ما دوازده میلیون جوان داریم که وقت ازدواجشان گذشته است. من نوزده سالگی ازدواج کردم ولی پشیمان هستم که باز هم دیر ازدواج کردم. سن ازدواج خیلی بالا رفته است. جبرئیل به پیغمبر گفت: میوه وقتی میرسد باید چیده شود. قبلش خام و ناپخته است و بعدش هم فاسد میشود. 18 تا 25 سالگی بهترین سن ازدواج است. رسانه، مراجع و علما، مسئولین، حکومت ما باید فکری برای ازدواج جوانها بکنند. مهمترین مشکلی که در امر ازدواج است جدا از مشکلات اقتصادی و بیکاری و مسکن، یکی از مهمترین مشکلاتی که دست ما هم هست سختگیریهای دختر و پسر و خانوادههای آنها هست. انتخاب مورد ازدواج یک پروژه است. در روایت داریم «إِذَا جَاءَكُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ خُلُقَهُ وَ دِينَهُ فَزَوِّجُوهُ» (كافى، ج 5، ص 347) یکی از رفقای ما میگفت: شاید پنجاه مورد برای برادرم خواستگاری رفتیم، هرجا رفتیم گفتند: داماد چقدر پول دارد؟ مدرکش چیست؟ قیافه چطور است؟ یکی نپرسید: اخلاق و ایمان دارد و نماز میخواند؟ ما روی آدمیت طرف فکر نمیکنیم. حتی انسان با یک مسیحی غیر مسلمان هم ازدواج کند ولو خوش اخلاق است، میتواند زندگی کند. بعضی از علما و فقهای ما ازدواج با اهل کتاب را جایز میدانند، غیر دائم هم که همه جایز میدانند. انسان اگر مسلمان نباشد ولی با اخلاق باشد، میشود زندگی را جمع کرد ولی اگر مسلمان باشد و اخلاق نداشته باشد نمیشود زندگی کرد. اخلاق شرط مهم است و بعد هم دینداری است. اگر اخلاق داشت، با تقوا بود آزار و شکنجه نمیدهد و خلاف نمیکند. پیغمبر ما فرمود: بهترین ازدواجها کدام ازدواج است؟ برترین و بهترین ازدواجها آن است که در آن سختگیری نباشد. تشریفات و تجملات را کنار بگذارید و آسان بگیرید. یکی از بستگان دور ما، چهل سال قبل گفت: من همه چیز میخرم ولی آینه و شمعدان نمیخرم. تمام فامیل بر علیه من قیام کردند! مبلمان چنین، یخچال چنان، چه کسی این را گفته است؟! به اندازه باشد و باعث زحمت دیگران نباشد. بهترین ازدواج، آسانترین ازدواجهاست. پیغمبر ما فرمود: «أنا و اتقیاء من امتی بُرآءُ من التکلف» من و کسانی که تقوا دارند، یعنی دین دارند و پیرو پیغمبر هستند، از تکلف بیزاریم.
خواستگاری حضرت علی(ع) خیلی راحت بود. حضرت زهرا خیلی خواستگار داشتند. فرمودند: این امر خداست. حضرت علی خجالت میکشند به پیغمبر بگویند برای خواستگاری آمدند. بعد حضرت پیشنهاد دادند. پیغمبر خدا قبول کردند. به حضرت زهرا(س) پیشنهاد دادند و حضرت زهرا فرمودند: خدا به این کار راضی است؟ پیامبر فرمود: بله. حضرت قبول کردند. خدا که راضی است یعنی همه چیز راضی است. فرمودند: علی جان چه داری؟ حضرت یک زره داشتند، یک شتر و یک شمشیر داشتند. حضرت زره را فروختند به عنوان مهریه یا شیر بهاء دادند. مهریه حضرت زهرا(س) بین چهارصد یا پانصد مثقال نقره بود. در هیچ کشوری غیر از ایران اینقدر پروژه ازدواج گسترده و کمرشکن نیست. ولی در کشور ما غوغا است و فقط پولدارهای درجه یک میتوانند ازدواج کنند. برترین شخصیت عالم پیغمبر خداست و بعد حضرت علی و بعد فاطمه زهراست. اینها الگوی ما هستند. شما اگر مهریه را میلیاردها قرار بدهید ولی طرف نتواند بدهد و گوشه زندان برود چه خواهی کرد؟ مهر حلال مشکلات نیست. مهریه حضرت زهرا خیلی ساده بود. جهاز حضرت هفده قلم بود. حضرت علی زرهشان را فروختند و پولش را دادند، رفتند هفده قلم جهیزیه را تهیه کردند. آنچه نیازهای اولیه بود تهیه کردند. پیغمبر ما وقتی چشمشان به ظروف گلی و سفالی جهاز حضرت زهرا افتاد گریه کردند. فرمودند: خدایا مبارک بگردان یک طایفهای که عموم ظروفش سفالی است. حتی حضرت پیراهن عروسی خودشان را هم به سائل دادند. پیغمبر ما شب عروسی با حضرت خدیجه نه خانه و مکان داشت، منتهی حضرت خدیجه وضع مالی خوب داشت و گفت: مال و جان من در اختیار شما باشد. ولی حضرت علی و حضرت زهرا چیزی نداشتند چون اینها از انصار بودند، از مکه هجرت کردند. مردم مدینه از اینها پذیرایی میکردند. خود پیغمبر هم اول منزل ابو ایوب انصاری وارد شدند. حضرت علی نتوانست یک اتاق تهیه کند.
حارث بن نُعمان، آدم خیّری بود. خبر دادند اتاق خالی دارد. پیغمبر فرمودند: اینقدر برای انصار و افراد بی بضاعت رو زدیم دیگر خجالت میکشیم به این آقا بگوییم یک اتاق هم به داماد ما بده. خبر به حارث بن نعمان رسید. گفت: یا رسول الله! من و مالم فدای خدا و پیغمبر! نزد من چیزی از این محبوبتر نیست که شما امر کنی و من در اختیار شما قرار بدهم. یک اتاق در اختیار این بزرگواران گذاشت، حضرت زهرا میفرماید: یک پوست گوسفند داشتیم که زیر میانداختیم و بعضی مواقع هم پهن میکردیم که حیوانی روی آن علف بخورد. یک زندگی بسیار ساده ولی پر از مهر و محبت و صفا و صمیمیت! این آیه قرآن در مورد این بزرگواران است «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ، بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ، يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجان» (الرحمن/19-22) دو دریای نور و رحمت به هم متصل میشوند، «بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ» پیغمبر است که بین اینها واسطه و دلال است. «يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجان» هم امام حسن و امام حسین هستند. فرمودند: خانمها بروند، رفتند ولی در تاریکی دیدند خانمی ایستاده است. پیغمبر خدا فرمودند: شما چرا نرفتی؟ اسماء بنت عمیس بود همسر جعفر طیار، خیلی خانم بزرگواری بود. عرض کرد: یا رسول الله! من قصد مخالفت با شما را نداشتم. ولی روزهای پایانی عمر همسرتان حضرت خدیجه(س) حضرت بیتابی میکردند و نگران بودند. گفتم: چرا ناراحت هستید؟ فرمود: من یک دختر دارم، روزی عروس میشود و عروس نیاز به مادر دارد و شب عروسی تنهاست. من نیستم کمک او کنم، شما جای خالی مرا پر کن! پیغمبر خیلی متأثر شد و گریه کرد. گفت: من به نیابت از حضرت خدیجه ماندم تا کمک کنم. تا یک هفته ماند کارهای حضرت زهرا را بکند به نیابت از حضرت خدیجه(س).
پیامبر سفارشاتی به حضرت علی کرد که یا علی با لطافت و با محبت برخورد کن. حضرت زهرا(س) هم در هیچ موردی حضرت علی را وادار به کاری نکردند. هیچوقت او را ناراحت نکردند. حضرت علی میفرماید: هروقت وارد خانه میشدم همه غمها و غصهها از دل من بیرون میرفت. اینها برای ما الگو هستند.
شریعتی: امروز دوستان ما صفحه 410 قرآن کریم را تلاوت خواهند کرد و از ثواب و برکاتش بهرهمند خواهند شد.
«وَ لَئِنْ أَرْسَلْنا رِيحاً فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ يَكْفُرُونَ «51»
فَإِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ «52»
وَ ما أَنْتَ بِهادِ الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ «53»
اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَيْبَةً يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ هُوَ الْعَلِيمُ الْقَدِيرُ «54»
وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ ما لَبِثُوا غَيْرَ ساعَةٍ كَذلِكَ كانُوا يُؤْفَكُونَ «55»
وَ قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِيمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتابِ اللَّهِ إِلى يَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا يَوْمُ الْبَعْثِ وَ لكِنَّكُمْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ «56»
فَيَوْمَئِذٍ لا يَنْفَعُ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَ لا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ «57»
وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآيَةٍ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ «58»
كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى قُلُوبِ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ «59»
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لا يُوقِنُونَ «60»
ترجمه : و اگر بادى (آفت زا) بفرستيم، و (مردم زمين سرسبز) را زرد شده ببينند، بعد از آن كفر خواهند ورزيد. (دلهاى اينان مرده است) پس تو نمىتوانى مردگان را شنوا كنى، و اين دعوت را به گوش كران آنگاه كه پشت كنان روى مىگردانند، برسانى. و تو هدايت كنندهى كوران از گمراهيشان نيستى، تنها كسانى سخنت را به گوش مىگيرند كه به آيات ما ايمان دارند و اهل تسليم هستند. خداست كه شما را از ناتوانى آفريد، سپس بعد از ناتوانى، قوّتى بخشيد، آنگاه بعد از توانايى و قوّت، ضعف و پيرى قرار داد؛ او هر چه بخواهد مىآفريند، و اوست داناى توانا. و روزى كه قيامت بر پا شود، مجرمان سوگند ياد مىكنند كه جز ساعتى درنگ نكردهاند، (آنان در دنيا نيز) اين گونه (از حقّ) گردانده مىشدند. و كسانى كه علم و ايمان به آنان داده شده، (به مجرمان) مىگويند: قطعاً شما (به موجب آنچه) در كتاب خداست تا روز رستاخيز (در برزخ) ماندهايد، پس اين، روز رستاخيز است، ولى شما نمىدانستيد (كه قيامت حقّ است). پس در چنين روزى، پوزش كسانى كه ستم كردند سودى ندارد، و توبهى آنان نيز پذيرفته نمىشود. و به راستى در اين قرآن، براى مردم از هر گونه مثلى آورديم و اگر براى آنان نشانه و معجزهاى بياورى، كافران حتماً خواهند گفت: شما جز بر باطل نيستيد. (و اينها سحر و جادوست). اين گونه، خداوند بر دلهاى كسانى كه معرفت ندارند، مهر مىزند. پس صبر پيشه كن كه همانا وعدهى خداوند (دربارهى نصرت تو) حقّ است، و كسانى كه (به راه حقّ) يقين ندارند تو را به سبك سرى وادار نكنند.
صلوات را هم فراموش نکنید. صوات ما را وصل میکند. پیغمبر فرمود: «أَوْلَي النَّاسِ بِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَكْثَرُهُمْ عَلَيَّ صَلاةً (فِي دَارِ الدُّنْيَا)» (مكارم الاخلاق، ص 312) چه کسی از همه به پیامبر نزدیکتر است؟ آنهایی که از همه بیشتر بر محمد و آل محمد صلوات میفرستند. امروز که اول ماه ذیالحجه هست، هیچ ماهی مثل ماه ذیالحجه مناسبت نداریم. حتی ماه رجب، حدود 25 الی 30 مناسبت مهم در رابطه با اهلبیت هست که این کتاب را معرفی میکنیم.
شریعتی: جناب آقای میرشفیعی عزیز زحمت کشیدند مناسبتهای ماه ذی الحجه را با آیات و روایات جمع آوری کردند، به 20000303 پیامک بزنید، دوستان ما، شما را راهنمایی خواهند کرد.
حاج آقای فرحزاد: فایل pdf هم موجود است و میتوانند دانلود کنند. هرکس هرچقدر میلیونی چاپ کند خیلی خوب است. این دهه، دهه فوقالعادهای است و خدا در قرآن به این دهه قسم خورده است. «وَ الْفَجْرِ وَ لَيالٍ عَشْر» (فجر/1و2) خدا به این ده شب قسم خورده است. «وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ» (اعراف/142) از امشب نماز «واعدنا» فراموش نشود. کسی که این نماز را بین مغرب و عشاء بخواند در ثواب حاجیانی که به حج رفتند، شریک است. به این دهه در جای جای قرآن اشاره شده است. پیغمبر فرمودند: عبادت و عمل صالح در هیچ ایامی مثل این دهه برتری ندارد و محبوب خدا نیست. دعا و صدقه و روزه دارد. دعایی دارد «لا اله الا الله عدد اللیالی و الدهور، لا اله الا الله عدد امواج البُحور» این دعا در اول مفاتیح، اعمال دهه اول ماه ذی الحجه است.
مرحوم آقای دولابی میفرمودند: این دعا از آن دعاهای نابی است که امیرالمؤمنین انشاء کردند و تمام ذرات عالم ظهور «لا اله الا الله» هستند. خیلی دعای زیبایی است که انشاءالله عزیزان بخوانند.
ایام شهادت امام باقر(ع) را پیش رو داریم، بعد هم عرفه «سد الابواب» است. روزی که همه درها را به مسجد بستند الا در خانه حضرت امیر(ع) و بعد حدیث ثقلین، خواهش میکنم از صاحبان رسانه، صاحبان منبرها و امام جماعتها، در این ایام این مناسبتها را بازگو کنند. حیف است مردم ندانند. مشکلات اساسی ما، خانوادگی و اجتماعی برای این است که از اهلبیت فاصله گرفتیم.
خدایا تو را قسم میدهیم به حق علی(ع) و حضرت زهرا وسایل ازدواج تمام آنهایی که نیاز به ازدواج دارند فراهم بفرما. خدایا به حق محمد و آل محمد، به آنهایی که همسر ندارند، همسر خوب، به آنهایی که شغل ندارند، شغل خوب، به آنهایی که مسکن ندارند، مسکن خوب مرحمت بفرما. قلب امام زمان از ما راضی و فرجش را نزدیک و ما را جزء بهترین یارانش قرار بده. رفع هم و غم و گرفتاری از همه گرفتارها بفرما.
شریعتی: قد و بالای علی از چشم زهرا دیدنی است *** وای وقتی میرسد دریا به دریا دیدنی است
«والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمدٍ و آله الطاهرین»
هدایت شده از برنامه تلویزیونی سمت خدا
97-5-22-حجت الاسلام فرحزاد.mp3
11.96M
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا
👤 #حجت_الاسلام_فرحزاد
📚 با موضوع سیری در صحیفه سجادیه امام زین العابدین علیه السلام (شرح دعای هشتم)
🗓 دوشنبه بیست و دوم مرداد ماه
🗂 حجم : ۱۱.۴ مگابایت
💠 @samtekhoda3
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه : ویژگیهای حکومت علوی
كارشناس : حجت الاسلام والمسلمين حسینی قمی
تاريخ پخش : 23- 05-97
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین و الائمة الهداة المهدیین.
شریعتی: سلام علیکم و رحمة الله. ایام بر شما مبارک باشد. ایامی که منور به نام امیرالمؤمنین علی(ع) است و انشاءالله همه ما مشمول نگاه پدرانه حضرت شویم. به همه بینندهها و شنوندههای نازنین و گرانقدرمان سلام میکنیم. انشاءالله دل و جانتان مثل همیشه بهاری و سبز باشد. حاج آقای حسینی قمی سلام علیکم و رحمة الله. خیلی خوش آمدید.
حاج آقای حسینی قمی: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بینندگان و شنوندگان رادیو قرآن دارم. من هم این ایام را تبریک میگویم. در آستانه دهه ولایت و امامت هستیم، انشاءالله بر همه مردم مبارک باشد.
شریعتی: گفت: میخواهم از کسی بسرایم که آفتاب خلوت نشین سایهای از ذوالفقار اوست آن راز گونهای که در عالم هر آنچه هست یا نیست یا همیشهترین وامدار اوست. امروز هم سر سفره با برکت نهجالبلاغه شریف هستیم و سیره حکومتی علی(ع) را با هم میشنویم.
حاج آقای حسینی قمی: بسم الله الرحمن الرحیم، عنوان سخنم در بخش اول کلماتی از نهجالبلاغه هست که حضرت در مورد سیرهی حاکمان میفرماید: باید با مردم متواضعانه برخورد کنید و خودتان را از تشریفات دور کنید. مجموعاً پنج مورد از نهجالبلاغه را میخوانم و هفت حدیث که غالباً از کافی مرحوم کلینی است. نامه 27 که حضرت به استاندارشان محمد بن ابی بکر مینویسند: «فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَكَ وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَك» (نهجالبلاغه، نامه 27) استاندار من«فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَكَ» بال رحمت را باز کن و مردم را زیر بال رحمت خودت بگیر. این جمله حضرت اشاره به این آیه قرآن دارد که خداوند به پیامبر میفرماید: «وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» (شعرا/215)پیامبر، اولیای خدا، حاکمان باید با محبت و مهربانی مردم را زیر بال رحمت بگیرند. تشبیه کردند بال رحمت، همه را زیر پر و بال خودت بگیر. «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِ مِنَ الرَّحْمَة» (اسراء/24) پدر و مادر را زیر بال رحمت خودت بگیر. چطور مرغی جوجههایش را با محبت نگه میدارد. جانش را بگیری نمیتوانی جوجهها را از زیر بال محبتش بیرون بیاوری. حاکم، استاندار، فرماندار، مسئول باید خودش را سپر بلای مردم بکند. اگر بناست آسیبی برسد بگوید: اول به من برسد. اگر بناست گرفتاری پیش بیاید اول برای من پیش بیاید. مردم زیر بال رحمت من باشند. اگر بناست آسیب برسد من آسیب ببینم. «وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ» باز میشود گفت که اشاره به آیهی «فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنْ اللَّهِ لِنْتَ لَهُم» (آلعمران/159) این رحمت پروردگار بود ای پیامبر که با مردم به نرمی سخن میگفتی. «وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ» اگر آدم خشنی بود مردم پراکنده میشدند. حاکم باید چنین باشد. «وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَك» با چهره شاد با مردم سخن بگو. این سه جمله از نامه 27 نهجالبلاغه بود.
امیرالمؤمنین(ع) در بخش حکمتها، حکمت 37 «وَقَدْ لَقِيَهُ عِنْدَ مَسِيرِهِ إِلَى الشَّامِ دَهَاقِينُ الاَْنْبَارِ» حضرت وقتی به شام حرکت میکردند، یکی از شهرهایی که هم مرز عراق و شام است، شهر انبار است. عدهای از دهاقین، دهقانها، کشاورزها، وقتی خبر شدند امیرالمؤمنین(ع) آمده اینها پیاده «فَتَرَجَّلُوا لَهُ وَاشْتَدُّوا بَيْنَ يَدَيْهِ» مقابل حضرت میدویدند و حضرت سوار بر مرکب بودند. حضرت فرمود: «مَا هَذَا الَّذِي صَنَعْتُمُوهُ؟» این چه کاری است که میکنید؟ «فَقَالُوا: خُلُقٌ مِنَّا نُعَظِّمُ بِهِ أُمَرَاءَنَا» این رسم ماست که وقتی میخواهیم به بزرگان تعظیم کنیم، دنبال مرکبشان پیاده میدویم. «فَقَالَ: وَاللَّهِ مَا يَنْـتَفِعُ بِهَذَا أُمَرَاؤُكُمْ!» این سودی برای حاکمان ندارد. سود ندارد و بلکه ضرر هم دارد چون موجب تکبر میشود. امام معصوم است ولی غیر از معصوم در معرض خطر است. «وَإِنَّكُمْ لَتَشُقُّونَ عَلى أَنْفُسِكُمْ» چرا خودتان را به زحمت میاندازید؟ «وَتَشْقَوْنَ بِهِ فِي آخِرَتِكُمْ» بدبختی قیامتی برای خودتان درست میکنید. مرحوم علامه مجلسی(ره) فرمود: اگر دهاقین، کدخداها باشند، هدفشان از این کار این بود که بیایند خودشان را نزد این حاکم خوب جلوه بدهند و از خودشیرینی نزد حاکم فردا بروند پدر مردم را دربیاورند. «وَمَا أَخْسَرَ الْمَشَقَّةَ وَرَاءَهَا الْعِقَابُ» زیانبار است اینجا به خودش مشقت بدهد، قیامت هم عقاب داشته باشد. نقطه مقابلش «وَأَرْبَحَ الدَّعَةَ مَعَهَا الاَْمَانُ مِنَ النَّارِ» چقدر سودآور است آرامشی که آن طرف هم آدم گرفتار عذاب نباشد. این بیان دوم امیرمؤمنان بود.
در کلمات حکمت آمیز، حکمت 313 باز شبیه همین دارد. «أَقْبَلَ حَرْبٌ يَمْشِي مَعَهُ وَ هُوَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ رَاكِبٌ» یک کسی دنبال حضرت میدوید. «فَقَالَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ: اِرْجِعْ» برگرد. «فَإِنَّ مَشْيَ مِثْلِكَ مَعَ مِثْلِي» من سوار و تو پیاده دنبال من میآیی «فِتْنَةٌ لِلْوَالِي وَ مَذَلَّةٌ لِلْمُؤْمِنِ» خودت را ذلیل میکنی. خدا اجازه نداده کسی خودش را ذلیل کند. «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي فَوَّضَ إِلَي الْمُومِنِ كُلَّ شَيْءٍ إِلا إِذْلالَ نَفْسِهِ» (كافي، ج 5، ص 63) خدا به هیچ مؤمنی بگوید: من راضی هستم، مؤمن باید عزیز باشد. «فِتْنَةٌ لِلْوَالِي» حاکم و والی را هم در فتنه قرار میدهید. در یک آزمون سخت قرار میدهید. گرفتار تکبر و غرور میشود. متأسفانه این سبکها جمع نشده است.
تازگی شهری بودم، یکی از وزرا آمده بود، وزیر یک نفر است، دهها ماشین دنبالش بودند. همه مسئولین باید با ماشین دنبال این آقا بدوند و هرجا میرود خودشان را نشان بدهند. امام جمعه آنجا میگفت: ما با یک ماشین به منظقه عشایر رفتیم. فرماندار با بیست تا ماشین آمده است. خیلی کارها تشریفات است. امام(ره) خیلی مقید بود. اگر امام میدیدند کسی دنبالشان میآید، میایستادند. میفرمودند: کاری دارید بفرمایید و کاری ندارید بروید. در نجف، در قم اگر کسی دنبال ایشان میرفتند، میایستادند و اگر سؤالی داشتند پاسخ میدادند وگرنه میگفتند: بفرمایید بروید. روایتی در کافی مرحوم کلینی(ره) است. کسی میگوید: «اشْتَدَدْتُ خَلْفَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع» من دنبال امیرالمؤمنین(ع) راه میرفتم. حضرت فرمودند: چرا دنبال من میآیی؟ «فَقَالَ یَا جُوَیْرِیَةُ إِنَّهُ لَمْ یَهْلِکْ هَؤُلَاءِ الْحَمْقَی إِلَّا بِخَفْقِ النِّعَالِ خَلْفَهُمْ» این حاکمان نادان که به مردم زور گفتند و مسلط شدند و مغرور شدند و نابود شدند، سبب نابودیشان همین کارهای شماست. برای چه دنبال من راه میافتید؟ امام معصوم است ولی میخواهد یاد مردم بدهد. امام(ره) فرمودند: طاغوت یک شبه طاغوت نمیشود به مرور طاغوت میشود. روایت دوم باز در کافی مرحوم کلینی است. فرمود: اشرار شما چه کسانی هستند؟ کسانی که دوست دارند یک تشریفات و تجملاتی دنبالشان باشد.
ابیذر میگوید: من دیدم سلمان و بلال طرف رسول خدا آمدند، سلمان روی قدم پیامبر افتاد که پاهای پیامبر را ببوسد. فرمود: چرا این کار را کردی؟ پیامبر فرمود: «يَا سَلْمَانُ لاَ تَصْنَعْ بِي مَا تَصْنَعُ اَلْأَعَاجِمُ بِمُلُوكِهَا أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ اَللَّهِ آكُلُ مِمَّا يَأْكُلُ اَلْعَبْدُ وَ أَقْعُدُ كَمَا يَقْعُدُ اَلْعَبْدُ» من یک بنده مثل همه بندگان خدا هستم، چرا این کار را میکنی؟ برای چه پای مرا میبوسی؟ در حالات مرحوم آیت الله العظمی بروجردی هست. کسی گرفتاری داشت و نیازمند بود. بی هوا روی پای ایشان افتاد. به قدری مرحوم آیت الله العظمی بروجردی ناراحت میشوند با اینکه ایشان مجسمه اخلاق بودند. تند میشوند، بعد پشیمان میشوند که چرا تند شدند؟ از ایشان دلجویی میکنند و پول حسابی به ایشان میدهند که بقیه میگویند: کاش ما این کار را کرده بودیم. در أمالی صدوق است، «إذا لَقیتُمُ الْمَدّاحینَ» وقتی چاپلوسها را دیدید، «فَاحْثُوا فى وُجُوهِهِمُ التُّرابَ» خاک به صورتشان بپاشید. نگذارید بازار چاپلوسی گرم شود.
در مجموعه ورام از امیرالمؤمنین هست که «ما أري شيئا أضر بقلوب الرجال من خفق النعال وراء ظهورهم» (مجموعه ورام، ج 1، ص 65) چیزی برای انسان ضررش بیشتر از این نیست که صدای کفش کسی دنبالش بیاید. در کافی مرحوم کلینی هست که امام صادق فرمود: «اياکم و هولاء الروساء، الذين يترئسون» بپرهیزید از آنهایی که دنبال ریاست و ریاست پرست هستند، «فوالله ما خفقت النعال خلف رجل» صدای پای کفشی دنبال کسی نیامد، «الا هلک و اهلک» هم خودش نابود میشود و هم دیگران را نابود میکند. کسانی که همیشه لذتشان این است که با تشریفات و تجملات و جبروت، فکر میکنند محبتشان در دل مردم زیاد میشود. اتفاقاً مردم زیرک و حساس هستند. دهان باز کنید بفهمند درونش ریا است، هزار بار هم بخواهی طوری نقش بازی کنی که اخلاصش کنی، نمیشود. مردم زود متوجه میشوند.
کتابی داریم به نام «منیة المُرید» شهید ثانی، آداب معلم و شاگرد را آورده است. خیلی خوب است معلمها و طلبهها بخوانند. «منیة المرید فی آداب المفید و المستفید» معلم و شاگرد چه آدابی را باید رعایت کنند. ایشان سی تا ادب و وظیفه برای معلم میگوید. عزیزان حتماً بخوانند. ایشان فرمود: یکی از آداب معلم این است که وقتی درسش تمام شد، زود از جلسه بلند نشود. بنشیند شاگردان بروند. چرا؟ اینطور نباشد همان لحظه اول برود، بنشیند شاگردان بروند، تو راه نیافت که چند نفر شاگرد هم دنبال تو راه بیافتند. به به! این چه آقایی است. حتی اگر قصد تو این نباشد. انسان نمیتواند تحت تأثیر قرار نگیرد. آدم زود خودش را گم میکند. در سیره پیامبر هست که اجازه نمیدادند کسی دنبالشان بیاید. اگر سواره بود میفرمود: بیا سوار شو! میفرمود: اگر سوار نمیشوی فلانجا برو قرار بگذاریم همدیگر را ببینیم.
در بحث نامههای نهجالبلاغه، نامه 56 امیرالمؤمنین(ع) «ثُمَّ لْيَكُنْ آثَرُهُمْ عِنْدَكَ» استاندار من، بهترین کسانی که دور تو باشند، چه کسانی را به عنوان مسئول انتخاب کن. مالک، چه کسانی دور تو باشند؟ «أَقْوَلَهُمْ بِمُرِّ الْحَقِّ لَكَ» آنهایی که بیشتر حاضر هستند حرف حقِ تلخ، حرف حق همیشه شیرین نیست. آنهایی را نزد خودت قرار بده که حرف حق را بزنند ولو تلخ باشد. «وَ أَقَلَّهُمْ مُسَاعَدَهً فِيمَا يَكُونُ مِنْكَ مِمَّا كَرِهَ اللَّهُ لِأَوْلِيَائِهِ» یک کار بدی کردی نگویند: به به! آقا هرکاری شما بکنی عیب نیست. هرچه شما بگویی همان درست است. «هر عیب که سلطان بپسندد هنر است». ما وقتی برای خودمان جبروت درست کردیم و دائم بخواهیم دیگران بله قربان بگویند، حاضر نباشیم حرف دیگران را بپذیریم، نتیجه این است. «وَاقِعاً ذَلِكَ مِنْ هَوَاكَ حَيْثُ وَقَعَ وَ الْصَقْ بِأَهْلِ الْوَرَعِ وَ الصِّدْقِ» با اهل ورع و کسانی که صداقت دارند باش. «ثُمَّ رُضْهُمْ عَلَى أَلَّا يُطْرُوكَ وَ لَا يَبْجَحُوكَ» اولاً کاری کن اینها مدح تو را نگویند. ستایش بی جا نکنند. اگر کار بیخودی کردی نگویند: حاکمی بهتر از تو نیست! عادلتر از شما ندیدیم.
حکمت 99 نهجالبلاغه؛ «مَدَحَهُ قَوْمٌ فِي وَجْهِهِ» کسی آمد از حضرت علی(ع) مقابلش تعریف کرد. حضرت آن آدم را میشناخت و میدانست چاپلوسی میکند. الآن یکی از مشکلات ما نفاق است. ظاهر و باطن متفاوت است. در ظاهر دم از مردم و مردمداری و اسلام و مسلمانی است، در باطن پناه بر خدا. یکوقت شنیدم یکی از علمای یزد انگشتر دست نمیکردند. پرسیدند: چرا؟ فرمود: اگر انگشتر دست کنم مردم فکر میکنند من همه مستحبات را انجام دادم تا به اینجا رسیدم. نمیخواهم یک چنین برداشتی از زندگی من شود. مشکل ما نفاق است. امام(ره) در نوفللوشاتو، خبرنگار آمد گفت: میخواهیم از 24 ساعت زندگی شما فیلمبرداری کنیم. خوابشان، مطالعهشان، سخنرانیشان، رسید به غذا خوردنشان، سفره پهن کردند و نان و ماستی گذاشتند و گفتند: میل کنید تا ما از غذا خوردن شما فیلم بگیریم. امام فرمود: این نفاق است. مگر من همیشه نان و ماست میخورم؟ غذا بیاورید فیلم بگیرید. در این چهل سال نفاق خیلی زیاد شده است. کسی آمد مدح کرد، حضرت میشناخت که این فرد دروغ میگوید. وقتی حرفهایش را زد «فَقَالَ: اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَعْلَمُ بِي مِنْ نَفْسِي» خدایا تو مرا بهتر از خودم میشناسی. «وَ أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِي مِنْهُمْ» من خودم را بهتر از مردم میشناسم. «اللَّهُمَّ اجْعَلْنَا خَيْراً مِمَّا يَظُنُّونَ وَ اغْفِرْ لَنَا مَا لَا يَعْلَمُونَ» خدایا ما را بهتر از آنچه مردم گمان میکنند قرار بده. خدایا بیامرز آن چیزهایی را که مردم نمیدانند. وقتی کسی تعریف و تمجید میکند بگوییم: «اللهم وَ اغْفِرْ لَنَا مَا لَا يَعْلَمُونَ» خدایا مردم باطن ما را نمیدانند که اینها فکر میکنند و گمان میکنند.
حکمت 78 نهج البلاغه؛ کسی آمد مدح حضرت را بکند. امیرالمؤمنین(ع) به او فرمود: «أَنَا دُونَ مَا تَقُولُ وَ فَوْقَ مَا فِي نَفْسِكَ» چاپلوسی میکرد، فرمود: نه، اینکه تو میگویی من نیستم. لابد غلوی کرده بود ولی میدانم در دلت این نیست و من از این بالاتر هستم که تو میگویی. نامه 27 نهجالبلاغه نامه بسیار زیبایی است، نامهای به محمد بن ابی بکر است، من بخش اولش را خواندم، بخش پایانیاش را بخوانم. جمله اول «فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَكَ وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَك» با مردم متواضع باش. نرم خو باش و از تشریفات به دور باش. «صَلِّ الصَّلَاةَ لِوَقْتِهَا» مواظب نمازت باش و سروقت بخوان. «وَ اعْلَمْ أَنَّ كُلَّ شَيْءٍ مِنْ عَمَلِكَ تَبَعٌ لِصَلَاتِكَ» مالک، همه کارهای تو تابع نماز توست. فکر نمیکنم منظور فقط همین رکوع و سجود باشد، نمادی است از کارهای دینی و فرهنگی، یعنی فرض که ما در مسائل اقتصادی اول شدیم، اگر ما در اقتصاد اروپا شدیم، همین حکومتی است که امیرالمؤمنین میخواست؟ در رفاه از اروپا جلوتر زدیم، همان است که امیرالمؤمنین میگفت. در اروپا وضع رفاهشان خوب است اما اخلاقیات چطور؟ استاندار من، اقتصاد و کشاورزی همه تابع کارهای فرهنگی است.
شریعتی: احساس میکنم یکوقتهایی ما وظیفهمان را قاطی میکنیم. یعنی این تواضع باید وظیفه حاکمان باشد اما آیا مردم وظیفهای در قبال حاکمان ندارند؟ به نظر شما این شائبه را ایجاد نمیکند که اگر آنها وظیفهشان را انجام دادند ما هم نباید قدردانی بکنیم، وظیفهشان است.
حاج آقای حسینی قمی: بارها گفتیم در حقوق متقابل، در خطبه 216 «إِنَّ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً وَ لَكُمْ عَلَيَّ حَق» شما حقوقی دارید و من هم حقوقی دارم. حقوق یک طرفه نیست. اگر من باید تواضع کنم شما هم باید قدردان باشید و احترام بگذارید. اگر ما در اقتصاد اروپا شدیم، بهترین اقتصاد، آیا آن مدینه فاضله علوی درست شد؟ حضرت میفرماید: «وَ اعْلَمْ أَنَّ كُلَّ شَيْءٍ مِنْ عَمَلِكَ تَبَعٌ لِصَلَاتِكَ» در کار فرهنگی اگر موفق شدیم. عبارتی را امروز یادداشت میکردم، دیدم مقام معظم رهبری دیداری با مسئولین رسانه ملی در سال 1383 داشتند. عبارتشان در بحث فرهنگی این است: «یکی از ضرورتهای جامعه لبخند است. لبخند از نیازهای زندگی انسان است. زندگی بهشتی با لبخند است. امیرالمؤمنین فرمودند: «المؤمن بشرُه فی وجهه» (حکمت 333) مؤمن باید شادی در چهرهاش باشد. شادی خوب است منتهی این کار برنامهریزی میخواهد مراقب باشید شادی در مردم با لودگی و ابتذال و بی بند و باری همراه نشود. شادی دادن به مردم به معنای لودگی نیست. طنز فاخر یکی از هنرهاست.» به نظرم نیازی نیست بگوییم، قطعاً مسئولین میدانند ما جزء دلسوزان رسانه ملی هستیم. قصد ما دلسوزی است. مچگیری نیست. گاهی به تهیه کنندگان برنامهها پیام میدهم یا تماس میگیرم و میگویم: حتماً جامعه نیاز به شادی دارد به خصوص الآن که خیلی گرفتاری دارند ولی واقعاً حضرت نفرمود: همه کارهای تو تابع کار فرهنگی است. «وَ اعْلَمْ أَنَّ كُلَّ شَيْءٍ مِنْ عَمَلِكَ تَبَعٌ لِصَلَاتِكَ» اینکه مقام معظم رهبری فرمودند: طنز غیر از لودگی است. انصافاً بعضی از کارهایی که داریم همان لودگی است. قطعاً به بینندگان بگویم: بعضی از ترانههایی که در بعضی شبکهها پخش میشود خلاف شرع است. مقام معظم رهبری به تازکی فرمودند: من مسئول رسانه ملی را نصب میکنم ولی انتقاد هم دارم. چون مردم فکر میکنند چون از رسانه ملی پخش میشود صد در صد شرعی است.
تازگی با یکی از تهیه کنندهها صحبت کردم و گفتم: شادی حتماً لازم است ولی واقعاً همه اینطور نیست. اینکه مقام معظم رهبری فرمود: لودگی درونش نباشد. شما یک دختر بیست ساله را در برنامه بیاوری و هزار ادا در بیاورد و بداند میتواند نمرهای از مردم بگیرد و خندهای بر لب مردم بیاورد؟ پشت صحنه باید یک مربی مرد با این دختر ساعتها کار کند تا بتواند در این چند لحظه بخنداند. اینها الگوسازی میشود. تمام استانها و مراکز هنری میگویند: رسانه ملی است و کارش الگوسازی است. شاید به ما بگویند: شما آخوندها خبر ندارید از دنیا، ما میخواهیم با شبکههای ماهوارهای مقابله کنیم. در همین سخنرانی مقام معظم رهبری قصهای را نقل کرد. قصهای را از سید قطب نقل کردند. نوشتند سید قطب میگوید: من در یکی از کشورهای اروپایی رفتم، دیدم بر سر در کلیسایی نوشتند امشب اینجا برنامه رقص و شادی است. گفتم: مگر میشود در کلیسا؟ فردا رفتم یقه کشیش را گرفتم و گفتم: اینجا کلیسا است یا رقاص خانه است؟ گفت: ما میخواهیم جوانها را جذب کنیم. مقام معظم رهبری قصه را که نقل کردند، فرمودند: جوانها به کلیسا جذب نشدند، بلکه به سالن رقص متعلق به کلیسا جذب شدند! اگر بناست برنامهای پخش شود و تأثیر سویی بگذارد، چه فرقی میکند من پخش کنم یا رقیب من؟ این عذر پذیرفته نیست. اگر سوء است، اگر درست نیست، چه فرقی میکند من پخش کنم یا رقیب من؟ در هر صورت بد است. چرا من پخش کنم؟
فرمودند: «از جمله سرگرمیها مسابقات است. مسابقات خوب است منتهی باید مراقب بدآموزیهای قولی و عملی در آنها بود. یک روز دیدم در یک برنامه تلویزیونی پنج میلیون تومان به یک نفر جایزه دادند برای اینکه به چند سؤال جواب داد. این سرگرمی جالبی نیست. ممکن است بگویند: این کار ترویج علم است. ترویج علم را از راهی بهتر انجام دهید. این راه ضرر دارد. عدهای که اینگونه مسابقات را نگاه میکنند، بی منطقی به ذهنشان میرسد و از این بی منطقی سوء استفاده میکنند. این کار منطقی ندارد که من بدانم مثلاً کلمه انجیل عربی است، یونانی یا لاتین است؟ بعد بگویند: حالا که شما پاسخ دادید این پانصد هزار تومان برای شما باشد. این معنا ندارد. بنابراین سرگرمی و تفریح یک مسأله است. با محتوا بودن و پرهیز از جهات منفی در آن هم یک مسأله هست.» امیرالمؤمنین میفرماید: اگر همه جا موفق باشی ولی در کار فرهنگی موفق نباشی، مالک تو را قبول ندارم. رسانه در این مسأله بسیار تأثیر گذار است. در رواج دادن دعای ندبه، اعتکاف، عرفه رسانه نقش اساسی دارد. در رواج دادن اربعین رسانه ملی نقش اصلی را دارد. گزارشهایی که از زنجان در ایام عاشورا پخش میکنند، تأثیر بسیاری دارد.
شریعتی: نگاه شما این است که شبکههای ما باید یک نقشه راه ثابت داشته باشند و بر همین چهارچوب و اساس حرکت کنند. نکات خیلی خوبی را شنیدیم. این هفته قرار گذاشتیم از حاج آقا ضیاء عراقی(ره) یاد کنیم که از مفاخر اراک هستند و از اساتید برجسته حوزه هستند و مراجع زیادی پای مکتب ایشان تحصیل کردند و توانستند به مردم و دین خدمت کنند.
امروز صفحه 411 قرآن کریم، آیات ابتدایی سوره مبارکه لقمان را تلاوت خواهیم کرد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، الم «1» تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْحَكِيمِ «2»
فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ «3»
فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ «4»
أُولئِكَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ «5»
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ «6»
وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا وَلَّى مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْراً فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِيمٍ «7»
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ «8»
خالِدِينَ فِيها وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «9»
خَلَقَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها وَ أَلْقى فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دابَّةٍ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ «10»
هذا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِي ما ذا خَلَقَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ «11»
ترجمه : به نام خداوند بخشندهى مهربان. الف، لام، ميم. اين، آياتِ كتابِ سراسر حكمت است. كه (مايهى) هدايت و رحمت، براى نيكوكاران است. آنان كه نماز به پا مىدارند و زكات مىپردازند و تنها آنان به آخرت يقين دارند. آنان بر هدايتى از پروردگارشان هستند و هم آنانند رستگاران. و برخى از مردم، خريدار سخنان بيهوده و سرگرم كنندهاند، تا بى هيچ علمى، (ديگران را) از راه خدا گمراه كنند و آن را به مسخره گيرند؛ آنان برايشان عذابى خوار كننده است. و هرگاه آيات ما بر او خوانده شود، مستكبرانه روى برگرداند، چنان كه گويى آن را نشنيده، گويا در گوشهاى او سنگينى است، پس او را به عذابى دردناك بشارت ده. همانا كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند، براى آنان باغهاى پر نعمت (بهشت) است. در آن جاودانهاند، وعدهى الهى حقّ است و اوست شكست ناپذيرِ حكيم. (خداوند،) آسمانها را بدون ستونى كه آن را ببينيد آفريد، و در زمين كوههايى بيفكند كه زمين شما را نلرزاند، و در آن از هر جنبندهاى منتشر ساخت؛ و از آسمان، آبى فرو فرستاديم پس در زمين (انواع گوناگونى) از جفتهاى (گياهان) نيكو و پر ارزش رويانديم. اين آفرينش خداست، پس به من نشان دهيد كه (معبودان) غير او چه آفريدهاند؟ آرى، ستمگران (مشرك) در گمراهى آشكارند.
شریعتی: کتابی که دیروز در مورد ایام دهه ولایت و مناسبتهای ماه ذی الحجه معرفی کردیم، در سایت ما قرار دارد. برای تهیه کتاب به 20000303 پیامک بدهید. صحبتهای پایانی حاج آقای حسینی را بشنویم.
حاج آقای حسینی قمی: آیه 6 و 7 این سوره که تلاوت شد در مورد کسانی است که مسیر باطل میروند، «أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ، وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا وَلَّى مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْراً فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِيمٍ» تقریباً هرجای قرآن وعده عذاب میدهد، بلافاصله «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ» عزیزانی که بیشتر با قرآن کار کردند جمع بزنند، هرجای قرآن بشارت هست بلافاصله، اینکه بعضی میگویند: عذاب یعنی چه؟ چرا اینقدر مردم را میترسانید؟ قرآن است. آنهایی که بیشتر کار کردند جمع بزنند، هرجا قرآن وعده بشارت میدهد «لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ».
مردم اراک میدانند حاج آقا ضیاء عراقی برای اراک است. اراک عالمان بسیار بزرگی دارد. آیت الله العظمی اراکی، آقا ضیاء اراکی، آقا نور الدین اراکی، فرید اراکی، علمای زیادی دارد. در زندگی عالمان دینی من کمتر کسی را دیدم اینقدر موفق به تربیت شاگردان باشند. اسامی شاگردان را بگویم. آیت الله العظمی سید محمد تقی خوانساری، آیت الله العظمی سید احمد خوانساری، آیت الله العظمی خویی، آ سید عبدالله شیرازی، آقای میلانی، آقای حکیم، آ سید عبدالله شیرازی، آ سید عبدالهادی شیرازی، آیت الله العظمی محمد رضا گلپایگانی، از مجتهدین بزرگ شیعه شاگرد این عالم بزرگ بودند و خودش شاگرد مرحوم آخوند خراسانی، آ سید محمد کاظم طباطبایی بودند.
شریعتی: برای رسیدن عید بزرگ غدیر لحظه شماری میکنیم.
«الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمدٍ و آله الطاهرین»
هدایت شده از برنامه تلویزیونی سمت خدا
97-5-23-حجت الاسلام حسینی قمی.mp3
11.47M
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا
👤 #حجت_الاسلام_حسینی_قمی
📚 با موضوع : ویژگیهای حکومت علوی
🗓 سه شنبه بیست و سوم مرداد ماه
🗂 حجم : ۱۰.۹ مگابایت
💠 @samtekhoda3
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه : آرامش در زندگی
كارشناس : حجت الاسلام والمسلمين سعیدی
تاريخ پخش : 24-05-97
بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
شریعتی: «الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین و الائمة المعصومین علیهم السلام» سلام میکنم به همه بینندهها و شنوندههای نازنینمان، قرار است در مورد آرامش صحبت کنیم. حاج آقای سعیدی سلام علیکم و رحمة الله. خیلی خوش آمدید.
حاج آقای سعیدی: سلام علیکم و رحمة الله، بنده هم خدمت شما و همه بینندگان عزیز عرض سلام دارم. انشاءالله توفیق بندگی و عبادت خداوند را در همه احوال زندگی داشته باشیم.
شریعتی: این هفتهها در مورد آرامش و یاد خدا صحبت میکنیم، اینکه چطور میتوانیم آرامش را مهمان همیشگی دلهایمان بکنیم. بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حاج آقای سعیدی: «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28) این مطلع زیبای بحث ما بود که از سخن الهی گرفته شد. ذکر خدا آرامشبخش دلهاست. روایاتی را از اهلبیت (علیهمالسلام) عرض کردیم که برای ما مسأله یاد خدا را تبیین و تفسیر کردند. یکی از روشهایی که خدا دل بندههایش را آرام کرده است و این روش پر تکراری در قرآن هست، ذکر عاقبت افراد هست هم به صورت فرد و هم به صورت جمع، عاقبت یک قومی، عاقبت افرادی که اهل تقوا و ایمان بودند. عاقبت افرادی که اهل اطاعت خدا بودند. عاقبت مفسدین چون با همین کلمات هم در قرآن آمده است. عاقبت آنهایی که چه فردی و چه جمعی با خدا دشمنی کردند. فعل امر در قرآن آمده است. «فانظُر» چرا امر میکند؟ یکوقت میگویم میخواهم تاریخدان شوم، یک قصهای برای همدیگر تعریف میکنیم میگوییم: حوصله ما سر رفته است یک قصه بشنویم اما کتاب قرآن «هدی للناس» است و قصههایش هم رویکرد هدایتی دارد. تمام قرآن هدایت است. وقتی قصه میگوید به عنوان زنگ تفریح یک هدایت نیست. وقتی میگوید: عاقبت را نگاه کن، عاقبت با خدا بودن و عاقبت بی خدا بودن، پیروزیها را نگاه کن، ترسها و نگرانیها از تو بیرون میرود وقتی ببینی تو هم پیامبر بعدی هستی. این را خطاب به پیامبر اکرم میگوییم. داستانهای پیغمبران گذشته خیلی برای پیامبر ما گفته میشود. در اوج تنگناها بدان پیغمبر ما که پیغمبران قبلی را هم نصرت داشتیم، ما کمکشان کردیم. وگرنه یک چوپانی مثل حضرت موسی(ع) نزد فرعون بیاید، تصویرش را در ذهنمان بیاوریم و خدا بخواهد نصرت بکند، پیروزش میکند. من ترس دارم نگرانیهای ما و عدم آرامش ما، خوف، اینها را خدا چطور برطرف کرده است؟ من یکوقت از آبرویم ترس دارم. آبرویم یکجا برود، بخاطر خدا میخواهم کار کنم ولی نگران هستم و ترس دارم، بدانم یک شخصی، یک خانمی وسط دشمنانش میآید، بچه به بغل میگوید: من ازدواج نکردم، این بچه برای من است. خدا میخواهد آبرویش را حفظ کند، قصه قرآنیاش را بلد هستید، حضرت مریم(س) و خدا چنان آبرویش را حفظ میکند که آدم از شنیدن این ماجرا آرامش بدست میآورد. با خدا باش، خدا تو را آرام میکند.
شیطان نزد حضرت ابراهیم آمد و گفت: بگو بسم الله الرحمن الرحیم، گفت: نمیگویم. گفت: از بسم الله بهتر نداریم. بگو: بسم الله الرحمن الرحیم. گفت: نه! بسم الله خوب است اما چون تو میگویی، نمیگویم. به اندازه یک بسم الله هم از تو اطاعت نمیکنم! این برای حضرت ابراهیم استواری میآورد. فرزندش را خدا میگوید: ذبح کن. الآن یک چنین دستوری از خدا بیاید ما چه کار میکنیم؟ خدایا به تو پناه میبریم از این امتحانها از ما نگیر! در امتحانها ما را پیروز کن. در امتحانهای ما میخواهد تشویش ایجاد کند. فرزندت است و بعد از سالها خدا این را به تو داده است. مثل کوه ایستاده است. جوابش چیست؟ با شیطان مذاکره نمیکند. روش حضرت ابراهیم این است که با سنگ میزند. رمی جمرات که در بحث حج داریم یک واجبی است که باید با سنگ سمبل شیطان را بزنند. وقتی حرف زد حضرت جواب نداد و به او سنگ زد. سراغ حضرت اسماعیل هم رفت و گفت: میدانی پدرت میخواهد تو را کجا ببرد؟ در حضرت اسماعیل هیچ خللی ایجاد نشد. استحکام بود، ایمان و توکل به خدا بود. میخواهیم بگوییم: ما بشرهایی مثل شما هستیم. حجت برای شما هستیم. خدا برای ما اهلبیت و پیامبران الهی را حجت قرار داده است. در امتحانهایتان اینطور باشید و تعامل شما با شیطان چنین باشد، بعد خدا برای شما راه نجات میفرستد. بعد آرامش میگیرید و بعد حضرت ابراهیم(ع) را در منجنیق میگذارند و در آتش پرتاب میکنند. اینقدر لهیب آتش زیاد است نمیتوانستند نزدیک شوند. وقتی میخواستند پرتاب کنند حضرت را در آسمان انداختند، جبرئیل آمد گفت: خواستهای داری؟ گفت: از تو نه! آنجا هم خدا. بحث توکل، اینکه خدا را در زندگی جدی بگیرم. محاسباتی که میکنم همیشه درست است؟ محاسباتی که حضرت ابراهیم، همه مردمی که حضرت ابراهیم را میدیدند، این است که دقیقهی بعد در آتش است. عقلمان را ببینیم و خیلی راحت محاسبه کنیم. او را در آتش انداختند و میسوزد. آتش گلستان میشود. خدا که میخواهد «من حیثُ لا یحتسب» محاسبهی هیچ فردی اینطور نیست که این آتش میسوزاند اما وقتی محاسبه، محاسبهی خدایی شد، محاسبه تو غلط میشود. قرار بر این هست که وقتی حضرت أبا عبدالله را به شهادت میرسانند، آن ملعون شعر معروف را خواند «لعبت هاشم بالملک فلا خبرٌ جاء و لا وحیٌ نزل» اصلاً دین و مذهبی نبوده، با حکومت بازی کردند. چه کسی ماند و چه کسی ملعون شد؟ چه کسی ماند و با نامش امتی هدایت میشوند، آن کسی که شما میخواستی دفن شود و از بین برود، در تاریخ دارد چندین بار شخم زدند کربلا را و خواستند از بین برود. الآن چه کسی برای یزید فاتحه میفرستد؟ الآن چه کسی به یادش است؟ مردی و در تاریخ مورد لعن قرار گرفتی. اگر خدا گفت:
گر نگهدار من آن است که من میدانم *** شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد
این «من حیث لا یحتسب» خیلی آدم را آرام میکند. ما محاسبات غلطمان که ظاهر درستی دارد باعث میشود اشتباهاتی بکنیم. حضرت نوح(ع) پسری دارد که داستانش را شنیدهاید. اما یک قصهای از مکالمهای در قرآن هست، این پسر میبیند طوفان است و آب در حال بالا آمدن است. نشانههای قهر الهی میآید. میگوید: به نوک کوه پناه میبرم. این محاسبه از جهت عقلی کاملاً درست است. هرجا را بخواهد آب بگیرد، هرچه ارتفاع بالاتر برویم احتمال خطر برای ما کمتر میشود. پس این محاسبه از حیث عُقلایی کاملاً درست است. جواب داد یا هلاک شد؟ هلاک شد و از بین رفت. چرا محاسبهای که کاملاً درست است غلط جواب میدهد؟ چون راه نجات همانی است که خدا قرار میدهد. کشتی نجات کشتی حضرت نوح است. این کشتی را خدا تضمین کرده نجات پیدا میکند، جاهای دیگر هم هرچه به ذهنت برسد، درست است بالای کوه میروم، چون خدا گفته نیست و راه نجات نیست، واقعاً اتفاق نمیافتد و نمیشود. «ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة» وقتی کشتی نجات حضرات اهلبیت(علیهمالسلام) شدند، حالا طرف میبیند از این حرفهای خوب ساختگی دلی، عرفانهای ساختگی دلی، یکوقت میبینی طرف در یک موقعیت دو تا مشکل هم دارد. در این موقعیت این مسأله را میگوید، فردا روز حالش عوض میشود و چیز دیگری هم میگوید. «ان الحسین مصباح الهدی» کشتی نجات و چراغ هدایت اوست. اهلبیت هستند، اگر به آن طرف نرفتی هی میگویی: من راههای خوب شدن، خوب زیستن را بلد هستم، اما راه نجات هم هست یا نیست؟ تضمین و ضمانت اجرایی نجات تو در کجاست. اگر کسی به کشتی حضرت نوح یقین پیدا کرد، هرچه موج بلند ببیند، هرچه طوفان ببیند، خدا ضمانت کرده است. واقعاً دل حضرت نوح تزلزل داشت؟ میگفت: ممکن است خدا العیاذ بالله در نگهداشتن این کشتی ناتوان باشد؟ آن طوفانی که کوهها را در برمیگیرد به کشتی آسیب نمیرساند.
خدا را ساربان خلقت، آن کسی که به دست اوست «بیده الملک» اینها باعث میشود آدم آرام شود. باعث میشود آدم عاقبت مفسدین و ظالمین را ببیند. وقتی نگاه میکند میبیند همه چیز آنطور نبود که او فکر میکند. تصویر قدرت در ذهن ما شکل میگیرد که میترسیم. پیغمبر ما میگوید: «لا تَخَف» نترس، خدا با ماست. اگر خدا با کسی شد، خدا در ابزار محدودیت ندارد. ذهن ما در ابزار محدودیت دارد. میگوید: میخواهم مشکلم حل شود باید پولدار شوم. خدا در ابزار محدودیت ندارد. من اینجا نشستم، اگر بگویم: میخواهم مشهور شوم، باید یک لوازمی را رعایت کنم. اما اگر خدای نکرده نیت من خدایی نباشد، استاد ما میفرماید: زبان من هم سرباز خداست. یکباره یک چیزی را اشتباه میگویم و آبروی خودم را میبرم. فکر میکنم چقدر محاسبه کردم، مطالعه کردم، این سرباز خداست، تو میخواستی با خدا بجنگی؟ میخواستی بر خلاف مشیعت الهی عمل کنی؟ خودت را خیلی بزرگ دیدی. اما خودت را در این مسیر بسپار، انجام وظیفه کن، توکل داشته باش، رودخانه تو را میبرد.
شریعتی: بخشی از پریشانی و ناآرامیهای ما برمیگردد به اینکه خدا را در زندگیمان کمرنگ دیدیم و بعد یک ماشین حساب جلوی ما هست و خودمان دو دو تا، چهار تا میکنیم.
حاج آقای سعیدی: ناقص هم دو دو تا، چهار تا میکنیم. در ماشین حساب ما چهار عمل اصلی را قرار دادند. ماشین حساب خدا یک کلید سبز بزرگ دارد به نام برکت، یکباره ضرب میکنی، میگویی: مال مردم را نخوردم، پول از حیث حجمی کمتر گیرم آمد، یکباره یک کلید برکت رویش میخورد میبینی مال شیرین شد. بندگی خدا، عمرهایی با برکت میشود. عمر من هم نگاه میکنم هفتاد سال است، عمر فلان عالم هم هفتاد سال است. نتیجه عمرش این شد که ده هزار نفر هدایت شدند. از حیث عدد که جمع بزنی هفتاد سال با هفتاد سال عمر من و ایشان هیچ فرقی نمیکند، اما شیرینی و برکت اینجا مفهوم دارد. زیاد شدن و ضرب شدن چیزی در تقوا، ضرب شدن چیزی در مسیر خدایی. کسی که اینطور نگاه کرد مردم طور دیگری به او نگاه میکنند. اولاً امیرالمؤمنین در خبه متقین میفرماید: مردم میفرمایند: اینها قاطی کردند. چرا اینطور دارند زندگی میکنند؟ چرا اینطور زندگی میکند و از عمرش در این مسیر استفاده میکند؟ این مسیر، مسیر سعادت نیست. اما کسی که مثل کوه استوار است و در مسیر توکل به خدا پیش میرود، حزن و خوف او را نمیگیرد. داریم به یکی از علما گفتند: اگر بدانی میخواهی بمیری چه میکنی؟ گفته بود: استراحت میکنم. میدانم دیگر فردا نمیتوانم مجلس درسم را بروم، امروز نیاز به پیش مطالعه هم ندارم. یک ذره استراحت میکنم. اگر به ما بگویند: شش ماه دیگر هم میمیریم از الآن چه کار میکنیم؟ یک تغییراتی در زندگی ایجاد میکنیم. مرگ برای همه ما پیش میآید.
اگر من به خدا واقعی نگاه کردم، یعنی خدا را قادر دیدم، چرا اینقدر صفات خدا را در قرآن تکرار می کنیم؟ حضرت آیت الله جوادی میفرمودند: آخر هر آیه را نگاه کنید، صفات خدا که در آن آیه آمده ربط به متن آیه دارد. سمیع است، علیم است، قادر است، مالک است، اینها چه اثراتی روی قلب ما دارد؟ چه اثرات هدایتی دارد؟ خدا قادر است. تو که به من ظلم میکنی تصور و تخیل قدرت داری، اگر خدای من باشد، فرعون هم از آب بیرون میاندازد فقط برای اینکه عبرت دیگران شود. اگر یوسف(ع) به خدا توکل دارد، خدا حضرت آقای مجتهدی را رحمت کند. میفرمود: برادران یوسف، حضرت را خیلی کتک زدند و میخواستند او را در چاه بیاندازند. لبه چاه که گذاشتند و آمدند او را بیاندازند دیدند دارد میخندد. گفتند: چرا میخندی؟ گفت: یکوقت با خودم فکر میکردم من با این همه برادری که دارم کسی جرأت ندارد به من چپ نگاه کند! قرار بر این بود خدا در سطح نبی به من بفهماند خبری نیست، به همان جایی که دل بستی از همانجا صدمه میخوری. به همین اندازه غفلت قرار هست آسیب ببینیم. به همین اندازه که محاسبه ما «من حیث لا یحتسب» است. محاسبه ما روی حساب و کتابهای دنیایی بیافتد. روی چیزهایی حساب باز میکنیم که پایدار نیستند. پول این آدم، قدرت این آدم، آبروی نزد مردم، جوانی، پول جاودانه نیستند. ما حق داریم که اگر ما به خدا اعتماد نداشتیم قطعاً پریشانی داشته باشیم. در دنیا شیطان میگوید: من این پریشانی را برای تو حل میکنم اما به روش شیطان میگوید: به آن فکر نکن! فعلاً دمی را خوش است. امروز خوش باش و به آینده نگاه نکن. بالاخره پیر میشوی و خطای امروزت پژواکی دارد. خودت هم میفهمی اما میگویی: فطرتها را میپوشانم. یک کاری میکنم اصلاً یادت نیافتد. آدمها را کور و نابینا میکند.
یکوقت کسی که فردا چک دارد، امروز نگاه میکنی حالش بد است، پول ندارد، چک برگشت میخورد، دو راه دارد، یکی اینکه دنبال پول برود و قرض کند یا اینکه بگوید: مواد مخدر مصرف میکنم و به این موضوع فکر نمیکنم. راحت میشود ولی چک پاس نمیشود. حسابت پر نشد! مشکلت حل نشد، آرامشی که محاسبه خدایی میآورد با آرامش دنیا جنسش فرق میکند. تو را به آرامش واقعی میرساند نه آرامش سراب. وقتی سراغ قرآن میرویم میگوید: به عاقبت اینها نگاه کنید. عاقبت متقین را هم میگوید نگاه کنید. «فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلا تَقْهَر» (ضحی/9) خود پیغمبر هم یتیم بود. پدرشان حضرت عبدالله قبل از اینکه پیامبر را ببینند از دنیا رفتند. پیغمبر در جایی که بزرگی یک قوم مخصوص افراد خاصی بود، چنان استیلاء پیدا کند که همه بزرگها جلویش زانو بزنند. چه کسی فکرش را میکرد پیغمبر اینگونه به این رتبه برسد برای اینکه مبنای فکر ما خدایی نیست. لذا در محاسبهاش غلط ایجاد میشود. هیچگاه در زندگی پیامبر تشویش راه پیدا نکرد. تنها نگرانیهای پیامبر نگرانی بندگی خدا بود. دل آدم خوف دارد، اقتضای طبیعت انسان است که دلش خوف داشته باشد. دلش یاد داشته باشد، اما یا یاد خدا یا یاد دنیا، یا این حرم جای خداست یا جای غیر خداست. این نگرانی یا از خوف و حزن خداست که شیرین است یا از خوف دنیاست که واقعی و تلخ است و اگر اتفاق بیافتد خیلی پیر کننده و اذیت کننده است. نمیشود هردو با هم باشد. کسی نمیتواند بگوید: من دلم به یاد خدا آرام گرفته اما نسبت به دنیا هم نگران هستم. اینها با هم جمع نمیشود. یک نگرانیهایی تکلیف ماست. حضرت آقا هم فرمودند: نسبت به مسائل فرهنگی نگران هستم. در قرآن داریم حضرت موسی(ع) میگوید: من میترسم، از مار و اژدهای فرعون میترسد. از اینکه فرعون او را بکشد میترسد. اینها همه شهید در راه خدا بودند. از تکلیفی که به گردنش هست میترسد. خدایا این تکلیف را خوب ادا کنم. جنس این دغدغه با دغدغهی پست دنیایی فرق میکند. اینکه یک مادری میگوید: من نگران هستم بچهام مریض شود. این نگرانی تبعاتی دارد. یعنی بهداشت را رعایت میکند. برای بچههایش غذای بهتری میپزد. آن چیزهایی که نباید بچههایش استفاده کنند دور میکند، تبعات خوبی دارد.