eitaa logo
آرشیو متنهای برنامه سمت خدا
2.9هزار دنبال‌کننده
77 عکس
0 ویدیو
852 فایل
🔸 به روز رسانی توسط کانال رسمی برنامه سمت خدا 📋 جهت دسترسی آسان به متنهای برنامه میتوانید از لیستی که در لینک زیر موجود است استفاده بفرمایید. ➡️ @samtekhoda3_list ➡️ @samtekhoda3_list ➡️ @samtekhoda3_list
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 برنامه سمت خدا 📝 موضوع برنامه : #یاد_مرگ - #مرگ_ناگهانی ⬅️ بازپخش 12-04-90 👤 كارشناس : #حجت_الاسلام_والمسلمين_عالی 🗓 تاريخ پخش : بیست و یکم تیر ماه 🔻🔻🔻
برنامه سمت خدا کارشناس : حجت الاسلام والمسلمین عالی موضوع : مرگ ناگهانی تاریخ : 21-04-97 (بازپخش 12-04-90) در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم، بوقت صبح قیامت که سر زخاک برآرم به گفتگوی تو خیزم به جستجوی تو باشم، به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم نظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشم، حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم جمال حور نجویم دوان به سوی تو باشم، می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم. سوال – اگر مرگ ناگهانی به سراغ ما بیاید و ما نتوانیم آداب قبل از آن را اجرا کنیم چه اتفاقی می افتد؟ پاسخ - الان بسیاری از مرگ هایی که اتفاق می افتد مرگ هایی نیست که افرادی در کنار محتضر نشسته باشند و او را رو به قبله کنند و آدابی را درکنار او انجام دهند. متأسفانه اینگونه مرگ ها کم شده و مرگ های ناگهانی زیاد شده است. تصادفات، حوادث غیر مترقبه، سکته هایی که در این زمان خیلی زیاد شده و یا حتی برخی از مریضی هایی که باعث شده افراد بر روی تخت های بیمارستان باشند و بستگان آنها در کنارشان نباشند که در این صورت امکان اجرای آن آداب وجود ندارد. البته تقاضایی که از پرسنل محترم بیمارستان ها اعم از پزشکان و پرستارانی که زحمت می کشند داریم این است که علاوه بر وظیفه ی شغلی خود، وظیفه ی ایمانی و دینی را نیز در نظر بگیرند. اگر مریضی در حالتی است که آنها تشخیص می دهند علائم مرگ در او مشخص شده حتی الامکان آن آداب واجب را که رو به قبله کردن است انجام دهند. چقدر خوب است که یک پرستار که در لحظه ی آخر در کنار مریضی است که همراهی ندارد تلقین شهادتین کرده، اسم ائمه را گفته و یا یک سوره ی قرآن بالای سر او بخواند. شبیه این سوال را از پیغمبر اکرم کردند، پیامبر اکرم (ص) در جمع تعدادی از اصحاب بود که فرمود به شخصی که در شرف موت است شهادتین را تلقین کنید و اگر کسی آخرین کلام زبان او لااله الا الله باشد داخل بهشت می شود. یک شخصی گفت در زمان سکرات موت ما آنقدر گیج و متحیر هستیم که حواس ما نیست این کلمات را بگوییم و این حرف ها را بزنیم. همان موقع جبرائیل نازل شد و به پیامبر اکرم (ص) فرمود الان که در صحت و سلامتی هستید، زبان شما باز و حواس شما جمع است کلمه ی لا اله الا الله را بگویید اگر می خواهید این کلمه در قلب شما باقی بماند. چون زبان صرف که در قلب نباشد خیلی هنر و ارزشی ندارد. مهم این است که در قلب باشد، اگر کسی توانست بگوید که چه بهتر اما اگر فرصت نکرد عمده اعتقادات قلبی است. بنابراین به تعبیر سعدی کنونت که چشم است اشکی ببار زبان در دهان است عذری بیار، کنون بایدت عذر تقصیر گفت نه چون نفس ناطق زگفتن بخفت.
علامه محمد تقی جعفری شاگرد یکی از عرفای نجف به نام شیخ مرتضی طالقانی بودند که مرحوم آیت اله بهجت نیز مدتی شاگرد ایشان بودند. علامه جعفری می گوید دو روز مانده بود به محرم طبق عادت هرروز برای گرفتن درس به خدمت ایشان رسیدم. وقتی وارد شدم ایشان گفتند برای چه آمده ای. گفتم برای گرفتن درس آمده ام. ایشان گفت درس تمام شد. آقای جعفری می گوید من گمان کردم ایشان روزها را اشتباه کرده و فکر می کند ایام تعطیلی محرم شروع شده است. گفتم هنوز دو روز به محرم مانده و درس برقرار است. او گفتن نه درس دیگر تمام شد. این تعبیر را کردند که خر طالقان رفته و فقط پالان او مانده، روح رفته و فقط جسم مانده است. بعد از آن نیز یک لااله الا الله گفت و اشک ریخت. فهمیدم که در حال خبر دادن از چیزی است یعنی خبر از مرگ می دهد و اینکه تمام شدن درس را به طور کلی می گوید. گفتم آقا حالا آن درس تمام شد اگر می شود یک درس دیگری به ما بدهید. این شعر را خواند: تا زدستت می رسد شو کارگر چون فوتی از کار، خواهی زد به سر. ما می بینیم در کلمات و دعاهای معصومین به استعداد موت یعنی آمادگی برای مرگ اینقدر اشاره شده است. امام سجاد(ع) یک دعای بسیار زیبایی دارد، تقاضای من این است که افراد این دعای زیبا را که کوتاه هم است ضبط کرده و حفظ کنند و در سجده ها و یا قنوت های خود بخوانند. دعا این است: خدایا من از تو می خواهم تعلق و چسبندگی من به دنیا را کم کنی، به آن سرای ابدیت رو کنم و توجه من بیشتر به عالم ابدی باشد. خدایا آماده شوم برای مرگ قبل از فرا رسیدن آن. ما همه آشنا هستیم که در معارف، توبه و جبران خطاها واجب فوری است. در مباحث و اعتقادات کلامی ما آمده و همه هم این نظر را دارند و از قرآن مجید نیز استفاده می شود که توبه واجب فوری است. به این خاطر اگردر توبه و جبران خطا ها تأخیر کنیم معلوم نیست که فرصتی برای انسان باقی بماند. من اگر بگویم بعداً جبران می کنم ممکن است بعداً وجود نداشته باشد. الان ماه شعبان است و سه عمل است که در این ماه خیلی به آن توصیه شده است. اول صدقه، دوم صلوات مخصوصاً آن صلوات معروفی که مومنین هنگام ظهر بعد از نماز ظهر می خوانند و سوم استغفار است. درست است که هفتاد مرتبه استغفراله و اتوب علیه در این ماه توصیه شده است ولی توبه و استغفار زمانی کامل است که آن خطاهایی را که می توانم، جبران کنم و تأخیر نیندازم. مرحوم شیخ مرتضی زاهد پنجاه یا شصت سال پیش در همین تهران زندگی می کرد.
پیرمردهایی هستند که از ایشان خاطراتی دارند و من با برخی از آنها برخورد داشته ام. این مرحوم نقل می کند که یک بار بعد از نماز مغرب و عشا که مسئله می گفتم یک مسئله را اشتباه گفتم. وقتی به منزل رفتم متوجه شدم که اشتباه گفته ام. همان شب راه افتاده و به در خانه ی مسجدی هایی که دور و بر منزل ایشان بودند و آنها را می شناختند رفتند وبه آنها گفتند که آن مسئله را اشتباه گفته اند. به در چند خانه که رفتند یک نفر به او گفت حاج آقا چه عجله ای است حالا فردا شب ما می آمدیم آنجا شما آن را تصحیح می کردید. گفت شما عجله ندارید شاید حضرت عزرائیل (ع) عجله داشته باشد وفرصت به فردا نرسد که من آن را تصحیح کنم. این چقدر ارزشمند است و چقدر زندگی را شاد می کند. اینکه رزمندگان در جبهه ها اینقدر نشاط داشتند و شوخ و راحت بودند به این علت است که با مرگ مشکلی نداشتند. درست است که مرگ آنها نیز ناگهانی بود و در یک لحظه خمپاره یا گلوله ای می آمد اما آن ناگهانی به گونه ای بود که آمادگی قبلی داشتند. این آمادگی با این چند چیز ایجاد می شود: اول توبه و جبران خطاها. یعنی مطمئن نباشیم که فردایی است، شاید نباشد. اگر حق الله، نماز و روزه و حجی به گردن من است نباید بی خیال آن باشم. معنا ندارد که یک مومن بی خیال حقوقی که از خداوند متعال ضایع کرده باشد. البته من نمی گویم که فرد همه ی کارهای خود را کنار بگذارد و بایستد فقط نماز بخواند و روزه بگیرد. اگر نماز یا روزه ی قضایی به گردن فرد است روزی یک نماز قضا بخواند. همین مقدار که نشان دهد بی تفاوت نیست کافی است. نباید با واجبات و حرام های خدا شوخی کنیم.
از امیرالمومنین (ع) سوال کردند که آمادگی برای مرگ چیست؟ ایشان فرمودند: فرائض و واجبات خود را انجام بده و اگر یک زمانی فوت شده قضای آن را بجا بیاور. حرام ها را ترک کرده و تا آنجا که می توانید به صفات اخلاقی خوب مزین شوید. بعد ایشان فرمودند: اگر اینچنین شد دیگر برای فرد فرقی ندارد که چه زمانی مرگ فرا برسد. برای چنین شخصی مرگ ناگهانی به معنای غافلگیرانه معنا ندارد. چون همیشه آماده است و غافلگیر نمی شود. من این مطلب را از آقازاده مرحوم آقای اراکی شنیدم که یکی از خوبان نجف که معاصر مرحوم میرزای شیرازی بود یعنی آقای فاضل اردکانی یک مرتبه نماز عشای خود را که خواند و شام خود را که خورد گفت نماز خوبی خواندیم، شام خوبی خوردیم و مرگ خوبی هم می کنیم و همان شب از دنیا رفت. ببینید برای این افراد چقدر آسان و راحت است. پس در جبران حقوق گذشته همانطور که همه ی مومنین می دانند حق الله و بخصوص حق الناس مهم است. حضرت امام در وصیت ها و نصیحت های خود به مرحوم حاج احمد آقا فرزند بزرگوار ایشان می فرماید: بعد از مرگ آنجا که کار ما با خدا باشد و حساب ما با او باشد الرحم الراحمین است. ولی آنجا که کار ما با مردم باشد، مردم دیگر ارحم الراحمین نیستند و به سادگی نمی گذرند چون همه کم دارند تا یک چیزی از تو نگیرند تو را رها نمی کنند. در سوره ی فجر از مرصاد نام برده شده است و در روایت داریم که مرصاد گذرگاهی است در عالم آخرت. کسی از آن عبور نمی کند اگر حقی به گردن دیگری داشته باشد و مدیون کسی باشد. یعنی صاحبان حق باید راضی باشند تا از آن گردنه و گذرگاه عبورکنیم. آنجا صاحبان حق را می آورند و می گویند تو باید از آنها رضایت بگیری. آنجا دیگر رضایت به یک کلمه ی حلالم کن معمولی تمام نمی شود. پیغمبر در جمعی از اصحاب فرمود می دانید مفلس به چه کسی می گویند ؟ اصحاب گفتند آن که با جیب خالی کلی بار زندگی بر دوش داشته باشد. پیامبر فرمود این مفلس نیست و فقط بی پول است. مفلس کسی است که در عالم آخرت او را می آورند درحالی که کیسه ی اعمال خیر او خیلی پر است اما او را به همین مرصاد می آورند. صاحبان حق که حقی را از آنها ضایع کرده، آبرویی ریخته و اذیتی کرده است و مالی از آنها خورده می آورند و باید رضایت بگیرد. در این حالت از کیسه ی خیرات این فرد بر می دارند و به دیگران می دهند تا راضی شوند. اگر اعمال خیر او تمام شد از گناهان و بار دیگران بر روی دوش این فرد می گذارند. پیامبر فرمود مفلس این فرد است که اول باری از خیرات داشت اما الان کیسه ای از گناهان بر دوش دارد. بنابراین اولین وظیفه و آمادگی قبل از مرگ این است.
اینکه اگر حقی ضایع شده به وصیت نگذاریم تا دیگران برای ما انجام دهند. دیگران گاهی در اعمال خود مانده اند. بازماندگان، بعد از مرگ تا چند روز داغ هستند و بعد شاید فراموش کنند. بعد از آن ما می مانیم و کوله باری از سختی ها و معطلی های آن طرف. دومین وظیفه این است که افرادی که می توانند و برای آنها امکان پذیر است کفن تهیه کنند. از مرحوم آیت الله بهجت است که تهیه ی کفن عمر را طولانی می کند. روایتی در وسایل الشیعه است که می فرماید: اگر کسی کفن را تهیه کند و هر از گاهی به آن نگاه کند جزو غافلین نیست و هر موقع به آن نگاه کند اجر و ثواب به او می دهند. سومین چیزی که خیلی به آن توصیه شده بحث وصیت است. در روایات ما وصیت نشانه ی عقل شمرده شده و حقی است به گردن یک مسلمان. ما حتی در آیه ی قرآن داریم که کسانی که نشانه های مرگ برای آنها ظاهر شده الزام است که وصیت کنند به عنوان یک وصیت شایسته برای خویشان و بستگان آنها، این یک حقی است به گردن متقین. نکته ی اول اینکه بهترین وقت وصیت در زمان صحت و سلامتی است که انسان علائمی از مرگ را نمی بیند. ولی آخرین وقت وصیت زمانی است که انسان علائم مرگ را می بیند. قرآن اشاره به این آخرین وقت کرده که وقتی انسان این علائم را می بیند دیگر آخر کار است. پیامبر اکرم (ص) یک تعبیری دارد که وصیت را زیر بستر و بالین خود قرار دهید، منظور اینکه وصیت اینقدر در دسترس باشد. اگر کسی حقی به گردن خود دارد چه حق الله و چه حق الناس واجب است که وصیت کند. این وصیت یا می تواند شفاهی باشد و یا اینکه آن را بنویسد. اما اگر حق الناس و حق اللهی به گردن او نیست، خمس و زکات، بدهی، نماز و روزه ای به گردن ندارد و حقی از کسی ضایع نکرده، این وصیت برای او مستحب موکد است. تکلیف است که اگر دارای اموالی است دیگران بدانند چه باید بکنند. البته وصیت تنها بخاطر اموال نیست و می تواند برای توصیه های خیری باشد که تجربه های زندگی به او آموخته است. همانطور که امیرالمومنین (ع) به فرزند خود امام حسن (ع) آن وصیت های بسیار ارزشمند را دارد. اما در عین حال اگر کسی اموال دارد و حقوقی به گردن او نیست مستحب موکد است که وصیت کند. سومین مطلب این است که وصیت ها عادلانه باشد. گاهی اوقات برخی از افراد خیلی مقدس می شوند و همه ی اموال خود را می بخشند و حق فرزندان نادیده گرفته می شود و یا به بعضی از فرزندان بیشتر می دهند. پیامبر اکرم (ص) شنیدند که یکی از مسلمین تمامی اموال خود را در زمان حیات خود بخشیده در حالی که فرزندان او محتاج هستند.
پیامبر (ص) فرمود: با این فرد چه کار کردید. گفتند در قبرستان مسلمین او را دفن کردیم. پیامبر فرمود: اگر من بودم اجازه نمی دادم او را در قبرستان مسلمین دفن کنید. کار این فرد مومنانه نبوده. نکته ی چهارم مقدار وصیت است. درست است که تا وقتی شخص زنده است مالک تمامی اموال و دارایی های خود است اما پس از مرگ فقط در یک سوم از اموال خود اختیار دارد. یعنی فقط مالک ثلث اموال است. با اینکه همه ی اموال را او تهیه کرده اما دو سوم اموال بعد از مرگ متعلق به او نیست. اگر کسی می خواهد وصیت کند که بعد از مرگ من این مقدار نماز و روزه برای من بگیرید، یا بعد از مرگ من اموال من را وقف کنید و یا خانه را به همسر من بدهید، این بخشش ها و وصیت ها اگربیش از مقدار ثلث باشد ارزش ندارد. مثلاً اگر کل مال صدو بیست میلیون تومان است تا چهل میلیون تومان فقط می تواند وصیت کند اگر بیشتر شد به شرطی که همه ی وراث اجازه دهند قابل اجرا است واگر نه فقط تا ثلث. البته آن چیزی که ما در روایات داریم این است که اگر شخصی که می خواهد وصیت کند، فرزندان او احتیاج دارند مستحب است تا یک چهارم و یک پنجم مال را وصیت کند. آخرین نکته این است که حضرت امیرالمومنین (ع) فرمودند: بهترین وصیت این است که خود فرد وصی خود باشد. یعنی آن کارهایی که دیگران می خواهند برای او انجام دهند خود او انجام دهد. چرا انسان برای بعد بگذارد، انسان بهتر است تا وقتی که زنده است ببخشد و فرزندانی را که الان احتیاج دارند تأمین کند تا آنها دعا کنند. داریم که کسی وصیت کرد بعد از مرگ انبار خرمایی را به صدقه بدهند. بعد از مرگ او این کار را کردند.
پیغمبر اکرم (ص) رسید یک عدد خرما در آن انبار مانده بود، فرمود اگر این یک عدد خرما را خود او در زمانی که زنده بود انفاق می کرد بهتر از کل انبار خرمایی است که بعد از او به صدقه داده شد. چون اسلام به دنبال رشد فرد است و اینکه تعلق او از دنیا کنده شود. درست است که بعد از مرگ هم صدقه فایده دارد ولی آن کار قبل از مرگ فایده ی بیشتری دارد. پسری بود که مدام به پدر خود می گفت یک مقدار از این اموال را در راه خدا بده. آن پدر می گفت بعداً وصیت می کنم. یک شبی در کوچه ای در حال گذر بودند در آن زمان برق نبود، این پسر فانوس را که باید در جلوی پدر نگاه می داشت تا کوچه روشن شود پشت سر او نگاه داشت. پدر گفت جلو بیا نور باید جلو باشد چرا پشت سر رفته ای؟ پسر گفت من هم همین را می گویم، نور باید جلو باشد و انسان عمل راباید جلوجلو بفرستد. برگ سبزی به گورخویش فرست کس نیارد زپس، تو پیش فرست. این نکات: توبه و جبران خطاها و حقوق ضایع شده، وصیت، تهیه ی کفن و احیاناً تربت اباعبداله (ع) همان مصادیق آمادگی برای مرگ است.
سوال – لطفاً درخصوص سوره ی نحل آیات 111 تا 118 توضیح بفرمایید. پاسخ – در آیه ی 114 پروردگار عالم می فرماید ازآن چیزی که خداوند به شما رزق داد و روزی شما کرد بخورید در حالی که دو شرط داشته باشد یکی آنکه حلال باشد و آن طهارت باطنی که مخصوص خداوند است و باعث رشد می شود در آن چیزی که می خواهید استفاده کنید باشد و دوم اینکه طیب باشد. یعنی طهارت ظاهری داشته باشد. ممکن است گاهی اوقات یک چیزی حلال باشد اما نجس باشد یعنی طهارت ظاهری نداشته باشد. بنابراین هر دو شرط هم طهارت باطنی داشته باشد که ما به حلال بودن تعبیر می کنیم که باعث رشد معنوی انسان می شود و سوخت مناسبی است که روح را ارتقاء می دهد. هم اینکه طیب و طاهر باشد یعنی ظاهر آن نیز آلوده نباشد. بعد خداوند متعال می فرماید: وقتی از روزی استفاده کردید ما این روزی را برای چیز دیگری گذاشته ایم که از استفاده از آن مهمتر است، روزی ها را استفاده کردن برای این است که انسان به شکر برسد. اگر روزی را استفاده کند و به شکر برسد این روزی نعمت می شود. در روایتی از امام کاظم (ع) است که شکر نعمت بالاتراز خود نعمت است. یعنی اگر شما غذایی را می خورید که نعمت است شکر آن بالاتر از آن غذا است. اگر سلامت نعمت است شکر آن بالا تر از خود سلامتی است. چون نعمت ها برای این است که ما را به قرب خدا برساند و نعمت ها با شکر ما را به قرب می رساند. وگرنه اگر نعمت باشد و خدا را در آن نبینیم، نعمت تبدیل به نقمت می شود. در روز قیامت سوال می شود که چرا این نعمت را حجاب خود کردید ؟ این باید نردبان قرب می شد در حالی که آن را نردبان سقوط خود کردید. بنابراین در این آیه تعبیر شده که اگر بنده و عابد هستید با شکر، نعمت ها را استفاده کنید.
سوال – قبض روح چیست و در آن چه اتفاقی می افتد؟ پاسخ – بحث قبض روح همان چیزی است که ما از آن تعبیر مرگ و جان دادن می کنیم. در قرآن با این لفظ نیامده و ما در قرآن اصلاً تعبیر قبض روح نداریم. البته در روایات داریم. در قرآن یک تعبیر دقیق تری داریم به نام توفی که کلمه ی وفات نیز از همین گرفته شده است. توفی یا وفات یعنی تحویل گرفتن. اینکه ما به قبض روح می گوییم توفی و در قرآن نیز آمده است یعنی فرشته ی مرگ روح را تحویل گرفته و تعلق آن را از بدن قطع می کند. روح موجود مجرد است و بدن مادی است. مانند آبی نیست که از کوزه بیرون بیاید بلکه تعلق و رابطه ی آن قطع می شود. گاهی اوقات ما به غلط به مرگ فوت می گوییم. فوت به معنای تمام شدن و از بین رفتن است. در واقع از بین نمی رود بلکه وفات می کند. وفات یعنی تحویل گرفته شد و از این عالم به یک عالم دیگری رفت. در قرآن برای دو مورد تعبیر توفی و وفات بکار گرفته شده است: یکی در رابطه با موقع خواب و خوابیدن و یکی در رابطه با مرگ. در خواب نیز ما وفات پیدا می کنیم و مکرر در چند آیه قرآن این مسئله را بیان کرده است. قرآن می فرماید: خداوند متعال آن کسی است که هنگام مرگ جان ها را توفی کرده و تحویل می گیرد و آن کسی که زمان مرگ او نرسیده هنگام خواب این توفی برای او صورت می گیرد. یعنی تشابه خواب و مرگ همین است. درست است که در هردو توفی و وفات و تحویل گرفتن روح از این جسم به یک عالم دیگر صورت می گیرد که همه ی ما در خواب آن را تجربه کرده ایم. یعنی به نوعی همه ی ما وفات های متعدد داشته ایم و تجربه کرده ایم ولی فرق آن این است که در مرگ تعلق روح به بدن به طور کلی قطع می شود و دیگر مدیریت بدن را روح نخواهد داشت. ولی در هنگام خواب تعلق ورابطه ی روح با بدن ضعیف می شود. لذا ضربان قلب و نبض کاهش پیدا می کند وحرارت بدن پایین می آید بنابراین شبه مرگ است. وقتی از امام باقر (ع) سوال کردند که مرگ چیست فرمود: همان خوابی است که شما هر شب دارید ولی دراز مدت است. یعنی مرگ یک خواب طولانی است و خواب یک مرگ سبک است. لذا پیامبر اکرم (ص) هر موقع می خوابیدند یک آداب زیبایی را انجام می دادند. مرحوم محدث قومی نقل کرده که پیامبر(ص) هر موقع می خوابیدند اینگونه دعا می کردند: خدایا به نام تو که می خواهم بمیرم و زنده شوم و زمانی که از خواب بیدار می شد شکر می کرد که خدارا شکر که ما را بعد از مرگ زنده کرد. این تعابیر را فارسی نیز بگوییم اشکالی ندارد بلکه مهم نوع برخورد با خدا و مرگ است. که اینقدر دم دست و جلوی چشم باشد و انسان با آن مأنوس باشد. چقدر انسان آرزو می کند در آن لحظات آخری که از دنیا می رود و مرگ حتمی او فرارسیده که خدایا یک لحظه ی دیگر به من فرصت بده. اما الان خدا را شکر می کنیم که ما را بعد از آنکه مرده بودیم بازگرداند. در معارف و فقه ما است که اگر فرد در حال جنابت است نخوابد و اگر خواست در این حالت بخوابد مستحب است که وضو بگیرد. آن چیزی که توصیه شده این است که شخص جنب وضو بگیرد و یا حداقل تیمم کند و بخوابد. در روایتی از امیرالمومنین (ع) است که شخص طاهر باشد و اگر جنب بود وضو بگیرد و یا حداقل تیمم کند به این خاطر که روح را در هنگام خواب عروج می دهند و به سمت خدا می برند. واگر مرگ شخص در آن حالت برسد دیگر او را باز نمی گردانند وگرنه او را باز می گردانند تا زمان مرگ او. بنابراین چون یک چنین اتفاقی می خواهد رخ دهد که روح در محضر الهی حاضر شده و در عالم بالاتری برود گفته اند که در حالت جنابت مکروه است.
سوال – لطفاً درخصوص قابض و حضرت عزرائیل توضیح بفرمایید. پاسخ – متأسفانه یکی از جفاهایی که برخی از ما در رابطه با ملک الموت و حضرت عزرائیل انجام می دهیم دید بدی است که نسبت به این بزرگوار داریم. یعنی گاهی از ملک مقرب الهی یک هیولا ترسیم می کنیم. این خیلی بد است که بی جهت یک تنفری از ایشان در خود ایجاد کنیم. تعداد ملائک بی شمار است اما چهار فرشته رئیس فرشتگان هستند. یکی از فرشتگان حضرت جبرائیل (ع) است که ایشان و زیر دستان او مأمور در علم، معرفت، وحی و الهام رساندن به اهل آن و در امداد های غیبی هستند. برخی از ملائکه مأمور رزق هستند و روزی ها را می رسانند که رئیس آنها حضرت میکائیل (ع) است. دسته ی بزرگی از ملائکه هستند که مأمور حیات و زندگی بخشیدن هستند. زمانی که روح در جنین دمیده می شود حیات در او القاء می شود. یا هنگامی که در قیامت همه از قبرها برانگیخته می شوند و دوباره زنده می شوند که مأمور این کار حضرت اسرافیل است. یک دسته ی عظیمی از ملائکه مأمورین گرفتن جان و قبض روح هستند که اینها حضرت عزرائیل (ع) و مأمورین زیر دست او هستند. حضرت عزرائیل جزو روسای ملائکه و مقرب الهی است. در قرآن داریم که اینها بندگان بزرگوار الهی هستند که هیچ معصیت ندارند. بنابراین حضرت عزرائیل ملک، نورانی وبسیار زیبا است. یعنی خود او چون ملک است و هیچ گناهی ندارد بنابراین بسیار زیبا است. مرحوم آیت اله خوانساری که از اولیای الهی بود ایشان می گفت من حضرت عزرائیل (ع) را دیدم که چقدر زیبا است و اصلاً از او نترسیدم. هفت قدم به سمت من آمد از این حرکت فهمیدم که هفت روز دیگر بیشتر زنده نیستم و همینطور نیز شد. اینکه برخی از افراد ملائک مرگ را به چهره های دیگر می بینند، در واقع در ظرف ادراک آنها یک نوع زشتی است که در این ظرف آن ملک را زشت می بینند. مانند اینکه شما در یک ظرفی که آلودگی دارد آب زلال بریزید. بنابراین خود او زشت نیست و بسیار هم زیبا است اما برای برخی از افراد این ملائکه زشت هستند. چون زشتی باطنی خود آن فرد را نشان می دهند و مانند آینه عمل می کنند. در روایت داریم که حضرت ابراهیم (ع) به حضرت عزرائیل (ع) گفت اگر می شود آن طور که افراد فاجر را قبض روح می کنی خود را نشان بده. گفت طاقت نداری ببینی، حضرت ابراهیم گفت چرا. گفت روی خود را برگردان و بعد نگاه کن. حضرت ابراهیم (ع) روی خود را برگرداند و بعد نگاه کرد خود او توصیف می کند که چهره ای بسیار زشت و متعفن بود که از دماغ و دهان او دود و آتش بیرون می آمد حضرت بیهوش شد. بعد که بهوش آمد گفت یا ملک الموت اگر آن فرد فاسق و فاجر هیچ عذابی نداشته باشد بجز دیدن تو، در لحظه ی آخر برای او بس است. اگر حضرت عزرائیل (ع) با این چهره می تواند برای فجار نشان داده شود برای مومن به حدی زیبا نشان داده می شود که دیدن او با آن نورانیت و عطر عجیبی که دارد باعث می شود که روح از بدن پر بکشد. شما در قرآن ببینید وقتی حضرت یوسف را زنان مصر دیدند دست های خود را بریدند. یعنی جمال یوسف باعث شد که از حالت عادی بیرون بروند. وقتی جمال ملکوتی حضرت عزرائیل می آید چنان شخص از دیدن این بزرگوار متحیر خواهد بود که پر می کشد. بنابراین ما باید دید خود را از حضرت عزرائیل عوض کنیم و با احترام از او یاد کنیم به تعبیر بعضی از اهل معرفت با او دوست شویم. برخی گفته اندکه باید با او بیشتر دوست شد چون واسطه ی انتقال ما به عالم ربوبی است.
سوال – چطور در یک لحظه حضرت عزرائیل می تواند جان هزاران نفر را بگیرد؟ پاسخ – حضرت عزرائیل (ع) تنها نیست و هزاران ملک به او کمک می کنند. لذا الزامی ندارد که خود او بر بالین هر کسی باشد. شأن ملک مقرب بالا تر از این است که بالای سر همه بیاید. برای برخی افراد ضعیف تر، ملائک پایین تر را می فرستد و برای برخی افراد قوی تر درحد اولیاء الهی خود او حاضر میشود. حتی اگر ملائک مرگ متعدد نبود و خود حضرت عزرائیل تنها هم بود باز هم مشکلی نبود. به این خاطر که حضرت عزرائیل مادی نیست که بخواهد از جایی به جای دیگر برود. ما که در عالم ماده هستیم زمانی که در یک مکان هستیم دیگر نمی توانیم درجای دیگر حضور داشته باشیم. ولی او که مجرد است احاطه به تمام عالم دارد لذا امام صادق (ع) از قول حضرت عزرائیل (ع) نقل کرده که کل عالم در دست من مانند سکه ای است در دست شما.
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا 👤 📚 با موضوع : یاد مرگ (مرگ ناگهانی، قبض روح و حضرت عزرائیل) 🗓 پنجشنبه بیست و یکم تیر ماه 🗂 حجم : ۱۲.۱ مگابایت 💠 @samtekhoda3
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
🔸 برنامه سمت خدا 📝 موضوع برنامه : #سیره_تربیتی_انبیاء_الهی_در_قرآن_کریم - #حضرت_یوسف_علیه_السلام 👤 كارشناس : #حجت_الاسلام_والمسلمين_عابدینی 🗓 تاريخ پخش : بیست و سوم تیر ماه 🔻🔻🔻
برنامه سمت خدا موضوع برنامه : سیره تربیتی حضرت یوسف (ع) در قرآن کریم كارشناس : حجت الاسلام والمسلمين عابدینی تاريخ پخش : 23-04- 97 بسم الله الرحمن الرحیم به نام خدایی که جان می‌دهد *** زبان را به گفتن توان می‌دهد مجری: سلام می‌کنم به همه شما، انشاءالله خوب و سلامت باشید. خداوند را شاکرم که در خدمت شما هستم، آقای شریعتی در سفر کربلا هستند و دعاگو و نایب الزیاره تک تک شما خواهند بود. در خدمت حاج آقای عابدینی عزیز هستیم. سلام علیکم و رحمة الله، خیلی خوش آمدید. حاج آقای عابدینی: سلام علیکم و رحمة الله، خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیز عرض سلام دارم. انشاءالله آقای شریعتی نایب الزیاره همه ما خواهند بود. مجری: سیره تربیتی انبیاء و پیامبران الهی در قرآن موضوع بحث برنامه سمت خدا در روزهای شنبه است. از حضرت یوسف (ع) می‌شنویم. حاج آقای عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله خدای سبحان ما را از یاران، یاوران و بلکه سرداران حضرت قرار بدهند و توفیق سربازی‌شان را از همین حالا روزی همه ما بگردانند. بخاطر اینکه ایام نزدیک ورود به ماه ذی‌القعده است، با یک کلام مختصری در مورد ماه بحث را آغاز می‌کنیم. فردا روز میلاد کریمه‌ی اهل‌بیت حضرت فاطمه معصومه(س) هست و همه ما وامدار حضرت هستیم و همه حوزه علیمه قم به برکت حضرت به کمالات رسیدند و دائماً مشغول استفاده از این کریمه اهل‌بیت(ع) هستند. بحثی که ابتدا آغاز می‌کنم از المراقبات مرحوم آ میرزا جواد آقای ملکی تبریزی است در مراقبات ماه ذی القعده، ایشان در کتابشان فرمودند: این اولین شهر حرامی است که خدای سبحان در بین این چهار شهر حرامی که در بین دوازده ماه است قرار داده است. تعبیر ایشان این است «و العاقل بتنبه من ذلک» اگر جنگ در این ماه حرام قرار داده شده، محاربه با خدا اعظم حرمت را دارد. لذا در این چهار ماه جا دارد انسان اگر در ماه‌های گذشته هم از آن مخالفتی سر می‌زد، مراقبه‌ی بیشتری داشته باشد که این جنگ با خدا در این ماه‌ها شکل نگیرد. جنگ کردن انسان‌ها با هم حرام است چه برسد به جنگ با خدا. منظور از محاربه، یعنی نعوذ بالله از انسان معصیت و مخالفتی نسبت به خدای سبحان سر نزند، بعد می‌فرمایند: در این ماه باید مراقبه‌ی بیشتری باشد. اگر در ماه‌های گذشته نسبت به مصائبی که از جانب خدا به او می‌رسید صبر می‌کرد، صبر بر مصائب و رضای به قضای الهی در آن ماه‌ها، اعظم اجر است. باید برای برطرف کردن سختی‌ها کوشید اما رضای بر قضای الهی هم در این ایام جای ویژه دارد. بعد فرمودند: در این ماه نماز توبه در یکشنبه‌های ماه ذی القعده خوانده شود به خصوص اینجا که روز اول ماه ذی القعده هم روز یکشنبه شده است. این نماز چها رکعت است. پیامبر فرمودند: چه کسی دنبال توبه کردن است؟ «یا ایها الناس من کان منکم یرید التوبه» راوی می‌گوید: همه گفتند ما توبه می‌خواهیم. بعد حضرت فرمودند: وضو بگیرید، غسل کنید و چهار رکعت نماز بخوانید و در هر رکعت حمد را بخوانید بعد از حمد، سه مرتبه «قل هو الله احد، قل اعوذ بارب الفلق و قل اعوذ برب الناس» را بخوانند. بعد از نماز هم هفتاد مرتبه استغفار و ختم به «لا حول و لا قوة الا بالله». در هر یکشنبه ماه ذی‌القعده وارد شده است، به خصوص نماز فردا که روز اول ماه هم هست. اگر کسی این نماز را خواند، از آسمان ندا می‌شود: یا عبد الله، عمل را دوباره از نو آغاز کن. گناه تو آمرزیده شد و خدای سبحان از تو این توبه را قبول کرد. منادی دیگر ندا می‌دهد: کسانی که حقی به گردن تو داشتند و در قیامت هیچکس حاضر نیست از حقش بگذرد چون همه محتاج حقوقشان هستند، اینجا وعده می‌دهد که تو با نمازی که خواندی، خدای سبحان کسانی را که روز قیامت از تو حقوقی داشتند را راضی می‌کند. یکی دیگر از بشارت‌ها این است که قبض روح انسان به ملایمت محقق می‌شود. جبرئیل ندا می‌کند من با ملک الموت می‌آیم و امر می‌کنم که با تو مهربان باشد.
در محضر سوره یوسف و احسن القصص بودیم، عرض سلام داریم خدمت حضرت یوسف(ع) و همچنین نبی گرامی اسلام(ص) و خدمت بقیة الله الاعظم، اجازه می‌خواهیم به ما اذن بدهند در این احسن القصص وارد شویم و از برکات و نتایج این قصه شریف بهره‌مند باشیم. در محضر آیات 33 به بعد سوره یوسف بودیم. آیه این بود «قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي» (یوسف/33) خدایا زندان برای من محبوب‌تر است از چیزی که زنان من را دعوت به او می‌کنند. دعوت به اینکه با آنها مراوده داشته باشد. بعد می‌فرماید: «وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ» اگر شما کید اینها را از من برنگردانی، «أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَ أَكُنْ مِنَ الْجاهِلِينَ» ممکن است من به اینها میل پیدا کنم و از جاهلین قرار داده شوم. من اینجا یک نکته‌ای را عرض کنم که توجه به اینکه انسان دائماً باید تثبیت قلبش را از خدا بخواهد، اینطور نیست که اگر انسان باور به چیزی پیدا کرد دیگر خیالش راحت باشد. حضرت یوسف صدیق است. لحظه به لحظه از خدای سبحان تقاضای تثبیت دارد. درست است که مؤمن به مرحله روح ایمان می‌رسد و انبیاء به مرحله روح قدسی رسیدند که بالاتر از روح ایمان است. اما در عین حال لحظه به لحظه تثبیتشان را از خدا می‌خواهند. پیغمبر اکرم در حدیثی دارد که حضرت در آنجا همین دعای معروفی که می‌خوانیم «یا الله یا رحمانُ یا رحیم ثبت قلبی علی دینک» وارد شده که تعبیر به دعای غریق هم شده که دعایی است که شما را بر ایمان مستقر می‌کند. کسی از حضرت سؤال کرد: شما چرا؟ شما پیغمبر خدا هستید، حضرت می‌فرمایند: هیچکسی در امان نیست که نسبت به این تعبیر پیامبر مثل قلب مثل یک پری است که در بیابان افتاده باشد و هر نسیمی که به این می‌وزد به این سو و آن سو می‌رود. خدا رحمت کند آیت الله بهجت یک بیانی داشتند خیلی زیباست. ایشان می‌فرمودند: انسان باید مثل برگ خشکیده‌ای باشد در دست باد و اوامر الهی که وقتی اوامر الهی وارد می‌شود مثل برگ خشکیده که یک نسیم کوچک تکانش می‌دهد در دست اوامر الهی. اما همین که مثل یگ برگ خشکیده است در دست اوامر الهی، مثل کوه در مقابل سختی‌ها و مشکلات است. مؤمن مثل «کالجبل الراسخ» است. بادهای تند هم تکانش نمی‌دهند. اما در مقابل امر الهی مثل یک برگ خشکیده است.
پیغمبر (ص) می‌فرماید: مثل قلب، مثل یک پر است که زود این طرف و آن طرف می‌شود. باید این را مراقب بود. مثنوی دارد: در حدیث آمد که دل همچون پری است *** در بیابانی اسیر صَرصَری است دل مثل یک پری است که در بیابان اسیر باد صرصر است. از این پر در دست باد تند چه چیزی می‌ماند؟ ما اگر به خودمان مطمئن شویم و فکر کنیم یک چیزهایی بلد هستیم و خیالمان راحت باشد، نفهمیدیم این دل مثل یک پر است. زود این طرف و آن طرف می‌شود. لذا باید این دل را به یک جای عظیمی گره زد و دائماً باید به خدا پناه برد. این نگاه همان تعبیر آیه قرآن است که «أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماء» (ابراهیم/24) این پر در زمین ریشه دوانده است. وقتی ریشه دواند محکم می‌شود. «تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهاوَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ، وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ» (ابراهیم/25 و 26) هیچ قراری ندارد و هر باد هوسی می‌وزد او را به سمت خودش می‌برد. لذا یوسف صدیق در برابر باد شدید امیال نفسانی در سن جوانی محکم بود و گفت: «مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوايَ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ» (یوسف/23) او بهترین پناهگاه است. زود خودش را در پناه خدای سبحان برد. اینجا که زنها آمدند و همه او را دعوت کردند، تعبیر می‌شود «وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَ أَكُنْ مِنَ الْجاهِلِينَ». او با این مقامی که در آزمایش‌های سخت قبول شده است لحظه به لحظه ملتجی می‌شود. در تثبیت قلب‌ باید لحظه به لحظه به خدای سبحان پناه برد که در حرکت ما تزلزل پیش نیاید. باید خیلی مراقب قلب باشیم. مراقب در این ماه‌ها می‌تواند ملکه مراقبه را در انسان ایجاد کند که انسان توجه‌اش بیشتر باشد. عبدالله بن ثنان از امام صادق(ع) نقل می‌کند که حضرت فرمودند: به شما شبهات و لغزشهایی می‌رسد. به جایی می‌رسید که امام از بین شما غائب می‌شود. کسی در بین شما نجات پیدا نمی‌کند الا کسی که دعای غریق دائماً همراهش باشد. دعای غریق چگونه است؟ «قال تقول یا اللهُ یا رحمانُ یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک» من خواستم بگویم: «یا مقلب القلوب و الابصار» حضرت فرمود: «فقال ان الله عزّ و جل مقلب القلوب و الابصار» هست. خدا مقلب القلوب است اما آنطور که من گفتم بگو. چون ما رابطه بین اسماء الهی را نمی‌دانیم. فکر می‌کنیم اگر در دعایی ده اسم ابتدا آوردند و بعد یک دعا را آوردند، فرقی نمی‌کند. اینجا ابصار را نیاور.
در آیه شریفه می‌فرماید: «وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَ أَكُنْ مِنَ الْجاهِلِينَ» من از جاهلین می‌شوم. یکبار این تعبیر را یوسف در مقابل زلیخا دارد. وقتی درها را بست و یوسف را حبس کرد، «إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ» (یوسف/23) ظالم به فلاح نمی‌رسد. بعد هم در آیه‌ی 52 دارد در مقابل عزیز مصر که می‌گوید: خائن در نزد خدا محبوب نیست. خائنین در امان نیستند. اینجا می‌فرماید: «وَ أَكُنْ مِنَ الْجاهِلِينَ» با خدا مخاطبه دارد. چرا به عزیز مصر می‌گوید: من از خائنین نباشم؟ چون امانتی که عزیز مصر در خانه‌اش می‌برد را گفت: من خیانت نکردم، من امین هستم. درمقابل زلیخا می‌گوید: من ظالم نیستم. در مقابل خدای سبحان می‌گوید: خدایا مرا از جاهلین قرار نده که اگر کسی به معصیت مبتلا شد به جهل مبتلا شده است. اگر کسی لغزش پیدا کرد جاهل است. هرچند علم داشته باشد. علمی که به عمل نرساند جهل است. لذا بعضی فرمودند: جهل در مقابل عقل است نه علم. امام صادق می‌فرماید: عقل 75 لشگر دارد، جهل 75 لشگر دارد. جهل را در مقابل علم قرار نداد. جهل را در مقابل عقل قرار داد. یعنی جاهل کسی است که عاقل نیست. ممکن است علم هم داشته باشد اما اگر عقل نداشت جاهل است. لذا تعبیر این است «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ» (نساء/17) خدایا توبه را برای کسانی قرار دادی که اینها به گناه مبتلا می‌شوند. «بجهالة» اینها جهل پیدا کردند، بنده ممکن است یک چیزهایی هم بداند اما اگر مبتلا به گناه شد، جاهل می‌شود. اینجا عقاب هم بیشتر می‌شود. «وَ أَكُنْ مِنَ الْجاهِلِينَ» (یوسف/33) عقل را در وجود من احیاء کن. این را هم به امداد الهی می‌تواند عاقل بماند. انسان‌ها در مقابل این مسأله چهار دسته می‌شوند. بعضی‌ها گاهی می‌دانند خوب است و خوب عمل می‌کنند. هم صاحب جزم است و هم صاحب عزم است که عمل است، جزم و عزم را با هم دارد. این مانند اولیای الهی و صلحا و مؤمنین می‌شود. اما گاهی انسان می‌داند خوب، جزم دارد اما عزم ندارد. اهل عزم نیست. عملش صحیح نیست و به معصیت مبتلا می‌شود. گاهی انسان صاحب عمل خوب است، عزم دارد اما جزم ندارد. از جهت علمی چیزی نمی‌دانند. اما هرچه بفهمند از دین است انجام می‌دهند. اهل تقلید هستند و بالاخره این هم نجات پیدا می‌کند. اما این کجا و آن کسی که هم می‌داند و هم عمل خوب انجام می‌دهد. اما کسی که نه می‌داند، نه صاحب عزم است. جهالت و حیرت او از همه بیشتر است. سعی کنیم هم صاحب جزم باشیم که علم باشد و یقین باشد و عقل باشد، هم صاحب عزم باشیم.
نکته دیگر این است که یوسف صدیق به خدای سبحان پناه ببرد. وقتی درها را به روی یوسف بستند، یوسف(ع) معاذ الله گفت اما در دنبال معاذ الله از صحنه جرمی که می‌خواستند او را به زور به گناه وادار کنند، فرار کرد. یعنی حقیقت استعاذه فرار است، از صحنه جرم اگر قدرت ندارد مقابله کند، اگر قدرت دارد باید صحنه جرم را به هم بزند، اگر نمی‌تواند هجرت کند. استعاذه به این نیست که انسان در محیط گناه بنشیند و اعو ذ بالله من الشیطان الرجیم بگوید. باید صحنه جرم را به هم زد. یا باید صحنه را تغییر داد. اینجا یوسف صدیق می‌گوید: وقتی مرا دعوت کردند به اینکه یا تن بده یا زندان ببریم، می‌گوید: خدایا زندان برای من محبوب‌تر است تا چیزی که اینها دعوت می‌کنند. گفتیم: یوسف زندان را تقاضا نکرد. گفت: اگر اینها مرا بین دو امر مختار می‌کنند، زندان برای من محبوب‌تر است. نه اینکه بگوید: خدایا مرا به زندان ببر! یوسف صدیق برای خدا تکلیف مشخص نمی‌کند. اینجا یوسف می‌گوید: هجرت از محیط گناه حتی به قیمت رفتن به زندان برای من محبوب‌تر است. اگر اینها حاکم هستند، اگر اینها غالب هستند، اینها می‌خواهند با قدرتشان مرا دعوت کنند، من تن نمی‌دهم. زندان رفتن کسی که در یک محیط ساده باشد خیلی سخت نیست. یک کسی را که در محیط رفاه بردند، زندگی مرفه داشته، یک شب بخواهد در زندان بماند، آنجایی که هیچ زندگی محقق نبوده، یوسف را از قصر به زندان تهدید می‌کنند. یوسف می‌گوید: من حاضرم به زندان بروم ولی به این تن نمی‌دهم! حاضر شد از کاخ به سخت‌ترین جا نقل انتقال کند ولی تن به گناه ندهد. استعاذه و حقیقت آن یک کار عملی است. استعاذه با لفظ هم باید داشت. وقتی آژیر قرمز می‌کشیدند، مردم نمی‌گفتند: آژیر قرمز شد، حرکت می‌کردند به سمت پناهگاه. استعاذه یعنی آژیر قرمز حرکت را با لفظ اظهار کن اما با پا هم به سمت پناهگاه بدو. از آن محیط دور شو و هجرت کن. شریط را تغییر بده. اگر شرایط سخت شد اذن به گناه نداریم، بگوییم: مجوز گناه می‌شود. می‌گوید: حتی در اینکه تو از شرایط قصر به زندان و سخت‌ترین شرایط بروی. اینطور نیست که هرکس زندان رفت آدم بدی باشد، ممکن است در محیطی حاضر به گناه نشده و شرایط علیه او صورت سازی کردند، این حاضر شده بگوید: خدایا من حاضرم به زندان بروم اما حاضر به گناه کردن نیستم. امروز خیلی‌ها را تهدید می‌کنند که اگر در فلان مسأله همکاری نکنی، علیه تو پرونده سازی می‌کنیم. این مجوز نیست برای انسان که انسان بگوید: من کوتاه می‌آیم. یوسف را با غل و زنجیر در شهر چرخاندند. یوسف دوازده سال در زندان بود. گاهی بین دعا و اجابت چهل سال فاصله شده است. بین دعای موسی و اجابتش چهل سال فاصله شده است. به زندان رفتن یوسف خودش جزء بهترین تقدیراتی بود که خدای سبحان برای یوسف رقم زد و چه نتایجی برای انسان عاید می‌شود.
پس استعاذه به خدا باید عملی باشد، یکی هم اینکه در مقابل مخیر شدن به سختی یا گناه انسان نگوید که سختی برای من راحت نیست، پس مجوز شود به اینکه به سمت گناه میل پیدا کند. خود سختی‌ها و شدائد همیشه زمینه نجات است. همیشه زمینه آسانی است. دو نگاه همیشه به سختی هست. از یک زاویه سختی دیده می‌شد و از زاویه دیگر همان شیء است و راحتی است. «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرا» (شرح/6) با سختی راحتی است. در عین اینکه یوسف به زندان افتاد، همین عین راحت بود. یوسف در عین اینکه در قصر بود تحت فشار بود. دائماً تحت شکنجه روحی از جانب زلیخا بود. اما همین که به زندان افتاد از این سختی احساس گشایش کرد. با اینکه از جهت بدنی در فشار است اما از جهت روحی در یک گشایش قرار گرفته است. گاهی بعضی زندگی‌شان در عین رفاه زیاد جهنم است. ابزار و افزار زندگی هست ولی زندگی نیست. گاهی زندگی بسیار ساده است ولی خوشی هست. سعدی می‌گوید: کسی را دیدم که با اینکه حیوان درنده‌ای او را گاز گرفته بود، یک زخم کشنده‌ی دردناکی را داشت، اما دائم شکر خدا را می‌کرد. به او گفتم: تو در این حال شاکر هستی؟ گفت: خدا را شکر می‌کنم که به مصیبت مبتلا شدم نه معصیت! یوسف صدیق به درد و سختی زندگی مبتلا شد اما به معصیت مبتلا نشد. نکته دیگر اینکه یوسف(ع) اگر در مقابل مسائلی که پیش می‌آید با خدا رابطه برقرار کند، همه وسایل و دشمنی‌ها علیه او تبدیل به فرصت می‌شود. اگر رجل الهی در کار باشد، همه تهدیدها تبدیل به فرصت می‌‌شود. این در حاکمیت همین‌گونه است که فرمودند: اگر رجل الهی بر سر کار باشد، مثل امروز ما که در پناه امام زمان(عج) هستیم، خدای سبحان عنایت کرده در این مملکت یک ولی فقیه عادلی مثل مقام معظم رهبری سر کار هست و ما همه تحت پوشش او هستیم. سختی‌ها هست اما اگر ما واقعاً مرد کار باشیم، مرد میدان باشیم وعده الهی در این هست که همه تهدیدهای دشمنان تبدیل به فرصت می‌شود. وعده الهی است که تمام تهدیدها اگر رجل الهی عادل در کار باشد، تبدیل به فرصت می‌شود. اگر این باور ایجاد شود در مسئولین ما و خود ما، تمام آنچه دشمن علیه ما به کار می‌برد، یک سکو برای پرش ما به سمت بالاتر است. دشمن در برابر رجل الهی هیچگاه قدرت ندارد به هیچ وجهی او را سرکوب و منکوب کند. خدا برای او گشایش ایجاد می‌کند. منتهی گاهی باید نگاه را تغییر داد انسان فقط بدن نیست. اگر دوربینی باشد که نظام روحی و روانی انسان را نشان بدهد، گاهی سختی بدنی هست اما راحت روح است. یوسف از سختی قصر به زندان که بدنش در سختی بود اما روحش در گشایش بود، آنجا قرار گرفت و برای او یُسر محقق شد. نکته دیگر اینکه انسان باید حواسش باشد هر آزادی ارزش ندارد و هر زندان رفتنی هم قبیح نیست. نگاه ما به کسانی که در زندان هستند نگاه مجرمانه نباشد. گاهی ممکن است کسی در استقامت در کارش مبتلا به زندان باشد. درست است که گاهی اینها در مملکت کفر واقع شده است، اما در مملکت اسلامی هم گاهی شرایط را دیگران به گونه‌ای بازسازی می‌کنند که طرف ممکن است مجبور شود برای اینکه از حق عدول نکند، به زندان هم برود ولی پای حقش بایستد. هر آزاد بودنی ارزش نیست در مقابل اینکه انسان به معصیت مبتلا شود.
مجری: امروز صفحه 380 قرآن کریم، آیات سوره مبارکه نمل را تلاوت خواهیم کرد. چقدر خوب است که ثواب تلاوت آیات امروز را به حاج آقا رحیم ارباب هدیه کنیم. بیا گل نغمه ایمان بخوانیم *** بیا از روح جاویدان بخوانیم برای مهدی و روز ظهورش *** بیا با هم کمی قرآن بخوانیم «فَلَمَّا جاءَ سُلَيْمانَ قالَ أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتاكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ «36» ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْها أَذِلَّةً وَ هُمْ صاغِرُونَ «37» قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ «38» قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ «39» قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ «40» قالَ نَكِّرُوا لَها عَرْشَها نَنْظُرْ أَ تَهْتَدِي أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لا يَهْتَدُونَ «41» فَلَمَّا جاءَتْ قِيلَ أَ هكَذا عَرْشُكِ قالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَ أُوتِينَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ كُنَّا مُسْلِمِينَ «42» وَ صَدَّها ما كانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنَّها كانَتْ مِنْ قَوْمٍ كافِرِينَ «43» قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ كَشَفَتْ عَنْ ساقَيْها قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِيرَ قالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ «44» ترجمه : چون (پيك حامل هدايا) نزد سليمان آمد، سليمان گفت: آيا مرا با مالى ناچيز مدد مىكنيد؟ پس (بدانيد) آنچه خداوند به من داده بهتر است از آنچه به شما داده است، (من با هديهى شما شاد نمىشوم) بلكه شما هستيد كه به هديهى خودتان خوشحاليد. (سليمان به پيك بلقيس) گفت: به سوى آنان برگرد، پس ما حتماً لشكريانى برآنان وارد مىكنيم كه براى آنان تاب مقابله نيست و ما حتماً آنان را از منطقه، ذليلانه آواره مىكنيم در حالى كه خوارى را احساس خواهند كرد. (سليمان) گفت: اى بزرگان! كدام يك از شما تخت او (بلقيس، ملكهى سبا) را- قبل از آن كه آنان به حال تسليم نزد من آيند- براى من مىآورد؟ عِفريتى از جنّ (كه داراى قدرت و زيركى خاصّى بود به سليمان) گفت: من آن را نزد تو مىآورم پيش از آن كه از جاى خود برخيزى، و من قطعاً بر اين كار هم قدرت دارم و هم مورد اعتمادم.كسى (به نام آصِفبن بَرخيا) كه به بخشى از كتاب (الهى) آگاهى داشت (به سليمان) گفت: من آن (تخت) را قبل از آن كه پلكِ چشمت بهم بخورد نزد تو مىآورم. (سليمان پذيرفت و او تخت را آورد.) همين كه (سليمان) آن (تخت) را نزد خود مستقرّ ديد، (به جاى غرور وتكبّر) گفت: اين (توانايى وزير من كه مقدارى از علم كتاب و اسم اعظم را مىداند،) از لطف پروردگار من است، تا مرا (با اين نعمتها) بيازمايد كه آيا شكرگزارم يا كفران مىكنم؟ و هر كس شكر كند، قطعاً به سود خويش شكر ورزيده و هر كس كفران نمايد (به ضرر خويش گام نهاده، زيرا) پروردگار من (از شكر مردم) بىنياز و كريم است. (بىنيازى و كرامت، براى خداوند ذاتى است و هرگز وابسته به شكر يا كفران كسى نيست). (سليمان) گفت: تخت (ملكه) را برايش ناشناس گردانيد، تا ببينم آيا پىمىبرد يا از كسانى است كه پى نمىبرند؟ پس هنگامى كه (بلقيس) آمد، به او گفته شد: آيا تخت تو اين گونه است؟ گفت: گويا خود آن است، و پيش از اين، به ما علم (به حقّانيّت سليمان) داده شده و ما فرمان بردار بودهايم. آنچه (آن زن) به جاى خدا مىپرستيد، او را (از تسليم شدن در برابر حقّ) بازداشته بود، و او از قوم كافران بود، (ولى بعد از كفر، ايمان آورد). به او (بلقيس) گفته شد: وارد قصر شو! پس چون آن را ديد، پنداشت بِركه آبى است، (براى عبور) جامه از ساق پايش برگرفت، (تا تر نشود. سليمان به او) گفت: (اين جا آبى نيست،) بلكه قصرى از شيشه و بلور صيقلى است. (ملكهى سبا) گفت: پروردگارا! من به خودم ظلم كردم و (اكنون) همراه سليمان، در برابر پروردگار جهانيان سر تسليم فرود آوردهام.
مجری: اشاره قرآنی را بفرمایید و بعد از حاج آقا رحیم ارباب عارف و سالک بزرگ بشنویم. حاج آقای عابدینی: این صفحه خیلی نکات دارد. وقتی قرار شد ملکه سباء بیاید و با سلیمان نبی گفتگو کند، عرش او را آورد. قبلش گفت: چه کسی می‌تواند عرش او را بیاورد؟ اطراف حضرت سلیمان متخصصین زیادی بودند. بین این متخصصین افراد ویژه‌ای بودند. اول یک بزرگی از اجنه می‌گوید: من حاضر هستم ولی چند ساعت طول می‌کشد. سلیمان وقتی به مجلس قضا می‌نشست، صبح تا ظهر بود. می‌گوید: قبل از ظهر می‌آورم. دارد بزرگ جن این قدرت را داشت که فاصله چهار هزار کیلومتری را در سه چهار ساعت حاضر کند. اما در کنار این تعبیر این است که آن کسی که علمٌ من الکتاب نزدش بود، این یک نفر از نفرات انسانی بود. چون سلیمان آن زمان بزرگ انسان‌ها بود از جهت عظمت و بزرگی، تعبیر علامه این است قبل از نگاه، یعنی قبل از سرعت نور، تا نگاه کرد دید هست. این تفاوت قدرت ‌انسان با قدرت جن چقدر عظیم است. لذا ما خومان باور به قدرت خودمان نداریم. وقتی این خانم می‌آید و آن وقایع پیش می‌آید، «رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» خدایا من با ایمان به سلیمان به تو ایمان آوردم. یعنی راه به سوی خدا که از راه لایت می‌گذرد را حفظ کرد. «أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» این از راه سلیمان است. امروز هم راه به سوی خدا فقط از راه ولایت امام زمان(عج) است. انشاءالله ایمان ما از این طریق باشد.
در مورد حاج آقا رحیم ارباب نکات زیادی هست. ایشان همه علوم را داشت، عارف و فیلسوف و فقیه بود. ایشان جوان‌هایی بودند در آن زمان یک نهضتی راه افتاده بود که نماز را فارسی بخوانیم. گاهی برخوردهای نامناسب باعث شد این جوان‌ها رمیده شوند و به اعتقاد خودشان راسخ شوند، بالاخره یکی واسطه می‌شود اینها را نزد آقا رحیم ارباب می‌برد، ایشان آنجا می‌گوید: این خیلی خوب است. من در جوانی دلم می‌خواست نماز را فارسی بخوانم. موفق نشدم، شما ادامه دهید. وقتی اینها را به این مسأله تشویق می‌کند، به نماینده آنها می‌گوید: نماز را بخوان ببینم چطور می‌خوانی؟ وقتی شروع می‌کند از بسم الله الرحمن الرحیم، فارسی بخواند. بعد می‌گوید: اینکه گویایی آن معنا را ندارد. یکی یکی می‌آورد، وقتی اینها نگاه می‌کنند و می‌بینند ترجمه خوب نبود، بعد می‌گوید: چطور می‌شود به این ترجمه‌ها بسنده کرد؟ جوان‌ها را چطور سیر داد؟ نیامد از اول کار آنها را تخطئه کند. آنجا دارد که این جوان‌ها خودشان منقلب شدند و برگشتند و با اخلاق و رفتار و روش برخوردی ایشان متحول شدند و از مریدان دانمی ایشان شدند. انشاءالله خدای سبحان اینها را شفیع ما قرار بدهد. مجری: دعا بفرمایید و آمین بگوییم. حاج آقای عابدینی: در رأس دعاهای ما دعا برای فرج امام زمان باشد. انشاءالله خدای سبحان این سختی‌هایی که برای ملکت ما پیش آمده به عزت و قدرت خودش، به راحتی برطرف کند، جوان‌های ما را در پناه لطف خودش حفظ بفرماید و مشکلات جوان‌های ما را برطرف بکند. عزت کشور ما را به عنوان پرچمدار توحید در سراسر جهان عزیزتر کند. مجری: فردا اول ذی‌القعده سالروز ولادت با سعادت کریمه اهل‌بیت حضرت معصومه(س) هست. فردا برنامه سمت خدا از شهر مقدس قم، شبستان امام خمینی تقدیم حضور شما خواهد شد. دختر خانم‌هایی که به سن تکلیف رسیدند و در برنامه سمت خدای فردا حاضر شوند، به 110 نفر به نام نامی امیرالمؤمنین هدایایی تقدیم حضورشان خواهد شد. هرکس حضرت معصومه را زیارت کند بهشت بر او واجب می‌شود.
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا 👤 #حجت_الاسلام_عابدینی 📚 با موضوع سیره ی تربیتی حضرت یوسف علیه السلام در قرآن کریم 🗓 شنبه بیست و سوم تیر ماه 🗂 حجم : ۱۱.۶ مگابایت 💠 @samtekhoda3