برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: توصیف محتوای خطبه پیامبر اکرم(ص) در روز عید غدیر
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين سعیدی
تاريخ پخش: 07-06-97
بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
شریعتی: «الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین و الائمة المعصومین علیهم السلام»
ما شیعه توییم دل شادمان بده *** ویران شدیم خانه آبادمان بده
حاکم تویی حکومت گلها به دست توست *** شاهد تویی مشاهده را یادمان بده
ما دانههای باغ بهار آور توییم *** یک دم عنایتی کن و بر بادمان بده
خالی است از دعا لب سجادههایمان *** جانی ز عاشقانهی سجادمان بده
شور ابوذر و دل سلمانمان ببخش *** ایمان مالک و غم مقدادمان بده
هر سو سقیفهای است که بیداد میکند *** تا کی سکوت جرأت فریادمان بده
سلام میکنم به روی ماه شما، عید بزرگ ولایت، عید غدیر خم بر شما مبارک باشد. بهترینها را برای شما آرزو میکنم. انشاءالله همه ما زیر سایه مولا علی(ع) باشیم و زیارت نجف نصیب شما شود. حاج آقای سعیدی سلام علیکم و رحمة الله. خیلی خوش آمدید.
حاج آقای سعیدی: سلام علیکم و رحمة الله، بنده هم خدمت شما و همه بینندگان عزیز عرض سلام دارم. انشاءالله توفیق بندگی و عبادت خداوند را در همه احوال زندگی داشته باشیم. این عید الله الاکبر را تبریک میگویم. انشاءالله خداوند ما را از متمسکین و متوسلین به ولایت امیرالمؤمنین قرار بدهد.
شریعتی: امروز قرار هست از خطبه غدیر پیامبر اعظم برای ما بگویند.
حاج آقای سعیدی: دانستن، آگاهی، چیزی که پیامبر اکرم دنبال کردند و میخواستند به مردم آگاهی بدهند و اینکه بدانید مسأله ولایت قبل از جریان غدیر و حجة الوداع هم تکرار شده بود. اما باید عموم مردم، 120 هزار نفر نقل شده با پیغمبر بودند، باید میدیدند و جرأت میکردند و باید نقل کنیم که چقدر مهم است. اما دانستن و آگاهی باعث رهایی از انحراف میشود. استادی داشتیم از کنیا بودند، تعریف میکردند در دانشگاهی درس میدادند و یکی از استادان وهابی بود. ایشان خودشان شیعه بود. میگفت: در دفتر گروه میآمد و با من بحث میکرد. یک روز به او گفتم: شما اول این کتاب شیعه را مطالعه کن و بعد بیا بنشین با هم صحبت کنیم. به من گفت: من تمام کتابهای شما را خواندم. گفتم: نهج البلاغه را هم خواندی؟ گفت: نه. گفتم: نهج البلاغه را بخوان. از کلام امیرالمؤمنین شیعه را بشناس! گفت: من یک هفته میخوانم و بعد برای مناظره میآیم. یک هفته شد دیدم صدایی نیامد و گفت: من یک ماه وقت میخواهم که مطالعه کنم. یک ماه گذشت و ایشان تا شش ماه روی نهج البلاغه کار کرد. یک روز در دفتر گروه مرا دید و گفت: میخواهم خصوصی صحبت کنم. حقیقت این است که من اصلاً نمیتوانم روی وهابیت خودم پافشاری کنم و دینم را عوض میکنم. فقط یک سؤال دارم که بعد از خواندن نهج البلاغه علاقهای ندارم که مولای من غیر از امیرالمؤمنین باشد. سؤالم این است که چرا خدا وحی را به علی نفرستاد؟ چرا به پیغمبر فرستاد؟ تا به حال شناختی نسبت به امیرالمؤمنین نداشته، اینکه خطبه غدیر علی را معرفی میکند. ولایت را معرفی میکند. ولی یعنی چه؟ نبی اولی به مؤمنین است. ولایت نبی اولی نسبت به ولایت است. پیغمبر علی را معرفی میکند. در آن داستان بنده خدا میگفت: من ماندم چه جوابی بدهم. پاسخ دادم صبر کن، آن پیغمبری که ما میگوییم هم معصوم است. او را هم بشناس! شما وقتی مدینه بروی در بقیع میبینی یک نفر نشسته داد میزند، خدا در روز قیامت دیده میشود. خدا جسم دارد، دست دارد. شناخت ما، شناختی که از مسیر اهلبیت(ع) شد، حالا خدا هم تغییر میکند. خدا هم میشود خدایی که غنی و حمید است و جسم ندارد.
این اهمیت شناخت است، تا ندانیم نمیفهمیم چه اتفاقی افتاده است. تا ندانیم علی کیست، تبعیت از او را نمیتوانیم داشته باشیم. همانطور که نمیدانیم پیغمبر کیست، حرفهای خوبی میزند، تبعیت هم باید داشته باشیم یا نه ولی الله است و ولی خداست. خطبه غدیر چند قسمت میشود. قسمت اول حمد و ثنای خداست. با یاد و ثنای خدا شروع میکنند. قسمت دوم تصریح به ابلاغ فرمان الهی است. من اگر اینجا آمدم میخواهم یک فرمان مهم را ابلاغ کنم. فرمانهای دیگر را دیدهاید، من هیچوقت همه شما را به این جمعیت جمع نمیکنم. یک موضوع استثنایی است. جهاز شتر هست و سنگ هست، یک منبری درست میکنند. پیامبر روی پله اول و علی (ع) روی پله دوم میایستند. مقدمه خاص میچینند. باید پذیرش وجود داشته باشد، آگاهی باید وجود داشته باشد، بدانید این پیام من با پیامهای دیگر متفاوت است. مهم است، این حج آخر من هست. این آخرین بیان عمومی من با شماست. رسالتی را که 23 سال زحمت کشیدند، بلوغش اینجاست. خداوند نعمتی مثل پیغمبر به مردم داده است ولی هنوز نگفته نعمت را تمام کردم. امیرالمؤمنین علی (ع) که میآید، تمام نعمت است. اینقدر این نعمت بالاست آنهای دیگر میل به صفر میکند. نعمت ولایت مقایسهای است، انگار نعمتهای دیگر نعمت حساب نمیشوند، آنها به همه حیوانات هم داده شده است. بخش سوم تصریح به امامت دوازده امام است. دوازده امام را من ولدی حضرت میفرمایند که همه اهلبیت علیهم السلام از اولاد امیرالمؤمنین علی(ع) هستند. دوازده نفر را میشمارند و اشاره به حضرت حجت میکنند که در اختتامیه این خطبه هم هست.
هدفی که پیامبر(ص) دارند قطع امید آنهایی است که میگویند: اگر علی نشد، دیگری. یک کار دیگر میکنیم. ائمه را شمردند و عددش را محصور کردند، بدانید آنچه من تعیین میکنم همین است. اگر خلاف این را رفتید، راه خطا رفتید. بخش چهارم «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» دست امیرالمؤمنین را بالا میگیرند. کسی که من مولای او هستم علی مولای اوست. من مولای او هستم، من سرپرست او هستم. آیا بالاتر از من سرپرستی میشناسید؟ خدا و پیامبرش را بالاتر نمیدانید. حضرت عیناً نظیر میآورند. اشتباه نکنید بحث دوستی نیست. اینجا بحث ولایت است. من میگویم: خدا اینگونه است. پیامبر اینگونه است، علی هم اینگونه است. «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» خدایا دوست بدار، «اللهم و انصر من نصره» خدایا کمک کن هرکسی را که او را کمک میکنی. یکوقت برای فرزندم دعا میکنم که الهی خیر ببینی. یعنی امروز خیر ببینی و فردا نبینی؟ نه، همیشه! این دعای پیغمبر است. رد شدنی نیست و مستجاب الدعوه است. یعنی اگر کسی ولایت امیرالمؤمنین را داشت، خدا هم نسبت به او محبت دارد. «وانصر من نصره و اخذل من خذله» خدایا کمک کن هرکس او را کمک کرد. خدا ناصر و کمک کننده میشود. اگر خذلان مصدر خذل را نگاه کنیم، در لغتنامه نوشته «عدم النُصره» کسی که کمک نمیکند. یعنی کسی که بگوید: من یک گوشه نشستم و کاری با ولایت ندارم. یک اتفاق تاریخی بوده و گذشته است. خذلان چه شد؟ «عدم النصره» کسی که کمک نکرد. لذا در کتاب شریفه الغدیر دارد میگوید: امیرالمؤمنین(ع) را حضرت صدیقه طاهره(س) در خانه اصحاب میبردند. شما ندیدید پیغمبر یک چنین حرفی زد؟ مگر چند روزی نگذشته است؟ خاطرههای شما پاک شده یا دارید مخالفت میکنید؟ بعضی از اینها میگفتند: ما فردا میآییم و شهادت میدهیم و فردا نمیآمدند. بعضی میگفتند: در را باز نکن چون میدانست دختر پیامبر پشت در است. لذا خود پیامبر میفرمایند: میدانم یک کسانی به فرمان من گوش نمیدهند و در این مسأله اشکال ایجاد میکنند. هرکس از ولایت اهلبیت(ع) سر باز بزند، اعمالش حبط میشود. مثل نمازی است که وضو نداشته باشی.
یک نفر داشت از دنیا میرفت، گفتند: نماز به عهده تو هست. گفت: نماز نه، ولی بگویید برای من چهل سال وضو بگیرند. بدون وضو نماز خوانده بود. طهارت اصل است تا طهارت ولایت نباشد، عملش سقوط میکند. حضرت از خدا میخواهند دشمنان امیرالمؤمنین از رحمت خدا به دور باشند. آنهایی که علی را دوست ندارند، آنهایی که با علی ارتباط نداشتند، کدر هستند. دلی که با امیرالمؤمنین گره میخورد، روشن است. تقوا را به با علی بودن ترجمه کردند. بخش دیگر بیان اثرات ولایت است، کسی که ولایت و محبت علی (ع) را داشت، صراط مستقیم است. پیامبر میگوید: همان صراط مستقیمی که در سوره حمد میگوییم: «اهدنا الصراط المستقیم» علی صراط مستقیم است. خودم و علی صراط مستقیم هستیم. اگر کسی از این صراط بیرون رفت، دایرهاش یک دایره متفاوتی میشود. دلمان میشکند اگر علی(ع) روند هدایت را به دست میگرفت یک اتفاق زیبا میافتاد. دورانی به نام دوران جاهلیت داریم. دوران قبل از پیامبر یک فاجعه است، زنده به گور کردن دختران، وحشیگریها، خوراک و نظافت، آن دوران قبل از بعثت پیامبر فاجعه است. 23 سال وقتی کار دست ولی خدا میافتد، سلمان و ابوذر و مقداد بیرون میآیند. بعد از 23 سال وقتی این روش تربیتی دست ولی خداست. وقتی دست پیغمبر است اینگونه جامعه را تربیت میکند. در بعضی جاهای خطبه هست، حضرت میگوید: من میشناسم بین شما منافقین را و میتوانیم معرفی کنم اما از آنها میگذرم. میتوانم مردم را به سوی آنها راهنمایی کنم و رسوایشان کنم، ولی این کار را نمیکنم. اگر کار از دست پیامبر به دست با کفایت علی(ع) میرسید این روند ادامه پیدا میکرد. امیرالمؤمنین به فرات نگاه میکردند و میفرمودند: اگر مردم میگذاشتند من کوفه را از فرات روشن میکردم.
در فراز آخر این خطبه هست که حضرت فرمودند: امر به معروف و نهی از منکر ریشهاش این است که ولایت امیرالمؤمنین را حاضرین به غایبین برسانند. گاهی این حضور و غیاب از حیث جغرافیایی است و گاهی از حیث زمانی است. رساندن فریاد میخواهد و عمل میخواهد. در فضای مجازی کار خیلی زیبایی دیدم، یک کاغذی درست کرده بودند، فقط به عشق علی، بعد این را بالای کاغذ نوشته بودند و به هرکسی میدادند، آقا به عشق علی چه کار میکنی؟ پزشکی نوشته بود: در این روز مجانی ویزیت میکنم. نان را امروز مجانی میدهم. یکی نوشته بود ده درصد تخفیف میدهم. امروز فرق میکند. لباس نو پوشیدن، اطعام کردن خیلی اهمیت دارد گویی تمام انبیای الهی را اطعام میکنید. بدانید امروز روزی است که انتصاب امیرالمؤمنین از جانب پیغمبر است. فرمان الهی است، پیغمبر اعلام میکند. این ولی است که خدا برای شما قرار داده است. حیف از آنهایی که علی را دیدند و غیر از او را برگزیدند. عظمت علی و اتصال علی را با خدا ببینی، اینطور نبود که فضایل امیرالمؤمنین را ندیده باشند، همه میدانستند علی کیست. این کاروانی که حضرت آیت الله مکارم راه اندازی کردند از حرم حضرت معصومه(س) به سمت جمکران، یک پیادهروی بسیار خوبی است. یکوقت حضرت استاد آقای حسن علوی میفرمودند: عاشورا پاک کننده است، اشک برای أباعبدالله(ع)، کفه ترازویی که گناه را در آن ریختند تمیز میکند. اما غدیر پر کننده است. آنجایی که با گناه سنگین شده باید اشک بریزی برود. اگر میخواهی سنگین شود فقط به عشق علی، برای بچههایم غذای خوب درست کنم. با بچههایم مهربانتر باشم. علی در ذهن شما چقدر اهمیتش از اعیاد دیگر بالاتر است. احیای این امر هم باید به این صورت باشد. حدیث غدیر به صورت متواتر نقل شده است. حضرت امیرالمؤمنین(ع) اینجا به عنوان تک، ولی معرفی میشوند. یعنی کسی شریک او نیست، پیغمبر اجازه انتخاب نمیدهد. میفرماید: این علی است که میخواهم به شما برسانم. اگر علی بود چه میشد؟ در جریان عاشورا، اگر غصب ولایت نمیشد همین روند ادامه داشت. امام حسین در چه جایگاهی و چه معارفی میتوانست انتقال پیدا کند؟ دست به دست انتقال پیدا میکرد، یک فرصتی بین بنی امیه و بنی عباس پیش میآید، امام صادق(ع) در معارف چه کار میکنند؟ غوغا میکنند.
یکوقت بنده خدایی خدمت آیت الله جوادی آملی آمد، گفت: تفسیر قرآن برای چه میگویید؟ اگر خوب بود اهلبیت تفسیر میگفتند. یک قصهای را ایشان نقل کردند که خیلی دردآور بود و ایجاد تنبه میکرد. شخصی به مسجد آمد و امام حسین(ع) حضور داشتند، از شخص دیگری که آنجا نشسته بود، پرسید: فلان آیه یعنی چه؟ شخص هم یک تفسیر به رأی کرد و شروع کرد در مورد این آیه گفت. حضرت نگاه کردند و فرمودند: اصلاً آیه این را نمیگوید و شروع به تفسیر کردند. شخص گفت: اینجا عالم نشسته مگر از تو پرسیدند؟ شخص دیگری را نسبت به حضرت عالم دید. حالا امام حسین بخواهد در این محیط حرف بزند! نتیجه غصب ولایت این است که امام حسین(ع) را در این دیدگاه و جایگاه نگاه کند و شهادتش افتخار شود برای آنهایی که شهیدش کردند. وظیفه امروز من فریاد غدیر است. پیغمبر چه چیزهایی گفت. ما فکر میکنیم پیغمبر فقط بالا آمد و گفت: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» اینطور نیست. رسالت یعنی آنچه از خداست، پیغامبر است، پیغام رسان است. از جانب خدا وحی میشود و باید به بندهها برساند. نگرانی پیغمبر این است که اذیت از جانب مردم باشد. خدا تو را از شر مردم حفظ میکند. پیغمبر وقتی توحید را میگفت، با سنگ زدند دندان مبارک پیامبر را شکستند. آنجا هم «یَعصِمُک» گفت؟ نه. پیامبر چنین نگرانی نداشت. گفتند: تو را میکشیم. خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپ من بگذارید، دست از رسالت خودم بر نمیدارم. نگرانی برای امتی است که حیف میشود.
سه روز بعد از فوت پیامبر یک یهودی نزد حضرت علی آمد، گفت: چه شد، مردم شما قرار بود بعد از فوت پیامبر همراه شما باشند. با شما نساختند!؟ حضرت میفرماید: وقتی حضرت موسی آب را برای شما باز کرد و نجات پیدا کردید و آب را روی فرعونیان بست، پای شما هنوز خیس بود که به حضرت موسی گفتید: «اجْعَلْ لَنا إِلهاً» (اعراف/138) برای ما یک الهه و بت قرار بده. پیغمبر پاسخ میدهد ولی جالب این است که این سند را از اهل تسنن داریم که میگویند خود یهودیها تعجب کردند. اینها که پیغمبرشان این را نصب کرده بود، چرا اتفاق دیگری افتاد؟ اگر نفس جلو میآمد ولی خدا هم طرف را زمین میزند. جلو میآید و میداند ولیِ خداست، ما در جریان عاشورا قضیه را داریم. وقتی سراغ حضرت أباعبدالله آمد گفت: میدانم چه کسی هستی. پدرت بهترین خلق و مادرت بهترین خلق است. شما را میشناسم اما عصیان میکند. اگر مسائل نفسانی و وسوسههای شیطان پیش آمد، شیطان اولین دشمن اهلبیت علیهم السلام است. آنها هادی هستند و این مُضلّ است. این دو مفهوم مقابل همدیگر هستند. یکوقت شیطانهای ناسی هم هستند. انشاءالله خدا از ما نگیرد و مستقر باشد در قلبهای ما.
بخش بعدی دعوت به بیعت با خودشان هست. حضرت فرمودند: بیعت کنید. اینطور نبود که حضرت بگوید: مسأله فلان خون نجس هست، حالا بیایید بیعت کنیم که خون نجس هست، مسأله شرعی نبود، مسأله اعتقاد است. مردم دیدند حج آمدند دیگر بیعت چه معنی دارد. این حرف جدید هم یک بیعت جدید میخواهد. این سخت است و میثاق غلیط میخواهد. این عهد نیاز دارد، آن را نشکنید. پیغمبر ما نسبت به ما حریص است. حریص به هدایت ما هست. لذا همه چیز را سفت و محکم میکند. یکوقت اشتباهی برای شما پیش نیاید. آخر عمر شریفشان ثقلین را میفرمایند، اینها افتراق ندارد. «لن يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض» تا جایی که به حوض کوثر به من برسند. اینها جدا نمیشوند. در این قضیه اختلاف نکنید. حضرت فرمودند: با خودم و با علی، بیعت معروفی که امیرالمؤمنین با مردها اینگونه بود، با خانمها پردهای گذاشتند و ظرف آبی گذاشتند و حضرت دستشان را آنجا شستند، سه روز بیعت طول کشید. همه دیدند و اعتراف کردند. بالاترین امر به معروف و نهی از منکر، همین قسمت آخر خطبه بود. حضرت فرمود: این را برسانید. با امام معصوم است که امر به معروف و نهی از منکر شما زنده میشود. بزرگترین منکر الهی نفی عصمت و نفی ولایت امیرالمؤمنین علی(ع) است. از این منکر بزرگتر نداریم. با امیرالمؤمنین معامله کنیم. دست آنها باز است. یا امیرالمؤمنین من اینقدر از دستم برمیآید. میتوانم این را پیشکش کنم. مردم بگویند: امروز عشقی در دلم است، این را زنده نگه داریم. این خودش از عوامل امر به معروف است.
ما بچه بودیم در محلهمان یک حاج آقا صلواتی داشتیم، با دوچرخه دور میزدیم و وقتی میآمدیم یک صلوات میفرستادیم و یک شکلات کوچک به ما میداد. این یاد صلوات را در دل ما زنده میکرد. کار ما این بود برویم با دوچرخه دور بزنیم. مقصد حاجی صلواتی میشد. بدانیم به عشق امیرالمؤمنین میشود کار کرد. مادربزرگها امروز برای نوهها یک کار ویژه بکنند. تلفن بزن و صحبت کن اگر نمیتوانی آنها را ببینی. عید را تبریک بگو، یا یک هدیه مالی بده. یک تغییر و یک فریاد، منتهی فریاد هرکسی به حسب خودش است. انشاءالله بتوانیم به عشق علی یک قدم برداریم.
شریعتی: غیر از این کارهایی که گفتم، برگزاری جشن و کاروان شادی و راهپیمایی، ایستگاههای صلواتی و اطعام دادن، دیگر چه کارهایی میتوانیم بکنیم که در طول سال یاد حضرت باشیم؟
حاج آقای سعیدی: «أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ» (نهجالبلاغه/نامه45) کمک کنید. هرکسی به توان خودش زینت برای حضرت علی باشد. «بوَرَعٍ» تقوا داشته باشیم. «وَ اجتهادٍ» سختکوشی، سراغ تنبلی نرویم. لذا امام صادق میفرماید: کسی که دیدید در کار دنیا تنبل است، به آخرتش هم امید نداشته باشید. «وَ عفةٍ» چشمت، گوشت، ذهنت پاک باشد. در چهل حدیث حضرت امام هست که میفرمایند: غناء و موسیقی حرام که به گوش آدم میرسد، مهمترین چیز برای سست عنصر شدن و دور شدن از تعصبات دینی است. عزم را از بین میبرد. تو دیگر نسبت به دینت اگر نمازت قضا شود ناراحت نمیشوی ولی ماشینت خط بیافتد خیلی ناراحت میشوی. «سداد» استحکام و مقاومت، وقتی پیامبر(ص) از اصحاب حضرت حجت میگوید، میگوید: مثل بنیان مرصوص هستند، مثل کوه میمانند. اینقدر پیام تعریف میکند میگویند: کاش ما از اصحاب مهدی بودیم و از اصحاب تو نبودیم! در باب حجت در اصول کافی این روایات هست.
شریعتی: امروز صفحه 426 قرآن کریم، آیات 55 تا 62 سوره مبارکه احزاب را تلاوت خواهیم کرد. چه خوب است ثواب تلاوت آیات امروز را به قرآن ناطق امیرالمؤمنین علی(ع) هدیه کنیم و انشاءالله از ثواب و برکاتش بهرهمند شویم.
«لا جُناحَ عَلَيْهِنَّ فِي آبائِهِنَّ وَ لا أَبْنائِهِنَّ وَ لا إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ أَخَواتِهِنَّ وَ لا نِسائِهِنَّ وَ لا ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ وَ اتَّقِينَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيداً «55»
إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً «56»
إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِيناً «57»
وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً «58»
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً «59»
لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لا يُجاوِرُونَكَ فِيها إِلَّا قَلِيلًا «60»
مَلْعُونِينَ أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِيلًا «61»
سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا «62»
ترجمه : بر زنان، (نداشتن حجاب) در مورد پدرانشان و پسرانشان و برادرانشان و پسران برادرانشان و پسران خواهرشان و ديگر زنان مسلمان و كنيزانشان گناهى نيست، و تقواى الهى پيشه كنيد زيرا خداوند بر هر چيزى گواه است. همانا خداوند و فرشتگان او بر پيامبر درود مىفرستند؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد! شما (نيز) بر او درود فرستيد و به او سلام كنيد سلامى همراه با تسليم. همانا كسانى كه خدا و رسولش را آزار مىدهند، خداوند در دنيا و آخرت آنان را لعنت مىكند، و براى آنان عذاب خوار كنندهاى آماده كرده است. همانا كسانى كه خدا و رسولش را آزار مىدهند، خداوند در دنيا و آخرت آنان را لعنت مىكند، و براى آنان عذاب خوار كنندهاى آماده كرده است. و كسانى كه مردان و زنان با ايمان را بدون آن كه كارى كرده باشند آزار مىدهند بدون شكّ بهتان و گناه روشنى را بر دوش كشيدهاند. اى پيامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: روسرىهاى بلند بر خود بيفكنند، اين (عمل) مناسبتر است، تا (به عفّت و پاكدامنى) شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند، و خداوند آمرزنده مهربان است. اگر منافقان و كسانى كه در دلهايشان بيمارى است و آنان كه در مدينه شايعه پراكنى مىكنند (از كارشان) دست بر ندارند، حتماً تو را بر ضّد آنان مىشورانيم، آنگاه جز مدّت كوتاهى نمىتوانند در كنار تو در اين شهر بمانند. آنان لعنت شدگانند، هر كجا يافت شوند بايد دستگير شده و به سختى كشته شوند. اين سنّت خداوند دربارهى كسانى است كه پيش از اين بودهاند (و اين فتنه انگيزىها و دلهرهها را در جامعه به وجود مىآوردند) و هرگز براى سنّت خداوند تغييرى نخواهى يافت.
شریعتی: یادی کنیم از همه بزرگان و اساتید و علما، آنهایی که به ما کمک کردند تا نسبت به مقام امیرالمؤمنین و فضایل اهلبیت معرفت پیدا کنیم. از همه پدر و مادرهایی که دست ما را در دست امیرالمؤمنین گذاشتند و ما را در این راه همراهی کردند. انشاءالله روحشان شاد باشد و مهمان سفره امیرالمؤمنین باشند. اشاره قرآنی را بفرمایید.
حاج آقای سعیدی: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً» خدا و ملائکه بر محمد و آل او صلوات میفرستند. صلوات را بر ما آموزش دادند. دقیقاً این در آموزش صلواتی که از فریقین به ما رسیده، این مسأله درج شده است. دعایی است که رد نمیشود. اول قنوت و آخر قنوت صلوات بفرستید. خدا دو دعا را مستجاب میکند و حیاء میکند از اینکه دعایی که بین اینها هست استجابت نکند. در صحیفه سجادیه در بعضی دعاها بیش از ده بار صلوات تکرار شده است. دعاهای ما را به استجابت نزدیک میکند، دلهای ما را آرام و شیطان را دور میکند. یقین را بالا میبرد، رأی و شک را از بین میبرد. انشاءالله خدا قسمت کند این الفاظ ذکر مدام ما باشد. خدا پیغمبر را دوست دارد، اگر او را یاد کردی خدا یادت میکند. اگر برای پیامبر دعا کردی، پیامبر هم هوای تو را دارد و دعایت میکند.
شریعتی: کتابی که معرفی میکنم، نویسندهاش جرج جرداق مسیحی است. کتابی به نام «امام علی صدای عدالت انسانی»، امام علی در کلام دیگران و خواندن فضایل حضرت لذت دیگری دارد وقتی آنها به عظمت حضرت اعتراف میکنند. آقای خسروشاهی این کتاب را توضیح دادند و ترجمه کردند. برای تهیه کتاب به 20000303 پیامک بزنید و دوستان من، شما را راهنمایی خواهند کرد.
حاج آقای سعیدی: آقا بزرگ تهرانی در مورد میر حامد هندی(ره) که این هفته از ایشان یاد خواهیم کرد، فرموده بودند: در سدههای اخیر کسی را نمیشناسم که در این راه مانند ایشان جهاد کرده باشد. یک کتاب در مورد رد بر شیعه در هند نوشته شد، تحفه اثنی عشریه نوشتند و خلی باعث انحراف شد. ایشان اینقدر در کتاب عبقات الانوار قشنگ پاسخ داد که اصلاً آن کتاب به حاشیه رفت. حاکم وقت پولی داده بود و گفته بود: جواب کتاب را هم بنویسید که این مشهور نشود و پاسخ کتاب ما نباشد. علماء پاسخ داده بودند که چطور ردیّه بنویسیم؟ این کتاب همه از سندهای ما استفاده کرده و باید بر خودمان ردیّه بنویسیم. هرکس با امیرالمؤمنین در بیافتد ضایع میشود. «شمشیر آخته» عبارتی است که مرحوم علامه امینی در مورد ایشان دارد. شمشیر آخته خدا بر سر دشمنان حق! علامه امینی آدم دقیقی است. ایشان زندگیشان را روی این قضیه گذاشتند. عزت دنیایی چیزی نیست. باید آن دنیا دید خداوند چه کسانی را عزیز خواهد کرد.
پیامبر در فراز آخر این خطبه فرمودند: وقتی حضرت حجت بیاید، آنوقت آرزوی تمام انبیای الهی محقق میشود. آن عدل و قسطی که همه آدمها منتظر بودند، با ظهور حضرت حجت اتفاق میافتد و دلهای همه شاد میشود. همه آنهایی که منتظرش بودند انتظارشان پایان مییابد. خیلی دلتنگ هستیم. ما که اینقدر دلمان برای ولایت حضرت علی تنگ شده، مهدی فاطمه را ببینیم. ببینیم وقتی که دست به خانه کعبه میگذارد و میگوید: من بقیة الله هستم، من کسی هستم که آمدم انتقام شهادت حضرت صدیقه را بگیرم. من کسی هستم که «یا لثارات الحسین» میگویم. انتقام همه ظلمهایی که در تاریخ شده است را بگیرد. خدایا به برکت روز عید غدیر ما را از سربازان و محبین حضرت قرار بده. انقلاب ما را به انقلاب حضرت حجت متصل بفرما. آنی و کمتر از آنی ما را از یاد اهلبیت غافل نکن. خدایا به عشق علی توفیق بده زندگی ما در رکاب و خدمت حضرات اهلبیت(ع) باشد.
شریعتی: مینویسم که شب تار سحر میگردد *** یک نفر مانده از این قوم که برمیگردد
«والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمدٍ و آله الطاهرین»
هدایت شده از برنامه تلویزیونی سمت خدا
97-06-07(saeidi).mp3
12.65M
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا
👤 #حجت_الاسلام_سعیدی
📚 با موضوع : توصیف محتوای خطبه پیامبر اکرم (ص) در روز عید غدیر
🗓 چهارشنبه هفتم شهریور ماه
🗂 حجم : ۱۲.۱ مگابایت
💠 @samtekhoda3
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه : سیره تربیتی حضرت یوسف(ع) در قرآن کریم، شرح آیات 37 و 38
كارشناس : حجت الاسلام والمسلمين عابدینی
تاريخ پخش : 10-06-97
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
شریعتی: «الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب و الائمة المعصومین علیهم السلام» سلام میکنم به همه بینندگان و شنوندههای نازنینمان، انشاءالله باغ ایمانتان آباد و دلتان شاد باشد. میلاد با سعادت حضرت باب الحوائج حضرت موسی بن جعفر را تبریک میگویم. انشاءالله زیارت با معرفت حضرت نصیب همه ما شود. حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمة الله، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای عابدینی: سلام علیکم و رحمة الله، خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیز عرض سلام دارم. ایام بزرگ غدیر و همچنین میلاد امام موسی کاظم(ع) را تبریک میگویم. انشاءالله جذبههایی که در این ایام شامل حال اولیاء میشود، شامل حال ما هم بشود.
شریعتی: امسال برای جشن غدیر خیلیها سنگ تمام گذاشتند تا عید ولایت را با شکوه برگزار کنند. از حضرت امام کاظم(ع) بشنویم و وارد بحث امروز شویم.
حاج آقای عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله به برکت ایام غدیر جزء سربازان و یاران و بلکه سرداران حضرت قرار بگیریم. تعبیری که مقام معظم رهبری در کتاب انسان 250 ساله دارند که حتماً توصیه میکنم گفتار ایشان در رابطه با امام کاظم(ع) را بخوانند، این است که در رابطه با سرگذشت امام کاظم(ع) یک سرگذشت متصلی در تاریخ به ما نرسیده، لذا با اینکه 35 سال دوران امامت ایشان بوده و خیلی فراز و نشیب داشته، چهار خلیفه عباسی که مقتدر ترین و مستبدترین خلفای عباسی بودند در دوران حضرت بودند. یعنی دو خلیفه مقتدر منصور و هارون و دو خلیفه مستبد شدید مهدی و هادی عباسی در دوران حضرت بودند. بارها حضرت را برای کشتن از مدینه به جای دیگر میبردند. اینقدر این دوران سخت بود طوری که وقتی امام صادق(ع) از دنیا رفتند، برای اینکه حضرت را از بین نبرند، وصی خودشان را چهار نفر قرار میدهند و پنجمین نفر را امام کاظم قرار میدهند. اولین وصی را خود منصور عباسی قرار میدهند. دومین وصی را حاکم مدینه قرار میدهند. اگر بنا شد اوصیاء ایشان را گرن بزنند اول اینها را گردن بزنند. یعنی اینقدر شرایط سخت بود. در ابتدای دوران امام صادق(ع) قدرت منصور نبود لذا حضرت درس عمومی داشت. بعد کم کم طوری شد که منصور عباسی انبار بزرگی از اسکلت ساداتی که کشته بود از بنی هاشم و دیگران، اینها را زنده زنده کشته بود. یک انباری داشت که پر از اسکلت بود. یعنی خیلی فجیع میکشتند تا دیگران مرعوب شوند. در این جریان امام کاظم(ع) با توجه به اینکه در دوران منصور تمام جریانها سرکوب شده بودند، جریان امام کاظم تنها جریانی بود که حالت انقلابی و سازمان دادن شیعیان را در تمام نقاط کشور اسلامی شکل میداد. لذا آن دوره تنها کسی که این سازماندهی را شکل داد، امام کاظم(ع) بود که نگذاشت این جریانات کاملاً از بین برود و حفظ کرد. حتی به قیمت تبعید شدن و زندان شدنهای مکرر، ولی مأموریتش را انجام داد. همین مقدار که بدانیم برای قیام و برپا شدن حکومت اسلامی، تا اینجا خیلی سختی و خوندلها از اولیای الهی خورده شده تا امروز ما حاکمیتی داریم که شبیه حاکمیت معصوم است. انشاءالله موانع و مشکلاتی که در کشور ما هست برطرف شود تا زحمتهایی که در طول تاریخ حضرات معصومین(ع) کشیدند، مقدمه و زمینه ظهور باشد.
شریعتی: تو یوسفی و مجازات یوسفی این است *** چنین دهند گواهی تمام قرآنها
هفتههای گذشته در مورد خواب صحبت کردیم، نکات خیلی خوبی را شنیدیم و خیلی مورد استقبال دوستان قرار گرفت. به قصه حضرت یوسف(ع) برمیگردیم و قرار است آیه 37 سوره مبارکه یوسف را بشنویم.
حاج آقای عابدینی: بسم الله الرحمن الرحیم، در محضر آیه 37 سوره مبارکه یوسف هستیم. «قالَ لا يَأْتِيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلَّا نَبَّأْتُكُما بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُما ذلِكُما مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ» این آیه شریفه پس از آن بود که دو نفر همراه یوسف وارد زندان شدند و پس از مدتها که در زندان بودند، احوال حضرت یوسف را دیدند که از محسنین است و از کارهای همه گرهگشایی دارد، اینها هم خوابی دیدند، خدمت حضرت آمدند خوابشان را عرضه کنند تا گره از کار اینها گشوده شود. لذا خوابی که داشتند این بود که یکی دیده بود دارد انگورها را میفشرد تا برای شاه و پادشاه خمر و شراب را آماده کند و دیگری خواب دیده بود طبقی از نان بر سرش است و حرکت میکند و پرندگان از این طبق میخورند. آمدند به حضرت یوسف عرض کردند: ما این دو خواب را دیدیم. برای ما تعبیر کنید! حضرت فرمود: قبل از اینکه غذا بیاورند من به شما میگویم که این غذایی که امروز میآورند چیست و چه خصوصیاتی دارد و چیست. اینکه حضرت میفرماید: قبل از اینکه غذا بیاورند من برای شما میگویم به چه معناست؟ چرا حضرت یک چنین تعبیر رؤیا را به این مسأله موکول کردند؟ وقتی یوسف(ع) وارد زندان شد، در زندان یک تک درخت خشکیده بود که حضرت آنجا را انتخاب کرد منتهی زندان سلولهایی داشت که زندانیان در سلولها بودند. زندانیان در سلولها شب و روز را تشخیص نمیدادند چون زندان اینقدر در بسته و تاریک بود، وعده شناختشان از اینکه چطور میگذرد وعدههای غذا بود. یعنی محل تشخیصشان برای اینکه چند وقت گذشته، وقت غذا بود. لذا این تعبیر که حضرت میفرماید: قبل از اینکه غذا بیاید به شما خبر میدهم. نکته دیگر اینکه مثل امروز نبود که غذا برنامه داشته باشد، لیست داشته باشد. حضرت میگوید: قبل از آوردن غذای امروز به شما خواهم گفت: غذا چیست و چه خواصی دارد؟ علت اینکه حضرت این را مقدم کرد برای این بود که میخواست بیان کند تعبیر خوابی که میخواهم برای شما بکنم تعبیر یقینی است و ظنی و گمانی نیست. چون تعبیر خوابها همه به احتمال است و هیچکدام از معبرّین با قاطعیت نمیتوانند بگویند این چیست. آنهایی که به کسب به این علم میرسند یعنی دنبال علم میرند، هیچگاه با قطع و یقین نمیتوانند بگویند: تعبیر خواب و تفسیرش چیست. اما حضرت یوسف(ع) میخواست نشان بدهد که علم تأویل و تعبیری که دارد از سنخ علوم بشری نیست لذا با قطع و یقین برای شما میگویم. برای اینکه این را برای اینها ملموس و محسوس کند و باور ایجاد کند از غذایی که معلوم نیست چیست، به اینها اخبار میکند این غذا چیست تا اینها از این یقین کنند که آن هم قطعی خواهد بود. حضرت میخواهد از این یقین استفاده کند تا تبلیغ توحید را محقق کند. «قالَ لا يَأْتِيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ» قبل از اینکه غذای شما بیاید، «إِلَّا نَبَّأْتُكُما بِتَأْوِيلِهِ» خواهم گفت غذا چیست. «قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُما ذلِكُما مِمَّا» این تعبیری که برای شما از غذا میکنم «عَلَّمَنِي رَبِّي» تعلیم خداست نه کسب من!
روایت زیبایی است که انبیاء که مبعوث میشدند، هرکدام در هر زمانی که مبعوث میشدند معجزهشان مرتبط بود با آن علم رایج دوره، زمانی که موسی(ع) مبعوث شد، اژدها شدن عصا از سنخ سحر نبود ولی در آن ردیف بود. چون آنها ریسمانها را میانداختند و حرکت میکرد، مردم خیال میکردند اینها تکان میخورند. اما موسی عصا را انداخت «فَإِذا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعى» (طه/20) یک اژدهای واقعی شد. همین جریان زمان عیسی(ع) وقتی طب در آن زمان بود، عیسی(ع) مرده را زنده کرد. عیسی (ع) مریضیهای لا علاج را شفا میداد که طب از آن قطع امید کرده بود. در زنده شدن مرده که قطعاً برای آنها راهی در این نبود تا از این منظر اول عالمان آن زمان مورد خطاب باشند. قشر فرهیخته آن دوره مورد خطاب قرار بگیرند. در دوره پیامبر که فصاحت و بلاغت بود باز قرآن آمد که هم از جهت بلاغت و فصاحت ظاهری در اوج بود و هم از جهت بلاغت و فصاحت باطنی یعنی نظام معنا که بهترین معانی، بالاترین معانی، هدایتگری نهایی در این بود که جاودانه هم هست. در دوران یوسف(ع) آنچه رایج بود به قرینه آنچه در قرآن آمده، عدهای از عالمان در دربارها بودند که اینها معبّر خواب بودند. یعنی تعبیر خواب آن دوره رایج بود. علمی بود که خیلی ترویج داشت، لذا یوسف از همین درون زندان، همین مسأله زمینه چینی میشود برای تعبیر خوابی که بعداً همه معبرین از تعبیر آن عاجز میشوند. پس تعبیر خواب یوسف در زندان مربوط به علم رایج آن زمان است منتهی «ممّا عَلّمنی ربّی» نه مثل آنها با کسبشان و تحصیلشان و خواندنشان یاد گرفته باشند، خدا عنایت کرده است. لذا میگوید: تعبیری که از خواب شما بیان میکنم «ممّا علّمَنی ربّی» این نشان میدهد آدم باید حواسش باشد. هرکس به دنبال علم هست، هرگاه طهارت وجودیاش بیشتر باشد، خدای متعال افاضه میکند و علمش «علّمنی ربّی» میشود. اگر علم کسی «مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي» شد، این پایان ندارد، هلاکت ندارد و بقاء دارد.
تعبیر دیگر این هست که «مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي»، «مِمَّا» یعنی این بعضی از علومی است که از خدا به من افاضه شده، یعنی من علوم دیگری هم دارم. این عرضه است به اینکه دیگران هم بیایند به دنبال علوم دیگر هم باشند که بعد در مدیریت بحران که در وضع قحطی پیش آمد، مدیریت بحران جزء علومی بود که یوسف داشت و توانست به بهترین وجه بروز بدهد و پیاده کند و بتواند مردم را از قحطی نجات بدهد. اگر در نظامی مؤمنین طهارت وجودیشان را بیشتر کنند، در همین علوم کسبی هم خدای سبحان افاضات بیشتری دارد، یعنی گاهی میبینید که راه حل در وقتی انسان به دنبالش است و طهارت در وجودش نیست، تضرع در وجودش به جانب خدا نیست، گاهی جلوی دستش است ولی متوجه نمیشود. هرچه این رابطه را با خدا قویتر کند منتقل میشود به فرمولی که باید پیدا کند، میبیند جلوی دستش بود و تا الآن از آن غافل بود. لذا هرکسی در ظرف خانواده و اجتماعش، هرچقدر وجودشان را طاهرتر بکنند، تضرعشان را به درگاه الهی بیشتر کنند، عنایت خدا در نشان دادن راه به آنها بیشتر میشود. لذا مسئولین اگر وقت زیادی برای خدمت به مردم میگذارند، این نوع تضرع و رابطه را هم جزء برنامههایشان ببینند. خدای سبحان وعده داده در این مواقع امداد بکند. انشاءالله خدای سبحان مسئولین ما را امداد کند و با نگاه به خدا وقتی این راهها را پیاده کردند، برکتش هم بیشتر میشود و مردم به طمأنینه بیشتر میرسند.
دنباله این «مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي» بیانی که خیلی زیباست این است که از اینجا یوسف(ع) که اینها سراغ یوسف آمدند، از فرصت استفاده میکند، شاید در قرآن آغاز ابلاغ و دعوت تبلیغ یوسف از دینش و توحید را از اینجا میشود ردیابی کرد. یوسف بیان میکند «إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافرونَ» من ترک کردم دین قومی را، «ملة» به معنای دین است. «مِلَّةَ قَوْمٍ» مردمی که یک فرهنگی داشتند، دینی داشتند. «لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ» اینها ایمان به خدا نداشتند، «وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافرونَ» چند نکته زیبا اینجا هست. اولاً این آیه شریفه با این شروع میشود که «إِنِّي تَرَكْتُ» من ترک کردم، در آیه بعد میفرماید: «وَ اتَّبَعْتُ» چه چیز را مقدم کرد؟ «تَرَكْتُ». یعنی اول ترک را مقدم کرد، بعد تبعیت را که نشان میدهد انسان برای حرکت و کمال چگونه باید آغاز کند؟ اول باید ترک کند. در بحثهای اخلاقی داریم تخلیه و بعد تجلیه و تحلیه. بعضی قائل هستند که اگر بدیها برود، خوبیها آشکار میشود. این در مرتبه اخلاق و عمل و اعتقاد هست. «لا اله» که شد، «الا الله» خودش را نشان میدهد. تا این الههها هستند، غفلت هست. وقتی این الههها را از ذهنت زدودی، این خودش را نشان میدهد. در عمل هم همینطور است. «تَرکتُ» از این بدی فاصله گرفتم، «وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِي إِبْراهِيمَ» تبعیت بلافاصله بعد از این شروع میشود. ما در تعبیرات داریم که یک فطرت فرار از نقص داریم، یک فطرت شوق به کمال داریم. اینها روش است، روش از عمل ظاهری شروع میشود. اخلاق که ملکات است شامل میشود، اعتقاد را که یک بینش است شروع میشود. هم در مرتبه بینش، هم در مرتبه گرایش، هم در مرتبه انگیزه، در تمام اینها روش است. فطرت فرار از نقص داریم که کندن از بدی است. دور شدن و نفرت نسبت به نقص است. این فرار از نقص است. این یک فطرت در وجود انسان است و اصلاً به مؤمن و کافر کار ندارد، همه انسانها از نقص بیزار هستند به دنبال جدا شدن از نقص هستند. یک فطرت شوق به کمال داریم که همه انسانها شوق به کمال دارند. تفاوت در این است که وقتی دین صحیح از غیر صحیح پیش میآید، کمال را چه میبینند؟ نقص را چه میبینند و تطبیقشان چگونه است؟ یعنی فطرت فرار از نقص و شوق به کمال در همه هست. اما تطبیق اینکه نقص چیست از آن فرار میکنیم. هرچه را فهمید نقص است، از آن گریزان است. اشتباه در اینجا صورت میگیرد که نقص را اشتباه میگیرد. خیلی وقتها کمال را اشتباه میگیرد. جای خوبی و بدی عوض میشود. لذا اول آن چیزی که شیطان میخواهد دخالت بکند، کمرنگ کردن مرز بدی است. میخواهد انسان از نقص فاصله نگیرد. لذا اگر انسان میخواهد در مسیر صحیح بیافتد، پررنگ شدن مرز بدیها آغاز کار است که فاصلهاش را با بدیها بیشتر کند.
هرچه شناخت بدی در وجود ما قویتر شود، «تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ» در آیت الکرسی میخوانیم «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّه» (بقره/256) اول کفر به طاغوت است. اینها روش است و اتفاقی نیست. «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى» پس اگر عروه وثقی الهی و آن ریسمان محکم را میخواهیم دو کار باید بکنیم، اول از طاغوت جدا شویم. طاغوت هرچیزی غیر از خداست. هر تبعیتی به غیر خدا، هر اطاعت امری به غیر خدا، هر رجوعی به غیر امر الهی طاغوت میشود. کسی که به طاغوت کفر بورزد و «یؤمن بالله» ایمان به خدا بیاورد، این فطرت فرار از نقص است. خدا رمز گشایی میکند در اینکه شیطان از کجا وارد میشود. با فعل انبیاء دارد نشان میدهد. نقطه آغاز را کجا قرار بدهیم. فراز از نقص ترک بدی، جدا شدن از بدی انسان را آماده برای عمل به خوبی میکند. حتی برای مربیان اگر میخواهند تربیت کنند، مرز با بدی را یاد بدهد که دانش آموز یاد بگیرد باید از بدی جدا شود. «انّی تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ» آنوقت دو نکته را می فرماید. ترک کردن، اینها دو خصوصیت داشتند یکی خدا را قبول نداشتند، اما نکته بالاتر این است که «وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافرونَ» معاد را با تأکید ذکر میکند که قبول نداشتند یعنی قبول نداشتن معاد در وجود اینها پررنگتر است. یعنی باور به معاد نگهدارندهی خیلی چیزهاست، یعنی اگر میخواهیم در جایی تأثیر و انگیزه ایجاد کنیم، باور به معاد انگیزه ساز است. ملتی که باور به معادشان ضعیف شد، باور به خدا را هم از دست میدهند. «هُم»، «وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافرونَ» تأکید زیاد که کفر اینها به معاد و باور نداشتن آنها به معاد، که فقط دنیاست.
در زندگی ما معاد چقدر نقش دارد؟ در افعال و رفتار ما از صبح تا شب، باور به معاد که جهان ابدی است و هیچ چیزی از بین نمیرود. یک کسی که معاد را باور دارد، پوچی و آن حالت یأس در وجودش راه پیدا نمیکند. این یک ابدیت برای انسان است. کسی که به ابدیت وعده دادند توان برای ابدی شدن هم به او دادند. میفهمد استعداد او این مقدار نیست که فقط یک حیات دنیاست و چیزی نیست. تمام تحلیلهایش متفاوت میشود با کسی که باور به این ندارد. وقتی کسی در حیات دنیا به یک سرخوردگی و شکست رسید، برایش همه چیز تمام شده است. اما کسی که باور دارد این یک برهه کوچک است، توان پیدا میکند که تغییر ایجاد کند، به پوچی نمیرسد. اینها را خدای سبحان در یک رفتار و گفتگوی عادی با دو زندانی دارد روشهای تربیتی را و عوامل اساسی نگاه را تبیین میکند. در ارتباطمان همین نوع بیان را باید به کار بگیریم. نمیخواهد معاد را جداگانه پررنگ کنیم، در ضمن افعال و گفتگوها معاد را پررنگ کنیم. در ضمن رفتارمان معاد را پر رنگ کنیم تا تأثیر گذار باشد. بحث معاد بحث خیلی عظیمی است که معاد از نگاه قرآن در نظام تربیتی و تغییر سبک زندگی چقدر اهمیت دارد.
«وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِي إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ» این ترک کردن هم شامل کنعانیانی است که غیر از یعقوب و خاندان یعقوب میخورد و استفاده میشود که دیگران اینها را قبول نداشتند و آنجا هم دین کفر بوده که استفاده میشود و بعضی هم این را نقل کردند. من از اینها جدا شدم، «تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ» هم مصر را شامل میشود، دورانی که آمد و هم کنهان. در عین حال که ترک کردم،«وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِي» من از دین آباء خودم تبعیت کردم. اولین بار است که یوسف(ع) خودش را معرفی میکند. تاکنون کسی نمیدانست یوسف از کجا آمده است. چون ابراهیم خلیل به واسطه آتش انداختن که نمرود انداخت، با اینکه دو نسل از آن ماجرا گذشته و بعد حضرت اسحاق و یعقوب بوده و بعد یوسف (ع) آمده است، اما مردم خاطره ابراهیم را میشناسند. مثل اینکه وقتی امام رضا(ع) به ولایتعهدی رسید، پس از امام رضا(ع) فرزندان امام رضا و نوادگان، همه را به عنوان ابن الرضا میشناختند. یعنی خود اینها شخصیت عظیمی بودند اما امام رضا عَلم شد و اینها به عنوان ابن الرضا شناخته میشدند. جریان ابراهیم خلیل تشخص پیدا کرد. هر انتسابی به ابراهیم برای مردم تداعی کننده رابطه با خدا بود که آن آتش عظیم در مقابل اراده الهی سرد شد. خود این تبیین و ارتباط، انس ایجاد میکند و ذهنها را برای قبول نزدیک میکند. تک تک الفاظی که در قرآن به کار آمده هدایتگری درونش است. یعنی من از یک مسیر روشن و نورانی آمدم و بدانید اگر دارم ادعای دینی را میکنم در مقابل دین شرک، ادامه همان دینی است که ابراهیم ابراز کرده بود. اسحاق و یعقوب ابراز کرده بودند.
«ما كانَ لَنا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَيْءٍ» یعنی اصلاً در وجود ما امکان شرک نیست. برای ما پسندیده نیست. هیچ مرتبهای از شرک! شرک خفی در وجود ما هست، شرک جلی نیست. شرک پنهان هست که این را از دین خارج نمیکند اما این توحید محض نیست. هیچ مرتبهای، نه شرک جَلی و نه شرک خفی در وجود ما نیست. علامه در المیزان بیان خیلی زیبایی در این مورد دارند. اگر دوستان مایل هستند مراجعه کنند. «ذلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنا وَ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ»
شریعتی: خیلی نکات خوبی را شنیدیم. تنها قصه حضرت یوسف را نمیخوانیم بلکه تفسیر قرآن هم هست. پی میبریم که این کتاب چگونه ما را هدایت میکند و مسیر زندگی را به ما نشان میدهد.
امروز صفحه 429 قرآن کریم، آیات 8 تا 14 سوره مبارکه سبأ را تلاوت خواهیم کرد. چقدر خوب است که ثواب تلاوت این آیات را به روح بلند امام کاظم(ع) هدیه کنیم. امام کاظم(ع) باب الحوائج هستند. انشاءالله به برکت این آیات نورانی و نام و یاد امام کاظم، باب الحوائج خداوند به همه مریضها شفای عاجل عنایت کند و لباس عافیت بر تنشان بپوشاند. این هفته قرار است از امام موسی صدر در برنامه یاد کنیم.
«أَفْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِي الْعَذابِ وَ الضَّلالِ الْبَعِيدِ «8»
أَ فَلَمْ يَرَوْا إِلى ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَيْهِمْ كِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِكُلِّ عَبْدٍ مُنِيبٍ «9»
وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلًا يا جِبالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَ الطَّيْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ «10»
أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ وَ قَدِّرْ فِي السَّرْدِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّي بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ «11»
وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ وَ أَسَلْنا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ مَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعِيرِ «12»
يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ مَحارِيبَ وَ تَماثِيلَ وَ جِفانٍ كَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِياتٍ اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُكْراً وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ «13»
فَلَمَّا قَضَيْنا عَلَيْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلى مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ ما لَبِثُوا فِي الْعَذابِ الْمُهِينِ «14»
ترجمه : آيا او (دانسته) بر خدا دروغى بسته يا جنونى در اوست؟ (نه، چنين نيست) بلكه كسانى كه به آخرت ايمان ندارند در عذاب و گمراهى دورى (از نجات و حقّ) هستند. آيا به آن چه از آسمان و زمين، پيش رو و پشت سرشان است نگاه نكردند؟ اگر بخواهيم آنان را در زمين فرو مىبريم يا قطعههايى از (سنگهاى) آسمان را بر سرشان فرود مىآوريم، همانا در اين (تهديد) براى هر بندهى توبه كارى عبرت قطعى است. و همانا داوود را از سوى خود فضيلتى داديم (و گفتيم:) اى كوهها! با او (در تسبيح خدا) هم نوا شويد و (اى) پرندگان! (همراهى كنيد) و آهن را براى او نرم كرديم. (و گفتيم:) زرههاى كامل و فراخ بساز و بافت آن را درست اندازهگيرى كن. و كار شايسته انجام دهيد، همانا من به آن چه عمل مىكنيد بينا هستم. و براى سليمان باد را (رام و مسخّر كرديم) كه صبحگاهان مسير يك ماه را مىپيمود و عصرگاهان مسير يك ماه را، و براى او چشمهى مس (گداخته) را روان ساختيم و گروهى از جنّ پيش روى او به اذن پروردگارش كار مىكردند؛ و هر يك از آنان كه از فرمان ما سرپيچى مىكرد او را از عذاب فروزان مىچشانديم. جنّيان، هر چه را كه سليمان مىخواست از محراب و تمثال و ظروف بزرگ مانند حوضچه و ديگهاى ثابت برايش مىساختند. اى خاندان داوود! شكر (اين همه نعمت را) بجا آوريد. امّا اندكى از بندگان من سپاسگزارند. پس چون مرگ را بر سليمان مقّرر داشتيم، كسى جنّيان را از مرگ او آگاه نساخت مگر جنبندهى زمين (/ موريانه) كه عصايش را (به تدريج) مىخورد، پس چون سليمان به زمين افتاد جنّيان دريافتند كه اگر غيب مىدانستند، در آن عذاب خوار كننده (كارهاى سخت) نمىماندند.
شریعتی: انشاءالله زیارت مشهد الرضا و زیارت کاظمین نصیب همه دوستان ما شود. از امام موسی صدر بشنویم. انشاءالله خبرهای خوبی از سلامت ایشان به ما برسد، این شخصیتی که هرچقدر از ایشان بگوییم کم گفتیم.
حاج آقای عابدینی: من اول یک قصهای را از ایشان بگویم که بسیار شنیدنی است. ایشان به کشورهای مختلفی رفت و آمد داشتند. لذا دشمن هم دنبال این بود که راهی پیدا کند تا بتواند اینها را تخطئه کند. یک دخترخانم مسیحی جلوی ایشان میآید و دست دراز میکند که دست بدهد. دوربینها همه مشغول بودند، دستش را به سینه میگذارد و اظهار ادب میکند. دختر خانم این سؤال را میکند که بخاطر اینکه من نجس هستم با من دست نمیدهید؟ جملهای ایشان دارد میگوید: من بخاطر اینکه طهارت و کرامت شما حفظ شود با شما دست نمیدهم. او میخواست بگوید این مسأله است و بعد این را در بوق و کرنا کنند و بتوانند ایشان را در بعضی ارتباطات تحت فشار قرار بدهند. اما ایشان با یک نگاه زیبا این را بیان کردند. شرافت زن در این ارتباطات نیست. همین مسأله در حجاب و روابط دیگر هست. این محدودیتهایی که دین میگذارد فشار بر زن نیست، بلکه تکریم زن است. در نگاه غربی زن یک کالای مصرفی است. خانمی را دیدم که وقتی میخواستند از ایشان مصاحبه بگیرند، یک خرده لباس ایشان باز بود. گفته بودند لباستان را مقداری بپوشانید. خانم میگفت: اولین بار بود که میگفتند: قدری خودت را در مصاحبه بپوشان، معلوم میشود اندام من مطلوب نیست برای این مصاحبه و خودم مطلوب هستم! خیلی برایش جذاب بود. اگر به نگاه فطری برگردیم اینها میتواند یک وجودی را تکان بدهد. ایشان صحبتهایی در مورد غدیر دارند. در رابطه با غدیر یک سخنرانی زیبایی دارند، میفرمایند: پیام غدیر این است که ما تابع اراده خدا باشیم. یعنی خدایا من در حکومت عقلم را منتهای نگاهم قرار نمیدهم. عقلم مرا به اینجا میرساند که تابع تو باشم. پس پیام غدیر این است که تابع اراده خدا باشیم نه تابع خودخواهی و هوس خود! یعنی وقتی خدا را حاکم کردیم و گفتیم: میخواهیم حاکمیت خدا در اجتماع محقق شود، یعنی خدایا ما ارادهمان را تحت اراده تو قرار میدهیم با عقلمان. با عقل به این میرسیم که تو حاکم باشی. غدیر یعنی آزادی از غیر خدا! این بیان خیلی بیان زیبایی است.
آیاتی که تلاوت شد، خیلی زیباست. در نگاه قرآنی انبیای ما در عین اینکه کارشان تبیین علم نبود و هدایتگر بودند اما گردنههای اصلی علم را توجه و عنایت داشتند و از جانب خدای سبحان مأمور به ابراز بعضی نکات بودند. در قصه حضرت آدم عرض کردیم که حروف معجم معجزه آدم است. یعنی حروف معجم که گفتگو با آن صورت گرفت و انسان توانست مقاصدش را با لفظ منتقل کند و میتواند انسان را از حیوانات جدا کند، معجزه آدم بود. در این صفحه چند معجزه را بیان میکند از جمله اینکه ما به داود(س) از فضلمان دادیم به گونهای که همراه داود کوهها و پرندگان هم صدا و هم ناله میشدند. یعنی انسان میتواند به گونهای باشد که کوه و پرندگان و هستی همراه او در وجودش باشند. «وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ» آهن را برای او نرم کردیم، که این آهن میتوانست در دست داود نرم شود. اینها نظام علمی عالم است. برای داود طوری قرار دادیم «أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ وَ قَدِّرْ فِي السَّرْدِ» میتوانست ظروف بزرگ درست کند، میتوانست زره ببافد. بافتن زره با آهن خیلی سخت است. برای سلیمان طوری قرار دادیم که باد را تحت تصرف او قرار دادیم. در یک صبح به اندازه یک ماه حرکت میکرد و در یک عصر به اندازه یک ماه حرکت میکرد. اینها تصرف در نظام علمی است یعنی راه را باز کردند و افق را نشان میدهند. ظرفیتهای ارتباط انسان با عالم را نشان میدهند. جن را تحت تسخیر قرار گرفته بود، به گونهای که برای سلیمان محاریب درست میکردند. اینها تندیس و تماثیل درست میکردند. «جِفان» حوضچههای بزرگ درست میکردند. یاد میگیریم انبیاء در عین اینکه در نظام هدایتگری دست داشتند، گاهی به مناسبت اینکه نشان بدهند مبدیء اینها از آنجاست، لذا خدای سبحان به دست آنها بسیاری از نظامات علمی را آشکار کرده که قبلاً اشاره کردیم.
شریعتی: دعا بفرمایید و آمین بگوییم.
حاج آقای عابدینی: انشاءالله به برکت امام کاظم(ع) که باب الحوائج است حاجت جوانان ما که ازدواج و اشتغال است، برآورده شود. انشاالله به برکت امام کاظم(ع) خدای سبحان همه ما را از وسوسههای شیطان حفظ کند.
شریعتی: «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمدٍ و آله الطاهرین»
هدایت شده از برنامه تلویزیونی سمت خدا
10-06-97.mp3
12.8M
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا
👤 #حجت_الاسلام_عابدینی
📚 با موضوع سیره ی تربیتی حضرت یوسف علیه السلام در قرآن کریم - شرح آیات ۳۷ و ۳۸ سوره مبارکه یوسف
🗓 شنبه دهم شهریور ماه
🗂 حجم : ۱۲.۲ مگابایت
💠 @samtekhoda3