eitaa logo
آرشیو متنهای برنامه سمت خدا
3هزار دنبال‌کننده
77 عکس
0 ویدیو
852 فایل
🔸 به روز رسانی توسط کانال رسمی برنامه سمت خدا 📋 جهت دسترسی آسان به متنهای برنامه میتوانید از لیستی که در لینک زیر موجود است استفاده بفرمایید. ➡️ @samtekhoda3_list ➡️ @samtekhoda3_list ➡️ @samtekhoda3_list
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 برنامه سمت خدا 📝 موضوع برنامه : - 👤 كارشناس : 🗓 تاريخ پخش : بیست و ششم خرداد ماه 🔻🔻🔻
برنامه سمت خدا موضوع برنامه : سیره تربیتی حضرت یوسف (علیه السلام) در قرآن کریم كارشناس : حجت الاسلام والمسلمين عابدینی تاريخ پخش : 26-03-97 بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. عید می‌آید اگر رؤیت شود ابروی تو *** ماه از رو می‌رود گر بنگرد در روی تو هر ستاره فرصتی بکر است تا دیدار ما *** از میان صد هزاران روزن گیسوی تو شب ندارم شام اما روزه‌ دارم روزها *** تا شوم چون موی و پیچم در میان موی تو بادها از فرط مستی دست افشان پایکوب *** در سمائی صوفیانه می‌وزند از کوی تو آرزو دارم بمیرم، غسل و تدفینم کنند *** چشم بگشایم ببینم زنده‌ام پهلوی تو صد هزاران قاصدک را سوی تو پر داده‌اند *** نیست اما نیست اما قاصدی از سوی تو شریعتی: سلام می‌کنم به همه دوستان عزیزم، بیننده‌ها و شنونده‌های نازنین‌مان، به سمت خدای امروز خوش آمدید. فرا رسیدن عید سعید فطر را تبریک می‌گویم. جشنواره‌ی فطرت‌های پاک، طاعات و عبادات شما قبول باشد. انشاءالله خدای متعال خودشان جایزه همه‌‌ی ما را به دست ما بدهند. انشاءالله بهترین‌ها برای شما رقم بخورد. حاج آقای عابدینی سلام علیکم، خیلی خوش آمدید. حاج آقای عابدینی: سلام علیکم و رحمة الله، خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیز عرض سلام دارم. اعیاد بر شما مبارک باشد. انشاءالله در این عید جایزه‌های ویژه از جانب خدا به همه ما بدهند، در رأی همه این جایزه‌ها آزاد شدن گردن ما از آتش جهنم باشد و بهترین جایزه ما ارتباط و فرج امام زمان (عج) باشد. شریعتی: انشاءالله حال و هوای ماه رمضان در زندگی ما استمرار داشته باشد، در حال و هوای روزها و شب‌های ما باقی بماند که چقدر آسمان نزدیک بود به ما و چقدر آرزوهای ما طبق تعبیر بلند امام سجاد در دعای 45 صحیفه دست یافتنی بود و به ما نزدیک بود. انشاءالله خداوند را همیشه مهمان دلهایمان بکنیم. قبل از شنیدن نکات شما در ذیل بحث حضرت یوسف، مسأله‌ی فقهی را که در این ماه هر روز می‌شنیدیم بفرمایید. حاج آقای عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله جایزه همه ما را در این ایام فرج آقا امام زمان(عج) قرار بدهند. پس از روزه دانستن بعضی از احکام برای ما لازم است، اگر کسی نتوانست روزه بگیرد به هر دلیلی، اگر تا سال آینده نتواند قضای روزه را انجام بدهد، علاوه بر قضای روزه در سال بعد، یک مد طعام هم باید به عنوان کفاره بپردازد. این یک مد طعام که به عنوان کفاره باید بپردازد، آیا می‌تواند به هر فقیری بدهد و بگوید: این را طعام بخر؟ نه! باید اطمینان داشته باشد که این پول صرف خرید طعام می‌شود. یا باید غذا بدهید و اگر غذا ندادید به او می‌دهید، او وکالت دارد از جانب شما برای خریدن غذا. یک مسأله دیگر این است که اگر کسی تا سال آینده نتوانست قضای روزه‌اش را بگیرد، اگر به دلیل مریضی یا مسافرت نتوانست روزه بگیرد یا کوتاهی کرد تا سال آینده، هی تأخیر انداخت، آیا اینکه نتوانست روزه بگیرد، اگر نمی‌داند که تأخیرش کفاره دارد، دانستن یا ندانستن در کفاره اثر دارد یا ندارد؟ می‌گوید: نه، علاوه بر قضا که هست، چه بداند که کفاره دارد چه نداند کفاره بر او واجب می‌شود. هم قضا و هم کفاره دارد. این یکسال که گذشت، چه بداند کفاره دارد، چه نداند و بعد بفهمد، کفاره بر گردنش هست. باز هم به حضرت یوسف(ع) سلام می‌کنیم و از ایشان اذن می‌گیریم که هم شفاعت ما را داشته باشند و هم اجازه بدهند به قصه ایشان وارد شویم و استفاده کنیم و توفیق بدهند در اینکه بهره‌مند باشیم نسبت به نکاتی که خدای سبحان در مورد ایشان ذکر کرده است و ایشان را عزیز داشته است و به عنوان صدیق معرفی کرده است. انشاءالله این نبی صدیق الهی به ما کمک کنند که استفاده عملی و علمی بیشتری داشته باشیم. به آیه 30 این سوره رسیدیم. بعد از اینکه خبر جریان زلیخا، همسر عزیز مصر بین زن‌های مصر پیچید. «وَ قالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَها حُبًّا إِنَّا لَنَراها فِي ضَلالٍ مُبِينٍ» (یوسف/30) با غلام خودش مراوده داشت و از حالت عادی خارج شد و این شدت پیدا کرد که حتی به التماس در ارتباط با این غلام افتاد که از شأن یک خانم که در مسند حاکمیت قرار داره دور است. این مسأله طوری شد که آبروی زلیخا تحت تأثیر قرار گرفت.
با توجه به کوششی که عزیز مصر کرد که مسأله همانجا تمام شود و سربسته بماند، اما چون دامن یک رجل پاکی مورد اهانت و تهمت قرار گرفته بود، بالاخره مسأله فاش شد و این فاش شدن هم طهارت بیشتر یوسف را به دنبال داشت. هرچند یوسف این کار را نکرد و از جانب یوسف این مسأله نبود. یکی از چیزهایی که در اینجا نقل می‌شود این است که در آیه بعدی تعبیر را خوب بیان می‌کند. «فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَ» وقتی زلیخا شنید مکر این زنان را، نشان می‌دهد این گفتار فقط یک گفتار عادی نبود. بلکه یک مکر و حیله بود و یک نقشه بود. تفاوت مکر با کید این است. مکر یک نقشه کشیدن و تفکر پشت کار دارد. اما کید در مرتبه عمل است. درست است کید از جهت ظهور قوی‌تر است چون در مرتبه عمل است، لذا به زلیخا گفت: «إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيم» کید شما عظیم است. آن کید در مرتبه عمل بود اما اینجا خود خدای سبحان نقل می‌کند، «فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَ» یک نقشه‌ای پشت کار هست. با حساب و کتاب این مسأله اتفاق افتاده بود و می‌دانستند چه می‌خواهند. زلیخا فرد سیاستمداری بود. در کنار اینکه یک عاشق دلباخته بود و همه هستی‌اش را بر سر عشقش گذاشته بود، اما شخص ساده‌ای نبود. بی خود به این مقام و منصب هم نرسیده بود. نقشه‌هایی که در مسائل مختلف می‌کشید و حتی سلطه‌اش بر عزیز مصر که به راحتی بر او غلبه داشت، نشان می‌دهد شخصیت بسیار قوی است. اینجا هم این خانم با یک نقشه‌ی کامل معکوس نقشه آنها، به گونه‌ای اینها را مبتلا کرد، که اگر آبروی زلیخا در اثر چند سال ریخته شد، آبروی آنها در چند لحظه ریخت. «فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ» (یوسف/31) به سوی اینها پیک ویژه فرستاد. «أرسَلت» یعنی اینها را با یک شرافتی تحویل گرفت. یک موقع آدم دعوت می‌کند هرکس بیاید، اعلام می‌کند جشن و سرور است، اطعام است بیایید. اما یکوقت پیک ویژه می‌فرستیم آن هم با یک تشریفات، «أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ» تک تک اینها را دعوت کرد. تعداد اینها زیاد نبود. بین ده تا حدکثر چهل نفر ذکر کردند. اینها زنان اشراف و سرشناس مصر بودند. اینها را دعوت کرد «وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً» این خیلی تعبیر زیبایی است. برای هر کدام تک تک یک جای فراخی قرار داد که تکیه بدهند، راحت باشند. اینها همه با نقشه بود. یعنی فقط نمی‌خواست اکرام کند. زلیخا با یک نقشه کاملاً حساب شده جلو رفت. پیک ویژه فرستاد که همه قبول کنند و بروند. «وَ آتَتْ كُلَّ واحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّيناً» به هرکدام از اینها هم بعد از اینکه نشستند گفتگو کردند، میوه آوردند و پذیرایی کردند، چاقوهایی آورد که از حد عادی هم تیزتر بود. به تک تک اینها چاقو دادند. «سِکّین» یعنی آرامش، چاقو چه ربطی به آرامش دارد، بعضی از اهل لغت این را نقل کردند که سِکّین از این باب گفته شده که جان حیوانی را که جان دارد به سکونت می‌رساند و می‌گیرد. «وَ قالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ» بعد یوسف را به گونه‌ای آماده کرده بود، یوسف غلامش بود و جایی که گناه و خطا نبود مجبور به اطاعت بود. در بعضی نقل‌ها دارد، مرحوم علامه طباطبایی می‌فرماید: همه با بهترین لباس‌ها و آرایش آمده بودند چون دعوت به یک جلسه رسمی شده بودند. در این حالت زلیخا به یوسف گفت: «اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ» نشان می‌دهد این جای دوری نبود. یا در قسمتی بود که مخصوص پذیرایی بود مثل آشپزخانه، یا در صندوق خانه‌ای بوده که جلویش پرده بوده که دیده نشود. یوسف آماده بود که هر زمان صدایش زد، بیاید. یکباره وسط پذیرایی که چاقو دست زنان بود، دستور داد بیرون بیا! «اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ» بر اینها وارد شو! می‌‌خواست کاملاً ناگهانی باشد. بنا بود تا صدا زد یوسف بیاید.
خیلی از مفسرین گفتند: «فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَ» مکر زلیخا این بود که تمام شایعات را عمداً کردند تا زلیخا مجبور شود یوسف را نشان بدهد. می‌گویند: عمداً این افشاگری را کردند که زلیخا تحت فشار قرار گیرد و مجبور شود یوسف را نشان بدهد. دوست داشتند بدانند یوسف کیست و چرا زلیخا اسیر یک برده شد؟ زلیخا از این فرصت استفاده کرد و به صورت ناگهانی او را وارد جلسه کرد. «فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ» تا چشم اینها به یوسف افتاد، چاقو و ترنج دستشان بود. ترنج در اینجا همان بالنگی است که داریم. بالنگ میوه پذیرایی برای ما نیست. شاید آن زمان در مصر نوعی از این بالنگ بوده که قابل پذیرایی بوده است. پوست بالنگ محکم است و نیاز به چاقوی تیز دارد و عمداً چاقوی تیز گذاشته بودند. همان زمانی که پذیرایی شروع شد، یکباره یوسف وارد شد. آنقدر این حالت مبهوت کننده می‌شود به طوری که اینها همه از وجودشان خالی شدند. در نگاه به یوسف از خود‌ بی‌خود شدند. دست‌هایشان را با چاقو می‌برند. «فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ» آن چیزی که شنیده بودند، هزاران هزار بار آن را عمیق‌تر کنند، از جهت زیبایی و جمال، آن هم یوسفی که علاوه بر زیبایی، رفتارش هم زیبا بود. نقل شده زلیخا حدود هفت سال ناز می‌کشید که نگاهش کند و نگاه به زلیخا نکرده بود. آن حقیقت زیبایی یوسف که اکتسابی بود، زیبایی سیرت یوسف است که قرآن این را بزرگ می‌کند. زیبایی صورت که خلق است و انسان دخیل نیست. اگر دنبال کسی هستیم که ببینیم چیست، برای ازدواج چه خانم و چه آقا، نه اینکه زیبا نباشد، اما بداند زیبایی کار او نیست. زیبایی خلق خدا بوده است. لذا زیبایی دلیل خوبی نیست اما سیرت و اخلاق را اختیاراً ایجاد کرده است. زیبایی و زشتی دلیل بر خوبی و بدی نیست. زیبای مطلق مثل یوسف(س) کم است. «فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ» وقتی دیدند، دیدند خیلی عظیم‌تر از چیزی است که تصور کرده بودند. «وَ قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ» آنقدر مجذوب شدند، آنقدر از خود بی‌خود شدند در نگاه به جمال یوسف که دیگر وجودشان از خودشان خالی شد. به طوری که این چاقوی تیز «قَطَّعن» باب تفعیل است. یعنی اینها دست را می‌بریدند و مکرر دست را بریده بودند. «وَ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ» خدا منزه است! این بشر نیست. «ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ» او فرشته است. چون اینها بت پرست بودند، تمام زیباترین مظاهر که در نظر می‌گرفتند، این زیبایی را مظهر یک فرشته‌ای می‌گرفتند. آن زیبایی فرشته برای اینها غیر قابل تصور است، چون دیگر با چشم محسوس برای آنها دیدنی نبود. اینها به اینجا که می‌رسند آن اعتقادی که دارند، می‌گویند: این همان فرشته است که تمام زیبایی‌ها از او نشأت گرفته است. هرچه در عالم زیباست و زیبایی از او نشأت می‌گیرد این همان فرشته است. «ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ» این ملک زیبایی است. این کریم است. این فرشته است و بشر نیست.
زلیخا هم دید اینها دست‌هایشان را بریدند، دیگر نمی‌توانند کتمان کنند. از طرف دیگر اینها کلامی را بر زبان آوردند که این انسان نیست. اینکه گفتند: این ملک کریم است و این ملک کریم بودن را اقرار کردند، زلیخا را تطهیر کردند. یعنی تو حق داشتی و ملامت ما بی‌جا بود. اینکه تو اینطور دلداده شدی، حق با توست. اینها با یک نظر و زلیخا چندین سال است صبح تا شب او را می‌بیند. «قالَتْ فَذلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ» (یوسف/32) زود استفاده کرد. «فَذلِکُنَّ» این با اشاره، اشاره حسی است. یعنی دیگر جایی برای اینکه بگوید یوسف، نه! این، دیگر جای کتمان نبود. این بود که مرا به این واداشت! «وَ لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ» تا می‌بیند اینها هم اقرار کردند، از قبح مسأله در این جلسه ریخته می‌شود. در جریان «غلقت الابواب» همه درها را بست، همه را بیرون کرد. خودش با یوسف تنها بود و می‌خواست کسی نفهمد. اما اینجا وقتی شدت پیدا کرد و مکر اینها ضمیمه شد، آمده در مرئی و منظر و اول اقرار نمی‌کند. وقتی اینها اقرار کردند که زلیخا حق دارد. تا به جایی رسید که اینها هم اقرار کردند، زلیخا گفت: «وَ لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ» به عزیز مصر گفت: یوسف اراده سوء به اهل تو داشت. جزای این چیست؟ ولی اینجا خودش اقرار کرد. وقتی گناه علنی شود و اقرار علنی شود، قبح مسأله ریخته شده است. لذا اینجا بر یوسف خیلی سخت بود. سخت‌ترین لحظه برای یوسف بود که زنان و زلیخا در اظهار عشق به یوسف هیچ حریم پنهانی را نمی‌خواستند رعایت کنند. فشار به یوسف شدید شد. از همان جلسه همه اظهار عشق و علاقه کردند. «فَاسْتَعْصَمَ» زلیخا گفت: من او را دعوت کردم و یوسف زیر بار نرفت. «استعصم» که در باب افتعال رفته است، طلب نیست. زیادت حروف است که زیادت حروف بر شدت دلالت می‌کند. فقط زیادت حروف است که زیادت حروف بر شدت دلالت می‌کند. یعنی عصمت شدیدی ورزید. نه طلب عصمت کرد. «وَ لَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ» اگر این کار را از این به بعد نکنید، تا حالا با او مدارا کردم. اما از این به بعد «ما آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَ لَيَكُوناً مِنَ الصَّاغِرِينَ» به زندان می‌اندازم آن هم زندان با تحقیر! این سه آیه پشت سر هم بحث را به نتیجه می‌رساند. نکات عالی در اینجا آمده هم نسبت به خود این قضیه، نگاه اخلاقی، هم بحث‌های انفسی مسأله که خیلی مباحث جالبی دارد و هم نکات تفسیری که اینجا ذیل اینها باید بیاید.
شریعتی: امروز صفحه 352 قرآن کریم، آیات 21 تا 27 سوره مبارکه نور را خواهیم شنید. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ وَ مَنْ يَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّيْطانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ «21» وَ لا يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبى وَ الْمَساكِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ «22» إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ «23» يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ «24» يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ «25» الْخَبِيثاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَ الْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثاتِ وَ الطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبِينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّباتِ أُولئِكَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ «26» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلى أَهْلِها ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ «27» ترجمه: اى كسانى كه ايمان آوردهايد! گامهاى شيطان را پيروى نكنيد و هركس پيرو گامهاى شيطان شود، همانا كه او به فحشا و منكر فرمان مىدهد و اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود، هرگز هيچ يك از شما پاك نمىشد. ولى خداوند هر كس را بخواهد، پاك مىسازد و خدا شنوا و داناست. صاحبان مال و وسعت از شما نبايد سوگند بخورند كه به نزديكان و مستمندان و مهاجران در راه خدا چيزى ندهند، بلكه بايد عفو و گذشت نمايند و از آنان درگذرند. آيا دوست نداريد كه خداوند شما را ببخشد؟ و خداوند آمرزنده و مهربان است. همانا كسانى كه به زنان پاكدامن و با ايمان و بىخبر (از هرگونه آلودگى) و نسبت بد مىدهند، در دنيا و آخرت از رحمت الهى دورند و برايشان عذاب بزرگى است. روزى كه زبانها و دستها و پاهايشان، عليه آنان به آنچه انجام دادهاند گواهى مىدهند. در آن روز، خداوند جزاى حقّ آنان را بىكم و كاست خواهد داد و آنان خواهند دانست كه خداوند همان حقيقت آشكار است. زنان پليد، سزاوار مردان پليدند ومردان پليد، سزاوار زنان پليد. زنان پاك براى مردان پاك و مردان پاك براى زنان پاك. آنان از آنچه درباره ايشان مىگويند منزّهند و براى آنان مغفرت و روزى نيكويى است. اى كسانى كه ايمان آوردهايد! به خانههايى كه منزل شما نيست، وارد نشويد، مگر آنكه اجازه بگيريد و بر اهل آن سلام كنيد. اين به نفع شماست، شايد پند گيريد.
شریعتی: باز بسم الله الرحمن الرحیم *** عاشقی هم عاشقی‌های قدیم خوشحالیم که در ایام عید سعید فطر همراه شما هستیم. یک ماه مهمان سفره کرامت خداوند متعال بودیم. وقتی افطار و سحر، شب‌های قدر، بی نظیر بود. یک ماه تمام باران بارید و ما قطره‌های باران را جمع کردیم برای روز تشنگی‌‌مان و همه این برکات و نعمت‌هایی که به سمت ما در این ماه سرازیر شد. مگر می‌شود این همه لطف و محبت خدا شکر نداشته باشد. «و لله الحمد الحمدلله علی ما هدانا و له الشکر علی ما اولانا» اشاره قرآنی امروز را بفرمایند و انشاءالله قرار است از شخصیت وارسته علامه بحرالعلوم برای ما بگویند، انشاءالله از عید فطر هم نکاتی را خواهیم شنید. حاج آقای عابدینی: آیه اول این صفحه، «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ وَ مَنْ يَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّيْطانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ» شیطان اینقدر قدم به قدم و آهسته با ما ارتباط برقرار می‌کند که اصلاً احساس نمی‌کنیم. شیطان هیچکس را رها نکرده است. هرچند خیلی متکبر است و با افرادی که عزم راسخ دارد درگیر می‌شود. اما با بقیه خیلی آرام رام می‌کند. منتهی قدم به قدم و ذره ذره! اگر جایی دیدیم از 360 درجه یک درجه فاصله می‌گیریم، اما هرچه جلو می‌رویم این فاصله دورتر می‌شود. لذا حوصله شیطان خیلی زیاد است. جدان شدن اینقدر برای انسان غیر مهم جلوه می‌کند، اهمیت نمی‌دهد. فکر نمی‌کند کفر است، می‌گوید: این یک ذره چیزی نیست. گاهی از اصرار بر مکروه آغاز می‌شود اما این ذره را انسان با ندامت جبران نمی‌کند. حواسمان باشد هر خطایی مرتکب شدیم حتی کوچک، نادم باشیم. این نادم بودن و بی اعتنا نشدن جلوی شیطان را می‌بندد، حساسیت انسان را نسبت به بدی کم نمی‌کند. اما اگر نادم نشدیم، خطوه شیطان هم قدم گذاشتن و تابع شدن و ولایت شیطان را پذیرفتن است. نکته‌ای در مورد سید السالکین، سید بحر العلوم عرض کنم. مقام اخلاص سید بحر العلوم خیلی عظیم بود. لذا دستورات ایشان برای بعد از خودش به عنوان دستورات اخلاقی برای سیر و سلوک یک دستورات باقی ماند. کتابی در سیر و سلوک دارد که بعضی از بزرگان که طریق مرحوم قاضی به بعد، به این کتاب بسیار جدی نگاه می‌کردند. جزء کتب درسی این طریق بوده است در نظام سیر و سلوک اخلاقی که نکته به نکته این کتاب را درسی می‌خواندند. پایه‌های این کتاب بر چهار عنوان استوار بود. اسلام، ایمان، هجرت، جهاد و هرکدام از اینها مراتبی داشت. اصغر, اکبر و اعظم! بزرگان فرموده بودند این کتاب نه فقط خواندنی و درسی است، بلکه داشتنی در حَذر و سفر است. توانسته دائم همراه داشته باشد و دائم نگاه کند. فرموده بودند: اگر کسی این کتاب را درست استفاده کند و بتواند در محضر اساتید داشته باشد، برای سلوک کفایت می‌کند. این کتاب چند چاپ شده است. یکی از بهترین چاپ‌هایش چاپی است که آیت الله مرحوم سید محمدحسین تهرانی چاپ خوبی با حاشیه کرده است. یک چاپی هم مرحوم آیت الله مصطفوی کردند که چاپ خوبی است. قابل استفاده برای عموم هست اما سعی کنند این کتاب را بیشتر به صورت درسی داشته باشند. قدم به قدم بخوانند جلو بروند.
سید بحرالعلوم غیر از ملاقات‌هایی که با امام زمان داشت، قضیه مهمی دارد که میرزای قمی که هم بحث با سید بحرالعلوم بودند، بعد از اینکه میرزای قمی به ایران می‌آید و مدت‌ها اینجا بوده، یکبار که به نجف برمی‌گردند و سید بحر العلوم را می‌بیند، به سید می‌گوید: چه شد که اینطور خدای سبحان به تو عنایت‌های ویژه کرد؟ سید می‌فرماید: من این را برای شما می‌گویم و برای کسی نقل نکنید. کسی را که امام زمان بغل کرده و در سینه فشرده غیر از این چه توقعی است؟ آیت الله حسن زاده فرمودند: ارتباط با سه تا از علماء در نظام عالم مثال و احضار روحشان خیلی سخت بودند. یکی از آن سه تا سید بحرالعلوم است که در مقام استقراب خدمت به امیرالمؤمنان آنچنان مشغول است که دعوت به او و گفتگو با او امکان پذیر نیست. اینها کمالاتی است که در رابطه با این بزرگوار هست. در وداع ماه مبارک رمضان نکته‌ای را عرض کنم. وداع با ماه مبارک رمضان که از شب قبل از عید فطر بر ما وارد شده و هنوز هم ادامه دارد، این است که انسان حواسش باشد. در زیارات ما هم ذکر کردند که وقتی جایی زیارت می‌روی سعی کنید دلتان را جا بگذارید. یعنی وقتی یادتان می‌افتد یک احساس خوشایندی نسبت به زیارت همیشه برای شما باقی مانده باشد. اینقدر نمانید که خسته شوید و برگردید. لذا در ادعیه وداع دارد که با ناراحتی و فراق این دوری را ذکر کنند. مرحوم آ میرزا جواد آقا می‌فرمایند: اگر واقعاً انسان این حالت را ندارد، این دوری را احساس نمی‌کند، الآن غصه بخورد که چرا این حالت را ندارد. این حسرت خودش برای انسان فراق ایجاد می‌کند. احساس غصه دارد که چرا از ماه رمضان جدا شده است. درست است که در پایان این ماه به ما جایزه داده می‌شود اما جدا شدن از ماه رمضان هم برای انسان دردناک باشد. اگر انسان مدتی در وجودش این احساس را داشته باشد، ماه رمضان با وجود او اجین می‌شود. این تثبیت می‌شود و جز طلب وجود او می‌شود. انسان یاد ماه رمضان که می‌کند یاد خوشی و خوبی‌هایش است. این نکته که الآن غصه بخوریم که چرا غصه نمی‌خوریم. بدانیم که حقیقت ماه رمضان یک زمان زنده است. اگر باور کردیم که ماه رمضان یک موجود زنده‌ و کریمی بوده که با انسان همنشین بوده، جدا شدن از این برای ما سخت است. انشاءالله خدای سبحان ما را با حقیقت ماه رمضان آشنا کند و جلوه جمالی این ماه را به ما نشان بدهد تا عاشق این ماه شویم. از الآن حسرت سال آینده را داشته باشیم که چگونه خودمان را آماده کنیم برای رسیدن به ماه رمضان. بعضی بزرگان مثل مرحوم میرزا جواد آقای ملکی می‌فرماید: بعضی تا شب‌های قدر تمام می‌شد از فردای آن روز خودشان را آماده می‌کردند برای شب‌های قدر سال آینده. چه کنیم که برای شب قدر آینده آماده کنیم؟ شریعتی: «اللهم لا تجعله آخر العهد من صیامنا أیاه فان جعلته فاجعلنی مرحوماً و لا تجعلنی محروما» بهترین‌ها را برای شما آرزو می‌کنم. عید است و دلم خانه ویرانه بیا *** این خانه تکاندیم ز بیگانه بیا یک ماه تمام مهمانت بودیم *** یک روز به مهمانی این خانه بیا انشاءالله خدا را برای همیشه مهمان قلب‌هایمان کنیم. «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین»
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا 👤 #حجت_الاسلام_عابدینی 📚 با موضوع سیره ی تربیتی حضرت یوسف علیه السلام در قرآن کریم 🗓 شنبه بیست و ششم خرداد ماه 🗂 حجم : ۱۲.۲ مگابایت 💠 @samtekhoda3
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
🔸 برنامه سمت خدا 📝 موضوع برنامه : ؛ 👤 كارشناس : 🗓 تاريخ پخش : بیست و هفتم خرداد ماه 🔻🔻🔻
برنامه سمت خدا موضوع برنامه : تقوای الهی در قرآن کریم (تقوا در برخورد با مخالف) كارشناس : حجت الاسلام والمسلمين بهشتی تاريخ پخش : 27- 03-97 بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. عید است و دلم خانه ویرانه بیا *** این خانه تکاندیم ز بیگانه بیا یک ماه تمام مهمانت بودیم *** یک روز به مهمانی این خانه بیا شریعتی: انشاءالله خدا را برای همیشه مهمان قلب‌ها و دلهایمان کنیم. سلام می‌کنم به همه‌ی بیننده‌های خوب و شنونده‌های بسیار نازنین‌مان، عید شما مبارک باشد. انشاءالله بعد از یک ماه روزه‌داری و بندگی بهترین‌ها نصیب‌تان شود و جایزه‌تان را از دست خدای متعال بگیرید. حاج آقای بهشتی سلام علیکم خیلی خوش آمدید. حاج آقای بهشتی: سلام علیکم و رحمة الله. عید بر شما و بینندگان عزیز مبارک باشد، انشاءالله بتوانیم اندوخته‌های ماه رمضان را حفظ کنیم. انشاءالله خداوند تقدیرات ما را در طول سال به خیر مقدر فرموده است. شریعتی: انشاءالله بعد از این ماه مبارک همه ما یک سال عبادی جدید را آغاز کنیم و انشاءالله خداوند متعال به همه ما کمک کند که قدر داشته‌هایمان را که در ماه مبارک رمضان قطره قطره ذخیره کردیم، بدانیم. بحث ما با حاج آقای بهشتی بحث تقوا بود. امروز برای ما چه به ارمغان آورده‌اید؟ حاج آقای بهشتی: اول تشکر کنم از پیام‌هایی که عزیزان ما ارسال می‌کنند و بخشی مربوط به رفتار و گفتار و مطالب من است. من همه‌ پیام‌ها را می‌خوانم. بسیاری از پیام‌ها بخاطر محدودیت‌های این برنامه امکان اینکه ما پیگیری کنیم، نیست ولی در مواقع لازم به آنها می‌پردازیم. مثلاً فکر کنم جلسه قبل گفتم در آستانه‌ی رحلت حضرت امام هستیم بعضی فکر کردند برنامه زنده نیست. امام صادق(ع) فرمود: بهترین هدیه یک دوست به من ذکر عیب‌های من هست. موضوع تقوا میدان‌هایی دارد، 258 بار در قرآن آمده و از موضوعاتی است که خدا برای ما ضروری می‌داند. از جاهایی که به شدت محتاج تقوا هستیم در برخورد با مخالف هست. یعنی وقتی مسأله برخورد ما با مخالف پیش می‌آید به خودمان اجازه می‌دهیم از عدالت خارج شویم. ظلم کنیم، دروغ بگوییم، شایعه درست کنیم، تهمت بزنیم چون مخالف ما هست و خط فکری‌اش فرق می‌کند. از جاهایی که خیلی بی تقوایی رخ می‌دهد یکی در برخورد با مخالف است. مخالف فکری، مخالف سیاسی، مخالف رفتاری، مخالف در خانه، در جامعه، در دانشگاه، مخالفانی که در اعتقادات 180 درجه مقابل ما هستند. مشرکین، منافقین، هرطور مخالفی در بحث امروز ما جا می‌گیرد. یعنی آنچه اسلام می‌فرماید در محدوده تقوا حرکت کنید، بی تقوایی با هر مخالفی ممنوع است ولو مشرک است. ولو ظالم است ولی ما اجازه نداریم از حد و مرز عبور کنیم. به نظرم این بحث مورد نیاز است. جلسه‌ی قبل بحث بازار را گفتیم چون بازار جذابیت‌هایی دارد، احتمال لغزش ما در بازار زیاد است. لذا بحث تقوا در بازار هم زیاد باید گفته شود. بیننده‌ها هم تذکر دادند که این بحث را ادامه بده. شغل‌هایی را اسم بردند و خطرهایی در بازار به من گوشزد کردند، میدان بازار میدانی است که درست است محل تولید و خدمت است، محل ارائه توجه به دیگران است اما ممکن است لغزش هم زیاد باشد. در رابطه با مخالف هم همینطور است. قرآن کریم این مسأله را در رابطه با مخالف زیاد به کار برده است. حتی در جنگ «فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَيْكُمْ» (بقره/194) به مقداری که کسانی به شما تجاوز کردند، شما تجاوز کنید. آنها سه نفر از شما را کشتند، شما حق نداری سی نفر را بکشی. مثلاً کسی پسر کسی را کشته است. حق ندارد برود پسر او را بکشد. این خارج از چهارچوب تقوا است. برای خود قاتل حق قصاص دارد. همانجا باز تقوا سفارشاتی دارد یا مثلاً می‌گوید: خانه مرا آتش زده من هم بروم خانه‌اش را... حق آتش زدن نداریم! می‌توانیم غرامت و خسارت بگیریم. مثلاً فحشی کرده و دشنام داده است. ما هم برویم متقابلاً همانطور باشیم! جاهایی که می‌توانیم تلافی کنیم حد و مرز دارد. آبروی ما را ریخته، آبرویش را بریزیم. حق نداریم! مرز خیلی حساسی دارد.
بعضی از این «بمثلِ» سوء استفاده می‌کنند. می‌گویند: بچه مرا کشته، من هم بروم بچه او را بکشم. بچه او گناهی ندارد. یا خانه ما را آتش زده، من هم بروم خانه‌ی او را آتش بزنم. نه! اینها حد و مرز دارد. یا قرآن می‌فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْط» (مائده/8) خدا را گواه بگیرید و به عدل عمل کنید. «وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلَّا تَعْدِلُوا» نکند کدورت‌ها، کینه‌ها، اختلافات قبلی باعث شود از مسیر عدالت خارج شوی. «اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى» باز اینجا کلمه تقوا آمده است. به عدالت رفتار کنید و بدانید خدا با متقین است. دوبار در این آیه کلمه تقوا آمده است. ماجرایی پیش می‌آید حالت آرامش بوده و ما با کسی یا دو گروه با هم اختلاف پیش می‌آید، اینها سراغ تسویه حساب‌های قبلی می‌روند. قرآن هشدار می‌دهد این از تقوا به دور است. قبلاً یک اختلاف و بگو و مگویی بوده است بین دو نفر، بین دو فامیل، بین دو قبیله، بین دو جناح سیاسی، دوباره قبلی‌ها را باز می‌کنند. این از عدالت به دور است. پرونده امروز یک پرونده جدیدی است و باید ملاحظه کنیم. نکته دیگر هم این است که ما وقتی این بحث‌ را می‌کنیم، غالباً شیطان کاری می‌کند که توپ را در میدان دیگران می‌اندازیم. می‌گوییم: منظور گوینده فلانی است. هیچوقت به خودمان نمی‌گیریم. این ماجرا برای همه ممکن است پیش بیاید. یعنی بی تقوایی در برخورد با مخالف، ممکن است جناح‌های مختلف و آنهایی که سر کار هستند، یا آنهایی که در حاشیه هستند، هرکس ممکن است برای خراب کردن طرف مقابل مرتکب شود. گناهان مختلفی ممکن است مرتکب شود. الآن هم فضای مجازی هست و هیچ محدودیت و نظارتی نیست و هرکس به خودش اجازه می‌دهد به مخالف خودش توهین کند و نشر بدهد. توهین در فضای مجازی از بی تقوایی‌هایی است که گناهش خیلی زیاد است. طرف می‌خواهد خودش را پاک کند باید به چه کسی توضیح بدهد. با چند نفر باید بنشیند گفتگو کند. این سر نخی که آن محتوا را وارد فضای مجازی کرده خیلی مسئولیت سنگینی دارد. آبی است که ریخته شده و جمع کردنش خیلی سخت است. امام صادق (ع) فرمود: وقتی پیغمبر می خواست رزمندگان را اعزام کند، آنها را جلوی خودش می‌نشاند. «اجْلِسْ بَيْنَ يَدَيْه» می‌فرمود: حرکت کنید به نام خدا، در راه خدا، تحت نظر خدا، این ایمان را تقویت می‌کرد. بعد می‌فرمود: به دشمن رسیدید بچه‌ها را نکشید، خانم‌ها را نکشید، پیرمردها را نکشید، آبها را آلوده نکنید. چون وقتی آدم خشم پیدا می‌کند، دشمن ما را زده و کشته و لت و پار کرده، بمباران کرده و ما رسیدیم به مناطق آنها، اینجا جای تقوا است. می‌توانیم تقاص کنیم و تلافی کنیم، ولی نمی‌توانیم از مرز تقوا آن طرف‌تر برویم. لذا مهم‌ترین رکن تقوا، عدالت است. نقطه مقابلش ظلم است. فرمود: درختان را قطع نکنید. درخت گناهی نکرده است. آن طرف گناه کرده شما را زده است. آب‌ها را آلوده نکنید! پیرها و کودکان را آزار نکنید. امام صادق(ع) فرمود: رسم پیغمبر این بوده است. امیرالمؤمنین(ع) هم وقتی سپاهی اعزام می‌کرد همین رهنمون‌ها را می‌داد. یعنی انسان گاهی از آن دایره‌ی عدالت بیرون می‌رود و عصبانی و خشمگین می‌شود، حرف نابجایی می‌زند یا کار نادرستی انجام می‌دهد. اینجا در مورد تقوا خیلی باید گفتگو شود.
یک نکته قشنگ دیگر مراسم حج است. در مراسم حج که خدا قسمت کند همه با عزت در حج واجب و عمره حضور پیدا کنیم. یکی از ممنوعیت‌های حج این است که «وَ لا جِدالَ فِي الْحَج» (بقره/197) جدال گفتگویی است که با نزاع همراه است. بگو مگو و کشمکش که می‌خواهند یکدیگر را خراب کنند. برای اینکه بگوید: موضع من درست است، حرف من درست است و شما اشتباه می‌گویید. در آینده‌ شاید در مورد گفتگو هم صحبت کنیم که گفتگو کردن شاید ده دوازده نوع دارد و چه آدابی دارد. یک گفتگو اسمش مجادله است. یعنی گفتگویی که هر طرف می‌خواهد طرف مقابل را محکوم کند. یک گفتگوی دیگر محاجه است. گفتگویی که هر طرف می‌خواهد بگوید: حرف من درست است. گفتگوی سومی داریم مباحثه، یعنی دو نفر کمک می‌کنند یک مشکلی حل شود. یک گفتگویی داریم مشاجره، ده دوازده کلمه برای گفتگو آمده است. مسلمان‌ها به حج بروند و دیگر آنجا به جان هم نیافتند، فرقه‌های مختلف، احزاب مختلف آنجا حق ندارند. برادری و صفا و صمیمیت باید حاکم باشد. به قول آیت الله کمره‌ای مساجد ما، فرزندان مسجد الحرام هستند. وقتی خدا اراده کرده در مسجدالحرام امنیت باشند، در مساجد دیگر هم باید همه شرکت کنند. از سلیقه‌ها و فکرهای مختلف در یک مسجد حضور پیدا کنند. امام جماعت هم باید یک نوع پدری نسبت به آنها داشته باشد. با این مقدمه فکر کردم الگوی ما در این قصه کیست. خداوند پیامبر اسلام را الگو قرار داده است و بعد هم جانشینانش. پیامبر اسلام با مخالفین چه کار می‌کردند؟ امیرالمؤمنین و امامان ما چه می‌کردند؟ پژوهش‌های خوبی انجام گرفته است. حداقل می‌توانیم بگوییم: پیامبر چهار نوع مخالف داشته است. نوع اول مشرکین، بت پرست بودند و از نظر فکری به خدا و قیامت اعتقاد نداشتند. دوم منافقین بودند. سوم اهل کتاب و مسیحی و یهودی، چهارم هم خودی‌ها. در بین خودی‌ها هم گاهی کسانی بودند مخالف پیامبر بودند. یا مسلمان‌ها نسبت به هم مخالفت داشتند. به اندازه‌ای که توان داشته باشیم می‌خواهیم این چهار سرفصل را شروع کنیم. در برنامه امروز سراغ مشرکین می‌رویم. پیامبر عزیز ما در سن چهل سالگی به فرمان خدا به پیامبری رسید. تا سه سال مخفیانه، بعد مأمور شد علناً اسلام را اعلام کند. یک روزی بود که مشرکین برای بت‌هایشان مراسم می‌گرفتند. مراسم برای بت‌هایشان گرفته بودند، پیامبر هم با مسلمان‌ها از آنجا رد می‌شدند. به مسلمان‌ها این را می‌فرمود: «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» پیامبر را سنگ باران کردیم. بدنش جای سالم نداشت. از تمام این بدن خون جاری شده است. امیرالمؤمنین و حضرت خدیجه تا شنیدند آمدند و به مداوای پیامبر پرداختند. آنقدر رقت آور بود که خداوند از آسمان کمک فرستاد. فرشته‌ای را فرستاد برای کمک به پیامبر، پیامبر تکیه داده و از او خون می‌رفت، گفت: یا رسول الله! این کوه‌های مکه تحت فرمان من است. شما فقط بخواه، من به این کوه‌ها دستور می‌دهم اینهایی که شما را زدند در هم بفشارد و نابود کند. پیامبر فرمود: نه نمی‌خواهم. من پیامبری هستم که برای مهرورزی مبعوث شدم. شروع کرد به دعا کردن «اللهم اهد قومی» خدایا قوم مرا هدایت کن. «فانهم لا یعلمون» نمی‌دانند. این پیامبر و الگوی ماست. «انَّک لَعلَی خُلقٍ عَظیم» (قلم/4) بخشی از سیره پیامبر در ارتباط با مخالف است. مخالفی که می‌خواهد او نباشد، دینش نباشد، خودش و فکرش نباشد. ولی باز در صدد دعای به او و در صدد هدایت او هست.
سیزده سال که پیامبر در مکه بودند، چقدر خودش را آزار دادند و یارانش را شکنجه کردند. مسلمان‌ها اینقدر در مضیغه بودند برای مدتی به یک کشور خارجی رفتند و سه سال مسلمان‌ها را از شهر اخراج کردند. این تحریم‌ها که این روزها در کشور ما هست، سخت ترینش در زمان پیامبر بود. امام(ره) سال آخر جنگ، یادم هست یکوقتی از ملت ایران تقدیر کردند که شما چه استقامتی کردید؟ آنجا فرمودند: اما دشواری‌های ما با دوره شعب ابی طالب خیلی فاصله دارد. گاهی بخاطر گرسنگی آدم‌های بزرگ گریه می‌کردند. جا نداشتند بخوابند، خرید و فروش ممنوع بود. رفت و آمد و ازدواج ممنوع بود. از تحریم‌‌هایی بود که تاریخ به خود ندیده است. تا اینکه خواستند پیغمبر را بکشند. پیغمبر هم فرار کرد و به مدینه رفت. تعدادی از مسلمان‌ها به مدینه آمدند و امکان تازه‌ای فراهم شد و کمتر از یک سال نگذشته بود جنگ‌ها تحمیل شد. پشت سر هم جنگ می‌کردند. جنگ بدر، جنگ احد، جنگ خندق، شش سال گذشت! پیامبر خواب دید که به مکه رفته و سر تراشیده، کلید کعبه هم دستش دادند. آنجا عمره به جا می‌آورد. خوابش را برای اصحابش تعریف کرد و فرمود: امسال به مکه می‌رویم. با سلاحی که آنوقت‌ها مرسوم بوده که یک شمشیر قلاف شده‌ای بوده است. آن را همراه می‌برد که همه می‌بردند ولی با لباس احرام و با شتر، وسیله جنگ اسب بوده است. وسیله غیر جنگی شتر بوده است. نزدیک مکه رسیدند، جایی به نام حدیبیه، یک نفر را به نام نماینده فرستاد که ما برای زیارت آمدیم. آنها آن نماینده را نگه داشتند. به طوری که مسلمان‌ها دلواپس شدند و گفتند: او را کشتند. باز پیغمبر قاصد فرستاد که ما برای زیارت آمدیم. یعنی برخورد با یک مخالف، ابوسفیان یک کسی را به نام سهیل بن عمر فرستاد با پیغمبر مذاکره کند. مذاکره مقداری طول کشید و به تفاهم رسیدند که باشد. یک صح نامه بنویسیم. نویسنده علی بن ابی طالب(ع) است. املاء کننده پیغمبر است. 1400 نفر از مسلمان‌ها در منطقه حدیبیه نزدیک مکه بودند. ایام حج بود و تصمیم این کار در ایام شوال صورت گرفت. ما در ماه شوال هستیم. فرمود: علی جان بنویس بسم الله الرحمن الرحیم، سهیل گفت: نه، ما این را قبول نداریم. پیغمبر فرمود: علی جان، یعنی اینجا مدارا کرد. بین محمد رسول الله و سهیل بن عمر صلح‌نامه‌ای است. گفت: اگر ما شما را به رسالت قبول داشتیم، اصلاً دعوا نداشتیم. شما اسم خودت و اسم پدرت را باید بنویسی. باز پیغمبر اینجا کوتاه آمد و مدارا کرد. وقتی ما با مخالف مدارا کنیم، بعدها چه شیرینی‌هایی، چه برکاتی، چه میوه‌هایی خواهد داشت. بند اول این بود که ده سال جنگ متوقف شود. چون آنها پشت سر هم به مدینه حمله می‌کردند. پیامبر هم فرصت اینکه اسلام عزیز را عرضه کند و معارف دین اسلام را بازگو کند، نداشت. آنها دوست نداشتند اسلام تبیین شود و به گوشها برسد. پشت سر هم فرصت را می‌گرفتند و به جنگ مشغول می‌کردند. جنگ هم تلخ است. یا کشتن و کشته دن، یا خرابی، یا جراحت، یا اسارت همه تلخ است. بند دوم این بود که هرکس از اصحاب پیامبر برای تجارت یا حج و عمره به مکه بیاید در امان باشد. جاده‌ای که مشرکین برای تجارت به شام و فلسطین می‌رفتند، از کنار مدینه می‌گذشت. مدینه هم دست مسلمان‌ها بود. آنها هم باید در امنیت باشند. بند سوم این بود که هر طایفه و قبیله‌ای می‌تواند با پیامبر یا با قریش پیمان ببندد. چهارم اینکه پیامبر و یارانش آن سال وارد مکه نشوند. به مدینه برگردند. پذیرش این خیلی سخت بود. پیامبر فرمود: من اینطور در خواب دیدم! بعضی‌ها با تندی با پیامبر حرف زدند. رسالت پیامبر را با لحنشان انکار کردند. شما پیغمبر هستی! این خواری و ذلت را می‌پذیری؟ پیغمبر فرمود: خدایی که مرا به رسالت اعزام کرد این دستور را به من داده است. بعد هم امضاء شد و دو نسخه از روی صلح‌نامه نوشتند. یک نسخه دست آنها و یک نسخه دست مسلمان‌ها بود. مسلمان‌ها زیارت نرفته برگشتند و اینجا مدارا کردند و کوتاه آمدند. با اینکه چند نفر را کشته بودند و چه جنگ‌هایی را پشت سر گذاشته بودند.
اینها به مدینه برگشتند و یک صلح‌نامه بین المللی را امضاء کردند. مدتی نگذشت مشرکین عهدشکنی کردند. بعضی از این بندها را زیر پا گذاشتند. بنا بود مسلمان‌ها در امنیت باشند تعدادی از آنها را در جاده‌ها کشتند. به حدی رسید که پیغمبر فرمود: حالا که آنها عهدشکنی کردند، در سوره مبارکه توبه که تنها سوره‌ای است که بدون «بسم الله الرحمن الرحیم» آمده است، ابتدایش می‌فرماید: ای پیامبر عهدهایی که بستی ولو با مشرکین باید وفادار باشی مگر اینکه آنها عهدشکنی بکنند. اگر از طرف آنها باشد شما هم نباید کوتاه بیایید. اینبار مسلمان‌ها ده هزار نفر بودند. در این فاصله بین حدیبیه و فتح مکه چه رخ داد؟ این فاصله باعث شد که در شهر مکه مسلمان‌ها آزادانه راه می‌رفتند و فکر خودشان را بیان می‌کردند. یک آزادی نسبی پیش آمد، دیگرانی هم که مسلمان نبودند همین اسلام را که می‌شنیدند علاقه‌مند می‌شدند. «إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً» (فتح/1) فتح مکه نیست، همین صلح است. فتح مکه هم که خواهیم گفت، یعنی صلح زمینه‌ساز آن فتح بود. یکی از ثمراتش آن فتح شد. پیامبر با ده هزار نفر وارد مکه شدند. ابوسفیان ترسیده بود و می‌دانست این بار مقصر آنها هستند. مسلمان‌ها نظرشان این بود که الآن وقت تلافی کردن است. یک انتقام جانانه، انتقام حمزه، انتقام مصعب، حنظله، هفتاد شهیدی که در احد کشته شدند. انتقام دارایی‌هایی که از ما بایکوت شده است. چقدر خانه‌های ما را خراب کردند. دارایی‌های ما را گرفتند، مسلمان‌ها را مسخره می‌کردند و علیه آنها شعر می‌سرودند و طنز می‌گفتند. یعنی یک طوماری را اگر بخواهیم از مخالفت‌ها بشماریم الآن آماده بود. شعار مسلمان‌ها این شد که «الیوم یوم الملحمة» امروز روز تلافی است! پیغمبر فرمود: نه، شعار درست این است: «الیوم یوم المرحمة» امروز روز مهرورزی است. وارد مکه شدند، بعضی از سران مشرکین هم در این فاصله دو سال آمدند مسلمان شدند. مثل خالد بن ولید و غیره که به مسلمان‌ها پیوستند. این دو سال، دو سال شیرینی بود. برای ورود به مکه چند دانه درشت هستند که یکی ابوسفیان است. ابوسفیان هم با ترس و لرز آمد شهادتین گفت و مسلمان شد و پیغمبر هم اعتنا نکرد که تو قبلاً با ما چه کردی. پیشنیه و گذشته سیاه او را به زبان نیاورد. برای او احترام قائل شد و فرمود: هرکس به خانه ابوسفیان برود در امان است. هرکس در مکه اسلحه را زمین بگذارد، در امان است. هرکس وارد محوطه مسجد الحرام شود در امان است. یعنی پیامبر پشت سر هم دارند نشانه‌هایی را اعلام می‌کنند که ما با مخالفین‌مان، با سنگدلی نه، ما دین رحمت هستیم. یک فکر درستی را آوردیم، اگر هرکس این فکر را بشنود که عقلانی و عاطفی و وجدانی و فطری است، ایمان می‌آورد. جنگ‌هایی که ما در دنیا می‌خوانیم، در شرق و غرب، در اروپا و روم، جنگ‌هایی که شاهان ایران داشتند. وقتی غلبه پیدا می‌کردند چه جنایت‌هایی را شروع می‌کردند!
یک کسی به نام صفوان، پسر امیه، این هم در جریان بلال حبشی یک قصه شیرینی دارد. امیه در جنگ بدر کشته شد. پسرش صفوان دنبال قاتل پدرش بود. گفتند: قاتل پدرت بلال حبشی است. چون اعلام آتش بس در مکه شده بود کسی حق تعرض به کسی نداشت. بلال به پیغمبر عرض کرد: من دلتنگ مکه شدم. می‌خواهم کوچه‌ها و محله‌ها را ببینم. پیغمبر فرمود: برو! صفوان با دویست نفر مسلح دنبال بلال بود که او را ترور کند. به صفوان گفتند: صید خود به داخل دام آمده است! بلال تنهایی دارد می‌آید. صفوان گفت: تو پدر مرا در بدر کشتی؟! بلال گفت: این نامردی است. دویست نفر به یک نفر! الآن آتش بس است. گفت: من کاری به آتش بس ندارم. گفت: اگر مرد هستی یکی به یکی، جنگ تن به تن کنیم. قبول کرد. بلال هم موفق شد او را زمین بزند و روی سینه او بنشیند. همین که شمشیر گذاشت او را بکشد، یکباره قاصد پیغمبر صدا زد دست از جنگ بردارید و او اطاعت کرد. دست برداشت و صفوان هم که می‌دانست کار غیر قانونی کرده، تصمیم گرفت از کشور خارج شود. خودش را به بندر جده رساند. دختر مسلمانی بود که صفوان عاشق او بود. پیغام می‌فرستاد، دختر نزد پیغمبر آمد و گفت: یا رسول الله! این پسر خواستگار ما هست و این خلاف را کرده و مرتکب جرم شده است. اگر امکان دارد شما امان بدهید. پیغمبر فرمود: ایرادی ندارد، بیاید. گفت: می‌ترسد! یک علامتی بدهید که مطمئن شود در امنیت است. پیغمبر عمامه خودش را داد. این دختر هم مبلغی به اسب سواری داد و گفت: بندر جده برو و تا از کشور خارج نشده او را بیاور! اسب سوار خودش را رساند و دید کشتی در حال حرکت است و دارد از بندر فاصله می‌گیرد. جارچی‌ها صدا زدند و صفوان آمد، قصه را برایش تعریف کردند و برگشت! یکسره نزد پیامبر آمد و گفت: من مسلمان بشو نیستم و همین هستم! پیغمبر فرمود: اموال و جان تو محترم است ولی من پیشنهاد می‌کنم بیا مسلمان شو. اسلام دین خوبی است. گفت: من دو ماه برای تحقیق وقت می‌خواهم. بروم فکر کنم و بررسی کنم. پیغمبر فرمود: به تو چهار ماه وقت می‌دهیم. آن هم کمتر از چهار ماه علاقه‌مند شد و اظهار مسلمان شدن کرد و با آن خانم هم ازدواج کرد.
یا اکرمه پسر ابوجهل، ابوجهل فرمانده جنگ بدر است. مردم ما ابوجهل را می‌شناسند، ابوجهل خیلی بد کرده است. پسرش هم آدم خونریز و جنایتکاری بود. یک کسی واسطه شد یا رسول الله! این اکرمه را ببخش. پیغمبر فرمود: می‌بخشم! در فتح مکه پیامبر اعلام عفو عمومی داد اما چند نفر را اسم برد که اینها را نمی‌بخشد. یکی همین اکرمه بود. اکرمه را هم بخشید! یکی صفوان بود. همان صفوان را بخشید. در فیلم محمد رسول الله همه دیدند وحشی را که روی سینه حمزه(ع) نشست. همان وحشی هم اسلام آورد و عذرخواهی کرد و پیامبر او را بخشید و گفت: مقابل چشم من نیا. در یک شهر و روستای دیگر برو و زندگی کن. یعنی نگاه اول نگاه مهرورزی است با بالاترین دشمن، دشمنی که اعتقادات ما را قبول ندارد. افکار ما را قبول ندارد و به ما چقدر بدی کرده است. اینها رفتار پیامبر با مشرکین است. سؤال: آیا پیامبر فقط با نرم خویی با آنها رفتار کرده است؟ نه، آنجا هم که شدت عمل لازم بوده به خرج داده است. «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُم» (فتح/29) فقط نرمی نیست. ما گاهی وقت‌ها برش‌هایی را از زندگی پیامبر را می‌آوریم برای اثبات حرف خودمان، مثلاً کسی ممکن است شدت عمل پیغمبر را اسنادی بیاورد، بعد بگوید: پیغمبر این بوده است. نرم خویی‌های پیامبر را ببینیم، شدت عمل او را هم ببینیم، چون گاهی وقت‌ها دشمن کیان اسلام را هدف قرار می‌دهد. الآن هدفی که آمریکایی‌ها دارند این است که اسلام نباشد. چرا؟ گرایش به اسلام را نگاه می‌کنند. در آمریکای شمالی، آمریکای مرکزی، آمریکای جنوبی، اروپا، خود بی‌بی‌سی اطلاع می‌دهد که سال 2050 آمار مسلمان‌ها چه خواهد شد. خرید و فروش قرآن، از گسترش اسلام می‌ترسند. با همین دشمن هم نباید بی تقوایی کنیم. یعنی هر نوع دشمنی، دشمن کینه‌توز، دشمن سنگدل، دشمن قاتل، با همان هم در حد خودش. قرآن می‌فرماید: «لا یُسرف فی القتل» در کشتن زیاده‌روی نکنید. به قول حاج آقای قرائتی می‌فرمایند: یعنی دو سه نفر را می‌شود کشت؟ نه، چون زمان جاهلیت یک طوری بود که یک نفر را می‌کشتند او می‌رفت ده نفر را می‌کشت. اسلام فرمود: یک نفر به یک نفر، یا چشم یک کسی را مثلاً آسیب زده است. چشم به چشم، گوش به گوش، نفر به نفر، اینها همان تقوا هست. حتی پر‌رنگ‌ترین دشمن، ما باید تقوا را رعایت کنیم. حاج آقای قرائتی فرمود: کربلا را با نقاشی‌هایی که پرده خوانی بود، معرفی می‌کردند. شمر را زشت می‌کشیدند، یک آدم با سبیل بلند و چهره زشت، امام صادق(ع) به یکی از یارانش فرمود: تو یک عیبی داری. وقتی بحث می‌کنی با آنهایی که اسلام را قبول ندارند، حرف حق آنها را هم قبول نمی‌کنند. ماست سفید است، باز تلاش می‌کند یک کاری کند یک چیز دیگر بگوید. دوست دارد ساز مخالف بزند. این همان بی تقوایی است. ممکن است ما با کسی مخالف هستیم، سی درصد حرف‌هایش درست است، حق را بپذیریم. ظلم نکنیم، حق را زیر پا نگذاریم. در جلسات آینده خواهیم گفت: پیامبر با منافقین چه کرد. با اهل کتاب، مسیحی و یهودی که حقانیت پیامبر را می‌دانسته، یقین داشته این آقایی که آمده علائمش در تورات و انجیل آمده است و این همان نفر است. این سرزمین همان سرزمینی است که بشارت آن داده شده است. شریعتی: این روزها ما حرف کسی که هم درس و هم بحث ما، هم دین و هم آئین ماست نمی‌پذیریم فقط به خاطر اینکه اختلاف سلیقه دارد. توهین و تهمت می‌زنیم. حاج آقای بهشتی: اینها ضرورت بحث تقواست، چرا هر جمعه یک امام جمعه سفارش به تقوا بکند؟ نیاز ما به شنیدن بحث تقوا جدی است.
شریعتی: امروز صفحه 353 قرآن کریم، آیات 28 تا 31 سوره مبارکه نور را تلاوت خواهیم کرد. این هفته قرار گذاشتیم که از علامه بزرگوار بحرالعلوم یاد کنیم. حاج آقای بهشتی: استادش این اسم را برای ایشان گذاشت از بس علم زیاد داشت، دریای علم می‌نامیدند. بحر العلوم، من می‌خواهم تلفیقی کنم از یکی از صفات این عالم بزرگ با دو آیه‌ای که وسط صفحه امروز هست. دو آیه هست که مردم با آن آشنایی دارند. «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ» ای پیامبر به مردان مؤمن بگو: چشمانشان را از نامحرم بیاندازند، «وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ» دامن‌هایشان را پاک نگه دارند و به زنان مؤمنه هم بگو: مراقب چشمانشان باشند. در حالات سید بحر العلوم دارد از علمایی است که در این هزار و چند صد سال زیاد خدمت امام زمان می‌رسید. چند نفر را داریم که تشرفات مکرر داشتند، راویان قرص و محکم هم داشته است. چطور می‌شود امام زمان(ع) را دید؟ حدیث داریم چشمانتان را از آنچه خدا حرام کرده بپوشید، «غُضُّوا أَبْصَارَكُمْ تَرَوْنَ الْعَجَائِب» (مصباح الشريعة، ص 9) این سید بزرگوار وقتی وارد حرم امیرالمؤمنین شده این بیت را گفته: خوشا به حال کسی که قرآن خواندن تو را بشنود. گفتند: شما قرآن خواندن چه کسی را می‌گویید؟ فرمود: امام زمان(ع) در حرم با صدای بلند قرآن تلاوت می‌کند. شریعتی: چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن *** به رخت نظاره کردن سخن خدا شنیدن حاج آقای بهشتی: چطور می‌شود به این مرحله رسید؟ چشم پاک نیاز است. مراقبت کنیم از چشمانمان، در دعای عهد یکی از خواسته‌های ما این است. «اللهم ارنی الطلعة الرشیده» خدایا آن آقا را به ما نشان بده، پس معلوم است شدنی است. زمینه‌اش را ما باید فراهم کنیم. زن و مرد از چشمانمان مراقبت کنیم. خدا به ما پاداش می‌دهد که یکی از پاداش‌ها دیدار امام زمان است. شریعتی: برای سلامتی امام زمان دعا کنیم.
«فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِيها أَحَداً فَلا تَدْخُلُوها حَتَّى يُؤْذَنَ لَكُمْ وَ إِنْ قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكى لَكُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ «28» لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ مَسْكُونَةٍ فِيها مَتاعٌ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَكْتُمُونَ «29» قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ «30» وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُيُوبِهِنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلى عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ «31» ترجمه: پس اگركسى را در خانه نيافتيد، وارد آنجا نشويد تا آنكه (به نحوى) به شما اجازه ورود داده شود واگر به شما گفته شد كه بازگرديد، برگرديد (و ناراحت نشويد). اين براى پاك ماندن شما بهتر است و خداوند به آنچه انجام مىدهيد آگاه است. بر شما گناهى نيست كه به مكانهاى (عمومى) غير مسكونى كه در آن كار و استفادهاى داريد وارد شويد وخداوند به آنچه آشكار و يا كتمان مىكنيد، آگاه است. به مردان مؤمن بگو: چشمان خود را (از نگاه به نامحرم) فروگيرند و دامن خود را حفظ نمايند. اين براى پاك ماندن آنان بهتر است. خداوند به آنچه انجام مىدهند آگاه است. و به زنان با ايمان بگو: از برخى نگاهها چشمپوشى كنند و دامنهاى خود را حفظ نمايند و جز آنچه (به طور طبيعى) ظاهر است، زينتهاى خود را آشكار نكنند و روسرى خود را بر گريبان بيفكنند (تا علاوه بر سر، گردن و سينهى آنان نيز پوشيده باشد) و زينت خود را ظاهر نكنند جز براى شوهر، يا پدر يا پدرشوهر، يا پسر، يا پسرشوهر (كه از همسر ديگر است) يا برادر، يا پسربرادر، يا پسرخواهر، يا زنان (همكيش)، يا آنچه مالك شدهاند (از كنيز و برده)، يا مردان خدمتكار كهتمايل جنسى ندارند، يا كودكانى كه (به سنّ تمييز نرسيده و) بر امور جنسى زنان آگاه نيستند. و پاى خود را به گونهاى به زمين نكوبند كه آنچه از زيور مخفى دارند آشكار شود. اى مؤمنان! همگى به سوى خدا باز گرديد و توبه كنيد تا رستگار شويد.
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا 👤 #حجت_الاسلام_بهشتی 📚 با موضوع : تقوای الهی در قرآن کریم (تقوا در برخورد با مخالف) 🗓 یکشنبه بیست و هفتم خرداد ماه 🗂 حجم : ۹.۵ مگابایت 💠 @samtekhoda3
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
🔸 برنامه سمت خدا 📝 موضوع برنامه : #سیری_در_صحیفه_سجادیه_امام_زین_العابدین_علیه_السلام - #شرح_دعای_هفتم 👤 كارشناس : #حجت_الاسلام_والمسلمين_فرحزاد 🗓 تاريخ پخش : بیست و هشتم خرداد ماه 🔻🔻🔻
برنامه سمت خدا موضوع برنامه : سیری در صحیفه سجادیه امام زین العابدین (علیه‌السلام) - شرح دعای هفتم كارشناس : حجت الاسلام والمسلمين فرحزاد تاريخ پخش : 28-03-97 بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین. شریعتی: «اللهم وفقنا لما تحب و ترضی و اجعل عاقبة امرنا خیرا» سلام می‌کنم به همه بیننده‌ها و شنونده‌های نازنین‌مان، به سمت خدای امروز خوش آمدید. آخرین روزهای بهار 97 را تجربه می‌کنیم. انشاءالله دل و جان ما بهاری باشد. حاج آقای فرحزاد سلام علیکم. خیلی خوش آمدید. حاج آقای فرحزاد: عرض سلام دارم خدمت جنابعالی و بینندگان و شنوندگان عزیز، امیدواریم طاعاتشان قبول باشد. عیدی که گذشت را تبریک می‌گویم، انشاءالله نورانیت و برکاتی که از این ماه پر خیر و برکت کسب کردند برای همیشه حفظ کنند، انشاءالله خداوند این مهمانی را بر ما مستدام بدارد. روایت زیبایی دیدم که می‌شود آدم همیشه مهمان خدا باشد، مهمان ویژه باشد، در روایت داریم «أهل طاعتی فی ضیافتی» آنهایی که حرف مرا گوش می‌دهند همیشه مهمان من هستند. انشاءالله این مهمانی ادامه داشته باشد و همیشه مهمان خدا باشیم. شریعتی: بحث ما با حاج آقای فرحزاد، فرازهای نورانی و ناب صحیفه سجادیه است. خدا را شکر که امام سجاد به این نازنینی داریم که راه و رسم دعا کردن و خواستن را در قالب این دعاهای نورانی به ما تعلیم و یاد می‌دهند. حاج آقای فرحزاد: بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. همانطور که هفته گذشته عرض کردم این دعا، دعای ویژه است که بزرگان ما نقل کردند. شیخ عباس قمی در مفاتیح آورده است. خواندن دعای هفتم سجادیه سجادیه برای مشکلات، سختی‌ها و ناهمواری‌ها، گره‌های کور، مشکلات حل نشدنی، تنگی سینه و غم و غصه، فقر شدید، مشکلاتی که افراد با آن دست و پنجه نرم می‌کنند. خواندن این دعا بسیار موثر است. عرض کردیم بعضی بزرگان در قنوت نماز می‌خواندند. خیلی‌ها با خواندن این دعا مشکلاتشان حل شده است. انشاءالله با اعتقاد و اخلاص تلاوت کنند خیلی از مشکلات حل می‌شود و آرام می‌شوند. یکی از بزرگان نقل می‌کردند که محضر یکی از علمای بسیار برجسته بودیم، ایشان فرمودند: اتفاقاً ما در همین شمال تهران منزل داشتیم، خانم آن آقا روضه زنانه ماهیانه داشته است. گفتند: همسایه‌ای داشتیم که زمان قبل از انقلاب حجاب نداشت. ولی بخاطر احترام روضه چادر سر می‌کرد و به روضه می‌آمد. خیلی اهل تقید به حجاب و نماز نداشت. تابستان بود، روضه داشتیم، ایشان خیلی محجبه آمدند. پرسیدم: گفت تابستان مشهد رفتم. خیلی اهل دعا و زیارت نبودم، گفتیم: حالا که آمدیم تفریح می‌کنیم و یکبار هم زیارت امام هشتم می‌رویم. شب آخر که می‌خواستم برگردم، در هتل خوابیدم و خواب دیدم که از طرف مشرق که خورشید طلوع کرده، درواقع امام هشتم(ع) تجلی کرده است. یعنی چهره حضرت به قدری روشن است که مثل خورشید طلوع کرده و همه فضا را پر کرده است. خیلی جذابیت فوق العاده داشت. قرآنی در دست امام رضا(ع) بود، وقتی محضر آقا رسیدم به من فرمودند: من این قرآن را هدیه می‌دهم به کسی که دعای «یا من تحل به عقد المکاره» را حفظ باشد. من اصلاً با دعا و صحیفه سجادیه سر و کار نداشتم. فوری گفتم: من این دعا را حفظ هستم. جلوی حضرت مثل بلبل شروع به خواندن کردم. «يَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَكَارِهِ وَ يَا مَنْ يُفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ» این دعا فرازهای بلندی دارد که خواندن آن به انسان آرامش می‌دهد. گفت: این عا را خواندم و حفظ هم نبودم و به برکت خود آقا بود که به من القاء کرد. حضرت قرآن را به من تقدیم کردند، از خواب بیدار شدم، زندگی من نورانیت پیدا کرد و وضع من عوض شد. من این دعا را ندیده بودم. تهران آمدم منزل یکی از علمای بزرگ زنگ زدم گفتم: من یک دعایی را می‌خواهم پشت تلفن بخوانم، می‌خواهم ببینم چنین چیزی داریم یا نداریم. خواندم گفت: اتفاقاً این دعا در صحیفه سجادیه هست، در مفاتیح هم هست که خواهش می‌کنم عزیزان حفظ کنند و با توجه بخوانند. در مفاتیح دو سه صفحه بعد از دعای توسل و قبل از «الهی عظم البلاء» است. در فهرست مفاتیح نوشته: دعای «یا من تحل به عقد المکاره».
حضرت فرمودند: «أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ» خدایا تو در امور مهم خوانده می‌شوی، «وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِي الْمُلِمَّاتِ» در سختی‌ها و گرفتاری‌ها تو پناهگاه مردم هستی. «لا يَنْدَفِعُ مِنْهَا إِلا مَا دَفَعْتَ» چیزی از بلاها محال است دفع شود مگر اینکه تو دفع کنی. «وَ لا يَنْكَشِفُ مِنْهَا إِلا مَا كَشَفْتَ» ما اعتقاد راسخ باید داشته باشیم که هیچ بلایی و گرفتاری بدون اذن خدا و خواست خدا برداشته نمی‌شود. «وَ قَدْ نَزَلَ بِي يَا رَبِّ مَا قَدْ تَكَأَّدَنِي ثِقْلُهُ وَ أَلَمَّ بِي مَا قَدْ بَهَظَنِي حَمْلُهُ» خدایا بر من چیزی وارد شده که سنگینی آن مرا به رنج انداخته است و مرا به درد نشانده و به دشواری انداخته است. «وَ بِقُدْرَتِكَ أَوْرَدْتَهُ عَلَيَّ» هیچ چیزی در عالم بدون قضا و قدر خدا و خواست خدا محال است اتفاق بیافتد. اگر پیشامدی شود تو با قدرت خودت بر من وارد کردی. «وَ بِسُلْطَانِكَ وَجَّهْتَه إِلَيَّ» چون سلطه بر چیزها داری، سلطنت تو الآن متوجه من شده است. «فَلا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ» چیزی که تو وارد کنی باید خودت برطرف کنی. «وَ لا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ» تو اگر چیزی متوجه من کردی خودت باید برگردانی. «وَ لا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ» چیزی که تو ببندی غیر از خودت نمی‌تواند کسی باز کند. اگر خدا به کار کسی گره بیاندازد، باز کننده خودش است. «وَ لا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ» اگر گره‌ای را باز کنی همه عالم جمع شوند و بخواهند ببندند نمی‌توانند. داستان‌های قرآنی در این زمینه خیلی داریم. از اول تا آخر قرآن درس توحید و خداشناسی است. ما باید یاد بگیریم که واقعاً همه وجود ما توجه و تعلق ما به خدای متعال باشد. داستان‌های انبیاء که خدا نمی‌خواهد قصه بگوید و ما را خواب کند، می‌خواهد ما را بیدار کند. بیشترین داستانی که در قرآن تکرار شده، داستان حضرت موسی(ع) است. ولی برای حضرت موسی(ع) در مقاطع مختلف و شکل‌های مختلف است. خیلی فراز و نشیب دارد و آثار قدرت خدا درونش پیداست. اصلاً بدو تولدش می‌خواهد متولد شود به فرعون خبر می‌دهند بچه‌های بنی اسرائیل را نابود می‌کند که یکوقت چنین بچه‌ای متولد نشود. ولی «خدا خواهد آنجا که کشتی برد، وگر ناخدا جامه بر تن درد» خدای متعال حملش را مخفی می‌کند، به قابله یک صبری می‌دهد که سر نگهدار باشد. مادرش، خواهرش، فامیل‌هایش و این بچه را وقتی متولد می‌شود نمی‌توانند نگه دارند چون جاسوس‌ها خبر می‌دهند. خدا امر می‌کند در صندوق بگذارند و در رود نیل بیاندازند، به امان خدا برود. فرعون با همسرش صندوق را می‌بینند، درمی‌آورند و در دامن فرعون به عنوان پسرخوانده فرعون بزرگ می‌شود. فرعونی که در به در دنبال قاتلش بود که نابودش کند، به دست خودش قاتلش پرورش پیدا می‌کند. همه کاره خداست! سر هزاران طفل سر بگریده شد *** تا کلیم الله صاحب دیده شد