eitaa logo
آرشیو متنهای برنامه سمت خدا
3هزار دنبال‌کننده
77 عکس
0 ویدیو
852 فایل
🔸 به روز رسانی توسط کانال رسمی برنامه سمت خدا 📋 جهت دسترسی آسان به متنهای برنامه میتوانید از لیستی که در لینک زیر موجود است استفاده بفرمایید. ➡️ @samtekhoda3_list ➡️ @samtekhoda3_list ➡️ @samtekhoda3_list
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا 👤 #حجت_الاسلام_رفیعی 📚 با موضوع : انتظارات امام رضا علیه السلام از شیعیان ✨ در جوار حرم مطهر حضرت امام رضا علیه السلام 🗓 چهارشنبه سوم مرداد ماه 🗂 حجم : ۱۲.۶ مگابایت 💠 @samtekhoda3
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
🔸 برنامه سمت خدا 📝 موضوع برنامه : #یاد_مرگ - #شب_اول_قبر ⬅️ بازپخش 02-05-90 👤 كارشناس : #حجت_الاسلام_والمسلمين_عالی 🗓 تاريخ پخش : چهارم مرداد ماه 🔻🔻🔻
برنامه سمت خدا کارشناس : حجت الاسلام والمسلمین عالی موضوع برنامه : شب اول قبر زمان پخش : 04-05-97 (بازپخش 02-05-90) سوال- چکار کنیم که در روز قیامت برهنه محشور نشویم؟ پاسخ – مسئله ی عریان بودن در قیامت و نه در برزخ در روایات بسیار زیادی مطرح شده است. در روایتی داریم که یکی از همسران پیامبر همین سوال را از پیامبر اکرم (ص) پرسید. پیغمبر (ص) فرمود: آنجا هر کسی به فکر خود است و وحشت بسیاری وجود دارد. این مسئله آنقدر افراد را از یکدیگر باز می دارد که مانند نظام دنیا چشم چرانی و نگاه وجود ندارد. اما نکته ی مهمتر این است که در روایات داریم که شیعیان و مومنین خالص که ولایت اهل بیت (ع) را دارند مستور هستند. در روایتی از پیامبر اکرم (ص) است که فرمود: شیعیان علی (ع) کسانی هستند که با لباس های سفید در قیامت از قبر ها برانگیخته می شوند. این لباس های سفید یا همان کفن ها است ویا اینکه به قدری نور آنها را فرا گرفته که بدن آنها قابل دیدن نیست. درروایت دیگری از امام صادق (ع) داریم که شیعیان ما از قبور برانگیخته می شوند در حالی که بدن آنها مستور و پوشیده هستند. بنابراین باید ولایت خود نسبت به اهل بیت (ع) را تقویت کنیم و جزو همین شیعیانی باشیم که مستور هستند.
سوال – شب اول قبر چیست؟ در شب اول قبر چه اتفاقی می افتد که همه ازآن وحشت دارند؟ آیا اصولاً در آن زمان شب و روز مفهومی دارد یا خیر؟ پاسخ – هر مسلمان معتقدی می داند که در آینده ی دور یا نزدیک با چنین شبی روبرو خواهد بود. ما در روایات داریم که کلمه ی قبر همان عالم برزخ است. این قبری که حفره ای است در قبرستان و بدن مادی را در داخل آن قرار می دهند. دیگر با این بدن دنیایی کاری ندارند و نظام دنیا برچیده می شود. یک نظام کامل تری بعنوان عالم برزخ افتتاح می شود. و با این بدن تا قیامت کاری نیست. بنابراین اگر گفته می شود فشار قبر، سوال اول قبر، وحشت قبر و تعبیراتی از این قبیل، مراد برزخ است. از همان زمان مرگ که فرد از عالم دنیا مفارقت می کند و روح از بدن جدا می شود شخص وارد برزخ می شود. از امام صادق (ع) سوال کردند که برزخ چیست فرمود: برزخ همان قبر است، از هنگام مرگ تا قیامت. این فاصله ی زمانی از زمان مرگ تا قیامت، زندگی برزخی است. آن ساعات اولیه ای که روح از بدن مفارقت کرده و جدا می شود، ساعات عجیبی است و حتی روزهای اولیه که روح انسان از بدن جدا شده و فرد می میرد روزهای عجیبی است. از این جهت که در عین حالی که شخص از دنیا رفته هنوز به این خاطر که انس با آن عالم و موجودات برزخی نگرفته و سالها با این بدن و نظام دنیوی انس گرفته، آنچنان تحیر و سردرگمی و ابهامی دارد که درست نمی تواند دریابد که کیست. یعنی هنوز فکر می کند همان بدن خاکی است که در داخل حفره می گذارند. با اینکه از آن بدن جدا شده اما به این خاطر که درست خود را نیافته گمان می کند که همان بدن است. باید زمان بگذرد تا کم کم با عالم برزخ انس پیدا کرده و از این عالم دنیا دور شده و بداند که دیگر جدا شده است. در دین و توصیه های دینی ما اکیداً گفته شده که مراعات حالات اولیه ی میت را بکنید. که او خود را بیابد و در درک آن حالات و رفع سردرگمی و گیجی او را کمک بدهید. توصیه های دینی چقدر زیبا شما را پیش برده تا آن میت بتواند خود را بیابد و درک کند که کجا است. در قدم اول گفته شده که هنگام غسل آب داغ بر روی فرد نریخته و ادب بدن را حفظ کنید. در روایت داریم که با او مدارا کرده و مهربان باشید. چون شخص میت در آن جا حضور داشته و گمان می کند که همان بدن است. چه بسا زمانی که می خواهند او را چپ و راست کنند اذیت می شود. او مانند تنه ی درخت نیست که هرکاری خواستند بکنند و آب داغ بر روی او بریزند. در روایتی از پیامبر اکرم (ص) است که خدا غضب می کند بر کسی که با مومن ضعیفی مدارا نمی کند. این میت الان مومن ضعیف است و دست او از همه جا کوتاه بوده و کاری از او بر نمی آید بنابراین باید مراعات او را کرد. درقدم بعدی گفته شده وقتی او را تشییع می کنید و به سمت قبر می برید، آهسته آهسته ببرید. با شتاب نبرده و ناگهان او را وارد قبر نکنید. چون او هنوز خود را نیافته و خیلی سخت است که بدن او وارد حفره شود. امام صادق(ع) در روایتی فرمود که میت را در چند قدمی قبر بر روی زمین بگذارید، چند لحظه صبر کنید. بعد بلند کنید و یک مقدار جلوتر ببرید، برای بار دوم بر روی زمین بگذارید. باز یک مقدار جلوتر ببرید و برای بار سوم همین کاررا تکرار کنید. در آخر در کنار قبر بر روی زمین بگذارید، چون قبر وحشت های زیادی دارد. بگذارید آمادگی پیدا کند. برای بار چهارم او را بلند کنید و بدن را وارد قبر کنید. چقدر خوب است افرادی که این آداب را می دانند و می خواهند این کارها را بکنند در موقع دفن زیارت عاشورا بخوانند. یا صدای قرآن و ذکر و صلوات بلند شود. ما نمی دانیم ارتباط آن چیست ولی فقط می دانیم که ذکر به میت کمک می کند که زودتر خود را بیابد. در قدم سوم گفته شده که وقتی او را داخل قبر می گذارید تلقین همراه با تکان دادن بکنید. یعنی شخصی که وارد قبر می شود میت را تکان داده و به او تفهیم کند که کجا است. به او بگوید توجه داشته باش، حواس خود را جمع کن و نترس. وقتی که دو ملک می آیند و از تو سوال می کنند به آنها این جواب ها را بده. چون میت گیج است فوق العاده این مسائل به درد او می خورد. در قدم چهارم گفته شده که وقتی روی قبر را پوشاندند، نزدیکان میت که او در زمان حیات با آنها انس داشته و صدای آنها برای او آشنا است در کنار او بمانند. یک بار دیگر از روی قبر و در قسمت بالای سر او را تلقین کنند. حضرت زهرا(س) در وصیت خود به امیرالمومنین (ع) فرمودند که بعد از مرگ من بالای سر من بنشین. بدرستی که این ساعتی است که میت نیاز دارد که افراد زنده یک انسی با او داشته باشند. یک دفعه نرفته و او را تنها نگذارند.
متأسفانه گاهی اوقات در این زمان برخی از افراد به زور بستگان میت را از سر قبر دور می کنند. درست است که امکان دارد برخی از بستگان خیلی بی تابی کنند ولی این بی تابی کردن ها در آن زمان باید به گونه ای باشد که بیشتر به درد فرد متوفی بخورد. یعنی انسان فقط نخواهد که غم خود را تخلیه کند. چند نفر از آشنایان او بمانند و این تلقینات را انجام دهند. این کارها قدم به قدم باعث می شود که فرد متوفی انس بگیرد. او فریادهایی دارد که ما نمی شنویم. مرحوم آیت الله انصاری همدانی رضوان اله که استاد شهید دستغیب بودند می گفتند یک بار در همدان در حال تشییع شخصی بودند که من او را با بدن برزخی بالای جنازه دیدم. البته کسی او را نمی دید. می دیدم که او را به سمت تاریکی عمیق و مبهمی می برند. می خواست فریاد بزند که خدایا من را نجات بده اما زبان او به سمت کلمه ی خدا نمی چرخید. من او را می شناختم که فرد بسیار ستمگر و از حکام آن زمان بود. زبان او به خدا و کمک از خدا خواستن نمی چرخید. او به مردم التماس می کرد که من را نبرید. واقعاً یک حالاتی است که ما نمی شنویم. بنابراین حالات اولیه، حالات تحیر و ترس است. شب اول قبر همان شبی است که فرد را دفن کرده اند. عالم برزخ بر خلاف قیامت شب و روز دارد. در قیامت خورشید و ماه و شب و روز برچیده می شود. اما در برزخ هنوز شب و روز وجود دارد. در قرآن در رابطه با فرعونیان داریم که آنها صبح و شام بر آتش عرضه می شوند. امام صادق (ع) فرمود: این آیه مربوط به برزخ است که صبح و شام گفته است، چون قیامت روز و شب ندارد. در برزخ چون اولین شبی است که فرد با یک عالم ناشناخته و موجودات ناشناخته برخورد می کند و شب بودن نیز مزید بر علت است. آیا کسی می تواند به سادگی یک شب را در قبرستان بخوابد ؟ معمولاً افراد از این کار وحشت دارند. حالا این فرد از یک طرف در عالم نامأنوس و ناشناخته و با دیدن چهره های عجیب و غریب از طرف دیگر که برخی از چهره های برزخی بسیار وحشتناک هستند وتنهایی و دلتنگی از کسانی که با آنها مأنوس بوده از طرف سوم، در یک تحیر و ترس و اضطراب شدیدی فرو می رود. لذا پیامبراکرم(ص) فرمود: شدیدترین ساعات بر میت شب اول قبر است. این همان شب اولی است که او را دفن می کنند. اما چون تحیری دارد که هنوز خود را نیافته و نمی خواهد در آن قبر زندگی کند ترس دارد. البته تعلق روح به بدن تعلق تدبیری نیست به آن معنا که بدن را مدیریت کرده و بتواند حرکت کند. اما انسی که از قبل بوده برقرار است. لذا کسانی که به زیارت قبر متوفی می آیند، میت متوجه می شود و با آنها انس دارد.
سوال – چکار می توان کرد که از این ترس و وحشت کاسته شود؟ پاسخ – در همین روایتی که پیامبر(ص) فرمود: سخت ترین ساعات شب اول قبر است. فرمود بر اموات خود رحم کنید اولاً با صدقه دادن در آن هنگام و بعد اگر نتوانستید دو رکعت نماز هدیه کنید. این دورکعت نماز به غیر از آن دو رکعت نماز لیلة الدفن است. دو رکعت نماز به کیفیت نماز صبح است که آن را هدیه می کنیم. پیامبر(ص) در روایتی فرمود: این دو رکعت نماز که شما کوچک می شمارید، نمی دانید برای او چکار می کند. و البته نماز لیلة الدفن که باید خوانده شود. و از همه مهمتر در این دنیا انس با خداوند داشته باشید. یا انیس من لا انیس له که در تنهایی های ما در همیشه ی زندگی و پس از مرگ، خدا است.
سوال – لطفاً درخصوص آیات 62 تا 74 سوره ی کهف توضیح بفرمایید. پاسخ – در این صفحه و صفحه ی بعدا داستان حضرت موسی و خضر که یکی از داستان های بسیار زیبا و پر رمز و راز قرآنی است بیان شده. مرحوم علامه طباطبایی در المیزان فرمودند که سوره ی کهف برای بیان سه داستان آمده است. یکی داستان موسی و خضر، یکی داستان اصحاب کهف و سوم داستان ذوالقرنین است که آنقدر اهمیت داشته که یک سوره برای آن آمده است. این داستان حضرت موسی و خضر یک داستان به هم پیوسته است که اگر قرار باشد کل نکات آن بیان شود باید کل داستان مطرح شود. در آیه ی شصت و پنج و شصت و شش آداب استادی و شاگردی و آداب تعلم و تعلیم بیان شده است. آیه ی شصت و پنج ویژگی های استاد را بیان می کند. اینکه استاد کسی است که باید عبد باشد. مهمترین خصلت حضرت خضر که موسی را برای شاگردی او فرستادند تا چیزهایی را به موسی بیاموزد عبد بودن او بود. به خاطر همین خصلت او است که خداوند فرمود: ما رحمت هم به او داده بودیم و علم هم به او داده بودیم. عبودیت درس اصلی است که باید محور همه ی درس های استاد باشد. حضرت موسی وقتی که درخواست کرد اجازه می دهید یک مدت من از شما استفاده کنم ؟ تعبیر حضرت موسی این است که اجازه می دهید من از علم شما در مسیر رشد استفاده کنم ؟ یعنی تعلم و یادگیری باید در مسیر رشد باشد. اگر غیر از این باشد تعلم ارزشی ندارد. کلاً در ارتباط با زندگی برزخی دست ما کوتاه است و تا زمانی که ما به آنجا نرویم نمی توانیم آن را درک کنیم. مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانی نقل می کنند که استاد ایشان آیت اله سید احمد کربلایی که از عرفا بود زمانی که از دنیا رفت در یک حالتی ایشان را دید ( ظاهراً در حالت خواب بوده است ) دست ایشان را گرفت و گفت ازآن طرف چه خبر دارید؟ او با یک حالتی دست خود را کشید و گفت باید اینجا بیایی تا ببینی چه خبر است. شبیه همین مطلب را نیز مرحوم آیت الله گلپایگانی که از مراجع بزرگ تقلید و همزمان با آیت الله بروجردی بود نقل می کنند. ایشان مرحوم میرزای نائینی را در حالتی دید و از ایشان پرسید از عالم برزخ چه خبر؟ مرحوم نائینی فرمودند: یک چیزی می گوییم، یک چیزی می شنوید و یک چیزی می شنویم. باید آن را ببینید. این واقعیت مسئله است. اما آن چیزی که از اهل بیت به ما رسیده و ما به غیر از این سند دیگری نداریم این است که بعد از مرگ زندگی برزخی به این شکل شروع می شود که روح که تا به حال با این بدن سنگین، خاکی و گوشتی و استخوانی کار می کرد، زندگی خود را با یک بدن سبک آغاز می کند. بدن سبک همان بدن برزخی است که به آن بدن مثالی هم می گویند. چون شکل و مثل این بدن است. از امام صادق (ع) پرسیدند که بعد از مرگ چطور زندگی می کنیم ؟ حضرت در یک روایتی فرمودند: در یک بدن هایی مثل بدن های دنیایی. بهترین مثال شبیه همان چیزی است که در خواب می بینیم. در خواب بدن گوشتی زیر لحاف است و هیچ تحرکی ندارد، اما آن بدن را می بینیم که کاملاً فعال است، حرکت می کند، می فهمد، می خورد، می آشامد، درد می کشد و لذت می برد. البته بدنی که با آن در برزخ هستیم این بدن که ما در خواب می بینیم نیست. هزاران بار متکامل تر از این بدن است چون بدن در خواب هنوز متعلق به عالم دنیا است. اما بدن برزخی، ما از عالم دنیا بیرون رفته ایم و به عالم کامل تری رسیده ایم.
در روایت دیگری امام صادق(ع) فرمود که وقتی بعد از مرگ ما وارد عالم برخ می شویم در یک شکل و قالبی مانند همین قالب دنیا هستیم. پس شکل و صورت دارد اما جرم و سنگینی ندارد. بدن برزخی می خورد، می آشامد، لذت می برد و درک و فهم دارد. لذت و عذاب او یا درک و فهم او به مراتب قوی تر از درک و فهم و لذت و عذاب هایی است که در عالم دنیا می برد چون کامل تر بوده و حجاب هایی دنیایی برداشته شده است. شخصی از امام صادق (ع) پرسید که بعد از مرگ ارواح کجا می روند ؟ امام صادق (ع) فرمود: ارواح مومنین در یک اتاق هایی مربوط به بهشت برزخی از غذاهای آنجا می خورند. از نوشیدنی های آنجا می آشامند. البته خوردن و آشامیدن در بهشت مانند دنیا فقط تأمین غریزه نیست، آنجا قرب می آورد. در این دنیا بدن ما نیاز دارد و یک تأمین غریزه است. حیوانات نیز می خورند و می آشامند. اما در آن جا خوردن برای شخص قرب به همراه می آورد. بعد حضرت فرمودند: مومنین در برزخ یکدیگر را می بینند، می شناسند و با یکدیگر انس داشته و مراوده دارند. شخصی که از دنیا می رود اگر بهشتی باشد به دور او جمع می شوند. از او سوال کرده و راجع به فامیل می پرسند. البته نظام زندگی برزخی اجتماعی نیست و نظام فردی است. زندگی ما در عالم دنیا اجتماعی است. در جامعه همه به یکدیگر احتیاج داریم. ما به مشاغل مختلف احتیاج داریم و به تنهایی نمی توانیم نیازهای خود را برآورده کنیم. احتیاج به نانوا، قصاب، پزشک و.. داریم. اما آنجا دیگر اینگونه نیست. آنجا زندگی هر نفر فردی است. یعنی هر کسی در گرو اخلاقیات، عقاید و اعمال خود است. زندگی اجتماعی به این معنا که به یکدیگر وابسته بوده و به هم کمک کنیم وجود ندارد. اما می تواند به صورت جمعی بوده و در کنار هم جمع شویم و یکدیگر را ببینیم. یعنی خانواده ها می توانند یکدیگر را ببینند. جزو لذت های بهشت برزخی این است که افراد یکدیگر را دیده و با هم انس بگیرند. این یک لذتی است که شامل حال مومن می شود. از طرف دیگر شخصی که دچار جهنم و عذاب برزخی می شود هم خوردن و آشامیدن دارد اما این خوردن و آشامیدن برای او عذاب است. درزندگی برزخی تکامل و رشد وجود دارد. اما تکامل برزخی، تکامل عملی نیست. یعنی آنگونه نیست که ما آنجا بتوانیم اعمال انجام دهیم یعنی خیرات کرده، نماز بخوانیم و بتوانیم کارهای خود را جبران کنیم. یعنی دار عمل و مزرعه همین دنیا است. اما تکامل معرفتی و علمی است. یعنی مرحله به مرحله حجاب ها کنار رفته و اسراری برای فرد کشف می شود. افرادی که اهل بهشت هستند با دیدن و فهمیدن لذت آنها بیشتر می شود. افرادی که اهل عذاب هستند، حسرت و عذاب آنها بیشتر می شود. در روایتی از امام موسی ابن جعفر(ع) در جلد دوم اصول کافی است که حضرت به یکی از افرادی که در کنار ایشان نشسته بودند فرمودند که دوست دارید در دنیا عمر شما طولانی شود ؟ آن شخص گفت بله. حضرت فرمود به چه دلیل؟ گفت خیلی سوره ی قل هو الله احد را دوست دارم و دوست دارم که این سوره را زیاد بخوانم. امام چند لحظه سکوت کردند و بعد فرمودند: شخصی از مومنین که از دنیا برود اگر دردنیا قرآن را نیاموخته باشد (البته به شرطی که برای آموختن کوتاهی نکرده باشد) در عالم قبر به او تعلیم می دهند. بنابراین تعلیم و رشد علمی درآنجا وجود دارد. بعد حضرت فرمود: به این خاطر که درجه ی او را بالا ببرند. چون درجات بهشت به اندازه ی آیاتی است که خوانده اید و بر جان شما نشسته است، به شما می گویند بخوانید و بالا بروید. لذا در آن دنیا به او تعلیم می دهند. درروایاتی است که بچه ها ی کوچکی که هنوز بالغ نشده و از دنیا می روند و یا حتی سقط شده و از دنیا رفته اند در یک روایت است که حضرت ابراهیم (ع) آنها را در عالم برزخ تربیت کرده و از جهت معرفتی آنها را رشد می دهد. پیامبر فرمود: من در معراج دیدم که بچه های زیادی به دور او نشسته بودند. در روایت دیگری است که امام صادق (ع) فرمود: اطفال شیعیان ما که از دنیا می روند حضرت زهرا (س) تربیت می کند. اینها همه تکامل های برزخی است. به همین خاطر است که شما در دعاها صلوات برای اهل بیت فرستاده و ترفیع درجه برای آنها می خواهید. در تشهد نماز شما می گویید که خدایا درجه ی پیامبر را بالا ببر. دعا برای ترفیع درجه نشان می دهد که درجات هنوز وجود دارد.
سوال – در بهشت برزخی این رشد و تکامل می تواند وجود داشته باشد، آیا در جهنم برزخی نیز ممکن است رشد و تکاملی بوجود بیاید که فرد دیگر بعد از برزخ وارد جهنم نشود؟ پاسخ – کسانی که حداقل های شرایط ورود به بهشت را دارند یعنی اصل ایمان را دارند اما در دنیا گناهان زیادی مرتکب شده اند. کسانی که اصل ایمان، اعتقاد به پیامبر و ولایت اهل بیت را دارند یعنی عقائد را دارند ولی عمل نداشته یا معصیت زیاد دارند، باید در مراحلی پاک شده و کفاره ی اعمال بدی را که انجام داده اند ببینند. این پاک شدن یا در فشار هنگام مرگ است، یا شب اول قبر است و یا در مراحل برزخ است. لذا درروایتی داریم که عذاب های برزخ برای مومنین کفاره ی گناهان است تا پاک شده و به بهشت بروند. اما برای کافران و کسانی که اعتقادات نداشته و با حضرت حق عناد دارند. یعنی مستضعف فکری نبوده اند که حق به آنها نرسیده، رسیده اما قبول نکرده اند. این افراد در جهنم برزخی هستند و تکامل آنها به سمت غضب خدا است. یعنی مرحله به مرحله درکات آنها بالا رفته و بیشتر به باتلاق فرو می روند. هرچه قدر حجاب ها بیشتر برداشته شود حسرت و پشیمانی آنها بیشتر می شود. خیلی از افراد می پرسند برزخ کجا است ؟ فکر می کنند برزخ در آسمان ها است. یعنی یک گمان عوامانه ای در اذهان شکل می گیرد که گویی برزخ در آسمان ها و کهکشان ها است. به هیچ وجه اینگونه نیست. تمام آسمان ها و کهکشان ها که با ملیاردها سال نوری با ما فاصله داشته باشند هنوز در عالم دنیا هستند. فاصله ی عالم برزخ با ما فاصله ی مکانی نیست. فاصله ی زمانی هم نیست که چند میلیون سال دیگر به آن برسیم. فاصله ی رتبی است. مثلاً اگر الان یک حیوانی دریک مکان و یک زمان کنار ما باشد، ما چیزهایی می فهمیم که او نمی فهمد. چون رتبه ی ما متفاوت است. پس الان رتبه ی ما پایین تر از برزخ است که نمی توانیم بشنویم و درک کنیم. همین الان اینجا برزخ است. یعنی در باطن این عالم برزخ وجود دارد اما نباید به سراغ بعد زمانی و مکانی برویم. و اگر بخواهیم باطن را بفهمیم اینگونه است که ما موقع خواب ظاهر را از دست داده و به سراغ باطن می رویم.
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا 👤 #حجت_الاسلام_عالی 📚 با موضوع : یاد مرگ (شب اول قبر و زندگی برزخی) 🗓 پنجشنبه چهارم مرداد ماه 🗂 حجم : ۹.۴ مگابایت 💠 @samtekhoda3
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
🔸 برنامه سمت خدا 📝 موضوع برنامه : #سیره_تربیتی_انبیاء_الهی_در_قرآن_کریم - #حضرت_یوسف_علیه_السلام 👤 كارشناس : #حجت_الاسلام_والمسلمين_عابدینی 🗓 تاريخ پخش : ششم مرداد ماه 🔻🔻🔻
برنامه سمت خدا موضوع برنامه : سیره تربیتی حضرت یوسف (ع) در قرآن کریم كارشناس : حجت الاسلام والمسلمين عابدینی تاريخ پخش : 06-05-97 بسم الله الرحمن الرحیم شریعتی: «اللهم وفقنا لما تحب و ترضی و اجعل عاقبة امرنا خیرا» سلام می‌کنم به همه دوستان عزیزم، بیننده‌های خوب و شنونده‌های نازنین‌مان، به سمت خدای امروز خوش آمدید. در خدمت حاج آقای عابدینی عزیز هستیم. سلام علیکم و رحمة الله، خیلی خوش آمدید. حاج آقای عابدینی: سلام علیکم و رحمة الله، خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیز عرض سلام دارم. انشاءالله ایامی که ایام اربعین کلیمی است یادمان باشد و یکشنبه ماه ذی‌القعده هم نماز توبه را به جا آوریم که پیامبر سفارش فرمودند. اگر هم این نماز را انجام دادیم تکرار آن حتماً مزید بر اجر می‌شود. انسان دائماً به توبه احتیاج دارد آن هم توبه‌ای که برای آن این نتایج ذکر شده است. شریعتی: مشهد مقدس دعاگوی شما بودیم. انشاءالله قسمت همه بشود. قصه ما قصه حضرت یوسف(ع) بود، اگر یادتان باشد جلسه گذشته تا اینجا شنیدیم که یوسف وارد زندان شد و از نگاه‌های مختلف به این می‌پرداختیم. ادامه فرمایشات شما را خواهیم شنید. حاج آقای عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله خدای سبحان به ما عنایت کند و توفیق پیدا کنیم در خدمت نظام اسلامی که زمینه‌ساز ظهور است قرار بگیریم و بتوانیم مشکلی از مشکلات نظام اسلامی را حل کنیم و در راه رفاه مردم و خدمت به مردم و زمینه‌سازی ظهور قدمی برداریم. بحثی که در خدمت دوستان بودیم، ورود یوسف(ع) به زندان بود. وارد زندان شد، از منظرهای مختلف ورود یوسف به زندان را بیان کردیم که یکی منظر الهی بود که منظر جامعی بود و همه زوایا با عمقش دیده می‌شد. یک منظر، منظر یوسف(س) بود که ورودش به زندان را بیان کردیم. چند جنبه دیگر هست که مهم‌ترین آن نگاه زلیخاست به ورود یوسف به زندان که جانگدازترین نگاه از این منظر است. دوربینی که این صحنه را نشان می‌دهد شاید محزون‌ترین صحنه را تصویر می‌کند. بسیار سخت بود به طوری که زلیخا قصد داشت یوسف را برای چند روز به زندان بیاندازد تا رام شود برای اهدافی که زلیخا دارد اما از همان ساعات اولیه، وقتی یوسف از زلیخا دور شد، تازه متوجه شد که چه بلایی بر سرش آمده و این لحظه فراق سخت‌ترین لحظات عشق است. تا به حال درست است که وصال نداشت اما در هجران هم نبود. اما حالا از دستش دور شده است و جلوی چشمان او نیست. این برای همه ما قدرت انتقال ایجاد می‌کند که اگر واقعاً زبان ما زبان عاشقی باشد، فراق و غیبت امام‌مان را چگونه باید بیان کنیم. این یک عشق ظاهری است. آنجا که عشق عظیم است چگونه از این انتقال پیدا کنیم؟ ما در زندگی همه کارهای عادی‌مان را داریم، ادعای عشق به امام هم می‌خواهیم داشته باشیم. این با هم سازگاری ندارد و باید بویی از عشق اینجا باشد. با این شعر آغاز می‌کنم: دل و جان پیش یار خویش بگذاشت *** به تن راه دیار خویش برداشت خوش آن عاشق که بر فرمان معشوق *** بود خوش بر دلش هجران معشوق اگر هم هجران دارد، هجرانش را به تبع امر معشوق ببیند. یعنی ببیند عاشقی است که به او گفتند: باید مثل یعقوب که عاشق یوسف بود، اما به امر معشوق که خدا بود، قرار داشت. لذا سر تا سر نیاز بود، سر تا سر اشک بود اما با صبر، چون به فرمان معشوق بود. اینجا زلیخا می‌خواهد این را برای خودش قبول کند که یوسف چون نمی‌خواهد من هم تن بدهم، من هم قبول کنم اما از هرکسی این حالت برنمی‌آید. چو خواهد خار معشوق دوری *** کند بر محنت هجران صبوری چو نبود وصل دلبر رأی دلبر *** بود صد بار هجر از وصل خوش‌تر
این تعبیری که بعضی کتاب‌ها در مورد زلیخا کردند، خیلی زیباست که «ثم ان زلیخا اظهر فی قلبه الفراق» تازه درد فراق را چشید. از لحظه‌ای که یوسف را از قصر خارج کردند و به سمت زندان بردند، «اظهرفی قلبه الفراق و احراق النار الاشتیاق» سوزندگی آتش اشتیاق تازه در دل او زبانه کشید. چون فراق خیلی در عشق سخت است. اگر کسی ذره‌ای به علمش هم توجه کند که چقدر سنگین می‌شود. چو قدر نعمت دیدار نشناخت *** به داغ دوری از دیدار بگداخت این گداختن و سوختن طوری شد که خانه‌اش چو زندان شد. قصر در نظر زلیخا با نبودن محبوبش چون زندان شد. خیلی زیباست که اگر می‌گویند: «الدنیا سجن المؤمن» دنیا زندان مؤمن است. دارد که وقتی یوسف حرکت کرد و رفت، سوز و گداز زلیخا خیلی شدید شد. «به تنگ آمد در آن زندان دل او» یوسف زندان رفت و زندان برایش قصر شد. چون از همه فشارها و سختی‌ها راحت شد که در آنجا قرار داده بودند. با اینکه بدنش در زندان بود و برای بدن سخت بود اما روحش آزاد بود. راحت مربوط به روح است. مربوط به نظام نفس انسان است. می‌شود در سخت‌ترین شرایط نفس انسان آزاد و راحت باشد. می‌شود در گشایش‌ترین حالت و رفاه شدید نفس انسان در فشار باشد. این دو حالت ترسیمش به این شد که یوسف در زندان است اما در جنت و گشایش است، در راحت است. گاهی کسی زندگی خوشی از جهت راحتی دارد اما برایش زندان است. چون با نظام روحی‌اش سازگاری ندارد و یا حرص دارد و این را برای او کم می‌بیند. اگر می‌گویند: فشار با احساس ادراکش بیشتر می‌شود. گاهی انسان سختی دارد اما کم احساس سختی می‌کند. چون نفس او در گشایش است. گاهی انسان سختی دارد و کم هم هست اما چون نفسش این را زیاد می‌بیند، احساس سختی بیشتر هم می‌شود. اما از اینکه سختی زیاد باشد و احساس سختی هم فوق العاده باشد، این سختی را مضاعف می‌کند. لذا حواسمان باشد رفتار مدیران یک اجتماع و مردم در یک اجتماع و نیروهایی که مدیریت می‌کنند به گونه‌ای باشد که اگر سختی هست بیش از حد احساس نشود. این بیش از حد احساس شدن در اثر مدیریت نکردن باعث مضاعف شدن سختی می‌شود که تحمل ناپذیر شود. این خیلی مهم است. به تنگ آمد در آن زندان دل او *** یکی صد شد ز هجران مشکل او چه آسایش در آن گلزار ماند *** کز آن گل رخت بندد خار ماند گل که یوسف بود، رفت اما خار که خودش بود، ماند. ز دل خونین رقم، بر روح همی زد *** به حسرت دست بر زانو همی زد که این کاری که من کردم که کرده است *** چنین زهری که من خوردم که خوردست در این محنت سرا یک عشق پیشه *** نزد چون من به پای خویش تیشه به دست خویش، چشم خویش کندم *** ز کوری چشم خویش را در چه فکندم به جانم از دل آواره‌ی خویش *** نمی‌دانم چه سازم چاره خویش یک حالت التهاب عظیمی پیدا کرد که برای این یوسف را در زندان انداختند، از منظر زلیخا که این رام شود. از منظر عزیز مصر تا این شایعه‌ها که پیچیده بود، پایان یابد. حیثیت برگردد ولی برعکس شد. زلیخا نا آرامتر شد و آبروریزی‌اش بیشتر شد. این فراق با زلیخا کاری کرد که به سیم آخر زد و آبرو و مقام برایش مهم نبود. به بالای قصر می‌رود و به دیوارهای زندان نگاه می‌کرد و ناله سر می‌داد. یک عشق دنیایی می‌تواند اینقدر جزع و فزع داشته باشد و ما اینقدر اظهار عشق به خدا و ولی خدا داریم، ادعا داریم اما هیچ بویی از عشق در وجودمان احساس نمی‌کنیم. انشاءالله خدای سبحان به ما قابلیت و تحمل و صبر بدهد و از محبت‌هایش به ما بچشاند. یاران امام حسین(ع) محبت ولی خدا را چشیده بودند. دیگر متوجه چیزی نبودند. ضربه‌های آهنین در وجود اینها کاری نبود و این عشق است. رزمندگان ما، مدافعین حرم آنچنان عاشق می‌شوند، مثل شهید حججی که جوان بود و آنطور عاشقانه در مقابل همه ظلم باکی نداشت. این ساده نیست. تا نعمت بود، قدر ندانست تا به هجران مبتلا شد. این هجران برای زلیخا سخت شد. در این حال تعبیر است «هرگاه نایرهِ شوق، شعله‌ی تمنای وصال برانگیختی به پنجه‌ی اضطرار خاک ادبار بر فرق خود ریختی و تپانچه‌ی حسرت و افسوس بر روی می‌زدی و می‌گفتی: که این کاری که من کردم که کرده است؟»
گاهی خدای سبحان انسان را به سختی مبتلا می‌کند. «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِين» (بقره/155) تا انسان جزع و فزع کند و ناله کند. این از محبت خداست به انسان که به سختی بیافتد و این ناله را بشنود و این تضرع و رابطه برقرار شود. گاهی ما می‌گوییم: خدایا این رابطه را نمی‌خواهیم. می‌گوید: تو مثل بچه‌ای هستی که می‌خواهد از دارو فرار کند اما دوای تو این است. «الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون» (بقره/156) این نگاه اگر در رابطه با خدا باشد خیلی چیزها برای انسان ساده می‌شود. به مصیبت از چه منظری نگاه کنیم. با کدام دوربین ببینیم. لذا «إِنَ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرا» (شرح/6) همین است. یعنی دو دوربین است. از یک دوربین تو سختی می‌بینی، از یک دوربین عین راحت است. دوربین جامع هم هست، هم عسر را می‌بیند و هم یُسر را می‌بیند. اینها در آمیخته با هم هستند. همه حوادثی که برای ما پیش می‌آید همینطور است. دوربین دیگر دوربین زندانبان بود. نگاه زندانبان به زندانی یک نگاه متکبرانه است. وقتی زندانبان به یوسف رسید از منظر چشم او اول به عنوان یک زندانی بود. اما وقتی حوادث را می‌بیند دوربینی که دارد از این چشم نشان می‌دهد می‌بیند یکی از عاشق‌های یوسف زندانبان می‌شود. مجذوب می‌شود به طوری که اظهار علاقه می‌کند و می‌گوید: اگر دست من بود لحظه‌ای نمی‌گذاشتم اینجا بمانی. نظام الهی که یوسف(ع) داشت، هرکس با او ارتباط برقرار می‌کرد، جذب این رابطه می‌شد حتی زندانبانی که فطرت او اینقدر محجوب شده است. از یک زاویه دیگر زندانیان هستند. می‌بینند یک نفر جدید وارد شده است. این شخص جدید ظاهرش و حالاتش به زندانیان نمی‌خورد. شب کنار درخت خشک آمده و درخت سرسبز شده است. بعد اول صبح اولین کاری که کرده یکی یکی به زندانیان سر زده، به خصوص آنهایی که بیمار بودند و مشکل داشتند. وقتی زندانیان رفتار یوسف را می‌بینند، رابطه‌شان چه می‌شود. به دهان کسی که بیمار بود غذا می‌گذاشت و از او پرستاری می‌کرد. لباس او را می‌شست. کارهایش را انجام می‌دادم. عظمت و وقار و الهیت را در وجود او می‌دیدند. عبادت او را می‌دیدند. مثل یک خادم برای اینها خدمتگزاری می‌کرد. برای زندانیان یکباره فضا تغییر کرد. دیگر زندان نبود و غیر قابل تحمل نبود. یک محیط گرم شد. این نگاه که پیش آمد در زندان تغییر ایجاد شد. وقتی وارد زندان شد بعضی خطاب کردند: «یا فتی، بارک الله تعالی فیک ما احسن وجهک و ما احسن حدیثک» تو چقدر زیبا و خوش بیان هستی. همه چیز تو حسن است. زندانی که هیچکس به او بها نمی‌دهد، همه جور تحقیری می‌شود، یک آدم وجیه و با وقار و با کمال بیاید به اینها خدمت کند و طوری باشد که گویی عبد اینهاست. همین‌ها بعداً کادر یوسف(س) برای حاکمیت او شدند. یعنی به جایی رسیدند که بعدها جزء کادر یوسف برای حاکمیت شدند. لذا محیط زندان برای یوسف(ع) با همه محدودیت‌هایی که دارد هیچ حدی ایجاد نکرد. در سخت‌ترین شرایط امکان کار کردن و کادر ساختن هست چه برسد به ما که خداوند برای ما یک فراخی با حاکمیت الهی در کشور قرار داده است. ما اگر نتوانیم نتیجه بگیریم معلوم می‌شود خیلی در عزم و جزم کوتاهی کردیم. او در زندان با مجرمین توانست کادرسازی عظیم داشته باشد و محیط زندان را تغییر بدهد. اگر هرکدام از ما نتوانیم به وظیفه‌مان درست عمل کنیم و این برای مردم سخت شود، خلی بد است. یوسف در زندان پولی نداشت اما توانست وضعیت روحی آنها را آنچنان تغییر بدهد که از هر پول خرج کردنی ارزشمندتر بود.
در اینجا اولین بار است که از یوسف اصل و نسب او را می‌پرسند. لذا در قرآن در زندان است که یوسف اصل و نسبش را بیان می‌کند. می‌پرسند: تو که هستی که اینقدر کارهایت و رفتارت و خُلق و گفتارت شریف است و حسن است؟ آنجا خودش را معرفی می‌کند که من یوسف بن یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم خلیل الله هستم. معلوم می‌شود مردم جریان ابراهیم خلیل الله را می‌دانستند. لذا تا معرفی می‌کند این معرفی اعجاب بالاتر هم ایجاد می‌کند که تو فرزند ابراهیم خلیل الله محسوب می‌شوی. لذا بعد از دوران بردگی یوسف اولین بار است که اصل و نسب آنجا آشکار شد. شاید هم زمینه نبوت است که اینجا باید اصل و نسب آشکار شود. همین‌جا هم به نبوت مبعوث شد. دارد «حضرت یوسف در آن خانه منزل ساخته و بساط بندگی بیانداخت.» یعنی در عین خدمت به مردم عبودیتش در آنجا کم نشد. آنطور نبود که به قیمت خدمت به مردم بندگی و عبادتش را کنار بگذارد یا به قیمت عبادت خدمت به مردم را کنار بگذارد. اینجاست که مرد خدا وقتی در صحنه قرار می‌گیرد اوج خدمت به مردم است و اوج عبادت خداست. خدا امام را رحمت کند. در عین عبادیاتش که روزی چندین بار قرآن می‌خواند، یادم نمی‌رود که در دوران آخری که مریضی سخت داشت، نمازش را در حالی می‌خواند که دو سرم به دستش وصل بود و دو نفر کنارش بودند که نیافتد. نماز را در این حالت ایستاده می‌خواند. وقتی می‌خواست بنشیند و به سجده برود، این پا زمین می‌خورد چند بار لرزش بدن طول می‌کشید تا آرام شود و سجده برود ولی نماز را ایستاده می‌خواند. وقتی در نجف است و مردم اینجا در حالت اعتصاب دوران انقلاب، به شرکت نفت اعتصاب کرده بودند و نفت ندارند، امام آنجا می‌گوید: برای من چیزی روشن نکنید. مردم ایران نفت ندارند. با اینکه آنجا محدودیت نبود، اما می‌گوید: من باید مطابق آنها باشم. اگر مسئول ما در نظام ارتباطی‌اش در حد مردم قدم بردارد، برای مردم سختی قابل تحمل می‌شود. یوسف(س) در زندان آمده و آمدن یوسف در زندان و دیدن شرایط سخت و حدود دوازده سال در این زندان سر کردن برای یوسفی که می‌خواهد حاکمیت پیدا کند در منظر الهی ضروری بوده است که این دوران را طی کرده و چشیده باشد. زندگی با محرومین برای او محسوس باشد که وقتی مجری قانون است و قضاوت در مقام قانون می‌کند با این سختی کشیدنی که قبلاً داشته رفتار می‌کند. این برای مردم قدرت جذب به نظام ایجاد می‌کند. وقتی اینطور می‌شود قدرت جذب ایجاد می‌شود. باید یوسف اینجا بیاید و از اینجا به مقام عزت برسد که دائماً اینها در چشمش باشد. چو مردان در مقام صبر بنشست *** به شکر آنکه از کید زنان رست نیافتد در جهان کس را بلایی *** که ناید از بلا بوی عطایی هر ابتلایی برای برگشت است. یا برای تطهیر است. لذا نمی‌گوییم: تقاضای سختی بکنید اما اگر پیش آمد برای رفع آن هم کوشش بکنیم. اما حواسمان باشد از یک دوربین دیگر هم نگاه بکنیم. از یک چشمه دیگری هم به این نگاه کنیم. گریه‌های یوسف در زندان در فراق یعقوب خیلی شدید بود. به طوری که زندانیان گفتند: یک روز در میان گریه کن. روزی که گریه نمی‌کرد فشار بر یوسف بیشتر از روزی بود که گریه می‌کرد.
قصه حضرت یوسف(س) با قصه‌های فرعی همراه می‌شود که این قصه‌های فرعی هرکدان نقشی در تشخص شخصیت یوسف ایجاد می‌کنند. اول یعقوب بود، بعد برادران بودند، بعد کاروانی بود که او را از چاه درآوردند. در بازار برده فروش‌ها فروختند و عزیز مصر او را خرید. عزیز مصر او را به همسرش زلیخا هدیه کرد که نقش زلیخا خیلی طول کشید. از اینجا وارد زندان شده و نقش جدیدی کنار یوسف قرار می‌گیرد، همزمان با ورود یوسف به زندان دو جوان وارد زندان می‌شوند. در اینجا می‌گوید: «وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيانِ» (یوسف/36) دو جوان، با اینکه اینها جزء خدم حاکمیت بودند و یک توطئه پیش آمده بود که می‌خواستند شاه را ترور کنند، ماجرا لو رفت. یکی بی گناه بود و یکی گناهکار بود. همزمان با یوسف بود. یعنی سه زندانی جدید وارد یوسف شدند. هر سه با هم به جلوی در زندان رسیدند، یوسف از یک سو و این دو جوان از سوی دیگر رسیدند. قرآن می‌فرماید: «وَ دَخَلَ مَعَهُ» با ا، این همراهی معیت است. همراه یوسف دو نفر دیگر هم وارد شدند. «قالَ أَحَدُهُما» معلوم می‌شود فاصله افتاد. یعنی دورانی را در زندان هستند و زندگی کردند. حالا برای اینها خواب دیدن پیش آمد. هیچ حادثه‌ای در نظام و منظر الهی اتفاق نیست. هر چیزی معلول علت‌های متعددی است که قبل از این بوده تا به اینجا برسد. اگر من چشم علت بین ندارم، دلیل بر این نیست که اتفاق باشد. من گاهی نمی‌توانم سلسله علت را ببینم که از کجا تا اینجا رسیده است، اما این حتماً در نظام الهی سلسله علت دارد. لذا کاملاً منظم و حساب شده است. ارتباط بین حوادث هم اتفاقی نیست. همه حوادث به هم ربط دارد. در نظام فلسفی اصطلاحی داریم که هر دو شیء یا علت ومعلول هستند یا معلول علت ثالث هستند لذا با هم مرتبط هستند. یا هردو علت هستند، یکی علت و یکی معلول دیگری است. یا اگر اینها معلول و علت همدیگر نیستند، هردو معلول علت ثالثی هستند تا به این می‌رسد که خدا خالقشان است و علت ثالث تا جایی می‌رود که خداست. پس با هم ارتباط دارند. این نگاه در عالم چقدر آشنایی ایجاد می‌کند تا نگاهی که عالم همه بیگانه باشد. «وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيانِ» رابطه بین اینکه این دو با هم وارد زندان شدند، یک رابطه کاملاً حساب شده است. خود این دو رابطه کاملاً حساب شده و منظم است. در هر حادثه‌ای در عالم اگر اینطور نگاه کنیم چقدر نگاه عمیق‌تر می‌شود. وقتی عمق حادثه معلوم شد پیامش آشکارتر می‌شود. هرچه حادثه بهتر شناخته می‌شود آدم می‌تواند پیامش را هم بهتر ببیند. اینجا خدا اصرار دارد بگوید: اینها با هم وارد شدند. این با هم وارد شدن یک شرایطی را ایجاد می‌کند که این شرایط مؤثر در نتایجی است که بعداً می‌خواهد ایجاد شود. «وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيانِ» یکی دیگر هم اینکه نشان می‌دهد زندان انفرادی نبود. بعد از مدتی اینها خواب می‌بینند. چون اینها یوسف را از محسنین می‌دانستند، وقتی یوسف را می‌بینند احساس می‌کنند که این می‌تواند این معما را از برای اینها حل کند. یوسفی که همه مشکلات زندانیان را حل می‌کند این خواب را هم تعبیر خواهد کرد. خوابشان را برای یوسف می‌گویند و یوسف از این خواب بهترین استفاده را می‌کند. یعنی مرد الهی این است که وقتی به او رجوع می‌شود از این رجوع بهترین استفاده را می‌کند، هم خواب را تعبیر می‌کند و هم از آنجا آن نگاه الهی نجات اینها را که توحید است را برایشان مطرح می‌کند. شریعتی: نکات خیلی خوبی را شنیدیم. این هفته قرار است از روحانی بزرگوار و جلیل القدری مثل حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، مؤسس حوزه علمیه قم یاد کنیم.
امروز صفحه 394 قرآن کریم، آیات نورانی سوره مبارکه قصص را تلاوت خواهیم کرد. «قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَداً إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِضِياءٍ أَ فَلا تَسْمَعُونَ «71» قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ النَّهارَ سَرْمَداً إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِلَيْلٍ تَسْكُنُونَ فِيهِ أَ فَلا تُبْصِرُونَ «72» وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ «73» وَ يَوْمَ يُنادِيهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكائِيَ الَّذِينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ «74» وَ نَزَعْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً فَقُلْنا هاتُوا بُرْهانَكُمْ فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ «75» إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى فَبَغى عَلَيْهِمْ وَ آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ «76» وَ ابْتَغِ فِيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيا وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ «77» ترجمه : بگو: آيا انديشيدهايد كه اگر خدا شب را تا روز رستاخيز پايدار بدارد، كدام خدايى غير از «اللّه» براى شما روشنى خواهد آورد؟ پس آيا نمىشنويد؟ (و) بگو: به من خبر دهيد كه اگر خداوند، روز شما را تا روز رستاخيز جاودان بدارد، كدام خدايى غير از «اللّه» براى شما شب خواهد آورد تا در آن آرامش (و آسايش) يابيد؟ پس آيا نمىنگريد؟ و از رحمت اوست كه براى شما شب و روز را قرار داد تا در آن آرامش يابيد و از فضل او (روزى خود را) بجوييد، و باشد كه شكر گزاريد. و (باز به خاطر آوريد) روزى را كه (خداوند) آنها را ندا مىدهد، پس مىگويد: كجايند آن (همتايان و) شريكانى كه براى من مىپنداشتيد؟! و (در آن روز) از هر امّتى، گواهى بيرون مىآوريم، پس (به مشركان) مىگوييم: دليل خود را (بر شرك) بياوريد! پس مىفهمند كه حقّ، مخصوص خداست و هر چه به دروغ مىبافتند، از (دست) آنان رفته و محو شده است. همانا قارون از قوم موسى بود و بر آنان ستم نمود، با آن كه ما آنقدر از گنجها (و صندوق جواهرات) به او داده بوديم كه حمل كليدهايش بر گروه نيرومند نيز سنگين بود. روزى قومش به او گفتند: مغرورانه شادى مكن، به درستى كه خداوند شادمانان مغرور را دوست نمىدارد. و (اى قارون!) در آنچه خداوند به تو داده است، سراى آخرت را جستجو نما و (در عين حال) بهرهات را نيز از اين دنيا فراموش مكن و همانگونه كه خداوند به تو احسان كرده است، تو نيز (از اين ثروت به ديگران) احسان نما وبدنبال فساد در زمين مباش كه خداوند، فسادگران را دوست نمىدارد.
شریعتی: این ایام که ایام زیارتی حضرت رضا(ع) هست، کم کم به روز دحو الارض نزدیک می‌شویم. حتماً ائمه محترم جماعات و روحانیون معظم و معزز به سایت ما مراجعه کنند و برای ثبت نام زائر اولی‌ها اقدام کنند که دوستان ما مقدمات سفر را فراهم کنند. اشاره قرآنی را بفرمایید و از مرحوم شیخ عبدالکریم حائری برای ما بگویید. حاج آقای عابدینی: آیات اول این صفحه یک بحث بسیار عالی است که همه ما مبتلا به آن هستیم اینکه به حجاب عادت مبتلا شدیم. خیلی از آیات و حقایق بخاطر اینکه انسان عادت می‌کند توجه به آن نمی‌تواند بکند، لذا بهره‌مند هم نیست. اگر خدای سبحان برای شما شب را دائمی می‌کرد تا قیامت، چه کسی بود که روز را برای شما ایجاد کند؟ اگر روز را دائمی می‌کرد چه کسی بود شب را ایجاد کند تا سکونت برای شما ایجاد شود و آرامش بیاورد. توجه به اینکه دائماً این نعمت شب و روز ایجاد می‌شود و انسان آرامش و اشتغال دارد و می‌تواند انسان را تنظیم کند و این رفت و برگشت که دائماً ایجاد می‌شود، وقتی یک چیزی دائمی باشد انسان توجه به ایجادش ندارد. یکنواختی مانع توجه می‌شود. شب می‌رود و روز می‌آید و روز می‌رود و شب می‌آید. خدای سبحان اینجا توجه می‌دهد که به حجاب عادت مبتلا نشوید. نکته‌ای در مورد اجاره خانه‌ها بگوییم که هرچقدر شرایط سخت‌تر می‌شود و فشارها بیشتر می‌شود رحم در آنجا اگر محقق شود بیشتر مطلوب حضرت حق واقع می‌شود و تأثیر بیشتر است. لذا حواسمان باشد در شرایط امروز، مالکانی که خانه برای اجاره دارند، اگر امروز گذشت کنند غیر از گذشتی است که در وقت عادی می‌کنند. هر تخفیفی که امروز بدهند گشایش ایجاد می‌شود و در شرایط اضطرار، اجابتش از جانب خدا و رحمت خدای سبحان خیلی عظیم‌تر از اوقات دیگر است. در رابطه با مرحوم شیخ عبدالکریم حائری دو سه نکته بگویم. ایشان در شرایطی حوزه را تأسیس کرد که انگلستان و مهره‌اش رضاخان در اینجا کاملاً تمام نمادهای دینی را از بین می‌بردند و فشار روی قشر متدین ایجاد می‌کردند. مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حوزه‌ای تأسیس کرد و بنای تبلیغ در حوزه را گذاشت. کسی که در حوزه درس می‌خواند حتماً به روستاها و شهرها و اطراف برود و بتواند در آنجا که دارند مظاهر دین را از بین می‌برند، اینها احیاء امر الهی را کنند. یکی از نکات دیگر این است که حاج شیخ عبدالکریم که از دنیا رفتند، فرزندانش نان شب نداشتند. از بس ایشان ساده زیست بود. کسی که مرجعیت عامه شیعه را داشته و حتی اینقدر مقروض بود که برای طلبه‌ها خرج کرده بود و مقروض از دنیا رفت. عبایی را برای پسرش کسی هدیه آورد که یک مقدار گران قیمت بود. ایشان با پسرش صحبت می‌کند که این عبا در شأن شما نیست. لذا عبا را فروختند و تبدیل به سه عبا برای سه نفر کردند. یعنی تا این مقدار مراقب بودند. مواظب فرزندانشان بودند که یک موقع مبتلا به حیثیت آقازادگی نشوند. شریعتی: دعا بفرمایید و آمین بگوییم. حاج آقای عابدینی: انشاءالله خدای سبحان به برکت امام زمان(عج) فرجشس را نزدیک‌تر بگرداند و این سختی‌ها را به برکت وجود ایشان و اولیائش که الآن هستند از زندگی مردم تبدیل به راحت بکند و دشمنان ما را به عزت خودش نیست و نابود بگرداند. شریعتی: «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمدٍ و آله الطاهرین»
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا 👤 #حجت_الاسلام_عابدینی 📚 با موضوع سیره ی تربیتی حضرت یوسف علیه السلام در قرآن کریم 🗓 شنبه ششم مرداد ماه 🗂 حجم : ۱۱.۵ مگابایت 💠 @samtekhoda3
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
🔸 برنامه سمت خدا 📝 موضوع برنامه : #آداب_سفر 👤 كارشناس : #حجت_الاسلام_والمسلمين_بهشتی 🗓 تاريخ پخش : هفتم مرداد ماه 🔻🔻🔻
برنامه سمت خدا موضوع برنامه : آداب سفر كارشناس : حجت الاسلام والمسلمين بهشتی تاريخ پخش : 07- 05-97 بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. شریعتی: «الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی» سلام می‌کنم به همه‌ی دوستان عزیزم، بیننده‌های خوب و شنونده‌های نازنین‌مان، هموطنان خوب خارج از کشور، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. در محضر حاج آقای بهشتی نازنین هستیم، سلام علیکم و رحمة الله. خیلی خوش آمدید. حاج آقای بهشتی: سلام علیکم و رحمة الله. من هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان این برنامه سلام می‌کنم و برای همه آرزوی بهروزی می‌کنم و برای سلامت و قبولی زیارت راهیان خانه خدا دعا می‌کنم. انشاءالله همه ما در ثواب زیارت آنها شریک باشیم. شریعتی: انشاءالله، هفته گذشته خواستیم یک نگاه از منظر قرآن کریم و روایات به سفر داشته باشیم. به اهداف سفر اشاره کردند. خیلی پیام برای ما آمده که شما دلتان خوش است، در این اوضاع و احوال از آداب سفر و اهداف سفر می‌گویید. چه کسی حال سفر رفتن را دارد؟! قبل از شروع بحث پاسخ این دوستان را بدهید و بحث امروز را آغاز کنید. حاج آقای بهشتی: ما مردم ایران مردم بزرگی هستیم و دشواری‌های زیادی را پشت سر گذاشتیم و بزرگی مردم ایران را همه دنیا فهمیدند. الآن هم در یک دوره سخت هستیم. خودمان باید به خودمان کمک کنیم. یک جامعه شاد و پر استقامت و پیگیر. به نظرمان رسید جمعیت میلیونی در جاده‌ها در فصل تابستان از هموطنان ما در سفر هستند. گفتیم با الهام از حضرت پروردگار چه کنیم این خوش‌تر شود؟ معنایش این نیست که به مشکلات توجه نداریم. وضع معیشت و اقتصاد مردم خراب است. نه توجه داریم اما خواستیم حالمان را خوش‌تر کنیم. اسلام با رکود مخالف است. رکود جسم، رکود جان، رکود مال، رکود فکر، رکود کالا، رکود طبیعت، اسلام حرکت را دوست دارد. فکر خوب و علم خوبی دارم در اختیار دیگران قرار ندهم. اسلام نمی‌پسندد و می‌گوید: با دیگران مشورت کن و یافته‌های خودت را در اختیار دیگران قرار بده. برکه آب راکد نباش و در حال حرکت باش. یا مال را به صورت کنز در خانه نگه ندار. اسلام نمی‌پسندد مال در خانه نگهداری شود. چیزی که به دلایلی بعضی مبتلا هستند. یا اسلام می‌فرماید: هرکس زمین و آب دارد اما همچنان فقیر است از رحمت خدا به دور است. باید تلاش کند این زمین را به زمین حاصلخیز تبدیل کند و از آن برداشت کند. اسلام با احتکار کالا مخالف است. پس سفر و مسافرت را اسلام می‌پسندد منتهی می‌گوید: هدفمند باشد. در جلسه قبل بعضی اهداف را اشاره کردیم. در این جلسه آداب سفر را می‌گوییم. چه سفرهای کوتاه چند ساعته و چه سفرهای چند روزه، منظور ما این است که با الهام از آیات قرآن و رهنمودهای پیامبر و ائمه این سفر خوش‌تر شود و حال ما بهتر شود. بیست و چند نکته است که همه یا از آیات قرآن یا از رهنمودهای پیامبر و امامان به ما رسیده است. خدا ارحم الراحمین است، مهربانترین مهربانان، پیامبر رحمة للعالمین است، امامان ما هم فرمودند: ما از مادر و پدر نسبت به شما مهربانتر هستیم. امام رضا(ع) فرمود: به شیعیان ما پیغام بدهید که ما بیش از آن اندازه که شما ما را دوست دارید، ما شما را دوست داریم. این رهنمودها نشانه مهرشان است.
نکته اول می‌فرماید: تنها سفر نکنید. جمعی باشد. خداوند ما را طوری آفریده نیازمند همدیگر هستیم، با هم سفر کنیم. احادیثی داریم که از رحمت خدا به دور می‌ماند کسی تنها غذا بخورد، تنها بخوابد و تنها سفر برود. حتی الامکان این را رعایت کنیم. اگر ناچار هستیم که تنها سفر کنیم از دعاهایی که به ما یاد دادند استفاده کنیم. مثلاً «لا حول و لا قوة الا بالله« را زیاد بگوییم. ماشاءالله را زیاد بگوییم. در دلمان با هر زبانی بلد هستیم از خداوند کمک بخواهیم و از خطرات به او پناه ببریم. از دعا استفاده کنیم. اگر ناچار هستیم تنها سفر کنیم. پس تنها سفر نکنیم! عددش هم پیغمبر فرموده، عدد مناسب چهار به بعد است. حداقل چهار نفر باشند که خوش بگذرد. در سفر نوعی معاشرت هست که به بالندگی عقل و به شکوفایی فطرت می‌انجامد. نکته دوم انتخاب همسفر است. فرمودند: همسفری انتخاب کنید از نظر خلق و خو با شما سازگار باشد. همسفری انتخاب نکنید که خرج شما را بدهد. اسلام این را نمی‌پسندد، اسلام عزت را دوست دارد. دنُگی حساب کنید، یکبار ایشان حساب کند و یکبار شما حساب کنید. وقتی برگشتیم یک عزتی را در خودمان احساس کنیم و زیر دین او نباشیم. این خواری به دنبال دارد. بعد انسان به فکر می‌رود که چرا من ندارم؟ وقتی همه همسطح بودیم خرج‌ها هم مناسب با داشته‌های ما هست. گزارش سفر موسی بن عمران در قرآن آمده است. قرآن می‌فرماید: وقتی خواست به راه بیافتد جوانی را با خود همراه کرد. این به ما درس می‌دهد که تنها سفر نکنیم. جوان یوشع بن نون بود. جانشین حضرت موسی کسی که راهش را ادامه داده و کتابش را به ثبت رسانده است. امیرالمؤمنین(ع) به پسرش امام حسن مجتبی(ع) این توصیه را می‌فرماید: «سَلْ عَنِ الرَّفِيقِ قَبْلَ الطَّرِيقِ» (نهج‌البلاغه/نامه31) قبل از اینکه بخواهی راهی جایی شوی، همسفر را دقت کن. «وَ عَنِ الْجَارِ قَبْلَ الدَّار» قبل از اینکه بخواهی خانه بخری از همسایه‌ها پرس و جو کن. اینجا چطور محلی است؟ نکته سوم اینکه سفر را با نام خدا شروع کنیم. از حضرت نوح در قرآن سفری گزارش شده است. وقتی مسافران سوار کشتی شدند به آنها فرمود: سوار این کشتی بشوید، «وَ قالَ ارْكَبُوا فِيها بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها» (هود/41) با نام خدا آغاز کنید و با نام خدا توقف کنید. «مُرساها» یعنی توقف، «مجراها» یعنی حرکت. برنامه ما برنامه سمت خداست. یعنی کارها و هر موضوعی در این برنامه مطرح می‌شود باید رنگی از خدا داشته باشد. می‌خواهم سفر کنم و از خانه بیرون بروم، بسم الله الرحمن الرحیم! امامان ما هم دعاهای زیادی به ما یاد دادند، مثلاً «قل هو الله» به سمت راست و به سمت چپ، روبرو و پشت سر، یا سوره حمد، آیت الکرسی را غالباً ایرانی‌ها حفظ هستند. صلوات بفرستید. از روح بلند پیامبر امداد می‌طلبیم. با نام خدا و دعا آغاز کنیم. در وسایل الشیعه ده صفحه دعا از ائمه مختلف به ما رسیده است. جایی خواندم که سفرتان را با توسل به امام رضا(ع) شروع کنید. از خدا بخواهید به حق این امام نازنین یک سفر خوش و خوبی به دور از حادثه خدا برای شما تقدیر کند. نکته چهارم؛ سفر خودتان را با صدقه شروع کنید. امام صادق(ع) فرمود: «افْتَتِحْ سَفَرَكَ بِالصَّدَقَةِ» (کافی/ج4/ص283) دنبال حدیث است که سلامتی‌ات را با صدقه تضمین کن. خودت را بیمه کن، خداوند که حاکم و فرمانروای عالم است، تو را از خطرات مصون می‌دارد. صدقه بدهید. حدیثی داریم صدقه کم یا زیاد، ولی صدقه بدهید و مقید باشید. در سفر فرمودند: فقرایی که سمت شما می‌آیند را رد نکنید و حداقل تا سه فقیر را کمک کنید.