کاش دلتنگیام
در سنگرت جا میشد!
که من اینجا با خیالت دائماً همسنگرم ...
#نوجوانان
#دفاع_مقدس
@fanos25
🤔
چیستان 🤔
نام دو کشور که در قرآن آمده است و نقطه ندارند؟🤔
جواب 😊 مصر و روم
😁 @fanos25
#لبخند_بزن_رفیق 😊
😃 فکر کنم مجری شبکه آموزش اگه کنکور امسال شرکت کنه حتمی رتبه تک رقمی میشه
بنده خداجای هممون رفت مدرسه تو این مدت 😅
😁 @fanos25
هدایت شده از ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
#لبخند_بزن_رفیق. 😃
😉ﻭﺻﻴﺖ ﻛــــــﺮﺩﻡ ﻭﻗﺘﻲ ﻣـُـﺮﺩﻡ ﻛـِـــــﺮِﻡ ﺿﺪ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻭ
ﻋﻴﻨﻚ ﺩﻭﺩﻳﻤـــــﻮ ﺑﺎﻫﺎﻡ ﺧﺎﻙ ﻛﻨﻦ…،
.
.
.
.
.
.
.
ﻧﯿﺲ ﻫﻤــــﺶ
ﻧﻮﺭ ﺑﻪ ﻗﺒﺮﻡ ﻣﯿﺒﺎﺭﻩ ،
ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﭘﻮﺳﺘـــــــﻢ حســــاس 😂✋
@fanos25
امامخمینی(ره) :
ارتش ما ضامن استقلال كشور ماست
رزمندگان ارتش قهرمان
نصب عکس امام روی تانک چیفتن
#بیستونهم_فروردین
#روز_ارتش_جمهوریاسلامی
💠 @fanos25
تصویری از شناسنامه حضرت آیتالله خامنهای (صادره پیش از انقلاب)
به فرموده رهبر انقلاب، تاریخ صحیح تولد ایشان ۲۹ فروردین ۱۳۱۸ است./منبع: نسیم
@fanos25
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
#رهایی_از_رابطه_حرام 21 ⭕️ تا اینجا در این مورد صحبت کردیم که چطور میشه از افتادن در گناه ارتباط ب
#رهایی_از_رابطه_حرام 22
✅ یکی از نکاتی که در مورد توبه خوبه دقت بشه اینه که هر گناهی که انجام دادید سعی کنید "خیلی زود توبه کنید".
👌🏻 در واقع هییییج گناهی رو بدون توبه نذارید.
⭕️ مثلا خدای نکرده شیطون گولتون میزنه و یه نیشی به همسرتون میزنید! یا هر گناه دیگه ای که هست. دو دقیقه نشده حتما توی دلت بگو خدایا غلط کردم...😢😓
💢 اصلا نذار که حتی یه دونه گناه هم بدون توبه هر چند کوتاه از دستت در بره.
گناه لامصب چیزیه که مثل چرک و سیاهی دور دیگ غذا هست. اگه همون موقع که سیاه شد شسته بشه هم راحته و هم همیشه تمیز میمونه
ولی اگه یه مدت بگذره و هی بهش اضافه بشه سفت میشه و کار خیلی سخت میشه...😒
💢 حتی اگه وسط ارتباط با نامحرم هستی هر بار که پیامکی دادی یا تلفنی حرف زدی و ... حتما توبه کن.
این توبه کم کم روح آدم رو قوی میکنه و قدرتش در ترک گناه بیشتر خواهد شد...
@fanos25
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
#رهایی_از_رابطه_حرام 22 ✅ یکی از نکاتی که در مورد توبه خوبه دقت بشه اینه که هر گناهی که انجام دادید
#رهایی_از_رابطه_حرام 23
⭕️ نکته بعد در مورد توبه اینه که هر موقع آدم توبه کنه دقیقا فرداش زمینه های انجام همون گناهی که ازش توبه کرده براش پیش میاد!
💢 مثلا تا آدم بخواد تماشای صحنه های مستهجن یا رابطه با نامحرمی رو ترک کنه و از این کار توبه کنه، فرداش هر طور شده دوباره زمینه ش پیش میاد که با طرف مقابل ارتباط برقرار کنه!
⭕️ خیلی از افراد وقتی چنین اتفاقی می افته از دست خدا شاکی میشن! میگن خدایا من که خالصانه و با دل شکسته اومدم در خونت و توبه کردم! پس این گناه دیگه چی بود سر راهم گذاشتی؟!😐
✅ اینجاست که باید به این نکته توجه کرد که: اتفاقا خدا عمدا بعد از هر توبه ای دوباره صحنه گناه رو خیلی زود برای آدم پیش میاره!☺️
🔵 این کار دو تا دلیل عمده داره: یکی اینکه گناه کردن مثل یه ماده سمی هست که آدم بخوره. وقتی که ماده سمی رو خورد، بدن واکنش نشون میده و فرد، حالت تهوع بهش دست میده و هر چی خورده بالا میاره!
⭕️ وقتی آدم گناه میکنه و توبه میکنه آدم یه مقدار #تکبر و #عجب هم پیدا میکنه! فکر میکنه که دیگه واقعا خالص شده و حسابی نورانی شده! 😒
اما فرداش که گناه کرد میفهمه که بعد از توبه ذره ای نباید دچار تکبر بشه. ببینه که اگه لطف خدا نباشه آدم به چه کثافت کاری کشیده میشه...
دلیل دوم به زودی...
@fanos25
🌷 طبق فرمایشات رهبری #کمک_مومنانه..
آغاز #رزمایش_همدلی و کمک مومنانه
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
✅ به کلیه نیروهای بسیج ابلاغ می گردد :
✔️ ۱. در کوچه محل زندگی خود رصد کرده و افراد آسیب دیده کرونا را به پایگاه های بسیج معرفی نمایند
✔️ ۲.جهت حمایت از آسیب دیدگان کرونایی در ماه مبارک رمضان #کمکهای_نقدی_و_اقلام_غذایی اهدایی خود را به پایگاه های بسیج تحویل دهند تا سفره ای خالی نماند.
♦️ ان مع العسر یسرا.....💐
🌴 رزمایش همدلی و کمک های مومنانه*
------------------------
💟 دوستانی که قصد کمک کردن به اسیب دیدگان از بیماری کرونا را دارندمیتوانندبه ای دی زیر پیام بدهندو کمکهای نقدی و غیر نقدی خود شامل(گوشت' مرغ ' ماهی' ماکارونی' قندو شکر' چای ' حبوبات' برنج و...) را برای رساندن دست نیازمندان به مسجد امام زمام (عج) در لقمان جنوبی کوچه ۵ در روز دوشنبه ساعت ۳ تا ۵ به واحد خواهران تحویل دهند.
اجرکم عندالله
#جهاد_ادامه_دارد....
@abasaleh14
@fanos25
قبل از اینکه خدا ثروت و داراییهای ما را از ما بگیرد و بعد از مرگ به دیگران برسد، در راه او (خود،خانواده، نیازمندان و ...) خرج کنیم؟
اموالی که اگر حلال باشد حسابوکتابش برای ماست و خوشیش برای دیگران. حرام هم باشد باز خوشیش برای دیگران و عذابش برای ما.
💌 به خدا و رسولش ایمان آورید، و از آنچه ما از دست دیگران گرفته به شما دادیم انفاق كنید، پس كسانى كه از شما ایمان بیاورند و انفاق كنند اجرى بزرگ خواهند داشت. (۷ حدید)
#قرآن
#انفاق
#صدقه_شعبان
☔️☔️☔️
❤️ مثل باران بهاری كه نمیگوید کِیْ
بی خبر در بزن و سرزده از راه برس...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌹 @fanos25
💟🌸💟🌸💟
❤️ سلام دوست بزرگوار ✋
✳️ برای چینش مطالب کانال نیاز به نظر شما عزیز داریم.. لطفا نظراتت رو در این نظر سنجی برامون بنویس... 👇👇👇
http://EitaaBot.ir/poll/gu7ez
@fanos25
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تبلیغ گروه #جهادی_قرارگاه_رسول_اکرم در شبکه منوتو😊
این کلیپ را حتما بببنید
میگویند گر خدا بخواهد عدو شود سبب خیر
بچه های جهادی قرارگاه رسول کرم چند روزی هست که در حال پخش مواد ضدعفونی در محله ی #خانی_آبادنو هستند
در یکی از کوچه ها وقتی مردم بصورت خیلی قانونی و رعایت فاصله اجتماعی در حال پرکردن ظرفهای خود با مواد ضدعفونی هستندیک فرد مغرض و وطن فروش درحال گرفتن فیلم بسته فقط از لحظه ی پرکردن مواد ضدعفونی با ظرفهایی که مردم آورده اند می باشد، در حالی که هرگز از صف پشت آن که بصورت فاصله گذاری ، مردم در صف هستند فیلمی نگرفته و عملا غرض ورزی کرده و آن را به شبکه ی فاسد بهایی و مزدور منوتو ارسال کرده...
امثال این خانم هرگز چشم دیدن مبارزه ی جهادی بسیج و سپاه علیه کرونا در کشور خود را ندارند فقط به علت دشمنی با انقلاب خواسته یا ناخواسته علیه خاک و وطن خود برای دشمنان کشور خود درحال خدمت هستند، اما از آنجا که خدا میخواهد دشمنان ما هم ناخواسته ما را تبلیغ کنند اتفاقی افتاد که کار جهادی این قرارگاه تبلیغ شد و موج تشکر در صفحه ی اینستاگرامی قرارگاه رسول اکرم از همه جا برای ما ارسال شد.
دشمنان و خائنین به وطن بدانند قطاری که با سرعت در حال حرکت است همیشه سنگ میخورد اما آیا این قطار با سنگ نادانها و حسودان خللی در حرکت به سمت هدفش وارد میشود!!؟ به کوری چشم تمام مغرضین ما با تمام قوا به مبارزه با این ویروس منحوس درحال جنگیم و خدمت و نوکری برای مردم را منتهای لیاقت و آزوی خود میدانیم.
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_بیست_و_ششم 💠 بیهیچ حرفی از مصطفی گذشتم و وارد صحن شدم که گنبد و ستونهای
❣️رمان عاشقانه جدید #دمشق_شهر_عشق
مصطفی بیخبر از اینهمه گوش نامحرم به فدایم رفت :«قربونت بشم زینب جان! ما اطراف حرم درگیر شدیم!» و همین یک جمله کافی بود تا بفهمند مردان این خانه از مدافعان حرم هستند و طوری با کف پوتنیش به صورتم کوبید که از شدت درد ضجه زدم و نمیدانم این ضجه با جان مصطفی چه کرد که فقط نبض نفسهایش را میشنیدم ...
به سمت صورتم خم شد، چانهام خیسِ اشک و خون شده بود و از ترس و غصه میلرزید که نیشخندی نشانم داد و تحقیرم کرد :«فکر نمیکردم سپاه پاسداران جاسوس زن داشته باشه!»
♨️ عاشقانه حضور دختر #ایرانی در دفاع از حرم #حضرت_زینب
هر شب با ما همراه باشید تا ادامه داستان را در کانال فانوس ببینیم
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_بیست_و_ششم 💠 بیهیچ حرفی از مصطفی گذشتم و وارد صحن شدم که گنبد و ستونهای
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_بیست_و_هفتم
💠 بلیط را به طرف ابوالفضل گرفته بود، دیگر نگاهم نمیکرد و از لرزش صدایش پیدا بود پای رفتنم تمام تنش را لرزانده است.
ابوالفضل گمان کرد میخواهد طلاقم دهد که سینه در سینهاش قد علم کرد و #غیرتش را به صلّابه کشید :«به همین راحتی زنت رو ول میکنی میری؟»
💠 از اینکه #همسرش خطاب شدم خجالت کشید، نگاهش پیش چشمان برادرم به زمین افتاد و صدای من میان گریه گم شد :«سه ماهه سعد مُرده!»
ابوالفضل نفهمید چه میگویم و مصطفی بیغیرتی سعد را به چشم دیده بود که دوباره سرش را بالا گرفت و در برابر بهت ابوالفضل سینه سپر کرد :«این سه ماه خواهرتون #امانت پیش ما بودن، اینم بلیط امشبشون واسه #تهران!»
💠 دست ابوالفضل برای گرفتن بلیط بالا نمیآمد و مصطفی طاقتش تمام شده بود که بلیط را در جیبش جا زد، چشمانش را به سمت زمین کشید تا دیگر به روی من نیفتد و صدایش در سینه فرو رفت :«#خدا حافظتون باشه!» و بلافاصله چرخید و مقابل چشمانم از حرم بیرون رفت.
دلم بیاختیار دنبالش کشیده شد و ابوالفضل هنوز در حیرت مرگ سعد مانده بود که صدایم زد :«زینب...»
💠 ذهنش پُر از سوال و قلب من از رفتن مصطفی خالی شده بود و دلم میخواست فقط از او بگویم که با پشت دستم اشکم را پاک کردم و #حسرت حضورش را خوردم :«سعد گفت بیایم اینجا تو مبارزه کنار مردم #سوریه باشیم، اما تکفیریها کشتنش و دنبال من بودن که این آقا نجاتم داد!»
نگاه ابوالفضل گیج حرفهایم در کاسه چشمانش میچرخید و انگار بهتر از من تکفیریها را میشناخت که #غیرتش آتش گرفت و خاکستر نفسش گوشم را پُر کرد :«اذیتت کردن؟»
💠 شش ماه در خانه سعد عذاب کشیده بودم، تا کنیزی آن #تکفیری چیزی نمانده و حالا رفتن مصطفی جانم را به گلو رسانده بود که در آغوش چشمانش دلم را رها کردم :«داداش خیلی خستم، منو ببر خونه!»
و نمیدانستم نام خانه زخم دلش را پاره میکند که چشمانش از درد در هم رفت و بهجای جوابم، خبر داد :«من تازه اومدم سوریه، با بچههای #سردار_همدانی برا مأموریت اومدیم.»
💠 میدانستم درجهدار #سپاه_پاسداران است و نمیدانستم حالا در #سوریه چه میکند و او دلش هنوز پیش خانه مانده و فکری دیوانهاش کرده بود که سرم خراب شد :«میدونی این چند ماه چقدر دنبالت گشتم؟ موبایلت خاموش بود، هیچکدوم از دوستات ازت خبر نداشتن، هر جا بگی سر زدم، حالا باید تو این کشور از دست یه مرد غریبه تحویلت بگیرم؟»
از نمک نگرانی صدایش دلم شور افتاد، فهمیدم خبری بوده که اینهمه دنبالم گشته و فرصت نشد بپرسم که آسمان به زمین افتاد و قلبم از جا کنده شد.
💠 بیاختیار سرم به سمت خروجی #حرم چرخید و دیدم حجم خاک و خاکستر آسمان را سیاه کرده و ستون دود از انتهای خیابان بالا میرود.
دلم تا انتهای خیابان تپید، جایی که با مصطفی از ماشین پیاده شدیم و اختیارم دست خودم نبود که به سمت خیابان دویدم.
💠 هیاهوی جمعیت همه به سمت نقطه #انفجار میرفت، ابوالفضل نگران جانم فریاد میکشید تا به آنسو نروم و من مصطفی را گم کرده بودم که با بیقراری تا انتهای خیابان دویدم و دیدم سر چهارراه غوغا شده است.
بوی دود و حرارت آتش، خیابان را مثل میدان #جنگ کرده و همهمه جیغ و گریه همه جا را پُر کرده بود. اسکلت ماشینی در کوهی از آتش مانده و کف خیابان همه رنگ #خون شده بود که دیگر از نفس افتادم.
💠 دختربچهای دستش قطع شده و به گمانم درجا جان داده بود که صورتش زیر رگههایی از خون به زردی میزد و مادرش طوری ضجه میزد که دلم از هم پاره شد.
قدمهایم به زمین قفل شده و تازه پسر جوانی را دیدم که از کمر به پایینش نبود و پیکرهایی که دیگر چیزی از آنها باقی نمانده و اگر دست ابوالفضل نبود همانجا از حال میرفتم.
💠 تمام تنم میان دستانش از وحشت میلرزید و نگاهم هر گوشه دنبال مصطفی میچرخید و میترسیدم پیکره پارهاش را ببینم که میان خیابان رو به حرم چرخیدم بلکه #حضرت_زینب (علیهاالسلام) کاری کند.
ابوالفضل مرا میان جمعیت هراسان میکشید، میخواست از صحنه انفجار دورم کند و من با گریه التماسش میکردم تا مصطفی را پیدا کند که پیکر غرق خونش را کنار خیابان دیدم و قلبم از تپش افتاد.
💠 به پهلو روی زمین افتاده بود، انگار با خون #غسلش داده بودند و او فقط از درد روی زمین پا میکشید، با یک دستش به زمین چنگ میزد تا برخیزد و توانی به تن زخمیاش نمانده بود که دوباره زمین میخورد.
با اشکهایم به #حضرت_زینب (علیهاالسلام) و با دستهایم به ابوالفضل التماس میکردم نجاتش دهند و او برابر چشمانم دوباره در خون دست و پا میزد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد