eitaa logo
{سَمِێـࢪ...♡}
51 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
150 ویدیو
13 فایل
{سَمِێـࢪ...♡} ۅ شَـب؛ آغاز بیداࢪیسـټ... شِنۅاےحࢪف‌هاتۅݩ :) http://payamenashenas.ir/sameyr •| کپی؟! کار قشنگتری هم میشه کرد↻
مشاهده در ایتا
دانلود
خیابونا خوشگل شده ها بارون زده
کاش جونشو داشتم الان هوا هوای پیاده رویه
یه عمر برچسب بهمون زدین یه عمر اعتقادات و ارزش ها و آرمان های ملت رو به طرز مسخره ای در حد یه ساندیس کوچیک دونستین خب مرد حسابیا یه بار شمام پاشین بیاین مفتی بخورین دیگه! فردا ۱۳ آبان منتظرتونیم ساندیس همتون با خودم✋
احساس میکنم این قسمت های آخر رو اصلا نخوندین پس قسمت جدید نمیذارم برین همونارو بخونین قشنگ
چه اسم‌ها و پروفایل‌های قشنگی دارین :))
10.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دامن‌کشان رفتی؛ دلم زیر و رو شد چشم حرامی، با حرم روبه‌رو شد... 01:20💔
کیا هنوز راه نیوفتادن که برن بزنن؟ #۱۳آبان
ما که داریم برمیگردیم رفتیم زدیم اومدیم
..:..
تولدشه :)
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊 📚 📝 با صدای گوشی چشمامو باز کردم، مرجان بود! سعی کردم گلومو صاف کنم بلکه صدام در بیاد! -الو -صداشوووو چه خط و خشی داره نگو که خوابی هنوز! -مگه ساعت چنده که تو بیداری!؟ -لنگ ظهره خانووووم! ساعت یکه! -واااای جدی وقتایی که آرامبخش میخورم،ولم کنن دو روز میخوابم! -خب حالا،فعلا پاشو بیا درو باز کن، زیر پام علف سبز شد! -عه! جلو در مایی؟؟ -بله ،هی زنگ میزنم درو باز نمیکنی! دیگه داشتم قهر میکردم برما -خواب بودم مرجان،ببخشید! -حالا که بیداری خبرت... چرا باز نمیکنی؟؟ -اخ ببخشید هنوز گیجم!اومدم اومدم! هیچی مثل دیدن مرجان نمیتونست حالمو خوب کنه! درو باز کردم و تا اومد تو محکم بغلش کردم -اومدم بریم خرید -خرید چی؟ -لباس عید دیگه خنگ شدی ها ترنم! -اها وای مرجان این قرصا اصلا برام هوش و حواس نذاشته! واقعا دارم خنگ میشم! -خنگول خودمی تو پاشو، پاشو بریم -نه... اصلا حسش نیست... لباس میخوام چیکار!! -ترنممم پاشو تو راه یه سرم بریم دکتر! چِل شدی تو!! -جدی میگم مرجان دیگه حوصله هیچی رو ندارم! دیگه هیچی بهم مزه نمیده! -مسخره بازی درنیار!پاشو! عیدم که میخوای بری پیش پسرعموها باید لباس خوشمل بخلی ازشون دل ببلی -اه... مرده شورشونو ببره اگه بخواد هدفم از زندگی دل بردن از اونا باشه،بمیرم بهتره! -اوه اوه حرفای جدید میزنی! عمم بود حرف شمال و پسرعموهاش میشد،آب از لب و لوچش آویزون میشد؟ عمم بود شروع میکرد از مدرک و شغل و وضع مالیشون میگفت؟ -مرجان من دیگه مردم! ترنم مرد! من الان دیگه هیچی برام مهم نیست! نه مدرک نه موقعیت نه کوفت نه زهرمار! -یااا خدااااا از دست رفتی تو! -خدا؟! خدا کیه؟ -ترنم اگه میدونستم اینقدر بی جنبه ای، اونروز لال میشدم و هیچی بهت نمیگفتم! -بی جنبه نیستم! اتفاقا خوب کردی! من از واقعیت فرار میکردم اما تو باعث شدی به خودم بیام! خسته شدم مرجان... احساس میکنم یه عمر مضحکه ی این دنیا بودم! چقدر ابله بودم که همش دنبال پیشرفت و از اینجور مزخرفات بودم! -اگه تو تازه به این حرفا رسیدی، من از همون بچگی به این رسیدم! تو مامان بابای خوب بالا سرت بوده که تا الان نفهمیدی، ولی من به لطف مامان بابای... ولش کن... پاشو بریم دیگه جون مرجان دلم نیومد روشو زمین بندازم! رفتیم،اما برعکس همیشه،منی که عاشق خرید بودم، با پایی که نمیومد و چشمی که هیچی توجهشو جلب نمیکرد، فقط چندتا لباس به سلیقه مرجان خریدم. و اون روز رو هم موفق شدم به شب برسونم و باز آرامبخش... ... نویسنده: |.°•🕊✨•°.| https://eitaa.com/joinchat/466092117C38881f8f03