eitaa logo
آرشیو متنهای برنامه سمت خدا
2.9هزار دنبال‌کننده
77 عکس
0 ویدیو
852 فایل
🔸 به روز رسانی توسط کانال رسمی برنامه سمت خدا 📋 جهت دسترسی آسان به متنهای برنامه میتوانید از لیستی که در لینک زیر موجود است استفاده بفرمایید. ➡️ @samtekhoda3_list ➡️ @samtekhoda3_list ➡️ @samtekhoda3_list
مشاهده در ایتا
دانلود
برنامه سمت خدا موضوع برنامه : شرح حدیثی گرانمایه از امام صادق (علیه‌السلام) كارشناس : حجت الاسلام والمسلمين بهشتی تاريخ پخش : 17- 04-97 بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. شریعتی: به نام او که در طلوع نگاهش قامتم قد می‌کشد به دو رکعت صلاة عشق، سلام می‌کنم به همه‌ی دوستان عزیزم، بیننده‌های خوب و شنونده‌های نازنین‌مان، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. انشاءالله در این گرمای تیرماه دل و جانتان هم گرم باشد به نور اهل‌بیت(ع) و به محبت آنها. انشاءالله لحظاتی که در کنار هم هستیم مفید و پربار باشد. حاج آقای بهشتی سلام علیکم خیلی خوش آمدید. حاج آقای بهشتی: سلام علیکم و رحمة الله. خدمت بینندگان و شنوندگان خوب و عزیز این برنامه سلام می‌کنم. انشاءالله خداوند این گفتگوهای ما را موجب خیر و رشد و نور و به دور از هرگونه اشتباه و خطا و آفت و آسیب قرار بدهد. به روان تابناک امام صادق(ع) صلواتی بفرستید. شریعتی: امب شب شهادت صادق آل محمد، امام صادق عزیز هست و انشاءالله همه ما مشمول شفاعت حضرت شویم و در مکتب متعالی حضرت صادق همه ما شاگردان خوبی باشیم و زانوی ادب بزنیم و کلی مطلب یاد بگیریم. امروز برای ما چه آورده‌اید؟ حاج آقای بهشتی: من نگاه کردم امام صادق (ع) وقتی با اجتماعات شیعه روبرو می‌شدند خیلی مشتاق این بودند که با احادیث امام آشنا شوند. یک حدیث آوردم. تقاضا می‌کنم تا پایان این حدیث که یک حدیث 25 قسمتی است همراه ما باشند. بسم الله الرحمن الرحیم، موضوع حدیث این است که ما در دنیا دنبال چه چیزی هستیم؟ اولاً روشن کنیم. از خیلی‌ها می‌پرسند: در دنیا دنبال چه چیزی هستید؟ تردید و تحیّر دارد و نمی‌داند یا جواب روشنی ندارد. یا جواب روشن دارد، می‌خواهم پهلوان شوم. دانشگاه بروم. تاجر شوم ولی راه رسیدنش را نمی‌داند. امام(ع) تجربه زندگی خودش را در این حدیث برای ما تعریف کرده است. من در زندگی دنبال این بیست و چند چیز بودم و راه‌های رسیدنش را پیدا کردم. یک قله‌هایی را امام پیش روی خودش در نظر گرفته و روش‌های رسیدن به آن را پیدا کرده است. یک تجربه فوق العاده زیبا است. ابتدا منبع حدیث را بگویم. اولین بار این حدیث را در کتاب گرانقدری دیدم که بعضی گفتند بهترین کتاب در زندگی امام صادق این کتاب است. «الامام الصادق و المذاهب الاربعه» نویسنده دانشمند بزرگی به نام اسد حیدر است که اخیراً در همین سال گذشته به زبان فارسی ترجمه شده و در دانشگاه ادیان قم رونمایی شده است. توصیه می‌کنم کسانی که حوصله کتاب خواندن دارند، به این کتاب مراجعه کنند. این کتاب از کتاب مستدرک الوسائل، جلد دوازده، صفحه 172 گرفته شده است. آن کتاب از کتابی به نام مجموعه شهید اول، شهید اول احادیثی داشته که منبعه حدیث آنجا هست.
1- «طَلَبْتُ الْجَنَّةَ فَوَجَدْتُهَا فِي السَّخَاءِ» من در زندگی دنبال بهشت بودم، راهش را در سخاوت پیدا کردم. بخشندگی از صفات خداست. به هر اندازه در ما باشد، شبیه خدا می‌شویم. یک بخشنده‌ای در عرب شهرت دارد، حاتم طاعی! دخترش در جنگ جزء اسرا بود. امیرالمؤمنین آمد از اسرا بازدیدی کند، این دختر به حضرت علی(ع) گفت: من دختر حاتم طاعی هستم. به احترام پدرم مرا آزاد کنید. امیرالمؤمنین(ع) خوشش آمد و فرمود: فردا پیامبر دیدن شما می‌آید. این منطقی پشتش هست. همین خواهش را از پیغمبر بکن. فردای آن روز پیامبر آمدند از اسرا بازدید کنند، به آن دختر رسیدند. او همین مطلب را گفت، پیغمبر فرمود: در اولین فرصت، دین ما دینی است که انسان‌ها را به بخشندگی و سخاوت تشویق می‌کند. حتی پدر تو قبل از اسلام بوده ولی در دین ما ارجمند است. حضرت فرمود: باید صبر کنی یک کاروان مطمئن بیاید، توشه سفر به او دادند و آن دختر را به سلامت و امنیت رساندند. این نشان می‌دهد بخشندگی صفت فوق العاده قشنگی است. در قرآن هم کسانی مورد توجه خدا قرار گرفتند که چیزی را بخشیدند. مالشان، جانشان، فرزندشان، آنهایی که بهشت می‌خواهند، خدا شهید بهشتی را رحمت کند. این جمله بر دلها حک شده است «بهشت را به بهاء می‌دهند نه به بهانه» این بند اول، دنبال بهشت بودم و راهش را پیدا کردم. 2- «طَلَبْتُ الْعَافِيَةَ فَوَجَدْتُهَا فِي الْعُزْلَة» دنبال آسایش بودم، دیدم راهش در خلوت گزینی است. دین اسلام یک دین اجتماعی است. نماز جماعت، نماز جمعه، حج، عبادت سالانه، مشورت، ولی در عین حال یک عبادت دیگری هم به نام اعتکاف داریم که یک نوع خلوت گزینی هست. از جامعه جدا شو برو در خلوت خودت گذشته را مرور کن. برای آینده فکر کن. این را مسلمان‌ها نیاز دارند. در طی سال حضرت امام(ره) ماه رمضان ملاقات‌هایش را قطع می‌کرد. با اینکه به نظام اعتقاد داشت، کارها را ضرورت می‌دانست ولی برای خودش هم یک سهمی قائل بود که باید در این یک ماهه خلوت کنم. گوشه نشینی به معنای اینکه از فعالیت‌های اجتماعی جدا شویم، نه. یک نوع خلوتی باید برای خودمان داشته باشیم شبیه همین اعتکاف، رهبانیت نه! پیغمبر فرمود: رهبانیت من جهاد است.
3- «طَلَبْتُ ثِقْلَ الْمِيزَانِ» در چند جای قرآن می‌خوانیم که روز قیامت ترازویی خواهد بود و عملکرد ما وزن می‌شود. «فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ، فَهُوَ فِي عِيشَةٍ راضِيَة» (قارعه/6و7) آن کسی که عملکرد خوبش سنگین باشد در شادمانی و رضایت به سر می‌برد. «وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ، فَأُمُّهُ هاوِيَة» (قارعه/8و9) آن کسی که عملکرد کارهای خوبش سبک و ناچیز است، «فَأُمُّهُ هاوِيَة، وَ ما أَدْراكَ ما هِيَهْ» (قارعه/10) تو چه می‌دانی هاویه چیست؟ «نارٌ حامِيَةٌ» سؤال: امام می‌فرماید: روز قیامت دنبال این بودم که ترازوی من سنگین باشد. راهش را پیدا کردم. «فَوَجَدْتُهُ فِي شَهَادَةِ أَنْ لا إِلَهَ إِلا للَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه» از جمله احادیثی که زیاد از استاد عزیزم جناب آقای فرحزاد می‌شنویم، ذکر صلوات است. ذکر صلوات با لا اله الا الله در کفه ترازوی اعمال در قیامت برابری می‌کند. توجه به یکتایی خدا و توجه به فرستاده خداست، اینها مهمترین چیزهایی هستند که اگر ما توجه ‌کنیم، یکتاپرستی و اطاعت از فرستاده خدا. اینها ترازوی اعمال ما را سنگین می‌کند. شبیه همین حدیث برای «لا اله الا الله» است. 4- «طَلَبْتُ السُّرْعَةَ فِي الدُّخُولِ إِلَي الْجَنَّةِ» روز قیامت یک روزی طولانی است. قرآن می‌فرماید: پنجاه هزار سال، بعضی خیلی معطل می‌شوند. پنجاه ایستگاه دارد. ایستگاه برای نماز، ایستگاه برای حق الناس، ایستگاه برای زکات، ایستگاه برای اخلاق، ایستگاه برای چه، حتی حدیث داریم بعضی‌ها وارد بهشت می‌شوند دوستش که او هم فرد صالحی است پس از بیست هزار سال وارد بهشت می‌شود. عمرهای طولانی ما نود سال و صد سال هستند که نهصد سال اضافه کنیم هزار سال می‌شود. خیلی خطرناک است، روزی است که خدا می‌خواهد عملکرد ما را ریز به ریز مورد محاسبه قرار بدهد در حضور دیگران، دیگران هم تماشا می‌کنند که ما در این عمر شصت سال، هفتاد سال. امام دنبال این است که سریع به بهشت برود غیر از اصل بهشت،«طَلَبْتُ السُّرْعَةَ فِي الدُّخُولِ إِلَي الْجَنَّةِ» راهش چیست؟ «فَوَجَدْتُهَا فِي الْعَمَلِ لِلَّهِ تَعَالَي» اخلاص است. این حرف را برای خدا بزنم. این نماز را برای خدا بخوانم. برای کمک به فقیر هیچ انگیزه‌ای غیر از خدا نباشد. هرچه کارهای ما صاف‌تر و زلال‌تر باشد، سرعت رفتن ما به بهشت بیشتر می‌شود. معطلی‌ها برای این است که این کارهایی که کردی چه انگیزه‌ای داشتی؟ تا برویم آنجا ثابت کنیم، چون شاهدهای قیامت خدا و پیغمبر هستند، امام زمان شاهد است، اعضاء و جوارح ما شاهدها هستند، زمین و زمان، در آن دادگاه پاسخ گفتن خیلی دشوار است. اخلاص، یعنی کار خوبی که انجام می‌دهیم تمرین کنیم «فقط خدا». برای خوشایند دیگران، از ترس این و آن نباشد. چیزی قاطی نکنیم. ناخالصی نداشته باشد. خدا همان خالص و ناب را می‌پسندد.
5- «طَلَبْتُ حُبَّ الْمَوْتِ» در زندگی دنبال این بود که عاشق مرگ باشم. چون از دیدگاه ادیان آسمانی این جهان یک قطعه کوچکی است. یک جهان بزرگتری در پیش است. رفتن به آنجا را نباید زشت بدانیم. پیغمبر اینطور مصال زده، مرگ مثل باز شدن درب قفس و پر کشیدن پرنده در فضای باز است. مرگ مثل بیرون آوردن لباس‌های کثیف و شست و شوی تن و پوشیدن لباس‌های فاخر است. رهبران ما اشتیاق داشتند، اشتیاق تمرین لازم دارد. چون همه ما از مرگ می‌ترسیم. شخصی از پیغمبر پرسید: چرا از مرگ می‌ترسم؟ فرمود: «أ لک مالٌ» دلبسته پولی هستی؟ راه اینکه مرگ را دوست بداری این است. «فِي تَقْدِيمِ الْمَالِ وَجْهِ اللَّه» پولهایت را در راه خدا بدهی، ترس تو از مرگ می‌ریزد. پول را بدهیم، یعنی برای آنجا ذخیره کنیم. مثل کسی که در تهران مستأجر است و در لواسان یک باغ دارد. تا می‌گویند: لواسان برویم؟ سه شماره می‌رود. ترسی ندارد. می‌داند یک جایی مورد پسند خودش آنجا آماده کرده است. آنهایی که توانایی و دارایی دارند توجه کنند، موسم سختی است. دشمن از بیرون، بعضی هم از درون. آنهایی که می‌خواهند از مرگ نترسند، این مال را در راه خدا بدهند. آقای قرائتی مثال می‌زنند، وقتی دست ما زخم می‌شود کف دست یا روی دست را چسب می‌زنیم. بعد از اینکه خوب شد چسب را می‌کنیم. کف دست باشد راحت کنده می‌شود. روی دست چون مو دارد درد دارد. این موها همان دلبستگی‌هاست. چه کسانی جان کندنشان سخت است؟ آنهایی که دلبستگی دارند. اموالی را گذاشته و نمی‌تواند دل بکند. این مال را در راه خدا بدهد. 6- «طَلَبْتُ حَلاوَةَ الْعِبَادَةِ» در زندگی دنبال شیرینی عبادت بودم. ما خیلی عبادت می‌کنیم، گاهی می‌گوید: کیف نکردم. به دلم ننشست. یک وقتی اصفهان صحبت می‌کردم در مورد نماز یک جوان اصفهانی گفت: حاج آقا شیرینی نماز چطور است؟ مثل شکر است؟ مثل عسل است؟ مثل گز است؟ من شروع به گریه کردم. گفت: اهانتی کردم؟ گفتم: بخدا نچشیدم! کسی که خودش آن شیرینی را نچشیده چطور می‌تواند توضیح بدهد؟ می‌فرماید: در زندگی نه دنبال عبادت، دنبال شیرینی عبادت بودم. امام زین العابدین از خدا می‌خواهد «الهی اذقنی حلاوة مناجاتک، حلاوة عبادتک، حلاوة ذکرک» یک شیرینی در آن وجود دارد، آن را به من بده. یک کسی از امام حسن مجتبی(ع) پرسید: مدتی است موفق به نماز شب نمی‌شوم. گاهی نماز شب می‌خوانم کیف نمی‌کنم. فرمود: روز گناه می‌کنی. تنبیه تو این است آن لذت و شیرینی را ترک کنی؟ «فَوَجَدْتُهَا فِي تَرْكِ الْمَعْصِيَة» اگر کسی می‌خواهد شیرینی عبادت را بچشد باید گناه را کنار بگذارد. مزدش این است که خدا آن شیرینی را به کام او می‌چشاند.
7- «طَلَبْتُ رِقَّةَ الْقَلْبِ» بعضی از دلها سنگ است، بعضی دلها نازک است. اصل شخصیت ما دل است. تمرکز بخواهیم پیدا کنیم، شخصیت انسان در قلب متمرکز می‌شود. یک جوانی را دیدم گفت: من برای خودم برنامه بیست ساله نوشتم. تا بیست سال آینده از نظر درآمد، تحصیل، از نظر خانواده کجا هست؟ این خیلی خوب است. این در راستای این حدیث است. بیاییم فکر کنیم در زندگی دنبال چه هستیم؟ برای رسیدنش راهکار تعریف کنیم. من می‌خواهم در پنج سال آینده به این نقطه برسم. از این روش‌ها می‌خواهم برسم. امام می‌فرماید: در زندگی دنبال این بودم که دلم نازک باشد، تا زندگی بیچاره‌ای را شنیدم، اشکم جاری شود و دلم بشکند. سنگدل نباشم. گاهی ما نسبت به حوادث خارج از ایران بی تفاوت هستیم. مشکلی در ما وجود دارد. راهش چیست؟ «فَوَجَدْتُهَا فِي الْجُوعِ وَ الْعَطَش» یکوقتی گرسنگی را تجربه کنیم. تشنگی را تجربه کنیم. این راهی است که امام معصوم به ما یاد می‌دهد. در ماه رمضان دلهای ما رقیق می‌شود و شیرین ترین لحظه هم لحظه افطار است که به اوج تشنگی و گرسنگی می‌رسیم. به ما فرمودند: آنهایی که سلامت هستند حداقل ماهی سه روز، اول و وسط و آخر ماه را روزه بگیرند. یا بعضی موفق می‌شوند دوشنبه‌ها و پنج‌شنبه‌ها روزه می‌گیرند. 8- «طَلَبْتُ نُورَ الْقَلْبِ» بعضی قلب‌ها تاریک هستند، بعضی روشن هستند. نور قلب را از کجا پیدا کردم؟ «فَوَجَدْتُهُ فِي التَّفَكُّرِ وَ الْبُكَاءِ» یکی فکر کردن و یکی گریه کردن. اینها دل را نورانی می‌کند. این سرمایه‌ای که خدا به من داد، جوانی و سلامتی که به من داد. دارایی که به من داد. امشب اگر بمیرم آن دو بازجو بیایند چطور جواب خواهم داد؟ آینده می‌خواهم چه کار کنم؟ این تفکر، در هستی، در گذشته، در آینده، در امکاناتی که خدا در وجود من قرار داده دل را نورانی می‌کند. گریه کردن هم امیرالمؤمنین می‌فرماید: چشم خشک ریشه در دل سفت دارد. دل اگر نازک باشد، اشک جاری می‌شود. وقتی نگاه می‌کنم و هرچه فشار می‌آورم اشک نمی‌آید. سرچشمه‌ها خشکیده است. چه کنیم؟ باید گناه را پاک کنیم. گناه مانع جاری شدن اشک می‌شود. اینطور نیست که شب شهادت ما این حدیث را بشنویم و با آن خداحافظی کنیم. یک جایی نصب کنیم و تکرار و مرور کنیم.
9- «طَلَبْتُ الْجَوَازَ عَلَي الصِّرَاطِ» همه ما شنیدیم که در روز قیامت پایان صحرای محشر جهنم است. زندان هفت طبقه خدا از منهای یک به سمت پایین شروع می‌شود، هر طبقه‌ای پایین‌تر برای مجرمانی با جرم سنگین‌تر است. همه آتش است. آتش زرد و سرخ و سیاه! روی جهنم یک پلی هست که همه باید از این پل گذر کنند. هرکس توانست کذر کند آن طرف جهنم بهشت است. امام می فرماید: دنبال این بودم از آن پل عبور کنم. راهش را پیدا کردم. «فَوَجَدْتُهُ فِي الصَّدَقَة» راهش صدقه دادن است. صدقه یعنی کمکی که صادقانه انجام بدهیم. در این حدیث 25 قسمتی، پنج شش مورد مسائل مالی است. کسی که خوشبختی با دوام می‌خواهد باید اینجا سرمایه‌گذاری کند و اینجا باید گذشت کند. همیشه باید دست به جیب باشد. حتی حدیث داریم کسی که تنگدست شده صدقه بدهد. آنهایی که می‌گویند: یک دعایی به ما یاد بده رزق ما زیاد شود، امام سفارش به صدقه کردند. از آن پلی که به باریکی مو و تیزی شمشیر است. هرکس می‌خواهد گذر کند امام این تجربه را فرمودند. 10- «طَلَبْتُ نُورَ الْوَجْهِ» دنبال این بودم که صورتم نورانی باشد. بعضی به شوخی می‌گویند: فلانی صورتش نورانی است، بپرسیم چه شامپویی زده است؟ چه صابونی زده است؟ یک نورانیتی است که گاهی ما هم نمی‌توانیم توصیف کنیم ولی این حقیقت وجود دارد. امام فرمود: راهش را در نماز شب خواندن یافتم. «فَوَجَدْتُهُ فِي صَلاةِ اللَّيْل» اگر کسی هم نمی‌تواند هفته‌ای یکبار، ماهی یکبار بخواند. یک کم تجربه کنیم. حرف زدن با خدا، قرآن خواندن در دل شب، راز و نیاز و دعاهایی که به ما یاد دادند. علامه طباطبایی می‌فرماید: بیشترین قسم قرآن به ساعت آخر شب است. یعنی خدا به روز قسم خورده، به شب قسم خورده، به صبح قسم خورده است. به چاشت قسم خورده، به عصر قسم خورده اما از نظر تعداد بیشترین آن قسم به سحر است. «وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِ» (فجر/4) یعنی همان سحر!
11- «طَلَبْتُ فَضْلَ الْجِهَادِ» جمگ همیشه نیست و گاهی پیش می‌آید. ولی فضیلت جهاد خیلی زیاد است. در زندگی دنبال این بودم این فضیلت جهاد و پاداش جهاد در زندگی من بیاید. راهش را پیدا کردم. «فَوَجَدْتُهُ فِي الْكَسْبِ لِلْعِيَال» دیدم «الْكَادُّ عَلَي عِيَالِهِ كَالْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» (كافي، ج 5، ص 88) کارگری که کارخانه می‌رود، کارمندی که اداره می‌رود، کاسبی که بازار می‌رود. دانشجویی که درس می‌خواند، استادی که درس می‌دهد، اینطور نگاه کند که کار من برای اداره خانواده جهاد است. پیغمبر فرمود، امام صادق فرمود: این شغل پیدا می‌کند، انگیزه پیدا می‌کند، خستگی ناپذیر می‌شود. چقدر خدا این نظام خانواده را دوست دارد. کسانی که زحمت می‌کشند درآمدی کسب کنند و این خانواده در راحتی به سر ببرند. این ثواب جهاد دارد. 12- «طَلَبْتُ حُبَّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» در زندگی دنبال عشق به خدا بودم، یک عشق واقعی، حرفش را بزنم و در دلم نباشد نه، محبت واقعی «فَوَجَدْتُهُ فِي بُغْضِ أَهْلِ الْمَعَاصِي» ما دو طرف داریم، رحمان، شیطان. شیطان توصیه به معصیت و گناه می‌کند، رحمان توصیه به اطاعت و عبادت می‌کند. هرکس عشق به خدا را می‌خواهد باید با اهل معصیت، با ظالم و جابر در بیافتد. نمی‌شود با کسی رفقی شد که شرابخور است. با کسی رفیق شوم که اختلاس می‌کند و ظلم می‌کند. معصیت‌های بزرگ مثل اسکبار جهانی یا معصیت‌های کوچک، امر به معروف کنم، نهی از منکر کنم. نمی‌شود ما با هم زندگی می‌کنیم، هیچ عکس‌العملی هم نشان نمی‌دهیم. اگر عشق به خدا را می‌خواهی باید با اهل معاصی از نظر قلبی قطع رابطه کنی. 13- «طَلَبْتُ الرِّئَاسَةَ» امام می‌فرماید: در زندگی به دنبال ریاست بودم. ما از مردم بپرسیم ریاست خوب است یا بد است؟ می‌گوید: حاج آقا این ریاست دردسر دارد، قدرت طلبی و مال دوستی و پارتی بازی و رانت، در ریاست فساد زیاد هست. امام می‌فرماید: در زندگی به ریاست به عنوان هدف نگاه می‌کردم که رئیس باشم. دیدم راهش در خیرخواهی برای مردم است. یک ریاستی که دو سال نه، چهار سال نه، یک عمر حتی بعد از اینکه ما از دنیا رفتیم، مهرش در دلها هست. ریاست واقعی این است که خیرخواه مردم باشیم، برای مردم بسوزیم. این ریاست است که هرگز محو نمی‌شود.
14- «طَلَبْتُ فَرَاغَ الْقَلْبِ» قلب دائم مشغول است، مشغول این و آن، الآن هم موبایل‌ها آمده، اطلاعات و دانستنی‌ها، خیلی شلوغ است و شلوغی‌های بی فایده است. دنبال راحتی فکر و ذهنم بودم. پیدا کردم «فَوَجَدْتُهُ فِي قِلَّةِ الْمَال» دیدم راهش در این است که مالم را کم کنم. اینهایی که دارم در راه خدا بدهم و مشغولیت من کم شود. در خیابان در ترافیک سخت بودیم، یک ماشین آن طرف‌تر یک سرنشین بیشتر نداشت. رانندگی می‌کرد و مشغول دعوا کردن بود. ما با حاج آقای قرائتی بودیم، کنجکاو شدیم که این طرف با چه کسی دعوا می‌کند. دیدیم پشت تلفن با یک نفر درگیری است و روی فرمان می‌کوبید. آقای قرائتی فرمود: قدیم روی فرمان سوار الاغ می‌شد زندگی راحت داشت، الآن سوار ماشین شاسی بلند شده و موبایل هم دارد و آسایش ندارد. این فراغت قلب بخشی بخاطر گستردگی زندگی و مشغولیت‌های بی‌جا است. 15- «طَلَبْتُ عَزَائِمَ الامُورِ» دنبال این بودم به دست من یک کار مهمی صورت بگیرد. پیامبران اولوالعزم یعنی پیامبرانی که کارستان کردند. شریعتشان جهانی با وسعت بزرگ بود. اولوالعزم یعنی صاحبان اراده‌های بزرگ، امام می‌فرماید: در زندگی دنبال این بودم یک کار بزرگی بکنم. فیلم سازی می‌گوید: دنبال این بودم یک فیلم ماندگار درست کنم. «فَوَجَدْتُهَا فِي الصَّبْرِ» راهش را در صبر یافتم. هیچ کار بزرگی در تاریخ رخ نداده مگر در سایه استقامت. کارآفرینان با مبلغ کم، در جای کوچک، با امکانات کم هستند ولی استقامت دارند. محققانی که پژوهش‌های بزرگ انجام دادند همه اینها در سایه صبر است. یکی از دوستان من که در حوزه انرژی اتمی کار می‌کند می‌گفت: یک ماده‌ای بود، در تحریم بودیم هرچه تلاش کردیم خودمان بسازیم، دیدیم نمی‌توانیم. آخر گفتیم: صبر می‌کنیم تا از خارج وارد شود. یکی از دوستان گفت: برادرها بیاییم عهد ببندیم که تا این ماده را نساختیم دست برنداریم. ایشان گفت: سیصد بار آزمایش کردیم تا به نتیجه برسیم. صبر و استقامت کلید موفقیت در کارهای بزرگ است.
16- «طَلَبْتُ الشَّرَفَ» در زندگی دنبال این بودم که شرافت پیدا کنم، «فَوَجَدْتُهُ فِي الْعِلْم» انسانی شریف است که عالم است. مقام معظم رهبری می‌فرمایند: قدرت در سایه علم است. آقای ولایتی در کتاب «پویایی تمدن اسلام و ایران» گفته از بس اسلام سفارش به طلب علم کرد، مسلمان‌ها در دویست سال اول همه علوم جهان را فرا گرفتند. بعد استاد شدند. مسلمان‌ها اگر شرف می‌خواهند، می‌خواهند دستشان جلوی دیگران دراز نباشد، اسیر این و آن نباشند، باید علم بیاموزند. شیخ مفید می‌گوید: کسی گمان نکند چهار هزار یعنی زیاد، امام صادق (ع) چهار هزار شاگرد داشتند در رشته‌های مختلف، علوم زمینی، علوم آسمانی، تفسیر قرآن، فقه و فیزیک و شیمی و خاک شناسی، این علم را مسلمان‌ها باید کمر ببندند. یعنی تنبلی‌های گذشته را جبران کنند. اگر ان کار را کردند، این بار دیگران می‌آیند و آن شرافت به دست می‌آید. 17- «طَلَبْتُ الْعِبَادَةَ» در زندگی دنبال عبادت بودم، «فَوَجَدْتُهَا فِي الْوَرَعِ» دیدم بهترین عبادت فاصله گرفتن از گناه است. پرهیزگاری است. گناه نکن، این بهترین نماز است. خودش یک نوع اطاعت است. فرمان‌های خدا دو جور است، امر و نهی. دشوارترین آن فاصله گرفتن از نهی است. چون ما آدم‌ها مقاومت می‌کنیم، کسی به ما بکن و نکن می‌گوید، اینجاست که باید پا روی خود گذاشت. 18- «طَلَبْتُ الرَّاحَةَ» دنبال آسایش و راحتی بودم، دیدم در سادگی است. راحتی در سادگی است. ازدواج ساده، پذیرایی ساده، لباس ساده، خانه ساده، بیشتر افراد متأسفانه به سمت تجملات می‌روند. چشم و هم چشمی. یک کسی نزدیک خانه ما بود. یک جوانی یک شب مسجد آمد، من در مورد سادگی صحبت می‌کردم. گفت: ای کاش قبل از اینکه من داماد شده بودم این حرف‌ها را شنیده بودم. من سه شیفت کار می‌کنم تا قسط‌های عروسی‌ام را بدهم. چه لزومی داشت با قرض مراسم بگیرید؟ در خانه مراسم می‌گرفتید. به جای شام عصرانه می‌دادید. اگر هست بسم الله، اگر نیست اصل ازدواج را برقرار کنید.
19- «طَلَبْتُ الرِّفْعَةَ» دنبال این بودم که بالا باشم، مقام من بالا باشد. جایگاه و موقعیت من بالا باشد. راهش را پیدا کردم. «فَوَجَدْتُهَا فِي التَّوَاضُع» دیدم اگر خاکی باشی بالا می‌روی و همه دوستت دارند. «مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَهُ اللَّهُ» هرکس بخاطر خدا تواضع کند، پیامبران همه متواضع بودند. امامان ما متواضع بودند. امام حسین(ع) از جایی گذر می‌کرد، فقرایی روی زمین نشسته بودند. تعارف کردند، بفرمایید. نه فرشی بود نه چیزی! غذایشان هم نان و سرکه و نان و پنیر بود. امام کنار آنها نشست و فرمود: خداوند مستکبرین و متکبرین را دوست ندارد. هرکس می‌خواهد بالا باشد، تواضع کند. تواضع انسان را بالا می‌برد. 20- «طَلَبْتُ الْعِزَّ» دنبال عزت بودم، «فَوَجَدْتُهُ فِي الصِّدْق» در راستی و راستگویی یافتم. متأسفانه ما در جامعه‌مان مشکل داریم. در بازار و اداره و خانه مشکل داریم. زیر بار این صدق نمی‌رویم. برای ما سخت است. نام امام صادق چرا صادق است؟ بعضی گفتند: به دلیل اینکه در آن روزگار حدیث بافی مرسوم شده بود. عنی نه با مردم دروغ می‌گفت، به خدا نسبت دروغ می‌داد. به پیغمبر نسبت دروغ می‌داد. من از پدرم شنیدم، او از پدرش، او از پیغمبر، اصلاً آن آدم‌ها نبودند. علامه عسکری در کتابش می‌گوید: ما جغرافیای دروغی داریم. تاریخ دروغی داریم. لذا خداوند در آسمان این اسم را برای امام صادق(ع) طراحی کرد. همه امامان ما صادق بودند. دنبال عزت بودم راه آن را در صداقت یافتم. 21- «طَلَبْتُ اللذَّةَ فَوَجَدْتُهَا فِي الصَّوْمِ» یک نوع ذلت است، البته کلمه ذلت مقابل عزت است. بار معنایی منفی دارد. اما آدم در برابر مردم کوتاه بیاید، این با روزه‌داری حاصل می‌شود.
22- «طَلَبْتُ الْغِنَي فَوَجَدْتُهُ فِي الْقَنَاعَةِ» دنبال بی‌نیازی بودم، آن را در قناعت یافتم. قرض می‌کند تلویزیونش را عوض کند. چه لزومی دارد؟ صبر کن هروقت پولدار شدی. در عوض آبروی خودمان، عزت و بی نیازی خودمان را بالا ببریم. امیرالمؤمنین(ع) به قصابی آمد. تا قصاب رفت گوش برایش حضرت بیاورد، لباس‌هایش را گشت دید پول ندارد. فرمود: می‌روم فردا می‌آیم. قصاب گفت: شما را قبول داریم. فردا پول بیاورید. فرمود: به جای اینکه به شما بگویم: فردا پول، به شکم می‌گویم: فردا گوشت! این بی‌نیازی است. چقدر حدیث داریم قرض نگیرید. حدیث زیاد داریم قرض بدهید. سعی کنید زندگی‌تان را طوری مدیریت کنید قرض نگیرید. تا جایی که می‌توانیم قرض نکنیم. 23- «طَلَبْتُ الانْسَ» در زندگی دنبال این بودم یک کسی باشد با آن مأنوس شوم، پیدا کردم. «فَوَجَدْتُهُ فِي قِرَاءَةِ الْقُرْآن» قرآن عجب رفیقی است. امیرالمؤمنین می‌فرماید: کسی با قرآن ننشست مگر اینکه یک چیزی به او اضافه شد و یک چیزی از او کم شد. «زِيَادَةٍ فِي هُدًى أَوْ نُقْصَانٍ مِنْ عَمًى» (نهج‌البلاغه/ص252) آنچه اضافه شد هدایت و راهنمایی، آنچه کم شد کوری و نا دیدنی. 24- «طَلَبْتُ صُحْبَةَ النَّاسِ» در زندگی دنبال این بودم با مردم بجوشم. «فَوَجَدْتُهَا فِي حُسْنِ الْخُلُقِ» خوش اخلاقی، خوش اخلاق‌ها دوست زیاد دارند. پایگاه مردمی دارند. می‌گوید: هروقت با فلانی نشستیم لذت بردیم. سفرش خوب است، حذرش خوب است. در مسجد خوب است. 25- دنبال رضایت خدا بودند. «طَلَبْتُ رِضَي اللَّهِ فَوَجَدْتُهُ فِي بِرِّ الْوَالِدَيْنِ» (مستدركالوسائل، ج 12، ص 173) جلب رضایت خدا در نیکی کردن به پدر و مادر است. 25 تجربه از امام صادق(ع) که همه اینها در زندگی به کار ما می‌آید. شریعتی: خیلی نکات خوبی را شنیدیم. امام صادقی که مانند حضرت علی و دیگر حضرات معصومین به راه‌های آسمان آشناتر از راه‌های زمین است. حدیثی که در برنامه خوانده شد را در کانال برنامه قرار خواهیم داد.
امروز صفحه 374 قرآن کریم، آیات سوره مبارکه شعرا را تلاوت خواهیم کرد. «كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِينَ «160» إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَ لا تَتَّقُونَ «161» إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ «162» فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ «163» وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلى رَبِّ الْعالَمِينَ «164» أَ تَأْتُونَ الذُّكْرانَ مِنَ الْعالَمِينَ «165» وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ «166» قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ «167» قالَ إِنِّي لِعَمَلِكُمْ مِنَ الْقالِينَ «168» رَبِّ نَجِّنِي وَ أَهْلِي مِمَّا يَعْمَلُونَ «169» فَنَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِينَ «170» إِلَّا عَجُوزاً فِي الْغابِرِينَ «171» ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ «172» وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِينَ «173» إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ «174» وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ «175» كَذَّبَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ الْمُرْسَلِينَ «176» إِذْ قالَ لَهُمْ شُعَيْبٌ أَ لا تَتَّقُونَ «177» إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ «178» فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ «179» وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلى رَبِّ الْعالَمِينَ «180» أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ «181» وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِيمِ «182» وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ «183» ترجمه : قوم لوط (نيز) انبيا را تكذيب كردند. زمانى كه برادرشان لوط به آنان گفت: آيا (از شرك وانحراف دورى، و از خدا) پروا نمىكنيد؟ همانا من براى شما پيامبرى امين هستم. پس، از خداوند پروا كنيد و مرا اطاعت نماييد. و من در برابر رسالتم از شما مزدى درخواست نمىكنم. (زيرا) مزد من تنها بر پروردگار جهانيان است. آيا از ميان مردم جهان، شما به سراغ مردها مىرويد؟ و (زنان و) همسرانتان را كه پروردگارتان براى شما آفريده رها مىكنيد؟ بلكه شما مردمى تجاوزكاريد. مردم (به جاى پندپذيرى) گفتند: اى لوط! اگر (از حرفهايت) دست برندارى، قطعاً از اخراج شدگان خواهى بود. لوط گفت: من مخالف شديد كردار شما هستم. پروردگارا! من و كسان مرا از (شرّ) آنچه انجام مىدهند رهايى بخش. پس (دعايش را مستجاب كرديم و) او وتمام خاندانش را نجات داديم. مگر پيرزنى (زن لوط) كه در ميان بازماندگان بود. سپس، ديگران را ريشهكن كرديم. و بر سر آنان بارانى (از سنگ) فرو فرستاديم. پس چه بد است باران هشدار داده شدگان. البتّه در اين (ماجرا) نشانهاى (از قدرت الهى) است، لكن بيشتر مردم ايمانآورنده نيستند. همانا پروردگار تو همان تواناى مهربان است. اصحاب ايكه (نيز) پيامبران را تكذيب كردند. زمانى كه شعيب به آنان گفت: آيا از (شرك وانحراف) پروا نداريد؟ همانا من براى شما پيامبرى امين هستم. پس، از خدا پروا كنيد و من را اطاعت كنيد. و من بر اين رسالتم هيچ پاداشى از شما درخواست نمىكنم. اجر من جز بر پروردگار جهانيان نيست. حقّ پيمانه را ادا كنيد و از كم فروشان نباشيد. و با ترازوى درست بسنجيد. و اجناس مردم را كم ندهيد و در زمين به فساد و تبهكارى نكوشيد.
شریعتی: تقاضا می‌کنیم یکبار دیگر فراز نورانی از امام صادق(ع) را برای ما بگویید و انشاءالله از مرحوم آیت الله وحید بهبهانی آن اسطوره‌ی بزرگ که حضور و دوره ایشان یک نقطه عطفی بود و خدمت بزرگی به فقه و اصول بود، برای ما بگویند. حاج آقای بهشتی: یکبار دیگر روی قرائت قرآن تکیه کنم که امام صادق(ع) فرمود: در زندگی دنبال یک انیس و مونسی بودم، همراهی که از او بهره بگیرم، دیدم قرائت قرآن است. ما هرچه از ماه رمضان فاصله می‌گیریم نباید قرآن خواندن ما کم شود. از سه امام، امام پنجم، امام ششم، امام هشتم به ما حدیث رسیده که حداقل شبانه روز پنجاه آیه بخوانید. یعنی هر چهار ماهی یکبار تمام قرآن را باید حداقل ختم کنیم. قرآن خواندنمان را عمق ببخشیم. امیرالمؤمنین بنشینید با قرآن حرف بزنید. «علی ان هاد القرآن فاستنطقوا» از آن حرف بکشید.
درباره وحید بهبهانی، اسمش محمد باقر بود و استادش گفت: وحید، یعنی یگانه دوران. در دویست سال گذشته از شخصیت‌های ممتاز شیعه هست. یک نکته که مقام معظم رهبری چندین بار وقتی مسأله کرسی‌های آزاد اندیشی را توصیه می‌کنند به نام این عالم می‌رسند، وحید بهبهانی! آقا می‌فرمایند: دانشجو با استاد، طلبه با استاد، یک فضایی باید باشد که بتواند انتقاد کند. سخن استاد را نقد کند. استاد هم رنجیده خاطر نشود. هم کسی که نقد می‌کند از روی انتقام و کینه و خراب کردن نباشد و هم استادی که می‌شنود رنجیده خاطر نشود. ایشان وحید بهبهانی را که مکتب نو آورد. یک شب در حرم سید الشهداء که قبرشان هم همانجا پایین پای شهدا هست، تا صبح با استاد دیگری به نام صاحب حدائق مباحثه می‌کردند. شاگردان وحید بهبهانی به درس آن استاد می‌رفتند و شاگردان آن استاد به درس این استاد. اینها خیلی ارزشمند است. شهید بهشتی می‌فرمود: اولین باری که به درس علامه طباطبایی رفتم نقدی به مطالب ایشان داشتم. ایشان هم با حوصله سکوت کرد و شنید و جواب مرا داد. من به جواب ایشان نقدی وارد کردم. ایشان با حوصله سکوت کرد و شنید و پاسخ مرا داد. آن روز علامه طباطبایی مرا تربیت کرد! صبر و تحمل را به من آموخت. شریعتی: دعا بفرمایید. حاج آقای بهشتی: از خدا می‌خواهیم این دو میراثی که پیامبر در پایان عمرش برای ما به جا گذاشت، قرآن و اهل‌بیت، بتوانیم قرآن را بخوانیم و بفهمیم و از قرآن تأثیر بپذیریم و به دلهای آماده برسانیم و در مورد اهل‌بیت هم، عشق به اهل‌بیت، شناختن اهل‌بیت، الگو گرفتن از اهل‌بیت، اطاعت از اهل‌بیت را به همه ما مرحمت بفرماید. شریعتی: برای سلامت حضرت ولی‌عصر(عج) دعا می‌کنیم و همه شما را به خدای بزرگ می‌سپاریم.
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا 👤 #حجت_الاسلام_بهشتی 📚 با موضوع : شرح حدیثی گرانمایه از امام صادق علیه السلام 🗓 یکشنبه هفدهم تیر ماه 🗂 حجم : ۱۱.۷ مگابایت ☑️ @samtekhoda3
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
🔸 برنامه سمت خدا 📝 موضوع برنامه : #توصیه_های_گرانبهای_امام_صادق_علیه_السلام 👤 كارشناس : #حجت_الاسلام_والمسلمين_فرحزاد 🗓 تاريخ پخش : هجدهم تیر ماه 🔻🔻🔻
برنامه سمت خدا موضوع برنامه : توصیه‌های گرانبهای امام صادق(علیه‌السلام) كارشناس : حجت الاسلام والمسلمين فرحزاد تاريخ پخش : 18-04-97 بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. نه رواقی، نه گنبدی حتی سنگ قبری سر مزار تو نیست! غیر مشتی کبوتر خسته، خادمی، زائری کنار تو نیست بغض‌هایم کجا دخیل شوند، پس ضریحت کجاست، آقاجان! روضه‌خوان‌ها چرا نمی‌خوانند، گریه‌ها بی‌صداست آقاجان! گنبدی نیست تا دلم بپرد پا به پای کبوتران شما کاش می‌شد که دانه‌ای گیرم امشب از دست مهربان شما هحرف گلدسته را نباید زد، تا حسودان شهر بسیارند از شما خانواده آقاجان، در مدینه همه طلبکارند حیف آن چاه‌ها که حیدر کند، چقدر مادرت دعایشان کرد عوض آن همه محبت‌ها، این مدینه چه خوب جبران کرد کاش ایران می‌آمدی آقا، نزد ما اهل‌بیت محترمند پیر مظلوم بی حرم اینجا، پسران تو صاحب حرمند کاش ایران می‌آمدی آقا، ملک ری قبله ولا می‌شد مثل مشهد برایتان اینجا مشهد الصادقی بنا می‌شد کاش ایران می‌آمدی آقا، قدمت روی چشم ما جا داشت کاش خاک شلمچه و فکه، عطر یاس عبایتان را داشت کاش ایران می‌آمدی آقا، در مدینه غریب افتادید من بمیرم برایتان گیر عده‌ای نا نجیب افتادید
شریعتی: سلام می‌کنیم به صادق آل محمد امام صادق(ع)، عرض سلام و تسلیت به همه بیننده‌های خوب و شنونده‌های گرانقدرمان داریم. تسلیت من و همکارانم را به مناسبت سالروز شهادت امام صادق(ع) پذیرا باشید. حاج آقای فرحزاد سلام علیکم. خیلی خوش آمدید. امروز را به شما تسلیت می‌گویم. حاج آقای فرحزاد: عرض سلام دارم خدمت جنابعالی و بینندگان و شنوندگان عزیز، شهادت جانگداز امام ششم، امام جعفر صادق(ع) را تسلیت می‌گوییم. امیدواریم این عزاداری‌ها و عرض ادب‌ها مورد رضای خدای متعال قرار بگیرد و دعای اصلی ما برای فرج و سلامتی امام زمان و آمدن آقا است و دعای بعدی اینکه ما هم جزء رهروان و پیروان واقعی امام صادق(ع) باشیم و کاری که باعث خشنودی دل اهل‌بیت عصمت و طهارت است. شریعتی: انشاءالله همه ما شاگردان خوبی در این مکتب نورانی باشیم. ببینیم امروز برای ما چه به ارمغان آورده‌اند، قطعاً پای کلام نورانی امام صادق(ع) خواهیم نشست و از برکات آن بهره‌مند و مستفیض خواهیم شد. حاج آقای فرحزاد: بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. «السلام علیک یا أباعبدالله یا جعفر بن محمد الصادق یابن رسول الله و رحمة الله و برکاته» پیشاپیش باید عرض کنم ایام شهادت یا ولادت هر امامی اگر عزیزان بتوانند از نزدیک زیارت کنند، اگر نتوانستند از راه دور یک زیارتنامه بخوانند، اگر حوصله کنند زیارت جامعه کبیره، اگر در مدینه نیستیم ولی از راه دور می‌توانیم زیارتنامه تلاوت کنیم. در این ایامی که شهادت حضرت هست. اگر هم حوصله زیارت جامعه کبیره ندارند، قبل و بعد زیارت جامعه کبیره زیارت جامعه صغیره هست. یا زیارت امین الله که می‌شود برای همه امام‌ها تلاوت کرد. این سلام‌ها واجب است و ما را مورد لطف و نظر قرار خواهند داد. مقدمه این فرمایشی که از امام صادق(ع) عرض می‌کنم، امام صادق یک بیانی دارند که شیعه واقعی ما کیست؟ چون شیعه شعاری و زبانی و شناسنامه‌ای زیاد هستند. ادعا می‌کنند ما دوست اهل‌بیت هستیم. امام صادق(ع) بیان نورانی دارند که می‌فرمایند: «لَيْسَ مِنْ شِيعَتِنَا مَنْ قَالَ بِلِسَانِهِ وَ خَالَفَنَا فِي أَعْمَالِنَا وَ آثَارِنَا» (مستطرفاتالسرائر، ص639) امام‌های ما گفتارشان بنیان محکم و قرص دارد. انشاءالله زیارت جامعه کبیره را امروز یا امشب برای حضرت بخوانند. بارها عرض کردم در کره خاکی جایی که شش معصوم به فاصله کم، در کاظمین و سامرا دو تا معصوم داریم. در نجف یک معصوم، در مشهد و کربلا یک معصوم، شش معصوم به فاصله 150 متر اینجا دفن هستند به اضافه اینکه بسیاری از مادران امام‌ها، همسران پیغمبر و امام، حضرت ام البنین، فاطمه بنت اسد، بسیاری از اصحاب پاک اهل‌بیت در همان مدینه و قبرستان بقیع دفن هستند. این فیض بزرگی است که به روی ما بسته شده است. از خدا بخواهیم با نابودی آل سعود این موانعی که وهابیت ایجاد کردند و مخالف جریان توسل به اهل‌بیت هستند، ریشه‌کن شوند و از بین بروند و این راه باز شود. امام صادق(ع) می‌فرماید: از شیعیان ما نیست کسی که به زبان اسم ما را یدک بکشد و بگوید: من شیعه امام صادق هستم ولی در اعمال و رفتارش مثل ما نباشد و به کردار و رفتار ما عامل نباشد. شیعه شعاری، ولی در اعمال و رفتارش از اهل‌بیت الگوبرداری نکند. حداقل یک بخش و نمونه‌ای از سیره اهل‌بیت در ما تجلی پیدا کند.
«كُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُم» (مشكاهالانوار، ص46) آیا پیغمبر ما یا ائمه دیگر فقط با بیان و منطق و برهان و استدلال مردم را هدایت کردند؟ «ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» (نحل/125) بنده اعتقاد دارم درصد بالایی با رفتار و خلق نیکو و با سیره عملی و رفتاری‌شان عالم را متحول کردند. اگر بنده هزار بار از تقوا دم بزنم و مردم بی تقوایی در من ببینند هیچوقت به حرف من گوش نمی‌دهند. همانطور که ائمه ما با رفتار و سیره و عمل شایسته همه جامعه را متحول کردند، ما هم باید همین گونه باشیم. مرحوم آیت الله بهاءالدینی می‌فرمودند: فرزندان ما آنطور که ما رفتار می‌کنیم می‌شوند نه آنطور که ما حرف می‌زنیم. بنده سیگار بکشم و در صورت بچه‌ام فوت کنم و بگویم: بچه‌جان سیگار نکش! بچه به رفتار من نگاه می‌کند نه به گفتارم! فرزندان و اطرافیان ما آنطور که ما عمل می‌کنیم بار می‌آیند، نه آنطور که حرف می‌زنیم و شعار می‌دهیم. هرکسی در زندگی یک چهارچوب‌هایی دارد، اصولی دارد که با آن اصول برنامه‌ریزی می‌کند. کارهای فرهنگی، کارهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، خانوادگی، معاشرتی، مردمی، همه انسان‌ها یک چهارچوب‌هایی برای خودشان دارند. عادات و رسومی که برایشان هست، فکر و منطقی که خودشان دارند، فطرت و وجدانشان، یا از ادیانی که از بیرون به آنها القاء شده که با این روش زندگی بکنید. بنده روز شهادت امام صادق یکی از این روایاتی که اصول اصلی سبک زندگی امام صادق(ع) را بیان می‌کند و از خود حضرت سؤال کردند که زیربنا و اساس برنامه‌ریزی زندگی شما برچه محورهایی است؟ از احادیث کلیدی و کاربردی است که سبک زندگی و بندگی را نشان می‌دهد. این روایت نورانی را در بحار مرحوم مجلسی از خط شهید ثانی نقل کرده که شخصی به امام صادق(ع) عرض کرد: «عَلَى مَا ذَا بَنَيْتَ أَمْرَكَ؟» اصول و بنیاد کار شما بر چه محورهایی هست؟ امام صادق(ع) فرمودند: «فَقَالَ عَلَى أَرْبَعَةِ أَشْيَاء» چهار محور اصلی زندگی من این است. 1- «عَلِمْتُ أَنَّ عَمَلِي لَا يَعْمَلُهُ غَيْرِي فَاجْتَهَدْتُ» اولین اصلی که در زندگی روی آن پافشاری کردم و برنامه‌ریزی کردم این است که به این واقعیت راه پیدا کردم که کار مرا کسی دیگر انجام نمی‌دهد. من باید خودم کوشش کنم. «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى، وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرى» (نجم/39 و40) ما هستیم و عمل خود ما، اینکه به فکر این باشیم که دیگران برای ما کاری بکنند، اگر خودمان دلمان به حال خودمان نسوزد، به فکر دیگران نباید باشیم. هرکسی سعی و کوششی که خودش می‌کند، آنچه می‌کارد درو می‌کند. لذا هرکسی در گرو عمل خودش است و عمل ما را کسی دیگر نمی‌تواند انجام بدهد. اعمال دیگران را در نامه عمل ما نمی‌نویسند مگر اینکه ما یک کاری کرده باشیم. مگر اینکه ما سیئه و بدعتی گذاشته باشیم. باز به خود ما برمی‌گردد. لذا روی این محور باید خیلی اهمیت بدهیم. هرکسی برای خودش دست بالا کند.
امیرالمؤمنین(ع) یک جمله زیبایی دارند، می‌فرماید: چیزهایی که در رابطه با یک انسان است سه چیز است. 1- اموال؛ آنچه در دنیا کسب و کار داشته، ارثی رسیده، هدایایی به او دادند. خانه و ماشین و پول و ثروت دارد. متعلقات ما سه بخش است. 1- ما یملک ما، اموال دنیایی ما. 2- افرادی که با ما در ارتباط هستند. بستگان و رفقا و شاگردان ما. انسان‌هایی که در رابطه با ما، آشنایی دارند. دسته سوم اعمال و رفتار و سیره‌های عملی و رفتاری و اخلاق ماست. این سه چیزی است که وابسته به ذات ماست. علی(ع) می‌فرماید: اموال ما با یک بند آمدن نفس از ما جدا خواهد شد. بین ما و آخرت چقدر فاصله است؟ یک لحظه، پنج‌شنبه‌ای که گذشت یکی از دوستان من مرحوم سید محمد حسین علوی گرگانی برادر مرجع بزرگوار آیت الله علوی گرگانی بودند. ایشان در نزدیک میدان خراسان تهران امام جماعت بودند. خانم ایشان به قم آمدند و ایشان تنها در خانه بودند. به یکی از آشناها زنگ می‌زنند که حال من خوب نیست و شما برای نماز جماعت برو. ایشان در یک لحظه در خانه تنها ایست قلبی کردند و از دنیا رفتند. مرگ حق است. امیرالمؤمنین می‌فرماید: با بند آمدن نفس تمام آنچه تحثیل کردی در جیب ورثه می‌رود. افرادی که با ما آشنا هستند، چه؟ اینها یک چند ساعتی بیشتر همراه ما هستند. جنازه را غسل می‌دهند و تشییع می‌کنند و تا لب گور همراه ما می‌آیند. چند ساعتی بیشتر هستند ولی کسی درون گور می‌تواند بیاید و به داد ما برسد؟ آنجا هم تنها می‌شوی! چه باقی می‌ماند؟ «عَلِمْتُ أَنَّ عَمَلِي لَا يَعْمَلُهُ غَيْرِي فَاجْتَهَدْتُ» (بحارالانوار/ج75/ص228) ولی کارهای نیکی که کردی، احسانی که کردی، انفاق و عبادتی که کردیم، اشک و راز و نیازی که با خدا داشتیم، هرچقدر در این دنیا تحصیل کردیم برای خودت و همراهت است و از شما جدا نخواهد شد. یک اعرابی محضر پیغمبر(ص) آمد و به حضرت عرض کرد: دوست دارم این قرآنی که به شما نازل شده است را به ما یاد بدهی. حضرت به یکی از صحابه فرمودند: برو قرآن را به او یاد بده. او را یک جای خلوت برد. سوره زلزال را خواند. بعد از اینکه خداوند زلزله قیامت را بیان می‌کند، «يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها» (زلزله/4) شاید حدود بیست شاهد داریم که دست و پا و چشم ما، فرشته‌ها، انبیاء، زمین یکی از شاهدها هستند. زمین از همه کارهای ما عکس و فیلم گرفته و مجسم می‌کند. خداوند می‌فرماید: «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ، وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» (زلزله/7و8) مثقال یعنی مقدار، به اندازه‌ی ذره‌ای کار خوب! اگر رقیب من زمین بخورد و من خوشحال شوم، دل من تاریک می‌شود. نیت‌های ما آنجا تجسم پیدا می‌کند. می‌فرماید: کسی که به اندازه ذره‌ای کار خیر بکند، خواهد دید و به اندازه ذره‌ای کار بد را می‌بیند. این صحابی برای اعرابی این آیات را خواند. گفت: کافی است؟ این آیه آخر زندگی مرا عوض کرد. این جهان کوه است و فعل ما ندا *** سوی ما آید نداها را صدا
فهمیدم قیامت حق است. قیامت را باور کردم. هر عملی عکس‌العمل دارد. به آن رسیدم و این آیه را باور کردم. اگر ما حرف گوش می‌دادیم همان «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ» (انعام/91) کافی بود. حضرت امیر می‌فرماید: علم یک حرف بیشتر نیست، اما جُهال بخاطر اینکه بیشتر بفهمانند هی تکرار کردند. صحابی آمد به پیغمبر گفت: می‌گوید: همین سوره برای من کافی است. فرمودند: او را آزاد بگذار. وقتی این اعرابی برگشت، اول شخصیت عالم درباره‌ی او فرمود: «رجع الاعرابیُ فقیها» یعنی اعرابی رفت در حالی که فهیم و فقیه شد. اولین محور بنیادی ریشه کار امام صادق این است که هرکس برای خودش یک کاری کند. مُعلّی بن خُنیس می‌گوید: شب بارانی بود. در تاریکی‌های کوچه مدینه دیدم کسی خم شده و دست به زمین می‌کشد. نزدیک آمدم دیدم امام صادق(ع) است. آقا اینجا چه می‌کنید؟ دیدم انبانی از آذوقه به دوش می‌کشند، خیلی صدقه سر و پنهانی سفارش شده است. صدقه سری و پنهانی غضب خدا را خاموش می‌کند. به افراد نیازمند بدون اینکه متوجه شوند به حسابشان واریز کنیم. چرا امامان ما نیمه شب انفاق می‌کردند و گاهی صورتشان را هم می‌پوشاندند؟ امام سجاد(ع) حدود چهارصد خانوار را اداره می‌کردند. وقتی از دنیا رفتند، گفتند: آن کسی که شب‌ها برای ما چیز می‌آورد، چه کسی بود؟ تازه فهمیدند امام سجاد(ع) است. کتاب «احسان، رمز خوشبختی» را یکبار معرفی کردم، خیلی روایات صدقه و احسان فوق العاده است. می‌گوید: دیدم امام صادق انبان به دوش کشیده، قنبر به امیرالمؤمنین اصرار کرد: بار خرما و آرد را من به دوش بکشم. فرمودند: نه من باید بارم را به دوش بکشم. خدا خیلی دوست دارد ما خودمان بارمان را به مقصد ببریم. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمودند: من یک ساعت عمر دنیا را با همه آخرت عوض نمی‌کنم. چرا؟ «إِنَّ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَ لا حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لا عَمَلَ» (نهجالبلاغه، خطبه 42) بعد از اینکه نفس ما بند آمد، بعد از یک عمر با برکت، داغ یک سبحان الله و لا اله الا الله، یک نماز، یک دعا، زیارت بر دل ما می‌ماند. دیگر در برزخ و بهشت و قیامت جای این کارها نیست. دیگر نمی‌شود دعای کمیل خواند. برای همین یوم الحسره است. اینجا عمل است و آنجا روز برداشت است. لذا می‌فرماید: من یک ساعت عمر دنیا را با همه آخرت عوض نمی‌کنم. چقدر بعداً حسرت می‌خورد چرا خمس ندادم؟ زکات ندادم؟ ائمه چه می‌دیدند که لقمه دهانشان را هم به دیگران می‌دادند؟ روایت دیدم یک درهمی که انسان برای امام و اهل‌بیت خرج می‌کند، فرمود: یک مبلغ ناچیزی که آدم برای اهل‌بیت هزینه می‌کند، در بهشت خدا اینقدر بزرگ می‌کند به اندازه کوه احد می‌شود! امام صادق را دیدم که بار انبان به دوشش بود، بخشی روی زمین ریخته بود و داشت جمع می‌کرد. من هم کمک کردم همراه حضرت جمع کردم، امام صادق رفتند به جایی که فقرای مدینه استراحت می‌کردند. در خلوت و تاریکی آن آذوقه‌ها را بالای سر اینها گذاشتند. معلی بن خنیس می‌گوید: وقتی برگشتیم به امام صادق گفتم: خیلی از اینها شیعه شما نیستند و شاید مسلمان هم نباشند، شرط احسان و انفاق که شیعه بودن و مؤمن و مسلمان بودن نیست. البته خدمت به مؤمن و شیعه بهتر است، حضرت فرمودند: اگر اینها شیعه ما بودند، سزاوار بود که اینها را در نمک غذایمان هم شریک کنیم. کمک به فقرا بهترین زاد و توشه برای آخرت است.
فزع قیامت فوق العاده است، الا اولیای خدا که واقعاً کارهایشان را کردند. در روایت داریم کسی از قبر سر بلند می‌کند، می‌بیند چه خبر است و وانفسا است! روایت داریم حضرت ابراهیم می‌گوید: خدایا مرا دریاب، اسحاق فرزندم را هرکاری خواستی بکن. یعقوب، یوسف را فراموش می‌کند. در دنیا چشمانش از فراق یوسف نابینا شد. ولی آخرت این حرف‌ها نیست. «اذا زلزلت الارض زلزالها» غیر از این حرف‌هاست. یعقوب پیامبر یوسف را فراموش می‌کند و می‌گوید: خدایا مرا دریاب. در آن وا نفسا این روایت خیلی به درد ما می‌خورد، سر از قبر درمی‌آورد می‌بیند یک فرشته آنجا آماده است. می‌گوید: غم نخور، من از همه موقف‌ها تو را عبور می‌دهم. موقف میزان، موقف حساب، پل صراط، پنجاه موقف هست، از همه عبور می‌دهم. چقدر آدم خوشحال می‌شود که یک فریادرس داشته باشد. مثل کسی که زبان بلد نیست و در کشور غریبه است ولی یک نفر بیاید و همه کارهایت را ردیف کند. این فرشته همراه مؤمن می‌آید و همه موقف‌ها را رد می‌کند و درِ بهشت تحویل می‌دهد. مؤمن تعجب می‌کند و می‌گوید: شما که هستی؟ امام صادق(ع) می‌فرماید: فرشته به زبان می‌آید و می‌گوید: تو یادت هست یک مؤمنی زندانی شد و او را آزاد کردی؟ برای مؤمنی جهاز تهیه کردی. آبرویش را خریدی. از یک مؤمنی دستگیری کردی. از خوشحالی او خدا مرا خلق کرد. من فرشته‌ای هستم از سروری که بر دل فلان مؤمن وارد کردی، خدا مرا خلق کرد برای روز وا نفسا و من تو را در بهشت تحویل می‌دهم. پس محور اول «عَلِمْتُ أَنَّ عَمَلِي لَا يَعْمَلُهُ غَيْرِي فَاجْتَهَدْتُ» است. هرکسی باید خودش بارش را به مقصد برساند. الآن فصلی است که انسان باید به فکر آخرت باشد. ما هرکدام در حد توان یک دولت هستیم. کسانی را می‌شناسم که یک نفر یک کمیته امداد است. پولی هم ندارد اما واسطه است. خیرین را می‌بیند و وساطت می‌کند و چند خانوار را اداره می‌کند. محور دوم، امام صادق فرمودند: «وَ عَلِمْتُ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُطَّلِعٌ عَلَيَّ فَاسْتَحْيَيْتُ» من به این باور رسیدم که در همه لحظات زندگی خدا بالای سر من است و از همه وجود من با خبر است. «يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى» (طه/7) سِر چیست و اخفی چیست؟ اینکه پشت این دیوار چیست، ما خبر نداریم. کسی هست که از پشت دیوار خبر دارد. اینکه در ذهن ما چه می‌گذرد، دیگران خبر ندارند. این سر است. سر چیزی است که از چشم دیگران پنهان است. خدا سر را می‌داند، یعنی پشت پرده را می‌داند. اخفی چیزی است که خودم هم از خودم خبر ندارم. یعنی در لایه‌های درونی من چیزهایی نهفته، باید پیشامدی شود که درون فرحزاد معلوم شود که چقدر تحمل دارد. یک حوضی که درونش آب شفاف است، یک کسی بیاید بیل بردارد این را هم بزند، لایه‌های زیری بیرون می‌آید لجنزار می‌شود. خدا از تمام ذرات وجودی ما خبر دارد. اگر کسی با این دید خدا را ببیند، من قول می‌دهم نه تنها گناه نمی‌کنیم، فکر گناه هم نمی‌کنیم.
مرحوم علامه طباطبایی خدمت استادشان رسیدند و از ایشان تقاضای نصیحت کردند. فرمودند: این آیه را نصب العین خودت قرار بده. «أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَ اللَّهَ يَرى» (علق/14) یک بچه وقتی در اتاق است ما خیلی از کارها را نمی‌کنیم. یک دوربین نصب است هیچ کاری نمی‌کنیم. یک سرفه هم می‌کنیم عذرخواهی می‌کنیم. کسی عظمت خدا را درک کند هم تواضع و ادب پیدا می‌کند، هم فکر و نیت گناه نمی‌کند. اینکه خدا به حضرت نوح می‌فرماید: صبر کن، «فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنا» (طور/48) تو پیش روی ما هستی و من دارم تو را می‌بینم. عبادتی که خدا دارد ما را می‌بیند و ما او را می‌بینیم، این خیلی زیباست. در دعای زیبایی از مولا امیرالمؤمنین دیدم که به نوف بکالی فرمودند،: «و ان قلنی من ذکری الی ذکرک» خدایا مرا از یاد خودم به یاد خودت منتقل کن. یعنی ما به فکر خودمان هستیم، منافع خودمان و خدا را فراموش می‌کنیم. اگر ما خدا را یاد کردیم و امر و فرمان و دستور خدا را عمل کردیم، «إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ أَمِين» (دخان/51) خدا آرامش می‌دهید. فکر گناه و نیت گناه را از بین می‌برد. محور گناه و اصلی زندگی امام صادق(ع) یعنی خدا محوری که خدا را در همه زندگی دیدن. بزرگی می‌فرمود: یک کاسبی آمد نزد من گفت: حاج آقا من گاهی سر کسب و کار و خرید و فروش به وسوسه می‌افتم. گفتم: عکس پدرت یا استادت را بالای مغازه بزن، هروقت شیطان آمد وسوسه کند، بگو: حاج آقا اجازه نداده است. هوقت خواستی خلافی کنی، بگو: حاج آقا اجازه نداده است. اگر خدا را ناظر بر کارها ببینیم همه امور ما اصلاح می‌شود. لذا امام صادق فرمود: من به این باور رسیدم که خدا از همه کارهای من مطلع هست و حیاء کردم کار خلافی انجام بدهم. سومین محور که حضرت فرمودند: «وَ عَلِمْتُ أَنَّ رِزْقِي لَا يَأْكُلُهُ غَيْرِي فَاطْمَأْنَنْتُ» رزق ما دست خداست، چقدر در قرآن داریم خدا خیر الرازقین است، رزاق است، «اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاء» (رعد/26) بخش مهمی از رزق دست خداست. اگر ما کسب و کار می‌کنیم حول و قوه ما از خداست. آن مقداری که وظیفه داریم تلاش کنیم و دنبال کسب حلال برویم، آیات و روایاتی داریم که تلاش را می‌کنیم ولی آنچه خدا بریده به شما می‌رسد. بیشتر از آنکه خدا بریده به شما نمی‌رسد. ممکن است کسی خیلی تلاش بکند اما خیلی به آن نرسد. این آیه در قرآن خیلی تکرار شده است. بسط یعنی زیاد و قبض یعنی کم. «یَقدِر» بسط و گشایش و کمی رزق بخش اعظمش دست خداست. خیلی‌ها هستند چند شغل دارند اما هشت و نه آن گرو هم است. برای رزق و روزی باید تلاش کنیم ولی اندازه‌گیری آن دست خداست. خدا را رزاق بدانیم. این آیه که خدا می‌فرماید: من جن و انس را خلق نکردم «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ، ما أُرِيدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِيدُ أَنْ يُطْعِمُونِ، إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ» (ذاریات/56-58) خدا می‌فرماید: تو بندگی مرا بکن، حتی دنبال کسب و کار هم به قصد خیر رساندن و خدمت برو. رزق تو با من است. من از تو بندگی و حرف گوش کردن می‌خواهم. رزق تو با من است و من باید تعیین کنم.
مام صادق(ع) که جان همه ما به قربانش است، می‌فرماید: من به این باور رسیدم در عین اینکه امام هستم و تلاش و کار می‌کردم، رزق من دست خداست. او رزاق است. خدا می‌فرماید: اگر چیزی به تو نرسید رزق تو نبوده است. اینقدر غصه نخور، اگر هم برایت زیادی رسید، مغرور نشو. «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ» (حدید/23) رزق دست خداست. به یک آرامش رسیدم. آیت الله بهجت می‌فرمودند: هیچ وقت شده یک بچه‌ای صبح بلند شود گریه کند بگوید: می‌ترسم پدر و مادرم به من صبحانه ندهند. اینقدر که یک بچه به پدر و مادر آرامش دارد و اعتماد دارد، ما به خدای خودمان اعتماد داریم؟ ثنایی غزنوی شعر زیبایی دارد. می‌گوید: سالکی کرد سر برون ز نهفت *** کشتک خویش خشک دید و چه گفت کای هم آن تو و هم آن کُهُن *** رزق بر توست هرچه خواهی کن پیرزنی کشتی داشت، هر سال از گندم و جویی و درختی کشتش را می‌گرفت و استفاده می‌کرد. یکبار دید سرما زده و آفت زده و همه کشتش از بین رفته است. گفت: رزق من دست خداست. من تلاشم را کردم. همه کارها دست توست. همه آسمان و زمین و ابر و باد و مه و خورشید دست توست. تو باید رزق مرا بدهی. از این راه ندهی از راه دیگر می‌دهی. پیرمردی می‌گفت: یقین دارم تا من دهانم باز است، خدا رزق این دهان باز را می‌رساند. عمده ما غصه تجملات و تشریفات زندگی را می‌خوریم و الا رزق به اندازه‌ی نیاز می‌رسد. خدا صد در صد تضمین کرده رزق انسان را به اندازه نیاز می‌رساند، کم یا زیاد! اصل رزق را خدا می‌رساند. سعدی شعر زیبایی دارد. می‌فرماید: یکی طفل دندان برآورده بود *** پدر سر به فکرت فرو برده بود که من نان و برگ از کجا آرمش *** مروت نباشد که بگذارمش چو بیچاره گفت این سخن پیش جفت *** نگر تا زن او را چه مردانه گفت مخور هول ابلیس تا جان دهد *** که هرکس که دندان دهد، نان دهد