منافقین زمان پیامبر هم همینطور هستند. عبدالله بن أُبی ارتباطاتش با مشرکین و یهودیها در تاریخ ثبت شده است. اینها همیشه با هم، هم آهنگ بودند. یک ویژگی دیگر منافقین دلواپسی آنهاست. «يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ» هر صدایی بلند میشود، میگوید: این علیه ما هست. چون اینها دو رنگ هستند، داخل را یک طور مدیریت میکنند و ظاهر را یک طور، هر لحظه احتمال میدهند لو برود. دیدگاهشان لو برود. دائم میترسند. آرامش ندارند و اضطراب دارند. «هُمُ الْعَدُوُّ» اینها دشمن هستند. «فَاحْذَرْهُمْ» بعضی این را ترجمه کردند که دوری کنید. بعضی میگویند: نمیتوانیم دوری کنیم. در جامعه ما منافق هست. دقیقتر میشود مراقب باش. یکی اینکه فاصله بگیر، نمیتوانیم فاصله بگیریم. از مشرک میشود فاصله گرفت، منافق در همین جامعه است. در همین بازار و مسجد است. شما باید بصیرت داشته باشی و تیزهوش باشی و بدانی چی به چی است. «قاتَلَهُمُ اللَّهُ» خدا آنها را بکشد. «أَنَّى يُؤْفَكُونَ» چه راه بدی میروند. اِفک یعنی حرکت به عقب، یعنی حرکت ارتجاعی، چه حرکت بدی را انجام میدهند. امام جمعه در هر جمعه باید این حرفها را بزند. یعنی مستحب است این سوره را بخواند. معنایش این است که مسلمانان باید هفتهای یکبار این مضامین را مرور کنند.
از اینجا به بعد یک قصهای دارد. منافقین نماز میخواندند، زکات هم با یک کراهتی میدادند. در جنگها همانطور که در سوره توبه آمده، جنگهایی که احتمال میدادند غنیمت داشته باشد و مسافت آن نزدیک بود شرکت میکردند. جنگهای دور مثل تبوک بهانه میآوردند و نمیآمدند. جنگی به نام «بنی المصطلق» است که شرحش در سورههای دیگر آمده است. پیامبر عزیز ما حرکت کردند و در این جنگ پیروز شدند و غنائمی گرفتند و به سمت مدینه برمیگشتند. مسلمانها هم دو گروه بودند: انصار و مهاجرین. مهاجرین آنهایی که به عشق اسلام از خانه و کاشانه دل کندند و به مدینه آمدند. انصار هم آنهایی که کمک کردند خانه و کاشانه و امکانات به آنها دادند و با هم برادر بودند. پیامبر سر چاه آبی رسید. دستور ایست دادند که استراحتی بکنند و آب میل کنند. سر چاه آب، سر نوبت برداشتن آب بین یک انصار و مهاجر دعوا شد. طبع بشر است و پیش میآید. آن مهاجر در محضر پیامبر یک سیلی به صورت انصار زد. این بار آتش اختلاف همهجایی شد. مهاجرین این طرف چاه آمدند و انصار این طرف آمدند. رهبر منافقین عبدالله بن أُبی است. او از این فرصت استفاده کرد و یک سخنرانی داغ کرد، به انصار رو کرد و گفت: این مزد این است که به اینها خانه و کاشانه دادید! این هم سیلی که خوردید. گفتند: چه کنیم؟ گفت: دیگر راهشان ندهیم. الآن میخواهند وارد مدینه شوند و ما میتوانیم دروازه را ببندیم.
جوان شانزده، هفده سالهای به نام زید بن ارقم است. این قصه را تماشا کرد. با سرعت خودش را به پیامبر رساند و ماجرا را تعریف کرد. تنها تدبیری که به ذهن پیامبر رسید این بود که قافله را حرکت داد. هنوز باید استراحت میکردند، گفتند: بلند شوید حرکت کنیم برویم. ملت گفتند: پیامبر حرکت کرده ما هم موظف هستیم همراهی کنیم. این بار دعوا کنندگان گفتند: سر چاه بعدی، یک پدری از شما دربیاوریم. بین راه که پیامبر داشت میرفت، سه چهار ساعت بعد باید قافله را نگه میداشتند دستور استراحت نداد و تا شب قافله را برد تا فردا صبح. همه خسته شده بودند. فردا صبح که از شترها پایین آمدند، اینقدر خسته بودند خوابشان برد. بعد هم دیگر دعوا را فراموش کردند. اما پیامبر ناراحت است. بزرگان انصار به پیامبر گفتند: یا رسول الله ما پیروز شدیم. چرا ناراحت هستید؟ فرمود: بله، بعضی میخواهند ما را به شهر راه ندهند. گفت: چه کسی این حرف را زده است؟ گفتند: بزرگ شما عبدالله بن أبی، گفتند: امکان ندارد عبدالله چنین حرفی زده باشد. آمدند به عبدالله بن أبی گفتند: شما چنین حرفی زدید؟ گفت: نه! انکار کرد. پیامبر هم قبول کرد. جبرئیل به کمک آمد و معصومیت و صداقت زید بن ارقم را روشن کرد. چون پیامبر فرمود: جبرئیل آمد حرف تو را اثبات کرد. جبرئیل آمد همان آیه را خواند. «إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ» شأن نزول این سوره اینجاست. اینکه میگویند: ما رهبری شما را قبول داریم، دروغ میگویند.
رفتند به عبدالله بن أبی گفتند: شما گفتی، بیا یک عذرخواهی کن! پیغمبر مظهر رحمت پروردگار است و قبول میکند. میفرماید: «وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا» (منافقون/5) وقتی به آنها گفته میشود بیایید، «يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ» پیغمبر برای شما استغفار کند، «لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ» رویشان را برمیگردانند. سرشان را میچرخانند. یک نوع تکبر و نخوتی دارند. حاضر نیست عذرخواهی کند. «وَ رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ» (منافقون/5) اینها راه را میبندند و تکبر دارند. منافق وقتی عذرخواهی میکند براساس یک نقشه راه است. «سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ» (منافقون/6) فرقی هم نمیکرد که برایشان استغفار میکردی یا استغفار نمیکردی «لَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ» خدا آنها را نمیآمرزید. چرا؟ «إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ» خداوند قوم فاسق را، یک نفر میگوید: خدایا من اشتباه کردم. مرا ببخش به حق پیغمبرت اما اینها یک چنین نظری نداشتند.
«هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلى مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى يَنْفَضُّوا» (منافقون/7) منافقین میگفتند: کمک مالی نکنید. یعنی به تحریم معتقد بودند. به اطرافیان پیامبر و شخص پیامبر کمک مالی نکنید، «حَتَّى يَنْفَضُّوا» تا از هم بپاشد. اما اخبار امروز را میدیدم نوشته بود: رئیس سابق مجلس آمریکا گفته: این اقداماتی که ما انجام میدهیم بخاطر این نیست که ایران پای مذاکره بیاید. بلکه بخاطر این است که ما این نظام را نمیخواهیم. یکی از فعالیتهای منافقین که در روزگار ما هم هست، چه اطلاعاتی بردند. کسانی که بین ما هستند اطلاعات ما را دارند. همه خبرها را دارند. منافق کسی است که اطلاعات در سینهی اوست. با ما زندگی میکنند، در حوزه اقتصاد چه اطلاعاتی بردند، در حوزه نظامی، نانو، اینجا میفرماید: منافقین میگویند: کمک مالی به پیغمبر نکنید تا اینها پراکنده شوند. «وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» در حالی که گنجینههای آسمان و زمین از آن خداست «وَ لكِنَّ الْمُنافِقِينَ لا يَفْقَهُونَ» نمیفهمند. این نمیفهمند را قرآن زیاد تکرار میکند. چون علم یک چیزی است و فهم یک چیز دیگر است.
دو کلمه در قرآن هست. علم و حکمت، ما به فارسی ترجمه میکنیم: دانش و بینش. هردو ارزشمند است. دانش اطلاعاتی است که ما در مدرسه فرا میگیریم. بینش نگاهی است که به جهان داریم. به انسان داریم. به پول داریم، به مرگ داریم. میگوید: بینش من در مورد مرگ این است. دانش در مدرسه میخواند و میرود امتحان میدهد و آیهاش را حفظ میکند اما بینش اینطور نیست. مگر نگاه ما به مرگ، نیستی نیست؟ مرگ مثل گلی است که ما میبوییم. اگر خوش رفتار بودیم و خوب عمل کردیم مرگ یعنی انتقال از یک قفس به یک فضای باز. مرگ یعنی انتقال از یک جای محدود به یک جای نامحدود. خروجی آن بینش است. منافق آن بینش را ندارد. فهم از دین را ندارد. لذا میگوید: اگر این تحریمها اجرا شود دیگر اثری از جمهوری اسلامی باقی نخواهد ماند. «يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدِينَةِ» (منافقون/8) وقتی به مدینه برگشتید میگویند: «لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ» عزیزها ذلیلها را از شهر بیرون خواهند کرد. این به همان شأن نزول اشاره دارد. عبدالله بن أبی رهبر منافقین گفت: ما عزیزها هستیم، پیامبر و مهاجرین ذلیلها، عزیزها ذلیلها را «لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ» بیرون خواهند کرد. در حالی که «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ» عزت برای خداست، «وَ لِرَسُولِهِ» برای فرستاده خداست. یعنی به گونهای شد که وقتی پیامبر وارد مدینه شد، عبدالله بن أبی با فاصله میآمدند. به دروازه که رسید جلوی او را گرفتند. دید پسر خودش است. گفت: پسر کنار برو. گفت: نه، ما شما را به شهر راه نمیدهیم! پسر عبدالله مانع ورود شد. گفت: شما را راه نمیدهم مگر پیغمبر بگوید. عبدالله منت کشی کرد، کسانی را نزد پیغمبر فرستاد که آقا پسر من از طرفداران شماست. پیامبر به پسرش پیغام داد که راه بده! پسر عبدالله بن أبی نزد پیغمبر آمد و گفت: من شنیدم میخواهید پدر مرا بکشید. این مأموریت را به خود من بدهید. پیغمبر فرمود: نه، ما چنین قصدی نداریم. تا زمانی که چنین مناسباتی بوده پیامبر مدارا میکردند. اما وقتی آنها دست به اسلحه و آشوب میزدند آیه میگوید: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقِينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ» (توبه/73) شدت عمل! ما هردوی اینها را داریم. نرم خویی، مدارا، صبوری، حوصله. چون منافق بین مردم هست، از همان پیچیدگی برخوردار است. خیلی ظرافت دارد، ما بخواهیم فقط تندی کنیم اولاً چه بسا اشتباه شود. یک کسی با یک نفر غرض دارد میگوید: این منافق است. شناختش کار آسانی نیست. ظاهرها همه یکسان است. گاهی پیامبر از طریق جبرئیل پشتیبانی میشد، مطلع میشد و معلوم بود باید افشاگری کند و افشاگری میکرد. «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لكِنَّ الْمُنافِقِينَ لا يَعْلَمُونَ» (منافقون/8) اما منافقان این را نمیدانند.
پس ما در مجموع اگر بخواهیم مشروحتر بگوییم باید سراغ سوره بقره و سوره توبه برویم. در آغاز سوره مبارکه بقره مردم را سه دسته کرده است. گروه اول متقین هستند.«الم، ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِين» (بقره/2) اوصاف متقین را آورده است. گروه دوم کافرین، کسانی که فرق نمیکند انذار بکنی یا نکنی نمیپذیرند. گروه سوم منافقین، بیشترین آیه برای منافقین است. یعنی در مقایسه وقتی متقین را میبینیم یکی، دو سه آیه هست. کافرین دو آیه هست، منافقین شاید دو صفحه گاهی با مثالهایی که میزند یا توضیحاتی که میدهد، معلوم است یک پیچیدگی و ظرافتی وجود دارد. در شناخت آنها باید تیزهوش باشیم. ظاهرها را نگاه کنیم مثل جنگ صفین میشود. قرآنها را سر نیزه کردند و بعضی فریب خوردند مگر میشود ما با قرآن جنگ کنیم؟
شریعتی: در بحث امروز عمده مطلب این است که در مورد تقوا در تعامل با منافقین، با بصیرت و تیزبینی را داشته باشیم و وقتی به این رسیدیم که ریشههای نفاق در او هست با شدت برخورد کنیم. ابتدای بحث مطلب مهمی را حاج آقای بهشتی اشاره کردند که ریشههای نفاق را در خودمان بشناسیم و جلویش را بگیریم. انشاءالله از ریا و دروغ و نفاق و همه رذیلههای اخلاقی به دور باشیم.
امروز صفحه 367 قرآن کریم، آیات ابتدایی سوره مبارکه شعرا را تلاوت خواهیم کرد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ،
طسم «1» تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبِينِ «2» لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ «3»
إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِينَ «4»
وَ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنَ الرَّحْمنِ مُحْدَثٍ إِلَّا كانُوا عَنْهُ مُعْرِضِينَ «5»
فَقَدْ كَذَّبُوا فَسَيَأْتِيهِمْ أَنْبؤُا ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ «6»
أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الْأَرْضِ كَمْ أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ «7»
وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ «9» وَ إِذْ نادى رَبُّكَ مُوسى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ «10»
قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَ لا يَتَّقُونَ «11» قالَ رَبِّ إِنِّي أَخافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ «12»
وَ يَضِيقُ صَدْرِي وَ لا يَنْطَلِقُ لِسانِي فَأَرْسِلْ إِلى هارُونَ «13» وَ لَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ يَقْتُلُونِ «14»
قالَ كَلَّا فَاذْهَبا بِآياتِنا إِنَّا مَعَكُمْ مُسْتَمِعُونَ «15» فَأْتِيا فِرْعَوْنَ فَقُولا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِينَ «16»
أَنْ أَرْسِلْ مَعَنا بَنِي إِسْرائِيلَ «17» قالَ أَ لَمْ نُرَبِّكَ فِينا وَلِيداً وَ لَبِثْتَ فِينا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ «18»
وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَ أَنْتَ مِنَ الْكافِرِينَ «19»
ترجمه : به نام خداوند بخشنده مهربان. طا، سين، ميم. اين است آيات كتاب روشنگر. گويى مىخواهى به خاطر آن كه مشركان ايمان نمىآورند، خود را به كشتن بدهى. اگر بخواهيم معجزهاى از آسمان بر آنان فروآوريم، تا در برابر آن، گردنهايشان خاضع گردد (وبا اكراه واجبار مؤمن شوند، امّا سنّت الهى چنين نيست). هيچ تذكّر تازهاى از (طرف) خداوند مهربان برايشان نيامد، مگر آن كه از آن روىگردان بودند. پس آنان تكذيب كردند، و به زودى اخبار (كيفر) آنچه را كه به مسخره مىگرفتند به آنان خواهد رسيد. آيا به زمين نگاه نكردند كه از هر نوع (روييدنى) نيكو چقدر رويانديم؟ قطعاً در اين (آفرينش نيكو) عبرت و نشانهاى است، ولى بيشترشان ايمان آورنده نيستند. و به راستى پروردگار تو همان نفوذ ناپذير مهربان است. و (يادكن) زمانى كه پروردگارت موسى را ندا داد كه به سوى قوم ستمكار برو. قوم فرعون؛ آيا پروا نمىكنند؟! (موسى) گفت: پروردگارا! مىترسم مرا تكذيب كنند. و سينهام تنگ مىگردد و زبانم باز نمىشود، پس هارون را (نيز) رسالت بده (تا مرا يارى كند). وآنان بر (گردن) من (ادّعاى) گناهى دارند، پس مىترسم مرا بكشند (و اين رسالت به پايان نرسد). خداوند فرمود: چنين نيست، پس (تو وهارون) همراه با معجزات ما حركت كنيد كه ما با شما وشنونده (گفتگوهايتان) هستيم. به سراغ فرعون برويد و بگوييد: ما فرستادهى پروردگار جهانيانيم. بنىاسرائيل را (آزاد كن و) همراه با ما بفرست. (فرعون) گفت: آيا ما تورا در كودكى نپرورديم و ساليانى از عمرت را در نزد ما نماندى؟ و با اين حال انجامدادى آن كارى را كه انجام دادى (و يكى از افراد ما را با مشت كشتى)، در حالى كه تو از ناسپاسانى.
شریعتی: باید یادآوری کنم که دوستان ما در فضای مجازی و پیامرسانهای داخلی فعال هستند، هم پیام رسان سروش و هم پیام رسان ایتا، مطالب مختصر و مفید و چکیده مباحث ما و نکاتی که کارشناسان عزیز روی آن تأکید دارند در فضای مجازی و در کانال ما موجود هست، میتوانید مراجعه کنید و بهرهمند شوید. از شهید مظلوم، شهید محراب، حضرت آیت الله صدوقی یاد میکنیم. امام جمعه شهید دارالعباده یزد و به همین مناسبت هم به همه یزدیهای عزیز عرض ادب و احترام میکنیم. نکات حاج آقای بهشتی را بشنویم و بعد بحثی که در مورد تقوای با خودیها قرار بود اشاره کنند را به عنوان حسن ختام برنامه بشنویم.
حاج آقای بهشتی: رحمت خدا به روح بلند شهید صدوقی که بزرگیهای زیادی داشته و یکی از ویژگیهای ایشان این است که ضعفای چند استان را تحت پوشش داشتند. فقرا، ایتام، حوادث طبیعی هم که گاهی پیش میآمد، امید به یزد بود و اقدامات شهید صدوقی. غیر از سوابق درخشان علمی و انقلابی این نکته مهمی است.
ما چون انسان هستیم غرایز داریم، طبعی داریم و اختلاف بین ما پیش میآید. از همان خانه بین زن و شوهر شروع میشود، خواهر و برادر، فامیل و همسایه تا بازار و مسائل مالی و داد و ستد، چه کنیم؟ سوره حجرات، اسمش سوره اخلاق است. پنج شش مورد را به ما میگوید. پشت سر هم «اتقوا الله» میگوید. به خودمان اجازه ندهیم مخالف را مسخره کنیم. این از تقوا به دور است. به خودمان اجازه ندهیم مخالف را بد صدا بزنیم. غیبت کنیم. چون مخالف ما هست به خودمان اجازه میدهیم پشت سرش حرف بزنیم. یا او را تحقیر آمیز صدا بزنیم. میفرماید: «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا» (حجرات/9) دو طایفه از مؤمنین یا دو نفر یا دو جمع، اگر به جان هم افتادند «فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما» بین آنها را آشتی بدهید. «فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى» اگر دیدی یکی ظلم میکند و زور میگوید، شما به طرف مظلوم بیایید. «فَقاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي» مقابل کسی بایستید که ظلم میکند. «حَتَّى تَفِيءَ إِلى أَمْرِ اللَّهِ» تا به فرمان خدا تن بدهد. «فَإِنْ فاءَتْ» اگر برگشت، «فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما» آشتی بدهید و کنارهگیری نکنید. در یک روستا، یک هیأت، دو گروه به جان هم افتادند. بیاییم وساطت کنیم، شفاعت کنیم. «بِالْعَدْلِ» عادلانه، گفتیم: عدل از ارکان تقوا هست. «وَ أَقْسِطُوا» دوباره با تأکید، «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ» حقیقت این است که خداوند عادلها را میپسندد.
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» (حجرات/10) مؤمنان برادر هستند. چندین بار پیامبر مسلمانها را جمع کرد. آقایان با آقایان، خانمها با خانمها، عقد اخوت بست. چقدر حدیث داریم حقوق برادری و خواهری، وقتی برادر شدند، چه حقهایی بر هم دارند. مؤمنان برادر هستند. «فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ» بین برادران آشتی بدهید و صفا ایجاد کنید. «وَ اتَّقُوا اللَّهَ» تقوا پیشه کنید. «لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ» امید است مورد رحمت خدا قرار بگیرید. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ» (حجرات/11) نکند جمعی از شما جمع دیگر را مسخره کند. «عَسى أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ» چه بسا آنهایی که مسخره میشوند از مسخره کنندهها بهتر باشند. «وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ» نکند جمعی از خانمها، جمع دیگری از خانمها را مسخره کنند. «عَسى أَنْ يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ» چه بسا کسی که مسخره میکنی از شما بهتر باشد. «وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ» خودتان را تحقیر آمیز صدا نزنید. بد صدا نزنید. اینها بیشتر زمینههای مخالف هست. ما با مخالف چنین کارهایی میکنیم. به خودمان اجازه میدهیم چون مخالف من است پدرش را دربیاورم. یک جا ضایعش کنم. «وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ» با اسمهای بد و با لقبهای بد همدیگر را صدا نزنید. «بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمانِ» این خیلی بد است که بعد از ایمان کلمه کفر اینطور معنا شده است. ما مؤمن هستیم و در حوزه ایمان هستیم. یکی از کارهایی که از یهودیها نقل کردیم این است که اختلافات تازه مسلمانها را دامن میزدند. تا آنها را از ایمان به سمت کفر ببرند. «وَ مَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ» هرکس برنگردد اینها ظالمان هستند.
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» (حجرات/12) مسلمانها و مؤمنان، آقایان و خانمها! «اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ» از بدگمانی فاصله بگیرید. سوءظن، «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» بسیاری از گمانها، ولو گمانه زنی مرسوم شده است. بسیاری گناه است. «وَ لا تَجَسَّسُوا» به زندگی همدیگر سرک نکشید و تفتیش نکنید. «وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً» غیبت نکنید. «أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ» آیا یکی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ «وَ اتَّقُوا اللَّهَ» تقوا پیشه کنید. «إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ». «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا» (حجرات/13) این بار خطاب میآید که خداوند شما را از زن و مرد آفرید و شما را به صورت شعوب و قبایل تقسیم کرد که یکدیگر را بشناسید، چه کسی از همه بهتر است؟ «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ»
شریعتی: چقدر حرف در این چند آیه نهفته بود و چقدر به آن محتاج هستیم. اگر به همه اینها رسانهها و فضاهای مجازی هم اضافه کنیم میبینیم این گناهها چند برابر میشود. دعا بفرمایید.
حاج آقای بهشتی: خدایا شری که آمریکاییها و اسرائیلیها برای مسلمانها طراحی کردند به خودشان برگردان و ما را از نفاق بزرگ و کوچک، ظاهر و باطن به دور بدار. بچههای ما را بهتر از خود ما تربیت بفرما. قلب مبارک حضرت ولی عصر(ع) را از همه ما خرسند بفرما.
شریعتی: بیرون شو ای همایون تا درسگاه مستی شوریدهتر بخوانم!
هدایت شده از برنامه تلویزیونی سمت خدا
97-4-10-حجت الاسلام بهشتی.mp3
12.06M
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا
👤 #حجت_الاسلام_بهشتی
📚 با موضوع : تقوای الهی در قرآن کریم (تقوا در برخورد با منافقین)
🗓 یکشنبه دهم تیر ماه
🗂 حجم : ۱۱.۵ مگابایت
💠 @samtekhoda3
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سیری در صحیفه سجادیه امام زین العابدین (علیهالسلام) - شرح دعای هشتم
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين فرحزاد
تاريخ پخش: 11-04- 97
بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
شریعتی: «الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی» سلام میکنم به همه بینندهها و شنوندههای نازنینمان، به سمت خدای امروز خوش آمدید. حاج آقای فرحزاد سلام علیکم. خیلی خوش آمدید.
حاج آقای فرحزاد: عرض سلام دارم خدمت جنابعالی و بینندگان و شنوندگان عزیز، به عزیزان خارج از کشور هم که بیننده برنامه هستند سلام میکنم.انشاءالله هرجای این کره خاکی هستند خوشبخت و عاقبت بخیر باشند. همانطور که بارها وعده کردیم در همه مشاهد مشرفه دعاگو و نایب الزیاره عزیزان هستیم و بهترینها را برای همه آرزو داریم.
شریعتی: در محضر صحیفه نورانی سجادیه هستیم. نکات خوبی را شنیدیم. دعای هشتم صحیفه سجادیه، دعایی سرشار از نکات اخلاقی لطیف است که بسیار مورد نیاز این روزهای زندگی ماست.
حاج آقای فرحزاد: بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
همانطور که عرض کردیم دعای هشتم، 44 مورد از رذایل اخلاقی و کارهای ناشایست است و امام سجاد (ع) از آن مسائل به خدا پناه میبرند که بخشی را معنا میکنیم و شرح میدهیم. حضرت میفرماید: «وَ مُتَابَعَهِ الْهَوَى» خدایا به تو پناه میبرم که من از هوا و هوسم پیروی کنم. «وَ مُخَالَفَهِ الْهُدَى» پناه میبرم به تو از اینکه من از راههای هدایت صرف نظر کنم و مخالفت کنم. «وَ سِنَهِ الْغَفْلَهِ» ما دو تا خواب داریم. یکی خواب بدن و یکی خواب روح که خواب غفلت است. یعنی خواب بدن برای استراحت و تجدید قوا خیلی خوب است. انشاءالله کسی به بیماری بیخوابی دچار نشود ولی خواب غفلت که انسان واقعیتها را درک نکند و از وظایفش غافل شود. به خدا پناه میبریم از خواب غفلت. بزرگترین غفلت این است که دنیا را صد در صد جدی میگیریم و زندگی جاودانه آخرت را افسانه میدانیم در حالی که برعکس است. «وَ تَعَاطِى الْكُلْفَهِ» خدایا به تو پناه میبریم از اینکه خودمان را به کارهای با مشقت وادار کنیم. کارهایی که در توانمان نیست. بار محدودی میتوانیم بلند کنیم. کلفت و تکلف در امور مادی و معنوی خوب نیست. امام سجاد به خدا پناه میبرد از اینکه من خودم را به مشقت بیاندازم. به خدا پناه میبرم از مقدم داشتن باطل بر حق، «وَ إِيثَارِ الْبَاطِلِ عَلَى الْحَقِّ» انسان هرجا سر دو راهی حق و باطل قرار میگیرد، واقعاً باید به خدا پناه ببرد که طرف باطل نرود و باطل را بر حق مقدم نکند.
«وَ الْإِصْرَارِ عَلَى الْمَأْثَمِ» یکبار آدم گناه میکند اما یک موقع هم پافشاری بر گناه میکند. این خیلی بد است. آدمی که مُصر در گناه است معلوم نیست خدا او را ببخشد ولی کسی که یکبار گناه کرد قطعاً مورد آمرزش قرار می گیرد. «وَ اسْتِصْغَارِ الْمَعْصِيَهِ» کوچک شمردن گناه و معصیت، «وَ اسْتِكْبَارِ الطَّاعَهِ» اینکه یک عملی وظیفه من است، طاعت و بندگی است برای خودم بزرگ جلوه بدهم و آن کار را نکنم. به خدا پناه میبرم! « وَ مُبَاهَاهِ الْمُكْثِرِينَ» از اینکه کسی به مال و ثروت میرسد، به خودش تفاخر و مباهات میکند، خدایا به تو پناه میبرم که اگر به مال و منالی رسیدم، مباهات بر دیگران نکنم. «وَ الْإِزْرَاءِ بِالْمُقِلِّينَ» به تو پناه میبرم از اینکه افراد نادار و کم درآمد را تحقیر کنم. خدایا به تو پناه میبرم «وَ سُوءِ الْوِلَايَهِ لِمَنْ تَحْتَ أَيْدِينَا» (صحيفه سجاديه، دعاى 8) از افرادی که زیر مجموعه من هستند، من بدجوری سرپرستی آنها را بکنم و حقشان را ادا نکنم. سوء مدیریت! به تو پناه میبریم «وَ تَرْكِ الشُّكْرِ لِمَنِ اصْطَنَعَ الْعَارِفَهَ عِنْدَنَا» خدایا به تو پناه میبریم از اینکه سپاسگزار کسانی که به ما خدمت کردند نباشیم. شکرگزاری آنها را فراموش کنیم. امام سجاد دائم به خدا پناه میبرد.
هفته گذشته از مقدمهی این دعای مهم صحیفه سجادیه پیش درآمدی عرض کردیم که اساسی ترین کار این است که انسان از خودش شروع کند. اشتباه بزرگ ما این است که نگاه ما به خارج از مملکت و درون خودمان است، دائم میگوییم: دیگران درست شوند. دیگران خوب شوند، خودمان را نمیبینیم. این اشتباه خیلی بزرگی است. عیبی از این بالاتر نیست که انسان دیگران را عیبگیری کند به چیزی که چند برابر همان عیب در خودش هست. بزرگان اخلاق و عرفان همه متفق هستند در اینکه راه برون رفت از مشکلات، افسردگیها، کدورتها و غم و غصهها، هر اتفاقی که در خارج میافتد، این است که از خودمان شروع کنیم. پشت ماشینی نوشته بود: من یکی اگر خوب شوم، خیلی خوب میشود! آینه را دستمال نکشیم، خودمان را پاک کنیم. من دیدم در همین جمله چقدر ما آیه قرآن داریم. یکی را عرض کردم خدا یازده مورد قسم میخورد «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها،قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها» (شمس/7 و9) «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ» (مائده/105) ای کسانی که ایمان آوردهاید، خدا و پیغمبر و قرآن و دین را قبول کردید، اول و مهمترین کار این است که خودت را دریابی. خودت را نجات بده، خودت را هدایت کن. خودت را سرپا نگهدار. دائم میگوید: از خودت شروع کن. راه برون رفت از همه مشکلات دنیایی و آخرتی، اجتماعی و خانوادگی اول از خودمان است.
خیلیها وصیت میکنند بعد از مردنشان برایشان نماز بخوانند و روزه بگیرند، خیرات بدهند. امیرالمؤمنین(ع) یک پله بالاتر را فرمودند: «کن وصی نفسک فی مالک، و اعمل فیه ما تؤثر أن یعمل فیه من بعدک» (نهجالبلاغه/حکمت 254) فرمودند: خودت وصی خودت باش. اگر من دلم به حال خودم نسوزد، نماز قضا و روزه قضا داشته باشم و بدهیهایم را ندهم، کار خیر نکنم، بقیه از من به خودم دلسوزتر هستند؟ قطعاً اینطور نیست. وصیت برای جایی است که الآن توان ندارم، مریض هستم، نمیتوانم مکه بروم. به دیگران وصیت میکنم یا نایب میگیرم. ولی جایی که خودم میتوانم یا ملک اضافی دارم، آنهایی که میتوانم باید انجام بدهم. میفرمایند: خودت وصی خودت باش. چیزهایی که میخواهی بنویسی بعد از شما انجام بدهند، خودت انجام بده. وقتی خودت انجام میدهی هزار برابر افضل است از آنچه که بعد از شما به نیت شما انجام بدهند.
کسی وصی را پیغمبر قرار داد. یک انبار خرما بعد از او برای فقرا تقسیم کنند. پیغمبر ما اموالش را تقسیم کردند، یک خرمای مانده و کم قیمت را دست گرفتند و به فقرا گفتند: اگر همین یک خرما را خودش میداد، بهتر از یک انبار خرمایی است که پیغمبر بعد از او بدهد. چیزهایی که دیون است خودت ادا کن. آنجا من در آتش جهنم بسوزم که بعداً برای من خمس بدهند. بعداً دیون مرا بدهند. خیلی اشتباه بزرگی است. اینکه به فکر خودمان باشیم هر لحظه برای آینده ما، برای دنیا و آخرت ما، «علیکم انفسکم» روز قیامت یا در قبر هرکدام تنها در محضر خدا هستیم. دیگر آنجا فرزند و پول و پارتی مطرح نیست. ما هستیم و اعمال ما! «وَ كُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَرْداً» (مریم/95) هرکس نزد خدا تک و تنها حاضر میشود. او هست و اعمالی که در دنیا انجام داده است. شمس یک شعر خیلی زیبایی دارد.
روی در روی خود آر ای عشق کیش *** نیست ای مفتون تو را جز خویش خویش
یعنی غیر از خودت هیچکس به داد تو نمیرسد. الآن یک زلزله خفیف بیاید همه یکدیگر را فراموش میکنند. روز قیامت کسی، کسی را نمیشناسد. میگوید: خودت فکری به حال خودت کن. تمام اینهایی که عاشق ما هستند، غیر از خدا و اولیای خدا که ما را بخاطر خودمان میخواهند. بقیه همه دنبال منافع خودشان هستند. این را هیچ شک نکنید. چون همسر من است، چون بچه من است. چون هم محله من است. اگر مملکت من یک برد میکند هورا میکشند. دائم منفعت خودمان را در نظر میگیریم. اهل دنیا منافع خودشان را در نظر میگیرند ولی خدا و پیغمبر ما را بخاطر خودمان دوست دارند. جز کارها و صفات و اعمال ما چه کسی همراه ما در قبر است؟
امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «طُوبَي! لِمَنْ شَغَلَه عیبه عن عیوب الناس» طوبی یا درختی است در بهشت که در خانه حضرت زهرا است و معنا شده است. برای نامگذاری بچهها طوبی اسم قشنگی است. هم به معنای خوشا به حال است. خوشا به حال کسی که آنقدر دنبال اصلاح عیب خود است که اصلاً فراموش میکند که پا در کفش دیگران بکند و عیبجویی دیگران را بکند.گفت:
اینقدر با درد خود آلودهام *** کاز همه عالم دست افشاندهام!
اینقدر من گرفتاری دارم که وقت نمیکنم در کار دیگران دخالت کنم، نکته دیگر اینکه در اخلاق و صفات یک صفت خوب برای نجات انسان کافی است. صفات خوب مثل زنجیر به هم بسته است. کسی که خوش اخلاق است همه کارهایش درست میشود. کسی که حلالخور است و تقوا دارد همه کارهایش درست میشود. کسی که اهل سخاوت است خدا نجاتش میدهد. ایمان مثل یک ریشه و تنه درخت است. اخلاق و صفات خوب مثل شاخهها هستند که از آن برگها و میوههای زیاد رشد پیدا میکند. یک صفت خوب در خودمان ایجاد کنیم. وقتی یک صفت بد را از خودمان دور میکنیم، همه درهای جهنم را میبندیم. شما وقتی حسود نباشی به آدمیت و کمال رسیدی. همه رذایل اخلاقی دیگر از شما دور میشود. لذا امام سجاد(ع) از تک تک اینها به خدا پناه میبرند. از یکی بیرون بیاییم از همه بیرون آمدیم اینقدر که به هم وصل است. اول صفتی که امام سجاد در این دعا به خدا پناه بردند، «اللَّهُمَّ إِنىِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَيَجَانِ الْحِرْصِ» حرص، طمع، در همه کشورها معضلات اقتصادی هست ولی کم و زیاد دارد. هیچ کشوری نیست که فقیر نداشته باشد. بعضی از رفقای ما ماه رمضان آمریکا بودند، گفتند: اینقدر زیر پلها، گوشه خیابان آدمهای فقیر هست، آدمکشی و اعتیاد بسیار است، منتهی آنهایی که پولدار هستند مملکت را نگه داشتند. همه فقری که در عالم هست بخاطر حرص طماعها هست. یعنی یک عده نادان و حریص و طماع، مال و ثروت 95 درصد جمعیت را جمع کرده فقط ملک بخرد، دلار و سکه بخرد و بقیه له شوند.
امیرالمؤمنین فرمایشی دارند، حکمت 328 نهجالبلاغه هست. کلام امیرالمؤمنین حق محض است. «علی مع الحق و الحق مع علی» آیت الله جوادی آملی تعبیر قشنگی دارند، فرمودند: حق تابع علی است. یعنی اینقدر در حق تجسم و بروز پیدا کرده، حق گرایی حضرت علی که اصلاً حق دنبال حضرت علی است و حضرت عین حق است. «و الحق معکم و فیکم و منکم و الیکم» کلام و رفتار و گفتارشان حق است. امیرالمؤمنین(س) در حکمت 328 میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَرَضَ فِي أَمْوَالِ الاغْنِيَاءِ أَقْوَاتَ الْفُقَرَاءِ» خدا به یک برادر، خواهر، فامیل، عموو دایی مال و ثروتی داده، این فقط برای او نیست. تعبیر حضرت این است که واجب کرده است. خدا در اموال اغنیاء واجب کرده و سهمیه قرار داده «أقواتَ الفقرا» یعنی حقوق فقرا، خواهر و برادری که زمینگیر است، فقیر است، بازنشسته کم دارد ، مال و ثروتی که به اغنیاء داده حق واجبی است که تقسیم کرده و اینها خمس و زکات بدهند، صله رحم بکنند. کار خیر بکنند. نفقه بدهند، دست آنها را بگیرند. خانم و آقای عزیز شما چند دست لباس لازم دارید؟ ما خانمهایی را داریم میگوید: من ده سال است این لباس را میپوشم. ولی آدمی هست که هر لحظه باید مدل لباسش را عوض کند. اگر خانمهای مملکت ما طلاها و لباسهای اضافیشان را به فقرا بدهند، بنده به این صحیفه سجادیه قسم میخورم که یک فقیر نداریم.
چرا برای لباس، مبلمان، تجملگرایی اینقدر حرص میزنیم؟ وقتی به این خانم میگوییم: کمک کن، هزار بار آه و ناله میکند. ولی برای تشریفات و تجملات حرص میزند. به بستگان خودتان کمک کنید، به کسانی که میشناسید کمک کنید. با ده تا سکه میتوان برای آدم بیکار یک ماشین خرید که یک خانواده را اداره کند. میتوان چهار زندانی بیگناه را آزاد کرد. واقعاً حرص دنیا را زمینگیر کرده است. این امتحان است. یک آیه تندی در قرآن داریم. میفرماید: «وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ» (توبه/34) آنهایی که سکه و دلار در خانه انبار کردند، تولید و کارآفرینی ندارند، به بستگان کمک نمیکنند. فقط به فکر جمع کردن هستند. این آیه را نگاه کنند. آنهایی که جمع میکنند و مال اندوزی میکنند و به فکر دیگران نیستند، خدا میفرماید: آنها را خبر بده به عذاب دردناک، روزی که همان سکهها را داغ میکنیم و بر پیشانی و بدنشان میچسبانیم.
یک استاد بزرگواری فرمودند: من دوستی دارم که زمانی به دیدن من آمد. دیدم دستش را در لیوان آب میگذارد و زیر شیر آب میگیرد. گفتم: چه شده است؟ گفت: دستم سوخته است. گفتم: چطور شد که سوخت؟ گفت: من یک رفیقی داشتم، دوست خیلی صمیمی من بود. محرم اسرار او بودم، چهل سال با هم دوست بودیم و کارهای سریاش را به من میگفت. مریض شد و سرطان بدخیم گرفت و روزهای آخر عمر به عیادتش رفتم. بچهها را از اتاق بیرون کرد و گفت: کار واجبی با شما دارم. یک کیسه پارچهای آورد و سنگین بود. گفت: اینها سکه است و محصول عمر من است. عشق من اینهاست. در روایت داریم که پیامبر فرمود: در آخرالزمان برای بعضی درهم و دینار، سکه و نقره خدای اینها میشود. پول پرست میشوند! گفت: اینها همه چیز من است و من طاقت جدایی از اینها را ندارم. تو رفیق چند ساله من هستی و محرم اسرار من هستی. این را امانت به شما میدهم و طاقت جدایی از اینها را ندارم. شما اینها را نگهداری کن وقتی از دنیا رفتم، مرا تشییع کردند، شما سر قبر من بیا و موقع دفن من به بهانه اینکه میخواهی تربت در قبر من بگذاری، هیچکس متوجه نشود، این را لای کفن من بگذار. من طاقت جدایی از اینها را ندارم! اینکه در روایت داریم هرکسی با هرچیزی که دوست دارد محشور میشود ولو سنگ باشد، باطناً محشور است و این میخواسته ظاهرش هم محشور باشد. گفت: من قبول کردم این کار را بکنم. از دنیا که رفت، چون وعده داده بودم به تشییع جنازه رفتم و کیسه را بردم. موقعی که میخواستند لحد را بچینند، گفتم: من میخواهم تبرکی را در کفن بگذارم. کفن را باز کردم و در کفن گذاشتم. روی قبر را پوشاندند، چند روزی گذشت. وسوسه مرا گرفت که این سکهها در خاک به چه دردی میخورد؟ رفتم پرسیدم گفتند: شرعاً کار حرامی کردید و این حق ورثه است و برای خانم و فرزندان مرحوم است. رفتم ماجرا را به خانم دوستم گفتم. خیلی ناراحت شد و گفت: این را مخفی میکردی و بعد از مردن به ما میدادی. گفت: کاری ندارد و من این را برای شما میآورم! یک شب نیمه شب به قبرستان رفتم و قبر این بنده خدا را کندم. به لحد رسیدم، لحد را باز کردم. دیدم کیسه نیست. خوب صورتش را کنار زدم «يَوْمَ يُحْمى عَلَيْها فِي نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوى بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُم» (توبه/35) در قرآن خدا میگوید: اینهایی که سکه را جمع میکنند و انفاق نمیکنند، به پیشانی و صورتشان میچسبانیم و داغ میکنیم. گفت: دست انداختم از پیشانی او یک سکه را بردارم، دستم آتش گرفت و سوخت. همه مثل آتش گداخته بود. این داستان واقعی است و خواب نیست. خدا میخواسته این نمونهها را به دنیا نشان بدهد. گفت: به هر سکهای دست زدم مثل آتش گداخته بود. فوری کفن را پوشاندم. لحد را چیدم و بیرون آمدم. از آن روز تا الآن دست من میسوزد. «وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ» روزی که ما سکهها را داغ میکنیم و آنها را آتش میزنیم.
امیرالمؤمنین یک درهم دست مبارکشان بود، فرمود: اگر این گرهگشایی نداشته باشد و کاری انجام ندهد به چه دردی میخورد؟ جمع کردن در بانک و صندوق چه مشکلی را حل میکند؟ حق هشتاد میلیون نفر را از بین میبرید. خدای متعال در اموال اغنیاء، اقوات و قوت فقرا را تقسیم کرده و واجب کرده است.
یکی از کارخانهدارها میگفت: در شهری که هستیم کار خیر میکنیم، اشتغال زایی میکنیم، میتوانیم کارهای دیگر بکنیم و بیخودی خرج کنیم، یک کارخانهداری که از من دلسوزتر است، در محلهشان یک نفر را از کارخانه بیرون کرد و این طرف رفت مواد مخدر قاچاق کرد و میخواستند او را اعدام کنند. این کارخانهدار گفت: من در خون این اعدامی شریک هستم. بخاطر اینکه او را جذب کار نکردم و او به بیراهه رفت. این حرف برای هرکس هست خیلی حرف پختهای است. ما همه سوار یک کشتی هستیم. کسی به کشتی آسیب بزند، یک نفر آسیب نمیبیند. سوار یک قطار هستیم، قطار چپ کند همه از بین میرویم. میگویند: مملکت از بین برود و من خوش باشم. نه! شما هم امنیت نداری. حضرت علی(ع) میفرماید: هیچ فقیری گرسنه نمیماند الا برادر و خواهر، فامیلی که ثروتمند است و حق او را پایمال کرده است. برویم به نزدیکان خودمان برسیم. پیغمبر فرمود: «لَا صَدَقَهَ وَ ذُو رَحِمٍ مُحْتَاجٌ» (منلايحضرهالفقيه، ج 2، ص 68) اگر فامیل نزدیک محتاج است شما به بیگانه نزدیکان خودت را اشتغال زایی کن. بعد حضرت فرمودند: خدای متعال هم روز قیامت از اینها بازخواست میکند.
شریعتی: ما در همه این مباحث یک پیش فرضی داریم اینکه مسئولیت حاکمین و مدیرانمان را هرگز نفی نمیکنیم.
حاج آقای فرحزاد: این به این معنی نیست که مسئولین در حد اعلا بار هشتاد میلیون را باید به دوش بکشند، بنده بار ده نفر، بیست نفر. هفته آینده هم شهادت امام صادق(ع) است. امام صادق (ع) رئیس مذهب ما هستند و انشاءالله عزیزان برای حضرت به بهترین نحو عزاداری کنند. در زمان امام صادق در مدینه کمبود شد. آذوقههایی کم شد. گندم کم شد. امام صادق(ع) به غلامشان که آذوقه تهیه میکردند، فرمودند: چقدر داریم؟ گفت: برای چند ماه گندم و آرد آماده کردیم. فرمودند: بخاطر کمبود بازار که آرد نیست، همه اینها را در معرض فروش میگذارید. اگر اینطور کنیم دنیا آباد میشود. بعد هم فرمودند: از فردا روزانه خرید کن. یعنی هر روز چقدر آرد نیاز داریم، همان مقدار بخر. همه خانهها این کار را بکنند، کمبودها از بین میرود. مُصادف غلام امام صادق(ع) بود. حضرت به او هزار دینار سرمایه دادند و فرمودند: برو با تجار تجارت کن. به مصر رفتند و کالایی را آنجا بردند، ورودی شهر که رسیدند، پرسیدند: این کالایی که ما آوردیم در شهر چه وضعی دارد؟ گفتند: اتفاقاً کمیاب است و تقاضا زیاد است. اینها با هم همفکری کردند که این را دو برابر بفروشند. خوشحال بودند! هزار دینار از حضرت گرفته بود و دو هزار دینار به حضرت برگرداند. امام صادق فرمودند: این هزار دینار اول را میگیرم و هزار دینار دوم را برنمیدارم. وقتی بازار خراب است چرا ظلم میکنید؟
چند روز قبل به شهری برای سخنرانی رفتم. میزبان ما مرد فهیم و عاقل و متدینی بود و کارهای خیر بسیاری هم کرده است. گفت: من کاسب است ولی الآن چیزهایی که در مغازه دارم، همه به قیمتی که قدیم بوده میفروشم. یعنی اگر برنج را هفده تومان خریدم با همان قیمت هفده تومان میفروشم. همه میگویند: چرا؟ میگویم: خدا برکت میدهد. اگر این طرز فکر باشد، این خیرخواهی باشد خدا به ما رحم میکند.
شریعتی: نکات خیلی خوبی را به بهانه دعای هشتم صحیفه سجادیه شنیدیم. آن رذایل اخلاقی که حضرت از آنها به خداوند متعال پناه میبرند. انشاءالله دست به دست هم بدهیم و با وحدت و همدلی مشکلات مملکت را حل کنیم و این برهه حساس را پشت سر بگذاریم.
امروز صفحه 368 قرآن کریم، آیات 20 تا 39 سوره مبارکه شعرا را تلاوت خواهیم کرد.
«قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّينَ «20»
فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْماً وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ «21»
وَ تِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرائِيلَ «22» قالَ فِرْعَوْنُ وَ ما رَبُّ الْعالَمِينَ «23»
قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ «24» قالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَ لا تَسْتَمِعُونَ «25»
قالَ رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ «26» قالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ «27»
قالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ ما بَيْنَهُما إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ «28»
قالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ «29» قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكَ بِشَيْءٍ مُبِينٍ «30»
قالَ فَأْتِ بِهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ «31» فَأَلْقى عَصاهُ فَإِذا هِيَ ثُعْبانٌ مُبِينٌ «32»
وَ نَزَعَ يَدَهُ فَإِذا هِيَ بَيْضاءُ لِلنَّاظِرِينَ «33» قالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِيمٌ «34»
يُرِيدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِ فَما ذا تَأْمُرُونَ «35»
قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ ابْعَثْ فِي الْمَدائِنِ حاشِرِينَ «36» يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَحَّارٍ عَلِيمٍ «37»
فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِيقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ «38» وَ قِيلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ «39»
ترجمه : (موسى) گفت: آن (قتل) را زمانى انجام دادم كه از سرگشتگان بودم. و چون از شما ترسيدم از نزد شما گريختم، سپس پروردگارم به من حكمت (و دانش) بخشيد و مرا از پيامبران قرار داد. و (آيا) اين كه بنىاسرائيل را بندهى خود ساختهاى نعمتى است كه منّتش را بر من مىنهى؟ (چرا نبايد من در خانهى پدرم رشد كنم؟) (فرعون) گفت: پروردگار جهانيان چيست؟ (موسى) گفت: پروردگار آسمانها وزمين وآنچه ميان آنهاست، اگر باور داريد. (فرعون) به اطرافيان خود گفت: آيا نمىشنويد (چه حرفهايى مىزند)؟ (بار ديگر موسى) گفت: او پروردگار شما و پروردگار نياكان شماست. (فرعون) گفت: قطعاً پيامبرتان كه به سوى شما فرستاده شده، سخت ديوانه است. (موسى) گفت: (او) پروردگار مشرق و مغرب و آنچه ميان آن دو است مىباشد، اگر تعقّل كنيد. (فرعون) گفت: (اى موسى!) اگر معبودى غير از من برگزينى قطعاً تو را از زندانيان قرار خواهم داد. (موسى) گفت: (حتّى) اگر نشانهى آشكارى برايت بياورم (كه رسالت مرا اثبات كند)؟ (فرعون) گفت: اگر راست مىگويى آن نشانه را بياور. پس عصاى خود را بيفكند، پس ناگهان آن عصا اژدهايى آشكار شد. و دست خود را (از گريبانش) بيرون آورد، پس ناگهان آن دست براى تماشاگران سفيد و درخشان نمود. (فرعون) به اشرافيان اطرافش گفت: همانا اين مرد، ساحرى كاردان است. او مىخواهد با سحرش شما را از سرزمينتان آواره كند، پس چه رأى و دستور مىدهيد؟ گفتند: به موسى و برادرش فرصت بده و در تمام شهرها افرادى را براى گردآورى (ساحران) اعزام كن. تا هر ساحر ماهرى را نزد تو بياورند. پس ساحران در موعدِ روزى معلوم، گردآورى شدند. و به مردم گفته شد: آيا شما نيز جمع مىشويد؟
شریعتی: از فضیلت ذکر بلند صلوات بر محمد و آل محمد غافل نشویم، بعد هم اشاره قرآنی امروز را بشنویم.
حاج آقای فرحزاد: پیامبر عظیم الشأن فرمودند: «مَا مِنْ قَوْمٍ اجْتَمَعُوا فِي مَجْلِسٍ فَلَمْ يَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَمْ يُصَلُّوا عَلَي نَبِيِّهِمْ إِلا كَانَ ذَلِكَ الْمَجْلِسُ حَسْرَةً وَ وَبَالا عَلَيْهِمْ» (كافي، ج 2، ص 497) هرجا که جمعی دور هم جمع شوند، اگر در آن جمع و جلسه یاد خدا نشود و در آن جلسه صلوات بر محمد و آل محمد فرستاده نشود، آن مجلس باعث وزر و وبال و حسرت و تأسف خوردن در روز قیامت میشود.
در آیاتی که تلاوت شد خدای مهربان داستان حضرت موسی(ع) را بیان میکند که وقتی به فرعون رسید و فرمود: ایمان بیاور. فرعون گفت: به چه کسی ایمان بیاورم؟ گفت: به رب العالمین، خدایی که مربی و مالک عالمین است. گفت: این خدا کیست؟ چون ذات خدا را میخواست وصف کند. ذات خدا را نمیشود وصف کرد، «رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ» به اطرافیان گفت: من به او میگویم: خدا را برای من وصف کن. او آثار خدا را برای من میگوید. ذات خدا را نمیشود توصیف کرد. باز فرمود: «رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ» مالک و مربی که تو و پدران تو را خلق کرده است. لذا فرعون ناراحت شد و گفت: «إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ» این رسولی که خدا فرستاده مجنون است، نمیتواند خدا را وصف کند. اول راه انبیاء این بوده که با منطق و برهان و استدلال صحبت کنند، اما اگر با منطق و برهان و دلیل قبول نکرد، معجزه نشان میدهند. حضرت موسی(ع) گفت: من معجزه به تو نشان میدهم. عصای چوبی که دارم را میاندازم اژدها میشود. میگویند: وقتی انداخت، اژدهایی شد که فرعون حالش بد شد. حضرت موسی هم یک مقدار هول کرد. بعد خدا فرمود: دهان اژدها را بگیر دوباره عصا میشود. بعد این باعث شد که فرعون همه سحره را جمع کرد و گفت: حتماً شما غالب میشوید. تشویق کرد ولی الحمدلله سحره اول کسانی بودند که ایمان آوردند. گفتند: به عزت فرعون ما غالب هستیم ولی بعد دیدند این سحر نیست، معجزه است. کاری است که کسی در دستگاه خدا نمیتواند انجام بدهد. اول کسانی بودند که ایمان آوردند و جزء صدیقین شدند.
شریعتی: این هفته قرار گذاشتیم از شهید صدوقی یاد کنیم. شهید صدوقی که به تعبیر امام راحل با رفتنشان و با شهادتشان، اسلام یک خدمتگزار متعهد و ایران یک خدمتگزار دلسوز و فقیهی فداکار و استان یزد سرپرستی دانشمند را از دست داد. نکتهای اگر هست از ایشان بشنویم.
حاج آقای فرحزاد: ما از همه خیرین و عزیزانی که باعث شدند جمع کثیری هم به قم برای زیارت آمدند، هم مشهد رفتند، مخصوصاً کربلای معلی، آخرین کاروان از زوار اولیهایی که ثبتنام کردند روز شنبه عازم کربلا هستند، دویست نفر زوار اولی هستند و صد نفر همراهانی که به هزینه خودشان هستند.
شهید صدوقی شخصیت فوق العادهای بود. امام(ره) سی سال با ایشان مراوده و رفاقت داشتند. یک انسان سختکوش و پر تلاش بودند که در دوران طلبگی آنقدر فقر و گرفتاری داشت که کنار درس خواندن کشاورزی میکرد که هزینهاش را به دست بیاورد. حافظه خیلی قوی داشت و بر اثر سختکوشی و تلاش خدا به او توفیقاتی مرحمت کرد. ما عالم خیلی داریم ولی عالمی که مردمی باشد و خدوم باشد، زیاد نداریم. به طلاب خیلی میرسیدند، شهریه چند هزار طلاب را پرداخت میکردند. کمکهای جدی داشتند. خیرینی که به ایشان اعتماد داشتند، آنقدر به ایشان اطمینان داشتند که ایشان خیریههایی که ایجاد کرده در اثر این نیت خیری که داشته، شاید دهها مدرسه ایجاد کرده است. بزرگترین خیابان قم به نام شهید صدوقی است. بخاطر اینکه بزرگترین مدرسه قم، مدرسهای است که ایشان تأسیس کردند برای طلاب که دانشگاه صدوق میگویند. حسینیهها، مساجد و مراکز درمانی که درست کردند، بیمارستان، کسی بود که اعتبار و اعتماد در بین مردم داشت. خادم ایشان میگوید: ایشان اینقدر متواضع و مردمی بودند که تا این اواخر که پیر شدند و ضعف شدید داشتند، خودشان مستقیم یعنی در خانه باز بود و مستقیم با مردم سر و کار داشتند. این اواخر دیگر دفتردار و منشی داشتند چون کارشان زیاد شده بود.
خدایا تو را قسم میدهیم به حق محمد و آل محمد خیر دنیا و آخرت به همه مرحمت بفرما و شر دنیا و آخرت از همه دور بدار. توفیق انفاق و صداقت و احسان به همه مرحمت بفرما.
شریعتی: «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمدٍ و آله الطاهرین»
هدایت شده از برنامه تلویزیونی سمت خدا
97-4-11-حجت الاسلام فرحزاد.mp3
11.78M
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا
👤 #حجت_الاسلام_فرحزاد
📚 با موضوع سیری در صحیفه سجادیه امام زین العابدین علیه السلام ( شرح دعای هشتم )
🗓 دوشنبه یازدهم تیر ماه
🗂 حجم : ۱۱.۲ مگابایت
💠 @samtekhoda3
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه : سیری در نهجالبلاغه امیرالمؤمنین(علیهالسلام) - شرح خطبه 109
كارشناس : حجت الاسلام والمسلمين حسینی قمی
تاريخ پخش : 12-04-97
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
من سایهای از نیمه پنهانی خویشم *** تصویر هزار آینه حیرانی خویشم
صدبار پشیمانی و صد مرتبه توبه *** هر بار پشیمان ز پشیمانی خویشم
عالم همه هرچند که زندان من و توست *** از این همه آزادم و زندانی خویشم
تا در خم آن گیسوی آشفته زدم دست *** چون خاطر خود جمع پریشانی خویشم
فردایی اگر باشد باز از پی امروز *** شرمنده چو حافظ ز مسلمانی خویشم
حافظ مگر از عهده وصف تو برآید *** با حُسن تو حیران غزل خوانی خویشم
شریعتی: سلام میکنم به همه بینندهها و شنوندههای نازنین و گرانقدرمان، به سمت خدای امروز خوش آمدید. از هفته گذشته میزبان حاج آقای حسینی قمی عزیز بودیم، مهمان سفره ناب و پر برکت نهجالبلاغه خواهیم بود و انشاءالله مباحث شیوای ایشان را خواهیم شنید. سلام علیکم و رحمة الله. خیلی خوش آمدید.
حاج آقای حسینی: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بینندگان و شنوندگان برنامه دارم. عرض تقدیر و تشکر نسبت به همه الطافی که نسبت به این حقیر انجام دادند. مثل همیشه مهمان سفره امیرمؤمنان(س) هستیم.
شریعتی:
از قدیم و ندیم میگویند: دست بالای دست بسیار است
دست بالای دستها اما دست مشکل گشای کرار است
انشاءالله همه گرههای زندگی ما به دستان توانای امیرمؤمنان باز شود و ما هم بتوانیم عمل کنیم به همه دانستهها و فرمایشات نورانی حضرت.
حاج آقای حسینی: بسم الله الرحمن الرحیم، خطبه 109 نهجالبلاغه، این خطبه اسمش خطبه درخشنده است. «خطبة الزهرا» یعنی درخشنده. یک عبارتی ابن ابی الحدید که از شارحین نهجالبلاغه است در مورد این خطبه دارد. ابن ابی الحدید از علمای اهل سنت است و حدود هفتصد سال پیش زندگی میکرده است. بیست جلد شرح نهجالبلاغه را نوشته است. وقتی به این خطبه میرسد، میگوید: «من اراد ان یتعلم الفصاحة و البلاغة» کسی بخواهد فصاحت و بلاغت را یاد بگیرد، «فالیتأمل هذه الخطبه» در این خطبه تأمل کند. بعد یک عبارت لطیفی دارد، «فان نسبتها الی کل فصیح من الکلام» با هر کلام فصیحی بخواهید این را مقایسه کنید «نسبة الکواکب المنیره الفلکیة الی الحجارة المظلمة الأرضیه» یک سنگ سیاه را در تاریکی در نظر بگیرید که اصلاً به چشم نمیآید با ستارگان آسمان. میگوید: میشود اینها را با هم مقایسه کرد؟ مقایسه کلام امیرمؤمنان با هر سخن دیگری غیر از خدا و رسول، با هیچ سخنی نمیشود مقایسه کرد. این اعتراف ابن ابی الحدید است. چون بخشی از این خطبه در مورد مسأله مرگ و مراحل جان دادن انسان است، میگوید: «لو تليت على زنديق ملحد» اگر این خطبه را نه برای یک مسلمان بخوانند، یک کافری که الحاد دارد، «لهدت قواه» مقاومت او میشکند. «و أرعبت قلبه» دلش میلرزد. «و أضعفت على نفسه و زلزلت اعتقاده» عقیدهاش متزلزل میشود. حالا ببینید در مؤمنین چه اثری میتواند داشته باشد!
یک عبارت پایانی هم دارد خیلی زیباست. وقتی ابن ابی الحدید در این خطبه مدح و ثنای امیرالمؤمنین را میگوید، میگوید: «فجزى الله قائلها عن الإسلام» خدا جزای خیر به امیرمؤمنان با این خطبهاش بدهد. «أفضل ما جزى به وليا من أوليائه» بهترین جزا و پاداش را خدا به علی بدهد. «فما أبلغ نصرته له» چقدر علی زیبا اسلام را یاری کرد. «تارة بيده و سيفه و تارة بلسانه و نطقه و تارة بقلبه و فكره» گاهی با شمشیر در میدانهای نبرد در برابر دشمنان جهاد کرد. گاهی با زبان و نطق و خطبهها و سخنرانیها، گاهی با فکر و اندیشه، «إن قيل جهاد و حرب فهو سيد المجاهدين و المحاربين و إن قيل وعظ و تذكير فهو أبلغ الواعظين و المذكرين و إن قيل فقه و تفسير فهو رئيس الفقهاء و المفسرين و إن قيل عدل و توحيد فهو إمام أهل العدل و الموحدين» میگوید: اگر سخن از جهاد به میان بیاید، سید المجاهدین علی است. اگر سخن از موعظه و تذکر به میان بیاید، «ابلغ الواعظین و المذکرین» است. اگر سخن از دین و فقه و تفسیر و فهم دین به میان بیاید، «رئیس الفقها و المفسرین» اگر سخن از عدل و توحید به میان بیاید، «امام اهل العدل و الموحدین» علی بن ابی طالب است.
اگر بخواهیم این خطبه را تقسیم کنیم، میشود به هفت بخش تقسیم کرد. یک بخش حضرت در مورد عظمت و قدرت الهی دارد. یک بخش در مورد آفرینش فرشتگان است. بخش سوم ترسیمی از خانه آخرت است. بخش چهارم توصیف سکرات مرگ و جان دادن است. بخش پنجم قیامت و ماجرای رستاخیز است. پخش ششم زهر پیامبر است و آخرین بخش عظمت اهل بیت است. بیخود نیست که ابن ابی الحدید اینقدر با عظمت از این خطبه یاد میکند. امیرمؤمنانی که به قول ابن ابی الحدید ابلغ الواعظین است، امیرالمؤمنین میخواهد لحظات جان دادن انسان را توصیف کند. میگوید: نمیشود توصیف کرد. «فغیر موصوفٍ» ابلغ الواعظین، کسی که میگوید مقایسه سخن حضرت با سخن دیگران مقایسه افلاک نورانی با یک سنگ در تاریکی است، همین امیرالمؤمنین میگوید: لحظات جان دادن انسان را نمیشود توصیف کرد. گفتیم اگر این خطبه بر کافر خوانده شوند قوای درونیاش متزلزل میشود. امیرمؤمنان چه گفته است؟ «فَغَيْرُ مَوْصُوفٍ مَا نَزَلَ بِهِمْ» (نهجالبلاغه.خطبه 109) حضرت میفرماید: سکرات مرگ و لحظه جان دادن قابل توصیف نیست. چرا؟ چون دو چیز همزمان بر انسان وارد میشود. «اجْتَمَعَتْ عَلَيْهِمْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ وَ حَسْرَةُ الْفَوْتِ» یکی سکرات مرگ است. لحظات جان دادن سخت است. دوم حسرت از دست دادن ثروت و دارایی خودش است. طرف نگاه میکند این همه زحمت کشیدم و جمع کردم، حلال و حرام، هرچه بود جمع کردم، در یک لحظه باید از همه جدا شوم. این خیلی سخت است!
شاید این سؤال برای بینندگان مطرح باشد. از طرفی به ما میگویند: باید کاری کنیم که در سکرات مرگ با ایمان از دنیا بروید. «من کان آخرُ کلامه لا اله الا الله دخل الجنة» هرکس حرف آخرش «لا اله الا الله» باشد، داخل بهشت میشود. از یک طرف به تعبیر امیرالمؤمنین سکرات، سکره است. یعنی آدم خیلی آنطور که باید و شاید در حال خودش نیست. قرآن میفرماید: « وَ جاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذلِكَ ما كُنْتَ مِنْهُ تَحِيدُ» (ق/19) آدم فکرش سر جای خودش نیست، حالا خدایا چطور از ما انتظار داری ما با ایمان از دنیا برویم از طرفی هم حالت هوشیاری صد در صد نیست. چطور هم ما در هوشیاری صد در صد نباشیم و هم خدا از ما انتظار داشته باشد با ایمان از دنیا برویم؟ این سؤال را چطور باید جواب بدهیم؟ جوابش این است. یادم هست یکوقت یکی از اساتید بزرگوار قشنگ پاسخ دادند. فرمودند: اگر ایمان ما در تمام زندگی ما، شصت سال هفتاد سال، ملکه زندگی ما شد این ملکات باور شد، این باور با یک مقدار سطح هوشیاری کم و زیاد از دست نمیرود. اگر با خدا و با توحید، اگر با ائمه زندگی کردیم، در این حالتی که هوشیاری صد در صد نباشد، میتوانیم آنها را نگه داریم.
برای مثال، یک کسی عمل جراحی انجام میدهد، پنج ساعت بیهوش بوده است. بیهوشی در یک لحظه است. آمپول که تزریق میشود به شماره سه نرسیده بیهوش است. ولی هوشیاری مراتب دارد و زمان میبرد. کم کم میگذرد تا هوشیاری صد در صد میشود. در آنجایی که هنوز هوشیاری کامل نشده است، بیمار یک حرفهایی میزند. همان چیزهایی که با آن زندگی کرده را به زبان میآورد. گاهی اسرار زندگیاش است. اینکه بعضی سفارش میکنند تا هوشیاری ما کامل نشده کسی نیاید. یک کاری کرده، مخفی کاری کرده است. اگر هوشیاری صد در صد نباشد، با آنکه زندگی کرده بر زبان میآید چون ملکه زندگی شده است. در همین حالت وقتی هوشیاری صد در صد میشود، به او میگویند: اسم چه کسی را بردی؟ با چه کسی سَر و سِر داری؟ تازه متوجه میشود چه اسراری را فاش کرده است. اگر دین، توحید، خداشناسی، مبدأ و معاد باور زندگی ما شد، خدا را واقعاً قبول داشتیم. چرا اینقدر به ما سفارش میکنند بعد از هر نمازی به ائمه سلام بدهید؟ هر روز دعای امام زمان را بخوانید؟ زیارت بروید. قرآن بخوانید. اعتقادات شما واقعاً در عمل نشان بدهد. باور شما بازی نباشد. نفاق نباشد، دروغ نباشد. اگر ایمان داری ایمانت را نشان بده. حلال خدا، حرام خدا، حق الناس را، چرا اینها را میگویند؟ برای اینکه در آن سکرات نمیشود بازی کرد. چه کسی میتواند «لا اله الا الله» بگوید؟ کسی که با «لا اله الا الله» زندگی کرده است. همه شصت سال زندگیاش توحید بوده است. واقعاً از حرام خدا میترسیده و اعتقاد به مبدأ و معاد داشته است. خیلی از ما بازی میکنیم. دین در زندگی ما نمودی ندارد.
سؤال: چرا خدا از ما انتظار دارد ما با ایمان از دنیا برویم، از طرفی هم در سکرات مرگ هوشیاری ما صد در صد نیست؟ جواب یک کلمه است. همانطور که یک خانم یا آقا هنگام عمل جراحی هوشیاری صد در صد ندارد، ولی آنچه ملکه زندگیاش بوده بر زبان جاری میکند، ما هم اگر مبدأ و معاد و خدا و حق الناس و احترام به دیگران باور زندگی ما شد، قطعاً حتی اگر هوشیاری صد در صد نداشته باشیم میتوانیم «لا اله الا الله» بگوییم. چون آن ایمان و باور در همه زندگی ما مستقر شده است. این خیلی مهم است. خدا به همه ما رحم کنیم. اگر نقش بازی میکنیم سختیاش این است که نمیتوانیم با ایمان از دنیا برویم. اگر واقعاً نقش بازی میکنیم، خدا را باور نکردیم، خدا در زندگی ما نیست. هرکجا بتوانیم یک حاشیه میزنیم، فرار میکنیم. هرکجا بتوانیم حلال خدا را حرام میکنیم، گفت: حرام خدا آن است که گیرت نیاید. اگر گیرمان بیاید، حرامش میکنیم. اگر شصت سال اینطور زندگی کردی، نماز را توجیه کردی، روزه را توجیه کردی، بگویی: نماز که میگویند اینطور نیست، خدا اینقدر سختگیر نیست. دلت پاک باشد! بخاطر بدحجابی کسی جهنم نمیرود. بخاطر دوستی با مخالف کسی جهنم نمیرود! برای حق الناس و رشوهخواری و رباخواری کسی جهنم نمیرود. اگر اینها را بازی گرفتیم و باور ما نشد، لحظه جان دادن نمیشود آدم با ایمان از دنیا برود.