت_بهنام_دانش_آموزی
Eitaa.com/samenfanos110
❌میزان مرخصی زایمان در شرکت های بزرگ جهان!
🔸به زبان ساده یعنی یک زن کارگر در شرکت کوکاکولا در آمریکا ۶ هفته مرخصی زایمان داره😞 ،
و در شرکت تویوتا ۴ هفته 😳
🔹 ولی یک زن کارگر در شرکت زم زم در ایران ۳۶ هفته میتوته از مرخصی زایمان استفاده کنه☺️
پ،ن :
الان میگن اشکال نداره مهم این هست تو یه جایی به اسم آمریکا زندگی میکنه 😒
✔️ جامعه نیازمند تبیین و آگاهیست
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
#مثبت_بهنام_دانش_آموزی
Eitaa.com/samenfanos110
❤️وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا
🔸یک برکۀ کوچک با وزش بادی متلاطم میشود اما باد هرگز نمیتواند اقیانوس پهناوری را ناآرام کند. بندههای خاص خدا چون وسعت وجودی دارند به سادگی از کنار حرفهای بیادبانۀ انسانهای نادان میگذرند.
فرقان آیه ۶۳
#آیه_گرافی
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
#مثبت_بهنام_دانش_آموزی
Eitaa.com/samenfanos110
#سلام_امام_زمانم
صبحتبخیرمولایمن
من آمدنت را
باور دارم مثل خورشید☀️
مثل نوری که هر صبح از لابهلای شاخههای پر برگ وبار،
راهش را پیدا میکند
مثل زلالی آب،
که همیشه حقیقت را میگوید
تو همینقدر نزدیکی!
همینقدر آمدنی!
قسم میخورم که از این باور
دست نخواهم کشید،
قسم به عشق...
و قسم به زیباترین فعل دنیا:
آمدنت...
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج 🌸
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
سلام و رحمت رفقا جان🤚🌸
صبح زیباتون بهشت😊🌺
امیدوارم که حال دلاتون عالی باشه 💖
اولین روز هفته تون رو پرانرژی و شاد،شروع کنید ان شالله🌺
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
#مثبت_بهنام_دانش_آموزی
Eitaa.com/samenfanos110
#کلام_شھـــــید
🌹قدم برمیداریم برای رضای خدا؛
قلم برمیداریم به روی کاغذ برای رضای خدا؛
حرف میزنیم برای رضای خدا؛
شعار میدیم برای رضای خدا؛
میجنگیم برای رضای خدا؛
همه چی...
همه چی...
همه چی...
خواست خدا باشه...
که اگر شد، پیروی نزدیکه..🤍✨
#شهید_حاج_ابراهیم_همت
شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
#مثبت_بهنام_دانش_آموزی
Eitaa.com/samenfanos110
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
بسم الله الرحمن الرحیم 🔥 #نه 🔥 ✍️نویسنده: محمدرضا حدادپور جهرمی 💥 «قسمت پنجاه و هفتم» 🔺لطفاً این
بسم الله الرحمن الرحیم
🔥 #نه 🔥
✍️نویسنده: محمدرضا حدادپور جهرمی
💥 «قسمت پنجاه و هشتم»
🔺جنبش نوین زنان!
در طول آن چند روز که ترکیه بودیم، علاوه بر دیدن جاهای خاص، تفریحی و عبادی ترکیه، بیشتر ارتباطات ما با مؤسّسه مربوط به «جنبش نوین زنان» ترکیه بود.
این مؤسّسه که حسابی در خاورمیانه کار میکند و حتّی زنان و دختران زیادی از ایران و افغانستان را جذب کرده است، دورههای 48 ساعته فنّ سخنوری و سحر جمعیّت را برای افرادی برگزار میکند که یا از اسرائیل معرّفی شده باشند و یا خود مؤسّسه تشخیص بدهد که آنها باید این آموزش را ببینند. بهخاطر همین هرکسـی اجازه نداشت در آن دوره شرکت کند.
ما که مستقیماً از خود اسرائیل معرّفی شده بودیم توانستیم در این دوره 48 ساعته شرکت کنیم. یک استاد داشتیم که سه چهار ساعت با او بودیم. صحبتش را اینطوری شروع کرد:
«اسمم طاهره است. اسممو دوس دارم، امّا یه چیز اعتباریه و خودم تو انتخابش نقش نداشتم. پس اجازه میخوام که از چیزایی بیشتر حرف بزنم که خودم تو انتخابش سهم دارم و براش زحمت کشیدم.
امروز میخوام از دو کلمه صحبت کنم:
یکیش چیزی هست که اگه من و تو بهعنوان یه زن به بقیّه نشانش بدیم، بدون شک متّهم به بیپروایی و حتّی لاابالیگری میشیم که به اون میگن: «نشاط»!
و یکی هم چیزیه که نباید بروزش بدیم، فقط و فقط به این علّت که ممکنه جلب توجّه کنه و وقتی من و تو رو از بیرون اونطوری میبینن، دوستمون داشته باشن؛ که اونم اسمش «هیجان» هست!
کسی نمیگه این دو تا کلمه برای من و تو حرومه و یا خوب نیست، ولی میشه از نگاههای چپچپ مردها و بقیّه زنهای از جنس خودمون فهمید که درباره ما چی فکر میکنن و حتّی ممکنه در فکرشون من و تو رو تا مرز بیحیایی سوق بدن!
امروز تو این کلاس جمع شدیم تا درباره بکارگیری این دو عنصر یعنی «نشاط» و «هیجان» تو سخنرانیها و جلساتمون صحبت کنیم. فکر نمیکنم موضوع خسته کنندهای باشه. بهخاطر همین لطفاً اجازه میخوام در مرحله اوّل، با یه آهنگ خاطرهانگیز یه تکونی به خودمون بدیم و رقصی و آوازی و ... هان؟ موافقین دخترا؟»
همه تا این را شنیدند، یک جیغ و هورا کشیدند و با این کارشان، پیشنهاد طاهره را تأیید کردند.
صندلیها بهصورت جمعی و دایرهای چیده شده بود. بهخاطر همین خیلی راحت، همه برای رقص ریختند وسط، لباسهای اضافی را کندند و...
(عینی علیک انا عینی علیک
چشمام دنبال توئه
بحین لیک انا بحین لیک
من به تو عشق میورزم
هیمانة یانا امانة علیک ریحنی ماتسبنیش کده
من عاشقتم، به من رحم کن و مایه آرامشم باش و اینجوری رهام نکن!)
ماهدخت همینجور که داشت میرقصید بهطرفم آمد. در حالی که به هم نگاه میکردیم و میخندیدیم، دست هم را گرفتیم. دوباره مثل داخل هواپیما شده بود، تب داشت و بدنش داغ شده بود!
(مالی بدوب انا مالی بدوب
چی به سرم اومده که اینجوری دارم میسوزم
وانا یدوب کده وانا یدوب
اینجوری من تو تب عشق میسوزم
حالا من لحظة فی لحظة دوب و الحب یعمل کل ده
تو یه چشم بهم زدن وجودم آتیش گرفت و عشق با همه اینکار رو میکنه
جرالی ده اللی جرالی لیه
چرا این بلا به سرم اومد
هو انت تطلع منین یابیه
تو یهو از کجا پیدات شد
شوقک حصلی وصلنی ایه)
آرام در گوشش گفتم: «چته دختر؟ چرا دوباره تب کردی؟ حالت خوب نیست؟»
(دلتنگی تو این بلا رو سرم آورده
وده باینله ده اللی اسمه بیه
اینا از طرف کسی سرم اومد که حتّی اسمشم نمیدونم
الحب صیاد القلوب یاماما دوب قلبی دوب
عشق دلها رو شکار میکنه وای مامان دلم آتیش گرفت)
گفت: «نمیدونم! خودم احساس تب نمیکنم فقط یهکم سرم گیجه. مشکلی نیست، خودت رو ناراحت نکن عزیزم!»
#نه
ادامه... 👇
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
#مثبت_بهنام_دانش_آموزی
Eitaa.com/samenfanos110
(وبالامارة مش عارفة نوم
با وجود اینا من نمیتونم بخوابم
ولا انا عارفة کم و لا انا فاهمة لیه
نمیدونم چقدر و نمیفهمم اصلاً چرا اینجوری شدم
شایفة الحیاة متزوقة
زندگی به چشمم یه طعم دیگه پیدا کرده
مزاجی حلوة مروقة
همهچیز در نظرم شیرین شده
معقول من اوّل لقاء
با عقل جور در نمیاد، ولی از همون نگاه اوّل
حاسة انا عرفاک من السنین
احساس کردم سالهاست میشناسمت
استنی علی مهلک یاعم
بیا با ما باش عمو !!
هو انت ایه معندکش دم
تو اصلاً احساس نداری
قبل ماتمشی من المکان انا عایزة اقولک کلمتین
قبلاز اینکه بری میخوام دو کلمه حرف حساب باهات بزنم....)
بعداز یک ربع بیست دقیقه قر و فر، نشستیم و طاهره شروع به صحبت کرد. از شیوههای هیجان و نشاط در سخنرانی گفت و چیزی حدود 15 یا 16 روش عملی و جذّاب را تشریح کرد. یادگیری و انتقالش خیلی راحت بود و حتّی نیاز به نوشتن و جملهبرداری نبود. حتّی با خودم میگفتم چرا قبلاً دنبالش نبودم و چیزی از آن روشها نمیدانستم.
آن چند روز که نه، بلکه بعدها به این نتیجه رسیدم که آن چند روز خلاصه بسیار مفیدی از آن چندماهی بود که در اسرائیل بودیم و انواع و اقسام کلاسها رفته بودیم. حتّی به نظرم آن چند روز، برای اهلش خیلی مفیدتر و جذّاب¬تر از آن چند ماه بود. بگذریم.
وقت رفتن شد. از آنکارا به کابل، چیزی حدود 5 ساعت پرواز بود. آماده شدیم و به فرودگاه رفتیم. در فرودگاه من برای خریدن نوشیدنی بهطرف یک کافه رفتم. از دور دیدم یک نفر پیش ماهدخت آمده است، پشتش به من بود و خیلی مشخّص نبود که چه میگویند و چهکار میکنند. فکر کنم آدرسش را پرسید و رفت!
وقتی به ماهدخت رسیدم، دیدم دو سـه تا کـیک در دستش هست. یکیش را داشت میخورد، تعارفم کرد. با تعجّب از او کیک را گرفتم؛ چون در کیفمان کیک نبود و تعجّب کردم که آن کیکهای گرم و خوشمزه را از کجا آورده است.
رمان #نه
ادامه دارد...
@Mohamadrezahadadpour
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
#مثبت_بهنام_دانش_آموزی
Eitaa.com/samenfanos110
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
بسم الله الرحمن الرحیم 🔥 #نه 🔥 ✍️نویسنده: محمدرضا حدادپور جهرمی 💥 «قسمت پنجاه و هشتم» 🔺جنبش نوین
🔥 #نه 🔥
💥 «قسمت پنجاه و نهم»
🔺خودم زحمتش را میکشم!
سوار هواپیما شدیم. باورم نمیشد که حدّاکثر تا چهار پنج ساعت دیگر به وطنم برمیگردم و به زودی میتوانم خانوادهام را ببینم. اینقدر هیجان زده شده بودم که دو سه بار بغض کردم و میخواست گریهام بگیرد که جلوی خودم را گرفتم.
تا نشستیم و کمربندمان را بستیم، هنوز پرواز نکرده بودیم که دیدم ماهدخت بدنش داغ شده است. خودم هم یککم سرگیجه داشتم ولی اینقدر نگران تب ماهدخت شده بودم که درد خودم یادم رفته بود.
بهش گفتم: «چته تو؟ چرا باز بدنت داغه؟»
با کمی بیحالی گفت: «نمیدونم! نه اینکه حالم بد باشهها، امّا هر وقت تب میکنم، سرم سنگین میشه و گردنم تیر میکشه!»
تا گفت گردنم تیر میکشد، یاد مسائل پرواز قبلیمان افتادم.
خیلی عادّی گفتم: «حالا سرت میگیم طبیعیه! امّا گردنت چرا؟ کجای گردنت تیر میکشه؟!»
چشمانم به دستانش بود. آرام بالا آورد و نقطهای از گردنش را نشان داد و گفت: «اینجا! دقیقاً اینجا! حتّی گاهی درد و تیرش پخش میشه و به اندازه یه کف دست تیر میکشه!»
جالب اینجا بود که دقیقاً دستش را همانجا گذاشت که آن خانم آرام دست کشید و چک کرد.
دستم را بردم و روی دستش گذاشتم. گفتم: «اجازه هست ببینم؟»
گفت: «آره! جای خاصّی نیست، یهکم زیر فَکّم!»
دست کشیدم. یککم دقیقتر نگاهش کردم، داشتم جای غیرطبیعی بودن بخش کوچکی از پوست آن منطقه را زیر انگشتانم حس میکردم، جایی که مثل جای بخیه یا جراحت خاصّ و قدیمی است.
همینطور که آرام دست میکشیدم گفتم: «آخی! عزیزم! چند وقته اینطوری؟»
گفت: «نمیدونم، خیلی وقته. گاهی وقتا حتّی نمیذاره نفس بکشم. اون شب که تو زندان بودیم، یادته؟ یادته حالم بد شد و یه مرد افغان منو زد و داشت منو خفه میکرد؟!»
وای یادم آمد، همه صحنهها از جلوی چشمانم رد شد.
گفتم: «آرهآره! خب؟»
گفت: «از اون شب احساس میکنم بیشتر تیر میکشه؛ چون یکی از زانوهاش رو همینجا گذاشته بود و داشت گردنمو میشکست!»
گفتم: «ینی قبلاز اون مشکل تنفّسی و تیر و درد و اینا نداشتی؟»
کمی فکرش کرد و گفت: «یادم نمیاد! نمیدونم، نه! فکر کنم یه چیزی اینجا بوده که بعداز حمله وحشیانه اون شب، جابهجا شده!»
با تعجّب گفتم: «ینی چی مثلاً؟ استخونات؟»
یک نفس عمیق کشید و در حالی که به سقف نگاه میکرد گفت: «نمیدونم، هیچی!»
پروازمان شروع شد. رفتیم آسمان!
من چشمانم را بستم، خسته بودم. مقاومتی نکردم و راحت خوابیدم.
وسطهای خواب بودنم، هست یکمرتبه آدم سرش را جابهجا میکند و یک لحظه چشمش اطرافش را میبیند، دقیقاً همانطوری شدم.
حالا خوب گوش بدهید که چه شد!
2ثانیه چشمانم دید که در دستهای ماهدخت چیزی است و آرام با آن ور میرود. بعدش فوراً چشمانم بسته شد، امّا مغزم نیمه بیدار بود و کنجکاو شده بود که این چه هست که دستش است. حریف مغزم نشدم که ناگهان صدای بسیار آرام ماهدخت را شنیدم که گفت: «سمن! بیداری؟»
چیزی نگفتم. مغزم میگفت بذار فکر کنه خوابیدی! نفس کشیدنم، نفس خواب بود و بهخاطر همین یکی دو بار که پرسید و من هم چیزی نگفتم، دیگر شک نکرد و ساکت شد.
نبضم بالا رفته بود. همهش فکر میکردم تا چشمم را کمی باز کنم، قیافه ماهدخت را سه سانتی صورتم میبینم که با چشمانش شدیداً بهم زل زده و سکوت الانش هم ترفندش است که مچ مرا بگیرد! بهخاطر همین ترسیدم که آن لحظه چشمم را باز کنم.
یکی دو دقیقه صبر کردم. لحظات هیجانانگیزی بود! میخواستم مچش را بگیرم، میخواستم به او بفهمانم که میدانم نمیتواند به عشقش فکر نکند و میدانم که با او در ارتباط است. باید تنفّسم را کنترل میکردم که با وجود هیجان بالا، امّا صدای خورخور خوابیدن همیشگیام را بدهد.
مژههایم اینقدر بلند است که وقتی میخوابم، مثل این است که مژههایم در هم تنیده شده است و میخواهی از بین یک صحرای علفزار و از زیر تاریکی خاک، همهچیز را کنار بزنی و به نور خورشید برسی!
خیلی آرام؛ یعنی خیلیخیلی آرام... مژههایم را اینور و آنور کردم تا کمی نور دریافت کنم و ببینم پشت پلکم چه خبر است. وای از آن لحظه! وای از هیجانش! وای از چیزهایی که دیدم و خواندم!
دیدم یک گوشی خاص روی صندلیاش گذاشته و آرام با نوک انگشت اشاره دست راستش تایپ میکند.
آن گوشی را هیچوقت در دستش ندیده بودم! من که ادّعایم میشد از جیکوپوکش خبر داشتم و حتّی دو سه بار تمام وسایلش را چک کرده بودم، امّا تا آن لحظه به آن گوشی نرسیده بودم. معلوم بود که دارد چت میکند. داشت قلبم میآمد توی حلقم! نمیدانید آن لحظه چه بر من گذشت.
یککم بیشتر مژههایم را باز کردم، امّا جوری که اگر کسی میدید فکر نمیکرد که دارم میبینم.
وسطهای مکالمهاش بود. نوشتههایی که در ذهنم مانده، اینهاست:
- من شک دارم! شما مطمئنّی؟
- بله، شک نکن.
- از کجا اینقدر مطمئنّین؟
- ما اونجا بودیم.
- ینی شاهد ماجرا بودی و کاری نکردین؟
- اینا دیگه به شما ربطی نداره!
- چی به من ربطی نداره؟ داشتن منو چک میکردن و شما مثل ماست اجازه دادین؟!
- مثلاً باید چه غلطی میکردیم؟ پامیشدیم و بین زمین و هوا درگیر میشدیم؟
- چرا دارین الان بهم میگین؟ نمیشد وقتی ترکیه بودیم...
- نه! ما درگیر یه عامل خارجی شدیم! درگیری ما سه چهار روز طول کشید.
- ینی اینقدر نزدیکن که باهاشون درگیر شدین؟
- بله متأسّفانه! ما تازه همین الان تونستیم با خودت ارتباط بگیریم.
- ینی چی با خودم؟ پس اون موقع تا حالا داشتین با کدوم سگ ارتباط میگرفتین؟
- لطفاً مؤدّب باشین! مشکل همینجا بود. بخش سایبر دشمن بسیار فعّال و زرنگه! تمام پیامها و تماسهای ماهواره ما رو از رو زمین میگرفتن و میزدن!
- ینی الان خبری نیست؟ الان امن هست؟
- به احـتـمال قوی! دشمن فقط وقتی رو زمین هسـت مـیتونه ارتباط ماهـوارهای ما رو بزنه؛ بهخاطر تحریمایی که داشتن از قابلیّت فضا برخوردار نیستن!
- خب الان تکلیف چیه؟
- مقامات معتقدن که باید تمومش کرد، برگردین!
- زده به سرتون؟ چی دارین میگین؟ اگه اینجوری باشه که میگی، ما همین الانش هم تو دهن گرگیم! اصلاً باشه، برمیگردیم! میشه بگی چطوری؟
- نمیدونم. دیگه صلاح نیست مکالمهمون طولانیتر از این بشه!
- وایسا ببینم! کدوم گوری میخوای بری آشغال؟ بین دندونای گرگ گیرم انداختین و اونوقت میگی نمیدونم؟! پس منو لینک کن به کسی که بدونه.
- آروم باش!
- چطوری؟ لابد با گوش دادن به آهنگ و خوردن قهوه! آره؟
- نمیدونم، پایان مکالمه!
- من ادامه میدم! از اینا که کمتر نیستم! به سازمان بگو فلانی گفته من ادامه میدم، بگو آلفا رو بفرستن منو شکار کنه و برگردونن!
بعدش تا دو سه دقیقه چیزی ننوشت و چیزی نوشته نشد. تا اینکه صفحه گوشیاش خاموش شد.
بعداز دو سه دقیقه رفت سراغ گوشیاش و با اثر انگشت بازش کرد.
نوشت: «باشه، برمیگردم! من نباید احساسی برخورد میکردم. اصلاً بلد نیستم احساسی رفتار کنم، ببخشید که تند رفتم. گوش به فرمانم که برگردم!»
تایپینگ بالای صفحهاش نوشت، تا اینکه این متن نوشته شد: «همیشه اونجوری نمیشه که من و تو میخوایم. تصمیم درستی گرفتی! بهمحض دریافت دستور بازگشت، بهت ابلاغ میکنم. ضمناً اگه لازم باشه بَرِت گردونیم، آلفا و بتا لازم نیست. خودم زحمتشو میکشم!»
واقعاً گیج شده بودم، اصلاً از آن مکالمات سر در نمیآوردم! تمام هنرم این بود که نگذارم بفهمد که بیدارم.
رمان #نه
ادامه دارد...
@Mohamadrezahadadpour
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
#مثبت_بهنام_دانش_آموزی
Eitaa.com/samenfanos110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ بالاترین کار برا #امام_زمان(عج) الان بچه آوردنه!
❗️ترس از #فرزندآوری نشانهی ضعف توکل و اطمینان به خدا و خیانت بزرگ والدین در حق فرزندان و جامعهی شیعی است!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سهشنبه اول ماه رمضان است
🔹عضو ستاد استهلال دفتر مقام معظم رهبری: براساس پیشبینی کارشناسان هلال ماه روز دوشنبه قابل رویت خواهد بود بنابراین سهشنبه اول ماه رمضان است.
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
#مثبت_بهنام_دانش_آموزی
Eitaa.com/samenfanos110
🇵🇸°]فلسطینیها
با آماده کردن چادرهاشون، اینطوری به استقبال ماه رمضون میرن...
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
#مثبت_بهنام_دانش_آموزی
Eitaa.com/samenfanos110