آقا جدی خیلی غمناک بود این قسمتش حالم خراب شد نمیدونم چرا، با آغوش باز منتظر این قسمت بودم تا خوشحال بشم افسرده شدم،یکی بیاد منو جمع کنه الان میزنم زیر گریه.
هدایت شده از توییت فارسی
من دم عید رفته بودم یزد، قطاب حاج خلیفه میخواستم بخرم، فروشنده گفت تموم شد. بهش گفتم: اقا من مسافرم، یه بسته هم ندارید سوغات ببرم؟ یه سکوتی کرد گفت وایسا. رفت یه بسته آورد با لهجه غلیظ یزدی گفت: این قطابِ شب عید خونه خودمه، شما ببر دست خالی از شهر ما نرو.
》دخترک《
@farsitweets
Samin's note
من دم عید رفته بودم یزد، قطاب حاج خلیفه میخواستم بخرم، فروشنده گفت تموم شد. بهش گفتم: اقا من مسافرم،
#معرفت
جدی یزد خیلی خوبه حالا من که کاری ندارم که شعبه دو جهنمه ولی خب