eitaa logo
سَمتِ بِهِشت
2.6هزار دنبال‌کننده
22.4هزار عکس
6.7هزار ویدیو
217 فایل
‌ فعالیتها سایت www.samtebehesht.ir ویسگون http://www.wisgoon.com/samte_behesht پیام ناشناس http://harfeto.timefriend.net/16074218476816 ارتباط @Amirmehrab56
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من بلدم گریه کنم... نیومدم بازی کنم... من اومدم نوکری...
29.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لالا اصغرم... گل پرپرم.... خیلی سوزناکه، صوتش رو تو مطلب قبلی گذاشتم
سَمتِ بِهِشت
#قسمت_نهم #سادات_بانو🧕🏻 نگاهی به مرد روحانی کردم صورتش خونی و چهره اش خسته بود، صورتم را به سمت
🧕🏻 پدر در حالی که دستم را می کشید چادر قاجاری را ام را جمع می کردم می گفت عجله کن زهرا سادات ممکن هست دیر برسیم چادر را جمع کردم نگاهی در کوچه کردم این موقع صبح خبری از آژان نلود بلاخره با تپش قلب فروان به عدلیه رسیدیم جایی که سید ضیا الدین در آن محبوس بود پدر مرا به گوشه دیوار کشاند زیر لب زمزمه کرد وقتی سید را آوردند ماشین هماهنگ کردم بیابد دنبال ما برویم نگاهی متعجب به پدر کردم در سرش چه می گذشت دهانم را باز کردم که صدای صحبت چند نفر به گوش رسید از گوشه دیوار نگاهی کردم سید ضیاء الدین در حالی با دستان بسته حرکت می کرد نگاهی به اطراف کرد نگاهش گیرا گویی منتظر واقعه ای بود بعد از حرکت ماشین عدلیه سوار شدیم و با سرعت آهسته ماشین نظامی را تعقیب کردیم کمی که از شهر گذشت پدر رو به همسایه کرد با سرعت زیاد جلوی ماشین بپیچ و متوقفش کن همسایه نگاهی به من کرد دختر جان حالت خوبه من که صورتم سرخ شده بود دستانم را بهم فشردن زیر لب زمزمه کردم 《افوض امری عند الله ان الله بصیر باالعباد》 ماشین با سرعت جلوی ماشین نظامی توقف کرد ، در هوای گرگ میش صحبگاهی چشمانم درست نمی دید زمانی که آژان ها سعی کردند متوجه تصادف بشوند پدر سید ضیا الدین با دستان بسته به ماشین منتقل کرد آژان که این صحنه را دید بر پشت پدر لگد محکمی زد و او را به زمین پرت کرد پدر که جز پهلوان های مشهد بود از جا بلند شد و شروع کرد به کت زدن او ، آژان دیگری که این صحنه را دید هراسان خودش را به ماشین رساند که همسایه ضربه محکمی مهمانش کرد فقط در عرض چند ثانیه پدر و همراه با همسایه سوار ماشین شدند و سید ضیا الدین را به مشهد باز گردانند نویسنده : تمنا 🌺 کپی در صورتی که با نویسنده صحبت شود 🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖊از سال ۹۳ تا اسارتش،همه محرم ها ، جبهه بود و سر کار،به جز یک سالی که رفت حج میگفتم چرا مرخصی نمیگیری؟ میگفت کسی که محرم رو با عمار بوده باشه و پشت خاکریز،کسی که توی محرم داغ داداش دیده باشه...دیگه هیچ جا غیر جبهه نمیتونه دووم بیاره ... الان دو ساله که محرم رو در بند اسارت داره میگذرونه! ◾️به رسم وفا ، لطفا ، این شبها هر جا رفتید ،برای آزادیش دعا کنید. محمدرضا نوری با نام جهادی ابوعباس جانباز و رزمنده مدافع حرم ایرانی است که به عنوان مستشار رسانه‌ای در عراق حضور داشت. وی در ساعت 3 بامداد روز سوم فروردین در منطقه زیون بغداد توسط نیرو‌های نیابتی آمریکایی ربوده می‌شود. پس از گذشت چهار ماه اولین دادگاه محاکمه وی در کرخ بغداد با حضور عوامل سفارت آمریکا می‌شود. نوری به همراه چهار زندانی عراقی در داخل یک قفس و با 14 خودروی اسکورت آمریکایی به این دادگاه انتقال داده می‌شود. نیرو‌های آمریکایی با ادعای مشارکت محمدرضا نوری در قتل یک شهروند آمریکایی به نام استیون ادوار ترول در منطقه بغداد این دادگاه را تشکیل می‌دهند که مطابق اسناد متقن و شفاف در زمان قتل این شهروند آمریکایی، محمدرضا نوری در فرودگاه نجف و تصاویر بوده است. اسناد هویتی وی در گیت فرودگاه نجف ثبت شده است؛و این مدارک ضمیمه پرونده شده است. اوایل شهریور 1402 جلسه دوم دادگاه می‌شود و حکم حبس ابد برای این رزمنده مدافع حرم و چهار شهروند عراقی به جرم قتل یک شهروند آمریکایی به دلیل انگیزه شخصی صادر شد.😳 اللهم_عجل_لولیک_الفرج ꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
الله اکبر حضرت اصغر به میدان آمده- مهدی رسولی(1).mp3
7.43M
🏴 الله اکبر حضرت اصغر به میدان آمده در پاسخ «هل من معین» با سر به میدان آمده 🎤 مهدی رسولی 🗓 شب هفتم محرم 🏷 ꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شرط مرخصی امام خمینی(ره) به شهید بابایی ◾️شهید بابایی در زمان دفاع مقدس خدمت امام خمینی(ره) رسیدند. از ایشان برای انجام کاری در اوقاتی که آسیبی به کار جنگ نمی‌خورد، مرخصی خواستند. ◾️وقتی امام راجع به دلیل مرخصی گرفتن در آن بحبوحه‌ی جنگ پرسیدند. شهید بابایی گفتند: من در دهه اول محرم برای شستن استکان‌های چای عزاداران به هیئت‌های جنوب شهر که من را نمی‌شناسند می‌روم. مرخصی را برای آن می‌خواهم. ◾️امام خمینی(ره) به ایشان فرمودند: به یک شرط اجازه مرخصی می‌دهم که هر موقع رفتی به نیت من هم چند استکان بشویی. شهید عباس بابایی شادی روحش صلوات
enc_16597236504088962845201.mp3
3.95M
السلام علیک یا حضرت علی اکبر(ع) ꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
4_5812322406374574036.mp3
16.56M
🎧 روضه شب هشتم 🎙حاج محمود کریمی اشک چشمتون جاری شد برای فرجِ صاحب عزا دعا کنید... ꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
او با که نشیند، که یاران همه رفتند..! ꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
 « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ » اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَ عَجّل فَرَجَهُم 📆یکشنبــــــــہ ......۱۴۰۳/۰۴/۲۴ 🏴 🏴 🏴 https://eitaa.com/joinchat/183173121Ceb7539d574
🕗 گفتم که خوش به حال حرم رفته‌ها و کاش من هم شوم یکی ز همین خوش‌ بحال‌ها   با یک سلام زائر آقا شوید✋ 🤚 اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
سلام پدر مهربانم بــــا أشـــــک رُوضــــه، مُنتـقِمش رٰا صــدٰا بــِـــزن...𑁍 شـــایـدبه حُرمت غـم عُظـمی، ﴿..ظهـــــور کـــرد...!𔘓﴾
•°🌱 همہ‌ هستی‌ من‌ حضرت‌ ارباب‌ سلام اۍ‌ دلیلِ‌ طپشِ‌ این‌ دلِ‌ بی‌تاب‌ سلام.. ..♥️ 💛
﷽ تلاوت روزانه قرآن کریم به نیت سلامتی وتعجیل در فرج مولایمان صفحه ۲۶۰
Tekyeh Koochik - Mohsen Chavoshi.mp3
10.6M
🛑🏴 محسن چاووشی از «تکیه‌ی کوچک»اش رونمایی کرد محرم امسال هم محسن چاووشی قطعه موسیقی دیگری را به نام «تکیه‌ی کوچک» منتشر کرد
32.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌حتما با حال مناسب تماشا شود!❌ دیگه نوبتی هم باشه نوبت ماست... 🥀💔 👤 «بی‌قراری رباب» حاج‌مهدی تقدیم نگاهتان 📥 دانلود با کیفیت بالا ▪️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهیدی که در کربلا دو بار جان داد! 🔹روایتی از سوید‌بن‌عمر که به‌عنوان آخرین شهید کربلا شناخته می‌شود، کسی که دوبار شهید شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سَمتِ بِهِشت
#قسمت_دهم #سادات_بانو🧕🏻 پدر در حالی که دستم را می کشید چادر قاجاری را ام را جمع می کردم می گفت
بانو🧕🏻 در حالی که کوبیده شدن در با صدای بلند به گوش می رسید قلبم از سینه خارج شد پدر هراسان به سمت در رفت در که باز کرد رنگ از چهره اش پرید دو آژان در حالی که گره ای در ابروهایشان انداخته بودند با خشونت در را هل دادند وارد حیاط شدتد پدر با صدای بلندی چه می خواهید برای چی این موقع صبح مزاحم ما شدید آژان در حالی که صورتش را به طرف پدر چرخاند دنبال یک فراری می گردیم همسایه ها گفتند در خانه شما هست با چادر گلدار از اتاق وارد حیاط شدم سر صدا ها این قدر زیاد بود که مادر از مطبخ آقا چه خبر است ؟ مادر جان شما بروید تو نگران نباشید نگاهی به زیر زمین انداختم سید ضیا الدین از دیشب در آنجا پناه گرفته بود پدر با نگاهی خشمگین اشاره کرد داخل اتاق برو از پنجره ی کوچک داخل مهمان خانه به حیاط نگاه کردم پدر دست هایش را بهم فشرد کنار حوض نشست کمی آب به صورتش زد تا کمی آرام شود آژان صورتش را به صورت پدرم نزدیک کرد کجاست ؟😢 پدر با لحنی آهسته کی کجاست ؟ می خواستید احازه ندهید فرار کند آژان که کلافه شده بود مزخرف نگو مرد همه می دانند دیشب تو فراری اش دادی پدر در حالی که از لبه حوض بلند می شود من خبر ندارم برید از بقیه بپرسید الان هم زود از خانه من گمشید آژان در حالی که سکوت کرده بود به رفیقش نگاهی کرد فعلا می رویم اما با شما کار داریم😱 نویسنده : تمنا 🌺 کپی در صورتی با نویسنده صحبت شود🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مداحی زیبا و خاطره‌انگیز یزدی ⭕️ علم افتاده و نیست علمدار حسین ꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂