eitaa logo
آرشیو متنهای برنامه سمت خدا
3هزار دنبال‌کننده
77 عکس
0 ویدیو
852 فایل
🔸 به روز رسانی توسط کانال رسمی برنامه سمت خدا 📋 جهت دسترسی آسان به متنهای برنامه میتوانید از لیستی که در لینک زیر موجود است استفاده بفرمایید. ➡️ @samtekhoda3_list ➡️ @samtekhoda3_list ➡️ @samtekhoda3_list
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
🔸 برنامه سمت خدا 📝 موضوع برنامه : #یاد_مرگ - #آثار_یاد_مرگ ⬅️ بازپخش 22-03-90 👤 كارشناس : #حجت_الاسلام_والمسلمين_عالی 🗓 تاريخ پخش : سی و یکم خرداد ماه 🔻🔻🔻
برنامه سمت خدا حجت الاسلام والمسلمین عالی موضوع : یاد مرگ بازپخش 90-03-22 بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست ، مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب دردلم هستی و بین من و تو فاصله هاست ، بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست ، باز می پُرسَمَت از مسئله ی دوری عشق و سکوت تو جواب همه ی مسلئه هاست . سوال – در مورد موضوع مرگ توضیحاتی بفرمایید. پاسخ – ما می خواهیم در مورد مهمترین بخش زندگی مان بحث بکنیم یعنی درست است که ما پاره ای از زندگی مان را دنیا می دانیم ولی خش اعظم و مهم زندگی ما پس از مرگ است . ما می خواهیم در رابطه با مرگ و مسائل پیرامون آن بحث بکنیم . این بحث بسیار مهم است .بالاخره ما معتقد هستیم که یک ابدیتی در پیش داریم . ابدیتی که تمام زندگی دنیا در مقابل آن به اندازه ی پلک زدنی هم نیست . اگر فکر کنیم که ابدیت یعنی چه و بدانیم که ابدیت میلیون ها و میلیاردها سال نیست بلکه چیزی است که انتها ندارد . شاگردان علامه طباطبایی تعریف می کردند که ایشان در بین درس و بی مناسبت می فرمود که آقایان ما ابد در پیش داریم . و این را تکرار می کردند . انسان در لابلای زندگی اش نباید دچار غفلت بشود و فراموش کند که چه چیزی را در پیش دارد . ده ها برابر عمر زندگی نوح در مقابل ابدیت پلک زدنی بیش نیست . نقل می کنند که وقتی حضرت عزرائیل برای قبض روح کردن حضرت نوح آمده بودند ، حضرت نوح پرسید که وقت اجل رسید ؟ حضرت نوح با تعجب فرمود که چقدر زود تمام شد .با اینکه عمر نوح خیلی طولانی بود و قرآن دوره ی نبوت ایشان را 950 سال ذکر کرده است . حضرت عزرائیل فرمود که پس عمر مردم آخر الزمان را چه می گویی که شصت هفتاد سال بیشتر نیست . نوح فرمود که اگر عمر من شصت سال بود دنیا را با یک سجده تمام می کردم . نوح هم می گوید که عمرش زود گذشته است . اعتقاد ما به زندگی ابدی است و اگر ما به این زندگی نپزدازیم و از آن غفلت بکنیم و نسبت به آمدن عالم دیگر غافلگیر بشویم و یک دفعه عالم عوض بشود ، ممکن است که صحنه های هولناکی پیش بیاید . پس باید بدانیم که قبل از مرگ چه اتفاقاتی رخ می دهد ، انسان هنگام احتضار چه مشاهداتی دارد ، ما چه آداب و وظایفی نسبت به خودمان و نسبت به فردی که در حال احتضار است ، هنگامی که ملک الموت می آید چه چیزی دیده می شود ، هنگام جان دادن چه اتفاقی رخ می دهد ، چه عواملی باعث آسان یا سخت جان دادن می شود . در روایات پانزده مورد گفته شده که سکرات مرگ را آسان می کند . پیامبر فرمود که هر کسی بعد از هر نمازش مقداری قرآن بخواند سختی های هنگام جان دادن را نمی چشد . اگر کسی یک روز ماه رجب را روزه بگیرد سکرات مرگ بر او آسان می شود .پیامبر فرمود : حضرت عزرائیل در هنگام خواندن نماز به همه ی مردم اشراف دارد ، اگر این مردم را مواظب بر اوقات نماز دید ، خود ایشان شهدتین را تلقین می کند .
امام صادق (ع) فرمود : اگر کسی نسبت به صله رحم مخصوصا نسبت به پدر و مادرش کوشش کند سکرات موت بر او راحت می شود . مرحوم شیخ عباس قمی در کتاب منازل الاخرة ( من توصیه می کنم که این کتاب بخوانید . شاید اثر آن از صد تا سخنرانی اخلاقی بالاتر باشد .) نقل کرده که پیامبر بر بالین جوانی بودند که در حال احتضار بود . پیامبر ان جوان را تلقین کرد و گفت که بگو لا اله الا الله . جوان زبانش بسته بود . پیامبر به مادرش گفت که تو از او ناراضی هستی ؟ مادر گفت که اوشش سال است که به من جفا کرده است و من از او راضی نیستم . پیامبر فرمود که الان وقت ناراضی بودن نیست . او در سختی است . زن گفت که خدا بواسطه راضی بودن شما راضی باشد . زبان جوان باز شد . پیامبر گفت که چه می بینی ؟ گفت : یک فرد بد هیکل و بد بود را می بینم که از بوی بد آن راه نفس من بسته شده است . پیامبر فرمود که بگو : یا من یقبل الیسیر و یعفوا عن الکسیر اقبل من الیسیر یعفوا عن الکثیر . ای کسی که از گناهان بزرگ ما می گذری و اعمال کوچک و کم ما را قبول می کنی ، کم های ما را قبول بکن و گناهان زیاد ما را ببخش . جوان این را تکرار کرد . گفت: الان می بینم که آن سیاه رو دور شد و سفید رویی معطر وارد شد. بعد راحت جان داد . محدث قمی می گوید که نیکی نکردن به پدر و مادر باعث می شود که نتواند تلقین پیامبر را هم بگوید. ما باید اینها را بدانیم . ما باید در مورد سوال و فشار قبر بدانیم . فشار قبر برای چیست و چطور باید سوالات قبر را جواب بدهیم. باید بدانیم که اموات با بازماندگان ارتباط دارند یا خیر و می توانند آنها را ببینند و به آنها سر بزنند. ما کمتر از این بحث ها می شنویم . ما معمولا از آن فرار می کنیم و فرار کردن از مرگ مساوی با نیامدن مرگ نیست . به تعبیر امیرالمومنین که فرار کردن از او همان و در چنگ آن افتادن همان . ان الذی موت تفرون منه انه ملاقیکم . غافل بودن نتیجه اش غافلگیر شدن است . ما می خواهیم که غافلگیر نشویم . یکی از اصحاب پیامبر می فرماید که در تشییع جنازه ای پیامبر خودش را به سرعت به مردم رساند و کنار قبر نشست . پیامبر نگاهی به قبرکرد و گریه کرد و فرمود : برای چنین موقعی خودتان را آماده کنید.
سوال – شاید احساس بشود که جوانان از شنیدن این مباحث مکدر و ناراحت بشوند .نظر شما چیست ؟ پاسخ – جوانان ما باید این جواب را بشنوند و روی آن فکر بکنند . اولا واقعا کسی ضمانت نداده که ما تا پیری برسیم و در جوانی نمی میریم . کسی به ما چنین تضمینی نداده است . رابطه ی حضرت عزرائیل با گرفتن جان ما ، یک رابطه ی دفعی و آنی است. ما در دنیایی زندگی می کنیم که همه چیز تدریجی است و عالم مادی همین است. وقتی می خواهد باران بیاید ، قبل از آن هوا ابری می شود و صدای رعد و برق می آید . قبل از آمدن شب و روز نشانه هایی است . ما به امور تدریجی و زمانی عادت کرده ایم و فکر می کنیم که حضرت عزرائیل هم با سر و صدا و نشانه می آید و جان ما را می گیرد . مثلا فکر می کنیم که اول باید یک پیری یا بیماری بیاید بعد حضرت عزرائیل بیاید . حضرت عزرائیل موجود مجرد است نه مادی و جان ما را هم که می خواهد بگیرد مجرد است . رابطه ی حضرت عزرائیل با جان ما رابطه ی آنی و دفعی است نه تدریجی . شبیه اراده کردن شماست . برای اراده کردن که می خواهد در جان شما اتفاق بیفتد زمان برنمی دارد . همین که اراده بکنید که آب بخورید ، این اراده آنی است البته ممکن است برای اینکه بخواهید حرکت کنید و لیوان آب را بردارید زمانی طول بکشد چون بدن مادی است ولی اراده در جان شما آنی می آید . وقتی اجل فرا برسد پیر و جوان ندارد . حضرت امیر در شعری می فرماید که مرگ ناگهان می رسد. آیت الله اراکی اشک می ریخت و این ابیات امیرالمومنین را می خواند : ای کسی که مشغول شدی و غافل شدی از مرگ ، مرگ ناگهان می رسید . کسی نباید خودش را ایمن از مرگ بداند و باید همیشه آماده باشد . به آیت الله شیرازی در کربلا گفتند که اگر یقین داشته باشید که یک هفته ی دیگر مرگ شما فرا می رسد چه کار می کنید ؟ گفت همان کاری که تابحال می کردم یعنی از جوانی حواسش بوده است . پس اولا کسی ایمن نیست و ثانیا جوان باید دنبال این مباحث باشد. برای اینکه از همان اول فرصت ها را بدست بیاورد و فرصت سوزی نکند . چون وقتی سنی از او می گذرد دیگر نمی تواند کاری بکند و به گذشته اش با حسرت نگاه می کند . وقتی سنی از ما بگذرد براحتی نمی توانیم همه چیز را جبران بکنیم . بعضی از تلقات ریشه دارتر می شود و نمی توانیم بعضی صفات را از خودمان دور کنیم . نمی توانیم بعضی از آداب زشت را از خودمان دور کنیم و بعضی خراب کاری ها را جبران کنیم. در تاریخ است که هارون الرشید به اطرافیانش گفته بود که ببینید کسی از پیران هست که در زمان پیامبر زنده بوده باشد و حدیثی را بطور مستقیم از ایشان شنیده باشد . پیرمردی را پیدا کردند . او را در سبدی گذاشتند زیرا نمی توانست راه برود و پیش هارون الرشید آوردند . او پرسید که تو پیامبر را دیده ای ؟ گفت : بله من هفت ساله بودم که پیامبر را دیدم و یک جمله از او شنیدم . پیامبر فرمود : به مرور که انسان پیر می شود دو خصلت در او جوان می شود اگر خودش را تربیت نکند یکی حرص شدن و یکی آرزوهای طولانی . هارون الرشید خوشحال شد و کیسه ی دینار طلا به او داد . پیرمرد تا در خروج رفت ولی دوباره او را برگرداندند و پیرمرد گفت که آیا هر ماه من این مواجب را دارم ؟ هارون الرشید خندید و گفت رسول اکرم راست می گفت . من داشتم فکر می کردم که تو تا دم در زنده می مانی یا نه و آنوقت تو در فکر مواجب ماه بعد هستی . در پیری تعلقات بیشتر می شود . پس ما باید در جوانی به خودمان برسیم و فرصت ها را از دست ندهیم و در جوانی بتوانیم از برکات و آثار مرگ استفاده بکنیم . امیر المومنین در نامه ی سی و یک نهج البلاغه به امام حسن (ع) می فرماید که زیاد یاد مرگ باش و یاد آن چیزی که بعد از مرگ است تا مغلوب مرگ نشوی .
سوال – چرا در روایات و آیات ما تاکید به یادآوری مرگ شده است ؟ پاسخ – در منابع دینی ما بطور بسیار جدی به یاد مرگ پرداخته شده است . شما حدود یک هزار و دویست آیه در قرآن می بینید که اسمی از مرگ ، منازل و مراحل بعد از مرگ در آن آمده است . این نشان دهنده ی اهمیت مسئله است. مرحوم علامه ی مجلسی در سه جلد بحارالانوار صدها هزار احادیث در این مورد جمع آوری کرده است . در معارف دینی ما به این مسئله پرداخته شده است . بعد از مسئله ی توحید ما مسئله ای مهمتر از مسئله ی یاد مرگ نداریم . این نشان می دهد که سِّر عمیقی در این مسئله است . ما آنرا جدی نمی گیریم . با بستن چشمهای مان روی موضوع ، واقعیت حذف نمی شود . یاد نکردن مرگ به معنای نبودن مرگ نیست . معنای آن بد مردن است . اگر کسی یاد مرگ نباشد معنایش این نیست که مرگ به سراغش نمی آید . یاد مرگ باعث نشاط و زنده دلی می شود برخلاف آنچه که تصور می شود که یاد مرگ باعث تلخکامی می شود . از مهمترین آثار یاد مرگ سبکبالی است . سوال – سوره ابراهیم آیات 25 تا33 را توضیح دهید . پاسخ – صفحه ای از قرآن نیست که خالی از یاد مرگ یا آثار آن باشد. پنج آیه از این صفحه مربوط به مسائل آخرتی و اشاره هایی به منازل بعد از مرگ کرده است . آیه بیست و هفتم می فرماید : مومنین که ارتباط با دین و خدا را نگه داشته اند خدا آنها را تثبیت می کند با کلمه ی توحید که همان لا اله الا الله است . خدا روی این کلمه آنها را نگه می دارد و آنها را هم در دنیا و هم در آخرت امداد می کند. در روایات داریم که از هنگام قبض روح تا منازل بعدی مرگ ، امدادهای خاصی به مومنین می رسد . روایتی از امیر المومنین از کتاب کافی نقل شده است که انسان که در آخرین روز دنیا و در آستانه ی آخرت است مال ، فرزند و اعمالش پیش چشم او مجسم می شوند . او به مالش می گوید که من برای تهیه شما خیلی زحمت کشیده ام ما برای من چه می کنید ؟ گفتند که از این اموال کفنی را برای تو تهیه می کنیم که می توانی با خودت ببری . به فرزندانش می گوید که من محب شما بودند و برای بزرگ شدن شما زحمت زیادی کشیده ام . شما برای من چکار می کنید ؟ آنها می گویند که ما تو را تا قبر همراهی می کنیم و بیشتر از این کاری از دستشان بر نمی آید . اعمال در ملکوت عالم باقی می ماند و مجسم می شود که بعدا در مورد آن توضیح خواهیم داد . بعد به عمل خودش روی می کند و می گوید که تو برای من چه می کنی ؟ می گوید : تو نسبت به من خیلی راغب نبودی که اعمال انجام بدهی ولی من همیشه با تو هستم . اگر این شخص از مومنین باشد زیباترین و خوش بوترین و خوش پوش ترین افراد به سمت او می آیند و به او بشارت رحمت الهی را می دهند و به او خیر مقدم خواهند گفت . فرد به این زیبارو می گوید که تو که هستی ؟ می گوید که من عمل صالح تو هستم . از دنیا بیرون بیا و به سمت بهشت برزخی برو . بعد دو تا ملک برای سوال در قبر می آیند . وقتی ملک از دین و خدای او سوال می کند ، می گویند که خدا تو را محکم نگه دارد . امیر المومنین می فرماید که این معنای آیه یثبت الله الذین امنو ... است و خدا این جوری مومنین را امداد و دستگیر می کند .
سوال – در ادامه تاکید آیات و روایات به یاد آوری مرگ توضیحاتی بفرمایید . پاسخ – آیات و روایات تاکید دارند که این آثار مرگ اندیشی از دست ما نرود . اکثر آیات مربوط به معاد و مرگ وآخرت در سوره های مکی قرآن است یعنی سیزده سالی که پیامبر در مکه بود و سخت ترین دوران را میگذراند . دورانی که باید انسانهای نابی تربیت بشوند که بتوانند سختی های گسترش دین را تحمل بکنند و فداکاری بکنند و انسانهای خود ساخته ای باشند . در اینجا از آثار یاد مرگ استفاده می شود تا این سازندگی عظیم ایجاد بشود . هیچ عاملی از نظر تربیتی و رشد و اهمیت یادمرگ ، سازنده و مربی نیست . چه چیزی در هشت سال دفاع مقدس باعث شده بود که این قدر فداکاری ، اخلاق خوب ، گذشت ، ایثار ، رعفت ، صمیمیت و رعایت حقوق در بین جمع ایجاد بشود ؟ زیرا آنها خودشان را دائما در معرض مرگ می دیدند . کسی که خودش را دائم در معرض مرگ ببیند طبیعی است که سبکبال و سبکبار است . در واقع شان دنیا را به اندازه آن می بیند نه بیشتر . ودر مقابل ابدیت دنیا را خیلی جدی نمی گیرد که بخاطر آن حرص بزند ، با دیگران درگیر بشود و به دیگران ظلم بکند . او می داند از پس امروز فردایی هست که اعمال و اخلاقش مجسم می شود . من در باطن خودم اخلاقیاتی دارم . حسد ، کینه ، سوءظن و بدبینی باعث شده که روح من تنگ بشود . چه بسا این تنگی ها که در باطن من است زندگی آخرتی من را تنگ بکند . وقتی من این چیزها را بدانم طبیعی است که رفتار خودم راعوض می کنم . در جبهه این اتفاق افتاده بود و آنها بدون هیچ تعلقی سرباز خدا و ولی خدا شده بودند . تا کسی مشکل خودش را با مسئله ی مرگ حل نکند نمی تواند سرباز خوبی برای خدا و ولی او باشد . در جنگ تبوک پیامبر فراخوانی داد که نیروها جمع بشوند تا به سمت تبوک بروند . تبوک شش صد کیلومتر با مدینه فاصله داشت . و آنها می خواستند که با روم مقابله بکنند . تابستان بود . عده ای شروع به بهانه جویی کردند که هوا گرم است و ممکن است که چشم ما به دختر مسحیان بیفتد و ما تحریک بشویم . آیا نازل شد وتعبیرش این بود : آیا به زندگی دنیایی راضی شدید و سنگین بار شده اید ؟ همین سنگین باری باعث شد که آنها جواب رسول خدا را ندهند . در وصف یاران ولی عصر داریم که آنها تمنای شهادت دارند . یعنی تعلقات ندارند . معنایش این است که آنها سبک بار هستند نه اینکه الان می خواهند شهید بشوند . یاد مرگ است که این سبک بالی را بوجود می آورد . عرفای ما وقتی می خواهند به شاگردان شان دستورالعمل بدهد ، یاد مرگ جزو دستورات شان است . آیت الله جمال گلپایگانی که مرجع تقلید بزرگی بود و همدرس آیت الله بروجردی بود و عرفای بزرگی بود . او تا وقتی که در اصفهان شاگر آخوند کاشی بود ، به او توصیه کرده بود که شب جمعه ها حتما به قبرستان برو و در آنجا توقف کن و درنگ و تامل بکن . ایشان در نجف از شاگردان مرحوم قاضی بود و ایشان هم همین توصیه را داشته اند . آقای گلپایگانی خیلی به قبرستان وادی السلام می رفت و در زمینی که قبری نبود می نشست . بعد ها پس از مرگش همانجا محل قبر خودش شد . ایشانبه بعضی از خواص خودشان نقل کرده بودند که من ارواحی از این قبرستان را در مکاشفاتی دیدم . در هوای گرم بعضی از ارواح با حالت زننده ای به سمت من می آمدند . من آنها را شناختم . آنها متکبرینی بودند که در دنیا هرچه از دنیا و آخرت به آنها می گفتیم مسخره می کردند . آنها به من التماس می کردند که در اینجا ما در سختی هستیم چون تو از فرزندان رسول خدا هستی برای ما دعا بکن . ایشان پرخاش می کردند و به آنها می گفتند که گم شوید تا وقتی در دنیا بودید گوش نمی کردید و حالا که دست تان از دنیا کوتاه شده التماس می کنید . این توصیه ها جزو دستورالعمل عرفا به شاگردان شان بوده است .یاد مرگ بودن از مهمترین عوامل تربیتی و سازنده است که بخاطر همین توصیه شده است .
سوال – چکار کنیم که مرتب به یاد مرگ باشیم ؟ پاسخ – ما باید بهانه های مختلفی را برای مرگ اندیش بودن ایجاد بکنیم . پیامبر وقتی بهار را می دید می فرمود : بهار را که دیدید به یاد قیامت بیفتید. این یک بهانه است که انسان به یاد مرگ بیفتد و به آن توجه بکند . پیامبر وقتی از خواب بلند می شد می فرمود : خدارا شکر که ما را زنده کرد پس از مردن . زیرا خواب یک مرگ سبک است که در تعابیر قرآن کنار مرگ گذاشته شده است . در خواب تعلق روح کاملا قطع نمی شود و اگر خدا اجازه بدهد روح بر می گردد و این تعبیر قرآن است. تعبیر پیامبر بعد از بلند شدن خواب این بود که الحمدلله زنده شدیم . این عاقل بودن و زیرک بودن فرد است . پیامبر فرمود : نشانی انسان عاقل این است که زیاد یاد مرگ بکند . یکی از کارهایی که می تواند به انسان کمک بکند رفتن به قبرستان است . البته نه قبرستانی که به شکل فضای سبز درآمده است . به شکلی که در آنجا تامل بکنیم و خلوتی داشته باشیم و به قلب مان برسانیم که ما هم به اینجا گذر خواهیم کرد . کار دیگری که می تواند به ما کمک کند شنیدن موعظه هاست . مثل موعظه های شنیداری زیرا ما احتیاج به موعظه های شنیداری داریم . حضرت علی (ع) به بعضی افراد می فرمودند که من را موعظه کن . طرف گفت که شما همه را می دانید . حضرت فرمودند : در شنیدن اثری است که در دانستن نیست . انسان باید بشنود . آقایی می گفت که پدرم وقتی می خواست مادرم را برای نمازصبح اول وقت بیدار کند می گفت : خانم بلند شو .آنقدر بخوابیم که دیگر کسی نیست که ما را صدا بزند . ما موعظه های نوشتاری هم داریم . کتاب منازل الاخرة از محدث قمی و کتاب سیاحت غرب که آقای قوچانی نوشته است را بخوانید . آقای مطهری با آیاالله قوچانی ارتباطی داشته و پرسده چطور از احوالات بعد از مرگ خودت نوشته ای ؟ ایشان فرمودند که مقداری از احادیث و روایت که فرموده اند آن طرف چه خبر است و بعد مکاشفات . مکاشفات خیالات و خواب نیست بلکه منطبق بر روایات است و با روایت تایید می شود .کار دیگر وصیت کردن است . کسی با وصیت کردن نمی میرد. سوال – ما جوان ترها وقتی می گوییم که می خواهیم وصیت بکنیم یا از مرگ صحبت می کنیم به ما می گویند که این حرفها را نزنید . راهنمایی بفرمایید . پاسخ – لازم نیست که ما سر و صدا بکنیم . شما وصیتی بکنید که بتوانید در اختیار کسی بگذارید .گاهی وصیت کردن واجب است . همیشه مستحب نیست . نوشتن وصیت و هر چند وقت دیدن این وصیت روی ما اثر می گذارد . وصیت و کفن کسی را نمی میراند اگر اجلش نرسیده باشد . دیدن کفن انسان را از دنیا جدا می کند . به انسان تذکری می دهد . اینها می تواند به ما کمک بکند تا به یاد مرگ باشیم . دعای امام سجاد (ع) در سجده این است که می فرماید : خدایا کاری بکن که ما از دنیا جدا بشویم که پُر از غرور و فریب است ، توجه ما به دنیای ابدیت باشد ، آماده و مهیا برای مرگ بشویم قبل از اینکه به سراغ ما بیاید .
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا 👤 #حجت_الاسلام_عالی 📚 با موضوع : آثار یاد مرگ 🗓 پنجشنبه سی و یکم خرداد ماه 🗂 حجم : ۱۰.۴ مگابایت 💠 @samtekhoda3
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
🔸 برنامه سمت خدا 📝 موضوع برنامه : #سیره_تربیتی_انبیاء_الهی_در_قرآن_کریم - #حضرت_یوسف_علیه_السلام ✨ آیات 29 تا 31 سوره یوسف 👤 كارشناس : #حجت_الاسلام_والمسلمين_عابدینی 🗓 تاريخ پخش : دوم تیر ماه 🔻🔻🔻
برنامه سمت خدا موضوع برنامه: سیره تربیتی حضرت یوسف (ع) در قرآن کریم- آیات 29 تا 31 سوره یوسف كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابدینی تاريخ پخش: 02-04-97 بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. شریعتی: سلام می‌کنم به همه دوستان عزیزم، بیننده‌ها و شنونده‌های نازنین‌مان، به سمت خدای امروز خوش آمدید. انشاءالله هفته‌ی پیش رو و ماه‌های پیش رو سرشار از خیر و برکت برای همه شما باشد. حاج آقای عابدینی سلام علیکم، خیلی خوش آمدید. حاج آقای عابدینی: سلام علیکم و رحمة الله، خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیز عرض سلام دارم. شریعتی: قصه، قصه‌ی حضرت یوسف(ع) بود. نکات بسیار ناب و لطیفی که ذیل آیه‌های نورانی قرآن کریم شنیدیم، امروز هم قرار هست که ادامه بحث را بشنویم. حاج آقای عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله خدای سبحان به همه ما لطف و عنایت کند و ما را مورد الطاف قرار دهد تا از سربازان امام زمان(عج) قرار بگیریم. انشاءالله جزء عده‌ای باشیم که جزء اولین مراحل به ایشان می‌پیوندند. در محضر آیات سوره یوسف بودیم. باز هم به حضرت یوسف(ع) سلام می‌کنیم و از ایشان اذن می‌گیریم که به ما اجازه بدهند در این عرصه درست وارد شویم و از قرآن کریم در مورد ایشان بهترین استفاده را برای امروز داشته باشیم. آیاتی که در جلسه گذشته خدمت دوستان مطرح کردیم، از آیه 30 به بعد سوره یوسف که زن‌های مصر تدارکی دیدند و در مقابل زلیخا مکر کردند که آن شایعه پراکنی را ایجاد کردند به طوری که او را تحت فشار قرار دادند و شخصیت اجتماعی‌اش را زیر سؤال بردند به خاطر عشقش به یوسف و او را در همه شهر پخش کردند. تعبیر یک کلاغ چهل کلاغ را گفتیم، مسأله را طوری کردند و از آن افسانه ساختند که همه را تحت تأثیر قرار بدهد تا مجبور شد اینها را دعوت کند و شاهد خودش را نشان بدهد که چه کسی بوده که باعث شده دل زلیخا اینطور شیدا شود. در آن جلسه وقتی یوسف خارج شد و او را دیدند، از خود بی خود شدند و دست‌ها را بریدند. با بریده شدن دست‌ها و بعد کلام، تأیید کردند زلیخا حق داشته است که با دیدن یک چنین شاهد و دلربایی اینطور از خودش بی‌خود شده بوده است. این چکیده بحث هفته گذشته بود. همانجا زلیخا گفت: «قالَتْ فَذلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ» (یوسف/32) این همان کسی است که مرا بخاطر آن ملامت می‌کردید. تعبیر «ذلک» با اینکه یوسف مقابل چشم بود، نگفت: هذا، هذا یعنی این، ذلک یعنی آن، اشاره به دور است. این برای این است که هم ساحت یوسف خیلی عظیم و دست نیافتنی بود. زلیخا می‌خواست این را برای اینها دست نیافتنی‌تر هم بکند. هم برای زلیخا دست نیافتنی بود که نتوانسته بود. هم می‌خواست برای اینها هم دست نیافتنی‌تر بکند که اینها هم به مسأله طمع نکنند. لذا ذلک عظمت و وقار را می‌رساند. معلوم می‌شود در وجود اینها هم این عظمت و وقار آنچنان جا گرفته بود که با تعبیر ذلک بیان می‌کند. این نگاه خودش از حال روانی و روحی جلسه حکایت می‌کرد که یوسف(ع) با نگاه هیبت و عظمتش تجلی کرده بود. با وقارش تجلی کرده بود. لذا یوسف وقتی وارد این جلسه شد، عرق شرم و حیاء بر او نشسته بود و این مسأله را عظیم‌تر کرد. صورت بر افروخته و عرق شرمی که بر گونه‌های یوسف بود، این را برای اینها خیلی سخت‌تر کرد.
وقتی جلسه به اینجا رسید، زلیخا دید وقتش است. هیجانی که بر جلسه غلبه کرد و خانم‌ها را به این وادار کرد که بگوید: «ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ» (یوسف/31) این بشر نیست، این ملک زیبایی است. نه آن چیزی که زیبایی از او نشأت گرفته است. منشأ زیبایی‌ها این است. وقتی اقرار کردند هیجانی که در جلسه ایجاد شد باعث شد خانم‌ها از خود بی‌خود شوند و دستشان را ببرند و متوجه نشوند. این هیجان بر زلیخا هم وارد شد. با اینکه زلیخا این مراتب عشق را قبلاً طی کرده بود و چندین سال تمکین این عشق در وجودش شده بود، دیگر خودش اینطور نبود که در آن جلسه از خود بی‌خود شود و دستش را ببرد. او مراتب دیگری از عشق را پیش خودش داشت طی می‌کرد اما در عین حال هیجان زدگی برای او هم ایجاد شد. آن چیزی که کتمان می‌کرد آشکار کرد. این یک نکته بسیار مهمی است که اگر حضور پر‌رنگ کسانی که حیاء در وجودشان است در یک اجتماعی ضعیف شود و پرده‌های حجب و حیاء کمرنگ شود، هزینه بی‌حیایی کم می‌شود. یعنی کسی که می‌خواهد بی‌حیایی کند احساس نمی‌کند مانع دارد. احساس نمی‌کند سخت است و ممکن است برایش دردسر شود، جرأتش بیشتر می‌شود. تا به حال زلیخا هزینه‌ی بی‌حیایی و بی پرده‌ای را نمی‌خواست پرداخت کند چون زیاد بود. لذا وقتی که درها را بست، این نشان می‌دهد حیاء و شرم در وجودش خیلی بوده است. لذا همه درها را بسته و پرده‌ها را کشیده، این وجود حیاء و شرم هم نسبت به خودش است هم نسبت به اطرافش است که نمی‌پذیرفتند. لذا وقتی به عزیز مصر رسید، گفت: جزای کسی که به اهل تو نظر سوء داشته باشد چیست؟ لذا خودش را تبرئه می‌کرد. اما اینجا وقتی که این جلسه هیجان زده شد و بی‌حیاء بودن در او عادی شد، یعنی همه دست‌ها را بریدند و این دست بریده نشان از این بود که دیگر همه دلداده شدند. فهمید همه به او حق می‌دهند. «ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ» نشان دادند این جا دارد، یک معشوقه این‌چنینی جا دارد. وقتی چنین شد دید جلسه آمادگی دارد برای اینکه تمام آنچه در پرده بود را بیرون بریزد. در هر اجتماعی اگر آن نگاه پرده حیاء و شرم را هر یک نفری که کوتاه بیاید، اگر پدر و مادر آن خانواده نزد بچه نگاه حجب و حیاء را کم کنند، خود به خود پرده حیاء که کم شد، بچه هم در این مسأله به راحتی و با هزینه کمتر کشیده می‌شود و برایش هزینه‌اش و خجالتش کمتر است. لذا به ما فرمودند: باید در خانه‌ها هم رعایت شود. حریم‌هایی حفظ شود نه اینکه با افراط برسد که صمیمیت خانواده از بین برود. اینگونه نیست که در مهمانی‌های فامیلی بگوییم: محرم و نامحرم حسابشان جدا می‌شود. نه! اگر آنجا هم حرم شکسته شد، آنوقت باب بی‌حیایی و پرده‌دری برای دیگران آسان می‌شود. ممکن است عده‌ای قصدشان هم این نبوده باشد. اما دیگری که یک خرده راحت‌تر است وقتی می‌بیند هزینه‌ای ندارد او بی‌پرده‌تر می‌آید.
ما در هر اجتماعی یک درصدی همیشه کسانی هستند که دغدغه‌مندهای فرهنگی هستند. دغدغه‌ی صحیح و عقلایی و با کرامت انسانی دارند. یک عده هم همیشه کسانی هستند که حجب و حیاء برای آنها پرده‌هایش دریده شده است. کمرنگ است. این دو طرف یک اجتماع هستند. یک دسته کسانی که دغدغه‌مند هستند و می‌خواهند حریم‌ها را حفظ کنند نه فقط در خودشان، بلکه دنبال این هستند که در اجتماع هم حفظ شود. یک عده هم هستند که حریم‌ها را نه فقط در خودشان حفظ نمی‌کنند بلکه تعمد دارند که در اجتماع هم به هم ریختگی ایجاد شود. بین اینها یک طیفی از مردم خاکستری قرار دارند که از نزدیک‌ترین افراد به آن دغدغه‌مندها شروع می‌شوند تا نزدیک‌ترین افرادی که دغدغه‌‌ی بی پردگی دارند. اگر آن کسانی که در رأس هرم به عنوان دغدغه‌مندهای فرهنگی هستند که می‌خواهند هم خودشان خوب باشند هم دغدغه دارند که اجتماع خوب باشد. به آن صالح مصلح می‌گوییم. روایت هست «اسمائکم عندنا الصالحون المُصلحون» اسماء شما شیعیان نزد ما کسانی است که صالح و مصلح هستند. یعنی هم خوب هستید و هم می‌خواهید خوب کنید. صالح خودش خوب است، مصلح یعنی تلاش می‌کند برای اصلاح جامعه. این دغدغه‌مندها اگر در یک اجتماعی فعال ظاهر شوند، با برنامه و ارتباط جمعی حضور داشته باشند، بلافاصله دو قشر نزدیک به اینها به سرعت جذب اینها می‌شوند. چون آنها آماده هستند. تا اینها در صحنه خوب حضور داشته باشند، اینها هم در صحنه خوب حضور پیدا می‌کنند. وقتی اینها در صحنه خوب حضور پیدا کردند اثرش این است عده زیادی یک قدم جلو آمدند. یعنی گرایش جامعه به آن سمت و سو می‌رود. اثر دیگر هم این است که در مقابل هر کاری که کسی می‌خواهد در یک اجتماع بی‌حیایی یا یک کار نامناسب داشته باشد، هزینه‌اش بالا می‌رود چون می‌بیند حضور اینها بیشتر است باید هزینه پرداخت کنند. هزینه فقط مالی نیست، گاهی هزینه آبرویش است. گاهی برخورد با او است. لذا یک عده را با حضور فعالشان به سرعت جذب می‌کنند، اثر دوم این است که مانع ایجاد می‌کنند برای کسانی که می‌خواستند نامناسب و بی‌حیاء باشند.
اثر دیگر این است که اگر یک موقع این در صحنه نیاید. این دغدغه‌مند فرهنگی در صحنه نیاید. حضورش پر‌رنگ نباشد، ارتباطاتشان با هم نباشد. هرکس تک تک دغدغه داشته باشد، نه یک دغدغه ارتباطی، اجتماعی باعث می‌شود اولاً اقشار بعدی به راحتی جذب اینها نمی‌شوند. چون فردی هستند. دوماً آن اقشاری که در طبقات پایین بودند و اگر می‌بینند زمینه آماده است، حاضر بودند بعضی کارهای بی اخلاقی را بکنند. اینها وسط می‌آیند و کارهایشان را انجام می‌دهند. اگر روز قیامت این دو دسته شاکی شوند به خدای سبحان عرض کنند، خدایا با اینکه ما خودمان مؤاخذ به عمل خودمان هستیم اما اینهایی که دغدغه‌مند بودند از جهت علمی، عملی، از جهت تصمیم و عزم راسخ‌تر بودند، اگر می‌آمدند ما تسلیم اینها می‌شدیم و جلو می‌آمدیم. اینها نیامدند و ما هم جرأت پیدا نکردیم. پس اینها مؤاخذ هستند به نیامدن اینها، علاوه بر اینکه خودشان مؤاخذ هستند و عقاب دارند که چرا نیامدید، آن دسته اول وجودشان اثر داشت، چون نیامدند باعث شد اینها هم جلو نیایند. آن دسته‌ای هم که می‌خواستند بی اخلاقی کنند، آنها هم نزد خدا شاکی می‌شوند. می‌گویند: خدایا ما درست است بد بودیم، اما اگر خوب‌ها درست وسط میدان می‌آمدند ما جرأت نمی‌کردیم بیاییم. ما دیدیم میدان باز است، با اینکه ما مؤاخذ هستیم به کلام و کارمان، کار فعل ما بوده و اختیاری ما بوده، کار ما عقاب دارد. اما اگر اینها می‌آمدند ما نمی‌آمدیم، جرأت نمی‌کردیم. آنها به اینها هم معاقب می‌شوند که چرا شما نیامدید؟ اگر اینجا خانم‌ها نیامده بودند شایعه پراکنی بکنند و اجتماع را نسبت به این مسأله بی مبالات بکنند، بعد هم بیایند در یک جلسه شرکت کنند و زلیخا را تطهیر کنند و هیجان زده شوند که او احساس کند دیگر هزینه ندارد و کارش را آشکار کند. مردان اینها و خود عزیز مصر که برخورد جدی نکرد تا این حریم حفظ شود. همه اینها باعث می‌شود که حریم‌ها شکسته شود. سیر جریانی که برای زلیخا و حضرت یوسف پیش می‌آید از یک سیری که در یک نهان‌خانه از جانب زلیخا می‌خواسته صورت بگیرد تا به جایی می‌رسد که به آشکار می‌رسد. این سیر همیشه در کار شیطان کاملاً نهادینه شده است و دنبال این است.
شریعتی: خاطرم هست که در جلسه‌ای گفتید: همین زنها دیگر علناً خودشان اظهار تمایل به حضرت یوسف می‌کردند. حاج آقای عابدینی: لذا به ما می‌گویند: روابط زن و مرد باید حساب شده باشد. این حساب شده یعنی به ریخته شدن پرده‌های حجب و حیاء کشیده نشود که وقتی کشیده می‌شود خود به خود یک آثاری به دنبالش می‌آید. خود به خود حضور پر‌رنگ دغدغه‌مندی کمرنگ می‌شود. با این نگاه خدای سبحان از جریانی که زلیخا و یوسف در نهانخانه‌ی «غلقت الابواب» که درها همه بسته بود، آغاز شد. قبل از آن هم به صورت اظهار مراوده‌ی زلیخا نسبت به یوسف(ع) بود که یوسف بی اعتنایی می‌کرد تا به اینجا می‌رسد لذا اینجا برای یوسف خیلی سخت‌تر می‌شود. در هر لحظه وجود او محیط گناه برای او فراهم می‌کردند و او را دعوت می‌کردند. لذا وقتی زلیخا به عزیز مصر می‌گوید: جزای کسی که «أَرادَ بِأَهْلِكَ سُوءا» (یوسف/25) چیست. یا زندانی شود یا عذاب الیم، تعیین عذاب را عزیز مصر می‌کند. اما اینجا که می‌رسد خود زلیخا می‌گوید: اگر به حرف من گوش نکند او را به زندان تحقیر شده می‌فرستم. آنجا خودش به همسرش پیشنهاد کرد که این کار را می‌کنی. اینجا خودش می‌خواهد انجام دهد. از تمام حالت آشکار شدن برای چیزی که می‌خواهد استفاده می‌کند. ما باید در روابط خانوادگی و اجتماعی، حواسمان باشد نگوییم: این خط قرمزها یک ذره ساییده شده است، پرده‌ها یک ذره کمرنگ شده است، اینکه مهم نیست، این یک ذره کمرنگ شدن یعنی عدم حضور پررنگ خوبی. در مقابل یک قدم عقب نشینی خوبی، یک قدم جلو آمدن بدی را به دنبال دارد. دو طرف مسأله بسیار مهم است و جای باز شدن دارد. ریشه بسیار از مسائل حتی اینکه افراد متدین کم کم مبتلا می‌شوند و ذره ذره کشیده می‌شوند، بعد یکباره متوجه می‌شوند که از محیط مطلوب خودشان خیلی فاصله گرفتند. ما این ذره ذره‌ها را داریم مشاهده می‌کنیم و نباید بگذاریم. یک موقع طرف می‌گوید: من حضور فیزیکی ندارم، حضور مجازی دارم. خود این حضور مجازی یک نحوه کمرنگ شدن آن ارزش‌هاست. وقتی کسی عادت کرد در محیط مجازی یک صحنه‌هایی را ببیند با اینکه در محیط علنی حاضر به دیدن آن صحنه‌ها نبود، کم کم به محیط علنی هم کشیده می‌شود. نکته دیگر اینکه یوسف(ع) مقابل دو نوع حسد قرار گرفت. یک حسد برادرها بود. حسد زنان مصر و زلیخا بود. زنان مصر به یوسف حسد کردند. یک حسد مردانه است. یک حسد زنانه است. خدای سبحان هردو حسد را در اینجا آورده و پررنگ نشان می‌دهد که اگر خانم‌ها به حسد بیافتند نوع حسدشان از این سنخ است. آقایان به حسد بیافتند نوع حسدشان حذف فیزیکی است. یعنی آقایان در حسدی که به خرج دادند دنبال حذف یوسف بودند. یوسف را در چاه انداختند. یوسف را از آن محیط دور کردند. یعنی اگر در یک محیط مردانه حسد به کار بیافتد مثل مقامات و منصب‌ها زیر پای دیگری را خالی کردن، او را از آنجا طرد کردن، این حسد مردانه است. حسد مردانه با حذف فیزیکی همراه است.
اما حسد زنانه با یک حذف نرم افزاری همراه است. خانم‌ها با شایعه پراکنی با حرف زدن، با خراب کردن طرف را کاملاً ضایع می‌کنند. دو نوع حسد و رابطه هست که چرا زلیخا با یک کسی رابطه دارد که مشهور به زیبایی است و ما آن را نداریم. این حسادت اینها را برمی‌انگیزاند که با یک حذف نرم او را برمی‌دارند. اینجا یوسف با دو نوع حسادت مواجه شده است. یک حسادت مردانه و یک حسادت زنانه، این هشدار جدی است هم به مردها و هم به خانم‌ها. لذا کار خانم‌ها از روی فضیلت نبود. این خانم‌هایی که می‌خواستند بگویند: چرا او با غلامش ارتباط دارد، یک موقع این از باب امر به معروف و نهی از منکر و فضیلت خواهی است، آن هم با حفظ حدود و حریم‌هاست، یک موقع از روی حسادت است. به اسم فضیلت است ولی از روی حسادت است. به اسم خیرخواهی کردن برای زلیخاست ولی کسی که می‌خواهد امر به معروف و نهی از منکر بکند، آن شخصی را که می‌خواهد نهی از منکر بکند، مثل این است که اگر خودش یک خطایی می‌کند چطور دوست دارد با خودش برخورد کنند که خطایش جبران شود اما در عین حال آبرویش ریخته نشود و ضایع نشود. اگر کسی می‌خواهد امر به معروف و نهی از منکر بکند، اینچنین است نه اینکه طرف را ضایع کنند. لذا هم به یوسف حسادت کردند که چرا یوسف در اختیار اینها نیست؟ هم به زلیخا حسادت کردند که چرا زلیخا با یوسف رابطه دارد و ما نداریم؟ این هم یک نکته هم برای خانم‌ها و هم آقایان که حواسشان باشد حسادت در مردها تا کشتن پیش می‌برد. اینها می‌خواستند یوسف را بکشند. یکی از برادرها واسطه شد تا به چاه انداختن راضی شدند. این حسادت مردانه است که حذف فیزیکی است. یک حسادت زنانه است که نرم افزاری و نرم است و با شایعه و گفتار زیر پای طرف را خالی می‌کنند. در جامعه باید خیلی مراقب این دو حسادت باشیم. بحث دیگر این هست که خیلی مهم است، خشوع ضعیف نسبت به عظیم و صغیر نسبت به کبیر، این خشوع فطری است. مرحوم علامه طباطبایی می‌فرماید: قوانین عالم وجود این را قرار داده که ضعیف در مقابل عظیم تواضع داشته باشد. اما اینجا کاری که شیطان می‌کند این است که قوی وهمی نه قوی واقعی را، چیزی که خیال قوت است را قوی نشان بدهد تا انسان نسبت به او خاضع شود و از قانون فطری استفاده کند. کاری که می‌کند می‌آید در ذهن تو دخالت می‌کند، یک چیزی را که قوی نیست، قوی نشان می‌دهد. وقتی قوی نشان داد خود به خود انسان نسبت به آن خاضع می‌شود. یعنی شیطان از حس فطری ما در مصداقش سوء استفاده می‌کند. اصل احساس درست است و از آن قانون استفاده می‌کند که خضوع ضعیف در برابر کبیر. اما می‌گوید: آنچه تو می‌خواهی به کبیر بدهی، کبیر این است. کبیری که کبیر نیست. مصداق را جا به جا می‌کند. همین باعث می‌شود انسان تن می‌دهد اما اصل این قانون بر این بوده که انسان نسبت به خدای سبحان که عظیم مطلق است، خضوع انسان در اوج قرار بگیرد. یعنی هرچقدر انسان بهتر خدا را بشناسد عظمت الهی در وجودش بهتر جا بگیرد، این خاضع‌تر می‌شود. لذا حضرات معصومین و انبیاء خاضع‌تربن افراد در مقابل خدا بودند. اما شیطان به ما نشان می‌دهد که یک آدم پولدار قوی است. یک آدم صاحب منصب و مقام قوی است. لذا خضوع انسان را نسبت به او ایجاد می‌کند. او می‌آید جهت می‌دهد. شیطان می‌آید دخالت می‌کند. یک جمال ظاهری را به عنوان عظمت نشان می‌دهد. وقتی افراد در مقابل این جمال قرار می‌گیرند از خود بی خود می‌شوند. این خضوع زیاد از خود بی خود شدن می‌شود. هرچقدر انسان نسبت به یک چیزی خضوعش بیشتر شود، اراده‌اش محو اراده او می‌شود. یعنی او را اصل می‌بیند. در نظام ظاهری ما به یک چیزهایی در عالم تسلیم می‌شویم، لذا در روایت دارد اگر کسی ثروتمندی را به خاطر ثروتش اکرام کرد دو ثلث دینش را از دست داده است.
به داود خطاب می‌کنند که ای داود می‌دانی چرا بعضی از بنی اسرائیل دچار مسخ شدند؟ بخاطر اینکه وقتی به ثروتمندها و صاحب منصب‌ها می‌رسیدند قانون را که اجرا می‌کردند مساهله می‌کردند. جرمی که او مرتکب می‌شد، نسبت به او با مساهله و تساهل عبور می‌کردند اما اگر فقیری یک جرمی را مرتکب می‌شدند با تمام شدت و قوت با او برخورد می‌کردند. این اقوامی که مسخ شدند، علتش این بود. یعنی این در مقابل ناموس وجود زیر آب او را می‌زند که خضوع ضعیف للقوی است که قوی خداست و قدرت واقعی است. این شرکی است که وقتی انسان نسبت به صاحب منصب داشت اینجا کوتاه بیاید و با مساهله عبور کند. این خضوع ضعیف للقوی یک بحث بسیار عظیمی دارد که انسان در قیامت وقت عبور از روی پل صراط جلوه‌ای از جمال الهی را در آن لحظه مشاهده می‌کند. وقتی مشاهده می‌کند چنانچه این خانم‌ها جلوه‌ای از جمال یوسف را مشاهده کردند دست از ترنج نشناختند و دست‌هایشان را بریدند و آنطور فضاحت به بار آوردند، در نظام احتضار می‌گوید: هم حضرات معصومین را به حقیقت مشاهده می‌کنند، می‌گوید: وقتی اینها را می‌بینند یا تجلیات الهی را می‌بینند آنچنان از خود بی‌خود می‌شوند که ما نگاه می‌کنیم این محتضر به سختی جان می‌دهد. اما او آنچنان از خود بی خود است، اصلاً چیزی نمی‌فهمد. وقتی دست را می‌بریدند اصلاً متوجه درد و بریدن نبودند، با اینکه بریدن درد دارد. ولی آنچنان مشغول بودن به عظمت جمالی یوسف، این جریان عیناً در حالت احتضار، در حالت عبور از پل صراط، از میان آتش باید عبور کنند. می‌گوید: عبور می‌کنند اما آتش به اینها گزندی نمی‌زند و هیچ احساسی از آتش نمی‌کنند. اگر تیر را از پای امیرالمؤمنین در می‌آورند، وقتی این خانم‌ها یک جلوه ظاهری را دیدند و با چاقو دست‌هایشان را بریدند و متوجه نشدند، آنجایی که امیرمؤمنان جذبه‌ی معنوی الهی را جذب شده، تیر از پا درآوردن و نفهمیدن خیلی برای او مقام عظیمی نیست. این در نظام ظاهری هم برای خانمی که به عشق ظاهری مبتلا شده، می‌بیند دست را می‌برد و نمی‌فهمد. مقامات معنوی که برای اولیای الهی پیش می‌آید که جلوه‌های حقیقی جمال را می‌بینند، قدرت را می‌بینند و خضوعشان که از خود بی خود شدنشان را در مقابل این حالت هست، برای آنها چه نتایجی را به بار می‌آورد و چه حقایقی را ایجاد می‌کند؟در حدیث معراج هست «لا یبالی بعسر اصبح بیُسر» اینها نمی‌فهمند در دنیا چه خبر است! لذا انسان این توان را دارد. اگر سختی‌ها برای ما سخت است، برای این است که از آن طرف هیچ خبری نداریم. اگر انسان ایمان پیدا کرد، ایمان انسان را به مرتبه‌ای می‌رساند که رابطه ایمانی باعث می‌شود سختی‌ها بر این راحت شود. خدای سبحان چه توانی را در وجود انسان قرار داده و چه حقایق و قدرت‌هایی را قرار داده و ما از اینها استفاده نمی‌کنیم.
شریعتی: امروز صفحه 359 قرآن کریم، آیات پایانی سوره مبارکه نور و آیات ابتدایی سوره مبارکه فرقان را تلاوت خواهیم کرد. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا كانُوا مَعَهُ عَلى أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «62» لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنْكُمْ لِواذاً فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ «63» أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قَدْ يَعْلَمُ ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ وَ يَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ «64» «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمِينَ نَذِيراً «1» الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً «2» ترجمه: مؤمنان (واقعى) تنها كسانى هستند كه به خدا وپيامبرش ايمان آورده و هرگاه با پيامبر بر كارى اجتماع نمايند، بدون اجازه او نمىروند. همانا كسانى كه اجازه مىگيرند، آنانند كه به خدا وپيامبرش ايمان دارند. پس (اى پيامبر!) اگر براى بعضى از كارهاى خود از تو اجازه خواستند، به هركس از آنانكه خواستى (ومصلحت بود) اجازه بده و براى آنان از خدا طلب آمرزش كن، كه خداوند بخشنده ومهربان است. آن گونه كه يكديگر را صدا مىزنيد پيامبر را صدا نزنيد. خدا مىداند چه كسانى از شما مخفيانه و با پنهان شدن پشت سر ديگرى از صحنه مىگريزد. پس كسانى كه از فرمان او سرپيچى مىكنند، بايد از اين كه فتنهاى دامنشان را بگيرد، يا به عذاب دردناكى گرفتار شوند، بترسند. آگاه باش! آنچه در آسمانها وزمين است براى خداست. بىشك آنچه (از افكار ونيّات) را كه شما بر آن هستيد، مىداند و روزى را كه به سوى او بازگردانده مىشوند، (مىداند) پس آنان را به آنچه عمل كردهاند آگاه مىكند و خداوند به همه چيز آگاه است. به نام خداوند بخشنده مهربان، مبارك است آن كه قرآن، وسيلهى شناخت حقّ از باطل را بر بندهاش نازل كرد، تا براى جهانيان مايهى هشدار باشد. خداوندى كه فرمانروايى آسمانها و زمين براى اوست، و هيچ فرزندى اختيار نكرده و براى او شريكى در فرمانروايى نيست، و هر چيزى را آفريد و آن گونه كه بايد اندازهگيرى كرد.
شریعتی: صلوات و درود خدا بر حضرت محمد مصطفی(ص) و اهل‌بیت گرانقدرشان. این هفته قرار گذاشتیم از مرجع بزرگ شیعه، کسی که در زمان حیاتش مرجعیت عام و علی الاطلاق شیعه را به عهده داشته، حضرت آیت الله بروجردی یاد کنیم. حاج آقای عابدینی: به سراعت چند نکته را عرض کنم. یکی اینکه مرحوم آیت الله العظمی بروجردی به شدت سیاسی بودند و می‌فرمودند: عبادی‌ترین دستور ما که تعبدیات آن خیلی زیاد است، حج است. در عین حالی که این حج با اینکه عبادی‌ترین دستور دینی ما هست، سیاسی‌ترین دستور دینی ما هم هست. اینقدر در سیاست بحث حج قوی است که ایشان فرمودند: از ارکان سیاست اسلامی است. جمع شدن مؤمنین از همه جا کنار همدیگر و ارتباط با همدیگر، در عین اینکه تعبدیات فوق‌العاده دارد، چیزهایی که نیاز به علت ندارد و باید بروی و انجام بدهی. اما ایشان فرمود: این سیاسی‌ترین حکم و از ارکان سیاست اسلامی است. یکی از کسانی که خوب مقاومت کرد و شاید تنها کسی بود که این مسأله را به نام خودش ثبت کرد در اینکه دستورالعمل خط ایران و زبان ایران تغییر نکند، آیت الله العظمی بروجردی بود. زمان رضاشاه وقتی آتاتورک توانست رسم الخط ترکیه را تغییر بدهد، رضاشاه هم می‌خواست همین کار را بکند. کسی که ایستاد و مقاومت کرد و نگذاشت این محقق شود آیت الله العظمی بروجردی بود. نگذاشت غربی شدن صورت بگیرد. یکی از بحث‌های دیگر این است که ایشان از جهت تقریب بین مذاهب کسی است که در مقابل حیله انگلیسی‌ها که می‌خواستند تفرقه بین شیعه و سنی ایجاد کنند و این دو را از هم جدا کنند، ایستاد. اولین کسی که مبلغ در کشورهای مختلف اروپایی و آمریکایی فرستاد آیت الله بروجردی بود. مقام معظم رهبری می‌فرمایند: آیت الله العظمی بروجردی تمام کادرهایی که بعد از انقلاب به کار گرفته شدند، کادرهایی بودند که توسط آیت الله العظمی بروجردی ساخته شده بودند. یعنی شاگردان ایشان بودند که کادر نظام شدند. گاهی در بحث‌های طلبگی گفتار و سؤال و جواب شدت پیدا می‌کند طوری که گاهی شاگرد روی سؤالی اصرار می‌کند تا استاد عصبانی می‌شود. در جلسه‌ای که ایشان از دست شاگردش عصبانی شده بود بعد از اصرار زیاد شاگرد، آنجا این عصبانیتش را با اینکه یک روز زمستانی و بارانی سرد هم بوده است، نقل می‌کنند بعضی از شاگردانشان که ایشان ان روز عصری در باران شدید با یک درشکه آمدند و مرا برداشتند و خانه آن طلبه‌ای که در درس به ایشان اشکال گرفته بودند، رفتند و دست ایشان را بوسیدند و عذرخواهی کردند. دست شاگردش را که در اثر زیادی سؤال اذیتش کرده بود، می‌بوسد. نکته دیگر اینکه وقتی ایشان مشغول درس و بحث در اصفهان بودند، پدرشان نامه می‌نویسند که برای ازدواج به اصفهان بیا، ایشان می‌گوید: اگر اجازه بدهید من درسم را ادامه بدهم. بالاخره اصرار می‌کند بیا. وقتی می‌رود بعد از اینکه ازدواج می‌کنند، وقتی برمی‌گردند، اقای بروجردی می‌گویند: همین که من حرف پدرم را گوش کردم و رفتم، بروجردی، بروجردی نشد مگر بخاطر همین خانمی که پدر به من امر کرد بیا! یعنی تمام این کمالات به واسطه همین احترامی بود که پدر و این خانم برای ایشان قرار داد. انشاءالله خدای سبحان ما را متواضع قرار بدهد. انشاءالله خدای سبحان ما را نسبت به ایمانمان بصیر قرار بدهد تا سختی‌ها برای ما آسان شود. شریعتی: «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین»
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا 👤 #حجت_الاسلام_عابدینی 📚 با موضوع سیره ی تربیتی حضرت یوسف علیه السلام در قرآن کریم - آیات ۲۹ تا ۳۱ سوره یوسف 🗓 شنبه دوم تیر ماه 🗂 حجم : ۱۰.۳ مگابایت 💠 @samtekhoda3
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
🔸 برنامه سمت خدا 📝 موضوع برنامه : #تقوای_الهی_در_قرآن_کریم ؛ #تقوا_در_برخورد_با_اهل_کتاب 👤 كارشناس : #حجت_الاسلام_والمسلمين_بهشتی 🗓 تاريخ پخش : سوم تیر ماه 🔻🔻🔻
برنامه سمت خدا موضوع برنامه : تقوای الهی در قرآن کریم (تقوا در برخورد با اهل کتاب) كارشناس : حجت الاسلام والمسلمين بهشتی تاريخ پخش : 03- 04-97 بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. بی‌تاب‌تر از جان پریشان در تب *** بی‌خواب‌تر از گردش هذیان بر لب بی رؤیت روی او بلا تکلیفم *** همچون گل آفتابگردان در شب شریعتی: سلام می‌کنم به همه‌ی دوستان عزیزم، بیننده‌های خوب و شنونده‌های بسیار نازنین‌مان، انشاءالله دل و جانتان بهاری و گرم باشد و خداوند متعال پشت و پناهتان باشد. حاج آقای بهشتی سلام علیکم خیلی خوش آمدید. حاج آقای بهشتی: سلام علیکم و رحمة الله. انشاءالله بینندگان و شنوندگان عزیز برنامه در اوج آرامش و خوشی باشند. انشاءالله خداوند این گفتگوهای ما را با خیر و رشد و نور و به دور از هر اشتباه و انحراف قرار بدهد. شریعتی: بحث ما با حاج آقای بهشتی در هفته‌های اخیر بحث تقوا بود. بحثی که بسیار به آن محتاج هستیم. هفته گذشته به بحث تقوا در برخورد با مخالف پرداختند و نکات بسیار خوبی را شنیدیم. بحث امروز شما را خواهیم شنید. حاج آقای بهشتی: ما از آغاز ماه رمضان روی این کلمه توقف کردیم. کلمه بسیار مهمی که 258 بار در قرآن کریم آمده است. همین فراوانی کاربرد کلمه در قرآن نشان می‌دهد ما زیاد باید روی این کلمه بایستیم و فکر کنیم. در زندگی فردی و اجتماعی انسان بسیار مهم است. یک جلسه را به تقوا در خانه اختصاص دادیم. یک جلسه تقوا در بازار را بیان کردیم. موضوع دیگر تقوا با مخالف بود. چون این کلمه در قرآن جاهایی به کار رفته که در مناسبات ما و مخالفین هست. آنجا احتمال بی تقوایی هست. انسان خودش را دوست دارد، خطش را دوست دارد، فکرش را دوست دارد. باید از مکتب خودش حراست کند. ولی گاهی ممکن است بلغزد. اینجا خدا می‌فرماید: «اتَّقُوا اللَّه» (بقره/189) خدا را در نظر بگیرید. مدلی را که خدا به ما پیشنهاد کرد پیامبر اسلام است. اسوه و الگوی خداپرستان تا روز محشر پیامبر اسلام است. گفتیم: پیامبر اسلام چهار نوع مخالف داشته است. ببینیم با اینها چطور برخورد کرده است. مشرکین، اهل کتاب، منافقین و بعضی از خودی‌ها. مشرکین را در یک جلسه کوتاه به اندازه‌ای که زمان اقتضاء می‌کرد گفتیم. نمونه‌اش فتح مکه بود که فتح مبینی بود که مقدمه‌اش صلح حدیبیه بود. پیامبر با مشرکین خیلی مدارا می‌کرد. دعایشان می‌کرد، او را می‌زدند و شکنجه می‌کردند، به مدینه آمدند جنگ‌ها پیش آمد. همچنان مدارا می‌کرد. جایی هم که لازم بود شدت عمل به خرج می‌داد تا به حدیبیه رسید و فتح مکه و پرونده‌اش را بستیم. اما با اهل کتاب! ماجرایی که امروز ما مسلمان‌ها هم با آن سر و کار داریم. مسلمان‌ها هرجای دنیا باشند، به خصوص الآن که امکان ارتباط خیلی فراهم شده با مسیحیان و یهودیان و دیگر ادیان، چطور باید برخورد کنیم و پیامبر به ما چه یاد داده است.
الآن ما با مخالفین خودمان چطور برخورد می‌کنیم؟ پیامبر عزیز ما سیزده سال در مکه بودند و بعد به مدینه مهاجرت کردند. در مدینه دو گروه زندگی می‌کردند، یک گروه بت پرستانی بودند که تازه مسلمان شده بودند و اینها دو قبیله بودند، اوس و خزرج که این دو اسم را مردم ما زیاد شنیدند. پیامبر بین آنها عقد برادری خواند و دعواهای 150 ساله گذشته را تمام کرد و یک نظام جدیدی در مدینه حاکم شد. گروه دیگر یهودیان بودند. یهودیان سه قبیله بودند. سه قبیله بزرگ، بنی قریظه، بنی نضیر، بنی قینقاع. اقتصاد مدینه دست این سه قبیله بود. اینها چرا به اینجا آمدند؟ از صد سال قبل چون در کتاب‌هایشان بشارت‌هایی را در مورد آمدن یک پیامبر در این منطقه خوانده بودند. صد سال قبل از منطقه فلسطین و شامات به این سرزمین مهاجرت کردند. حتی نشانه شهر مدینه هم در کتاب‌هایشان بود. شهری است بین دو کوه با چه مختصاتی، بعضی نوشتند گروه‌هایی به اشتباه رفته بودند در یک شهر دیگر مستقر شده بودند و بعد فهمیدند اشتباه کردند و به مدینه آمدند. به عشق پیامبری که در آخرالزمان ظهور می‌کند و او پایان بخش ادیان قبلی است و کامل کننده کتاب‌های آسمانی قبلی است. اینها به مدینه آمدند و در مدینه هم برج‌هایی را ساختند و محله‌‌هایی را ساختمان سازی کردند. قلعه‌هایی داشتند. خارج از مدینه هم نسبت به مکه جای خوش آب و هوایی است. یک جایی به نام خیبر آنجا هم استحکاماتی داشتند. برای چه آمدند؟ برای اینکه به پیامبری که خواهد آمد ایمان بیاورند اما متأسفانه نشد. پیامبر اسلام آمد و قرآن را آورد و آنها هم می‌دانستند این همان پیامبر است که موعود است و وعده داده شده ولی از روی حسد تا تعصب به دلایلی بیشترشان ایمان نیاوردند و بعضی هم ایمان آوردند. اینها یک جبهه‌ای هستند مقابل اسلام. پیامبر عزیز اسلام همان روزهای اول که وارد مدینه شد سراغ رهبران این سه گروه یهودی رفت و از اینها خواست که ما مسلمان هستیم و جمعی به ما ایمان آوردند و موضع شما نسبت به ما چه خواهد بود؟ ما مخالفینی در مکه داریم. چه بسا آنها به ما حمله کنند. شما طرفدار ما هستید یا طرفدار دشمنان ما هستید یا بی طرف هستید. آنها گفتند یک چند روز به ما فرصت بدهید ما فکر می‌کنیم. مدتی گذشت و مجدداً دیداری پیش آمد و یهودیان مدینه بالاتفاق گفتند: ما نسبت به شما بی طرف خواهیم بود. ولی بخاطر اینکه در یک شهر زندگی می‌کنیم خوب است یک متن تفاهم نامه‌ای را بنویسیم و پیامبر این کار را کردند که الآن در تاریخ هست که در یک شهر مسلمانان و یهودیان زندگی می‌کنند.