eitaa logo
آرشیو متنهای برنامه سمت خدا
3هزار دنبال‌کننده
77 عکس
0 ویدیو
852 فایل
🔸 به روز رسانی توسط کانال رسمی برنامه سمت خدا 📋 جهت دسترسی آسان به متنهای برنامه میتوانید از لیستی که در لینک زیر موجود است استفاده بفرمایید. ➡️ @samtekhoda3_list ➡️ @samtekhoda3_list ➡️ @samtekhoda3_list
مشاهده در ایتا
دانلود
برنامه سمت خدا کارشناس : حجت الاسلام و المسلمین عالی موضوع برنامه : سوال قبر زمان پخش : 11-05-97 (بازپخش 09-05-90) سوال – سوال های قبر چیست و چه زمانی آنرا از ما می پرسند ؟ پاسخ – یکی از مباحثی که مربوط به برزخ و زندگی پس از مرگ است بحث سوال قبر است و از مسلمات معارف دینی ما است . در زیارت آل یاسین که یکی از زیارت های مربوط به حضرت ولی عصر است و روی خواندن آن هم تاکید شده داریم که این سوال نکیر و منکر سوال حقی است و واقعیت دارد . در روایتی از امام صادق (ع ) داریم که اگر کسی این سه چیز را انکار بکند از ما شیعیان نیست ، یکی معراج پیامبر و یکی سوال قبر و یکی شفاعت اهل بیت . سوال قبر یکی از عقایدشان همه ی شیعیان است . در روایات بسیار زیادی چگونگی سوال قبر موشکافی شده است و بسیاری از مباحث در آن مطرح شده است . روایتی از پیامبر است که می فرماید : خدا دو تا فرشته دارد که به آنها منکر و نکیر می گویند ، وارد بر میت می شوند و از او سوال می کنند . شاید علت این که به آنها نکر می گویند این است که آنها ناشناخته هستند و فرد بواسطه ی آنها چیزی نمی فهمد . در بعضی از روایات داریم که ورود این دو ملک برای همه به یک شکل نیست . افرادی که اهل معصیت هستند اینها به شکل عبوس بر آنها وارد می شوند که نکیر و منکر هستند . برای مومنین این دو ملک بنام مبشیر و بشیر هستند که بشارت می دهند و برخورد بسیار ملایمی دارند . در جلد سوم کافی داریم که ابو بصیر از امام صادق (ع) سوال کرد که این دو ملک برای مومن و کافر به یک شکل می آیند ؟ ایشان فرمودند : خیر به یک شکل نمی آیند . دردعای ماه رجب داشتیم که خدایا من را از سوال برزخ نجات بده ، از من نکیر و منکر را دور بکن و بشیر و مبشر را برای من بفرست که اینها با چهره های باز و بشارت دهنده هستند . در مورد زمان سوال قبر در روایات پاسخ داده شده است . در همان ابتدای ورود به عالم برزخ این دو ملک می آیند و تعیین تکلیف می کنند . عالم برزخ یعنی عالم قبر . بعد از مرگ با بدن دنیایی کاری ندارند . شخص میت ساعتها و روزهای اولیه هنوز نمی تواند بین عالم دنیا و عالمی که وارد آن شده است فرق بگذارد . و هنوز نمی فهمد که از این دنیا بیرون رفته است و گمانش این است که هنوز در این دنیا است . پیامبر می فرماید وقتی شخص را در قبر می گذارند ، وقتی صدای کفش کسانی که دارند می روند می شنود ، دو ملک می آیند ، یعنی این دو ملک این قدر سریع می آیند . روایتی در نهج البلاغه است که می فرماید : وقتی تشیع کنندگان رفتند و کسانی که گریه می کردند برگشتند ، این فرد را می نشانند و از او سوال می کنند و این قدر این سوال ناگهانی است و شخص از دنیا رفته ترس رد شدن از این امتحان را دارد که سوال را به آرامی جواب می دهد . روایتی داریم که شخصی که از دنیا رفته را دو تا تلقین بکنید ، یکی وقتی او را در قبر می گذارند و یکی هم بعد از دفن که پوشانیده شد تلقین بکنید و امام صادق (ع) می فرماید که وقتی تلقین دوم را می کنید نکیر و منکر می گویند که او را تلقین کردند پس برویم . پس همان موقعی که شخص را تلقین می کنند این دو فرشته می آیند . نکیر و منکر به یکدیگر می گویند که آن حجتی که باید همراه این متوفا باشد به او تلقین شد ، برویم . آقای حائری یزدی که مرجع تقلید بیست و شش سال پیش بود ، یکی از دوستانشان فوت کرده بودند و ایشان وارد قبر شدند و کمی طول کشید .از ایشان سوال کردند که چرا این قدر طول دادید؟ ایشان گفتند که می خواستم نکیرین که آمدند بشنوم که درست جواب داده است و خیالم راحت بشود . پس زمان سوال قبر همان اول ورود به عالم برزخ است . بخاطر همین گفتیم که وقتی همه قبرستان را ترک می کنند عده ای در کنار قبر بمانند و دعا و تلقین بخوانند که اینها بسیار برای او موثر و مفید است.
سوال – با توجه به اینکه ما باید در روز قیامت هم این سوالها را پاسخ بدهیم ، چه لزومی دارد که در برزخ هم این سوالات پاسخ بدهیم ؟ پاسخ – ما یک سوال در عالم برزخ داریم و یک سوال هم در عالم قیامت داریم . سوالاتی که در عالم برزخ می شود یک بازجویی اولیه است که سوال از کلیات و اصول عقاید و بعضی از اصول اعمال است ولی در قیامت از ریز و درشت عقاید اخلاقیات سوال می کنند . مثلا در برزخ از اصل نماز سوال می کنند که آیا نماز می خواندی یا خیراما در قیامت می پرسند که فلان نمازی که خواندی نیت تو چه بود و آیا لباس تو غصبی یود یا خیر ؟ قرائت و رکوع و سجود تو درست بوده است یا خیر ؟ جز به جز سوال می کنند . در برزخ کلیات عقاید را سوال می کنند .یعنی آن چیزی که محور اصلی تشکیل شخصیت انسان است . اصلی ترین عنصری که شخصیت انسان را و جهت گیری و مسیر زندگی دنیایی انسان را تشکیل می دهد باورها وعقاید او هست که آیا عقاید کلی در زندگی را باور دارد یا ندارد. این اولیه و مهمترین عنصر تشکیل دهنده ی شخصیت فرد است . درست است که اخلاقیات و رفتارهای انسان هم در شخصیت او اثرگذار است اما مهمترین عنصر تشکیل دهنده ی شخصیت عقاید است و لذا از آنها سوال می کنند . می پرسند که معبود تو در این عالم که بود ؟ دین تو چه بود ؟ پیامبر و امام تو که بود ؟ و از یک تعداد محدود اعمالی که آن اعمال شاهد اعتقادات هستند . مثل نماز، روزه ،خمس ، حج . از انجام این اعمال سوال می کنند و دیگر اینکه می پرسند کسب و درآمد تو از چه راهی بوده است حلال یا حرام ؟جوانی و عمر خودت را در چه راهی مصرف کرده ای ؟ حالا چرا از این اعمال می پرسند؟ چون این اعمال اصلی ترین اعمالی است که شاهد بر صدق اعتقادات است . اگر من بگویم که من خدا را قبول دارم و اعتقادات را دارم ، بعد می گویند نشانه ی تو که نماز است کجاست ؟ تو که می گویی امام و پیامبر را قبول دارم چرا سهم امام را غصب کردی ؟ خمس ندادی ؟ چرا درآمد خودت را از هر راهی درآوردی ؟ چرا عمرت را به بطالت گذراندی و در راه معصیت خدا گذراندی ؟ پس از جزئیات نمی پرسد. این سوالات مثل سوالات امتحانی پرسیده نمی شود که وقتی برای آن بگذارند . ملائک خیلی راحت آنها را از فرد در می آورند . داریم که اگر سوال را سربلند جواب داد نتیجه اش این می شود که عالم برزخ گشایش پیدا می کند و دری از بهشت به او باز می کنند . یعنی از آن باغ ، یک باغچه ای به او می دهند ، یک جلوه ای از بهشت قیامتی به او می دهند که در این مدت راحت باشد. اما کسی که از این سوالات رد شد نتیجه اش این می شود که یک دری از جهنم را برای او باز می کنند . باید تکلیف فرد از همان قدم اول روشن بشود ،پس سوال قبر از همان ابتدای ورو به برزخ است . ما سرگردانی نداریم.
سوال – آیا همه انسانها سوال قبر را دارند ؟ پاسخ – می گویند که کسی وصیت کرده بود که وقتی من مردم من را با یک کفن کهنه بپوشانید که وقتی نکیر و منکر آمدند گمان کنند که من مرده ی قدیمی هستم و قبلا از من سوال کرده اند . سوال قبر را از همه می پرسند منتها از همه ی کسانی که در دنیا یک موضع اعتقادی یا ضد اعتقادی داشته اند . هر کسی که در دنیا آنقدر آگاهی و فهم داشته که برای خودش موضعی انتخاب بکند .حالا یا این موضع درست دینی و اعتقادی است که ما به آن مومن می گوییم یا یک موضع ضددین است که ما به آن کافر می گوییم . از این دو دسته سوال قبر می شود . داریم که سوال نمی شود مگر از کسانی که در طریق ثبیت دین یا در طریق تثبیت کفر بوده اند . اما دو دسته هستند که سوال قبر ندارد . یک دسته کسانی که شان شان بالاتر از این است که از آنها سوال بپرسند ، مثل انبیاء و امامان . بی معنا است که از پیامبر بپرسند که پیامبر تو کیست . آنها امتحان شان را در دنیا پس داده اند . پیامبر خودش دین و کتاب را آورده است .همچنین از شهدا هم سوال نمی شود . پیامبر فرمود : شهید در قبر مورد سوال قرار نمی گیرد . پرسیدند که چرا از مومنین سوال می کنند ولی از شهدا سوال نمی کنند. پیامبر فرمود: همین که او به زیر تیغ شمشیر بخاطر خدا رفت ، آن بالاترین امتحان برای شهید است . عزیزی است که دو چشم و دو دستش را برای خدا داده است. ایشان می گفتند که من زمان جنگ آرپیچی زن بودم . یکی از دوستان ما که مجروح هم بود نزدیک تانگ شد تا موشک بزند ولی موشک به تانک اصابت نکرد . تانک از روی بدن او رد شد و من گوشت های بدن او را می دیدم که به اطراف پرت می شد. من خودم را به بالین او رساندم . وقتی آخرین نفس هایش را می کشید می گفت که خدایا از من راضی شدی ؟ کسی که این جوری جانش را داده است و عملا اعتقادش را نشان داده دیگر احتیاجی به سوال ندارد . یک دسته ی دیگر شان شان پایین تر از این است که از آنها سوال بشود . مثلا کسانی که درفرهنگ دینی ما مستضعف فرهنگی و فکری شمرده شده اند . یا در دنیا به حد رشد فکر نرسیده اند که ایمان داشته باشند یا نداشته باشند مثل بچه ها یا دیوانگان که تکلیفی ندارند . که اینها نه جزو مومن و نه جزو کافر به حساب می آیند . یا کسانی که انسانهای بالغی هستند که حجت بر آنها تمام نشده است . کسانی که دین حق به آنها عرضه نشده است چه بسا اگر دین حق به آنها عرضه بشود آنها هیچ انکاری ندارند . این جور افراد نه مومن هستند نه کافر . فردی که اطلاعات در اختیار او قرار نگرفته است . یک وقت اطلاعات هست و ما باید تحقیق بکنیم و اگر این کار رانکنیم ما مقصر هستیم ولی یک موقع اصلا به فرد صدایی نرسیده است و مقصر نیست . ممکن است که پیرو دینی بوده است و احتمال نمی داده که اسلام دین حقی است که برود سوال بکند. این جور افراد که دست رسی به حق نداشته اند و حجت بر آنها تمام نشده است ، مستضعف نام دارند . رحمت خدا وسیع تر از این است که کسانی که حجت بر آنها تمام نشده عذاب بکند . به تعبیر قرآن امر آنها به خداواگذار شده است . و خدا خودش می داند که با آنها چه رفتاری بکند. چیزی که از آیه بر می آید این است که آنها مورد عفو خدا واقع می شوند . در آیه ی متسضعفین می فرماید که امید است که عفو خدا شامل حال آنها بشود. پس این دو دسته سوال قبر ندارند.
سوال – سوره مریم آیات 39 تا 51 را توضیح بدهید . پاسخ – در این آیه ی سی و نه خدا از روز حسرت نام می برد ، روزی که کار به پایان رسیده است . یک عده ای در غفلت هستند و به ایمان نمی رسند . آن روز حسرت بالایی است . یکی از اسامی روز قیامت یوم الحسرة است . پیامبر فرمود : به ازای هر روز زندگی انسان بیست و چها رتا مخزن برای انسان در روز قیامت باز می شود . وقتی در یک جعبه را باز می کنند برای شخص مومن آنچنان نور و سروری و هدیه ای است که بقدری خوشحال می شود که اگر این سرور و خوشخالی را در اهل جهنم توزیع بکنند مقداری از عذاب شان کاسته می شود . وقتی یکی از این خزانه ها را باز می کنند بقدری وحشت و ظلمت وغم در آن است و آن ساعتی است که در آن معصیت کرده است که شخص دچار عذاب می شود که اگر این عذاب و ناراحتی را در بین اهل بهشت توزیع بکنند از خوشحالی آنها کم می شود. یک خزانه را برای فرد باز می کنند که خالی است و فرد بقدری حسرت می خورد که این حسرت برای فردی قاب درک نیست . این یعنی ساعتی که فرد در دنیا از دست داده و نتوانسته کار مفیدی انجام بدهد . لذا این ساعتها را غنیمت بشمارید.
سوال – با اینکه ما سوالات روز برزخ را می دانیم چرا نمی توانیم آنها را پاسخ بدهیم و پاسخ دادن به آنها سخت است ؟ پاسخ – به ظاهر این سوالات ساده است و پاسخ آن هم ساده است . چون ما این سوالات را با سوالات دنیایی مقایسه می کنیم . دردنیا وقتی از ما امتحان می گیرند یا مسابقه ای هست از محفوظات ذهنی ما می پرسند . اگر کسی از قبل مطالبی را حفظ کرده می تواند اینها را جواب بدهد . ما فکر می کنیم که سوالاتی که در برزخ می پرسند مثل سوال دنیایی است که در محفوظات ما هست و جواب آن ساده است . در حالیکه ما نباید سوال کردن دنیایی را با سوال کردن برزخی مقایسه بکنیم . سوالات برزخی از محفوظات ذهنی نیست بلکه از باورهای قلبی است یعنی وقتی ملائکه سوال می کنند عقاید و باورها را واکاوی می کنند . بخاطر همین اینجا کار سخت می شود. در اینجا لازم نیست که ذهن کار بکند قلب باید باورهایشا را رو بیاورد . قلب بایدباورهای محکمی داشته باشد که وقتی سوال کردند بتواند قلبا اعتقاد خودش را به آنها برساند و آنها می فهمند که تو به رب اعتقاد داری یا خیر . فیض کاشانی می گوید که افرادی هستند که قرن ها اسم پیامبر را فراموش می کنند و یادشان نمی آید . این نشان می دهد که عقاید و باور به پیامبر در قلب شان نفوذ نکرده است . سوالات قبر را از بدن ظاهری و گوشتی نمی پرسند . سوالات را از باطن می پرسند و در باطن دروغ نیست . در این دنیا می توان به ظاهر دروغ گفت ولی در برزخ ظاهر کنار رفته و دروغ معنا ندارد . می پرسند که در دنیا رب تو و معبود تو چه کسی بوده است ؟ کسی که در دنیا معبودش مال و ثروتش بوده است ، می گوید شیطان است . آنها خودشان درمی یابند و احتیاج به گفتن نیست . این عقیده و باطن مخفی نیست و رو است . اما کسی که در دنیا معبود و هدفش خدا بوده است و باورش در دنیا این بوده است ، وقتی از او می پرسند امام تو که بود ، چون در دنیا از علی و آل او تبعیت کرده است نام امامش را می گوید ولی کسی که دردنیا هر کاری خواسته کرده و از امام تبعیت نکرده است ، وقتی از او می پرسند که امام تو که بوده است می گوید : نفس من بوده است . چیزی که به درد برزخ می خورد عقاید و باورهای قلبی است . قلب باید خدا را بعنوان معبود باور کرده باشد ، امام را بعنوان یک جلودار قبول کرده باشد . در بعضی از روایات از این دو فرشته بعنوان کسی که خالص را از ناخالص جدا می کند نام برده شده است یعنی وقتی آنها واکاوی می کنند قلب خالص از ناخالص را جدا می کنند. اینها بسته به باورهایی دارد که در دنیا برای خودمان تثبیت کرده ایم و واقعا در قلب مان نفوذ کرده است . کسانی که این اعتقادات در قلب شان نفوذ کرده است و با نماز و روزه اعتقادات را تثبیت کرده اند ، آنها آنجا کاملا جوابگو هستند.
سوال – آیا می شود کاری کرد که ما پاسخ این سوالات را براحتی بدهیم ؟ پاسخ – امام سجاد (ع) هر جمعه در مسجد النبی در مدینه موعظه می کرد . در کتاب بحار جلد ششم داریم که می فرماید : بعد از این که از خدا و پیامبر سوال می کنند ، به هوش باش و به خودت فکر کن ، قبل از اینکه از تو سوال کنند دراین دنیا آماده باش . آمادگی این امتحان به این صورت نیست که محفوظات ذهنی مان را زیاد کنیم یا کتاب بخوانیم که جواب بدهیم بلکه باید اعتقادات و باورهای مان را در این دنیا تقویت کنیم . وقتی بحران های زندگی به سراغ من می آید بحران های مالی ، سیاسی ، جنسی و خانوادگی ، دست از اعتقادم برندارم و با کوچکترین مشکل با خدا قهر نکنم و نمازم را ترک نکنم . با بالا و پایین شدن مد دست از حجابم برندارم . با یک تغییر در زندگی تمام عقایدم را دور نریزم . وقتی درا ینجا در باورهایم ثابت قدم هست در آنجا با غرش ملائکه ( در روایت داریم که صدای این دو ملک مثل غرش رعد است ) شخص نمی ترسد . زیرا در بحران های زندگی اعتقادش را نگه داشته است. حالا چطور باورهای مان را تقویت کنیم که بتوانیم پاسخ سوالات قبر را درست بدهیم . جواب سوالات ما باورهاست . قرآن می فرماید : اگر می خواهی باورهایت قوی بشود باید طبق باورهایت عمل بکنی . من اگر طبق اعتقاداتم عمل بکنم در زندگی کسب و کار و ... اینها باورهای من را تقویت می کند. موقع نماز وقتی کارم را رها می کنم و به سراغ نماز می آیم ، این باعث می شود که اعتقادات من محکم بشود . وقتی دلم می خواهد هر جوری کاسبی بکنم ولی دلم را کنار می گذارم و آنچیزی را که خدا می خواهد رفتار می کنم این باعث می شود که اعتقادات من قوی بشود . هر عملی برخلاف اعتقادات مثل موریانه ای است که از درون اعتقادات ما را پوک می کند . هر معصیت بند ارتباط با خدا را قطع می کند . پس آن چیزی که اعتقادات را تثبیت می کند عمل بر طبق بندگی و دستورات الهی است . کسی که در این دنیا سعی اش را کرده است اگر در آن دنیا کم بیاورد ائمه دست او را می گیرند . روایتی از امام صادق (ع ) داریم که در قبر از پنج چیز می پرسند : از نماز ، روزه ، حج ، زکات و ولایت . ولایت اهل بیت کناری می ایستد و می گوید هر جا شما کم آوردید من آنرا تکمیل می کنم . هر نقصی که بر شما وارد شد من آنرا تمام می کنم . مرحوم آیت الله حائری عاشق امام رضا (ع) بود . گاهی ایشان برای رفتن به مشهد بلیط اتوبوس گیرش نمی آمد و این پیرمرد روی پیت حلبی می نشستند و به مشهد می رفتند . مدتی هم که در مشهد بود در حرم می ماند . در طول عمرش هفتاد بار به مشهد رفته بود. در آخرین بار که ایشان به مشهد رفته بودند می گفتند که امام رضا (ع) فرموده که تو دیگر نیا ، نوبت ماست . ایشان می گفت که من فهمیدم که این آخرین باری است که به زیارت می روم . مرحوم آیت الله مرعشی نجفی با آیت الله حائری با هم قراری گذاشته بودند که هر کدام که از دنیا بروند به یکدیگر خبری بدهند . آیتالله حائری زودتر ازدنیا رفتند . آیت الله نجفی در حالتی ایشان را دید و ایشان گفتند که وقتی من از دنیا رفتم دو ملک برای سوال قبر آمدند که من خیلی ترسیدم که در عمرم اینقدر نترسیده بودم . یک دفعه یک صدای دلنوازی از پشت گفت که نترس . با نزدیک ترین شدن این صدا ، این دو ملک رفتند . وقتی چهره را دیدم پرسیدم شما چه کسی هستید ؟ گفت : یک بار از آن هفتاد بار به ملاقات تو آمدم ، شصت و نه بار دیگر به ملاقات تو می آیم . این کمکی ها برای کسی است که اعمالی انجام داده و یک جایی کم آورده است.
سوال - یک تحفه ای در طلیعه ی ماه مبارک رمضان به ما بدهید تا قدر لحطات خودمان را بدانیم . پاسخ – شما این ماه مبارک رمضان را یک بستر مناسبی برای تقویت باورها قرار بدهید . یکی از این چیزهایی که باورها را تقویت می کند درک سحر است . خدا در سحر گنجی گذاشته است . در قرآن خدا می فرماید که کسی نمی داند که در این سحر من چه چیزی برایشان مخفی کرده ام . امام حسن عسگری (ع) فرمود : راه رسیدن به خدا یک راه بی نهایت است که یک مرکبی می خواهد که بهترین مرکب شب و سحر است . از شب استفاده کنید . بخاطر همین برای پیامبر درک سحر و شب زنده داری واجب بود . وقتی حضرت علی (ع) می خواست آخرین اذان صبحش را بگوید به فجر نگاهی کرد که فجر یک شب چشم او را خفته ندیده بود و او همیشه بیدار بود . ما می توانیم سه رکعت نماز شب را در این سحرهای ماه رمضان بخوانیم.
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا 👤 #حجت_الاسلام_عالی 📚 با موضوع : یاد مرگ (سوال قبر) 🗓 پنجشنبه یازدهم مرداد ماه 🗂 حجم : ۱۱ مگابایت 💠 @samtekhoda3
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
🔸 برنامه سمت خدا 📝 موضوع برنامه : #سیره_تربیتی_انبیاء_الهی_در_قرآن_کریم - #حضرت_یوسف_علیه_السلام 👤 كارشناس : #حجت_الاسلام_والمسلمين_عابدینی 🗓 تاريخ پخش : سیزدهم مرداد ماه 🔻🔻🔻
برنامه سمت خدا موضوع برنامه : سیره تربیتی حضرت یوسف (ع) در قرآن کریم كارشناس : حجت الاسلام والمسلمين عابدینی تاريخ پخش : 13-05-97 بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین سر و سامان من و بی سر و سامانی من *** حُسن کنعانی تو، مصر پریشانی من روز و شب فکر تو یک لحظه رهایم نکند *** من به زندان تو أم یا که تو زندانی من آن همه تیغ و ترنجی که به خون غلتیدند *** بین عشاق گواهند به حیرانی من دیده‌ای یا که شنیدی که بت دیگر را *** می‌پرستیده بتی قدر مسلمانی من زده‌ام چوب حراجی به دلم تا ببری *** ای گران جانی تو مایه‌ی ارزانی من خواب نادیده فقط قصد هلاکم داری *** کار تعبیر تو افتاده به قربانی من زیر شمشیر غمت رقص کنان باید رفت *** ای کمر بسته در اندیشه‌ی ویرانی من میدَرم هرچه حجاب هست که شاید بشود *** زخم پیراهن تو، جامه‌ی عریانی من شریعتی: سلام می‌کنم به همه شما، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. انشاءالله هرجا هستید خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمة الله، خیلی خوش آمدید. حاج آقای عابدینی: سلام علیکم و رحمة الله، خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیز عرض سلام دارم. شریعتی: خیلی خوشحالیم که اولین روز هفته با شما قصه‌ی حضرت یوسف شروع می‌شود و نکات نابی که در سایه‌ی آیات نورانی قرآن کریم قرار هست بشنویم. بحث ما قصه حضرت یوسف(ع) بود، آیه 36 سوره یوسف(ع) «وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيانِ» دوستانی که می‌خواهند آیات قرآن کریم را تطبیق بدهند، صفحه 239، آیه 36 سوره یوسف را برای ما شرح خواهند داد. حاج آقای عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) عرض سلام داریم خدمت بقیة الله الاعظم، انشاءالله همه ما جزء سربازان حضرت باشیم و انشاءالله از ما و افعال ما راضی باشند طوری که مورد رضایت ایشان باشد. سختی‌هایی که مردم امروز تحمل می‌کنند و می‌گذرد برای همه سخت است و اینگونه نیست که ما ادراک نکنیم. ما هم در متن این زندگی هستیم، گاهی بعضی دوستان احساس می‌کنند اگر به بعضی گفتارها مشغول می‌شویم معلوم است که غافل از این مسائل هستیم. نه! هیچکسی نیست که با مردم زندگی کند و رفت و آمد و ارتباط داشته باشد، الا اینکه این سختی‌ها برای او ملموس است، مثل خود مردم. منتهی علت خیلی از این مشکلات که ایجاد شده غیر از مسائلی که ممکن است به خارج از کشور برگردد که بعضی از آن هست، بیشتر مربوط به ساخته نبودن ما و حالتی است که ممکن است در ما شکل گرفته باشد و بلد نشدیم در مواقع بحران چطور از خود گذشتگی نشان بدهیم، حقوق خودمان را رعایت کنیم. بیان این قصه‌های قرآنی با اینکه بسیاری از این در دوران سختی مسلمین نازل شده، چه در دوران مکه که پیغمبر اکرم سیزده سال در سختی کامل بودند، تحت محاصره اقتصادی بودند و چه دورانی که در مدینه بودند، ده سالی که در مدینه بودند سالی چند جنگ واقع شده بود، لذا فشار و سختی بسیار بود اما این سوره‌ها را خدای سبحان برای همین مواقع نازل کرده و حل همین مسائل درونش است و اگر به اینها پرداخته می‌شود از باب یک بحث جدا نیست. از باب این است که حل این مسائل با رجوع به اینها امکان پذیر می‌شود، چنانچه در خود آینده قصه که چند آیه بعد است اصلاً یوسف (ع) وقتی از زندان با آن تعبیر خواب آزاد می‌شود، بحران اقتصادی و قحطی که در آن کشور آمده بود می‌خواست مدیریت اقتصادی کند و آنجا را حل می‌کند و مردم را از یک فشار عظیمی که جلوی رویشان قرار داشت، قبل از آمدن او، مدیریت می‌کند. یعنی این ناظر است به حل بسیاری از مسائل ما. فکر نکنید این یک چیز جداست حتی قسمت‌هایی که مربوط به زلیخا و یوسف بود، اینطور نیست که بی ربط به حل مشکلات امروز ما باشد. خیلی از چنین مسائلی امروز محقق شده و می‌شود و جوان‌های ما مبتلا هستند، روشی که بتوانند این را به طریق صحیح هدایت کنند و به طریق الهی حل کنند و عاقبت بخیری به دنبالش بیاید در همین است. عمده بحث ما در اینجا تطبیق این مسائل با بحث است. قصد ما نقل تاریخ نیست. قصد قرآن هم گفتن از تاریخ نیست، کار قرآن هدایتگری است. این مقدمه از باب پیامک‌هایی بود که به دست ما رسیده بود. از اینکه دوستان حساسیت دارند که طریق یک جامعه اسلامی به سمت کمال باشد، بی تفاوت نیستند این برای ما نعمت است. ما هم در حد توانمان قصد داریم در همین راستا حرکت کنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم «وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيانِ قالَ أَحَدُهُما إِنِّي أَرانِي أَعْصِرُ خَمْراً وَ قالَ الْآخَرُ إِنِّي أَرانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزاً تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ» (یوسف/36) این آیه در ادامه مباحثی است که یوسف وارد زندان شد و مباحث مختلفی که بیان شد. گفتیم: ورود یوسف با زندان همراه با واقعه دیگری شد. اینها اتفاق نیست و هرکدام از اینها که قرآن به خصوص این مسائل را به هم گره می‌زند و مرتبط می‌بیند، معلوم می‌شود در سرنوشت آینده یوسف که شخصیت اصلی این قصه است، نوع گره زدن‌های قصه‌های فرعی نقش دارد. در زندگی ما هم همینطور است. ما یک شخصیت اصلی در زندگی داریم و یک وقایع فرعی که روزهای مختلف و مکان‌های مختلف برای ما پیش می‌آید. این نقش‌های فرعی همه برای پر رنگ کردن نقش اصلی است. یعنی نقش اصلی به واسطه نقش فرعی پر‌رنگ می‌شود. نقش فرعی به تنهایی جلوه‌گری ندارد. اینجا هم از مسائلی است که این رابطه «وَ دَخَلَ مَعَهُ» اتفاق نیست و قرآن هم به این تبیین می‌کند، سرنوشت این دو نفر با سرنوشت یوسف گره‌ای خورده و یک رابطه‌ای پیدا می‌کند. ممکن این رابطه سالیانی طول بکشد تا آشکار شود اما رابطه است. پس اگر گاهی نقش‌های فرعی در زندگی ما پیش می‌آید، فکر نکنیم اینها بی اثر است. هر یک نقشی که ایجاد می‌شود، چه اختیاری چه غیر اختیاری، دوستی‌ها، ارتباطات، حوادث و کارها، اینها یا مربوط به همان دوره و تأثیر گذاری در همان دوره دارد و آشکار می‌شود یا طول می‌کشد و در برهه‌ دیگر این نقش خودش را آشکار می‌کند. هیچ ارتباطی امکان پذیر نیست، مگر تأثیر و تأثر با هم دارند. اگر این باور را بکنیم، سعی می‌کنیم در نقش‌های اختیاری و روابط اختیاری طوری انتخاب کنیم که اگر او در ما تأثیر می‌گذارد تأثیر مثبت باشد. اگر ما در او تأثیر می‌گذاریم تأثیر مثبت باشد. لذا اگر به ما گفتند سعی کنید دوستی‌هایتان را به جایی ببرید که آنها شما را به یاد خدا بیاندازد، چون این نه فقط امروز تأثیر گذار است در وجود من، بلکه گاهی تا ابدیت، تا عمر من در دنیا و بعد از آن هست، این تأثیر ادامه پیدا می‌کند. لذا اینها ساده نیست. اینکه به ما فرمودند: اگر روابط مختلفی دارید سعی کنید نشست و برخاست‌های شما و ارتباطاتتان را با کسانی قرار بدهید که شما را به یاد خدا می‌اندازد. این در طولانی مدت روی وجود انسان اثر گذار است. این دو نفر با یوسف ارتباط برقرار کردند. بعد از مدتی که اینها وارد زندان می‌شوند خواب را نقل می‌کنند. این دو نفر در تشکیلات حاکمیت بودند، یکی سرآشپز حاکم مصر بود و دیگری ساقی او بود. این دو دائماً با حاکم حشر و نشر داشتند، به دلیلی توطئه‌ای صورت می‌گیرد که باعث می‌شود اینها دنبال نقش مسموم کردن یا کشتن این حاکم بربیایند و بعد یکی از اینها در وسط کار پشیمان می‌شود. در روزی که قرار می‌شود پادشاه را مسموم کنند، وقتی این شراب را برای پادشاه می‌آورد، به پادشاه می‌گوید: این را نخورید. این قصد کشتن شما را دارد. سرآشپز او را لو می‌دهد. حاکم می‌گوید: خودت بخور. او هم می‌خورد. چون پشیمان شد و این کار را نکرده بود. می‌گوید: شما او را امتحان کنید، غذایی که او پخته، وقتی امر می‌کند این غذا را بخور، نمی‌خورد. چون غذا مسموم بوده است. کینه سرآشپز باعث شد رسوا شود. این دو را به زندان انداختند، همزمان با یوسف اینها وارد زندان شدند. مدتی گذشت که این مدت را مختلف ذکر کردند. هرکدام از این دو نفر خوابی دیدند. چون دیده بودند در زندان یوسف هم از جهت وجودی آدم صالحی است، هم دیده بودند اهل عبادت و مناجات با خداست و این خود یک شخصیت ویژه‌ای از عباد ایجاد می‌کرد. هم دیده بودند اهل خدمت به مردم است. این نگاه سه گانه، یکی رابطه‌ای که با خدایش داشت. یکی شخصیت خودش را که نگاه می‌کردند. یکی هم ارتباط او با دیگران، این سه نگاه و آثاری که از یوسف(ع) دیده بودند از جهت علمی که وقتی گفتگو می‌کرد و حرف می‌زد، مشکلات مردم را گوش می کرد، راهکار بیان می‌کرد، خیلی راهکارهای جذاب و جالبی است. نقل کردند که دیگران هم خواب‌هایی را می‌دیدند می‌آمدند نزد یوسف مطرح می کردند و یوسف تعبیر می‌کرد که این هم نقل شده در بین تفسیر، این چند وجه باعث شده بود، اینها وقتی خوابشان را برای یوسف می‌گویند، معمولاً افرادی که در دربار هستند افراد پیچیده‌ای هستند. افراد ساده ممکن است زود گول بخورند، باید افراد پیچیده و دقیقی باشند. لذا اینها به سادگی زیر بار اینکه باور کنند یوسف آدم خوبی است نرفته بودند. تعبیری که بعد از نقل کردن خوابشان به کار می‌برند، می‌گویند: «إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ» ما این خواب را برای تو گفتیم، چون تو را از محسنین دیدیم.
اینکه فرمودند: از محسنین هستی، با همه این شرایطی که از یوسف دیده بودند، مرحوم علامه طباطبایی بحثی دارند که به درد امروز ما می‌خورد. می‌فرمایند: مردم فطرتاً به سوی کسی که آدم صالحی باشد، آدمی باشد که اهل صدق است، اهل خدمت به دیگران هست. نمی‌خواهد خودش را مطرح کند، میل و علاقه دارند. علاقه فطری است. حتی در زندان مجرم هم اگر هستند، این فطرت نمرده است. لذا اگر می‌بیند یک کسی صالح است، می‌بیند از درون دوست دارد. این یک روشی است که انبیاء ما همه اینطور بودند. یعنی در زندگی‌شان وقتی پیغمبر اکرم را می‌بینیم، قبل از اینکه به نبوت مبعوث شود، همه مردم او را دوست داشتند به عنوان یک امین و دلسوز مردم، درست است بعد از اینکه به بعثت مبعوث شد، چون تعارض پیدا شد بین منافع عده‌ای با قبول نبوت او و دشمنی کردند با او، اما همین‌ها هم قبل از اینکه ادعای نبوت کند، دوستش داشتند. چون زندگی او یک زندگی محسن بود. این دوست داشتن محسنین فطری است. نتیجه‌ این است آنچه در زندگی مردم و تغییر زندگی مردم مؤثر است، در ارتباط با مردم باید رعایت شود اثرگذار است، رفتار ما با مردم است، به خصوص سردمداران و علما و کسانی که یک ارتباط هدایتی و تأثیر گذار می‌خواهند با مردم داشته باشند. مردم فطرتاً به آنها متمایل می‌شوند. اگر می‌بینیم مردم گاهی دور می‌شوند، نگاهشان نگاه سابق نیست، یا مانع در وجود مردم ایجاد شده به واسطه موانع و فشارها و سختی‌ها، یا شایعه پراکنی‌هایی که ایجاد شده یا آن شخص از حالت صلاح خارج شده است که مردم به او علاقه مند نیستند. با این نگاه وقتی یوسف(ع) وارد زندان شد، عمل صالح خودش فی نفسه، خدمت به دیگران، باعث شد همه مردم و زندانی‌ها به او علاقه‌مند شوند.
اگر من می‌بینم در بین مردمد جاذبه ندارند دو علت ممکن است داشته باشد. یکی علت مربوط به من باشد که در این رابطه عمل صالح من مخلصاً لله نیست و خدوم برای مردم نیستند. یا نه، جو آنچنان تغییر کرده این فطرت را یک مقدار کدر کرده است. ممکن است کسی از صنف من یک کار خطایی بکند که مردم از او توقع ندارند و این در ذهن مردم باقی بماند. بقیه را که می‌بینند همین حکم را نسبت به این هم جاری کنند و این باعث شود این شخصی که این کار را کرده تقاص تمام محرومیت‌هایی که در ارتباطات دیگران هم ممکن است ایجاد شود و محروم شوند از استفاده‌ایی که ممکن است اهل صلاح داشته باشند، او مقصر بوده که این بدبینی را ایجاد کرده است. لذا من که در این لباس قرار می‌گیرم، دارم می‌گویم من جای پای انبیاء می‌گذارم و من می‌خواهم تابع انبیاء و ائمه باشم، خیلی کار را سخت‌تر می‌کند که مردم نگاهشان به من اینطور باشد که دلسوز و خیرخواه آنها هستم. چرا اینها رجوع کردند. با اینکه اینها جزء تشکیلات حاکمیت بودند و به راحتی به کسی دل نمی‌سپردند با همه پیچیدگی که داشتند، غر از زندانی‌های دیگر اینها هم به یوسف دل سپردند. اینقدر یوسف در نظام وجودی‌اش صالح بود و نسبت به دیگران محبت داشت و خدوم بود که اینها هم اعتماد کردند. راز خودشان را نزد یوسف آوردند. کسی که محسن باشد، خود به خود مردم آن رازهای وجودی‌شان را نزد او بیان می‌کنند. این نکته‌ها مهم است. اینجا که می‌رسند بنا را بر اعتماد می‌گذارند. در جامعه اگر این نظام از دست برود، یعنی قشر مرجعی که مورد اعتماد مردم باید باشند، چه خودشان این را خراب کنند، چه به واسطه تبلیغات و شایعات این مسأله از بین برود، مردم در ارتباط اعتماد سازشان و آن رابطه آرامش بخش‌شان این رابطه را از دست دادند و این اجتماع به آرامش نمی‌رسد. این اجتماع به حل مشکلاتش نمی‌رسد. این نگاه خیلی نگاه جالبی است که وظایف ما را خیلی سنگین می‌کند. هر کسی به هر نسبتی که یک مرجعیتی برای مردم و ارتباطی که مردم رجوع به او بکنند در جهتی داشته باشد، یک مسئول جمهوری اسلامی باشد، یک روحانی باشد، کسی باشد معتمد مردم در محل باشد، پدر یک خانواده نتواند آن شخصیت محسن بودنش را در خانواده نشان بدهد که بچه، همسر، فرزندان، فامیل، این اعتماد را پیدا نکنند، همه تلاطم‌‌های اطراف به این برمی‌گردد که کوتاهی کرده است. «إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ» را مرحوم علامه خیلی زیبا بیان کردند که این نگاه یک نگاه فطری در رجوع است که مردم فطرتاً دنبال این هستند. این را خدا قرار داده است. از این طرف در فطرت اینها محسن بودن را قرار داده، از آن طرف در نظام وجودی تحقق محسن را امکان پذیر کرده است که اجابت این حاجت باشد. در هرکدام از اینها اختلال ایجاد شود، نظام فطری مختل شده است. لذا اینها یک بحث دارد که در جامعه امروزی ما، چه تدبیری کنیم که آن قشر مرجع که می‌تواند لایه‌های مختلف داشته باشد، چطور ایجاد کند. حتی اگر یک هنرپیشه یا ورزشکاری برای مردم حالت مرجعیت پیدا می‌کند، نگاه محسن بودن را نداشته باشد مردم را ضایع کرده و اعتماد مردم را خراب کرده است. اگر در واقعه‌ای مردم به او اعتماد می‌کنند از همین نگاه فطری نشأت می‌گیرد. «إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ» ما تو را امین خود یافتیم. اصل این رابطه فطری است. در اجتماع این نعمت است. اگر اجتماعی محسن نداشته باشد، مورد اعتماد نداشته باشد، این اجتماع رو به ویرانی می‌رود. لذا محسن می‌تواند جامعه را به سمت نظم الهی سوق بدهد. «إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ» را خدا آورده، ما خوابمان را آمدیم پیش تو بگوییم چون تو را اینطور دیدیم. نظام تربیتی را بیان می‌کند که باید یک عده محسن باشند. باید دیگران فطرتاً به محسن اعتماد کنند. همه اینها در همین آیه شریفه درمی‌آید.
شریعتی: در این مقطع و برهه که حضرت یوسف وارد زندان شدند و این دو جوان وارد شدند، اینجا صحبتی از نبوت حضرت یوسف نیست؟ حاج آقای عابدینی: از همین‌جا بحث شروع می‌شود. نشان می‌دهد آغاز نبوت جرقه‌هایش شروع شده است.تا اینجا یوسف(ع) به دنبال مردم می‌رفت تا هم به آنها خدمت کند و مشکلاتشان را حل کند. در این نگاهی که یوسف می‌رفت، آنجا بیانی از بحث نبوتش ندارد. نمی‌خواست خدمت بکند تا اینها را بخاطر این خدمت هدایت کند. یک موقع هست می‌خواهم یک کاری بکنم، می‌روم به مردم خدمت می‌کنم تا آن نتیجه را بگیرم. یعنی مقدمه برای آن هدف می‌شود. یک موقع هست دلسوزانه خدمت می‌کنم اما برای هدفم برنامه‌ریزی جدا دارم، خدمتم را موکول به هدف نمی‌کنم که اگر بدانم کسی به آن هدف من در نمی‌آید به او خدمت نکنم. یوسف(ع) اینطور خدمت نکرد. اینها اهل ایمان و توحید به یوسف نبودند. هنوز دعوتی نکرده بود، آنها بت پرست بودند. اما یوسف بر آنها خدمت می‌کرد. وقتی این خدمت را انجام می‌داد نتیجه این خدمت خود به خود، در یک جایی من می‌بینم توانم محدود است و یک قسمتی از خدمت را می‌توانم، به همه نمی‌توانم خدمت کنم. البته اینجا انسان اولویت دارد، پدر و مادر اولی است، ارحام اولی است. مؤمنین اولی هستند. همسایگان اولی هستند تا این قشر گسترده‌تر شود. اما یک کسی یک جایی قرار گرفته نسبتش با بقیه مساوی است، چون نه کسی فامیلش است و نه پدر و مادرش است، لذا خدمت یوسف(ع) به همه اینها یکسان بود. حتی آنهایی که از او کناره می‌گرفتند را هم محبت می‌کرد. از اینجا وقتی اینطور می‌شود بعد می‌بینی یواش یواش مردم سراغ او می‌آیند. وقتی مردم سراغ او آمدند نوبت تبلیغ و بیان کارش می‌رسد. این نگاه که اگر خدمتی می‌کنیم به دنبال این نباشیم که اگر اهداف من پیاده می‌شود، خدمت کنم. این بحث مهمی است که اگر بدانم این شخص در اهداف من نمی‌گنجد، از اول اصلاً خدمتی نکنم. به خصوص در حاکمیت، مسئولین و حاکمان نظام نگاهشان باید این باشد که برای همه مردم خدمت کنند. اگر درست خدمت کنند، خدمت کردن صحیح باعث می‌شود مردمی هم که دینشان با او متفاوت است، احساس کنند این نگاه او باعث این خدمت شده است. علاقه به نگاه او هم پیدا می‌کنند و به سمت نگاه او هم جذب می‌شوند. لذا این روش را ما باید حواسمان باشد به عنوان یک روش تبلیغی است که خدمتمان بدون این باشد که بخواهیم حتماً دنبالش یک سود و نتیجه‌ای ببینیم. از طرف خدا امر شده که ما خدوم باشیم به همه انسان‌ها، البته به مؤمنین و پدر و مادر ویژه‌تر، اما خدمت به عموم مردم را مهم بدانیم. یکی از اینها اینطور خواب دیده بود که «إِنِّي أَرانِي أَعْصِرُ خَمْراً» من می‌بینم دارم انگور را می‌فشارم و تبدیل به خمر می‌کنم.«وَ قالَ الْآخَرُ إِنِّي أَرانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزاً» دیگری می‌گوید: من در خواب دیدم بالای سر من طبقی است، در آن چند قرص نان است «تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ» پرندگان از این طبق نان آمدند و می‌خورند. «نَبِّئْنا بِتَأْوِيلِهِ» خواب ما را تعبیر کن و تأویل کن. تأویل و تعبیر دو اصطلاح است. تأویل بیان حقیقت است و تعبیر بیان مفهوم است. یک زمان من خوابی می‌بینم و به کسی می‌گویم و او برای من تعبیر می‌کند. اما. یک موقع هست که واقعش را به من نشان می‌دهد. آنچه واقع و حقیقت بیان می‌شود، تأویل است. اما تعبیر مفهومی است که آن خواب را بیان می‌کند. در مورد حضرت یوسف عمدتاً چند جا تأویل به کار رفته است. «ما یعلمه تأویل الاحادیث» حقایق را به او نشان دادیم. یک موقع هست انسان عالم مثال را می‌بیند، در آنجا حقایق دیده می‌شوند. یک موقع تعبیر خواب است. تعبیر مفهوم است اما تأویل مصداق است. مثل وقتی که فرزندان و پدر و مادر یوسف به مصر رسیدند در آخر قصه و آنجا سجده کردند، می‌گوید: «هذا تَأْوِيلُ رُءْيايَ مِنْ قَبْل» (یوسف/100) این تحقق آن است. اما آنجایی که بیان است تعبیر است. «نَبِّئْنا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ» اینجا خیلی نکات مختلفی هست.
این ارتباطی که این دو نفر با یوسف پیدا کردند، با اینکه اینجا به هم گره خورد، اما باعث می‌شود یکی از اینها بعداً از زندان خارج می‌شود، قرآن ارتباط را بیان می‌کند، این مربوط به همه زندگی ماست. بعد می‌بینید سالیان بعد خوابی می‌بیند و بعد یادش می‌افتد که تعبیر خوابی که یوسف می‌کرد چقدر صادق بود، وقتی همه از تعبیر خواب عاجز می‌شوند، آن موقع این رجوع می‌کند و به زندان می‌آید و این خواب را می‌پرسد و تمام این وقایع در ارتباطی که اینجا ایجاد شده بود، تمام وقایعی که یوسف می‌آید خزانه‌دار ملک می‌شود و قحطی مصر و مردم را نجات می‌دهد از اینجا بوده است. لذا خواب دیدن‌ها و نقش‌های فرعی را در زندگی دست کم نگیریم. گاهی خدا یک نقش فرعی را خدا اجابت دعایی از من قرار داده که چهل سال بعد می‌خواهد مستجاب شود. چون چشم ما نمی‌تواند یک خرده دوردست را ببیند، انکار می‌کنیم. خدای سبحان به یوسف علم تعبیر خواب و تأویل احادیث را داد اما چهل سال بعد نتیجه‌اش آشکار شد که چه نقشی در زندگی یوسف و نجات او دارد. اگر زودتر این به نتیجه می‌خواست برسد، ممکن بود یوسف زودتر از زندان نجات پیدا کند اما این یوسف نقشش آن نمی‌شد که در آن دوره با آن خواب حاکم، در آن صبری که ایجاد شده، این همه مردم را از قحطی نجات بدهد. اگر زودتر بیرون می‌آمد و به کنعان برمی‌گشت، این نقش در زندگی یوسف ایجاد نمی‌شد. گاهی خدای سبحان اجابت را تأخیر می‌اندازد تا این تأخیر نقش را عظیم کند. لذا ما عجول هستیم. گاهی ناسپاسی می‌کنیم. همه نقش‌های فرعی همینطور است. چون این نگاه را تفصیلاً نداریم عجول هستیم، اما اجمالاً هم اگر نگاه کنیم که این هست، با اینکه نفهمیدیم، انسان به همین مقدار صبورتر می‌شود. یعنی همین مقدار که باور کنیم عالم اینطور است. نمی‌خواهیم مردم را گول بزنیم که تحملشان را بخواهند وهمی بالا ببرند، عالم حقیقت و صدق است. این بینش و یک واقعیت است. داریم یک وقایعی را که قرآن بیان می‌کند، حقایقی که اینطور کشیده شده و بینش‌زا است و اگر این بینش ایجاد شود انسان‌ها چقدر تحملشان بالا می‌رود. چقدر نگاهشان عمیق می‌شود، چقدر نگاهشان همه جانبه می‌شود. افق دید متفاوت می‌شود. هر نقشی به دنبال این است که نتیجه‌اش به کجا می‌انجامد. آنجایی که انسان اختیاراً ارتباطی را برقرار می‌کند، می‌داند همین ارتباط در سرنوشت این مؤثر است.
«إِنِّي أَرانِي» أرانی دیدن است اما «نَراک» اعتقاد است. یعنی ما معتقد هستیم تو محسن هستی. «أرانی» دیدن است، ما این خواب را دیدیم، اینجا نراک است و باور قلبی است. اگر ما می‌خواهیم در تبلیغ مؤثر باشیم راهش راه احسان است. لذا من به خودم و دوستانی که در ارتباط با مردم هستند این سفارش را می‌کنم که اگر می‌خواهید مردم به شما اعتماد کنند، حرف دینی که می‌زند در وجود مردم تأثیرگذار باشد، نگاه خدمت‌ و احسان به مردم را واقعی و بدون هیچ چشم داشت قرار بدهید. نگاه انبیاء همیشه اینطور بوده که ما از شما مزدی نمی‌خواهیم. این مزد نخواستن کار را عظیم می‌کند. یکی از نکات دیگر این است که خواب‌ها را ساده نگیریم. اینها دو تا خواب دیدند که همین دو خواب سرنوشت اینها را تعبیر می‌کند. منتهی به خواب زدگی مبتلا نشویم. یک نگاه افراطی و تفریطی در ارتباط با خواب هست. بعضی همه وقایع را به خواب گره می‌زنند، بسیاری از خواب‌ها سند ندارد. بسیاری از خواب‌ها گاهی به سردی و گرمی محیط و مزاج است. گاهی به طلب بدن است. بدن نیاز به ویتامینی دارد و انسان مطابق با آن خوابی می‌بیند که با این سازگاری دارد. اصل اینکه خواب یک دانشگاه است. خدای سبحان قسمتی از عمر ما را در این دانشگاه قرار داده است، لذا هرچقدر رابطه‌های روز ما صاف‌تر باشد و مراقبه شدیدتر باشد، خواب‌های شب زلال‌تر است و درس دانشگاه مرتبط‌تر می‌شود و به سرعت نتیجه می‌دهد. یکی هم این است که حواسمان باشد انسان در هر جایی می‌تواند خدمت رسان باشد حتی در زندان! اگر کسی خدوم باشد هیچ چیزی مانع نیست، حتی زندان و کنار مجرمین بودن هم جلوی خدمت رسانی را نمی‌گیرد.
شریعتی: امروز صفحه 401 قرآن کریم، آیات 39 تا 45 سوره مبارکه عنکبوت را تلاوت خواهیم کرد. «وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مُوسى بِالْبَيِّناتِ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ما كانُوا سابِقِينَ «39» فَكُلًّا أَخَذْنا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنا عَلَيْهِ حاصِباً وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الْأَرْضَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا وَ ما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ «40» مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِياءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ «41» إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «42» وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ «43» خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ «44» اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتابِ وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ «45» ترجمه : و قارون و فرعون و هامان را (نيز هلاك كرديم)؛ و به راستى موسى همراه دلايل روشن (و معجزات) به سوى آنان آمد، (ولى) آنان در زمين تكبّر و سركشى كردند، و (با اين همه) نتوانستند (بر خدا) پيشى گيرند (و از عذاب الهى فرار كنند). پس هر يك (از آنان) را به (جرم) گناهش گرفتار (عذاب) كرديم، پس بر بعضى از آنان باد شديد ريگ افشان فرستاديم، و بعضى از آنان را صيحهى آسمانى (و بانگ مرگبار) فرا گرفت، و برخى را در زمين فرو برديم، و بعضى ديگر را غرق كرديم؛ وچنان نبود كه خداوند بر آنان ستم كند، بلكه خودشان بر خود ستم كردند. مَثَلِ كسانى كه غير خدا را سرپرست خود برگزيدند، همانند مَثَل عنكبوت است كه (براى خود) خانهاى ساخته؛ و البتّه سستترين خانهها خانهى عنكبوت است اگر مىدانستند. همانا خدا آنچه را غير از او مىخوانند، هر چه باشد مىداند، او عزيز و حكيم است. و اين مثلها را براى مردم مىزنيم؛ امّا جز دانشمندان و آگاهان، كسى آن را درك نمىكند. خداوند آسمانها و زمين را به حقّ آفريد، همانا در اين آفرينش، براى اهل ايمان نشانهى قطعى است. آنچه را از كتاب (آسمانى قرآن) به تو وحى شده تلاوت كن و نماز را بهپادار، كه همانا نماز (انسان را) از فحشا و منكر باز مىدارد و البتّه ياد خدا بزرگتر است و خداوند آنچه را انجام مىدهيد مىداند.
شریعتی: این هفته قرار است از عالم شهید، علامه بزرگوار شهید سید عارف حسین الحسینی، یک عالم مجاهد و رهبر شیعیان پاکستان صحبت کنیم. به همین بهانه یک سلامی بکنم به همه فارسی زبانان و اردو زبانان و همه آنهایی که با زبان فارسی آشنا هستند. نکات پایانی صحبت‌های حاج آقای عابدینی را بشنویم. حاج آقای عابدینی: من به صورت اختصاری عنوان اصلی یادکرد شهید علامه سید عارف حسین الحسینی را با پیامی که امام در رابطه با ایشان داد، بیان کنم که یکی از پیام‌های بسیار جالب و بلندی که از امام بیان شده بود این پیام است. ایشان را به یکی از احیا کنندگان مکتب اهل‌بیت در جهان می‌داند و رابطه این علامه سید عارف حسین الحسینی را به شهید مطهری گره می‌زند. به شیخ راغب حرب در لبنان، به شهید صدر در عراق، اینها را یک مجموعه‌ای می‌داند که اسلام آمریکایی اینها را خوب شناخت. بداند در مقابل احیا کنندگان اسلام ناب محمدی چگونه این مهره‌های اسلام ناب را بتواند هدف‌گیری بکند تا اسلام آمریکایی بتواند راه باز کند. از بین بردن اینها باعث رواج آنها می‌شد. شهید سید عارف حسینی از کسانی بود که اینقدر انقلابی و خدوم بود که وقتی در پاکستان مقداری درس خواند به نجف رفت و آنجا با مکتب امام آشنا شد. خدمت شهید آیت الله مدنی از شهدای محراب که از بزرگان عظیم ما بود از طریق ایشان به امام متصل می‌‌شود و مکتب امام را می‌شناسد. منتهی در دفاع از آیت الله حکیم ایشان توسط رژیم بعث دستگیر می‌شود و بعد از یک ماه اخراج می‌شود و به ایران می‌آید. در ایران هم با رژیم مبارزه می‌کند و اینجا هم اخراجش می‌کنند. شاگرد شهید مطهری بود و به پاکستان برمی‌گردد. هم خدمتگزار بود و هم احیاء مکتب شیعه و اهل‌بیت را داشته است. شریعتی: دعا بفرمایید و آمین بگوییم. حاج آقای عابدینی: انشاءالله خدای سبحان همه ما را در این وضعیت حساس به وظیفه خودمان مطلع کند و بتوانیم مطابق رضای خدای سبحان و امام زمان(عج) به وظیفه خودمان عمل کنیم. این مملکت امام زمان است و هرکس در انجام وظیفه‌اش کوتاهی کند، باید پاسخگوی خدا و امام زمان باشد. بترسیم از اینکه ذره‌ای کوتاهی نسبت به مردم داشته باشیم. خدمت کردن به مردم نزد خدای سبحان بسیار عظیم است. شریعتی: «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمدٍ و آله الطاهرین»
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا 👤 #حجت_الاسلام_عابدینی 📚 با موضوع سیره ی تربیتی حضرت یوسف علیه السلام در قرآن کریم - آیه ۳۶ سوره یوسف 🗓 شنبه سیزدهم مرداد ماه 🗂 حجم : ۱۱.۵ مگابایت ➡️ @samtekhoda3
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
🔸 برنامه سمت خدا 📝 موضوع برنامه : #اهمیت_سفر_حج_در_تعالیم_دینی 👤 كارشناس : #حجت_الاسلام_والمسلمين_بهشتی 🗓 تاريخ پخش : چهاردهم مرداد ماه 🔻🔻🔻
برنامه سمت خدا موضوع برنامه : اهمیت سفر حج در تعالیم دینی كارشناس : حجت الاسلام والمسلمين بهشتی تاريخ پخش : 14- 05-97 بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. شریعتی: به نام او که در طلوع نگاهش قامتم قد می‌کشد به دو رکعت صلاة عشق، سلام می‌کنم به همه‌ی دوستان عزیزم، بیننده‌های خوب و شنونده‌های نازنین‌مان، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. حاج آقای بهشتی سلام علیکم و رحمة الله. خیلی خوش آمدید. حاج آقای بهشتی: سلام علیکم و رحمة الله. من هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان و کسانی که در آینده این مطالب را می‌خوانند سلام می‌کنم و از خداوند می‌خواهم این گفتگوها را موجب خیر و رشد و نور و به دور از هر اشتباه و آفت قرار بدهد. شریعتی: هفته گذشته از سفر و آداب آن صحبت کردیم و نکات بسیار جامع و دسته‌بندی شده‌ای را شنیدیم. نکات خیلی خوبی بود. وعده داده بودند در مورد یک سفر معنوی که سفر به حج بیت الله الحرام هست صحبت کنند، امروز در این باره صحبت خواهیم کرد. دعا می‌کنم «اللهم ارزقنی حج بیتک الحرام فی عامی هذا و فی کل عام» انشاءالله دوستان ما را دعا بکنند و به سلامت برگردند. حاج آقای بهشتی: بسم الله الرحمن الرحیم، شخصی از امام حسن مجتبی پرسید: راهی هست که ما خودمان را بشناسیم؟ امام فرمود: یک راه این است که یک ورقه‌ای دست بگیری و خواسته‌هایت را در آن ورقه بنویسی. من یکبار در حرم امام رضا(ع) بودم. امشب هم شب زیارتی خاصه حضرت هست. نشستم فکر کردم در این دنیا چه می‌خواهم، شصت و خرده‌ای مورد نوشتم. امام مجتبی فرمود: این ورقه تو هستی. ما تلاش می‌کنیم، زحمت می‌کشیم تا به این قله‌ها برسیم. طلایی ترین وقت سال ماه رمضان است. امام صادق(ع) فرمود: از آغاز ماه رمضان تا پایان ماه رمضان پشت سر همه نمازهای واجب درخواست حج کن. معلوم می‌شود موضوع سفر حج فوق العاده است. امام به ما یاد داد اینطور از خدا بخواهید: «اللهم ارزقنی حج بیتک الحرام فی عامی هذا و فی کل عام» این خواسته و عطش باید در ما باشد ولو قسمت نشود. در ماه رمضان می‌خواهیم که خدایا همه گرسنه‌ها، همه برهنه‌ها، همه اموات، برای همه دعا می‌کنیم. این می‌خواهد بگوید: مسلمان باید یک چنین عزمی داشته باشد. بخواهد، اگر هم نشد. دعای دیگری داریم که «و اکتبنا من حجاج بیتک الحرام» خدایا اگر قسمت ما نیست که ما جزء محرومین هستیم، حاجی‌ها پشت سر هم راهی مدینه و مکه هستند، ما اینجا محروم هستیم. اسم ما را جزء حاجیان بنویس. از پیامبر اسلام و امیرالمؤمنین داریم که پیامبر از جنگ برمی‌گشتند، فرمودند: کسانی در مدینه هستند که اسمشان جزء رزمندگان تبوک است. اصحاب پرسیدند: چطور؟ فرمود: دل آنها با ما هست. امیرالمؤمنین(ع) در جنگ جمل فرمودند: کسانی که هنوز به دنیا نیامدند، پشت پدران و در رحم مادران هستند ولی اسامی اینها جزء رزمندگان این جنگ هست. به دلیل همفکری، همراهی و هم اعتقادی، چون اگر بودند با ما همراه می‌شدند. سفر حج یک چنین سفری است.
نکته بعد این هست که گاهی گوشه و کنار شنیده می‌شود، مخصوصاً از وقتی که وسایل ارتباطی رونق پیدا کرده و فضای مجازی و گفتگوها آزادانه مطرح می‌شود، در مورد همه مسائل دینی و از جمله حج، اطعام ماه محرم، جلسات، هرکسی ممکن است نقدی داشته باشد، غرض ورزانه یا غیر غرض ورزانه، صحبت‌هایی در مورد حج می‌شود، این سفر را برویم یا نرویم؟ پاسخ اینها را قرآن و حدیث داده است. طراح این مناسک خداست. خدایی که سعادت ما را می‌خواست و از همه به ما مهربانتر است. فقر و غنا را می‌شناسد، بدبختی و خوشبختی را می‌شناسد. آینده و حال و گذشته را می‌شناید. آن خدا به عنوان یک واجب از بندگانش خواسته است. آنهایی که توانایی دارند کوتاهی نکنند. در پایان آیه به جای اینکه بفرماید: کسی که حج را ترک کند، فرمود: کسی که کفر بورزد. یعنی به جای ترک کلمه کفر آورد. این معلوم است موضوع حج یک موضوع خیلی مهم است برای جهان اسلام و یک معیار برای ایمان و کفر است. مثل نماز که کسی نماز را ترک کند، کافر است. «مَنْ تَرَكَ الصَّلوةَ مُتَعَمِّداً فَقَدْ كَفَرَ» این کفر عملی است. نه اینکه نجس است. از مترقی ترین رهنمودهای اسلام این مراسم سالانه‌ای است که مسلمان‌ها بدون دخالت دولت‌ها، با پول خودشان از اقوام و اقشار مختلف، دور هم جمع می‌شوند. در بین مسیحی‌ها و یهودی‌ها چنین اجتماعی نداریم. با یک نظم خاص و در زمان خاص بخاطر خدا اجتماع پیدا می‌کنند و دنیا و آخرت را گره می‌زنند. این مراسم را خدا طراحی کرده است. قرآن می‌فرماید: فایده‌اش به مردم برمی‌گردد. حتی به حاجیان نه! می‌گوییم: ما که حاجی نیستیم، به ما چه؟ چرا برنامه سمت خدا این موضوع را مطرح می‌کند؟ فقط به حاجیان نه، حتی به مسلمانان نه، به همه مردم ارتباط دارد. امام رضا(ع) در فلسفه حج فرمود: منافعش به مردم برمی‌گردد. بخش اول اگر کسی از ما بخواهد اسلام را روی تابلو ترسیم کنیم. تمام اسلام، اصول و فروع، ببینیم حج کجای این مجموعه است؟ بعضی چنین تصور می‌کنند که جامعه بشری جمعیتی در حال حرکت هستند. این کاروان نیازهایی دارد که ادیان آسمانی و اسلام این نیازها را پاسخ گفته است. اولین نیاز این است که می‌خواهد بداند این نیاز از کجا شروع شده است. ما هفت میلیارد هستیم. صد سال پیش چند نفر بودند؟ پانصد سال پیش چند نفر بودند؟ اصلاً این حرکت از کی شروع شد؟ چه کسی راه انداخت؟ به چه منظوری؟ از کجا این ماجرا شروع شد؟ مثل اینکه ما در راهپیمایی می‌خواهیم بدانیم چه کسی این راهپیمایی را راه انداخت و منظور چه بود؟ اسلام آمده یک فصلی را باز کرده به نام توحید، هرکس می‌خواهد آغازش را بداند سراغ توحید برود. خدا را بشناسد، خدا توضیح می‌دهد من جهان را به چه منظوری و انسان را با چه هدفی آفریدم.
نیاز دوم پایان روشن، این کاروان کجا می‌رود؟ جامعه بشری تا کی ادامه حرکت خواهد داد؟ دین آمده یک فصلی به نام معاد درست کرده است. ما که مردیم چه می‌شود؟ آسمان و زمین و خورشید چه فرجامی خواهد داشت؟ در آن فصل توضیح می‌دهد، بهشت و جهنم و حساب و کتاب، میزان، هرچه سؤال در مورد آینده داریم در این بخش پاسخ داده می‌شود. این نیاز دوم است. نیاز سوم اینکه چون جمعیتی به رهبری نیاز دارند، دین آمده یک بخشی را تحت عنوان نبوت، رهبر این جامعه باید کسی باشد که از همه بیشتر خدا را بشناسد، انسان‌ها را بشناسد، سعادت را بشناسد، مهارت مدیریت داشته باشد، دلسوز باشد. عالم باشد، معصوم باشد، در نبوت پاسخ می‌دهد. پیامبران هم طبق سنت الهی از دنیا می‌روند، بعد چه می‌شود؟ یک نیاز دیگری هست به نام تداوم رهبری، این را در بخش امامت پاسخ می‌گویند. پیامبران اوصیاء داشتند که ادامه دهندگان راه آنها بودند. پیامبر عزیز ما دوازده وصی معرفی کرد. جمعیتی که در حرکت هستند پیوسته مثل رزمندگان یک جنگ نیازمند هستند با مقرّ فرماندهی ارتباط داشته باشند. دین آمده یک موضوعی را به نام نماز مطرح کرده است. این ارتباط با مرکز فرمانروایی این عالم است. صبح، ظهر، عصر، مغرب و عشاء. هر روز و هر شب، ارتباط برقرار کن، راه بخواه، کمک بخواه، پناه ببر. یک نیاز دیگر این کاروان احتیاج دارد چون مسیری را در پیش دارد، چه بسا سختی در آن است. قرآن می‌گوید: گردنه، عقبه، یک مقدار سختی کشی این سفر نیاز دارد. یک بابی را اسلام به نام روزه باز کرده است. چند ساعتی ناهار را به تأخیر بیانداز، آب ننوش، با خانواده خودت که حلال هستند، فاصله بگیر. تا این سختی کشی را تمرین کنی. دو نیاز دیگر دارد که کاروانیان در حین حرکت با مشکلاتی روبرو می‌شوند، تصادف می‌شود یا پولشان گم می‌شود، مجروح می‌شوند، مریض می‌شوند، ندار می‌شوند. یک کسانی از اهل کاروان باید به اینها کمک کنند. دین دو فصل آورده به نام خمس و زکات. کاروانیان همیشه نگاهشان به اطرافیانشان باشد. کسی نباشد زندگی‌اش نا به سامان باشد. فقیر و یتیم نباید باشد. خمس و زکات، واجبات مالی! این کاروان دشمن دارد. دشمنی که قسم خورده ما نباشیم، ما را نابود کند و راه را ببندد. دین یک بابی به نام جهاد برای مبارزه با دشمن درست کرده است. یک نیاز دیگر این کاروان خودی و بیگانه دارد. یک نظامی درست کرده به نام تولی و تبری! تولی یعنی دوست داشتن خوب‌ها و خوبی‌ها، تبرّی دشمن داشتن بدها و بدی‌ها! همسفران این سفر گاهی تنبلی می‌کنند، گاهی آدم به کوه که می‌رود، یکی دو ساعت که رفت بعضی خستگی به آنها فشار می‌آورد، کم می‌آورند یا تنبلی را بیشتر دوست دارند. کسانی می‌خواهند حرکت را کند یا تعطیل کنند. دو بحث را به عنوان امر به معروف و نهی از منکر آورده که ایجاد انگیزه می‌کند. آن کسی که می‌خواهد حرکت را کُند کُنَد به او انگیزه بدهیم. اینها ابواب دین است. حالا حج کجاست؟