هدایت شده از برنامه تلویزیونی سمت خدا
97-4-10-حجت الاسلام بهشتی.mp3
12.06M
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا
👤 #حجت_الاسلام_بهشتی
📚 با موضوع : تقوای الهی در قرآن کریم (تقوا در برخورد با منافقین)
🗓 یکشنبه دهم تیر ماه
🗂 حجم : ۱۱.۵ مگابایت
💠 @samtekhoda3
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سیری در صحیفه سجادیه امام زین العابدین (علیهالسلام) - شرح دعای هشتم
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين فرحزاد
تاريخ پخش: 11-04- 97
بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
شریعتی: «الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی» سلام میکنم به همه بینندهها و شنوندههای نازنینمان، به سمت خدای امروز خوش آمدید. حاج آقای فرحزاد سلام علیکم. خیلی خوش آمدید.
حاج آقای فرحزاد: عرض سلام دارم خدمت جنابعالی و بینندگان و شنوندگان عزیز، به عزیزان خارج از کشور هم که بیننده برنامه هستند سلام میکنم.انشاءالله هرجای این کره خاکی هستند خوشبخت و عاقبت بخیر باشند. همانطور که بارها وعده کردیم در همه مشاهد مشرفه دعاگو و نایب الزیاره عزیزان هستیم و بهترینها را برای همه آرزو داریم.
شریعتی: در محضر صحیفه نورانی سجادیه هستیم. نکات خوبی را شنیدیم. دعای هشتم صحیفه سجادیه، دعایی سرشار از نکات اخلاقی لطیف است که بسیار مورد نیاز این روزهای زندگی ماست.
حاج آقای فرحزاد: بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
همانطور که عرض کردیم دعای هشتم، 44 مورد از رذایل اخلاقی و کارهای ناشایست است و امام سجاد (ع) از آن مسائل به خدا پناه میبرند که بخشی را معنا میکنیم و شرح میدهیم. حضرت میفرماید: «وَ مُتَابَعَهِ الْهَوَى» خدایا به تو پناه میبرم که من از هوا و هوسم پیروی کنم. «وَ مُخَالَفَهِ الْهُدَى» پناه میبرم به تو از اینکه من از راههای هدایت صرف نظر کنم و مخالفت کنم. «وَ سِنَهِ الْغَفْلَهِ» ما دو تا خواب داریم. یکی خواب بدن و یکی خواب روح که خواب غفلت است. یعنی خواب بدن برای استراحت و تجدید قوا خیلی خوب است. انشاءالله کسی به بیماری بیخوابی دچار نشود ولی خواب غفلت که انسان واقعیتها را درک نکند و از وظایفش غافل شود. به خدا پناه میبریم از خواب غفلت. بزرگترین غفلت این است که دنیا را صد در صد جدی میگیریم و زندگی جاودانه آخرت را افسانه میدانیم در حالی که برعکس است. «وَ تَعَاطِى الْكُلْفَهِ» خدایا به تو پناه میبریم از اینکه خودمان را به کارهای با مشقت وادار کنیم. کارهایی که در توانمان نیست. بار محدودی میتوانیم بلند کنیم. کلفت و تکلف در امور مادی و معنوی خوب نیست. امام سجاد به خدا پناه میبرد از اینکه من خودم را به مشقت بیاندازم. به خدا پناه میبرم از مقدم داشتن باطل بر حق، «وَ إِيثَارِ الْبَاطِلِ عَلَى الْحَقِّ» انسان هرجا سر دو راهی حق و باطل قرار میگیرد، واقعاً باید به خدا پناه ببرد که طرف باطل نرود و باطل را بر حق مقدم نکند.
«وَ الْإِصْرَارِ عَلَى الْمَأْثَمِ» یکبار آدم گناه میکند اما یک موقع هم پافشاری بر گناه میکند. این خیلی بد است. آدمی که مُصر در گناه است معلوم نیست خدا او را ببخشد ولی کسی که یکبار گناه کرد قطعاً مورد آمرزش قرار می گیرد. «وَ اسْتِصْغَارِ الْمَعْصِيَهِ» کوچک شمردن گناه و معصیت، «وَ اسْتِكْبَارِ الطَّاعَهِ» اینکه یک عملی وظیفه من است، طاعت و بندگی است برای خودم بزرگ جلوه بدهم و آن کار را نکنم. به خدا پناه میبرم! « وَ مُبَاهَاهِ الْمُكْثِرِينَ» از اینکه کسی به مال و ثروت میرسد، به خودش تفاخر و مباهات میکند، خدایا به تو پناه میبرم که اگر به مال و منالی رسیدم، مباهات بر دیگران نکنم. «وَ الْإِزْرَاءِ بِالْمُقِلِّينَ» به تو پناه میبرم از اینکه افراد نادار و کم درآمد را تحقیر کنم. خدایا به تو پناه میبرم «وَ سُوءِ الْوِلَايَهِ لِمَنْ تَحْتَ أَيْدِينَا» (صحيفه سجاديه، دعاى 8) از افرادی که زیر مجموعه من هستند، من بدجوری سرپرستی آنها را بکنم و حقشان را ادا نکنم. سوء مدیریت! به تو پناه میبریم «وَ تَرْكِ الشُّكْرِ لِمَنِ اصْطَنَعَ الْعَارِفَهَ عِنْدَنَا» خدایا به تو پناه میبریم از اینکه سپاسگزار کسانی که به ما خدمت کردند نباشیم. شکرگزاری آنها را فراموش کنیم. امام سجاد دائم به خدا پناه میبرد.
هفته گذشته از مقدمهی این دعای مهم صحیفه سجادیه پیش درآمدی عرض کردیم که اساسی ترین کار این است که انسان از خودش شروع کند. اشتباه بزرگ ما این است که نگاه ما به خارج از مملکت و درون خودمان است، دائم میگوییم: دیگران درست شوند. دیگران خوب شوند، خودمان را نمیبینیم. این اشتباه خیلی بزرگی است. عیبی از این بالاتر نیست که انسان دیگران را عیبگیری کند به چیزی که چند برابر همان عیب در خودش هست. بزرگان اخلاق و عرفان همه متفق هستند در اینکه راه برون رفت از مشکلات، افسردگیها، کدورتها و غم و غصهها، هر اتفاقی که در خارج میافتد، این است که از خودمان شروع کنیم. پشت ماشینی نوشته بود: من یکی اگر خوب شوم، خیلی خوب میشود! آینه را دستمال نکشیم، خودمان را پاک کنیم. من دیدم در همین جمله چقدر ما آیه قرآن داریم. یکی را عرض کردم خدا یازده مورد قسم میخورد «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها،قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها» (شمس/7 و9) «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ» (مائده/105) ای کسانی که ایمان آوردهاید، خدا و پیغمبر و قرآن و دین را قبول کردید، اول و مهمترین کار این است که خودت را دریابی. خودت را نجات بده، خودت را هدایت کن. خودت را سرپا نگهدار. دائم میگوید: از خودت شروع کن. راه برون رفت از همه مشکلات دنیایی و آخرتی، اجتماعی و خانوادگی اول از خودمان است.
خیلیها وصیت میکنند بعد از مردنشان برایشان نماز بخوانند و روزه بگیرند، خیرات بدهند. امیرالمؤمنین(ع) یک پله بالاتر را فرمودند: «کن وصی نفسک فی مالک، و اعمل فیه ما تؤثر أن یعمل فیه من بعدک» (نهجالبلاغه/حکمت 254) فرمودند: خودت وصی خودت باش. اگر من دلم به حال خودم نسوزد، نماز قضا و روزه قضا داشته باشم و بدهیهایم را ندهم، کار خیر نکنم، بقیه از من به خودم دلسوزتر هستند؟ قطعاً اینطور نیست. وصیت برای جایی است که الآن توان ندارم، مریض هستم، نمیتوانم مکه بروم. به دیگران وصیت میکنم یا نایب میگیرم. ولی جایی که خودم میتوانم یا ملک اضافی دارم، آنهایی که میتوانم باید انجام بدهم. میفرمایند: خودت وصی خودت باش. چیزهایی که میخواهی بنویسی بعد از شما انجام بدهند، خودت انجام بده. وقتی خودت انجام میدهی هزار برابر افضل است از آنچه که بعد از شما به نیت شما انجام بدهند.
کسی وصی را پیغمبر قرار داد. یک انبار خرما بعد از او برای فقرا تقسیم کنند. پیغمبر ما اموالش را تقسیم کردند، یک خرمای مانده و کم قیمت را دست گرفتند و به فقرا گفتند: اگر همین یک خرما را خودش میداد، بهتر از یک انبار خرمایی است که پیغمبر بعد از او بدهد. چیزهایی که دیون است خودت ادا کن. آنجا من در آتش جهنم بسوزم که بعداً برای من خمس بدهند. بعداً دیون مرا بدهند. خیلی اشتباه بزرگی است. اینکه به فکر خودمان باشیم هر لحظه برای آینده ما، برای دنیا و آخرت ما، «علیکم انفسکم» روز قیامت یا در قبر هرکدام تنها در محضر خدا هستیم. دیگر آنجا فرزند و پول و پارتی مطرح نیست. ما هستیم و اعمال ما! «وَ كُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَرْداً» (مریم/95) هرکس نزد خدا تک و تنها حاضر میشود. او هست و اعمالی که در دنیا انجام داده است. شمس یک شعر خیلی زیبایی دارد.
روی در روی خود آر ای عشق کیش *** نیست ای مفتون تو را جز خویش خویش
یعنی غیر از خودت هیچکس به داد تو نمیرسد. الآن یک زلزله خفیف بیاید همه یکدیگر را فراموش میکنند. روز قیامت کسی، کسی را نمیشناسد. میگوید: خودت فکری به حال خودت کن. تمام اینهایی که عاشق ما هستند، غیر از خدا و اولیای خدا که ما را بخاطر خودمان میخواهند. بقیه همه دنبال منافع خودشان هستند. این را هیچ شک نکنید. چون همسر من است، چون بچه من است. چون هم محله من است. اگر مملکت من یک برد میکند هورا میکشند. دائم منفعت خودمان را در نظر میگیریم. اهل دنیا منافع خودشان را در نظر میگیرند ولی خدا و پیغمبر ما را بخاطر خودمان دوست دارند. جز کارها و صفات و اعمال ما چه کسی همراه ما در قبر است؟
امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «طُوبَي! لِمَنْ شَغَلَه عیبه عن عیوب الناس» طوبی یا درختی است در بهشت که در خانه حضرت زهرا است و معنا شده است. برای نامگذاری بچهها طوبی اسم قشنگی است. هم به معنای خوشا به حال است. خوشا به حال کسی که آنقدر دنبال اصلاح عیب خود است که اصلاً فراموش میکند که پا در کفش دیگران بکند و عیبجویی دیگران را بکند.گفت:
اینقدر با درد خود آلودهام *** کاز همه عالم دست افشاندهام!
اینقدر من گرفتاری دارم که وقت نمیکنم در کار دیگران دخالت کنم، نکته دیگر اینکه در اخلاق و صفات یک صفت خوب برای نجات انسان کافی است. صفات خوب مثل زنجیر به هم بسته است. کسی که خوش اخلاق است همه کارهایش درست میشود. کسی که حلالخور است و تقوا دارد همه کارهایش درست میشود. کسی که اهل سخاوت است خدا نجاتش میدهد. ایمان مثل یک ریشه و تنه درخت است. اخلاق و صفات خوب مثل شاخهها هستند که از آن برگها و میوههای زیاد رشد پیدا میکند. یک صفت خوب در خودمان ایجاد کنیم. وقتی یک صفت بد را از خودمان دور میکنیم، همه درهای جهنم را میبندیم. شما وقتی حسود نباشی به آدمیت و کمال رسیدی. همه رذایل اخلاقی دیگر از شما دور میشود. لذا امام سجاد(ع) از تک تک اینها به خدا پناه میبرند. از یکی بیرون بیاییم از همه بیرون آمدیم اینقدر که به هم وصل است. اول صفتی که امام سجاد در این دعا به خدا پناه بردند، «اللَّهُمَّ إِنىِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَيَجَانِ الْحِرْصِ» حرص، طمع، در همه کشورها معضلات اقتصادی هست ولی کم و زیاد دارد. هیچ کشوری نیست که فقیر نداشته باشد. بعضی از رفقای ما ماه رمضان آمریکا بودند، گفتند: اینقدر زیر پلها، گوشه خیابان آدمهای فقیر هست، آدمکشی و اعتیاد بسیار است، منتهی آنهایی که پولدار هستند مملکت را نگه داشتند. همه فقری که در عالم هست بخاطر حرص طماعها هست. یعنی یک عده نادان و حریص و طماع، مال و ثروت 95 درصد جمعیت را جمع کرده فقط ملک بخرد، دلار و سکه بخرد و بقیه له شوند.
امیرالمؤمنین فرمایشی دارند، حکمت 328 نهجالبلاغه هست. کلام امیرالمؤمنین حق محض است. «علی مع الحق و الحق مع علی» آیت الله جوادی آملی تعبیر قشنگی دارند، فرمودند: حق تابع علی است. یعنی اینقدر در حق تجسم و بروز پیدا کرده، حق گرایی حضرت علی که اصلاً حق دنبال حضرت علی است و حضرت عین حق است. «و الحق معکم و فیکم و منکم و الیکم» کلام و رفتار و گفتارشان حق است. امیرالمؤمنین(س) در حکمت 328 میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَرَضَ فِي أَمْوَالِ الاغْنِيَاءِ أَقْوَاتَ الْفُقَرَاءِ» خدا به یک برادر، خواهر، فامیل، عموو دایی مال و ثروتی داده، این فقط برای او نیست. تعبیر حضرت این است که واجب کرده است. خدا در اموال اغنیاء واجب کرده و سهمیه قرار داده «أقواتَ الفقرا» یعنی حقوق فقرا، خواهر و برادری که زمینگیر است، فقیر است، بازنشسته کم دارد ، مال و ثروتی که به اغنیاء داده حق واجبی است که تقسیم کرده و اینها خمس و زکات بدهند، صله رحم بکنند. کار خیر بکنند. نفقه بدهند، دست آنها را بگیرند. خانم و آقای عزیز شما چند دست لباس لازم دارید؟ ما خانمهایی را داریم میگوید: من ده سال است این لباس را میپوشم. ولی آدمی هست که هر لحظه باید مدل لباسش را عوض کند. اگر خانمهای مملکت ما طلاها و لباسهای اضافیشان را به فقرا بدهند، بنده به این صحیفه سجادیه قسم میخورم که یک فقیر نداریم.
چرا برای لباس، مبلمان، تجملگرایی اینقدر حرص میزنیم؟ وقتی به این خانم میگوییم: کمک کن، هزار بار آه و ناله میکند. ولی برای تشریفات و تجملات حرص میزند. به بستگان خودتان کمک کنید، به کسانی که میشناسید کمک کنید. با ده تا سکه میتوان برای آدم بیکار یک ماشین خرید که یک خانواده را اداره کند. میتوان چهار زندانی بیگناه را آزاد کرد. واقعاً حرص دنیا را زمینگیر کرده است. این امتحان است. یک آیه تندی در قرآن داریم. میفرماید: «وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ» (توبه/34) آنهایی که سکه و دلار در خانه انبار کردند، تولید و کارآفرینی ندارند، به بستگان کمک نمیکنند. فقط به فکر جمع کردن هستند. این آیه را نگاه کنند. آنهایی که جمع میکنند و مال اندوزی میکنند و به فکر دیگران نیستند، خدا میفرماید: آنها را خبر بده به عذاب دردناک، روزی که همان سکهها را داغ میکنیم و بر پیشانی و بدنشان میچسبانیم.
یک استاد بزرگواری فرمودند: من دوستی دارم که زمانی به دیدن من آمد. دیدم دستش را در لیوان آب میگذارد و زیر شیر آب میگیرد. گفتم: چه شده است؟ گفت: دستم سوخته است. گفتم: چطور شد که سوخت؟ گفت: من یک رفیقی داشتم، دوست خیلی صمیمی من بود. محرم اسرار او بودم، چهل سال با هم دوست بودیم و کارهای سریاش را به من میگفت. مریض شد و سرطان بدخیم گرفت و روزهای آخر عمر به عیادتش رفتم. بچهها را از اتاق بیرون کرد و گفت: کار واجبی با شما دارم. یک کیسه پارچهای آورد و سنگین بود. گفت: اینها سکه است و محصول عمر من است. عشق من اینهاست. در روایت داریم که پیامبر فرمود: در آخرالزمان برای بعضی درهم و دینار، سکه و نقره خدای اینها میشود. پول پرست میشوند! گفت: اینها همه چیز من است و من طاقت جدایی از اینها را ندارم. تو رفیق چند ساله من هستی و محرم اسرار من هستی. این را امانت به شما میدهم و طاقت جدایی از اینها را ندارم. شما اینها را نگهداری کن وقتی از دنیا رفتم، مرا تشییع کردند، شما سر قبر من بیا و موقع دفن من به بهانه اینکه میخواهی تربت در قبر من بگذاری، هیچکس متوجه نشود، این را لای کفن من بگذار. من طاقت جدایی از اینها را ندارم! اینکه در روایت داریم هرکسی با هرچیزی که دوست دارد محشور میشود ولو سنگ باشد، باطناً محشور است و این میخواسته ظاهرش هم محشور باشد. گفت: من قبول کردم این کار را بکنم. از دنیا که رفت، چون وعده داده بودم به تشییع جنازه رفتم و کیسه را بردم. موقعی که میخواستند لحد را بچینند، گفتم: من میخواهم تبرکی را در کفن بگذارم. کفن را باز کردم و در کفن گذاشتم. روی قبر را پوشاندند، چند روزی گذشت. وسوسه مرا گرفت که این سکهها در خاک به چه دردی میخورد؟ رفتم پرسیدم گفتند: شرعاً کار حرامی کردید و این حق ورثه است و برای خانم و فرزندان مرحوم است. رفتم ماجرا را به خانم دوستم گفتم. خیلی ناراحت شد و گفت: این را مخفی میکردی و بعد از مردن به ما میدادی. گفت: کاری ندارد و من این را برای شما میآورم! یک شب نیمه شب به قبرستان رفتم و قبر این بنده خدا را کندم. به لحد رسیدم، لحد را باز کردم. دیدم کیسه نیست. خوب صورتش را کنار زدم «يَوْمَ يُحْمى عَلَيْها فِي نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوى بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُم» (توبه/35) در قرآن خدا میگوید: اینهایی که سکه را جمع میکنند و انفاق نمیکنند، به پیشانی و صورتشان میچسبانیم و داغ میکنیم. گفت: دست انداختم از پیشانی او یک سکه را بردارم، دستم آتش گرفت و سوخت. همه مثل آتش گداخته بود. این داستان واقعی است و خواب نیست. خدا میخواسته این نمونهها را به دنیا نشان بدهد. گفت: به هر سکهای دست زدم مثل آتش گداخته بود. فوری کفن را پوشاندم. لحد را چیدم و بیرون آمدم. از آن روز تا الآن دست من میسوزد. «وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ» روزی که ما سکهها را داغ میکنیم و آنها را آتش میزنیم.
امیرالمؤمنین یک درهم دست مبارکشان بود، فرمود: اگر این گرهگشایی نداشته باشد و کاری انجام ندهد به چه دردی میخورد؟ جمع کردن در بانک و صندوق چه مشکلی را حل میکند؟ حق هشتاد میلیون نفر را از بین میبرید. خدای متعال در اموال اغنیاء، اقوات و قوت فقرا را تقسیم کرده و واجب کرده است.
یکی از کارخانهدارها میگفت: در شهری که هستیم کار خیر میکنیم، اشتغال زایی میکنیم، میتوانیم کارهای دیگر بکنیم و بیخودی خرج کنیم، یک کارخانهداری که از من دلسوزتر است، در محلهشان یک نفر را از کارخانه بیرون کرد و این طرف رفت مواد مخدر قاچاق کرد و میخواستند او را اعدام کنند. این کارخانهدار گفت: من در خون این اعدامی شریک هستم. بخاطر اینکه او را جذب کار نکردم و او به بیراهه رفت. این حرف برای هرکس هست خیلی حرف پختهای است. ما همه سوار یک کشتی هستیم. کسی به کشتی آسیب بزند، یک نفر آسیب نمیبیند. سوار یک قطار هستیم، قطار چپ کند همه از بین میرویم. میگویند: مملکت از بین برود و من خوش باشم. نه! شما هم امنیت نداری. حضرت علی(ع) میفرماید: هیچ فقیری گرسنه نمیماند الا برادر و خواهر، فامیلی که ثروتمند است و حق او را پایمال کرده است. برویم به نزدیکان خودمان برسیم. پیغمبر فرمود: «لَا صَدَقَهَ وَ ذُو رَحِمٍ مُحْتَاجٌ» (منلايحضرهالفقيه، ج 2، ص 68) اگر فامیل نزدیک محتاج است شما به بیگانه نزدیکان خودت را اشتغال زایی کن. بعد حضرت فرمودند: خدای متعال هم روز قیامت از اینها بازخواست میکند.
شریعتی: ما در همه این مباحث یک پیش فرضی داریم اینکه مسئولیت حاکمین و مدیرانمان را هرگز نفی نمیکنیم.
حاج آقای فرحزاد: این به این معنی نیست که مسئولین در حد اعلا بار هشتاد میلیون را باید به دوش بکشند، بنده بار ده نفر، بیست نفر. هفته آینده هم شهادت امام صادق(ع) است. امام صادق (ع) رئیس مذهب ما هستند و انشاءالله عزیزان برای حضرت به بهترین نحو عزاداری کنند. در زمان امام صادق در مدینه کمبود شد. آذوقههایی کم شد. گندم کم شد. امام صادق(ع) به غلامشان که آذوقه تهیه میکردند، فرمودند: چقدر داریم؟ گفت: برای چند ماه گندم و آرد آماده کردیم. فرمودند: بخاطر کمبود بازار که آرد نیست، همه اینها را در معرض فروش میگذارید. اگر اینطور کنیم دنیا آباد میشود. بعد هم فرمودند: از فردا روزانه خرید کن. یعنی هر روز چقدر آرد نیاز داریم، همان مقدار بخر. همه خانهها این کار را بکنند، کمبودها از بین میرود. مُصادف غلام امام صادق(ع) بود. حضرت به او هزار دینار سرمایه دادند و فرمودند: برو با تجار تجارت کن. به مصر رفتند و کالایی را آنجا بردند، ورودی شهر که رسیدند، پرسیدند: این کالایی که ما آوردیم در شهر چه وضعی دارد؟ گفتند: اتفاقاً کمیاب است و تقاضا زیاد است. اینها با هم همفکری کردند که این را دو برابر بفروشند. خوشحال بودند! هزار دینار از حضرت گرفته بود و دو هزار دینار به حضرت برگرداند. امام صادق فرمودند: این هزار دینار اول را میگیرم و هزار دینار دوم را برنمیدارم. وقتی بازار خراب است چرا ظلم میکنید؟
چند روز قبل به شهری برای سخنرانی رفتم. میزبان ما مرد فهیم و عاقل و متدینی بود و کارهای خیر بسیاری هم کرده است. گفت: من کاسب است ولی الآن چیزهایی که در مغازه دارم، همه به قیمتی که قدیم بوده میفروشم. یعنی اگر برنج را هفده تومان خریدم با همان قیمت هفده تومان میفروشم. همه میگویند: چرا؟ میگویم: خدا برکت میدهد. اگر این طرز فکر باشد، این خیرخواهی باشد خدا به ما رحم میکند.
شریعتی: نکات خیلی خوبی را به بهانه دعای هشتم صحیفه سجادیه شنیدیم. آن رذایل اخلاقی که حضرت از آنها به خداوند متعال پناه میبرند. انشاءالله دست به دست هم بدهیم و با وحدت و همدلی مشکلات مملکت را حل کنیم و این برهه حساس را پشت سر بگذاریم.
امروز صفحه 368 قرآن کریم، آیات 20 تا 39 سوره مبارکه شعرا را تلاوت خواهیم کرد.
«قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّينَ «20»
فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْماً وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ «21»
وَ تِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرائِيلَ «22» قالَ فِرْعَوْنُ وَ ما رَبُّ الْعالَمِينَ «23»
قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ «24» قالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَ لا تَسْتَمِعُونَ «25»
قالَ رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ «26» قالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ «27»
قالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ ما بَيْنَهُما إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ «28»
قالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ «29» قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكَ بِشَيْءٍ مُبِينٍ «30»
قالَ فَأْتِ بِهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ «31» فَأَلْقى عَصاهُ فَإِذا هِيَ ثُعْبانٌ مُبِينٌ «32»
وَ نَزَعَ يَدَهُ فَإِذا هِيَ بَيْضاءُ لِلنَّاظِرِينَ «33» قالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِيمٌ «34»
يُرِيدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِ فَما ذا تَأْمُرُونَ «35»
قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ ابْعَثْ فِي الْمَدائِنِ حاشِرِينَ «36» يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَحَّارٍ عَلِيمٍ «37»
فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِيقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ «38» وَ قِيلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ «39»
ترجمه : (موسى) گفت: آن (قتل) را زمانى انجام دادم كه از سرگشتگان بودم. و چون از شما ترسيدم از نزد شما گريختم، سپس پروردگارم به من حكمت (و دانش) بخشيد و مرا از پيامبران قرار داد. و (آيا) اين كه بنىاسرائيل را بندهى خود ساختهاى نعمتى است كه منّتش را بر من مىنهى؟ (چرا نبايد من در خانهى پدرم رشد كنم؟) (فرعون) گفت: پروردگار جهانيان چيست؟ (موسى) گفت: پروردگار آسمانها وزمين وآنچه ميان آنهاست، اگر باور داريد. (فرعون) به اطرافيان خود گفت: آيا نمىشنويد (چه حرفهايى مىزند)؟ (بار ديگر موسى) گفت: او پروردگار شما و پروردگار نياكان شماست. (فرعون) گفت: قطعاً پيامبرتان كه به سوى شما فرستاده شده، سخت ديوانه است. (موسى) گفت: (او) پروردگار مشرق و مغرب و آنچه ميان آن دو است مىباشد، اگر تعقّل كنيد. (فرعون) گفت: (اى موسى!) اگر معبودى غير از من برگزينى قطعاً تو را از زندانيان قرار خواهم داد. (موسى) گفت: (حتّى) اگر نشانهى آشكارى برايت بياورم (كه رسالت مرا اثبات كند)؟ (فرعون) گفت: اگر راست مىگويى آن نشانه را بياور. پس عصاى خود را بيفكند، پس ناگهان آن عصا اژدهايى آشكار شد. و دست خود را (از گريبانش) بيرون آورد، پس ناگهان آن دست براى تماشاگران سفيد و درخشان نمود. (فرعون) به اشرافيان اطرافش گفت: همانا اين مرد، ساحرى كاردان است. او مىخواهد با سحرش شما را از سرزمينتان آواره كند، پس چه رأى و دستور مىدهيد؟ گفتند: به موسى و برادرش فرصت بده و در تمام شهرها افرادى را براى گردآورى (ساحران) اعزام كن. تا هر ساحر ماهرى را نزد تو بياورند. پس ساحران در موعدِ روزى معلوم، گردآورى شدند. و به مردم گفته شد: آيا شما نيز جمع مىشويد؟
شریعتی: از فضیلت ذکر بلند صلوات بر محمد و آل محمد غافل نشویم، بعد هم اشاره قرآنی امروز را بشنویم.
حاج آقای فرحزاد: پیامبر عظیم الشأن فرمودند: «مَا مِنْ قَوْمٍ اجْتَمَعُوا فِي مَجْلِسٍ فَلَمْ يَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَمْ يُصَلُّوا عَلَي نَبِيِّهِمْ إِلا كَانَ ذَلِكَ الْمَجْلِسُ حَسْرَةً وَ وَبَالا عَلَيْهِمْ» (كافي، ج 2، ص 497) هرجا که جمعی دور هم جمع شوند، اگر در آن جمع و جلسه یاد خدا نشود و در آن جلسه صلوات بر محمد و آل محمد فرستاده نشود، آن مجلس باعث وزر و وبال و حسرت و تأسف خوردن در روز قیامت میشود.
در آیاتی که تلاوت شد خدای مهربان داستان حضرت موسی(ع) را بیان میکند که وقتی به فرعون رسید و فرمود: ایمان بیاور. فرعون گفت: به چه کسی ایمان بیاورم؟ گفت: به رب العالمین، خدایی که مربی و مالک عالمین است. گفت: این خدا کیست؟ چون ذات خدا را میخواست وصف کند. ذات خدا را نمیشود وصف کرد، «رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ» به اطرافیان گفت: من به او میگویم: خدا را برای من وصف کن. او آثار خدا را برای من میگوید. ذات خدا را نمیشود توصیف کرد. باز فرمود: «رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ» مالک و مربی که تو و پدران تو را خلق کرده است. لذا فرعون ناراحت شد و گفت: «إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ» این رسولی که خدا فرستاده مجنون است، نمیتواند خدا را وصف کند. اول راه انبیاء این بوده که با منطق و برهان و استدلال صحبت کنند، اما اگر با منطق و برهان و دلیل قبول نکرد، معجزه نشان میدهند. حضرت موسی(ع) گفت: من معجزه به تو نشان میدهم. عصای چوبی که دارم را میاندازم اژدها میشود. میگویند: وقتی انداخت، اژدهایی شد که فرعون حالش بد شد. حضرت موسی هم یک مقدار هول کرد. بعد خدا فرمود: دهان اژدها را بگیر دوباره عصا میشود. بعد این باعث شد که فرعون همه سحره را جمع کرد و گفت: حتماً شما غالب میشوید. تشویق کرد ولی الحمدلله سحره اول کسانی بودند که ایمان آوردند. گفتند: به عزت فرعون ما غالب هستیم ولی بعد دیدند این سحر نیست، معجزه است. کاری است که کسی در دستگاه خدا نمیتواند انجام بدهد. اول کسانی بودند که ایمان آوردند و جزء صدیقین شدند.
شریعتی: این هفته قرار گذاشتیم از شهید صدوقی یاد کنیم. شهید صدوقی که به تعبیر امام راحل با رفتنشان و با شهادتشان، اسلام یک خدمتگزار متعهد و ایران یک خدمتگزار دلسوز و فقیهی فداکار و استان یزد سرپرستی دانشمند را از دست داد. نکتهای اگر هست از ایشان بشنویم.
حاج آقای فرحزاد: ما از همه خیرین و عزیزانی که باعث شدند جمع کثیری هم به قم برای زیارت آمدند، هم مشهد رفتند، مخصوصاً کربلای معلی، آخرین کاروان از زوار اولیهایی که ثبتنام کردند روز شنبه عازم کربلا هستند، دویست نفر زوار اولی هستند و صد نفر همراهانی که به هزینه خودشان هستند.
شهید صدوقی شخصیت فوق العادهای بود. امام(ره) سی سال با ایشان مراوده و رفاقت داشتند. یک انسان سختکوش و پر تلاش بودند که در دوران طلبگی آنقدر فقر و گرفتاری داشت که کنار درس خواندن کشاورزی میکرد که هزینهاش را به دست بیاورد. حافظه خیلی قوی داشت و بر اثر سختکوشی و تلاش خدا به او توفیقاتی مرحمت کرد. ما عالم خیلی داریم ولی عالمی که مردمی باشد و خدوم باشد، زیاد نداریم. به طلاب خیلی میرسیدند، شهریه چند هزار طلاب را پرداخت میکردند. کمکهای جدی داشتند. خیرینی که به ایشان اعتماد داشتند، آنقدر به ایشان اطمینان داشتند که ایشان خیریههایی که ایجاد کرده در اثر این نیت خیری که داشته، شاید دهها مدرسه ایجاد کرده است. بزرگترین خیابان قم به نام شهید صدوقی است. بخاطر اینکه بزرگترین مدرسه قم، مدرسهای است که ایشان تأسیس کردند برای طلاب که دانشگاه صدوق میگویند. حسینیهها، مساجد و مراکز درمانی که درست کردند، بیمارستان، کسی بود که اعتبار و اعتماد در بین مردم داشت. خادم ایشان میگوید: ایشان اینقدر متواضع و مردمی بودند که تا این اواخر که پیر شدند و ضعف شدید داشتند، خودشان مستقیم یعنی در خانه باز بود و مستقیم با مردم سر و کار داشتند. این اواخر دیگر دفتردار و منشی داشتند چون کارشان زیاد شده بود.
خدایا تو را قسم میدهیم به حق محمد و آل محمد خیر دنیا و آخرت به همه مرحمت بفرما و شر دنیا و آخرت از همه دور بدار. توفیق انفاق و صداقت و احسان به همه مرحمت بفرما.
شریعتی: «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمدٍ و آله الطاهرین»
هدایت شده از برنامه تلویزیونی سمت خدا
97-4-11-حجت الاسلام فرحزاد.mp3
11.78M
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا
👤 #حجت_الاسلام_فرحزاد
📚 با موضوع سیری در صحیفه سجادیه امام زین العابدین علیه السلام ( شرح دعای هشتم )
🗓 دوشنبه یازدهم تیر ماه
🗂 حجم : ۱۱.۲ مگابایت
💠 @samtekhoda3
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه : سیری در نهجالبلاغه امیرالمؤمنین(علیهالسلام) - شرح خطبه 109
كارشناس : حجت الاسلام والمسلمين حسینی قمی
تاريخ پخش : 12-04-97
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
من سایهای از نیمه پنهانی خویشم *** تصویر هزار آینه حیرانی خویشم
صدبار پشیمانی و صد مرتبه توبه *** هر بار پشیمان ز پشیمانی خویشم
عالم همه هرچند که زندان من و توست *** از این همه آزادم و زندانی خویشم
تا در خم آن گیسوی آشفته زدم دست *** چون خاطر خود جمع پریشانی خویشم
فردایی اگر باشد باز از پی امروز *** شرمنده چو حافظ ز مسلمانی خویشم
حافظ مگر از عهده وصف تو برآید *** با حُسن تو حیران غزل خوانی خویشم
شریعتی: سلام میکنم به همه بینندهها و شنوندههای نازنین و گرانقدرمان، به سمت خدای امروز خوش آمدید. از هفته گذشته میزبان حاج آقای حسینی قمی عزیز بودیم، مهمان سفره ناب و پر برکت نهجالبلاغه خواهیم بود و انشاءالله مباحث شیوای ایشان را خواهیم شنید. سلام علیکم و رحمة الله. خیلی خوش آمدید.
حاج آقای حسینی: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بینندگان و شنوندگان برنامه دارم. عرض تقدیر و تشکر نسبت به همه الطافی که نسبت به این حقیر انجام دادند. مثل همیشه مهمان سفره امیرمؤمنان(س) هستیم.
شریعتی:
از قدیم و ندیم میگویند: دست بالای دست بسیار است
دست بالای دستها اما دست مشکل گشای کرار است
انشاءالله همه گرههای زندگی ما به دستان توانای امیرمؤمنان باز شود و ما هم بتوانیم عمل کنیم به همه دانستهها و فرمایشات نورانی حضرت.
حاج آقای حسینی: بسم الله الرحمن الرحیم، خطبه 109 نهجالبلاغه، این خطبه اسمش خطبه درخشنده است. «خطبة الزهرا» یعنی درخشنده. یک عبارتی ابن ابی الحدید که از شارحین نهجالبلاغه است در مورد این خطبه دارد. ابن ابی الحدید از علمای اهل سنت است و حدود هفتصد سال پیش زندگی میکرده است. بیست جلد شرح نهجالبلاغه را نوشته است. وقتی به این خطبه میرسد، میگوید: «من اراد ان یتعلم الفصاحة و البلاغة» کسی بخواهد فصاحت و بلاغت را یاد بگیرد، «فالیتأمل هذه الخطبه» در این خطبه تأمل کند. بعد یک عبارت لطیفی دارد، «فان نسبتها الی کل فصیح من الکلام» با هر کلام فصیحی بخواهید این را مقایسه کنید «نسبة الکواکب المنیره الفلکیة الی الحجارة المظلمة الأرضیه» یک سنگ سیاه را در تاریکی در نظر بگیرید که اصلاً به چشم نمیآید با ستارگان آسمان. میگوید: میشود اینها را با هم مقایسه کرد؟ مقایسه کلام امیرمؤمنان با هر سخن دیگری غیر از خدا و رسول، با هیچ سخنی نمیشود مقایسه کرد. این اعتراف ابن ابی الحدید است. چون بخشی از این خطبه در مورد مسأله مرگ و مراحل جان دادن انسان است، میگوید: «لو تليت على زنديق ملحد» اگر این خطبه را نه برای یک مسلمان بخوانند، یک کافری که الحاد دارد، «لهدت قواه» مقاومت او میشکند. «و أرعبت قلبه» دلش میلرزد. «و أضعفت على نفسه و زلزلت اعتقاده» عقیدهاش متزلزل میشود. حالا ببینید در مؤمنین چه اثری میتواند داشته باشد!
یک عبارت پایانی هم دارد خیلی زیباست. وقتی ابن ابی الحدید در این خطبه مدح و ثنای امیرالمؤمنین را میگوید، میگوید: «فجزى الله قائلها عن الإسلام» خدا جزای خیر به امیرمؤمنان با این خطبهاش بدهد. «أفضل ما جزى به وليا من أوليائه» بهترین جزا و پاداش را خدا به علی بدهد. «فما أبلغ نصرته له» چقدر علی زیبا اسلام را یاری کرد. «تارة بيده و سيفه و تارة بلسانه و نطقه و تارة بقلبه و فكره» گاهی با شمشیر در میدانهای نبرد در برابر دشمنان جهاد کرد. گاهی با زبان و نطق و خطبهها و سخنرانیها، گاهی با فکر و اندیشه، «إن قيل جهاد و حرب فهو سيد المجاهدين و المحاربين و إن قيل وعظ و تذكير فهو أبلغ الواعظين و المذكرين و إن قيل فقه و تفسير فهو رئيس الفقهاء و المفسرين و إن قيل عدل و توحيد فهو إمام أهل العدل و الموحدين» میگوید: اگر سخن از جهاد به میان بیاید، سید المجاهدین علی است. اگر سخن از موعظه و تذکر به میان بیاید، «ابلغ الواعظین و المذکرین» است. اگر سخن از دین و فقه و تفسیر و فهم دین به میان بیاید، «رئیس الفقها و المفسرین» اگر سخن از عدل و توحید به میان بیاید، «امام اهل العدل و الموحدین» علی بن ابی طالب است.
اگر بخواهیم این خطبه را تقسیم کنیم، میشود به هفت بخش تقسیم کرد. یک بخش حضرت در مورد عظمت و قدرت الهی دارد. یک بخش در مورد آفرینش فرشتگان است. بخش سوم ترسیمی از خانه آخرت است. بخش چهارم توصیف سکرات مرگ و جان دادن است. بخش پنجم قیامت و ماجرای رستاخیز است. پخش ششم زهر پیامبر است و آخرین بخش عظمت اهل بیت است. بیخود نیست که ابن ابی الحدید اینقدر با عظمت از این خطبه یاد میکند. امیرمؤمنانی که به قول ابن ابی الحدید ابلغ الواعظین است، امیرالمؤمنین میخواهد لحظات جان دادن انسان را توصیف کند. میگوید: نمیشود توصیف کرد. «فغیر موصوفٍ» ابلغ الواعظین، کسی که میگوید مقایسه سخن حضرت با سخن دیگران مقایسه افلاک نورانی با یک سنگ در تاریکی است، همین امیرالمؤمنین میگوید: لحظات جان دادن انسان را نمیشود توصیف کرد. گفتیم اگر این خطبه بر کافر خوانده شوند قوای درونیاش متزلزل میشود. امیرمؤمنان چه گفته است؟ «فَغَيْرُ مَوْصُوفٍ مَا نَزَلَ بِهِمْ» (نهجالبلاغه.خطبه 109) حضرت میفرماید: سکرات مرگ و لحظه جان دادن قابل توصیف نیست. چرا؟ چون دو چیز همزمان بر انسان وارد میشود. «اجْتَمَعَتْ عَلَيْهِمْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ وَ حَسْرَةُ الْفَوْتِ» یکی سکرات مرگ است. لحظات جان دادن سخت است. دوم حسرت از دست دادن ثروت و دارایی خودش است. طرف نگاه میکند این همه زحمت کشیدم و جمع کردم، حلال و حرام، هرچه بود جمع کردم، در یک لحظه باید از همه جدا شوم. این خیلی سخت است!
شاید این سؤال برای بینندگان مطرح باشد. از طرفی به ما میگویند: باید کاری کنیم که در سکرات مرگ با ایمان از دنیا بروید. «من کان آخرُ کلامه لا اله الا الله دخل الجنة» هرکس حرف آخرش «لا اله الا الله» باشد، داخل بهشت میشود. از یک طرف به تعبیر امیرالمؤمنین سکرات، سکره است. یعنی آدم خیلی آنطور که باید و شاید در حال خودش نیست. قرآن میفرماید: « وَ جاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذلِكَ ما كُنْتَ مِنْهُ تَحِيدُ» (ق/19) آدم فکرش سر جای خودش نیست، حالا خدایا چطور از ما انتظار داری ما با ایمان از دنیا برویم از طرفی هم حالت هوشیاری صد در صد نیست. چطور هم ما در هوشیاری صد در صد نباشیم و هم خدا از ما انتظار داشته باشد با ایمان از دنیا برویم؟ این سؤال را چطور باید جواب بدهیم؟ جوابش این است. یادم هست یکوقت یکی از اساتید بزرگوار قشنگ پاسخ دادند. فرمودند: اگر ایمان ما در تمام زندگی ما، شصت سال هفتاد سال، ملکه زندگی ما شد این ملکات باور شد، این باور با یک مقدار سطح هوشیاری کم و زیاد از دست نمیرود. اگر با خدا و با توحید، اگر با ائمه زندگی کردیم، در این حالتی که هوشیاری صد در صد نباشد، میتوانیم آنها را نگه داریم.
برای مثال، یک کسی عمل جراحی انجام میدهد، پنج ساعت بیهوش بوده است. بیهوشی در یک لحظه است. آمپول که تزریق میشود به شماره سه نرسیده بیهوش است. ولی هوشیاری مراتب دارد و زمان میبرد. کم کم میگذرد تا هوشیاری صد در صد میشود. در آنجایی که هنوز هوشیاری کامل نشده است، بیمار یک حرفهایی میزند. همان چیزهایی که با آن زندگی کرده را به زبان میآورد. گاهی اسرار زندگیاش است. اینکه بعضی سفارش میکنند تا هوشیاری ما کامل نشده کسی نیاید. یک کاری کرده، مخفی کاری کرده است. اگر هوشیاری صد در صد نباشد، با آنکه زندگی کرده بر زبان میآید چون ملکه زندگی شده است. در همین حالت وقتی هوشیاری صد در صد میشود، به او میگویند: اسم چه کسی را بردی؟ با چه کسی سَر و سِر داری؟ تازه متوجه میشود چه اسراری را فاش کرده است. اگر دین، توحید، خداشناسی، مبدأ و معاد باور زندگی ما شد، خدا را واقعاً قبول داشتیم. چرا اینقدر به ما سفارش میکنند بعد از هر نمازی به ائمه سلام بدهید؟ هر روز دعای امام زمان را بخوانید؟ زیارت بروید. قرآن بخوانید. اعتقادات شما واقعاً در عمل نشان بدهد. باور شما بازی نباشد. نفاق نباشد، دروغ نباشد. اگر ایمان داری ایمانت را نشان بده. حلال خدا، حرام خدا، حق الناس را، چرا اینها را میگویند؟ برای اینکه در آن سکرات نمیشود بازی کرد. چه کسی میتواند «لا اله الا الله» بگوید؟ کسی که با «لا اله الا الله» زندگی کرده است. همه شصت سال زندگیاش توحید بوده است. واقعاً از حرام خدا میترسیده و اعتقاد به مبدأ و معاد داشته است. خیلی از ما بازی میکنیم. دین در زندگی ما نمودی ندارد.
سؤال: چرا خدا از ما انتظار دارد ما با ایمان از دنیا برویم، از طرفی هم در سکرات مرگ هوشیاری ما صد در صد نیست؟ جواب یک کلمه است. همانطور که یک خانم یا آقا هنگام عمل جراحی هوشیاری صد در صد ندارد، ولی آنچه ملکه زندگیاش بوده بر زبان جاری میکند، ما هم اگر مبدأ و معاد و خدا و حق الناس و احترام به دیگران باور زندگی ما شد، قطعاً حتی اگر هوشیاری صد در صد نداشته باشیم میتوانیم «لا اله الا الله» بگوییم. چون آن ایمان و باور در همه زندگی ما مستقر شده است. این خیلی مهم است. خدا به همه ما رحم کنیم. اگر نقش بازی میکنیم سختیاش این است که نمیتوانیم با ایمان از دنیا برویم. اگر واقعاً نقش بازی میکنیم، خدا را باور نکردیم، خدا در زندگی ما نیست. هرکجا بتوانیم یک حاشیه میزنیم، فرار میکنیم. هرکجا بتوانیم حلال خدا را حرام میکنیم، گفت: حرام خدا آن است که گیرت نیاید. اگر گیرمان بیاید، حرامش میکنیم. اگر شصت سال اینطور زندگی کردی، نماز را توجیه کردی، روزه را توجیه کردی، بگویی: نماز که میگویند اینطور نیست، خدا اینقدر سختگیر نیست. دلت پاک باشد! بخاطر بدحجابی کسی جهنم نمیرود. بخاطر دوستی با مخالف کسی جهنم نمیرود! برای حق الناس و رشوهخواری و رباخواری کسی جهنم نمیرود. اگر اینها را بازی گرفتیم و باور ما نشد، لحظه جان دادن نمیشود آدم با ایمان از دنیا برود.
یکوقتی امام(ره) در کتاب چهل حدیث، مکرر از استاد اخلاق و عرفانش مرحوم آیت الله شاه آبادی نقل میکند که میفرمود: یادتان باشد، حلال و حرام جای خود، تعلقات ما به دنیا! مرحوم آیت الله شاه آبادی میفرمود: یادتان باشد تعلق شما به دنیا آنقدر زیاد نباشد که لحظه جان دادن که خدا همه چیز را از شما میگیرد، با دشمنی خدا از دنیا بروید. لحظه جان دادن خدا منبر را از من میگیرد، خانه را از من میگیرد، خانه و بچه مرا میگیرد. کسی در این دنیا ماشین شما را سرقت کند با او دشمن نمیشوید؟ برای پست شما پاپوش درست کند، شما ناراحت نمیشوید؟ ایشان میفرمودند: مواظب باشید تعلق شما به دنیا آنقدر نباشد که با دشمنی خدا از بین بروید. امیرمؤمنان که ابلغ الواعظین است میفرماید: «غیر موصوفٍ» من نمیتوانم توصیف کنم. لحظه جان دادن دو چیز جمع شده است. 1- «سکرة الموت» 2- «حسرة الفوت» حسرت از دست دادن.
«فَفَتَرَتْ لَهَا أَطْرَافُهُمْ» اعضای بدن انسان سست میشود «وَ تَغَيَّرَتْ لَهَا أَلْوَانُهُمْ» رنگ انسان تغییر میکند. امیرمؤمنان در این خطبه، لحظات جان دادن انسان و گرفتن اعظا و جوارح انسان را در سه مرحله ترسیم کردند. آدم وقتی بخواهد جان بدهد اعضاء و جوارحش یک مرتبه از کار نمیافتد. خیلی برای من جالب بود، اخیراً در تحقیقی دیدم دانش امروز همین را تأیید میکند. کلامی که امیرمؤمنان 1400 سال پیش تأکید کردند، امروز هم تأیید کردند که اعضاء و جوارح به این ترتیب از کار میافتد. اول کدام است؟ حضرت میفرماید: 1- «ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ فِيهِمْ وُلُوجاً فَحِيلَ بَيْنَ أَحَدِهِمْ وَ بَيْنَ مَنْطِقِهِ» اول زبان از کار میافتد. «وَ إِنَّهُ لَبَيْنَ أَهْلِهِ يَنْظُرُ بِبَصَرِهِ» چشمش کار میکند و میبیند. «وَ يَسْمَعُ بِأُذُنِهِ» گوشش میشنود. اما نمیتواند حرف بزند. این خیلی سخت است. باید مواظب باشیم اگر کنار یک محتضر هستیم یا کاملاً روح از بدن جدا نشده است، حرفی نزنیم که بد باشد! نمیتواند حرف بزند اما چشم و گوش کار میکند.
«عَلَى صِحَّةٍ مِنْ عَقْلِهِ وَ بَقَاءٍ مِنْ لُبِّهِ يُفَكِّرُ فِيمَ أَفْنَى عُمُرَهُ وَ فِيمَ أَذْهَبَ دَهْرَهُ» فکر میکند عمرش را چه کرده است؟ «وَ يَتَذَكَّرُ أَمْوَالًا جَمَعَهَا أَغْمَضَ فِي مَطَالِبِهَا» به فکر امول و ثروتی است که اینها را جمع کرده «وَ أَخَذَهَا مِنْ مُصَرَّحَاتِهَا وَ مُشْتَبِهَاتِهَا» حلال و حرام، هرچه بوده جمع کرده و حالا به فکر افتاده است. «و قَدْ لَزِمَتْهُ تَبِعَاتُ جَمْعِهَا وَ أَشْرَفَ عَلَى فِرَاقِهَا» میگوید: الآن من میمیرم وزر و وبال او به گردن من است. «تَبْقَى لِمَنْ وَرَاءَهُ [يُنَعَّمُونَ] يَنْعَمُونَ فِيهَا» میآیند میخورند و کیفش را میکنند. «وَ يَتَمَتَّعُونَ بِهَا» حساب و کتابش برای من است. «فَيَكُونُ الْمَهْنَأُ لِغَيْرِهِ وَ الْعِبْءُ عَلَى ظَهْرِهِ» گوارایی و لذتش برای دیگری است ولی حساب و کتابش برای این است.
چند هفته پیش نجف مشرف بودم. پشتبام کنار گنبد رفته بودیم. طرح خیلی جالبی در نجف پیاده میشود. طرح این است که قبل از اذان یک ربع به اذان قرآن میخوانند. قرآن که تمام میشود چند دقیقه به اذان نهجالبلاغه امیرالمؤمنین را میخوانند. کاش ما هم این کار را بکنیم. بعد از تلاوت قرآن نهجالبلاغه حضرت را بخوانیم. آن شبی که ما مشرف بودیم، با همان لحن زیبای عراقی که قرآن را میخواندند، آن شب این کلمه را خواند و خیلی تأثیرگذار بود. «لاَ تُخَلِّفَنَّ وَرَاءَكَ شَيْئاً مِنَ اَلدُّنْيَا فَإِنَّكَ تُخَلِّفُهُ لِأَحَدِ رَجُلَيْنِ: إِمَّا رَجُلٌ عَمِلَ فِيهِ بِطَاعَةِ اَللَّهِ فَسَعِدَ بِمَا شَقِيتَ وَ إِمَّا رَجُلٌ عَمِلَ بِمَعْصِيَةِ اَللَّهِ فَكُنْتَ عَوْناً لَهُ عَلَى اَلْمَعْصِيَةِ» حضرت میفرماید: یادت باشد، بعد از مرگ خودت نمیخواهد چیزی بگذاری، اگر میخواهی انجام بدهی خودت انجام بده. به امید بقیه نباش! میخواهی مدرسه بسازی، مسجد بسازی، هرکاری را خودت انجام بده. اینقدر جمع نکن و حرص نزن! دل بکن. اینهایی که حرص زدی و دلت نیامد مسجد بسازی و خوابگاه و مدرسه بسازی، وارث تو دو دسته هستند: یا وارث تو با ثروت تو مسیر خدا میرود. «فَسَعِدَ بِمَا شَقِيتَ» وارث تو سعادتمند میشود با مالی که تو بدبخت شدی. «فَسَعِدَ بِمَا شَقِيتَ» مال من بود! مال تو بود ولی استفاده نکردی. تو حاضر نشدی و دل نکندی، بدبخت شدی ولی آنها سعادتمند شدند. حالت دوم اینکه بچههایت اهل گناه هستند، تو باید میشناختی. میدانستی این بچهها پول دستشان بیاید، در مسیر گناه میروند. «فَكُنْتَ عَوْناً لَهُ عَلَى اَلْمَعْصِيَةِ» تو برای گناه کمک کردی. کمک در گناه هم برای تو نوشته میشود. پس حرص نزنیم!
حضرت میفرماید: کسی در تمام عمر این کار را نکرد، حالا لحظه جان دادن، به سرعت از جلویش عبور میکند. سختی جان دادن هم برای همین است. اگر ما تعلقات نداشته باشیم سخت نیست. خدا مرحوم آیت الله بهجت را رحمت کند از مرحوم حاج آقا حسین فاطمی(ره)، آقای بهجت خیلی به مرحوم حسین فاطمی علاقه داشته است. ایشان میگوید: آقای فاطمی وقتی داشت از دنیا میرفت، شاگرد مرحوم آیت الله ملکی تبریزی بود. وقتی میخواست از دنیا برود، نیم ساعت قبل از مرگش اینطور حرف میزد: خدایا! ما امشب نمازمان را خواندیم، شام هم خوردیم. «لا اله الا الله» هم میگوییم. پیغمبر فرمود: هرکس حرف آخرش «لا اله الا الله» باشد، «دخل الجنة» بهشتی است. پس چرا این فرشتهها نمیآیند جان ما را بگیرند؟ آقای بهجت فرمود: ایشان چند بار این جمله را تکرار کرد و از دنیا رفت. حاج آقا حسین فاطمی ایمان در همه زندگیاش رسوخ داشته است. باور داشت. کلاه سر کسی نمیگذاشت. مواظب باشیم اگر در دنیا بازی درآوردیم، به حلال و حرام خدا رسیدیم بازی درآوردیم، به واجبات رسیدیم بازی درآوردیم. هر واجبی را به شکلی پیچاندیم که از کنارش فرار کنیم. دین در متن زندگی ما نیامد. حاج آقا حسین فاطمی عمری برای این لحظه زندگی کرد و باور داشت.
این بخش اول کلام حضرت علی بود، اول چیزی که از انسان گرفته میشود قدرت تکلم است و دیگر نمیتواند حرف بزند، میبیند و میشنود ولی جرف نمیزند. 2- «فَلَمْ يَزَلِ الْمَوْتُ يُبَالِغُ» حضرت میفرماید: اینجایی که دارد فکر میکند. «يَعَضُّ يَدَهُ نَدَامَةً» دستش را از حسرت میگزد و میگوید: ای کاش ثروتهایی که جمع کرده بودم، جمع نمیکردم. کاش این حسادتهایی که به دیگران نسبت به مالشان میکردم را نکرده بودم. «وَ يَتَمَنَّى أَنَ الَّذِي كَانَ يَغْبِطُهُ بِهَا وَ يَحْسُدُهُ عَلَيْهَا قَدْ حَازَهَا دُونَهُ» اینقدر با حسادت حسودی کردم و از هرجا جمع کردم، کاش اینقدر جمع نکرده بودم. «فَلَمْ يَزَلِ الْمَوْتُ يُبَالِغُ فِي جَسَدِهِ» مرگ پیش میرود «حَتَّى خَالَطَ لِسَانُهُ سَمْعَهُ» مرحله دوم گوش از کار میافتد. دیگر نمیشنود. «فَصَارَ بَيْنَ أَهْلِهِ لَا يَنْطِقُ بِلِسَانِهِ وَ لَا يَسْمَعُ بِسَمْعِهِ يُرَدِّدُ طَرْفَهُ بِالنَّظَرِ فِي وُجُوهِهِمْ» هی به این و آن نگاه میکند. «يَرَى حَرَكَاتِ أَلْسِنَتِهِمْ» میبیند زبان اینها در حرکت است. ولی چیزی نمیشنود. «وَ لَا يَسْمَعُ رَجْعَ كَلَامِهِمْ» این مرحله خیلی سخت است. مرحله سوم «ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ الْتِيَاطاً بِهِ [فَقَبَضَ بَصَرَهُ كَمَا قَبَضَ سَمْعَهُ] فَقُبِضَ بَصَرُهُ كَمَا قُبِضَ سَمْعُهُ وَ خَرَجَتِ الرُّوحُ مِنْ جَسَدِهِ» دیگر چشم از کار میافتد و روح از بدنش خارج میشود. «فَصَارَ جِيفَةً بَيْنَ أَهْلِهِ: یک مردار میشود. «قَدْ [أُوحِشُوا] أَوْحَشُوا مِنْ جَانِبِهِ» همین کسی که تا یک ساعت پیش سالم بود، روح از بدنش رفته است. وحشت میکنند، «وَ تَبَاعَدُوا مِنْ قُرْبِهِ» میترسند نزدیک شوند.
سؤال: گاهی پیش میآید که آقا با خانم شصت سال زندگی کردند. آقا شب حالش بد میشود و شبانه از بین میرود. خانم میداند آقا از دنیا رفته است. واقعاً یک مورد سراغ دارید خانم بگوید: مُرد که مُرد! نصف شب به چه کسی زنگ بزنم؟! چه کسی را خبر کنم؟ پتو را بکشد و بخوابد. این محال است که کسی این کار را بکند. مرحوم میرزا حبیب الله خویی از شارحین نهجالبلاغه میگوید: این آدم پر مدعا آدمی است که وقتی میمیرد، وقتی بدن سرد شد، کسی با بدن سرد شده میت قبل از غسل تماس بگیرد باید غسل مسح میت انجام بدهد. میگوید: این انسان پر مدعا عجیب است. تنها ویژگی برای انسان است. شما یک مردار گوسفند را دست بزنی غسل مسح میت ندارد. مردار هر حیوانی غسل مسح میت ندارد. سگ نجس العین است. مردار سگ را دست بزنی نیاز به غسل ندارد. مرحوم خویی میگوید: ای انسان پر مدعا، تنها کسی که دست به مردار سرد شده قبل از غسلش بزنند، غسل لازم است، مردار توست. شصت سال عمرت تمام شد. کاش برای این لحظه فکر کرده بودی. حالا فکر میکنی؟ کسانی که یک مرتبه از دنیا میروند، خیلی سخت است. بعضی به بستر بیماری میافتند و فرصت دارند.
حضرت میفرماید: «قَدْ [أُوحِشُوا] أَوْحَشُوا مِنْ جَانِبِهِ» وحشت میکنند. «وَ تَبَاعَدُوا مِنْ قُرْبِهِ» از نزدیکش دور میشوند. «لَا يُسْعِدُ بَاكِياً وَ لَا يُجِيبُ دَاعِياً» نمیتواند به کسی کمک کند و جواب کسی را بدهد. «ثُمَّ حَمَلُوهُ إِلَى مَخَطٍّ فِي الْأَرْضِ» زود باید ببرند دفن کنند. «فَأَسْلَمُوهُ فِيهِ» نگویید: به خاک سپردیم. به خاک نسپردند. به خاک سپردن غصه ندارد. «إِلَى عَمَلِهِ» به عملش تحویل میدهند. در اعلامیهها مینویسند: مراسم خاکسپاری! خاکسپاری غصه ندارد. «وَ انْقَطَعُوا عَنْ زَوْرَتِهِ» دیگر کسی سراغ زیارت او نمیرود و تمام!
شریعتی: در این دنیایی که غفلتها زیاد است و ما یادمان میرود از کجا آمدیم و قرار است به کجا برسیم، ظواهر دل ما را میمیراند، یاد این عبارت امیرمؤمنان میافتم «أَحْيِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَةِ» (نهجالبلاغه، نامه 31) امروز این موعظه را شنیدیم «و کفی بالموت واعظا» یاد مرگ چه موعظهگر خوبی است که امروز در ذیل این خطبه نورانی با بیان حاج آقای حسینی محقق شد. انشاءالله همه از خواب غفلت بیدار شویم و خودمان را مهیا کنیم برای روزی که باید مهیا شویم.
امروز صفحه 369 قرآن کریم، آیات 40 تا 60 سوره مبارکه شعرا را به اتفاق تلاوت کنیم.
«لَعَلَّنا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِنْ كانُوا هُمُ الْغالِبِينَ «40»
فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ قالُوا لِفِرْعَوْنَ أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبِينَ «41» قالَ نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ «42»
قالَ لَهُمْ مُوسى أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ «43» فَأَلْقَوْا حِبالَهُمْ وَ عِصِيَّهُمْ وَ قالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ «44»
فَأَلْقى مُوسى عَصاهُ فَإِذا هِيَ تَلْقَفُ ما يَأْفِكُونَ «45» فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدِينَ «46»
قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِينَ «47» رَبِّ مُوسى وَ هارُونَ «48»
قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ «49»
قالُوا لا ضَيْرَ إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ «50» إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطايانا أَنْ كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ «51»
وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَسْرِ بِعِبادِي إِنَّكُمْ مُتَّبَعُونَ «52» فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِي الْمَدائِنِ حاشِرِينَ «53»
إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ «54» وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ «55» وَ إِنَّا لَجَمِيعٌ حاذِرُونَ «56»
فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ «57» وَ كُنُوزٍ وَ مَقامٍ كَرِيمٍ «58» كَذلِكَ وَ أَوْرَثْناها بَنِي إِسْرائِيلَ «59»
فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقِينَ «60»
ترجمه : به اين اميد كه اگر ساحران غالب شدند از آنان پيروى كنيم. (روز موعود فرارسيد و همهى ساحران جمع شدند،) موسى به آنان گفت: بيفكنيد آنچه را مىخواهيد بيفكنيد. پس (ساحران) ريسمانها و عصاهاى خود را (به زمين) افكندند و گفتند: به عزّت فرعون سوگند كه قطعاً ما پيروزيم. سپس موسى عصايش را افكند، پس ناگهان (اژدهايى شد و) هر چه را به نيرنگ ساخته بودند بلعيد. آنگاه ساحران بىاختيار به سجده درافتادند. گفتند: ما به پروردگار جهانيان ايمان آورديم. پروردگار موسى و هارون. فرعون (كه به خشم آمده بود) گفت: آيا قبل از آن كه به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد؟ بى شك او بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است. پس به زودى كيفر خود را خواهيد دانست. حتماً دستها و پاهايتان را از چپ وراست قطع خواهم كرد، وهمگىِ شما را به دار خواهم آويخت. ساحران گفتند: باكى نيست، ما به سوى پروردگارخود بازمىگرديم. ما اميد داريم كه پروردگارمان خطاهاى ما را ببخشد، چرا كه ما نخستين ايمان آورندگان هستيم. و به موسى وحى كرديم كه بندگان مرا شبانه (از مصر) كوچ ده، زيرا شما تعقيب خواهيد شد. پس فرعون (از اين حركت آگاه شد و) به شهرها مأمور فرستاد تا مردم را گردآورند. (تبليغات فرعونيان دربارهى موسى ويارانش اين بود:) همانا اينها گروهى اندكند. كه نسبت به ما خشم ونفرت دارند. ما همگى آمادهى دفاع هستيم. لذا آنان را (به گمان تعقيب بنىاسرائيل)، از باغها و چشمهها و گنجها و جايگاه نيكو (و قصرهاى مجلّل)، بيرون كرديم. (تدبير ما) اين چنين بود كه (بعد از غرق كردن فرعونيان،) بنىاسرائيل را وارث آنها قرار دهيم. پس هنگام طلوع خورشيد، سپاه فرعون به تعقيب آنان برخاستند.
شریعتی: صلوات و درود خدا بر حضرت محمد مصطفی و اهلبیت گرانقدرشان، این هفته قرار گذاشتیم از شهید محراب حضرت آیت الله صدوقی یاد کنیم، ضمن اینکه امروز روز بزرگداشت علامه امینی هم هست. صاحب کتاب شریف الغدیر که یاد ایشان را هم گرامی میداریم.
حاج آقای حسینی: نکته بسیار زیبایی ذیل این آیات هست، یک حدیثی از امام صادق است. فرمود: کسی خودش را بهتر از دیگران ببیند از مستکبرین است. گفتند: ما مؤمن و متدین هستیم و از دیگران بهتر هستیم. حضرت فرمود: در این آیات ساحره آمدند برای اینکه سحر موسی را باطل کنند در برابر موسی، به فرعون گفتند: «أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبِينَ» فرعون اگر ما غالب شدیم جایزه ما چیست؟ گفت: «قالَ نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ» مقرب من میشوید. آدمهایی که آمدند مقرب فرعون شوند، وقتی معجزه موسی را دیدند، اینها سحرشناس بودند. گفتند: نه نه! این معجزه است. ارتباط با وحی الهی است. کار ما سحر بود. همه ایمان آوردند. فرعون عصبانی شد و گفت: چرا بدون اجازه من ایمان آوردید؟ «لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ» دست و پای شما را قطع میکنم و اعدامتان میکنم. اینها گفتند: اشکالی ندارد. «قالُوا لا ضَيْرَ إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ» ما نزد خدا میرویم. امام صادق فرمود: فرعون همه اینها را به شهادت رساند. کسانی که آمدند مقرب درگاه فرعون شوند، مقرب درگاه خداوند متعال شدند. هیچوقت نگویید: ما بهتر از دیگران هستیم. فاسد هستند، فاسق هستند، ما نمیدانیم. به قول امام رضا شاید خوبی او پنهان است و شر او ظاهر است! شاید او عاقبت بخیر شد و ما عاقبت به شر شدیم. هیچگاه در زندگی خودتان را بهتر از دیگران ندانید. ساحران آمدند مقرب فرعون شوند، مقرب خدای متعال شدند و شهید راه خدا و مقرب الهی شدند.