الآن ما با مخالفین خودمان چطور برخورد میکنیم؟ پیامبر عزیز ما سیزده سال در مکه بودند و بعد به مدینه مهاجرت کردند. در مدینه دو گروه زندگی میکردند، یک گروه بت پرستانی بودند که تازه مسلمان شده بودند و اینها دو قبیله بودند، اوس و خزرج که این دو اسم را مردم ما زیاد شنیدند. پیامبر بین آنها عقد برادری خواند و دعواهای 150 ساله گذشته را تمام کرد و یک نظام جدیدی در مدینه حاکم شد. گروه دیگر یهودیان بودند. یهودیان سه قبیله بودند. سه قبیله بزرگ، بنی قریظه، بنی نضیر، بنی قینقاع. اقتصاد مدینه دست این سه قبیله بود. اینها چرا به اینجا آمدند؟ از صد سال قبل چون در کتابهایشان بشارتهایی را در مورد آمدن یک پیامبر در این منطقه خوانده بودند. صد سال قبل از منطقه فلسطین و شامات به این سرزمین مهاجرت کردند. حتی نشانه شهر مدینه هم در کتابهایشان بود. شهری است بین دو کوه با چه مختصاتی، بعضی نوشتند گروههایی به اشتباه رفته بودند در یک شهر دیگر مستقر شده بودند و بعد فهمیدند اشتباه کردند و به مدینه آمدند. به عشق پیامبری که در آخرالزمان ظهور میکند و او پایان بخش ادیان قبلی است و کامل کننده کتابهای آسمانی قبلی است. اینها به مدینه آمدند و در مدینه هم برجهایی را ساختند و محلههایی را ساختمان سازی کردند. قلعههایی داشتند. خارج از مدینه هم نسبت به مکه جای خوش آب و هوایی است. یک جایی به نام خیبر آنجا هم استحکاماتی داشتند. برای چه آمدند؟ برای اینکه به پیامبری که خواهد آمد ایمان بیاورند اما متأسفانه نشد. پیامبر اسلام آمد و قرآن را آورد و آنها هم میدانستند این همان پیامبر است که موعود است و وعده داده شده ولی از روی حسد تا تعصب به دلایلی بیشترشان ایمان نیاوردند و بعضی هم ایمان آوردند. اینها یک جبههای هستند مقابل اسلام. پیامبر عزیز اسلام همان روزهای اول که وارد مدینه شد سراغ رهبران این سه گروه یهودی رفت و از اینها خواست که ما مسلمان هستیم و جمعی به ما ایمان آوردند و موضع شما نسبت به ما چه خواهد بود؟ ما مخالفینی در مکه داریم. چه بسا آنها به ما حمله کنند. شما طرفدار ما هستید یا طرفدار دشمنان ما هستید یا بی طرف هستید. آنها گفتند یک چند روز به ما فرصت بدهید ما فکر میکنیم. مدتی گذشت و مجدداً دیداری پیش آمد و یهودیان مدینه بالاتفاق گفتند: ما نسبت به شما بی طرف خواهیم بود. ولی بخاطر اینکه در یک شهر زندگی میکنیم خوب است یک متن تفاهم نامهای را بنویسیم و پیامبر این کار را کردند که الآن در تاریخ هست که در یک شهر مسلمانان و یهودیان زندگی میکنند.
از طرفی یهودیان یک مشکلی هم از قبل داشتند و آن این بود که اینها خواستند تجارت بکنند، مشرکین اینها را آزار میدادند. امنیت جادهها به خطر میافتاد. پشت سر هم اینها رشوه میدادند و مالیاتهای سنگین میپرداختند تا این امنیت برقرار شود. شخصیتی به نام پیامبر اسلام آمده و اینها موقعیت را غنیمت شمردند و گفتند: خوب است این پیمان را ببندیم. یک پیمانی برای همزیستی مسالمت آمیز در شهر مدینه بستند. گفتند: ما نمیخواهیم مسلمان باشیم ولی میخواهیم در یک شهر زندگی کنیم. بندهای تفاهم نامه این بود که یهودیها با مسلمانها در یک شهر زندگی میکنند، رفت و آمد میکنند. اگر کسانی از بیرون به این شهر حمله کردند و ضرورت اقتضاء کرد، یهودیها به کمک مسلمانها میآیند. اینها را هر سه گروه یهودی امضاء کردند. این حرکت خوبی بود و پیامبر خوشحال بود. درست است مسلمان نشدند ولی از داخل شهر مدینه پیامبر خاطر جمع است. ماجرایی پیش آمد که یهودیها از پیمانی که بسته بودند، پشیمان شدند. آن ماجرا گسترش پر سرعت اسلام بود. نگاه کردند چند ماه نگذشته یهودی مسلمان میشود، بت پرست مسلمان میشود، آوازهی اسلام به هرجا میرسد با استقبال روبرو میشود. آرام آرام شروع به کارشکنی کردند. دوسال یهودیها با مسلمانها همزیستی داشتند ولی موردی اذیت و آزار میکردند. پیامبر هم حوصله میکرد و صبوری به خرج میداد و اینها را به حساب شخص میگذاشت نه به حساب تشکیلات. گفت: اصلشان با ما پیمان بستند و امضاء کردند. موردی همان نفر را تنبیه میکردند. قانونی در قرآن هست به نام «لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُون» (بقره/279) ظلم نکنید و زیر بار ظلم هم نروید. هردو بد است. ما در نهضت امام حسین(ع) همین را میگوییم. مکتب امام حسین(ع) این را به ما آموخت. نه به کسی ظلم کن و نه به زیر ظلم برو که این مرام حسین است!
پیامبر همان افراد را کیفر میداد و مجازات میکرد به حساب بقیه نمیگذاشت. اما از دو سال که گذشت آرام آرام حالت تشکیلاتی پیدا کرد. مخالفت یهودیها با مسلمانها حالت تشکیلاتی پیدا کرد. یهودیها جمعیت زیادی هستند ولی از گسترش اسلام وحشت دارند. یک ماجرای دیگر هم پیش آمد، دو تا از دانشمندان یهودی هم مسلمان شدند. آنها وحشت را زیاد کردند. یکی اسمش عبدالله بن سلام است که در تفسیر بعضی از آیات قرآن به این اسم اشاره شده است. یکی به نام مخیریق که هردو دانشمند هستند. اینها که مسلمان شدند یک حالت پریشانی بین یهودیان پیش آمد که چرا؟ مثلاً مخیریق دانشمندی ثروتمند بود. روز شنبه بیرون از شهر رفت برای کاری، وارد مدینه شد. پرسید: چرا شهر خلوت است؟ گفتند: مسلمانها به جنگ رفتند. جنگ احد روز شنبه بود. مخیریق هم یهودیها را در معبد جمع کرد و گفت: ما که میدانیم این پیغمبر حق است، علائمش هم در کتاب ما هست. کتاب و رفتار و مکتبش، بیاییم مسلمان شویم! بزرگان یهودی گفتند: بر فرض هم حرف شما درست باشد، امروز شنبه است و تعطیل است. ما نمیآییم! مخیریق هم گفت: من میروم جبهه و وصی خودم را پیامبر اسلام قرار میدهم. اموالم را هم به او خواهم بخشید. بعد از من، اگر کشته شدم دعوایی سر دارایی من نباشد. چون باغهای زیادی داشت. به جنگ احد آمد و مسلمان شد و دارایی خودش را به پیامبر داد و پیامبر را وصی و صاحب اختیار دارایی خودش قرار داد. شمشیر به دست گرفت و به شهادت رسید.
عصر روز احد که پیامبر سر پیکر شهدا میآمد، اصحاب دیدند پیامبر کنار یک پیکری گریه میکند که او را نمیشناسند. گفتند: یا رسول الله! ما که میآمدیم چنین کسی همراه ما نبود. فرمود: این شهیدی است که بدون خواندن دو رکعت نماز وارد بهشت میشود. ما هم در دفاع مقدس خودمان داشتیم کسانی را که یک انقلابی در آنها به وجود آمد و راه افتاد از تهران، شیراز، مشهد به جبهه آمد. همان شب اول، روز اول یک موشکی آمد و به شهادت رسید. مخیریق شهیدی است که بدون خواندن دو رکعت نماز وارد بهشت میشود. این خاطرهها باعث شد که یهودیها یک مقدار احساس خطر بکنند. یهودیها سه طایفه بودند. هر سه طایفه اینبار شروع کردند و اقدامات تشکیلاتی کردند. تا حالا انفرادی آزار میدادند. مسلمانها دو گروه بودند، اوس و خزرج! اینها این دو گروه را علیه هم تحریک میکردند. خاطرات ده سال قبل، بیست سال قبل، سی سال قبل را اینها دوباره زنده میکردند. چه کسی موفقیت بیشتری دارد. اینها را تحریک میکردند. پیامبر هم صبوری به خرج میداد. مسلمانها را جمع کرد. آنقدر آنها را موعظه کرد که همه با صدای بلند شروع به گریه کردند. از خدا عذرخواهی کردند. پیامبر فرمود: شما مسلمان هستید. مسلمان نباید کینه داشته باشد. اینها ضربههایی است که در این دو سال یهودیها میزنند ولی موردی. از این به بعد تشکیلاتی شده است. تشکیلاتی یعنی چطور؟ مثلاً چهل نفر از یهودیها از مدینه آمدند مکه با چهل نفر از مشرکین، هشتاد نفر گفتگو کردند و نتیجه این گفتگو ترور پیغمبر بود. نحوه کشتن پیامبر را هم طراحی کردند. مثلاً گفتند: پیغمبر را به مهمانی دعوت میکنیم پای دیواری مینشانیم، از آن بالای پشت بام هم یک سنگ سنگینی را طراحی کرده بودند، شاید تمرین کردند چند بار که این کار جواب میدهد یا نه. که این سنگ را بیاندازند و پیغمبر را بکشند. پیامبر در این دو سال با یهودیها رفت و آمد میکردند. با آنها معامله میکردند. به خانه آنها میرفت. حتی خواندم که به مدارس آنها میرفت. جاهایی بود که یهودیها مکتب و دین خودشان را به دانشآموزان و دانشجویان یاد میدادند. حضرت میرفتند سر میزدند ببینند آنها چه آئینی را یاد میدهند؟ گاهی آنها را به اسلام دعوت میکردند. گاهی از یهودیها قرض میگرفتند. یعنی مناسباتشان مناسبات انسانی بود. هیچوقت پیامبر کسی را مجبور به اسلام آوردن نمیکرد. رفت و آمدهای خیلی عادی داشتند. حالا تصمیم گرفتند پیامبر را بکشند.
پیامبر را به مهمانی دعوت کردند. پیامبر هم با جمعی از اصحاب آمدند و نشستند همانجایی که مشخص شده بود. مدتی زیادی نگذشت که پیامبر بلند شد رفت. یهودیها به مسلمانها گفتند: رهبر شما کجا رفت؟ گفتند: نمیدانیم شاید مثلاً رفته دستشویی، آنها هم متوجه نشدند. زمان گذشت و دیدند پیامبر نیامد. یکباره پیامبر آمد وارد مدینه شد و مسلمانها را آماده باش داد. فرمود: به جنگ یهودیها میرویم. از کجا پیامبر مطلع شد؟ از طریق جبرئیل. همانطور که نشسته بود جبرئیل خبر داد که شما این منطقه را ترک کن. ما اگر قطعهای و برشی از این را نشان بدهیم یک معنا دارد، وقتی جریان را تعریف میکنیم یک مفهوم دیگری دارد. پیامبر مناسباتش با همه انسانها، مناسبات انسانی، اخلاقی و با صبوری است. اما آنها وقتی بخواهند رهبر مسلمانها را بکشند، این قصه در آیات سوره حشر آمده است. مسلمانها آمدند و قلعههای آنها را محاصره کردند و آنها هم متوجه شدند که پیامبر از یک طریقی مطلع شده است.
منافقین هم که در آینده صحبت خواهیم کرد با یهودیان همدست شدند. یهودیان میخواستند اعلام پشیمانی کنند، منافقین گفتند: نه، قلعههای شما خیلی محکم است. بایستید و کوتاه نیایید. ولی علیرغم این یهودیها دیدند نه! مسلمانها محکم ایستادند، قرآن این را میفرماید: یهودیان مجبور شدند با دست خودشان خانههای خودشان را خراب کنند و بعد تسلیم شدند. پیامبر فرمود: باید این منطقه را ترک کنید. فقط چیزهایی که قابل نقل هست، میتوانید به اندازه یک بار شتر ببرید. این یک برخورد با مخالف است.
مثلاً یک جوان مسلمان به طرفداری از بانویی مسلمان که آمده بود زرگری، یهودیان از قدیم طلافروش بودند. یک بانوی مسلمان در ساعت خلوتی روز آمده بود طلا بخرد. جوانهای یهودی هم دیدند خلوت است، خواستند سر به سر این خانم بگذارند. یک جوان با غیرت هم آنجا پیدا شد و با اینها جنگید و این ماجرایی شد. پیغمبر فرمود: نه، اینطور نیست که ما کوتاه بیاییم و حاضر شویم به یک زن مسلمان توهین شود. یک جوانی از ما را بکشند، نه، ما این نوع زندگی را تحمل نمیکنیم. یهودی باشند! ما آنها را مجبور به مسلمان شدن نمیکنیم. اینطور هم نیست که بتوانیم تحمل کنیم که هرکاری دلشان خواست بکنند. یک حرکت دیگر هم یکی از قبایل یهودی نشان داد و آن همدستی با مشرکان در جنگ احزاب است. جنگ احزاب دشوارترین جنگ پیامبر است. اسلام هرچه دشمن داشت که خود آنها هم در مسائلی با هم اختلاف داشتند، در این جنگ متحد شدند. به پیشنهاد سلمان فارسی خندقی کنده شد و جنگ احزاب شروع شد. داخل شهر چه کسانی هستند؟ یهودیها و مسلمانها، یهودیهایی که پیمان نامه امضاء کردند. اینها آمدند در خفا و محرمانه پیغام فرستادند برای مشرکین که شما از بیرون حمله کنید و ما هم از درون. رهبر یهودیها را جمع کرد و آن پیمان نامه را پاره کرد. گفت: اصلاً این دیگر اعتباری ندارد. پیامبر عزیز ما هم بعد از تمام شدن جنگ احزاب و اینکه جنگ احزاب به نفع مسلمانها تمام شد، با دست یداللهی امیرالمؤمنین(ع) آن قهرمان عرب کشته شد و شب هم به امداد الهی طوفان آمد و آنها وحشت کردند و منطقه را ترک کردند.
جنگ احزاب کشته زیادی ندارد. از دو طرف کمتر از بیست نفر کشته شدند. جنگهای پیامبر غالباً تعداد کشته زیاد ندارد. مسلمانها از دشمن خیالشان راحت شده و پیامبر فرمود: هنوز به خانهها نرفتیم باید برویم حساب یهودیها را برسیم. یک گروه دیگر از یهودیان را به این دلیل، فرمود: شما این منطقه را باید ترک کنید. آنها هم عذرخواهی کردند و پیامبر عذرخواهی آنها را قبول نکرد. داوری یکی از مسلمانها را قبول کردند. گفتند: داوری سعد بن معاذ را در مورد خودمان قبول میکنیم. سعد بن معاذ هم داوری کرده که مردان آنها کشته شوند و زنان آنها به اسارت برده شوند یا منطقه را ترک کنند. یک داوری سختی کرد. بعضی از آبرومندان مسلمان را واسطه قرار دادند، باز پیغمبر توجه کرد و بعضی از آنها را صرف نظر کرد ولی آنها هم منطقه را ترک کردند. یعنی شهر مدینه را ترک کردند. حالا بعضی از گروههای یهودی نشین مدینه به سمت شام آمدند. بعضی هم به خیبر رفتند. این بار از آنجا توطئه میکردند که در آینده هم باز پیامبر سراغ خیبریها رفت. خیبریها در خیبر بودند و فاصله چند صد کیلومتری با مدینه داشتند ولی کارشکنی میکردند.
فکر میکنم در مورد یهودیها هم این اندازه کافی باشد. ماجرای خیلی طولانی دارد اما ما خواستیم بگوییم اولاً بشارت پیامبر اسلام در کتابهای آنها بوده است. ما در قصه سلمان فارسی میخوانیم که سلمان فارسی از یک کشیش که استادش بود شنید که الآن روزگاری است که پیامبری ظهور میکند، به سرزمین حجاز برو. شهری بین دو کوه، سلمان فارسی هم به مدینه آمد و داستانی که دارد. قرآن میفرماید: طوری پیامبر اسلام را میشناختند همانطور که بچههایشان را میشناسند. چون بهترین شناخت در این دنیا شناخت پدر و فرزند است. یعنی مطمئن بودم این پیامبر از طرف خداست. کتابش از طرف آسمان آمده است. علیرغم اینها لجاجت کردند. باز هم پیغمبر مدارا و صبوری کرد تا جایی که به صورت تشکیلاتی دست به اسلحه بردند. تصمیم گرفتند پیغمبر را بکشند یا مشترکاً با مشرکین به جنگ مسلمانها بیایند، پیغمبر هم از آنجا که عزت مسلمانها را میخواست، به سمت آنها رفت و اینها از آن منطقه بیرون رفتند. این برای یهودیها.
سراغ مسیحیها برویم. در مورد لجاجتهای یهودیها در دو سوره بقره و نساء آیاتی هست. اگر کسی میخواهد رفتارهای بد یهودیها را به خصوص در آن دوسال بداند، شبهه افکنی میکردند و فکر میکردند که چطور اعتقادات مسلمانها را سست کنیم؟ یا یک طرحی میریختند که مسلمانها را به تردید بیاندازند. هردو جنگ هم دو سال اول نرم و بعد جنگ سخت. مثلاً میگفتند: صبح که میشود برویم یک جمع یهودی مسلمان شویم و عصر که میشود منصرف شویم. این دو فایده دارد. یکی اینکه یهودیانی که تردید دارند از تردیدشان دست میکشند و میگویند: پس اسلام چیزی نداشت که اینها برگشتند. یکی مسلمانها متزلزل میشوند. از این کارها میکردند و توطئههای یهود را اگر کسی میخواهد بداند در سوره بقره هست و گاهی هم در سوره نساء آمده است. اما قرآن نسبت به مسیحیها نظر خوشبینانهتری دارد. ما مسیحی در مدینه یا در سرزمین حجاز کم داریم. مسیحیها بیشتر در سرزمین شامات و فلسطین و مقداری هم در سرزمین حبشه هستند که آنوقت هم به داد مسلمانها رسیدند. پیامبر اسلام براساس آیات قرآن، از سال هشتم به بعد که مکه هم فتح شده و آوازه اسلام به دنیا رسیده و استحکاماتی پیدا کردند، شروع کرد پیشنهاد گفتگو و مذاکره با مسیحیها، افرادی را به همراه نامه فرستاد، یکی با علما و دانشمندان مسیحی، یکی با زمامداران مسیحی و آنها را به اسلام دعوت کرده است. آدم وقتی این نامهها را میخواند و حاصلش را در مجموع نتایج درخشانی داشته و مسیحیان مسلمان شده در مجموع خیلی بیشتر هستند از یهودیان مسلمان شده. دینی هم که به اسلام نزدیکتر است. مسیحیها تقریباً ششصد سال ما با فاصله دارند، یهودیها دو هزار و اندی فاصله دارند.
نامههایی که پیامبر به زمامداران مسیحی، مثل قیصر روم نوشته است را عرض کنم. این نامه به زمامدار مصر است، زمامدار مصر زیر نظر زمامدار روم است ولی هردو مسیحی هستند. «بسم الله الرحمن الرحیم، من محمد بن عبدالله» نامهای است از محمد فرزند عبدالله(ص) «إلی المُقَوقس عظیم القبط» به مُقوقس بزرگ قبطیها! «سلام عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی» سلام بر هرکه هدایت را پذیرفت. «أمّا بعد، فإنّی أدعوک بدعایة الإسلام» من شما را دعوت میکنم به دعوت اسلام، مسلمان شوید، در امان و سالم میمانید. خداوند دو اجر به شما میدهد. یکی برای مسلمان شدن خودت و یکی برای مسلمان شدن اهالی مصر. اگر هم قبول نکردی، گناه گمراهی مردم به عهده توست. رهبری هر کشور و مسائل فرهنگی آن کشور به عهده اوست. بعد حضرت این آیه را آوردند. «و یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلی کَلِمَة سَواء بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ» (آلعمران/64) بیایید در مورد مشترکات حرف بزنیم. کلمهای که هردو ما قبول داریم و آن اینکه خدا یکی است و برای خدا شریک قائل نباشیم، اگر هم شما قبول نکردید، همه شاهد باشند ما بر دین خودمان ثابت قدم خواهیم ماند. مُقوقس هم به فرستاده پیامبر احترام کرد و به کاتب خود گفت: یک نامه به عربی با این مضمون بنویس. هدایایی با نامه همراه کرد. درود بر تو! من نامه تو را خواندم، از مقصد تو آگاه گردیدم و حقیقت دعوت تو را دریافتم، من دانستم که پیامبری ظهور خواهد کرد ولی تصور من این بود که از شامات خواهد بود. مقدم فرستاده شما را گرامی داشتم و در پایان هم هدایایی فرستاد.
نامه به قیصر روم، «بسم الله الرحمن الرحیم. من محمد عبدالله ورسوله إلى هرقل عظیم الروم» هِرقل که قیصر روم بود. «سلام على من اتبع الهدى» سلام بر هرکس که هدایت را پذیرفت. من شما را به اسلام دعوت میکنم. اگر شما اسلام بیاورید دو اجر میبرید. «أسلم تسلم. أسلم یؤتک الله أجرک مرتین، فإن تولیت فإن علیک إثم الاریسیین» یکی برای خودت و یکی برای مردمی که به دنبال شما خواهند آمد. اگر هم نپذیرید گناه مردم منطقه شما بر عهده شماست. باز همان آیه را خواندند: «قُلْ یَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ» ای مسیحیها و یهودیها روی مشترکات بیایید. ما در مورد خدا مشترک فکر میکنیم. مذاکره و گفتگو کنیم. قیصر روم هم نامه را باز کرد و دید بسم الله نوشته است، گفت: این نشانه مسلمانها است. از کسی که نامه را آورده بود پرسید: از ویژگیهای پیامبرتان برای من تعریف کنید. او هم تعریف کرد او از خانواده اصیل است. از دروغ پرهیز میکند. پیروان او رو به فزونی هستند. طبقه اشراف با او مخالف هستند. افرادی عادی و متوسط خواهان او هستند. اینها ویژگیهای پیامبر ما هست.
قیصر روم گفت: اگر این گزارشها صحیح باشد حتماً او پیامبر موعود است. من اطلاع داشتم چنین پیامبری هست! یک کسانی در مدینه آمدند و قبول نمیکنند، قیصر روم یک فرد سیاسی است. مثل خود مشرکین که عموی پیغمبر اسلام را تا سالها نپذیرفت. ولی یک کسی از قَرن آمده و میپذیرد. این هم نشان دهنده آزادی انسان است، هم نشان دهنده این است که آزادی در اسلام است که پیامبر کسی را مجبور نمیکرد. ایشان میگوید: من میدانستم و اطلاع داشتم چنین پیامبری ظهور میکند، من حاضر هستم در برابر او خضوع کنم و به عنوان احترام پای او را شستشو دهم. من پیشبینی میکنم که آئین و حکومت او سرزمین روم را خواهد گرفت. اینهایی که میخوانم از کتاب مکاتیب الرسول مرحوم آیت الله احمدی میانجی است. از کسانی که نامههای پیامبر را گردآوری کردند یکی فیض کاشانی است و کاملتر از او آیت الله احمدی میانجی است که نامههای پیامبر را گردآوری کرده و الآن هم تجدید چاپ شده است، انتشارات دانشگاه علوم حدیث چاپ کرده است. پس از آن نامههای ائمه، مکاتیب الائمه. چون یکی از روشهای تبلیغ و تربیت نامه است. الآن هم که با بودن فضای مجازی فراهمتر شده است. امیرالمؤمنین برای پسرش نامه مینویسد با اینکه میتواند مهمانی به خانه پسرش برود یا پسرش را دعوت کند اما اثری که نامه دارد چیز دیگری است. وقتی نامه مینویسیم دقت میکنیم، بعد میدانیم این اثر خواهد ماند چه بسا صد سال و دویست سال این نامه بماند. خود پیامبران هم نامه مینوشتند. پیامبر عزیز ما تعداد نامههایش خیلی زیاد است. آدرس این نامهها در این کتاب است. مکاتیب الرسول، بعضی هم در کتاب «فروغ ابدیت» آیت الله سبحانی است. بعضی هم در تفاسیر آمده است ولی من بیشتر از این دو کتاب نقل کردم.
شریعتی: خدا را شکر میکنم در این یک سالی که ما توفیق داشتیم در محضر حاج آقای نظری منفرد بودیم، بخشی از نامههای ائمه و پیامبر را مرور کردیم.
حاج آقای بهشتی: کتاب «المراجعات» بهترین کتاب درباره مسائل بین شیعه و سنی است. دوعالم یکی در سوریه و یکی در مصر هستند، به صورت نامه مسائل بین شیعه و سنی را با هم رد و بدل میکردند. فرصت داشتند، کتابخانه بوده، زمان داشتند، این از مناظره حضوری خیلی بهتر و ماندگارتر است.
شریعتی: خیلی نکات خوبی را شنیدیم. امروز صفحه 360 قرآن کریم، آیات 3 تا 11 سوره مبارکه فرقان را تلاوت خواهیم کرد.
«وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ وَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً «3»
وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذا إِلَّا إِفْكٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً «4»
وَ قالُوا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَها فَهِيَ تُمْلى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا «5»
قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ كانَ غَفُوراً رَحِيماً «6»
وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشِي فِي الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً «7»
أَوْ يُلْقى إِلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْها وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً «8»
انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا «9»
تَبارَكَ الَّذِي إِنْ شاءَ جَعَلَ لَكَ خَيْراً مِنْ ذلِكَ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ يَجْعَلْ لَكَ قُصُوراً «10»
بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيراً «11»
ترجمه: (مشركان) به جاى او خدايانى گرفتند كه هيچ چيز نمىآفرينند، ولى خود آفريده شدهاند. (اين معبودهاى دروغين حتّى) مالك هيچگونه ضرر و نفعى براى خود نيستند و (براى ديگران) اختيار مرگ و حيات و قيامت را ندارند. و كسانى كه كافر شدند، گفتند: اين قرآن جز افترايى كه او بر خدا بسته است چيزى نيست و گروه ديگرى او را بر اين كار يارى كردهاند. پس به راستى (با اين سخن) ظلم و دروغى بزرگ را مرتكب شدهاند. و (كفّار) گفتند: (قرآن) افسانههاى پيشينيان است كه او براى خود نسخهاى نوشته و هر صبح و شام بر او ديكته مىشود. بگو: (اين قرآن را) كسى فرستاد كه اسرار را در آسمانها و زمين مىداند، قطعاً او آمرزنده و مهربان است. (كفّار) گفتند: اين چه پيامبرى است كه غذا مىخورد و در بازارها راه مىرود؟ چرا فرشتهاى به سوى او نازل نشده است تا همراه او بيم دهنده باشد (و ادّعاى او را تأييد كند)؟ يا (چرا) به او گنجى عطا نشده، يا چرا براى او باغى نيست تا از (محصولات) آن بخورد (و امرار معاش كند)؟ و ستمگران (به مؤمنان) گفتند: شما جز مرد سحر شدهاى را پيروى نمىكنيد. بنگر كه چگونه براى تو مَثَلها زدند (و تو را چگونه وصف كردند) پس گمراه شدند؛ در نتيجه نمىتوانند راهى (به حقيقت) بيابند. مبارك است خدايى كه اگر اراده كند، بهتر از آنچه آنها توقّع دارند، براى تو قرار مىدهد، باغهايى كه از زير درختان آن نهرها جريان دارد و قصرهايى را براى تو قرار مىدهد.(نه تنها تورا باور ندارند) بلكه قيامت را انكار كردهاند، و ما براى منكران قيامت آتشى فروزان و سوزان آماده كردهايم.
شریعتی: اگر نکتهای هست بفرمایید.
حاج آقای بهشتی: یادی از حضرت آیت الله العظمی بروجردی بکنیم. از کسانی ایشان را خیلی ستایش میکرد شهید مطهری است. در نوشتههای شهید مطهری، کلمه آیت الله بروجردی را جستجو کنیم، فراوان است. از جمله این نکته که آیت الله العظمی بروجردی آرزو داشت مدارس زیادی که هم دین و هم علم را به دانشآموزان بیاموزند. یعنی خروجی آن مدارس یک مدارس دینی بود که از نظر علمی فوق العاده، از نظر دینی هم تربیت شده باشد.
در مورد بحثمان یک جمعبندی داشته باشیم که پیغمبر کجاهای این حرکت را تقوا تذکر داده است؟ جاهایی بوده در برخورد با یهودیها که مسلمانها پیشنهادات شدید میدادند اما پیغمبر فرمود: تقوا به ما اجازه نمیدهد. یک نفر خلافی انجام داده، تا آنجا که امکان داشت پیامبر مدارا میکرد، صبوری میکرد یا همان نفر را، در رابطه با مسیحیها هم نرسیدیم بگوییم. مسیحیان نجران که تعداد شصت و خردهای مسیحی در مدینه آمدند و یک هفته گفتگو کردند و آخر زیر بار نرفتند و به مباهله انجامید. روز مباهله که فهمیدند پیامبر با چه کسانی همراه شده ترسیدند و پیشنهاد مصالحه دادند به جای مباهله. پیغمبر مصالحه را قبول کرد. یعنی اینجاها از جاهایی است که پیغمبر تقوا به خرج داده است. شدت عملی که افراط گرایانه باشد انجام نداده است. پیغمبر قبول کرد و بعد صلحنامهای نوشتند با همان مسیحیان نجران که هیچ اوسقفی تغییر نمیکند، هیچ راهبی تغییر نمیکند، همه مسیحیها سر جای خودشان هستند. آداب خودشان را انجام بدهند. ما کسی را اجبار نمیکنیم که مسلمان شوند. منتهی طبق همان عهدنامهای که ما انجام دادیم آنها باید حقوق و مالیاتی را پرداخت کنند و ضمناً در امنیت خواهند بود. یک جلسه هم باید در مورد منافقین صحبت کنیم که خیلی پیچیده است.
شریعتی: دعا بفرمایید.
حاج آقای بهشتی: از خدا میخواهیم که سعادت دنیا و آخرت را به فرد و جامعه ما بدهد. فصل تابستان است و سفرها زیاد شده است. برای سلامت مسافران دعا کنیم که سفرهای خوش و پر بهایی داشته باشند و بالاترین دعا، دعا برای ظهور امام زمان(ع) است.
شریعتی: برای موفقیت کنکوریهای عزیز هم دعا کنیم.
چو میتوان به صبوری کشید جور عدو *** چرا صبور نباشم که جور یار کشم
هدایت شده از برنامه تلویزیونی سمت خدا
97-4-3-حجت الاسلام بهشتی.mp3
10.8M
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا
👤 #حجت_الاسلام_بهشتی
📚 با موضوع : تقوای الهی در قرآن کریم (تقوا در برخورد با اهل کتاب)
🗓 یکشنبه سوم تیر ماه
🗂 حجم : ۱۰.۲ مگابایت
💠 @samtekhoda3
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه : سیری در صحیفه سجادیه امام زین العابدین (علیهالسلام) - شرح دعای هشتم
كارشناس : حجت الاسلام والمسلمين فرحزاد
تاريخ پخش : 04-04- 97
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
شریعتی: سلام میکنم به همه بینندهها و شنوندههای نازنینمان، به سمت خدای امروز خوش آمدید. انشاءالله هرجا که هستید تنتان سالم باشد و قلبتان سلیم و خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقای فرحزاد سلام علیکم. خیلی خوش آمدید.
حاج آقای فرحزاد: عرض سلام دارم خدمت جنابعالی و بینندگان و شنوندگان عزیز، آرزوی بهترینها را برای همه عزیزان داریم. سلام ویژه و مخصوص هم به عزیزانی داریم که از خارج کشور بیننده و شنوندهی برنامه ما هستند. هفته گذشته فراموش کردم تشکر بکنم. دهه آخر ماه رمضان در مسجد مقدس جمکران سخنرانی داشتم. از کشورهای مختلف و کشور خودمان برای دهه آخر اعتکاف شرکت کردند. از همه تشکر میکنم بسیار سازنده و مفید بود، ده روز در بهترین ایام شبهای قدر مهمان امام زمان بودند. سنت اصلی اعتکاف دهه آخر ماه رمضان است که پیامبر هم دهه آخر معتکف میشدند.
شریعتی: قرار هست به اتفاق فرازهای ناب و نورانی صحیفه سجادیه را با دعاهای بسیار دلنشین امام سجاد مرور کنیم و نکاتش را بشنویم. امروز وارد دعای هشتم صحیفه سجادیه میشویم.
حاج آقای فرحزاد: بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
باز هم تکرار کنیم چون دعای هفتم دعای فوق العادهای بود و مختصر و کوتاه هم بود. چقدر پیام دادند که به سفارش شما این دعا را حفظ کردیم. خیلی از بزرگان این دعا را در قنوت و نماز و هنگام خواب میخواندند. این دعا یک درس توحید است. دعای هفتم همه عالم را جمع میکند و به محضر خدای متعال میبرد. آنهایی که فقر دارند، تنگی سینه دارند، به بن بست رسیدند، ناهنجاریهای شدید دارند، خوف سلطان، حکومت جائر، زندانی دارند، این دعا را مداومت کنند. اگر گره باز هم نشود خدا یک آرامشی به آدم میدهد که ناهمواری هموار شود. حداقل آدم وقتی حکمت و اسرار را بفهمد، در روایت داریم انبیاء و اولیاء در حد اعلای ابتلاء بودند ولی بخاطر آن دید و نگرش و بینشی که خدای متعال میدهد توان تحمل را پیدا میکنند.
حضرت زهرا(س) برای مظلومیت حضرت امیر گریه میکردند، حضرت علی(ع) فرمودند: «ان ذلک لصغیرٌ فی ذات الله» تمام ابتلائات که بالاترین ابتلائات بوده ولی چون در راه و مسیر خداست، امتحان الهی است، خارج از قضا و قدر الهی نیست، امتحان الهی است برای ما و امت، اینها در مقابل عظمت خدا کوچک است. یعنی اگر بتوانیم این ارتباط را قشنگ با خدا برقرار کنیم، همه ظلمتها نور میشود. همه خارها گل میشود، همه ضعفها قوت میشود. آقا أباعبدالله(ع) موقعی که حضرت علیاصغر به شهادت رسیدند که خیلی مصیبت سنگینی بود ولی فرمود: «هَوَنَ عَلّى انّه بعَينِ اللّهِ» چون در مرئی و دید الهی است و خدا میبیند و او به همه چیز قادر است. او امتحانها را برای همه پیش آورده است. یعنی کار از جای بلندی است و میداند شهادت حضرت علی اصغر چه آثار و برکاتی در عالم دارد و سند مظلومیتی برای امام حسین هست که هیچکس نمیتواند خدشه وارد کند. اگر عین خواسته ما مستجاب نشد یک برکات و بینشی به ما نشان میدهد که آن بلاها سبک میشود.
میگویند: کسی عاشق کسی شد. معشوقش او را تهدید کرد که چنین و چنان میکنم و تو را این طرف و آن طرف میکشم. گفت: تو هم با من هستی؟ گفت: بله هستم. گفت: ببر هرجا میخواهی ببری.
هرکجا تو با منی من خوشدلم *** گرچه باشد قعر چاهی منزلم
اگر تو همراه من هستی به دست باکفایت خودت این کار را میکنی، تو عاشق من هستی و من هم عاشق تو هستم، چون تو همراه من هستی، هرکاری میخواهی بکن. در دعای «يَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَكَارِهِ» که همه گرهها را باز میکند، وقتی ببینیم خدا با ما هست و ما همراه او هستیم. «إِنَّ مَعِي رَبِّي سَيَهْدِينِ» (شعرا/62) این خیلی آرام میکند. انشاءالله دعای «يَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَكَارِهِ» که در مفاتیح، در فهرست نوشته «يَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَكَارِهِ» بعد از دعای توسل و قبل از دعای «الهی عظم البلاء» است. انشاءالله در خواندن این دعا مداومت کنند و به معانی آن توجه کنند.
اما دعای هشتم که دعای بسیار زیبا و بلندی هست، امام سجاد(ع) در 44 مورد خطرهایی که برای ما جدی هست، بلاها و ابتلاءها و ضررهایی که متوجه ما میشود یا رذایل اخلاقی که ممکن است برای ما پیش بیاید، از اینها به خدا پناه بردند. 44 مورد هست که از این موارد به خدا پناه میبرند که من مبتلاء به این صفات و رذایل اخلاقی نشوم. آقا امام سجاد(ع) میفرماید: «اللَّهُمَّ إِنىِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَيَجَانِ الْحِرْصِ» خدایا من به تو پناه میبرم از شور و شدت حرص، حرص آدم را زمین میزند. «وَ سَوْرَهِ الْغَضَبِ» از تندی و تیزی خشم، وقتی خشم بر انسان غالب شود هیچی را نمیشناسد. «وَ غَلَبَهِ الْحَسَدِ» به تو پناه میبرم از چیرگی حسد، مشکلات کل دنیا این است که ما خیر دیگران را نمیخواهیم. میخواهیم دیگران را زمین بزنیم. حسد که غالب شود اجتماع در هم کوبیده میشود. «وَ ضَعْفِ الصَّبْرِ» به تو پناه میبرم از اینکه در صبرم کم بیاورم. صبر من زیاد باشد. «وَ قِلَّهِ الْقَنَاعَهِ» به تو پناه میبرم که من کم قانع باشم. قناعت را باید خیلی بارور و زیاد کنیم. «وَ شَكَاسَهِ الْخُلُقِ» به تو پناه میبرم از شدت تندخویی «وَ إِلْحَاحِ الشَّهْوَهِ» به تو پناه میبرم از اینکه در شهوترانی مُصر باشم. پافشاری در شهوت داشته باشم. «وَ مَلَكَهِ الْحَمِيَّهِ» خدایا به تو پناه میبرم از تعصبات، بعضی هستند تعصبات بیجا دارند. نژاد پرستی قومی و قبیلهای دارند. خودخواه و خودمحور هستند. من زیبا هستم، من سفیدپوست هستم. اینکه ملکه تعصب بیجا بر من غالب شود به تو پناه میبرم.
یکی از نکات مهم در رابطه با این دعا این است که ما در زندگیمان باید مواظب باشیم و یک مقدار خودمان را بیشتر بشناسیم. چه صفات خوبی در ما هست، چه رذایل اخلاقی در ما هست که خیلی مخرب است. امام سجاد در اول دعا میگوید: خدایا من به تو پناه میبرم. یعنی یک چیزهایی است که مُهلک است. انسان را هلاک میکند. ویروس خطرناک و سهم مهلکی است. زود آدم را متلاشی میکند. ایمان انسان، انسانیت انسان، اخلاق انسان، آخرت انسان و هویت انسان را از بین میبرد. روح و جان ما را از بین میبرد. در روایت داریم که پیغمبر ما هر روز به خدا پناه میبرد. هر روز از حسد، کبر، بخل، عجب و غرور، پیغمبر که شخصیت اول عالم است هر روز به خدا پناه میبرد. مثلاً در روایت داریم که از امام باقر کسی سؤال کرد: آیا پیغمبر از بخل به خدا پناه میبرد؟ حضرت فرمودند: بله! هر روز که یکوقت بخل در من نفوذ نکند. از اینکه من خیر به دیگران برسانم در امور مادی و معنوی و امام باقر(ع) فرمود:ما اهلبیت روزی دو بار هر صبح و شام از بخل به خدا پناه میبریم. باز راوی تعجب کرد، حضرت فرمودند: خدا در قرآن میفرماید: «وَ مَنْ يُوقَ شُحَ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (حشر/9) چه کسانی رستگار هستند؟ آنهایی که جلوی بخلشان را بگیرند. الآن صدماتی که فقرا و گرفتارها میخورند بخاطر بخل اغنیاء است. بخل هم فقط امور مادی نیست. یک هنرمند هنرش را به دیگران ارائه نمیکند. یک دانشمند علمش را در اختیار نمیگذارد. اگر همه به همدیگر خیر برسانند، همه مشکلات حل است. همه رستگار میشوند. یک عده بخیل میلیاردها انسان را به زحمت میاندازند. لذا خدا میفرماید: کسی جلوی بخلش را بگیرد رستگار شده است.
امام صادق(ع) دور خانه خدا طواف میکردند. حضرت دائم میفرمودند: «اللَّهُمَّ قِنِي شُحَ نَفْسِي» (تفسيرالقمي، ج2، ص372) خدایا بخلم را حفظ کن. یعنی جلوی بخل مرا بگیر. یک نفر به امام صادق اعتراض کرد: خدا در قرآن میفرماید: کسی جلوی شدت بخلش را بگیرد، رستگار شده است. لذا امام سجاد به ما یاد میدهند از این چیزها به خدا پناه ببریم. یعنی خدا به داد ما برسد که یکوقت این آلودگیها در ما نفوذ نکند. یکی از مسائلی که مهم است توجه کنیم، بصیرت نفسانی و معرفت نفس است. ما متأسفانه در این زمینه خیلی غفلت کردیم. عمده حرف ما وقتی دور هم هستیم نقد دیگران است. یعنی یا مسئولین را نقد میکنیم که باید بکنیم و بعضی ممکن است ایرادهای قوی داشته باشند. یا استادها را نقد میکنیم، روحانیت را نقد میکنیم. یا غیبت میکنیم، یا تهمت میزنیم، موشکافی میکنیم فلان کس این حرف را میزد بهتر بود یا این کار را میکرد بهتر بود. حتی مراجع تقلید، حتی درباره امام و پیغمبر نظر میدهیم که آنها معصوم کامل هستند. این بزرگترین اشتباه بشریت است که ما برای همه تعیین تکلیف میکنیم، نقد و انتقاد میکنیم. موشکافی میکنیم ولی در مورد خودمان گویی از همه عیوب پاک هستیم. همه عیبها برای دیگران است و این اشکال بزرگی است.
قسم خوردن یک امر مکروه است. قسم دروغ که حرام است. قسم راست کراهت دارد. ولی چرا در قرآن از زبان پیغمبر یا اهلبیت گاهی قسم خوردند؟ موضوع خیلی مهم است و میخواستند طرف را تکان بدهند. یک مقدار هیجان زده شود و از خواب غفلت بیرون بیاید. معمولاً قسمها یکبار است. بالله، تالله، گاهی خدا به آسمان و زمین و خورشید و ماه و ستاره قسم خورده است. ولی فقط یک جای قرآن داریم که خدا یازده بار قسم خورده است، سوره شمس که یازده بار قسم خورده است. ظاهر که به خورشید و ماه قسم خورده است. باطنش خورشید پیغمبر خداست، ماه امیرالمؤمنین است و شب حضرت زهراست. چرا خدا اینقدر قسم خورده است؟ اگر مرجع تقلید یا مقام معظم رهبری بیاید بگوید: مردم! به خدا قسم، به مردم شوک وارد میشود. خداوند یازده بار قسم خورده که به فکر خودت باشد و دائم به دیگران ایراد نگیر! کار ما عیب جویی و سرک کشیدن در کارهای دیگران شده است. آن کسی که یازده بار قسم خورده، مقسم علیهاش چیست؟ میگوید: «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها، فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها، قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها» (شمس/7-9) یازده بار قسم خورده کسی که به فکر خودش بود رستگار شده است. کسی که خودش را رها کرد، «قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها» (شمس/10) بیچارگی و بدبختی و بدعاقبتی شوم گرفتار شد، یک عمر در آتش جهنم میسوزد. نیش به دیگران زده و مار و عقرب درست کرده و هی به جان خودش میافتند. هرکاری که به دیگران میکنی به سر خودت میآید. خودمان را دریابیم. خدا چشم داده برای اینکه هم دیگران را ببینیم و هم خودمان را ببینیم.
بزرگی به من فرمودند: هیچوقت شده خودت را مقابل خودت بگذاری؟ گاهی خودمان را در آئینهای بیاوریم که دیگران را نقد میکنیم و نظر میدهیم. خوبیهایمان را ببینیم. مثبت و منفیمان را ببینیم. چقدر روایت داریم هرطور دوست داری دیگران با تو رفتار کنند، تو هم همانطور رفتار کن. به خودمان چه نمرهای میدهیم؟ بنده خوب شوهری برای خانمم هستم؟ خوب پدری برای فرزندانم هستم؟ خوب دامادی هستم؟ ما فقط به دیگران نمره میدهیم. نمرههایمان هم روی حبّ و بغض است یا بیست است یا صفر است. افراط و تفریط است. از کسی خوشمان بیاید بالا میبریم و از کسی بدمان بیاید نابودش میکنیم. بدترین چیزها بی انصافی در قضاوت دیگران است. گاهی در مجامع فرهنگی یا اداری که برای سخنرانی میروم، میگویم: مدیری موفق است که نظرسنجی کند. یعنی یک صندوق انتقادات و پیشنهادات بگذارند و طرف معلوم نباشد چه کسی است. گاهی مشکل بزرگ ما این است که انتقاد پذیر نیستیم. هزار تا غیبت و تهمت و شایعه برای دیگران واجب است اما به ما بر بخورد, عالم را کن فیکون میکنیم. خیلی خودخواهی و خودمحوری بالا و بلند است. معنای مراقبه و محاسبه همین است، بیاییم خودمان را نقد کنیم. مرحوم آقای دولابی این جمله را خیلی تکرار میکردند. حدیث معروف که «المومن مراه المومن» (بحارالانوار، ج71، ص268) مؤمن آینه مؤمن است. الآن بنده صورت خودم را نمیبینم ولی صورت شما را میبینم. شما هم صورت بنده را میبینی و صورت خودت را نمیبینی مگر جلوی آینه بروی. اگر موهای شما پریشان باشد من به شما میگویم. مؤمن آینه مؤمن است.
مؤمن آینه مؤمن است یعنی چه؟ ما جلوی آینه میرویم. اولاً تمام اشیاء خودشان را نشان میدهند. فقط یک چیزی خودش را نشان نمیدهد و شما را نشان میدهد و آن آینه است. یعنی اگر ما هم شفاف و صاف شدیم، زلال شدیم، هرکس ما را میبیند خودش را هم میبیند. چطور آب که گل آلود کسی را نشان نمیدهد ولی اگر زلال و شفاف شد آینه میشود. آینه شو، غبارها و کدورتها را برطرف کن. یک معنی اینکه مقابل آینه میروی هیچ کم و کسری نمیکند، هرچه هست نشان میدهد. نه بزرگنمایی و نه کوچک نمایی میکند. یک خوبی آینه این است که مثبتها را نشان میدهد، منفیها را هم نشان میدهد. یکی از قشنگیهای این حدیث این است که آیه داد و قال نمیکند، بی صدا میگوید.
یکی از نکات زیبا این است که اگر آینه کوچک باشد، بزرگ باشد، حقیقت را نشان میدهد. نکتهای که آقای دولابی روی آن خیلی مانور میدادند، واقعاً هم خیلی مهم است. اگر ما جلوی آینه رفتیم و دیدیم سر و وضع ما به هم ریخته است یا آشغال روی صورت ما هست. ما اشتباه بزرگمان این است که ده سال است هی دستمال میگیریم آینه را میکشیم که اینجا پاک شود. محال است پاک شود. امکان ندارد و راهش این نیست. الآن بحثهایی که در برنامه سمت خدا توسط کارشناسان مطرح میشود، خیلی از خانوادهها گوش میکنند. خانم به آقا میگوید: با شما هست! آقا به خانم میگوید: با شما هست! هیچکس به خودش نمیگیرد. مدیر عزیز، معلم عزیز، پدر و مادر عزیز به خودتان بگیرید. هزار سال اگر ایرادی در صورت بنده هست، به جای اینکه آینه را دستمال کنم، دیگران را دستمال کنم . اینجا را که پاک کردی آینه هم پاک میشود. خدا به صلاح من میتواند دیگران را اصلاح کند.
ذات نایافته از هستی بخش *** کی تواند که شود هستی بخش
من چند حدیث ناب از مولا امیرالمؤمنین در این زمینه نوشتم. بزرگترین عیب، بزرگترین ایراد، بزرگترین غفلت، غفلت از خود است. بزرگترین گناه و انحراف این است که من خودم را نشناسم. بزرگترین اشکال این است که من خودم را نقد نکنم. یکی از احادیث زیبا این است که امیرالمؤمنین میفرماید: «الجاهل بنفسه جاهل بکل شیء» کسی که خودش را نشناسد به مراتب بیرون از خودش را نمیشناسد. من خودم را پیدا نکردم. کسی که خودش و جسمش را نشناسد، روحش را نشناسد، موقعیتش را نشناسد، جایگاهش را نشناسد، بیرون از خودش را به مراتب نمیشناسد. جهلی در عالم بدتر از این نداریم که آدم خودش را پیدا نکند. از روی جهالت به دیگران نمره مثبت و منفی میدهد. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «أعظم الجهل جهل الانسان أمر نفسه» (غررالحكم، ص 233) نفهمی و نادانی و بی معرفتی یک درجه است. صد درجه جهالت و نادانی چیست؟ فرمود: زشتترین جهالتها این است که انسان خودش را نشناسد. پایتخت تمام کشورها را بلد است. ولی خودش را نمیشناسد. ریزهکاریهای درون خودش را بلد نیست. امیرالمؤمنین(ع) جملهی زیبایی در مورد متقین دارند، متقین چه کسانی هستند؟ «وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَي الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ» (نهجالبلاغه، خطبه 193) یعنی گوششان را وقف کردند بر علمی که برایشان نافع است. به درد دنیا و آخرت میخورد. علمی که مفید باشد. علمی که با آن خودت را بشناسی و منیّت خود را از بین ببری. حدیث دیگر میفرماید: «كَفَي بِالْمَرْءِ جَهْلا أَنْ لا يَعْرِفَ قَدْرَهُ» (إرشاد مفيد، ج 1، ص 231) برای جاهل بودن انسان همین قدر بس است. این آقا پروفسور است، آیت الله است، استاد دانشگاه است، ولی بلد نیست با خانمش چطور برخورد کند. ده دقیقه برای خانم و بچهها وقت نمیگذارد. لذا انبیاء آمدند مهمترین محوری که به ما گفتند کار کنید، خودشناسی است. بصیرت واقعی این است که من اگر خودم را شناختم زمان را هم میشناسم. از همه مهمتر خدا را میشناسم. اگر خودم را نشناسم، خدا را هم نشناختم. لذا خدا در جای جای قرآن اشاره میکند «نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ» (حشر/19) یعنی اینها به هم مرتبط است. «من عرف نفسه فقد عرف ربه» (عوالي اللالي، ج 4، ص 102) کسی که خودش را شناخت، خدا را شناخته است. کسی که خودش را نشناسد، خدا را هم نشناخته است. لذا چون خدا را فراموش کردند، خدا هم کاری میکند خودشان را فراموش کنند. خود فراموشی مساوی با خدا فراموشی و خدا فراموشی مساوی با خود فراموشی است. چون ما فقر محض هستیم و خدا غنی محض است. ما جهل محض هستیم و خدا علم محض است. ما ضعف محض هستیم و خدا قدرت محض است. لذا میفرماید: برای جهالت انسان همینقدر بس که قدر و منزلت خودش را نفهمد. کسی که خودش را نشناخت هلاک شد.
امام صادق(ع) فرمود: «إِذَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِعَبْدٍ خَيْراً» اگر خدا اراده خیر به بندهای بکند، سه کار با او میکند. 1- دنیا در نظر او کوچک میشود. انسانیت در نظرش بزرگ است و خدا بزرگ است. آشفتگیهایی که این روزها در بازار ایجاد شده است، گرانی و تورم، فقر و مشکلات، چقدر دغدغه گرانی سکه و دیگر چیزها را داریم. آیا دغدغهی اصلاح نفس و علم و کمال هم داریم؟ دنیا را جدی گرفتیم و آخرت را رها کردیم. اگر دنیا را یک مقدار سبک کنیم، فکر دنیا را کم کنیم. امیرالمؤمنین فرمود: هرکس آخرتش را اصلاح کند، خدا دنیایش هم اصلاح میکند. چرا دنیای ما درست نمیشود؟ چون طرف خدا نمیرویم. مسئولین، هرکسی در این زمینه فعال است، انتقاد از آنها درست و به جا است. اما اینکه همه فکرمان را روی این بگذاریم خوب نیست. «وَ نَفْسِي بِمُوَالاتِكُمْ عَلَّمَنَا اللَّهُ مَعَالِمَ دِينِنَا وَ أَصْلَحَ مَا كَانَ فَسَدَ مِنْ دُنْيَانَا» (من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 615) یعنی پیوند با اهلبیت باعث میشود معالم دین را یاد بگیریم. چه کنیم همه فسادهای دنیایی ما اصلاح شود؟ میگوید: یک مقدار طرف امیرالمؤمنین برو. مسئول، شخصیت سمت سیره حضرت برو و به فکر مردم باش! مسئولین خیلی ایراد دارند ولی آیا به من هم که دلار چهار هزار و خردهای میدهند نمیروم بازار دو برابر بفروشم؟ مردم هم به همدیگر رحم نمیکنند. ایراد از بالا و پایین است.
یک فرمایش زیبایی از پیغمبر(ص) هست. یک نفر به رسول خدا عرض کرد: یا رسول الله! من دوست دارم خدا به من رحم کند و مورد رحمت خدا قرار بگیرم. حضرت فرمودند: «ارحم نفسك و ارحم خلق الله يرحمك الله» (كنز العمال، حديث 44154) اول به خودت رحم کن. کاسب نخواهد در آشفته بازار ماهی بگیرد! در خارج وقتی جنسی گران میشود مردم خرید نمیکنند ولی ما در ایران میرویم هرچه در انبارها هست میخریم برای اینکه دو برابر و سه برابر شود. مالکها به مستأجرها رحم کنند، خدا جبران میکند. اگر ما رحم کنیم خدا هم به ما رحم میکند. اگر ما بی رحم شویم خدا هم به ما رحم نمیکند. پیامبر فرمود: اول به خودت رحم کن، خودت را به آتش و گناه مبتلا نکن و بعد هم به مردم رحم کن مورد رحمت خدای متعال قرار میگیری. امام صادق(ع) فرمود: خدا هروقت اراده خیر به بندهای بکند، دنیا را خیلی جدی نگیرد. اینها همیشه بوده و گذرا است.
امام صادق فرمود: هرکس خدا اراده خیر به او دارد، عشق دنیا در او وجود ندارد. 2- در دین او را دانا میکند. 3- اشکالهای خودش را به او میفهماند. امیرالمؤمنین فرمود: خوشا به حال کسی که «شغله عیبه عن عیوب الناس» ما فرافکنی میکنیم. فقط عیب را به دیگران میگوییم. هرکس عیبش را به خودش بگوید. هرکس به اندازه توانش آب روی آتش بریزد. عیب از خود ماست و به دیگران بد و بیراه نگوییم. امام صادق فرمود: کسی که این سه صفت را پیدا کند، دنیا پرست نباشد و در دینش دانا باشد، خدا خیر دنیا و آخرت را به او مرحمت کرده است. امیدواریم خدا متعال قدم اول که خودسازی است، یک خانه تکانی درونی میتواند به خودمان آرامش بدهد و بعد هم به دیگران آرامش بدهد.
شریعتی: برای دوستان عزیزی که در خوزستان و آبادان هستند، آب آشامیدنی ندارند، برای آنها هم دعا کنیم که انشاءالله به زودی مشکلاتشان حل شود. وضعیت گرد و غبار و آب آشامیدنی آنها درست شود. انشاءالله مسئولین عزیز، آنهایی که دست اندرکار هستند به فکر مردم عزیز آبادان هم باشند و به آن مناطقی که با مشکل آب آشامیدنی مواجه هستند، کمک کنند.
حاج آقای فرحزاد: یکی از راهها قناعت و صرفهجویی است در همه چیز، تشریفات، تجملات، چشم و هم چشمی، صرفهجویی در آب، میتواند ما را از این بحران خیلی نجات بدهد.
شریعتی: امروز صفحه 361 قرآن کریم، آیات 12 تا 20 سوره مبارکه فرقان را تلاوت خواهیم کرد.
«إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَها تَغَيُّظاً وَ زَفِيراً «12»
وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَكاناً ضَيِّقاً مُقَرَّنِينَ دَعَوْا هُنالِكَ ثُبُوراً «13»
لا تَدْعُوا الْيَوْمَ ثُبُوراً واحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً كَثِيراً «14»
قُلْ أَ ذلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كانَتْ لَهُمْ جَزاءً وَ مَصِيراً «15»
لَهُمْ فِيها ما يَشاؤُنَ خالِدِينَ كانَ عَلى رَبِّكَ وَعْداً مَسْؤُلًا «16»
وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَقُولُ أَ أَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبادِي هؤُلاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِيلَ «17»
قالُوا سُبْحانَكَ ما كانَ يَنْبَغِي لَنا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِكَ مِنْ أَوْلِياءَ وَ لكِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ آباءَهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّكْرَ وَ كانُوا قَوْماً بُوراً «18»
فَقَدْ كَذَّبُوكُمْ بِما تَقُولُونَ فَما تَسْتَطِيعُونَ صَرْفاً وَ لا نَصْراً وَ مَنْ يَظْلِمْ مِنْكُمْ نُذِقْهُ عَذاباً كَبِيراً «19»
وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعامَ وَ يَمْشُونَ فِي الْأَسْواقِ وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُونَ وَ كانَ رَبُّكَ بَصِيراً «20»
ترجمه: چون (دوزخ) از فاصلهى دور آنان را ببيند، خشم و خروشى از آن مىشنوند. و چون به زنجير بسته شده، در مكانى تنگ از آن انداخته شوند، آنجاست كه ناله زنند (و مرگ خود را مىخواهند). (به آنان گفته مىشود:) امروز يك بار درخواست هلاكت نكنيد، بلكه بسيار درخواست هلاكت كنيد. (اى پيامبر!) به مردم بگو: آيا اين (ذلّت و عذاب) بهتر است يا بهشت جاودانى كه به پرهيزكاران وعده داده شده و سزا و سرانجام آنان است؟ براى اهل بهشت آن چه بخواهند موجود است. آنان براى هميشه در آن جا هستند. (اين پاداش) بر پروردگارت وعدهاى است واجب. (و ياد كن) روزى كه خداوند مشركان و آنچه را به جاى خدا مىپرستيدند (در يك جا) محشور كند، پس (به معبودهاى آنان) گويد: آيا شما بندگان مرا گمراه كرديد، يا خودشان راه را گم كردند؟ (معبودها) گويند: خدايا! تو منزّهى، مارا نرسد كه غير از تو سرپرستى بگيريم ولى تو آنان و پدرانشان را چنان كامياب گرداندى كه ياد (تو و قرآن) را فراموش كردند و گروهى هلاك و سر در گم شدند. (خداوند در آن روز به مشركان مىفرمايد:) اين معبودها گفتههاى شما را انكار كردند؟ نه براى برطرف كردنِ قهر خدا توانى داريد، نه مىتوانيد حمايتى (از كسى) دريافت كنيد وهر كس از شما ظلم كرده (و شركورزد) عذاب بزرگى به او مىچشانيم. و ما پيش از تو هيچ پيامبرى نفرستاديم مگر آن كه آنان (نيز) غذا مىخوردند و در بازارها راه مىرفتند، و ما بعضى از شما را وسيلهى آزمايش بعضى ديگر قرار داديم. آيا صبر و تحمّل از خود نشان مىدهيد؟ و پروردگار تو همواره بيناست.
شریعتی: این هفته قرار گذاشتیم از آیت الله بروجردی(ره) یاد کنیم. اگر نکتهای باقی مانده بفرمایید.
حاج آقای فرحزاد: پیامبر عظیم الشأن گاهی خواب میدیدند برای اصحاب بیان میکردند. خواب پیامبر مثل بیداری و رؤیای صادقه است. فرمودند: دیشب عموی من حضرت حمزه و پسر عمویم جعفر طیار را خواب دیدم. جمعهای که پیش رو هست، پانزده شوال شهادت حضرت حمزه سیدالشهداء (ع) است و ایام بزرگداشت وفات حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) است. انشاءالله عزیزان این را جدی بگیرند و زیارت حضرت عبدالعظیم هم ثواب زیارت امام حسین(ع) را دارد. این یک هفته را به زیارت حضرت عبدالعظیم بروند. حضرت فرمودند: من حضرت حمزه و جعفر طیار که هردو هم شهید شده بودند، خواب دیدم میوهها و غذاهای بهشتی را میل میکردند. از آنها سؤال کردم در آن عالم چه چیزی افضل و برترین چیزهاست؟ البته پیامبر خبر دارند ولی اینکه به ما یاد بدهند. عرض کردم پدر و مادر ما به قربانت، برترین چیزها را سه چیز در این عالم یافتیم. یکی صلوات بر محمد و آل محمد است. دوم محبت مولا امیرالمؤمنین(ع) است. سوم آب دادن است. الآن بحران آبی که شما اشاره کردید، در وضو و غسل کردن صرفهجویی کنیم. هرکس در هر توانی که دارد آب و برق را صرفهجویی کند. این کمک کننده است. افضل اعمال یکی آب رساندن است. مسئولین باید به فکر باشند ولی هرکس در هرجایی که هست باید صرفهجویی کند. ما خانوادههایی داریم که گونی گونی غذا را دور میریزند. همینها باران را کم میکند. این اسراف است و در خارج این کار را نمیکنند. آنوقت میگوییم: چرا آنجا باران میآید و اینجا نمیآید. اعمال خود ماست به ما برمیگردد. کمبود باران گردن آمریکا و اسرائیل نیست، ما خودمان بی برکتی را ایجاد میکنیم.
آیت الله بروجردی غیر از مباحث فقاهت و علم و حدیث شناسی که واقعاً در حد اعلای یک فقیه و مرجع بزرگ بودند و بزرگانی مثل حضرت امام، مثل آیت الله گلپایگانی همه سر درس ایشان میرفتند. مرحوم آیت الله بروجردی صفات برجستهای داشتند و خیلی متواضع و مؤدب بودند. یکی از بزرگان میفرماید: سید پیرمردی خدمت ایشان آمده بود که ایشان را درس بدهند. خواست درس بگوید آقا گوشش سنگین بود. گفت: من نیازمند هستم. گفت: بیا منزل، الآن همراه من چیزی نیست، من کمک تو میکنم. این سید آمد نزد من نشست، به من گفت: آقا وعده کرده در خانه به من پول بدهد. ولی الآن درس شروع نشده دو تا مسأله دارم. میشود بروم از آقا مسأله بپرسم؟ گفتم: برو بپرس. آمد خدمت آقا، من بلند گفتم: آقا اینبار مسأله دارد. اینقدر آقا ناراحت شد که بار دوم متوجه نشده است، آقای بروجردی که مرجع کل بود. مراجع درس ایشان میرفتند، خم شدند و دست این سید فقیر را بوسیدند. همیشه به فقرا رسیدگی میکردند. اواخر عمر نگران بودند، گفتند: چرا نگران هستید؟ تدریس داشتید، تاب چاپ کردید. مسجد اعظم درست کردید. در اکثر کشورها کرسی شیعه را بزرگ کردید. فرمودند: من اموالم را دادم و چیزی ندارم ولی میترسم خدا از من بپرسد: بروجردی از آبرویت هم مایه گذاشتی یا نه؟ خیلیها آمدند از من درخواست داشتند من چیزی نداشتم ولی میتوانستم از آبرویم استفاده کنم. انشاءالله روح ایشان با چهارده معصوم محشور شود.
خدا را قسم میدهیم به حق محمد و آل محمد خیر دنیا و آخرت به همه مرحمت بفرما. به حق محمد و آل محمد قلب امام زمان از ما راضی و فرجش را نزدیک بگردان و همه ما را از بهترین یارانش قرار بده. خدایا معضلات گرانی، اهنجاریهای اقتصادی، ناهنجاریهای اجتماعی، اخلاقی، خانوادگی را به حق محمد و آل محمد به فضل و کرمت برطرف بفرما. کنکوریهای عزیز را موفق بدار. ورزشکارهای ما را به بهترین نحو به پیروزی کامل برسان.
شریعتی: «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمدٍ و آله الطاهرین»
هدایت شده از برنامه تلویزیونی سمت خدا
97-4-4-حجت الاسلام فرحزاد.mp3
11.83M
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا
👤 #حجت_الاسلام_فرحزاد
📚 با موضوع سیری در صحیفه سجادیه امام زین العابدین علیه السلام ( شرح دعای هشتم )
🗓 دوشنبه چهارم تیر ماه
🗂 حجم : ۱۱.۲ مگابایت
💠 @samtekhoda3
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه : وظایف و ویژگیهای حکومت علوی
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسینی قمی
تاريخ پخش: 05-04-97
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
شریعتی: سلام میکنم به همه بینندهها و شنوندههای نازنین و گرانقدرمان، به سمت خدای امروز خوش آمدید. هفته گذشته با حاج آقای نظری منفرد عزیز خداحافظی کردیم به این امید و آرزو که انشاءالله در یک فصل دیگر باز هم از محضر پر فیض ایشان بهرهمند شویم. مهمان عزیز و نازنینی داریم. امروز صبح برای ایشان پیامک ارسال کردم که: «روز وصلش میرسد ایام هجران میرود» حاج آقای حسینی قمی عزیز مهمان ما هستند و قرار هست روزهای سهشنبه در محضر ایشان باشیم. سلام علیکم و رحمة الله. خیلی خوش آمدید.
حاج آقای حسینی: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بینندگان و شنوندگان برنامه دارم. چون تا هفته گذشته حضرت حجت الاسلام و المسلمین نظری منفرد فیض میدادند باید گفت: «صد حیف که این آمد و صد حیف که آن رفت» ایشان استاد همه ما هستند. نفس و اخلاقشان و کمالاتشان، علمشان، ایشان یک جایگاه ممتاز و ویژه در حوزه علمیه دارند، در میان همه کسانی که اهل تبلیغ هستند. من در جواب پیام آقای شریعتی اینطور نوشتم:
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست **** گاهی بهانهای است که قربانیات کنند
من شاهد بودم که تهیه کننده برنامه چقدر تلاش میکردند برای دعوت از کارشناسان، ساعتها با افراد گفتگو میکردند و هرکس یک مشکلاتی دارد. واقعاً کار سخت و طاقت فرسایی هست. امیدوارم خدا راضی باشد به حضور مجدد ما و آنچه رضای خدا هست بر زبان ما جاری شود.
شریعتی: از حضور مجدد شما در برنامه خیلی خوشحال هستیم. قرار هست چه مباحثی را با هم مرور کنیم؟
حاج آقای حسینی: به نظرم همچنان مهمان سفره نهجالبلاغه امیرمؤمنان باشیم. این دریایی است که به این آسانی کسی نمیتواند از کنار این دریا سیراب برگردد. یک بحثی را امروز در نظر گرفتم با عنوان وظایف حکومت علوی، یا وظایف حاکمان در حکومت علوی. در نهجالبلاغه حضرت امیر(ع) فراوان به این موضوع پرداختند که در یک حکومت دینی و علوی حاکمان چه باید بکنند؟
شریعتی: با توجه به اینکه شروع بحث ما هست و قرار است چند جلسه در این مورد صحبت کنیم، حکومت علوی، مخاطب این مطالب شما فقط مسئولین هستند یا اینکه فرد فرد ما هم مسئول هستیم؟
حاج آقای حسینی: نه قطعاً همه مردم باید همراهی کنند. اگر مردم همراهی نکنند، با حکومت، امیرالمؤمنین هم که حاکم باشد به جایی نمیرسد. امیرمؤمنان در نهجالبلاغه خطابهای متفاوتی دارند. گاهی این سؤال را میپرسند که چرا حضرت مثلاً یک وقت با مردم کوفه خیلی تندی میکنند، گاهی از آنها خیلی تعریف میکند؟ گاهی به مردم بصره تندی میکنند، گاهی خیلی تعریف میکنند. آنجایی که با حضرت همراهی کردند حضرت تعریف میکنند. آنجایی که حضرت را تنها گذاشتند، «يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لا رِجَال» (نهجالبلاغه، خطبه 27) گاهی حضرت میفرمودند: «لَوَدِدْتُ وَ اللَّهِ أَنَّ مُعَاوِيَةَ صَارَفَنِي بِكُمْ صَرْفَ الدِّينَارِ بِالدِّرْهَمِ» (نهجالبلاغه، خطبه 97) کاش معاویه با من معامله درهم و دینار میکرد. یعنی کاش ده نفر از یاران مرا میگرفت و یک نفر از یاران خودش را به من میداد. آنها در باطلشان آنطور محکم بودند و شما در حقتان سست هستید. مردم اینطور بودند، گاهی با حضرت همراهی نمیکردند و حضرت سرزنش میکردند. گاهی هم پای کار میآمدند و خیلی جدی و محکم بودند، حضرت تعریفشان را میکردند. حتماً اگر ما نخواهیم، اگر مردم همراهی نکنند و بگویند: ما راه خودمان را میرویم، حکومت هم اگر میتواند اداره بکند، اگر میتواند حکومت را دینی و اسلامی و علوی اداره کند، اگر نه که قطعاً نمیشود. اگر همه مردم همراهی نکنند بهترین حاکم هم نمیتواند کاری کند. از امیرالمؤمنین کسی بالاتر نبود و حکومتی عادلتر از حکومت حضرت نبود. در نهجالبلاغه دهها مورد هست، من یکوقت جمع کردم و فکر کردم یکی دو مورد است. حضرت دهها مورد شکایت دارند. آنجایی که مردم همراهی نکردند. آنجایی هم که همراهی کردند از ایشان تعریف کردند. چقدر از کوفیان، مردم بصره، مردم عراق، وظایف هم وظایف حاکمان هست و هم وظایف مردم است.