این بخش اول کلام حضرت علی بود، اول چیزی که از انسان گرفته میشود قدرت تکلم است و دیگر نمیتواند حرف بزند، میبیند و میشنود ولی جرف نمیزند. 2- «فَلَمْ يَزَلِ الْمَوْتُ يُبَالِغُ» حضرت میفرماید: اینجایی که دارد فکر میکند. «يَعَضُّ يَدَهُ نَدَامَةً» دستش را از حسرت میگزد و میگوید: ای کاش ثروتهایی که جمع کرده بودم، جمع نمیکردم. کاش این حسادتهایی که به دیگران نسبت به مالشان میکردم را نکرده بودم. «وَ يَتَمَنَّى أَنَ الَّذِي كَانَ يَغْبِطُهُ بِهَا وَ يَحْسُدُهُ عَلَيْهَا قَدْ حَازَهَا دُونَهُ» اینقدر با حسادت حسودی کردم و از هرجا جمع کردم، کاش اینقدر جمع نکرده بودم. «فَلَمْ يَزَلِ الْمَوْتُ يُبَالِغُ فِي جَسَدِهِ» مرگ پیش میرود «حَتَّى خَالَطَ لِسَانُهُ سَمْعَهُ» مرحله دوم گوش از کار میافتد. دیگر نمیشنود. «فَصَارَ بَيْنَ أَهْلِهِ لَا يَنْطِقُ بِلِسَانِهِ وَ لَا يَسْمَعُ بِسَمْعِهِ يُرَدِّدُ طَرْفَهُ بِالنَّظَرِ فِي وُجُوهِهِمْ» هی به این و آن نگاه میکند. «يَرَى حَرَكَاتِ أَلْسِنَتِهِمْ» میبیند زبان اینها در حرکت است. ولی چیزی نمیشنود. «وَ لَا يَسْمَعُ رَجْعَ كَلَامِهِمْ» این مرحله خیلی سخت است. مرحله سوم «ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ الْتِيَاطاً بِهِ [فَقَبَضَ بَصَرَهُ كَمَا قَبَضَ سَمْعَهُ] فَقُبِضَ بَصَرُهُ كَمَا قُبِضَ سَمْعُهُ وَ خَرَجَتِ الرُّوحُ مِنْ جَسَدِهِ» دیگر چشم از کار میافتد و روح از بدنش خارج میشود. «فَصَارَ جِيفَةً بَيْنَ أَهْلِهِ: یک مردار میشود. «قَدْ [أُوحِشُوا] أَوْحَشُوا مِنْ جَانِبِهِ» همین کسی که تا یک ساعت پیش سالم بود، روح از بدنش رفته است. وحشت میکنند، «وَ تَبَاعَدُوا مِنْ قُرْبِهِ» میترسند نزدیک شوند.
سؤال: گاهی پیش میآید که آقا با خانم شصت سال زندگی کردند. آقا شب حالش بد میشود و شبانه از بین میرود. خانم میداند آقا از دنیا رفته است. واقعاً یک مورد سراغ دارید خانم بگوید: مُرد که مُرد! نصف شب به چه کسی زنگ بزنم؟! چه کسی را خبر کنم؟ پتو را بکشد و بخوابد. این محال است که کسی این کار را بکند. مرحوم میرزا حبیب الله خویی از شارحین نهجالبلاغه میگوید: این آدم پر مدعا آدمی است که وقتی میمیرد، وقتی بدن سرد شد، کسی با بدن سرد شده میت قبل از غسل تماس بگیرد باید غسل مسح میت انجام بدهد. میگوید: این انسان پر مدعا عجیب است. تنها ویژگی برای انسان است. شما یک مردار گوسفند را دست بزنی غسل مسح میت ندارد. مردار هر حیوانی غسل مسح میت ندارد. سگ نجس العین است. مردار سگ را دست بزنی نیاز به غسل ندارد. مرحوم خویی میگوید: ای انسان پر مدعا، تنها کسی که دست به مردار سرد شده قبل از غسلش بزنند، غسل لازم است، مردار توست. شصت سال عمرت تمام شد. کاش برای این لحظه فکر کرده بودی. حالا فکر میکنی؟ کسانی که یک مرتبه از دنیا میروند، خیلی سخت است. بعضی به بستر بیماری میافتند و فرصت دارند.
حضرت میفرماید: «قَدْ [أُوحِشُوا] أَوْحَشُوا مِنْ جَانِبِهِ» وحشت میکنند. «وَ تَبَاعَدُوا مِنْ قُرْبِهِ» از نزدیکش دور میشوند. «لَا يُسْعِدُ بَاكِياً وَ لَا يُجِيبُ دَاعِياً» نمیتواند به کسی کمک کند و جواب کسی را بدهد. «ثُمَّ حَمَلُوهُ إِلَى مَخَطٍّ فِي الْأَرْضِ» زود باید ببرند دفن کنند. «فَأَسْلَمُوهُ فِيهِ» نگویید: به خاک سپردیم. به خاک نسپردند. به خاک سپردن غصه ندارد. «إِلَى عَمَلِهِ» به عملش تحویل میدهند. در اعلامیهها مینویسند: مراسم خاکسپاری! خاکسپاری غصه ندارد. «وَ انْقَطَعُوا عَنْ زَوْرَتِهِ» دیگر کسی سراغ زیارت او نمیرود و تمام!
شریعتی: در این دنیایی که غفلتها زیاد است و ما یادمان میرود از کجا آمدیم و قرار است به کجا برسیم، ظواهر دل ما را میمیراند، یاد این عبارت امیرمؤمنان میافتم «أَحْيِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَةِ» (نهجالبلاغه، نامه 31) امروز این موعظه را شنیدیم «و کفی بالموت واعظا» یاد مرگ چه موعظهگر خوبی است که امروز در ذیل این خطبه نورانی با بیان حاج آقای حسینی محقق شد. انشاءالله همه از خواب غفلت بیدار شویم و خودمان را مهیا کنیم برای روزی که باید مهیا شویم.
امروز صفحه 369 قرآن کریم، آیات 40 تا 60 سوره مبارکه شعرا را به اتفاق تلاوت کنیم.
«لَعَلَّنا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِنْ كانُوا هُمُ الْغالِبِينَ «40»
فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ قالُوا لِفِرْعَوْنَ أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبِينَ «41» قالَ نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ «42»
قالَ لَهُمْ مُوسى أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ «43» فَأَلْقَوْا حِبالَهُمْ وَ عِصِيَّهُمْ وَ قالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ «44»
فَأَلْقى مُوسى عَصاهُ فَإِذا هِيَ تَلْقَفُ ما يَأْفِكُونَ «45» فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدِينَ «46»
قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِينَ «47» رَبِّ مُوسى وَ هارُونَ «48»
قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ «49»
قالُوا لا ضَيْرَ إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ «50» إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطايانا أَنْ كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ «51»
وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَسْرِ بِعِبادِي إِنَّكُمْ مُتَّبَعُونَ «52» فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِي الْمَدائِنِ حاشِرِينَ «53»
إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ «54» وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ «55» وَ إِنَّا لَجَمِيعٌ حاذِرُونَ «56»
فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ «57» وَ كُنُوزٍ وَ مَقامٍ كَرِيمٍ «58» كَذلِكَ وَ أَوْرَثْناها بَنِي إِسْرائِيلَ «59»
فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقِينَ «60»
ترجمه : به اين اميد كه اگر ساحران غالب شدند از آنان پيروى كنيم. (روز موعود فرارسيد و همهى ساحران جمع شدند،) موسى به آنان گفت: بيفكنيد آنچه را مىخواهيد بيفكنيد. پس (ساحران) ريسمانها و عصاهاى خود را (به زمين) افكندند و گفتند: به عزّت فرعون سوگند كه قطعاً ما پيروزيم. سپس موسى عصايش را افكند، پس ناگهان (اژدهايى شد و) هر چه را به نيرنگ ساخته بودند بلعيد. آنگاه ساحران بىاختيار به سجده درافتادند. گفتند: ما به پروردگار جهانيان ايمان آورديم. پروردگار موسى و هارون. فرعون (كه به خشم آمده بود) گفت: آيا قبل از آن كه به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد؟ بى شك او بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است. پس به زودى كيفر خود را خواهيد دانست. حتماً دستها و پاهايتان را از چپ وراست قطع خواهم كرد، وهمگىِ شما را به دار خواهم آويخت. ساحران گفتند: باكى نيست، ما به سوى پروردگارخود بازمىگرديم. ما اميد داريم كه پروردگارمان خطاهاى ما را ببخشد، چرا كه ما نخستين ايمان آورندگان هستيم. و به موسى وحى كرديم كه بندگان مرا شبانه (از مصر) كوچ ده، زيرا شما تعقيب خواهيد شد. پس فرعون (از اين حركت آگاه شد و) به شهرها مأمور فرستاد تا مردم را گردآورند. (تبليغات فرعونيان دربارهى موسى ويارانش اين بود:) همانا اينها گروهى اندكند. كه نسبت به ما خشم ونفرت دارند. ما همگى آمادهى دفاع هستيم. لذا آنان را (به گمان تعقيب بنىاسرائيل)، از باغها و چشمهها و گنجها و جايگاه نيكو (و قصرهاى مجلّل)، بيرون كرديم. (تدبير ما) اين چنين بود كه (بعد از غرق كردن فرعونيان،) بنىاسرائيل را وارث آنها قرار دهيم. پس هنگام طلوع خورشيد، سپاه فرعون به تعقيب آنان برخاستند.
شریعتی: صلوات و درود خدا بر حضرت محمد مصطفی و اهلبیت گرانقدرشان، این هفته قرار گذاشتیم از شهید محراب حضرت آیت الله صدوقی یاد کنیم، ضمن اینکه امروز روز بزرگداشت علامه امینی هم هست. صاحب کتاب شریف الغدیر که یاد ایشان را هم گرامی میداریم.
حاج آقای حسینی: نکته بسیار زیبایی ذیل این آیات هست، یک حدیثی از امام صادق است. فرمود: کسی خودش را بهتر از دیگران ببیند از مستکبرین است. گفتند: ما مؤمن و متدین هستیم و از دیگران بهتر هستیم. حضرت فرمود: در این آیات ساحره آمدند برای اینکه سحر موسی را باطل کنند در برابر موسی، به فرعون گفتند: «أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبِينَ» فرعون اگر ما غالب شدیم جایزه ما چیست؟ گفت: «قالَ نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ» مقرب من میشوید. آدمهایی که آمدند مقرب فرعون شوند، وقتی معجزه موسی را دیدند، اینها سحرشناس بودند. گفتند: نه نه! این معجزه است. ارتباط با وحی الهی است. کار ما سحر بود. همه ایمان آوردند. فرعون عصبانی شد و گفت: چرا بدون اجازه من ایمان آوردید؟ «لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ» دست و پای شما را قطع میکنم و اعدامتان میکنم. اینها گفتند: اشکالی ندارد. «قالُوا لا ضَيْرَ إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ» ما نزد خدا میرویم. امام صادق فرمود: فرعون همه اینها را به شهادت رساند. کسانی که آمدند مقرب درگاه فرعون شوند، مقرب درگاه خداوند متعال شدند. هیچوقت نگویید: ما بهتر از دیگران هستیم. فاسد هستند، فاسق هستند، ما نمیدانیم. به قول امام رضا شاید خوبی او پنهان است و شر او ظاهر است! شاید او عاقبت بخیر شد و ما عاقبت به شر شدیم. هیچگاه در زندگی خودتان را بهتر از دیگران ندانید. ساحران آمدند مقرب فرعون شوند، مقرب خدای متعال شدند و شهید راه خدا و مقرب الهی شدند.
از شهید صدوقی بگویم. خوب است که هر بار نام یکی از شهدای محراب را میبریم. این شهدا مظلوم هستند و یاد آنها در میان جامعه ما کم هست. شهید آیت الله قاضی، شهید آیت الله اشرفی اصفهانی، همه را باید خیلی بیش از اینها یاد کنیم. شهید آیت الله صدوقی جایگاهشان کمتر معرفی شده است. ایشان یکی از یاران بسیار خوب امام(ره) بودند و قبل از آن در زمان آیت الله العظمی بروجردی مورد توجه شخصیت آیت الله الله العظمی بروجردی بودند. در حالات ایشان دیدم که ایشان از سفر میآمده، از مکه میآمده، الآن شصت سال از رحلت آیت الله العظمی بروجردی میگذرد. حدود هفتاد و پنج سال پیش آیت الله العظمی بروجردی در قم بوده است. ولی آقای صدوقی به قدری شخصیتشان ممتاز بوده که اگر از یک سفری میآمدند، آیت الله العظمی بروجردی به خانه ایشان و دیدن ایشان میرفتند. وقتی به خانه ایشان میرفتند، استفتائات را جواب میدادند. در زمان انقلاب هم این مرد بزرگوار از یاران بسیار وفادار بودند و در پایان هم شهادت نصیبشان شد.
شریعتی: انشاءالله روح همه شهدای محراب و همه شهدای تاریخ اسلام شاد باشد و مهمان سفره اهلبیت (علیهم السلام) باشند. یادی کنیم از همه درگذشتگان و آنهایی که امروز به دعای خیر ما محتاج هستند، انشاءالله آنها هم مهمان سفره اهلبیت(علیهم السلام) باشند. دعا بفرمایید و آمین بگوییم.
حاج آقای حسینی قمی: خدایا به حق محمد و آل محمد به اسلام و مسلمین نصرت و قوت عنایت بفرما. قلب نورانی امام زمان از ما راضی و خشنود بدار. به حق محمد و آل محمد حیات ما را حیات علوی، مرگ ما را مرگ علوی، مرگ با قرآن و اهلبیت (ع) قرار بده. ما را برای سکرات مرگ آماده بگردان. برای سفر پر خطر قیامت آماده بگردان. تعلقات ما را از دنیا کم بگردان. خدایا به حق محمد و آل محمد همه آنهایی که به این جمع، به این برنامه التماس دعا گفتند، مریضها لباس عافیت بپوشان. گرفتاریهایشان برطرف بفرما.
شریعتی: به کانال ما در پیامرسانهای داخلی سر بزنید. کانال سروش و ایتا و همینطور سایت برنامه سمت خدا که میتوانید از مطالب و محتویات آن استفاده کنید.
«الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمدٍ و آله الطاهرین»
هدایت شده از برنامه تلویزیونی سمت خدا
97-4-12-حجت الاسلام حسینی قمی.mp3
12.96M
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا
👤 #حجت_الاسلام_حسینی_قمی
📚 با موضوع : سیری در نهج البلاغه امیرالمومنین علیه السلام (شرح خطبه ۱۰۹)
🗓 سه شنبه دوازدهم تیر ماه
🗂 حجم : ۱۲.۳ مگابایت
💠 @samtekhoda3
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه : زندگی هوشمندانه و راههای دوری از اشتباه
كارشناس : حجت الاسلام والمسلمين لقمانی
تاريخ پخش : 13-04-97
بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
صبحی گره از زلف تو وا خواهد شد *** راز شب تار بر ملا خواهد شد
تو آیهی وحدتی که با آمدنت *** هر قطب نما، قبله نما خواهد شد
شریعتی: «اللهم عجل لولیک الفرج» سلام میکنم به همه بینندهها و شنوندههای نازنینمان، به سمت خدای امروز خوش آمدید. حاج آقای لقمانی سلام علیکم و رحمة الله. خیلی خوش آمدید.
حاج آقای لقمانی: سلام علیکم و رحمة الله، بنده هم خدمت شما و همه بینندگان عزیز برنامه سمت خدا عرض سلام دارم. انشاءالله شاد و سلامت و سربلند باشند و روزگار بر وفق مرادشان باشد.
شریعتی: انشاءالله تنتان سالم و قلبتان سلیم باشد و بهترینها نصیب شما شود. بحث ما در مورد هنر خوب زیستن بود. اینکه یاد بگیریم هنرمندانه زندگی کنیم یک زندگی خوب و عاری از هرگونه اشتباه، یک زندگی هوشمندانه، راز و رمزش را در این هفتهها میشنویم. این هفته دوستان ما منتظر هستند که بحث شما را بشنوند.
حاج آقای لقمانی: بسم الله الرحمن الرحیم
از دهان پاک میگردد سخن کامل عیار
قطره چون افتاد در دست صدف گوهر شود
به لطف خداوند پنج عامل اشتباه در زندگی را پشت سر گذاشتیم. ششمین عامل که امروز مطرح میکنیم بد حرف زدن، زشت و نازیبا سخن گفتن است که گاهی بسیار از ما حداقل یا حداکثر اسیر آن هستیم مخصوصاً وقتی عصبانی میشویم. گاهی سر رشته و شروع بسیاری از درگیریها و فتنهها میشود. میخواستم ببخشم ولی چون این حرف را زد دیگر نه. کاش این حرف را نمیزدم. نمیدانم این چه حرفی بود. من یک عیب دارم که همینطور حرفم را میزنم و بعد پشیمان میشوم. گاهی خدای ناکرده سالهای سال اسیر است.
خوشرویی و خوشبویی و خوشگویی، از جمله ویژگیهای والاست که آموزههای دینی توصیه کردند همه افراد به ویژه دین باوران و افراد مذهبی خودشان را آراسته به این سه ویژگی کنند. برکات دنیوی و حسنات اخروی بسیار زیادی دارد حتی در گفتار شیرین که یکی از ارکان حسن خلق است که اشاره میکنیم، وسعت رزق عجیب دارد. من با شما زیبا حرف بزنم رزق من زیاد میشود. عزیزان سمت خدا حتماً تجربه دارند. بعضی از روزها خیلی خوشحال و شاد هستم. حال من خوب است، آن روز مرتب برای من میآید. مرتب میرسد، کاری نکنم هم میآید. بعضی از روزها قفل میشود. در کارتونها یادمان هست گاهی کارهای زشت و حرف زشت را به صورتی نمایان میکردند. پینوکیو تا دروغ میگفت دماغش بزرگ میشد. یا بعضی از فیلمها تا حرف زشت میزد موجودات زشت مثل مار و عقرب از دهان بیرون میآمد. در یک صحنهای بعضی از غیر مسلمانان و معاندان محضر خاتم انبیاء محمد مصطفی (ص) آمدند به جای اینکه سلام کنند، سام گفتند. سلام علیکم که واگه شروع ارتباطات مسلمانان است و چقدر پربار و زیباست. بعضی از فرهنگها کلاهشان را برمیدارند. بعضی از فرهنگها های میگویند ولی ما سلام میکنیم. سلام در ورود یعنی از دست من در سلامت و امنیت هستی. بعضی از سخنرانان ائمه جمعه را تا وارد میشوند، «السلام علیک و رحمة الله» تا خطبهها تمام میشود «والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته» شروع و آغاز و پایان با سلام و سلامتی است. چه حس خوبی برای ما هست. خود این واژه چقدر معنا دارد.
نام خداوند سلام است. یک عده محضر پیامبر آمدند و به جای سلام علیکم گفتند: سام علیکم! سام یعنی شمشیر. سلام یعنی سلامت! پیامبر زیرک و دانا بودند و بلافاصله متوجه شدند. یک کلمه جواب دادند: علیکم! یی از همسران پیامبر برافروخته شد. با تندی و بدی گفت: «یأبن القردة و الخنازیر» ای فرزندان میمونها و خوکها! که چرا اینطور حرف زدید؟ پیامبر فرمودند: آرام باش. بعد این جمله را فرمودند: اگر سخنان زشت و نازیبا به صورتی تجسم پیدا کند گوینده احساس شرمساری و خجالت میکند که چرا این حرف را زده است. گاهی واژهها بار و انرژی دارد. مثبت یا منفی، چه مثبت باشد، چه منفی باید خیلی مراقب باشیم.
یک نفر میگوید: میخواستم به محضر آیت الله بهاءالدینی بروم. اول نماز ایشان و بعد هم پای صحبت و موعظه ایشان بروم. اول خیابان چهارمردان قم تا خواستم رد شوم، گودالی بود یک مقدار آب باران در آن جمع شده بود. راننده تاکسی آمد عبور کند، آب داخل این گودال به من پاشید. عصبانی شدم و کنار ماشین آمدن و یک جمله گفتم.: مگر کوری؟! به محضر آیت الله بهاءالدینی رفتم. بعد از نماز حضرت آیت الله بهاءالدینی فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم! گیرم راننده تاکسی اشتباه کرد. شما چرا باید این حرف را بزنی؟ یعنی انسان باید خودش را تربیت کند مخصوصاً وقتی عصبانی میشود. ما بعضی از بزرگان را داشتیم نذر کردند اگر از این به بعد عصبانی شدم، یک سال روزه بگیرم. گاهی یک ماه مبارک رمضان را یک جمله زشت از بین میبرد. یک عمر عبادت را از بین می برد. لذا بعضی اعمالشان مثل کوه تهامه است. با یک جمله که به همسرش میگوید، خدای نکرده تهمتی چیزی، این کوه آب میشود. مثل مار که از پوست خارج میشود، این هم از ایمان خارج میشود.
شریعتی: به قول مولوی:
ای زبان هم آتش و هم خرمنی *** چند این آتش در این خرمن زنی
ای زبان هم گنج بی پایان تویی *** ای زبان هم رنج بی درمان تویی
حاج آقای لقمانی: کسی که لقمان حکیم نزد او کار میکرد، ارباب، یکبار گوسفندی را ذبح کردند. گفت: برو بهترین عضوش را بیاور، زبان را آورد. یکبار دیگر گفت: برو بدترین عضو را بیاور، باز هم زبان را آورد. این نشان میدهد ما خیلی باید مراقب زبان باشیم. صبح به ضبح اعضای بدن به زبان میگویند: ما در سلامت هستیم اگر تو بگذاری. شر به پا نکنی. لذا بهترین کار این است که انسان گاهی یک خلوت، سکوت و آرامش داشته باشد. این خیلی مهم است که انسان آرام آرام تمرین کند. سراغ آموزههای قرآنی برویم که چقدر زیبا به انسان نشاط و شادابی میدهد.
خداوند به پیامبر میفرماید: «وَ قُلْ لِعِبادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» (اسراء/53) به بندگانم بگو: هنگام گفتگو نیکوترین و بهترین و زیباترین کلمات را بر زبان جاری کنند. خداوندی که احسن است انتظار دارد ما هم کلمات احسن بگوییم. آنوقت بنده احسن میشویم. انسان عادت کند. بعضی تکه کلامشان عزیزم، بفرمایید، فدایت شوم، جان دلم است. در تلفنهایی که میزنیم اولین کلمهای که آن طرف خط گفت، نشانهی شخصیت اوست. بله، بفرمایید، سلام علیکم بفرمایید، هوم... واژهها خیلی بار دارد. آیه دوم فرمودند: «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنا» (بقره/83) با مردم با زبان خوش و شیرین سخن بگویید. مورد سوم که خیلی آیه کاربردی است، «وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» (انعام/108) به کسانی که غیر خدا را میخوانند دشنام ندهید. «فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ» شما به آنها دشمنام میدهید ولی آنها به خدای شما دشنام میدهند. عکسالعمل حرف زشت این است! خدای شما را نشانه میگیرد. نشان میدهد در گفتار ما باید خیلی موارد را در نظر بگیریم. بعضی از اندیشمندان بودند میگویند: گاهی مواقع یک بله یا نه بیشتر از نوشتن یک مقاله برای ما دشوار است.
یکی از عزیزانی که طراح جلد هست و در قم هست. یک طراحی جلد برای یکی از دوستان نویسنده ما کرده بود. برای هزینه ایشان فراموش کرده بود. حالا عکسالعمل چیست؟ تلفن زدن و گاهی با تندی و پرخاش، گاهی با پیغام دادن. یک نفر آمده بود کاری سفارش داده بود. فلانی را میبینی؟ بله، اجازه بدهید. در کشو را باز کرد و یه شکلات داد. این را از قول من به فلانی بدهید و بگویید: فلانی سلام رساند. اِ... من یادم رفته بود حساب کنم. کل زندگی را انسان شکلاتی میتواند حل کند. کل مشکلات را اگر «میم» را برداریم، شکلات میشود. اگر لات آخرش را برداریم «مُشک» میشود. یک ضرب المثل زیبایی هست که باید هر روز مرور کنیم. اگر پول در جیب نداری عسل در دهان داشته باش. انسان عادت کند. هم خوب حرف بزند و هم حرف خوب بزند.
رزق وسیع، آبادی شهرها، با هم مهربان باشیم. وقتی فضای کشور خاص هست، «ارحم ترحم» نه اینکه ظلم بیشتری بکنیم، مهربانتر باشیم. طولانی شدن عمرها با زیبا حرف زدن، فحش ندادن و دشنام ندادن، کسی که مرتب اینطور است عمرش هم کوتاه میشود. مورد بعد در روایت داریم سنگینی میزان اعمال، یک نفر سی سال قبل مرده تا در یک محله یادش میکنند، خدا رحمتش کند چقدر شیرین حرف میزد. برعکس آن اصلاً یادی از طرف نمیکنند. مورد بعد داریم یک زندگی شیرین و شیوا، مورد بالاتر دور از درگیری و دلگیری و دعوا. لذا بعضی از خانوادهها جهنمی و بعضی بهشتی هستند. گفت: رفتم فرزندم را ثبتنام کنم، مدیر مدرسه انسان فرهیختهای بود. گفت: ببخشید پدر و مادر بروند من یک سؤال دارم. از فرزند سؤال کرده بود: پدر و مادر شما در منزل چطور با هم حرف میزنند؟ این بهترین معیار است. تا خانم را خواسته صدا بزند یک عزیزم و جانم قبلش آورده است. خانم همینطور آقا را صدا زده است.
گفت: جایی رفتم دیدم گفتند: آقایوسف میخواهند بیایند. من گفتم: یک آدم شصت هفتاد ساله دارد میآید. زیر بغلش هم گرفتند. وقتی آمد نگاه کردم دیدم یک پسر چهارساله است! طرف احساس شخصیت و عظمت میکند.
اهل جهنم چطور هستند؟ قرآن میفرماید: هر گروهی وارد میشوند به گروه دیگر لعنت میفرستند. «كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها» (اعراف/38) در بهشت لغو شنیده نمیشود، گناه و حرف زشت هم شنیده نمیشود «إِلَّا قِيلًا سَلاماً سَلاماً» (واقعه/26) با مهربانی و مهرورزی. انسان میتواند برای زندگی خوب تمرین کند.
من که امروزم بهشت نقد حاصل میشود *** وعده فردای زاهد را چرا باور کنم
یک نفر به آیت الله بهاءالدینی گفت: دعا کنید من آدم شوم. ایشان گفتند: کسی با دعا آدم نمیشود. خودش باید بخواهد. باید کار کرد و تمرین کرد. لذا هیچکسی را انسان با دشنام و فحش از راه غلط نمیتواند دور نگهدارد. مورد دوم میفرمایند: فحش از آن طرف باعث کینه و دشمنی بیشتر میشود. «فَيَسُبُّوا اللَّهَ» سومین نکته اینکه حرف زشت و ناسزا در بهشت وجود ندارد، در بین بهشتیان حتی در دنیا هم وجود ندارد. وقتی در خانه چیزی میشکند عکسالعمل اهالی چیست؟ یا میگویند: فدای سرت، قضا و بلا بود. اینکه بد و بیراه بگوید و ناسزا بگوید درست نیست. اینها نیاز به تمرین دارد. مورد بعد میفرماید: در مقابل حرف نازیبا و زشت، سوره فرقان «إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» (فرقان/63) دنیا بهشت و آخرت بهشت و انسان میتواند خودش هم بهشتی باشد.
میفرماید: یکی از چیزهایی که از ارکان خوش اخلاقی انسان هست و ممتاز و برجسته است حرف زشت نزدن است. اهل بهشت «وجهٌ منبسط» چهرهی باز و گشاده. چهره تابلوی تابان شخصیت انسان است. در رفتار میگویند: چهره به چهره، نفس به نفس تأثیر دارد. مورد دوم در مورد خلق خوش و اخلاق حسنه «قلبٌ رحیم» قلب مهربان، سوم دست دهنده، مورد چهارم خوش زبانی است. زبان نرم! گاهی مواقع میفرمایند: یک جمله بیشتر از یک سطل آب آتش را خاموش میکند. انسان تمرین کند به این مرحله برسد.
همه ما آقای پروفسور سمیعی را میشناسیم. یک چهره فراملی و بینالمللی است. من از ایشان شنیدم، ایشان گفتند: ما در ساختمانی که بودیم، من صبح زود، آفتاب نزده عادت دارم مشغول کار شوم. در آسانسور که میآمدم یکی دیگر از همکاران من هم بود. تا وارد آسانسور شدم سلام کردم گفت: هوم...همین! بیرون میآمدم یک رفتگر بود. تا مرا میدید میگفت: سلام آقای سمیعی، ارادتمندم، صبح زیبای شما بخیر! گاهی مدرک هست و درک نیست. یک عده بالاتر از خط فقر هستند ولی پایینتر از خط فهم هستند. تفاوت یقین با علم چیست؟ علم تبدیل به جهل میشود، ولی یقین به غیر یقین تبدیل نمیشود. یک عده سواد کلاسیک ندارند ولی فهم اجتماعی، فهم معنوی. یک جمله آقای سمیعی دارند خیلی دلنشین است. فرمودند: من حاضر هستم از دنیا بروم، این فرد زحمتکش رفتگر بیاید قبر مرا جارو کند ولی نیاز به این همکارم پیدا نکنم که این اخلاق و بیان را دارد. یعنی در همین دنیا هم عکسالعمل ما داده میشود.
یک روایتی هست که خیلی زیباست، امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ الْجَنَّةَ» خداوند بهشت را حرام کرده است «عَلَي كُلِّ فَحَّاشٍ» کسی که صبح تا شب حرف زشت بزند اطرافیان را میرنجاند. تا وارد خانه میشود حکومت نظامی اعلام میکند. در محله یک عده میترسند. در روایت داریم وای به حال کسی که بخاطر زشت زبانی مردم از دستشان در امان نباشند. خدا همه اموات را رحمت کند. پدر ما میگفتند: یک بنده خدایی بود حرف زشتی به یک نفر زد. آن طرف خیلی فهیم بود. دست به یقه نشد و مقابله به مثل نکرد، چند تا هم رویش نگذاشت بگوید، دست در جیبش کرد و پولی داد. به تعبیر امروزیها ده هزار تومان داد. این گرفت و رفت و اطرافیان نکوهش و سرزنش کردند. باید جوابش را میدادی. گفت: حواسش نبود من چه کار با او کردم. پول خونش را دادم. دیه دادم! منتهی ده هزار تومان! میرود همین حرف را به دیگری میزند، او میزند ناکارش میکند. در همین دنیا هم گاهی بعضیها وجودشان باعث شورش دیگران است نه آرامش! امیرالمؤمنین فرمود: خداوند بهشت را بر هر فحش دهنده پست حرام کرده است. در صف پمپ بنزین دیدهاید، دو تا ماشین با هم تصادف میکنند روبروی زن و بچه فحاشی میکنند. بعضی هم میگویند: فدای سرت! یک خاطره خوش از این شهر و مردم میشود. خداوند بهشت را بر هر زشت گوینده پست حرام کرده که «لا يُبَالِي مَا قَالَ وَ لا مَا قِيلَ لَهُ» (كافي، ج2) توجه ندارد و به او بر نمیخورد آنچه که میگوید و آنچه به او میگویند. این وجود آتش است. به جای نور، نار است. همه جا را آتش میزند.
فرمودند: کسی که ادب دارد حرف زشت نمیزند و اهل ادب اهل غیبت و تهمت نیست. ادب، نگاه داشتن حد هر چیزی است. باز امیرمؤمنان فرمودند: کسی که ادب دارد بهتر است از کسی که فامیل مشهوری دارد. ادب سرمایه است.
هرکه سرمایه از ادب کُنَدی *** در بسیط زمین طرب کُنَدی
همیشه شاد است و همه دوستش دارند.
هرکه را امُّ و أب ادب نکنند *** گردش روز و شب ادب کندی
گفت: پولی که دادم دیه اوست، پول خونش است. مردم ادبش میکنند، روزگار ادبش میکند. این خیلی مهم است. یا باید خودش ادب شود یا روزگار ادبش کند. گاهی مواقع یکسری ضایعات بی جبران برای ما ایجاد میشود. روایت داریم اگر پدر و مادر فرزند خود را با ادب تربیت کند بهتر از آن است که ثروت زیادی برای او بگذارد. چون او ثروت و دارایی را با بی ادبی از بین میبرد و هیچ چیز را برای آخرت پدر و مادر حفظ نمیکند ولی افرادی که با ادب هستند، ادب دینی، ادب فردی، ادب اجتماعی، زیبا حرف میزند. مهربانانه زندگی میکند. هرکس سخنش زشت و نازیباست، سرزنش او هم بسیار است و بسیار. این ششمین عاملی بود که اشاره کردیم.
هفتمین عاملی که باعث خطا و اشتباه میشود، کوشش بدون جوشش و تلاش بدون دانش است. بسیاری را میشناسیم فقط میدود، چرا؟ معلوم نیست. قطاری که از ریل خارج شده با سرعت میرود ولی به جایی نمیرسد. لذا خواجه عبدالله انصاری(ره) فرمود: خدایا همه از آخر کار میرسند، عبد الله از اول کار میترسند. من آن بینش و شناخت را نداشته باشم و وارد عرصه زندگی شوم. بعضی هندسه فکری ندارند. بعضی یک عمر ماهیگیری میکنند بدون اینکه بدانند چرا ماهیگیری میکنند ولی یک عده نه، حواسشان هست. «مَنْ عَمِلَ عَلَي غَيْرِ عِلْمٍ» کوشش بدون دانش، کسی که کارهایش را بدون علم و معرفت و دانایی و بینایی انجام دهد، «كَانَ مَا يُفْسِدُ أَكْثَرَ مِمَّا يُصْلِحُ» (كافي، ج 1، ص44) خرابکاریهایش، فسادهایش بیشتر از کارهای درست است. هرچه جلو میرود بدتر میشود. داریم «المعروف بقدر المعرفة» به مقداری که انسان معرفت دارد اعمالش ارزش دارد. هرچقدر عقل انسان و اندیشه انسان فراوانتر عمل کم انسان بیشتر و بیشتر میشود.
خدا رحمت کند مرحوم علامه طباطبایی را، فرمودند: اخلاص رنگی است که به هر عملی بزنید ماندگار میشود و عمل اندک را ابدی و بسیار میکند. اول اندیشه و بعد انگیزه داشته باشیم پشیمان نمیشویم. امام صادق(ع) اشتباهات محاسبهی مردم را چهار مورد بیان میکنند برای هشتاد سال ما جواب میدهد. امام صادق(ع) فرمودند: آن چیزهایی که مردم شیفته و فریفته آن هستند و مطلوبشان هست در دنیای فانی، همه مردم بدون استثناء عالم و جاهل، بی سواد و با سواد، مورد طلبها و خواستههای مردم در دنیا چهار چیز است: 1- غنا و بی نیازی؛ همه ما دوست داریم وضع ما خوب باشد. مادی و معنوی! 2- آرامش؛ فراتر از آسایش. 3- کمی غصّه. اگر خدای نکرده کسی باشد دل شاد نباشد. گاهی مواقع یک بیماری، یک ناراحتی، یک اندوه، متوجه طعم غذا نیست. مسافرت رفته ولی لذت نمیبرد. دل شاد نیست. میگوید: یک اشتباه کردم و اسیر شدم. 4- عزت و سربلندی؛ این چهار چیز را همه میخواهند اما بسیاری از افراد اشتباه میروند. هرچه میروند به آن نمیرسند. حضرت فرمودند: بینیازی در قناعت است. قناعت چیست؟ بسنده کردن به آنچه انسان دارد. مقابلش حرص است، زیادهخواهی است. صبح تا شب میدود ثروت دو برابر میشود اما طعمش را نمیچشد. کسانی که برای قناعت و بینیازی به دنبال زیادی مال هستند، هرچه میدوند و مییابند به آن نمیرسند. به آنچه داری قانع باش ولی به آنچه هستی قانع نباش. از نظر دل، تقوا، تحجد، عبادت، جلو برو ولی به آنچه داری قانع باش! مقایسه کردنها، تفاخر، تجمل، تکاثر. مطلبی از حضرت امام در کتاب «نقطه عطف» ایشان بگویم که بسیار کاربردی است. کتاب نقطه عطف، نامه عرفانی حضرت امام به مرحوم حاج احمد آقا است. کوتاه است ولی کتابی است که انسان باید تهیه کند و سالی سه چهار بار بخواند. احمد! در زمان رضاخان که خدا نیاورد چنین روزهایی را برای ملت ایران، دم دکان نانوایی شیخ نسبتاً وارستهای را دیدم، به من گفت: به من گفتند عمامه از سرت بردار. برداشتم، الآن آمدم یک قرص نان برای امروزم بگیرم تا شب هم خدا بزرگ است. احمد! اگر بگویم حاضر این حالت را با تمام دنیا عوض کنم، از من بپذیر. این کسالت و بی حالی نمیآورد، این برای انسان نشاط میآورد. بعضی میگویند: من باید تا هفت نسل آینده را تأمین کنم. آرامش ندارد!
دومین مورد را امام صادق فرمودند: آرامش، اگر میخواهی آرامش پیدا کنی در سبکی بار زندگی، کارهایتان را خلاصه کنید در چهار چیز. گاهی شلوغ کاری میکند، پراکنده کاری دارد. اگر کسی به دنبال سنگینی بار باشد، «لم یجدوا» نمییابد پس باید سبک بار باشد. عزیزان همه سراغ دارند سیاستمداران کهنهکار، بیست سال، سی سال تیتر اول بوده است. در پایان عمر دوران بازنشستگی میرود جایی یک باغ و باغچهای میخرد. بعد مشغول گلکاری میشود. بعد از مدتی که رفقا میپرسند: حالت چطور است؟ میگوید: تازه فهمیدم زندگی چه طعمی دارد! سوم امام صادق فرمودند: کمی غصه و غم در دل مشغولی کمتر است. ما بسیاری از افراد را سراغ داریم در دل مشغولی بیشتر مییابد، این کمی غصه را پیدا نمیکند.
شریعتی: گاهی مشکلات زندگی و این شرایط اقتصادی اجازه نمیدهد. مگر اینکه نگاهمان را عوض کنیم.
حاج آقای لقمانی: هم باید نگاه را عوض کنیم. هم روحیه و رفتار را، مورد چهار امام صادق فرمودند: عزت و سربلندی، عزت واقعی میخواهی «فَإِنَ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً» (نساء/139) کسی که به دنبال عزت باشد، «فی خدمة المخلوق» با چه کسی عکس بگیرم، خودم را به چه کسی بچسبانم؟ هرچه جلو میروم سراب است. این دل، دل مشغولی میخواهد. گاهی با امور ریز و ناچیز است. گاهی نه، «مشغولة عن الدنیا بحمدک و ثنائک» در دعای ابوحمزه داریم «اللهم اشغلنا بذکرک و اعزنا من سخطک» ما باید ورودیهای ذهن را پاک کنیم، تا ورودی پاک شد، دل هم پاک میشود. حیات طیبه! امام صادق فرمودند: زندگی همراه با قناعت همان حیات طیبه است. انشاءالله ارزانی همه عزیزان سمت خدا باشد.
شریعتی: خیلی نکات خوبی را شنیدیم. خوش به حال همه آنهایی که سعی میکنند هنرها را در زندگیشان به کار بگیرند، خوش به حال آنهایی که دلشان آرام است. خوش به حال آنهایی که برای آخرتشان تلاش میکنند. خوش به حال آنهایی که خدا را در زندگی روزمرهشان میبینند. خوش به حال آنهایی که دلشان پر از یاد خداست که آرامش هم نصیبشان میشود. «الا بذکر الله تطمئن القلوب»
امروز صفحه 370 قرآن کریم، آیات 61 تا 83 سوره مبارکه شعرا را تلاوت خواهیم کرد.
«فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ قالَ أَصْحابُ مُوسى إِنَّا لَمُدْرَكُونَ «61» قالَ كَلَّا إِنَّ مَعِي رَبِّي سَيَهْدِينِ «62»
فَأَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَكانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ «63»
وَ أَزْلَفْنا ثَمَّ الْآخَرِينَ «64» وَ أَنْجَيْنا مُوسى وَ مَنْ مَعَهُ أَجْمَعِينَ «65» ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِينَ «66»
إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ «67» وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ «68»
وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْراهِيمَ «69» إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ «70»
قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاكِفِينَ «71» قالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ «72»
أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ «73» قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا كَذلِكَ يَفْعَلُونَ «74»
قالَ أَ فَرَأَيْتُمْ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ «75» أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ «76»
فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي إِلَّا رَبَّ الْعالَمِينَ «77» الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ «78»
وَ الَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ «79» وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ «80»
وَ الَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ «81» وَ الَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ «82»
رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ «83»
ترجمه : پس زمانى كه دو گروه همديگر را ديدند، ياران موسى گفتند: (ما به دام افتاديم و) آنان به ما دست خواهند يافت. (موسى به آنان) گفت: چنين نيست، قطعاً پروردگارم با من است و مرا هدايت خواهد كرد. پس (به دنبال اين تلاقى،) به موسى وحى كرديم كه عصايت را به دريا بزن. دريا شكافت و هر پارهاى مثل كوهى بزرگ گرديد. آنگاه گروه ديگر (لشكر فرعون) را به آنجا نزديك كرديم. و موسى و هر كه را با او بود، همگى را (از دريا عبور و) نجات داديم. سپس گروه ديگر را غرق ساختيم. البتّه در اين ماجرا، (عبرت و) نشانه روشنى است و بيشتر آنان ايمان آورنده نبودند. و همانا پروردگارت شكست ناپذير و مهربان است. (اى پيامبر!) سرگذشت ابراهيم را بر مردم بخوان. آن گاه كه به پدرش (عمويش آذر) و قومش گفت: شما چه مىپرستيد؟ گفتند: بتهايى را مىپرستيم كه همواره ملازم آنهاييم. ابراهيم گفت: آيا هر گاه آنها را مىخوانيد (يا دعا مىكنيد) سخن شما را مىشنوند؟ يا به شما سود و زيانى مىرسانند؟ بتپرستان گفتند: (نه) بلكه پدرانمان را يافتيم كه اينگونه (پرستش) مىكردند. ابراهيم گفت: آيا در آنچه مىپرستيد انديشه و نگاه (عميق) كردهايد؟ شما و پدران پيشين شما (دقّت كردهايد)؟ البتّه اين بتها دشمن من هستند (و من دشمن آنها)، مگر پروردگار جهانيان (كه محبوب من است). همان پروردگارى كه مرا آفريد و همو راهنماييم مىكند. او كه مرا (هنگام گرسنگى) طعام مىدهد و (هنگام تشنگى) سيرابم مىنمايد. و هر گاه بيمار شوم، همو مرا شفا مىبخشد. او كسى است كه مرا مىميراند، سپس زندهام مىكند. او كسى است كه اميد دارم روز جزا خطاهاى مرا ببخشد. (ابراهيم در ادامهى سخن خود گفت:) پروردگارا! به من حكمت و دانش مرحمت فرما و مرا به صالحان ملحق كن!
شریعتی: این هفته قرار گذاشتیم از شهید آیت الله صدوقی یکی از روحانیون باصفا و عالم و عامل شیعه از نسل شیخ صدوق که از مفاخر یزد هست یاد کنیم که مردم یزد با نماز جمعههای پرشور ایشان در اوایل انقلاب خاطرات بسیار بی نظیری دارند. اشاره قرآنی را بفرمایید.
حاج آقای لقمانی: آیه 80 سوره شعرا را انتخاب کردم در مورد عافیت و سلامت در زندگی است. «وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ» روبروی حرم حضرت معصومه(س) یک پزشک سنتی که که بالای نسخهها میزدند «هو الشافی» او شفا دهنده است. «هو الطبیب» ما وسیله هستیم.
رواق حکمت اینجا کاخ سبط مصطفی آنجا
بشارت دردمندان را دوا اینجا، شفاء آنجا
در اینجا طب یونانی و تشریح اروپایی، الهیات و آیات خدا آنجا
این اعتقاد است. عافیت و سلامتی، دعایی که در قنوت نماز است، در سجده نماز همه باید بخوانیم. «یا ولی العافیة اسئلک العافیة، عافیة الدین و الدنیا و الآخره» چقدر دعای زیبایی است. ما چطور عافیت پیدا کنیم؟ سلامتی جسم، سلامتی جان، یک کار جوششی و دعایی دارد. پیامبر(ص) فرمود: «مَنْ صَلَّي عَلَيَّ مَرَّةً» کسی که یکبار بر من صلوات بفرستد، «فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْهِ بَاباً مِنَ الْعَافِيَةِ» (جامع الاخبار، ص 59) خداوند یک راهی از عافیت و تندرستی و سلامت جان برایش فراهم میکند. یک جرقه نورانی، کوتاه برود، با احتیاط برود. انگار یک نفر دست مرا گرفت و عقب آورد و الا تصادف میکردم.
دو سه نکته در مورد عافیت هست. امام رضا(ع) در دعای طواف میفرماید: «یا الله یا ولی العافیه و خالق العافیه و رازق العافیه صل علی محمد و ارزقنی العافیه و دوام العافیه و تمام العافیه و شکر العافیه» داریم «عافیة مجلله» عافیت باشکوه! امام سجاد(ع) فرمودند: «العافیة ملک خفی» پادشاهی پنهان، وقتی عافیت نباشد به درد نمیخورد. «اذقنی حلاوة العافیة» دعای حضرت در صحیفه سجادیه است. خدایا به من حلاوت و شیرینی عافیت را بچشان. امیرالمؤمنین فرمودند: دو نعمت است تا انسان دارد قدرش را نمیداند. یکی عافیت است و یکی جوانی. حضرت فرمودند: دنیا دار عافیت است برای کسی که بفهمد. مدیریت کند، مراقبت کند و مواظبت کند. اگر انسان مراقب خودش باشد عافیت هم کاربردی است و میآید. امام حسن(ع) فرمودند: عافیت ده جزء است، نه جزء او صَمت و سکوت مگر به ذکر خداوند و یک جزء آن که گاهی گریبان ما را میگیرد، ترک مجالست سُفها! میخواهید عافیت و تندرستی داشته باشید با کسانی که فرومایه و مرتب صبح تا شب حرفهای بیخود میزنند. گاهی هم فریب میخورید، فکر و ذهن و زندگی مشغول میشود و مراقبت میخواهد.
شریعتی: دوستانی پیام دادند که ما میخواهیم این مباحث را به صورت مُدون و مکتوب در دسترس داشته باشیم. کتابهایی که در برنامه معرفی میشود به همین منظور است. «سبک زندگی بدون اشتباه و هوشمندانه» یک دوره سه جلدی برای هنر خوب زیستن و برای دوستانی که اهل مطالعه و تحقیق هستند و دوست دارند هنرمندانه یک زندگی بدون اشتباه را تجربه کنند. راهکارهای زندگی بدون اشتباه را شما میتوانید در این کتاب اثر حاج آقای لقمانی دنبال کنید. به 20000303 پیامک بدهید، دوستان ما شما را راهنمایی خواهند کرد. جلد سوم هم «سبک زندگی عاقلانه و زیرکانه» است.
حاج آقای لقمانی: خدایا به حق محمد و آل محمد عافیت و تندرستی جسم و جان را نصیب همه ما بگردان. در هر خانهای و خانوادهای مریض هست، به حق محمد و آل محمد لباس عافیت بپوشان. دلها را از غمها تهی تهی بگردان. دل همه را شاد شاد شاد بفرما. به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
شریعتی: کبوتر دلمان را راهی مشهد الرضا میکنیم. السلام علیک یا علی بن موسی الرضا!
«والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمدٍ و آله الطاهرین»
هدایت شده از برنامه تلویزیونی سمت خدا
97-4-13-حجت الاسلام لقمانی.mp3
13.03M
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا
👤 #حجت_الاسلام_لقمانی
📚 با موضوع : زندگی هوشمندانه و راههای دوری از اشتباه
🗓 چهارشنبه سیزدهم تیر ماه
🗂 حجم : ۱۲.۴ مگابایت
💠 @samtekhoda3
برنامه سمت خدا
حجت الاسلام والمسلمین عالی
موضوع برنامه : سکرات مرگ
زمان پخش : 14-04-97 (بازپخش 05-04-90)
دل شیخ نیشابور، دل پیر هرات است دل نورمحمد، عطر صلوات است، دل گفتم و این دل سجاده ی مکه است تسبیح مدینه است، مهر عتبات است، هوهوزدن دل، عشق است و جنون است حق حق زدن او، صوم است و صلاة است، شعر از سر من دست برداشته اما بالای سرم باز ابر کلمات است، پایان من و دل آغاز شگفتی است می میرم و مرگم در قید حیات است.
سوال – در ادبیات دینی و در ادبیات مرگ، ما به واژه ای برخورد می کنیم به اسم سکرات. سکرات با احتضار چه فرقی دارد؟
پاسخ – این واژه ی سکرات موت در ادبیات دینی ما وجود دارد. سکرات جمع سکره است که کلمه ی سکر و مستی نیز از همین کلمه مشتق می شود. و در قرآن مفرد این کلمه به کار برده شده است. سکرات در واقع همان حالت احتضار است اما از آن جهت به حالت دم مرگ احتضار می گویند که وقت حضور مرگ، وقت حضور ملائک است. و از آن جهت به آن سکرات می گویند که انسان در یک تحیر، سردرگمی و گیجی قرار می گیرد شبیه افراد مست. از یک طرف انسان حسرت این را می خورد که عمر او به پایان رسیده و درست استفاده نکرده است. و اندوه این را می خورد که در حال جدا شدن از دنیا و امور مورد علاقه ای است که عمری با آنها انس گرفته است و از طرف دیگر عوالم ناشناخته ای برای او جلوه می کند که وحشت آور است. دیدن صحنه هایی که تا به حال ندیده است او ملائک و شیاطین را که حاضر شده اند می بیند. و همینطور عمری فرد با بدن خود انس گرفته، آن فشاری که باعث شود روح از بدن جدا شود یک حالت سردردگمی و گیجی و تحیری ایجاد می کند که به آن سکرات می گویند. اگر یک دندان ما شدیداً درد بگیرد ما سردرگم و گیج می شویم و خیلی چیزها را فراموش می کنیم. دندان درد با حالات دم مرگ قابل مقایسه نیست. در قرآن یک تأبیر دیگری هم وجود دارد به نام قمرات الموت. قمرات به معنای شداید و سختی های مرگ است. یک تعبیر امیرالمومنین (ع) در خطبه ی 109 نهج البلاغه دارد که توصیف هنگام سکرات است. این مطلب را اززبان کسی می شنویم که به جزئیات این راه آگاه بوده است. حضرت می فرمایند: آن هنگام قابل توصیف نیست. از یک طرف سکرات موت و سختی جان دادن و از طرف دیگر غم و اندوه فرصت هایی که فرد از دست داده است تمام وجود او را می گیرد. درآن لحظات سخت اعضاء بدن سست می گردد و رنگ آنها تغییر می کند. با لحظه لحظه زیاد شدن آثار مرگ در پیکر، زبان از کار می افتد ( یعنی اولین عضوی است که از کار می افتد ) و قدرت سخن گفتن سلب می گردد. ولی همچنان اعضاء خانواده ی خود را با چشم نگاه می کند و با گوش های خود می شنود، عقل او نیز سالم است. فکر می کند که عمر خود را به چه چیزهایی گذرانده و در چه راهی روزگار خود را تباه کرده است. به یاد اموالی می افتد که با خون دل آنها را جمع کرده و کاری به حلال و حرام آن نداشته است. این نشان می دهد که حضرت کسانی را توصیف می کند که اهل دنیا هستند. و حالا باید برود و جوابگوی این اموال باشد. لذت و استفاده ی آن برای دیگران و حساب پس دادن و بدبختی آن برای او مانده است. مرگ همچنان بر اعضاء بدن او چیره می گردد تا آنجا که گوش او نیزمانند زبان از کار می افتد. و فقط به خانواده ی خود نگاه می کند و حرکت زبان آنها را می بیند ولی دیگر صدایی نمی شوند. پس از مدتی چشم او نیز از کار می افتد و روح از بدن خارج می شود. مرداری خواهد شد در بین خانواده ی خود به طوری که از نشستن نزد او وحشت می کنند و از نزدیک شدن به او دوری می نمایند. در این حال دیگر نه گریه کننده ای او را یاری می کند و نه کسی به او جواب می دهد. سپس او را برداشته و بسوی آخرین منزلگاه یعنی قبر می برند و او را آنجا تنها گذاشته و به دست اعمال خود می سپارند و از دیدار او برای همیشه چشم می پوشند. این آن لحظه سکرات و قمرات است که حضرت امیر(ع) توصیف کرده و لحظه ی سختی است.
سوال – ما چه کاری می توانیم بکنیم که این سختی ها و شداید آسان شود؟
پاسخ – در روایات اهل بیت (ع) هم به عواملی اشاره شده که باعث آسان شدن مرگ، راحت از دنیا رفتن و سختی نکشیدن فرد می شود و هم عواملی که باعث می شود فرد با سلامت از دنیا برود. این دو نکته است، اینکه هم انسان راحت از این عالم به عالم دیگر منتقل شده و سختی نکشد. و هم با سلامت رفته و دچار آن وسوسه هایی که شیاطین در لحظه ی آخر انسان را می کنند و تیرهای آخر را به سمت او پرتاب می کنند نشود. اینجا دیگر منزل آخری است که دست شیطان به انسان می رسد و در نتیجه تمام تلاش خود را در این لحظه می کند. اهل بیت در روایات مختلفی اشاره به عوامل آسان، راحت و با سلامت از دنیا رفتن کرده اند. اصلی ترین مورد این است که انسان اعتقادات سالم و درستی داشته باشد. تردیدی نیست که اگر من ایمان به خدا و آخرت داشته باشم و سیم اتصال من به خدا وصل باشد، زمانی که می خواهند من را به سمت خدا منتقل کنند وحشت نمی کنم. چرا که من را به سمت دشمن نمی برند بلکه به سمت دوست می برند. خود این ایمان، انسان را در لحظه ی آخر راحت می کند. در روایت زیبایی است که حضرت عزرائیل (ع) بر ابراهیم خلیل الله وارد شد. حضرت ابراهیم (ع) وقتی او را دید پرسید: آیا تو الان من را دعوت می کنی که به اختیار آن طرف بیایم، یا زمان اختیار گذشته و خواهی نخواهی باید بروم؟ حضرت عزرائیل (ع) گفتند نه به اختیار خود شما است که بیایید یا نیایید. حضرت ابراهیم چیزی گفت که حضرت عزرائیل را به فکر وادار کرد: خدا دوست و خلیل من است، آیا دیده ای که یک دوستی مرگ را به دوست خود هدیه بدهد؟ حضرت عزرائیل درمانده شد. از خداوند متعال خطاب به حضرت عزرائیل رسید که به او بگو آیا دیده ای که دوستی از دیدار دوست خود بدش بیاید. تو به طرف دوست خود می آیی و دوست مشتاق دیدن دوست است. اگر بخواهیم این نگاه را به مرگ داشته باشیم مستلزم این است که ایمان داشته باشیم. در این صورت چقدر این لحظه برای فرد زیبا خواهد بود. در آیه بیست و هفت سوره ی ابراهیم داریم که خداوند مومنین و افراد با ایمان را نگاه می دارد و در دنیا و آخرت آنها را تثبیت می کند. ما در روایات متعدد داریم که حضرت عزرائیل (ع) می گوید که من از پدر و مادر مهربان بر مومن مهربان تر هستم. خود او مومنین را به شهادتین تلقین می کند. ملائکه ی مرگ به او خوش آمد گفته و به استقبال او می آیند. در روایتی داریم که دو شاخه ی گل بسیار معطر از حرم الهی برای او آورده می شود. بوی یکی از آنها به گونه ای است که فرد خانواده و اموال خودرا فراموش می کند تا سختی نکشد. و بوی دیگری از نسیم رحمت الهی آنچنان حالتی در او ایجاد می کند که سخاوتمندانه جان خود را بدهد. اینها همه برای مومن است.
یک روایتی است از حضرت امام صادق (ع) که می فرماید: روزی گذر سلمان در کوفه به بازار آهنگرها افتاد. یک مرتبه دید جوانی بیهوش شده و مردم اطراف او را گرفته اند. سلمان که از آن نزدیکی عبور می کرد، یکی از آن افراد دوید و به او گفت یا اباعبدالله این جوان مریض و بیهوش است بیا یک دعایی بالای سر او بخوان که بهوش بیاید. حضرت سلمان وقتی نزدیک شد و به بالین جوان رسید او چشم باز کرد. تا سلمان را دید سر خود را بلند کرد و گفت یا ابا عبدالله اینطور نیست که مردم گمان می کنند من بیمار هستم. وقتی گذر من به بازار آهنگرها افتاد و دیدم که با چکش های آهنی به میله های سرخ می کوبیدند یاد این آیه افتادم: نگهبانان جهنم با چکش های آهنین بر دوزخیان می زنند. در این حالت دیگر نفهمیدم و از هوش رفتم. سلمان دید این فرد با معرفت است با او دوست شد. بعد از یک مدتی این جوان مریض شد، سلمان به عیادت او رفت و دید که موقع مرگ او است. سلمان به حضرت عزرائیل (ع) خطاب کرد که یا ملک الموت این جوان برادر و دوست من است لطفاً مراعات او را بکن. حضرت عزرائیل فرمود: یا ابا عبدالله من مراعات این جوان و تمام مومنین را خواهم کرد و با آنها دوست هستم. بنابراین اصلی ترین شرط برای راحت مردن ایمان است. البته اگر می خواهیم ایمان در لحظه ی مرگ و پس از آن در مراحل ابدیت حافظ ما باشد باید در دنیا حافظ ایمان خود باشیم. ما حافظ ایمان خود باشیم تا ایمان در سختی ها حافظ ما باشد. بعضی از افراد هستند که از ایمان و اعتقادات خود محافظت ندارند. چه بسا که اعتقادات آنها لغزنده و سست است. در روایت داریم که اعتقادات و ایمان بعضی از افراد عاریه ای است، از این دست می گیرند و از آن دست می دهند. مثلاً تا یک مقدار وضع مالی جابجا می شود، حقوق کم و زیاد می شود و فشار زندگی وارد می شود چه بسا افراد خدا را به ظلم متهم می کنند. اینها خطرناک است. باید ایمان ها را تثبیت کرده و نگاه داشت. تثبیت ایمان و اعتقادات هم فقط با خواندن کتاب و یا رفتن به کلاس عقیدتی نیست. اینها خوب است و می تواند عقل را قانع کند. اما دل انسان نیز باید قانع شود. باید قلب انسان باور کند و ایمان در قلب رسوخ کند. باور قلب با عمل به دست می آید. هرچقدر ما اعمال خود را طبق وظایف و دستورات دینی انجام دهیم مانند چکشی که بر میخ می رود و فرو می رود باعث تثبیت اعتقادات در قلب و باور آنها می شود. این آیه ی قرآن است: اگر می خواهید به یقین و باور قلبی برسید، عبودیت و بندگی انجام دهید. عمل صالح هم حافظ و تثبیت کننده ی ایمان و هم ارتقاء دهنده ی آن است. هم ایمان عمل صالح را خالص تر می کند و هم برعکس. هر گناه و معصیت بندهای ایمان و اعتقادات را شل و پاره می کند. چه بسا بعد از مدتی اگر انسان دچار معاصی و آلودگی ها شود و توبه نکرده و باز نگردد از درون خالی می شود. و در این صورت شاید در حادثه های سنگین مانند لحظه ی مرگ نتواند ایمان خود را حفظ کند. در لحظه ی مرگ فکر و محاسبات فکری خیلی کار نمی کند بلکه باورهای درونی انسان بیرون می ریزد. اگر کسی درون دل او هرز و کفر باشد بیرون می ریزد. اگر درون دل او خدا و اعتقادات باشد او هم بیرون می ریزد.