برنامه سمت خدا
موضوع برنامه : سیره تربیتی حضرت یوسف (ع) در قرآن کریم- آیات 32 و 33 سوره یوسف
كارشناس : حجت الاسلام والمسلمين عابدینی
تاريخ پخش : 16-04- 97
بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
شور دیدارت اگر شعله به دلها بکشد *** رود را از جگر کوه به دریا بکشد
گیسوان تو شبیه است به شب اما نه *** شب که اینقدر نباید به درازا بکشد
خودشناسی قدم اول عاشق شدن است *** وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکشد
عقل یک دل شده با عشق فقط میترسم *** هم به حاشا بکشد، هم به تماشا بکشد
زخمی کینهی من این تو و این سینه من *** من خودم خواستهام کار به اینجا بکشد
حال با پای خودت سر به بیابان بگذار *** پیش از آنکه تو را عشق به صحرا بکشد
شریعتی: سلام میکنم به همه دوستان عزیزم، بینندهها و شنوندههای نازنینمان، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. انشاءالله این لحظات و دقایقی که کنار هم هستیم لحظاتی باشد که از معارف ناب قرآن و اهلبیت(علیهمالسلام) سرشار شویم. حاج آقای عابدینی سلام علیکم، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای عابدینی: سلام علیکم و رحمة الله، خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیز عرض سلام دارم. انشاءالله در پناه عزت حق سربلند باشند و زندگی خوشی داشته باشند.
شریعتی: ادامه قصه حضرت یوسف(ع) را با بیان حاج آقای عابدینی میشنویم.
حاج آقای عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) عرض سلام داریم خدمت حضرت یوسف(ع) و همچنین نبی گرامی اسلام(ص) و خدمت بقیة الله الاعظم، اجازه میخواهیم به ما اذن بدهند در این احسن القصص یوسف وارد شویم و از برکات و نتایج این قصه شریف بهرهمند باشیم.
در محضر سوره یوسف بودیم. جریان رسید به آنجا که زنان هم یوسف را تحت فشار قرار دادند و هرکدام دعوت به خود میکردند و یوسف(س) در این حالت که آن زندگی در کاخ برایش سخت شد، به طوری که دیگر اگر قبلاً یک نفر بود حالا تعداد بیشتری شدند و برای یوسف سختی کار بیشتر شد و چون تهدید شده بود که اگر تن ندهی تو را به زندان محبوس میکنیم و عذاب تحقیر را برای تو قرار میدهیم، آنجا بیان کرد مرا از این چیزها نترسانید. به خدای سبحان عرض کرد: خدایا اگر اینها میخواهند مرا از زندان بترسانند، برای من زندان محبوبتر از این است که به خواستههای اینها تن بدهم.
یکی از نکاتی که اینجا شاید تذکر دائم دارد این است که جهان خلقت محضر حسن حضرت حق است. تعبیری که هست این است که «الَّذِي أَحْسَنَ كُلَ شَيْءٍ خَلَقَهُ» (سجده/7) به فرمایش علامه طباطبایی خدای سبحان بین خلقت و حسن و زیبایی تلازم ایجاد کرده است. هرجا خلقت هست حسن هست. «الَّذِي أَحْسَنَ كُلَ شَيْءٍ خَلَقَهُ» هرجا خلقت هست، حسن هست. تلازم بین خلقت و حُسن، چون او احسن الخالقین است. در خودش حَسن است و از حَسن به غیر حُسن صادر نمیشود. «الَّذِي أَحْسَنَ كُلَ شَيْءٍ خَلَقَهُ» بین خلقت و حُسن تلازم است. پس همه عالم خلقت زیباست. ما را میخواهد از زیبایی عالم به سمت خودش ببرد. ما را با تجلی حُسن عالم به سمت خودش دعوت میکند که او جمیل علی الاطلاق است.
بین این موجودات، زیبایابی را هم در انسان به خصوص قرار داده است. همه عالم حَسن و زیباست اما زیبایاب هم در بین عالم انسان هست. نمیگوییم: بقیه عالم زیبایاب نیستند. انسان در بین موجودات به زیبایابی و یافت زیبایی بالخصوص اختصاص دارد. خودش فرمود: وقتی انسان را خلق کرد، «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ» (مؤمنون/14) یعنی انسان را زیباترین خلق کرد. این «تبارک الله احسن الخالقین» نسبت به انسان است، نتیجهای که میخواهیم از این قصه بگیریم این است که اصل زیبایی و ادراک زیبایی فعل خداست و از او نشأت گرفته است. چون خودش حقیقت جمال نامتناهی است، هر قدر کسی قدرت ادراک زیبایی بیشتری پیدا کند باب زیبایی محقق است که او بتواند بیشتر بیابد. یک مرتبه این است که به بهترین نحو خلق شده است، یک مرتبه این است که تمام اینها تجلی جمیل مطلق هستند. یعنی اگر این درست دیده شود زیباترین است. در بین این زیباترینها خدای سبحان وقتی انسان را خلق کرد، به خالق این انسان که خودش باشد گفت: «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ». یعنی این بهترین و زیباترین خلق است. خودش هم بهترین و زیباترین خالق است. اصل زیبایی و یافت زیبایی را خدای سبحان در عالم قرار داده است. این صفت در انسان ممدوح است. اگر کسی زیبایی را نمییابد یک عیب است. خدای سبحان زیبایی عالم ظاهری را یک رقیقه نسبت به زیباییهای بالاتر قرار داده است. برای اینکه انسان از آن زیبایی بالاتر محروم نشود و محصور و محدود به زیبایی ظاهری نشود، یک حدودی را قرار داده که تو اگر در این حدود حرکت کنی، از اینها عبور میکنی و در اینها متوقف نمیشوی. برای اینکه انسان را در زیبایی توسعه بدهد و بالا ببرد، یک حدودی را قرار داده که انسان مشغول نشود به طوری که از مراتب بالاتر غافل شود. لذا خدای سبحان یوسف را خلق کرد. میتوانست کسی باشد که این زیبایی را نداشته باشد و کسی مفتون او نشود. اما کسی مفتون او شد و از ظاهر او به باطن او راه پیدا نکرد، این غلط است. اگر کسی یوسف(ع) را دید و از زیبایی او به زیباییهای باطنی، اخلاق او، ذات او، خالق او راه پیدا کرد، این راه سریع کمال ایجاد کرده است. یعنی خدا با تجلی زیبایی دلها را به سوی این زیبایی جذب کرده اما نخواسته در این زیبایی متوقف شوند. لذا زیبایی او مذموم نیست که بگوییم فتنهگری ایجاد میکند. نه! خداست. اگر میدانست که این فقط سبب فتنهگری است، نه سبب جذب، این کار را نمیکرد. خدا نمیخواهد کسی را به ضلالت بیاندازد.
لذا تعبیر بعضی این است که این زیبایی یوسف یک دانه نبوتی در درونش بود. دانه عظیم جمالی درونش بود، که این زیبایی میخواست جذب کند و به او برسد اما بعضی حدشان محدود بود، در یک مرتبهای اینها متوقف میشدند. من از ابتدای کلام بعضی از زبانها را که نسبت به زلیخا تندی دارد را سعی کردم با یک کنترل بگویم. درست است فعل او در مراحلی غلط بوده اما بالاخره این به ایمان رسید. این همسر یوسف نبی شد. لذا اگر در یک برههای هم اشتباه داشته به لحاظ پایان سعی کنیم توهین و جسارت طوری نباشد، باید آدم فعل غلط را به عنوان فعل غلط ببیند. باید نسبت به آن کارهای اشتباه، اشتباه ببیند. اما در عین حال طوری حرف بزنیم که در پایان که این مؤمن میشود آن عاقبت دیده شود. نه اینکه بگوییم: هرکاری کرده درست است، نه بخواهیم تطهیرش کنیم، این هم غلط است. اما به لحاظ حسن عاقبت باید مطرح کرد. لذا این زیبایی که خدای سبحان در یوسف قرار داد عجیب است. تمام کسانی که به یوسف مبتلا شدند، بالاخره نجات پیدا کردند. حتی برادرها، حتی زلیخا و عزیز مصر، حتی حاکم مصر، او هم نجات پیدا کرده است. از قِبل یوسف کسی به هلاکت نرسید. این از نکات عجیبی است که با اینکه اینقدر زندگی او تلاطم داشت، اینقدر حوادثی که در چاه افتاده، در زندان افتاده، حسادتهای مختلف نسبت به او شکل گرفته، اما عبور داده است. خدای سبحان چقدر برای اینکه یک نفر ایمان بیاورد چقدر نقشه کشیده است. یوسف از پدر جدا شده، هجران بین یعقوب و یوسف، چقدر خدا مهربان است. یوسف در کجا قرار گرفته به عنوان برده در بازار بردهها فروخته شده است. در قصر عزیز مصر تحت فشار قرار گرفته، خدا همه اینها را قرار داده تا بعد قلب اینها را هدایت کند. این جریان از جانب یوسف یک حقیقتی است، از جانب اینها هرکدام یک پردهای است، یک دوربینی است دارد نشان میدهد. هم خود یوسف بالا رفت و هم مردم از قِبل این ابتلائات هدایت شدند. صبر یوسف، چقدر نشان میدهد یک نفر عالم، یک نفر که در مقام هدایتگری دیگران است، باید صبر و شرح صدر داشته باشد. چقدر باید بر خودش سختی را تحمل کند تا سبب هدایت دیگران شود. خدا در قبال آن مقامات و کمالات عظیم میدهد. این یک نکته زیبایی است که عالم همه زیباست. زیبایی از جانب خداست. دل مردم با زیبایی زودتر نرم میشود لذا گاهی زیبایی ظاهری است، انبیاء هیچکدام نباید از جهت قیافه، طوری باشد که مردم بدشان بیاید. جزء صفات نبوت این است که نبی نباید چهره و ظاهر و پوشش به گونهای باشد که مردم احساس بدی بکنند. مراتب است، گاهی یک کسی مثل یوسف(ع) تجلی میکند که در اوج زیبایی و جذب است. هرکس میبیند جذب میشود.
دارد که یوسف را وقتی میخواستند به زندان ببرند در غل و زنجیر کردند. مردم که او را میدیدند میگفتند: چهره او با این غل و زنجیر نمیخورد. نمیخورد که او خائن باشد! یعنی اینقدر این قیافه معصومانه بود هرکس میدید میگفت: به او نمیخورد که چنین خطایی کرده باشد. نمیگوییم هرکس زیباست حتماً خوب است اما زمینه خوب شدن در آن ممکن است زیاد باشد. اگر هم از دست بدهد قدر ندانسته و این کفران عقاب میآورد. اینطور نیست که احساس کند زیبایی برای خودم است. این زیبایی را از کجا داشتی؟ زیبایی را خدای سبحان داده است. اگر هم گاهی امکان زیباتر شدن است باز این را خدا در نظام خلقت طوری قرار داده که امکانش هست. این نظامی است که خدا در خلقت قرار داده و الا میشد که طوری باشد که امکان تبلیغ نباشد.
اگر این را اینطور دیدیم، خدای سبحانی که این همه نقشه کشید تا با این زیبایی و این جریان و این همه سختی برای یوسف و یعقوب(س) مردم را هدایت کند، در روز قیامت که انسانها زیبایی حق را میبینند، جذب میشوند، در حالت احتضار، در برزخ و قیامت، اینکه اینطور برای هدایت تک تک انسانها نقشه میکشد و سرمایهگذاری میکند، در آنجا ما را رها میکند. در جایی که دست ما به جایی بند نیست. مگر اینکه انسان کاملاً وجودش را وارونه کرده باشد. لذا همه پلهای پشت سرمان را خراب نکنیم. لذا هر باب خیر را از دست ندهیم و بگوییم: شاید این نجات دهنده باشد. امروز که خیلی برای انسان سخت است که در یک فشار اقتصادی سنگین یک عده میآیند از این آزار و آشفته سوء استفاده کنند. چطور از خدا نمیترسند؟ مگر عقبت ثروتمندان دیگر را ندیدند که در یک گوشه قبر خوابیدند و زمین خوردند؟ اگر یک بچه و یک معصوم آه بکشد که در اثر فعل اینها فشار به او آمده، چطور میتوانند جواب خدا را بدهند؟ چطور عقاب الهی را تحمل میکنند؟ خدا به این لطیفی آه موجودات و انسانها برایش خیلی عظیم است. بین آسمان و زمین یک آه فاصله هست. تعبیر هست که آه اسم خداست. با خدا مقابله کردن، با خدا جنگ کردن جرأت میخواهد. لذا اگر خطا میکنیم هم نادم باشیم، هم از آن خطاهایی نکنیم آن غیرت الله و نظام قهر الهی را به جوش بیاورد و آنها را با ما طرف کند. در روایت دارد بعضی از کسانی که ایمان در وجودشان محفوظ مانده باشد، اینها را به جهنم میبرند، اما جهنمی که بترسند نه بسوزند. این ترس پاکشان میکند. ولی باب ایمان محفوظ مانده باشد. همه پلها خراب نشده باشد. زیبایی را در همه عالم خدا قرار داده و سبب هدایت قرار داده، انسانها نسبت به زیبایی خاضع هستند. اگر خدا جمیل تجلی کند، چطور انسان عاشق میشود. یک تجلی جلوهای از جمالش یوسف شد، هرچه میدید دست از ترنج نمیشناخت. اگر خودش تجلی کند که برای عدهای کرده است، چه خبر خواهد شد؟ همه ما آن جلوه را خواهیم دید.
نکته دیگر این است که در اینجا زنان روسای قوم مصر در آن جلسه جمع شدند و آن فتنه از آنجا آغاز شد. این یک هشداری است که زنان مسئولین ما هم تحت خطر هستند. به همن نسبتی که مسئولیت ایجاد میشود در چشم میآیند، خانواده اینها هم در چشم میآید. همینطور که در این آیه میفرماید اینها زنانی بودند که رؤسای افراد بودند، مردانشان در کار بودند اما این زنان هم با هم ارتباطات داشتند. سعی کنند اگر اینها با هم ارتباط دارند، ارتباطات را بر یک محور الهی قرار بدهند. نه مد و پز و رقابت در مسائل مادی. لذا اگر هر مقداری انسان مقام پیدا میکند باید خودش مراقب خانوادهاش باشد که به همین نسبت در خطر بیشتر قرار میگیرد. اگر بی قدر و اندازه مشغول کار باشد، بعد از داخل میپوکد. لذا امام(ره) و مقام معظم رهبری در عین اینکه در اوج کار هستند، نسبت به رفتار خانواده و بودن با خانواده کاملاً دقت دارند و حساسیت دارند. هرچقدر بخواهیم الگوسازی کنیم، نگاه مردم به خانوادههای مسئولین هست. اگر مسئولی در اشرافیگری باشد این قطعاً به سقوط کشیده میشود. چون اشرافیگری که با قدرت همراه میشود، دیگر دو عامل ساقط کننده انسان میشود. حواسمان باشد زنان اهل مدینه یک الگو هستند که نشان میدهد خدای سبحان خیلی وقتها کارها و شایعات و تخلفات از درون خانههای مسئولین شکل میگیرد.
نکته دیگر اینکه صحنهای که خدا ساخته در نگاه فیلم، در نظر بگیرید درون و بیرون را خدا آنچنان با هم ترسیم کرده که عشق را به ظاهر هم کشانده است. جریان اینکه خانمها دستشان چاقو میگیرند، دست را میبرند، حقیقت درونی که عشق و علاقه است را با دیدن یک جمال از خود بیخود میشود، در نظر بگیرید در این صحنه یوسف عبور میکند، یک جلوه جمالی و بعد خانمها اینجا نشستند، همه طوری مجذوب میشوند که این تشخیص را نمیدهند تا دست بریده میشود. این چهره که بین یک حقیقت درونی و یک حقیقت بیرونی خدا گره زده، گره زدن بین دو صحنه که میتواند در فیلم دیده شود. یک حس درونی را وقتی به بیرون کشاندی و توانستی در بیرون هم تجسم بدهی، در نظام هنر و فیلم این شاهکار است. خدا چقدر صحنه را زیبا جلوه داده است. برای کسی که اهل فیلم باشد میفهمد ارزش هنری این چیست. این از نگاه درونی چطور به بیرون کشیده شده است. کسانی که اهل هنر هستند خوب متوجه میشوند این تصویر چقدر زیباست که توانسته به ظاهر کشیده شود.
نکته دیگر این است که وقتی زلیخا دارد بیان میکند «وَ لَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ ما آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَ وَ لَيَكُوناً مِنَ الصَّاغِرِينَ» (یوسف/32) اگر آنجایی که امر کردم انجام ندهد، نمیگوید: من او را زندان میاندازم. «لَيُسْجَنَنَ» این به زندان افتاده میشود. هیچگاه عاشق محنت معشوق را ابراز نمیکند. هیچ عاشق به معشوق سخن سخت نگفت! زلیخا نمیگوید: من تو را به زندان میاندازم، میگوید: اگر حرف مرا گوش نکرد «لَيُسْجَنَنَ» به زندان افتاده میشود و از تحقیر شدهها قرار میگیرد. نمیگوید: من تحقیرش میکنم. اینها نکتههای ظریفی است. مثلاً خدای سبحان وقتی میخواهد احکام جعل کند، آنجای که حکم سخت است و با میل انسان سازگار نیست، نمیگوید: من این کار را میکنم. میگوید: «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاص» (بقره/178) قصاص بر شما نوشته شد. این نحوه جهل حکم است که اگر محبت در کار است، وقتی میخواهد حکمی را، کار و سختی را ایجاد کند، نمیآید به صراحت به خودش نسبت بدهد. نمیخواهد در این رابطه کدورت ایجاد شود ولی از آن طرف میگوید: «كَتَبَ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» (انعام/12) خدا رحمت را بر شما نوشته است. آنجا که رحمت است میگوید: من نوشتم. این را برای شما حتمی قرار دادم. اینها در زبان ارتباط با خدا و حتی مدیریت یک خانواده، پدر در یک خانواده، در نظام تربیتی که رابطهها براساس محبت شکل بگیرد، آنجایی که سختی است چطور بیان شود. «عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ» (بقره/216) خدا با محنت با کسی برخورد نمیکند حتی اگر سختی در کار است، این سختی حتماً برای او نافع است حتی اگرچه این سختی را صریح نمیگوید که من این را برای تو سخت میکنم. این زبان چقدر عشق را به ما یاد میدهد. با اینکه میگوید: «وَ لَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ ما آمُرُهُ» اگر آنچه من امر کردم انجام ندهد، «لَيُسْجَنَنَ وَ لَيَكُوناً مِنَ الصَّاغِرِينَ» این خیلی زیباست.
نکته بعد آیه 34 سوره یوسف «فَاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ» (یوسف/34) «وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ» (یوسف/33) اگر کید اینها را برنگردانی من به اینها میل پیدا میکنم. در ادامه دارد، «فَاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ» این تعبیر فاستجابَ در چند جای قرآن نسبت به انبیاء آمده است. همین تعبیر نسبت به حضرت زکریا آمده است. وقتی فرزند میخواست، این تعبیرات خیلی زیباست «رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاء» (آلعمران/38) وقتی بلا بر ایوب خیلی شدید شد «مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِين فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَكَشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ» (انبیاء/83 و 84) آن ضر را برداشتیم. در مورد حضرت یونس داریم «لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ» (انبیاء/87 و 88) این سنت ماست. این «فاستجبنا» میآید تا به یوسف(ع) میرسد. یوسف اینجا از خدا خواست «وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ» مثل یونس که در شکم ماهی بود، مثل زکریا که وقتی مریم را با آن لطافت دید، گفت: خدایا میشود با اینکه ما پیر شدیم به ما فرزند بدهی؟ از خدا خواست و خدا اجابت کرد. معلوم میشود اینجا فشار برای یوسف خیلی زیاد بوده است و خدا برایش اجابت کرد. انشاءالله خدا برای همه ما فاستجاب را محقق کند. به خصوص برای حاجت جمعی ما که خداوند این مشکل را تبدیل به آسانی بکند. «فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ» این «هو السمیع العلیم» خیلی زیباست. او سمیع است، میشنود. اینکه کسی برای حاجتمندان گوش شنوا داشته باشد. علیم است، اجابت او مطابق علم است. این سمیع بودن از مسائلی است که اگر دقت نشود مسئولین ما امروز سمیع باید باشند. ببینند درد مردم چیست. اگر در یک فشاری افتاد، خدا سمیع است بعد علیم است. این اسم خدا چقدر آرامبخش است. اگر مسئولین ما گوش شنوا باشند، مردم بدانند که حرفشان را گوش میکنند، اگر اینطور باشد برای مردم تحمل بالا میرود. اگر مردم احساس کنند کسی دردشان را نمیشنود، خیلی تأمل سخت میشود.
گاهی شده مسئولین ما یک شب بیایند در قسمتهای مستضعفنشینتر این را برای خودشان به عنوان یک وظیفه ببینند که برایشان تواضع باشد. بگویند: خدایا ما میخواهیم برای تو تواضع کنیم. اگر این اتفاق بیافتد، خدای سبحان اینها را عزیزتر میکند. تعبیر امام هست که خدمت به عیال الله، خدمت به خداست. اگر مردم را عیال خدا دیدند و شیفته خدمت به آنها شدیم، با محبت دنبال خدمت به مردم باشند، آنوقت مردم از آنها راضی میشوند. تحمل برای مردم آسان میشود. مردم جذبشان میشوند.
شریعتی: تمام آنهایی که در نظام اسلامی مسئول هستند یک مسئولیت مضاعف دارند اینکه به نام دین حکومت میکنند.
حاج آقای عابدینی: بعد از این همه مدت حاکمیت به نام دین تشکیل شد. با توجه به اینکه میخواستند دین را از حاکمیت دور کنند، بگویند: دین از سیاست جداست. تا مردم دین را به عنوان یک رابطه فردی ببینند. تمام انبیاء زحمت کشیدند که بگویند: دین در صحنه زندگی مردم است و همه اینها تک تک میخواهد انسان را به خدا برساند.
شریعتی: یعنی جنس مدیریت مسئولان ما در نظام اسلامی با جنس مسئولیت فلان مدیر اروپایی کاملاً متفاوت است.
حاج آقای عابدینی: مسئولیت در این نظام از جنس انبیاء است. میخواهد در تمام این دنیا قسط برقرار کند تا به سمت خدا حرکت شود. قسط و عدالت ایجاد شود تا مردم به سمت خدا حرکت کنند. عدالت اینقدر در اینجا عظیم است. نه صرف یک رفاه عادی باشد. رفاه ایجاد میشود تا به سمت خدا حرکت شود. سمیع و علیم نشان میدهد گوش شنوا داشتن از جانب کسی که برتر است، مقامی دارد جزء یکی از ضروریات است که خدا خودش را در اینجا خودش را سمیع میداند «إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ».
شریعتی: نکات خیلی خوبی را شنیدیم. امروز صفحه 373 قرآن کریم را تلاوت خواهیم کرد.
«إِنْ هذا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ «137» وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ «138»
فَكَذَّبُوهُ فَأَهْلَكْناهُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ «139» وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ «140»
كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِينَ «141» إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صالِحٌ أَ لا تَتَّقُونَ «142» إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ «143»
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ «144» وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلى رَبِّ الْعالَمِينَ «145»
أَ تُتْرَكُونَ فِي ما هاهُنا آمِنِينَ «146» فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ «147» وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُها هَضِيمٌ «148»
وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً فارِهِينَ «149» فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ «150» وَ لا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ «151»
الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ «152» قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ «153»
ما أَنْتَ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا فَأْتِ بِآيَةٍ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ «154»
قالَ هذِهِ ناقَةٌ لَها شِرْبٌ وَ لَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَعْلُومٍ «155» وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابُ يَوْمٍ عَظِيمٍ «156»
فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِينَ «157» فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ «158»
وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ «159»
ترجمه : اين (دعوت تو يا بتپرستى ما) جز شيوه پيشينيان نيست. وما عذاب نخواهيم شد. پس هود را تكذيب كردند آنگاه ما آنان را هلاك كرديم. البتّه در اين (داستان) بىشك نشانهى بزرگى است، و (لى) اكثر مردم ايمان آورنده نيستند. و همانا پروردگار تو، همان خداوند عزيز و مهربان است. قوم ثمود (نيز) پيامبران را تكذيب كردند. آنگاه كه برادرشان صالح به آنان گفت: آيا (از شرك و انحراف) پروا نمىكنيد؟ من براى شما پيامبرى امين هستم. پس از خداوند پروا كنيد واز من اطاعت نماييد. و من بر اين رسالتم هيچ پاداشى از شما نمىخواهم. پاداش من جز بر پروردگار جهانيان نيست. آيا (فكر مىكنيد) شما در آنچه در اين دنيا داريد، در أمن وامان رها خواهيد شد؟ در باغها و چشمهها. و كشتزارها و نخلهايى كه شكوفهاش لطيف و بر هم نشسته است. (و هيچ مسئوليّت و بازگشتى نخواهيد داشت؟) و شما (ماهرانه) از كوهها خانههايى براى خوشگذرانى مىتراشيد. پس، از خدا پروا كنيد و مرا پيروى نماييد. واز اسرافكاران فرمان نبريد. آنان كه در زمين فساد مىكنند و اهل اصلاح نيستند. (قوم ثمود به جاى ايمان آوردن به صالح) گفتند: همانا تو از سحر شدگانى. تو جز بشرى مثل ما نيستى. پس اگر از راستگويانى، نشانه (و معجزه) اى بياور. صالح (در پاسخ معجزهخواهى مردم) گفت: اين ماده شترى است (كه با ارادهى خداوند، از درون كوه خارج شد). براى اوست سهمى از آب (يك روز) و براى شما روز ديگرى معيّن شده است. و به آن آسيبى نرسانيد كه عذاب روز سهمگين، شما را فرا مىگيرد. پس ناقه را كشتند، سپس از كردهى خود پشيمان شدند. پس آنان را عذاب فرا گرفت. همانا در اين (ماجرا) قطعاً نشانه و درس عبرتى است، و (لى) اكثر آنان ايمان آورنده نيستند. و البتّه پروردگار تو بى شك همان تواناى مهربان است.
شریعتی: اشاره قرآنی را بفرمایید و بعد انشاءالله قرار هست در این هفته از یک فقیه بزرگ، محقق ثالث حضرت آیت الله وحید بهبهانی یاد کنیم.
حاج آقای عابدینی: در آیه 151 و 152 میفرماید: «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ، وَ لا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ» این عدم اطاعت از مسرف، مسرف کیست؟ کسی که از حد تعادل خارج میشود. دارد خدا به ما امر میکند که تمام این مشکلات از اسراف نشأت میگیرد. اسراف فقط در غذا نیست. این هم یک مورد است. اسراف در تمام مراتب را شامل میشود. در اخلاق هست، در اعتقاد هست، در اعمال هست. اگر کسی در هر جایی اسراف کند، یک کسی در خوراک اسراف کند، دیگری در اخلاق اسراف میکند، «وَ لا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ» هیچگاه از مسرف اطاعت نکنید. مسرف وجودش عدالت ندارد. لذا عادل قابل اطاعت است. «الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ» منتهی فکر نکنید حتماً باید یک کسی خیلی بزرگ باشد، اسرافش هم چند هزار میلیارد تومانی باشد تا این مسرف شود، اما یک کسی که صد تومان را هم به اسراف خرج میکند، شامل این آیه میشود. حواسمان باشد که اسراف بسیار خطرناک است.
حضرت آیت الله وحید بهبهانی اصولی بزرگ، مجدد شیعه در نظام اجتهاد، این بزرگوار هم در نظام علمی عظیم بود، هم در زندگی و زهد و ساده زیستی در نهایت عظمت بود. هم در خدمت به مردم بسیار عظیم بود به طوری که ایشان نماز و روزه استیجاری میگرفت، آن پولی که از این راه به دست میآورد خرج مردم و فقرا میکرد. اینها درس است، تکلیف گرا بود. میرزای قمی، مرحوم کلباسی اینها هرکدام یکی از شاگردانش بودند. در اواخر عمر لمعه درس میداد. شرح لمعه کتابی است که در اولین کتاب فقهی است که یک طلبه میخواند. برای تکلیف به بهبهان رفت، دید آنجا یک مقدار اخباری گری رایج شده است. از بهبهان به کربلا رفت، اخباریگری در مقابل عقلانیت بود. به حدی نسبت به عقلانیت قوی بود که اجتهاد شیعه را تقویت کرد به طوری که از اذان مغرب تا صبح سر پا ایستاده بودند و با بعضی بزرگان بحث میکردند. وقتی جلسه درس مرحوم صاحب حدائق رفت گفت: میخواهم سه روز شاگردانت را در اختیار من قرار بدهید که من هم حرفهایم را بزنم. صاحب حدائق هم این کار را کرد. بعد از سه روز دو سوم شاگردان ایشان را به سمت مکتب اجتهادی برگرداند.
شریعتی: دعا بفرمایید و آمین بگوییم.
حاج آقای عابدینی: از خدای سبحان میخواهیم که این مشکلات اخیر مملکت ما را به عزتش و با در هم کوبیدن استکبار جهانی، صهیونیست جنایتکار و وهابیت عربستان، همچنین کسانی که در داخل ضربه میزنند عالماً و عامداً، انشاءالله خدای سبحان اینها را با عظمت و عزت خودش اگر قابل هدایت نیستند، نیست و نابود بگرداند. اگر قابل هدایت هستند آنها را هدایت کند که بدانند چه فسادی دارند ایجاد میکنند. انشاءالله خدا ما را از شر فعل بدمان در امان نگه دارد.
شریعتی:
یوسف فروختن به زر ناب هم خطاست *** نفرین اگر تو را به تمام جهان دهم
السلام علیک یا رسول الله!
هدایت شده از برنامه تلویزیونی سمت خدا
97-4-16-حجت الاسلام عابدینی.mp3
12.43M
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا
👤 #حجت_الاسلام_عابدینی
📚 با موضوع سیره ی تربیتی حضرت یوسف علیه السلام در قرآن کریم - آیات ۳۲ و ۳۳ سوره یوسف
🗓 شنبه شانزدهم تیر ماه
🗂 حجم : ۱۱.۸ مگابایت
💠 @samtekhoda3
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه : شرح حدیثی گرانمایه از امام صادق (علیهالسلام)
كارشناس : حجت الاسلام والمسلمين بهشتی
تاريخ پخش : 17- 04-97
بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
شریعتی: به نام او که در طلوع نگاهش قامتم قد میکشد به دو رکعت صلاة عشق، سلام میکنم به همهی دوستان عزیزم، بینندههای خوب و شنوندههای نازنینمان، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. انشاءالله در این گرمای تیرماه دل و جانتان هم گرم باشد به نور اهلبیت(ع) و به محبت آنها. انشاءالله لحظاتی که در کنار هم هستیم مفید و پربار باشد. حاج آقای بهشتی سلام علیکم خیلی خوش آمدید.
حاج آقای بهشتی: سلام علیکم و رحمة الله. خدمت بینندگان و شنوندگان خوب و عزیز این برنامه سلام میکنم. انشاءالله خداوند این گفتگوهای ما را موجب خیر و رشد و نور و به دور از هرگونه اشتباه و خطا و آفت و آسیب قرار بدهد. به روان تابناک امام صادق(ع) صلواتی بفرستید.
شریعتی: امب شب شهادت صادق آل محمد، امام صادق عزیز هست و انشاءالله همه ما مشمول شفاعت حضرت شویم و در مکتب متعالی حضرت صادق همه ما شاگردان خوبی باشیم و زانوی ادب بزنیم و کلی مطلب یاد بگیریم. امروز برای ما چه آوردهاید؟
حاج آقای بهشتی: من نگاه کردم امام صادق (ع) وقتی با اجتماعات شیعه روبرو میشدند خیلی مشتاق این بودند که با احادیث امام آشنا شوند. یک حدیث آوردم. تقاضا میکنم تا پایان این حدیث که یک حدیث 25 قسمتی است همراه ما باشند. بسم الله الرحمن الرحیم، موضوع حدیث این است که ما در دنیا دنبال چه چیزی هستیم؟ اولاً روشن کنیم. از خیلیها میپرسند: در دنیا دنبال چه چیزی هستید؟ تردید و تحیّر دارد و نمیداند یا جواب روشنی ندارد. یا جواب روشن دارد، میخواهم پهلوان شوم. دانشگاه بروم. تاجر شوم ولی راه رسیدنش را نمیداند. امام(ع) تجربه زندگی خودش را در این حدیث برای ما تعریف کرده است. من در زندگی دنبال این بیست و چند چیز بودم و راههای رسیدنش را پیدا کردم. یک قلههایی را امام پیش روی خودش در نظر گرفته و روشهای رسیدن به آن را پیدا کرده است. یک تجربه فوق العاده زیبا است. ابتدا منبع حدیث را بگویم. اولین بار این حدیث را در کتاب گرانقدری دیدم که بعضی گفتند بهترین کتاب در زندگی امام صادق این کتاب است. «الامام الصادق و المذاهب الاربعه» نویسنده دانشمند بزرگی به نام اسد حیدر است که اخیراً در همین سال گذشته به زبان فارسی ترجمه شده و در دانشگاه ادیان قم رونمایی شده است. توصیه میکنم کسانی که حوصله کتاب خواندن دارند، به این کتاب مراجعه کنند. این کتاب از کتاب مستدرک الوسائل، جلد دوازده، صفحه 172 گرفته شده است. آن کتاب از کتابی به نام مجموعه شهید اول، شهید اول احادیثی داشته که منبعه حدیث آنجا هست.
1- «طَلَبْتُ الْجَنَّةَ فَوَجَدْتُهَا فِي السَّخَاءِ» من در زندگی دنبال بهشت بودم، راهش را در سخاوت پیدا کردم. بخشندگی از صفات خداست. به هر اندازه در ما باشد، شبیه خدا میشویم. یک بخشندهای در عرب شهرت دارد، حاتم طاعی! دخترش در جنگ جزء اسرا بود. امیرالمؤمنین آمد از اسرا بازدیدی کند، این دختر به حضرت علی(ع) گفت: من دختر حاتم طاعی هستم. به احترام پدرم مرا آزاد کنید. امیرالمؤمنین(ع) خوشش آمد و فرمود: فردا پیامبر دیدن شما میآید. این منطقی پشتش هست. همین خواهش را از پیغمبر بکن. فردای آن روز پیامبر آمدند از اسرا بازدید کنند، به آن دختر رسیدند. او همین مطلب را گفت، پیغمبر فرمود: در اولین فرصت، دین ما دینی است که انسانها را به بخشندگی و سخاوت تشویق میکند. حتی پدر تو قبل از اسلام بوده ولی در دین ما ارجمند است. حضرت فرمود: باید صبر کنی یک کاروان مطمئن بیاید، توشه سفر به او دادند و آن دختر را به سلامت و امنیت رساندند. این نشان میدهد بخشندگی صفت فوق العاده قشنگی است. در قرآن هم کسانی مورد توجه خدا قرار گرفتند که چیزی را بخشیدند. مالشان، جانشان، فرزندشان، آنهایی که بهشت میخواهند، خدا شهید بهشتی را رحمت کند. این جمله بر دلها حک شده است «بهشت را به بهاء میدهند نه به بهانه» این بند اول، دنبال بهشت بودم و راهش را پیدا کردم.
2- «طَلَبْتُ الْعَافِيَةَ فَوَجَدْتُهَا فِي الْعُزْلَة» دنبال آسایش بودم، دیدم راهش در خلوت گزینی است. دین اسلام یک دین اجتماعی است. نماز جماعت، نماز جمعه، حج، عبادت سالانه، مشورت، ولی در عین حال یک عبادت دیگری هم به نام اعتکاف داریم که یک نوع خلوت گزینی هست. از جامعه جدا شو برو در خلوت خودت گذشته را مرور کن. برای آینده فکر کن. این را مسلمانها نیاز دارند. در طی سال حضرت امام(ره) ماه رمضان ملاقاتهایش را قطع میکرد. با اینکه به نظام اعتقاد داشت، کارها را ضرورت میدانست ولی برای خودش هم یک سهمی قائل بود که باید در این یک ماهه خلوت کنم. گوشه نشینی به معنای اینکه از فعالیتهای اجتماعی جدا شویم، نه. یک نوع خلوتی باید برای خودمان داشته باشیم شبیه همین اعتکاف، رهبانیت نه! پیغمبر فرمود: رهبانیت من جهاد است.
3- «طَلَبْتُ ثِقْلَ الْمِيزَانِ» در چند جای قرآن میخوانیم که روز قیامت ترازویی خواهد بود و عملکرد ما وزن میشود. «فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ، فَهُوَ فِي عِيشَةٍ راضِيَة» (قارعه/6و7) آن کسی که عملکرد خوبش سنگین باشد در شادمانی و رضایت به سر میبرد. «وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ، فَأُمُّهُ هاوِيَة» (قارعه/8و9) آن کسی که عملکرد کارهای خوبش سبک و ناچیز است، «فَأُمُّهُ هاوِيَة، وَ ما أَدْراكَ ما هِيَهْ» (قارعه/10) تو چه میدانی هاویه چیست؟ «نارٌ حامِيَةٌ» سؤال: امام میفرماید: روز قیامت دنبال این بودم که ترازوی من سنگین باشد. راهش را پیدا کردم. «فَوَجَدْتُهُ فِي شَهَادَةِ أَنْ لا إِلَهَ إِلا للَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه» از جمله احادیثی که زیاد از استاد عزیزم جناب آقای فرحزاد میشنویم، ذکر صلوات است. ذکر صلوات با لا اله الا الله در کفه ترازوی اعمال در قیامت برابری میکند. توجه به یکتایی خدا و توجه به فرستاده خداست، اینها مهمترین چیزهایی هستند که اگر ما توجه کنیم، یکتاپرستی و اطاعت از فرستاده خدا. اینها ترازوی اعمال ما را سنگین میکند. شبیه همین حدیث برای «لا اله الا الله» است.
4- «طَلَبْتُ السُّرْعَةَ فِي الدُّخُولِ إِلَي الْجَنَّةِ» روز قیامت یک روزی طولانی است. قرآن میفرماید: پنجاه هزار سال، بعضی خیلی معطل میشوند. پنجاه ایستگاه دارد. ایستگاه برای نماز، ایستگاه برای حق الناس، ایستگاه برای زکات، ایستگاه برای اخلاق، ایستگاه برای چه، حتی حدیث داریم بعضیها وارد بهشت میشوند دوستش که او هم فرد صالحی است پس از بیست هزار سال وارد بهشت میشود. عمرهای طولانی ما نود سال و صد سال هستند که نهصد سال اضافه کنیم هزار سال میشود. خیلی خطرناک است، روزی است که خدا میخواهد عملکرد ما را ریز به ریز مورد محاسبه قرار بدهد در حضور دیگران، دیگران هم تماشا میکنند که ما در این عمر شصت سال، هفتاد سال. امام دنبال این است که سریع به بهشت برود غیر از اصل بهشت،«طَلَبْتُ السُّرْعَةَ فِي الدُّخُولِ إِلَي الْجَنَّةِ» راهش چیست؟ «فَوَجَدْتُهَا فِي الْعَمَلِ لِلَّهِ تَعَالَي» اخلاص است. این حرف را برای خدا بزنم. این نماز را برای خدا بخوانم. برای کمک به فقیر هیچ انگیزهای غیر از خدا نباشد. هرچه کارهای ما صافتر و زلالتر باشد، سرعت رفتن ما به بهشت بیشتر میشود. معطلیها برای این است که این کارهایی که کردی چه انگیزهای داشتی؟ تا برویم آنجا ثابت کنیم، چون شاهدهای قیامت خدا و پیغمبر هستند، امام زمان شاهد است، اعضاء و جوارح ما شاهدها هستند، زمین و زمان، در آن دادگاه پاسخ گفتن خیلی دشوار است. اخلاص، یعنی کار خوبی که انجام میدهیم تمرین کنیم «فقط خدا». برای خوشایند دیگران، از ترس این و آن نباشد. چیزی قاطی نکنیم. ناخالصی نداشته باشد. خدا همان خالص و ناب را میپسندد.
5- «طَلَبْتُ حُبَّ الْمَوْتِ» در زندگی دنبال این بود که عاشق مرگ باشم. چون از دیدگاه ادیان آسمانی این جهان یک قطعه کوچکی است. یک جهان بزرگتری در پیش است. رفتن به آنجا را نباید زشت بدانیم. پیغمبر اینطور مصال زده، مرگ مثل باز شدن درب قفس و پر کشیدن پرنده در فضای باز است. مرگ مثل بیرون آوردن لباسهای کثیف و شست و شوی تن و پوشیدن لباسهای فاخر است. رهبران ما اشتیاق داشتند، اشتیاق تمرین لازم دارد. چون همه ما از مرگ میترسیم. شخصی از پیغمبر پرسید: چرا از مرگ میترسم؟ فرمود: «أ لک مالٌ» دلبسته پولی هستی؟ راه اینکه مرگ را دوست بداری این است. «فِي تَقْدِيمِ الْمَالِ وَجْهِ اللَّه» پولهایت را در راه خدا بدهی، ترس تو از مرگ میریزد. پول را بدهیم، یعنی برای آنجا ذخیره کنیم. مثل کسی که در تهران مستأجر است و در لواسان یک باغ دارد. تا میگویند: لواسان برویم؟ سه شماره میرود. ترسی ندارد. میداند یک جایی مورد پسند خودش آنجا آماده کرده است. آنهایی که توانایی و دارایی دارند توجه کنند، موسم سختی است. دشمن از بیرون، بعضی هم از درون. آنهایی که میخواهند از مرگ نترسند، این مال را در راه خدا بدهند.
آقای قرائتی مثال میزنند، وقتی دست ما زخم میشود کف دست یا روی دست را چسب میزنیم. بعد از اینکه خوب شد چسب را میکنیم. کف دست باشد راحت کنده میشود. روی دست چون مو دارد درد دارد. این موها همان دلبستگیهاست. چه کسانی جان کندنشان سخت است؟ آنهایی که دلبستگی دارند. اموالی را گذاشته و نمیتواند دل بکند. این مال را در راه خدا بدهد.
6- «طَلَبْتُ حَلاوَةَ الْعِبَادَةِ» در زندگی دنبال شیرینی عبادت بودم. ما خیلی عبادت میکنیم، گاهی میگوید: کیف نکردم. به دلم ننشست. یک وقتی اصفهان صحبت میکردم در مورد نماز یک جوان اصفهانی گفت: حاج آقا شیرینی نماز چطور است؟ مثل شکر است؟ مثل عسل است؟ مثل گز است؟ من شروع به گریه کردم. گفت: اهانتی کردم؟ گفتم: بخدا نچشیدم! کسی که خودش آن شیرینی را نچشیده چطور میتواند توضیح بدهد؟ میفرماید: در زندگی نه دنبال عبادت، دنبال شیرینی عبادت بودم. امام زین العابدین از خدا میخواهد «الهی اذقنی حلاوة مناجاتک، حلاوة عبادتک، حلاوة ذکرک» یک شیرینی در آن وجود دارد، آن را به من بده.
یک کسی از امام حسن مجتبی(ع) پرسید: مدتی است موفق به نماز شب نمیشوم. گاهی نماز شب میخوانم کیف نمیکنم. فرمود: روز گناه میکنی. تنبیه تو این است آن لذت و شیرینی را ترک کنی؟ «فَوَجَدْتُهَا فِي تَرْكِ الْمَعْصِيَة» اگر کسی میخواهد شیرینی عبادت را بچشد باید گناه را کنار بگذارد. مزدش این است که خدا آن شیرینی را به کام او میچشاند.
7- «طَلَبْتُ رِقَّةَ الْقَلْبِ» بعضی از دلها سنگ است، بعضی دلها نازک است. اصل شخصیت ما دل است. تمرکز بخواهیم پیدا کنیم، شخصیت انسان در قلب متمرکز میشود. یک جوانی را دیدم گفت: من برای خودم برنامه بیست ساله نوشتم. تا بیست سال آینده از نظر درآمد، تحصیل، از نظر خانواده کجا هست؟ این خیلی خوب است. این در راستای این حدیث است. بیاییم فکر کنیم در زندگی دنبال چه هستیم؟ برای رسیدنش راهکار تعریف کنیم. من میخواهم در پنج سال آینده به این نقطه برسم. از این روشها میخواهم برسم. امام میفرماید: در زندگی دنبال این بودم که دلم نازک باشد، تا زندگی بیچارهای را شنیدم، اشکم جاری شود و دلم بشکند. سنگدل نباشم. گاهی ما نسبت به حوادث خارج از ایران بی تفاوت هستیم. مشکلی در ما وجود دارد. راهش چیست؟ «فَوَجَدْتُهَا فِي الْجُوعِ وَ الْعَطَش» یکوقتی گرسنگی را تجربه کنیم. تشنگی را تجربه کنیم. این راهی است که امام معصوم به ما یاد میدهد. در ماه رمضان دلهای ما رقیق میشود و شیرین ترین لحظه هم لحظه افطار است که به اوج تشنگی و گرسنگی میرسیم. به ما فرمودند: آنهایی که سلامت هستند حداقل ماهی سه روز، اول و وسط و آخر ماه را روزه بگیرند. یا بعضی موفق میشوند دوشنبهها و پنجشنبهها روزه میگیرند.
8- «طَلَبْتُ نُورَ الْقَلْبِ» بعضی قلبها تاریک هستند، بعضی روشن هستند. نور قلب را از کجا پیدا کردم؟ «فَوَجَدْتُهُ فِي التَّفَكُّرِ وَ الْبُكَاءِ» یکی فکر کردن و یکی گریه کردن. اینها دل را نورانی میکند. این سرمایهای که خدا به من داد، جوانی و سلامتی که به من داد. دارایی که به من داد. امشب اگر بمیرم آن دو بازجو بیایند چطور جواب خواهم داد؟ آینده میخواهم چه کار کنم؟ این تفکر، در هستی، در گذشته، در آینده، در امکاناتی که خدا در وجود من قرار داده دل را نورانی میکند. گریه کردن هم امیرالمؤمنین میفرماید: چشم خشک ریشه در دل سفت دارد. دل اگر نازک باشد، اشک جاری میشود. وقتی نگاه میکنم و هرچه فشار میآورم اشک نمیآید. سرچشمهها خشکیده است. چه کنیم؟ باید گناه را پاک کنیم. گناه مانع جاری شدن اشک میشود. اینطور نیست که شب شهادت ما این حدیث را بشنویم و با آن خداحافظی کنیم. یک جایی نصب کنیم و تکرار و مرور کنیم.
9- «طَلَبْتُ الْجَوَازَ عَلَي الصِّرَاطِ» همه ما شنیدیم که در روز قیامت پایان صحرای محشر جهنم است. زندان هفت طبقه خدا از منهای یک به سمت پایین شروع میشود، هر طبقهای پایینتر برای مجرمانی با جرم سنگینتر است. همه آتش است. آتش زرد و سرخ و سیاه! روی جهنم یک پلی هست که همه باید از این پل گذر کنند. هرکس توانست کذر کند آن طرف جهنم بهشت است. امام می فرماید: دنبال این بودم از آن پل عبور کنم. راهش را پیدا کردم. «فَوَجَدْتُهُ فِي الصَّدَقَة» راهش صدقه دادن است. صدقه یعنی کمکی که صادقانه انجام بدهیم. در این حدیث 25 قسمتی، پنج شش مورد مسائل مالی است. کسی که خوشبختی با دوام میخواهد باید اینجا سرمایهگذاری کند و اینجا باید گذشت کند. همیشه باید دست به جیب باشد. حتی حدیث داریم کسی که تنگدست شده صدقه بدهد. آنهایی که میگویند: یک دعایی به ما یاد بده رزق ما زیاد شود، امام سفارش به صدقه کردند. از آن پلی که به باریکی مو و تیزی شمشیر است. هرکس میخواهد گذر کند امام این تجربه را فرمودند.
10- «طَلَبْتُ نُورَ الْوَجْهِ» دنبال این بودم که صورتم نورانی باشد. بعضی به شوخی میگویند: فلانی صورتش نورانی است، بپرسیم چه شامپویی زده است؟ چه صابونی زده است؟ یک نورانیتی است که گاهی ما هم نمیتوانیم توصیف کنیم ولی این حقیقت وجود دارد. امام فرمود: راهش را در نماز شب خواندن یافتم. «فَوَجَدْتُهُ فِي صَلاةِ اللَّيْل» اگر کسی هم نمیتواند هفتهای یکبار، ماهی یکبار بخواند. یک کم تجربه کنیم. حرف زدن با خدا، قرآن خواندن در دل شب، راز و نیاز و دعاهایی که به ما یاد دادند. علامه طباطبایی میفرماید: بیشترین قسم قرآن به ساعت آخر شب است. یعنی خدا به روز قسم خورده، به شب قسم خورده، به صبح قسم خورده است. به چاشت قسم خورده، به عصر قسم خورده اما از نظر تعداد بیشترین آن قسم به سحر است. «وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِ» (فجر/4) یعنی همان سحر!
11- «طَلَبْتُ فَضْلَ الْجِهَادِ» جمگ همیشه نیست و گاهی پیش میآید. ولی فضیلت جهاد خیلی زیاد است. در زندگی دنبال این بودم این فضیلت جهاد و پاداش جهاد در زندگی من بیاید. راهش را پیدا کردم. «فَوَجَدْتُهُ فِي الْكَسْبِ لِلْعِيَال» دیدم «الْكَادُّ عَلَي عِيَالِهِ كَالْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» (كافي، ج 5، ص 88) کارگری که کارخانه میرود، کارمندی که اداره میرود، کاسبی که بازار میرود. دانشجویی که درس میخواند، استادی که درس میدهد، اینطور نگاه کند که کار من برای اداره خانواده جهاد است. پیغمبر فرمود، امام صادق فرمود: این شغل پیدا میکند، انگیزه پیدا میکند، خستگی ناپذیر میشود. چقدر خدا این نظام خانواده را دوست دارد. کسانی که زحمت میکشند درآمدی کسب کنند و این خانواده در راحتی به سر ببرند. این ثواب جهاد دارد.
12- «طَلَبْتُ حُبَّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» در زندگی دنبال عشق به خدا بودم، یک عشق واقعی، حرفش را بزنم و در دلم نباشد نه، محبت واقعی «فَوَجَدْتُهُ فِي بُغْضِ أَهْلِ الْمَعَاصِي» ما دو طرف داریم، رحمان، شیطان. شیطان توصیه به معصیت و گناه میکند، رحمان توصیه به اطاعت و عبادت میکند. هرکس عشق به خدا را میخواهد باید با اهل معصیت، با ظالم و جابر در بیافتد. نمیشود با کسی رفقی شد که شرابخور است. با کسی رفیق شوم که اختلاس میکند و ظلم میکند. معصیتهای بزرگ مثل اسکبار جهانی یا معصیتهای کوچک، امر به معروف کنم، نهی از منکر کنم. نمیشود ما با هم زندگی میکنیم، هیچ عکسالعملی هم نشان نمیدهیم. اگر عشق به خدا را میخواهی باید با اهل معاصی از نظر قلبی قطع رابطه کنی.
13- «طَلَبْتُ الرِّئَاسَةَ» امام میفرماید: در زندگی به دنبال ریاست بودم. ما از مردم بپرسیم ریاست خوب است یا بد است؟ میگوید: حاج آقا این ریاست دردسر دارد، قدرت طلبی و مال دوستی و پارتی بازی و رانت، در ریاست فساد زیاد هست. امام میفرماید: در زندگی به ریاست به عنوان هدف نگاه میکردم که رئیس باشم. دیدم راهش در خیرخواهی برای مردم است. یک ریاستی که دو سال نه، چهار سال نه، یک عمر حتی بعد از اینکه ما از دنیا رفتیم، مهرش در دلها هست. ریاست واقعی این است که خیرخواه مردم باشیم، برای مردم بسوزیم. این ریاست است که هرگز محو نمیشود.
14- «طَلَبْتُ فَرَاغَ الْقَلْبِ» قلب دائم مشغول است، مشغول این و آن، الآن هم موبایلها آمده، اطلاعات و دانستنیها، خیلی شلوغ است و شلوغیهای بی فایده است. دنبال راحتی فکر و ذهنم بودم. پیدا کردم «فَوَجَدْتُهُ فِي قِلَّةِ الْمَال» دیدم راهش در این است که مالم را کم کنم. اینهایی که دارم در راه خدا بدهم و مشغولیت من کم شود. در خیابان در ترافیک سخت بودیم، یک ماشین آن طرفتر یک سرنشین بیشتر نداشت. رانندگی میکرد و مشغول دعوا کردن بود. ما با حاج آقای قرائتی بودیم، کنجکاو شدیم که این طرف با چه کسی دعوا میکند. دیدیم پشت تلفن با یک نفر درگیری است و روی فرمان میکوبید. آقای قرائتی فرمود: قدیم روی فرمان سوار الاغ میشد زندگی راحت داشت، الآن سوار ماشین شاسی بلند شده و موبایل هم دارد و آسایش ندارد. این فراغت قلب بخشی بخاطر گستردگی زندگی و مشغولیتهای بیجا است.
15- «طَلَبْتُ عَزَائِمَ الامُورِ» دنبال این بودم به دست من یک کار مهمی صورت بگیرد. پیامبران اولوالعزم یعنی پیامبرانی که کارستان کردند. شریعتشان جهانی با وسعت بزرگ بود. اولوالعزم یعنی صاحبان ارادههای بزرگ، امام میفرماید: در زندگی دنبال این بودم یک کار بزرگی بکنم. فیلم سازی میگوید: دنبال این بودم یک فیلم ماندگار درست کنم. «فَوَجَدْتُهَا فِي الصَّبْرِ» راهش را در صبر یافتم. هیچ کار بزرگی در تاریخ رخ نداده مگر در سایه استقامت. کارآفرینان با مبلغ کم، در جای کوچک، با امکانات کم هستند ولی استقامت دارند. محققانی که پژوهشهای بزرگ انجام دادند همه اینها در سایه صبر است. یکی از دوستان من که در حوزه انرژی اتمی کار میکند میگفت: یک مادهای بود، در تحریم بودیم هرچه تلاش کردیم خودمان بسازیم، دیدیم نمیتوانیم. آخر گفتیم: صبر میکنیم تا از خارج وارد شود. یکی از دوستان گفت: برادرها بیاییم عهد ببندیم که تا این ماده را نساختیم دست برنداریم. ایشان گفت: سیصد بار آزمایش کردیم تا به نتیجه برسیم. صبر و استقامت کلید موفقیت در کارهای بزرگ است.
16- «طَلَبْتُ الشَّرَفَ» در زندگی دنبال این بودم که شرافت پیدا کنم، «فَوَجَدْتُهُ فِي الْعِلْم» انسانی شریف است که عالم است. مقام معظم رهبری میفرمایند: قدرت در سایه علم است. آقای ولایتی در کتاب «پویایی تمدن اسلام و ایران» گفته از بس اسلام سفارش به طلب علم کرد، مسلمانها در دویست سال اول همه علوم جهان را فرا گرفتند. بعد استاد شدند. مسلمانها اگر شرف میخواهند، میخواهند دستشان جلوی دیگران دراز نباشد، اسیر این و آن نباشند، باید علم بیاموزند. شیخ مفید میگوید: کسی گمان نکند چهار هزار یعنی زیاد، امام صادق (ع) چهار هزار شاگرد داشتند در رشتههای مختلف، علوم زمینی، علوم آسمانی، تفسیر قرآن، فقه و فیزیک و شیمی و خاک شناسی، این علم را مسلمانها باید کمر ببندند. یعنی تنبلیهای گذشته را جبران کنند. اگر ان کار را کردند، این بار دیگران میآیند و آن شرافت به دست میآید.
17- «طَلَبْتُ الْعِبَادَةَ» در زندگی دنبال عبادت بودم، «فَوَجَدْتُهَا فِي الْوَرَعِ» دیدم بهترین عبادت فاصله گرفتن از گناه است. پرهیزگاری است. گناه نکن، این بهترین نماز است. خودش یک نوع اطاعت است. فرمانهای خدا دو جور است، امر و نهی. دشوارترین آن فاصله گرفتن از نهی است. چون ما آدمها مقاومت میکنیم، کسی به ما بکن و نکن میگوید، اینجاست که باید پا روی خود گذاشت.
18- «طَلَبْتُ الرَّاحَةَ» دنبال آسایش و راحتی بودم، دیدم در سادگی است. راحتی در سادگی است. ازدواج ساده، پذیرایی ساده، لباس ساده، خانه ساده، بیشتر افراد متأسفانه به سمت تجملات میروند. چشم و هم چشمی. یک کسی نزدیک خانه ما بود. یک جوانی یک شب مسجد آمد، من در مورد سادگی صحبت میکردم. گفت: ای کاش قبل از اینکه من داماد شده بودم این حرفها را شنیده بودم. من سه شیفت کار میکنم تا قسطهای عروسیام را بدهم. چه لزومی داشت با قرض مراسم بگیرید؟ در خانه مراسم میگرفتید. به جای شام عصرانه میدادید. اگر هست بسم الله، اگر نیست اصل ازدواج را برقرار کنید.