هدایت شده از برنامه تلویزیونی سمت خدا
97-4-27-حجت الاسلام قرائتی.mp3
12.5M
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا
👤 #حجت_الاسلام_قرائتی
📚 با موضوع : وظیفه همگانی در برابر مسائل روز جامعه
🗓 چهارشنبه بیست و هفتم تیر ماه
🗂 حجم : ۱۱.۹ مگابایت
💠 @samtekhoda3
برنامه سمت خدا
کارشناس : حجت الاسلام والمسلمین عالی
موضوع برنامه : احتضار
تاریخ پخش : 28-04-97 (بازپخش 19-04-90)
از باغ می برند چراغانیت کنند تا کاج جشن های زمستانیت کنند، پوشانده اند صبح تو را ابرهای تار تنها به این بهانه که بارانی ات کنند، ای گل گمان نکن به شب جشن می روی شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند، یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند این بار می برند که زندانی ات کنند، یک نقطه بیش بین فرق رحیم و رجیم نیست از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند، آب طلب نکرده همیشه مراد نیست گاهی بهانه ای است که قربانی ات کنند
سوال – گفتید که بر بالین فرد محتضر دعای عدیله خوانده شود. دعای عدیله حاوی چه مضامینی است؟
پاسخ – این دعا توصیه شده که وقتی فرد در صحت و سلامتی است خوانده بشود و فرد یک دوره با خلوص اعتقاداتش را مرور بکند و این دعا را بعنوان امانت به خدا بسپارد که در هنگام سختی پروردگار آنرا به او برگرداند. همچنین خواند این دعا را بر بالین محتضر سفارش شده است که بخوانید بخصوص اگر شخص محتضر هم بتواند آنرا بخواند و دنبال بکند. این دعا در مفاتیح قبل از دعای جوشن کبیر است. کلمه ی عدیله به معنی عدول از حق به باطل است. برای اینکه چنین اتفاقی رخ ندهد این دعا خوانده می شود. یعنی این دعا مانع ازعدول به سمت باطل بشود. این دعا با شهادت به وحدانیت خدا آغاز می شود. خود خدا به وحدانیت خودش شهادت می دهد و خدا شهادت می دهد که معبودی جز خودش نیست و صاحبان خرد و علم و کسانی که با معرفت هستند. دین مقبول نزد خدا اسلام است. اقرار می کنیم به اینکه خدایا من بنده ای هستم که در مقابل الطاف بیکران تو مقصر هستم و کوتاهی کرده ام. من هم به وحدانیت خدا شهادت می دهم همانطور که ملائکه شهادت دادند. خدایی که دارای کرم واحسان است. صفات خدا را می شماریم تا آخر. خدایی که رحمتش بر غضبش پیشی گرفته است. مگر ما کاری بکنیم که غضب خدا را به دنبال داشته باشیم. خدا در ابتدا با غضب شروع نمی کند. صفت اصلی خدا رحمت است و غضب خدا به تبع اعمال صورت می گیرد که آن هم برای تادیب است نه برای انتقامجویی. هرکسی که طالب خدا باشد او را از دست نمی دهد و این طور نیست که نتواند به آن برسد. خدایی که موانع تکلیف را برطرف کرد و راه را برای همه مساوی قرار داد و راه را آسان کرد تا همه تکالیف الهی را انجام بدهند و راه ترک حرام را آسان کرد و گمان نکنیم که این راه سخت است و نمی شود. تکلیفی که خدا خواسته حتما شدنی است. تکلیفی را خدا نفرستاد مگر اینکه قبلا طاقت و توانش را در انسان ایجاد کرده است. چیزی که انسان طاقت و توانش را ندارد خدا از او نمی خواهد. بعد در این دعا به بعثت انبیاء اشاره می کند. انبیاء و اولیاءالهی را فرستاد تا عدل الهی را محقق بکنند و نعمت های خدا را برای بندگان اظهار بکنند. ما را از امت پیامبر قرار داد از بهترین امت و جانشینان پیامبر. ایمان به پیامبر اکرم و قرآن داریم که بر او نازل شده است. ایمان به وصی او که در روز غدیر پیامبر او را نصب کرد داریم. پیامبر اشاره کرد که این علی وصی و جانشین من است. بعد یکی یکی ائمه را اسم می برد تا امام زمان که ما انتظارش را می کشیم. با بودن او دنیا برقرار است به برکت او هست که آسمان و زمین روزی می خورند.بواسطه ی او هست که زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد پس از اینکه زمین از طلم و جور پر شده باشد. کلام شان بر من حجت است و تبعیت از آنها بر من واجب است. دوست آنها لازم و حتمی است. پیروی از آنها نجات بخش است و مخالفت با آنها هلاک کننده است. سوال قبر حق است برانگیخته شدن از قبور حق است. بعد یک دوره اعتقادات مرور می شود. مردم توجه کنند که همه ی دعاها و از جمله این دعا را با توجه بخوانند. ما نباید فقط این دعا را قرائت بکنیم بلکه باید به مضامین آن توجه بکنیم. من این اعتقاداتم را به ودیعه گذاشته ام و تو بهترین امانتدار هستی. خودت به ما امر کردی که امانت را برگردانیم. در هنگام مرگ این اعتقادات را به من برگردان. مرحوم حائری می گفتند که در کنار آیت الله حجت که از مراجع تقلید در زمان آیت الله بروجردی بودند دوبار دعای عدیله را خواندیم. ایشانبا اینکه به بالشتی تکیه داده بود با خلوص نیتی این کلمات را می گفت و وقتی به کلمه ی علی می رسیدیم، این اعتقاداتش را مرور می کرد. بعد که این دعا تمام شد و آنرا به خدا ودیعه سپرد، چون ایشان بیمار بود مقداری آب با تربت خوردند و گفت که آخرین توشه ی من تربت اباعبدالله است.
سوال – در مورد قبر و وحشت آن توضیحاتی بدهید.
پاسخ – مسئله ی قبر و ورود به قبر برای هر کسی ترسناک است. بعد از قبض روح و توفی شخص که شخص میت شد، اولین عالم آخرتی قبر است. پیامبر فرمود: اگر کسی از این منزل بتواند خلاص بشود و نجات پیدا کند مراحل بعدی راحتتر است. اما اگر نتوانست از این منزل خلاص بشود معلوم نیست که مراحل بعدی راحتتر باشد. اگر در دنیا پرونده اش به نوعی بوده که آمادگی هایی کسب کرده و در این منزل او راحت است و مشکلی برایش پیش نیامده دلیلی ندارد که در مراحل بعدی مشکل خاصی برایش پیش بیاید. در عالم قبر این منزل به منرل باید طی بشود و زمانش در مورد افراد مختلف فرق می کند. بعضی ها هستند که در دنیا بقدری برای خودشان آمادگی کسب کرده اند و بقدری تعلقات شان را رها کرده اند که این افراد منازل را به سرعت طی می کنند. به تعبیری این منازل را در دنیا طی کرده اند. پیامبر فرمودند: قبل از اینکه شما را ببرند خودتان بروید. ائمه و اولیاء الهی که در مراحلی را از کمال روح طی کرده اند ( عالم قبر طی کمالات روح است ) بعد از مرگ در کلاسی هستند که تا آنجا رفته بودند. این افراد کلاس های ابتدایی را گذرانده اند. پس گذراندن راهها متفاوت است. یکی اینها را در دنیا رد کرده است یا یک کسی دیرتر اینها را رد می کند.
این منزل که اولین منزل آخرت است مرحله ی سختی است. در تشییه جنازه ای امام کاظم (ع) حضور داشتند. وقتی شخص را در قبر گذاشتند امام درکنار قبر نشست و فرمود: دنیایی که آخرش با یک کفن ساده، یک قبر کوچک و دست خالی ختم می شود شایسته است که انسان از اول به آن دل نبندد. آخرتی که اولش از اینجا شروع می شود را باید جدی گرفت. امام سجاد (ع) در دعای ابوحمزه اشک می ریزد و می گوید که من گریه برای مرگ خودم، برای تاریکی قبر و تنگی قبر گریه می کنم. ترسی که این اولیاء الهی با آن پاکی وصفا داشتند یک ترس مقدسی بود که همه باید آن ترس را داشته باشند. این ترس از روی معرفت و ایمان است. از روی این است که آنها متوجه هستند که دارند کجا می روند. با اینکه اینها تمام اعمال شان کار صالح و خیر بود اما تکیه به اعمال نداشتند و تکیه شان به خداوند بود. آنها خجل بودند از اینکه اعمالشان را اسم ببرند. چگونه سر زخجالت برآورم بر دوست که خدمتی بسزا بر نیامد ازدستم. بعضی مواقع ما با دو تا عمل کوچک از خدا طلبکار می شویم و گله می کنیم و چرا های زیادی داریم. در حالیکه بیشتر مشکل آنها هم تقصیر خودمان است. گاهی آنها مشکل اجتماعی است ولی ما آنرا به خدا نسبت می دهیم.
مرحوم مجلسی در جلد شش بحار این روایت را آورده است. حضرت علی (ع) با گریه بر پیامبر وارد شدند و فرمود که مادرم از دنیا رفت. پیامبر گفت که او مثل مادر من بود و گاهی اگر بچه هایش گرسنه می ماندند من را سیر می کرد. پیامبر گاهی او را مادر صدا می زد. پیامبر به او لباسی دارد که آنرا کفن بکنند و در تشییع پیامبر پای برهنه و آهسته آهسته تشییع می کردند. پیامبر نماز این بانو را خواند و هفتاد مرتبه تکبیر گفت. وقتی می خواستند او را در قبر بگذارند پیامبر ابتدا خودش در قبر خوابید و بعد او را در قبر گذاشتند و پیامبر تلقین را فرمودند. وقتی مردم داشتند پراکنده می شدند پیامبر فرمود: اَبنُک اَبنُک نه جعفر و نه عقیل، علی بن ابیطالب. علت این کارها را از پیامبر پرسیدند. پیامبر فرمودند که یک روزی من از احوال آخرت می گفتم و از قیامت می گفتم که همه عریان محشور می شوند. یک دفعه فاطمه لرزید و گفت: وای از خجلت آن روز. من لباس خودم را تن او کردم تا روز قیامت پوشیده محشور بشود. اینکه من آهسته آهسته تشییع می کردم بخاطر ازدحام فرشته ها بود که آهسته آهسته تشییع می کردند و اینکه هفتادمرتبه در نماز تکبیر گفتم بخاطر این بود که هفتاد صف از ملائکه بسته شده بود. اینکه در قبر خوابیدم بخاطر این بود که روزی برای او از عالم قبر می گفتم، دیدم فاطمه ترسید و گفت: وای از ضعیفی من این فشار را چطوری تحمل بکنم ؟ گفتم: مادرم من در قبر تو می خوابم و از خدا می خواهم که این قبر بر تو فشاری نیاورد و اینکه آن فریاد را زدم به این جهت بود که دو تا ملک برای سوال پیش او آمدند. روایت داریم که به محض ورود به عالم قبر دو ملک می آیند. بعد از اینکه انسان مُرد روح جدا می شود و روح به بدن برزخی تعلق می گیرد. در لحظات اول و بخصوص در شب اول قبر هنوز خودش را نیافته و با عالم برزخ اُنس نگرفته و هنوز درست متوجه این نظام نشده است. سالها در این بدن و در این دنیا بوده است و در تحیر است. بخاطر همین می گویند که سه تا تلقین به مرده بکنید زیرا متحیر است. و خودش را هنوز بدنی می بیند که در قبر خاکی می برند. فشار قبر و سوال قبر برای این قبر دو متر در یک متر نیست. عالم قبر اسم دیگر برزخ است منتها شخص در اوایل هنوز متحیر است. پیامبر فرمود وقتی دو ملک از او سوال کردند که پروردگار و پیامبرت کیست ؟ گفت: خدا و محمد. وقتی سوال کردند که ولی و امام تو کیست ؟ این خانم خجالت کشید که بگوید: فرزندم. دسته گلی مثل علی در این دامن پرورانده شده است ولی خجالت می کشد که بگوید من کاری کرده ام. من به او گفتم که بگو: فرزندم علی بن ابیطالب نه جعفر نه عقیل. وقتی او این را گفت، خدا برای او رحمتی فرستاد که او با چشم روشنی در آن عالم زندگی می کند. اولیاء همه می ترسیدند. حضرت زهرا در وصیتش به امیرالمومنین می فرمود: بعد از اینکه من را در قبر گذاشتی نرو، بنشین و قرآن بخوان. میت احتیاج به خواند قرآن دارد. در آداب دفن داریم که وقتی شخص متوفا را دفن کردند و مردم داشتند پراکنده می شدند چند نفر از نزدیکان متوفا در آنجا بمانند. این توصیه ی اکید است. مدتی بمانند و تلقین بخوانند. امام صادق (ع) فرمود: یکی از نزدیکان میت دستش را روی خاک بگذارد و با صدای بلند تلقین بخوانند. وقتی این تلقین را گفتند، آن دو ملک به همدیگر می گویند که برویم حجت را به او تلقین کردند. آمده که بعد از دفن بر سر قبر بنشینند و قرآن بخصوص سوره ی یاسین، ملک، حمد و یازده مرتبه قل هوالله، حمد و هفت مرتبه انا انزلنا را بخوانند، دعا بکنند و برای میت طلب رحمت بکنند. در روایت داریم که اگر چهل نفر کنار قبر و جنازه بیایند و طلب مغفرت برای میت بکنند خداوند می گوید که من شهادت شما را پذیرفتم و او را می بخشم.
سوال – سوره اسرا آیات 50 تا 58 را توضیح بدهید.
پاسخ – آیه پنجاه و سه می گوید که یکی از ترفندهایی که شیطان برای فریب انسان دارد تفرقه و فتنه انگیزی است. بیشتر فتنه گری ها با یکسری حرف های جزئی شروع می شود. بین زن و شوهر، برادر و خواهر، دو تا دوست با یک طعنه و نیش اختلافی پیش می آید و شاید منظوری هم نداشته است. قرآن به ما درس می دهد که این حربه را از دست شیطان بگیرید. می فرماید: ای پیامبر به بندگان من بگو بهترین نوع حرف زدن را با هم داشته باشند هم محتوا و هم شکل حرف زدن خوب باشد. زیرا شیطان در کمین است که تفرقه بیندازد. او دشمن آشکار شما است. مواظب باشید که حربه به دست او ندهید.
سوال – چکار می شود کرد که از این وحشت قبر کاسته بشود؟
پاسخ – کسانی که مومن هستند و می دانند فردی مثل فاطمه زهرا (س) و امام سجاد (ع) از این مسئله اشک و ترس داشتند، ما هم باید از آنها یاد بگیریم، ما که پاک تر از آنها نیستیم. این یکی از فریب های شیطان است که می گوییم خدا مهربانتر از آن است که ما را عذاب بکند و باعث وحشت ما بشود. آنها با اینکه رحمت خدا را می دیدند از مرگ هم خوف هم داشتند. ما نباید این را مفری برای خودمان قرار بدهیم که هرکاری دلمان خواست بکنیم. خدا بی دینی و لاابالی گری را نمی بخشد. ما نمی توانیم کلاه شرعی سرخودمان بگذاریم. خدا فردی را می بخشد که تمام سعی و تلاش خودش را دارد می کند و یک جا کم آورده است. اما کسی که سعی نمی کند و دستورات الهی را انجام نمی دهد خیلی جذب رحمت الهی نمی کند. مواظب باشیم که گرفتار این ترفند شیطان نشویم. عمده وحشت عالم قبر بخاطر این است که ما با عالم غیب نامانوس هستیم. ما با عالم آخرت و برزخ و ملائکه خیلی انس نداریم آنها برای ما نامانوس و وحشتناک هستند. از طرف دیگر تعلق زیاد ما به این دنیا باعث وحشت ما می شود. اولین کاری که باید بکنیم این است که انس خودمان را با خدا زیاد بکنیم. وقتی انس با خدا که معدن همه ی رحمتهاست و همه چیز در دست اوست، دیگر در هیچ جا وحشتی به شما دست نمی دهد و شما دیگر تنهایی نداری. دیگر از تنهایی و غربت نمی ترسی زیرا هیچ جا تنها نیستی. بزرگی تنهایی نشسته بود و با خدا صحبت می کرد فردی وارد شد وگفت که دیدم شما تنها هستی و پیش شما بنشینم. بزرگ گفت که من تنها نیستم. من الان با خدا مشغول بودم و شما بزم ما را بهم زدی. کسی که با خدا مانوس است وقتی در تنهایی قرار می گیرید لذت می برد. امام کاظم (ع) وقتی در سخت ترین سیاه چال ها زندانها قرار می گرفت می گفت: خدایا شکرت، دنبال جای خلوتی می گشتم که با تو انس بگیرم. پس انس خودمان را با خدا زیاد کنیم. وقتی انس با خدا زیاد بشود در امور خدایی هم با ملائک مانوس می شویم. دومین مطلب که در روایت به آن تکیه شده است صدقه و نماز وحشت یا لیلة الدفن است. شب اول قبر یعنی ورودی میت به عالم برزخ است که هنوز وحشت بر او هست و مدتی که بگذرد کار سبک تر می شود.
شب اول خیلی سخت است. پیامبر فرمود: سخت ترین ساعات بر اولاد آدم شب اول قبر است. با صدقه دادن به اموات تان رحم کنید و اگر نتوانستید دو رکعت نماز بخوانید که همان نماز لیلة الدفن است. پس اگر مومنی از دنیا رفت اولین کار برای او صدقه است. این از نماز مهمتر است. به نیت میت صدقه به فقیر داده بشود تا خدا رحمتش را بر او نازل بکند. این نماز بدین صورت است که در رکعت اول بعد از حمد آیت الکرسی و در رکعت دوم بعد از حمد یازده ده مرتبه اناانزلنا دارد که وقتی نماز تمام شد صلوات می فرستیم و می گوییم که ثواب این نماز را به فلانی بفرست. پیامبر فرمود که اگر این نماز را بخوانید قبر او تا قیامت وسعت پیدا می کند. منظور عالم برزخ است. خود شخصی که نماز را خوانده به تعداد مخلوقات عالم ثواب می برد زیرا بزرگترین خدمت را کرده است. استاد محدث نوری در کتاب دارالسلام از قول استادش ملا فتح علی سلطان آبادی که از عرفا در نجف بود نقل می کرد که من عادتی داشتم که وقتی مسلمانی از دنیا می رفت بعداز نماز عشا دو رکعت نماز لیلة الدفن برای او می خواندم. یک کسی به من گفت که من یک از اقوامی که از دنیا رفت بود را در خواب دیدم. او به من گفت که خدا رحمت کند پدر این عالم بزرگوار را زیرا با دو رکعت نماز من آزاد شدم. سومین چیزی که برای رفع وحشت موثر است خواندن قرآن است. خواندن سوره ی یاسین قبل از خواب موثر است. خواند سوره یاسین بر سر قبر کسی که از دنیا رفته است بسیار موثر است. چهارمین چیز صلوات فرستادن است. گاهی فرستادن یک صلوات قبرستانی را نورانی می کند. ما نمی دانیم که یک صلوات چیست. با یک صلوات میت از سختی رهایی پیدا می کند. کار دیگری که در روایات تاکید شده رکوع را کامل انجام دادن است. ما نمی دانیم چه ارتباطی بین دفع وحشت و انجام دادن کامل رکوع است. بعضی ها رکوع را مثل نوک زدن انجام می دهد این رکوع ناتمام است. یکی دیگر از تفضلات الهی این است که اگر کسی از ظهر پنجشنبه تا جمعه از دنیا برود عذاب قبر از او برداشته می شود. دیگری محبت اهل بیت است. پیامبر فرمود: محبت من و اهل بیت درهفت جای وحشتناک که اولین آن مرگ قبر و... است نجات بخش است.
سوال – بعضی ها وقتی فوت می کنند در قبر قرار نمی گیرند مثلا در دریا غرق می شوند یا دفن نمی شوند. آیا اینها هم شب اول قبر دارند ؟
پاسخ – بله. امام صادق (ع) فرمود که اسم دیگر برزخ قبر است. قبر دو تا معنا دارد. یکی همین گودالی است که در قبرستان است و جایگاه بدن گوشتی ما است. بعد از مرگ تا قیامت دیگر با این بدن کاری نیست. یک بدن دیگری به ما داده می شود که روح به آن بدن تعلق می گیرد بنام بدن برزخی که مثل این بدن است ولی سنگینی ندارد شبیه بدنی است که ما در خواب می بینیم. البته هزاران بار کامل تر از این بدن ما است. عالم برزخ روح با بدن مثالی استک ه مثل این بدن است. اگر کسی در دریا دنیا رفته است یا مثل هندیها که مرده را می سوزانند و بر باد می دهند، قبر خاکی ندارد. ما به این قبر کاری نداریم. سوال و فشار قبر برای برزخ است. در عالم برزخ این اتفاقات رخ می دهد. قرآن در مورد قوم نوح می فرماید: بخاطر گناهانشان در دریا غرق شدند و وارد آتش شدند.
هدایت شده از برنامه تلویزیونی سمت خدا
97-4-28-حجت الاسلام عالی.mp3
9.5M
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا
👤 #حجت_الاسلام_عالی
📚 با موضوع : یاد مرگ (قبر و وحشت قبر)
🗓 پنجشنبه بیست و هشتم تیر ماه
🗂 حجم : ۹ مگابایت
💠 @samtekhoda3
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه : سیره تربیتی حضرت یوسف (ع) در قرآن کریم
كارشناس : حجت الاسلام والمسلمين عابدینی
تاريخ پخش : 30-04-97
بسم الله الرحمن الرحیم
از باغ میبرند چراغانیات کنند *** تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
پوشاندهاند صبح تو را ابرهای تار *** تنها به این بهانه که بارانیات کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند *** این بار میبرند که زندانیات کنند
ای گل گمان نکن به شب جشن میروی *** شاید به خاک مردهای ارزانیات کنند
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست *** از نقطهای بترس که شیطانیات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست *** گاهی بهانهای است که قربانیات کنند
شریعتی: سلام میکنم به همه دوستان عزیزم، بینندههای خوب و شنوندههای نازنینمان، به سمت خدای امروز خوش آمدید. انشاءالله هفته خوبی پیش رو باشد و انشاءالله خداوند متعال در لحظه لحظه زندگی همراه شما باشد و پشت و پناه شما باشد. در خدمت حاج آقای عابدینی عزیز هستیم. سلام علیکم و رحمة الله، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای عابدینی: سلام علیکم و رحمة الله، خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیز عرض سلام دارم.
شریعتی: قصه ما قصه حضرت یوسف(ع) بود، نکات بسیار خوبی که در جلسات گذشته شنیدیم. ادامه فرمایشات شما را خواهیم شنید.
حاج آقای عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله توفیق پیدا کنیم چه در زمان غیبت و چه در زمان حضور حضرت از یاران، یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم.
در محضر سوره یوسف بودیم، عرض سلام داریم خدمت نبی گرامی اسلام(ص) و خدمت بقیة الله الاعظم و همچنین حضرت یوسف(ع) و اجازه میخواهیم به ما اذن بدهند در این احسن القصص وارد شویم. آغاز بحث ما با زندان شدن یوسف است. در محضر آیه 35 سوره یوسف(ع) هستیم. «ثُمَ بَدا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما رَأَوُا الْآياتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِينٍ» با اینکه تمام ادله بر پاکی یوسف دلالت کرد و روز به روز هم چه در جلسهای که «غلقت الابواب» بود و پیراهن پاره شد و دلالت آن کودک بر پاکی یوسف به میان آمد و خود عزیز مصر هم یوسف را پاک حکم کرد و تبرئه شد. چه بعد از جریان زنان که همه زنان اقرار کردند «ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ» (یوسف/31) دست بشر بر او هیچ ورودی پیدا نکرده است. همانجا زلیخا اقرار کرد که من او را دعوت کردمن و او ابا کرد. با همه اینها بعد از جلسهای که با زنها شد، مسأله بین مردم بیشتر پیچید که طهارت یوسف و عصمت یوسف و جریان زنان سران مصر و اینکه اینها دلباخته شدند. به خصوص در رأس اینها زلیخا بیشتر بین مردم پیچید.
بعد از اینکه این جریان پیش آمد، هرچه دلالت بر پاکی یوسف بیشتر آشکار میشد، دلالت بر آلودگی آنها بیشتر میشد که آنها مقصر و مجرم در این مسأله هستند، این دو با هم تلازم داشت. لذا به فکر افتادند چه کنند. از یک طرف این بود، از طرف دیگر هم این بود که زنان مصر به زلیخا مشورت دادند که این آهوی وحشی و گریز پا را که رام نمیشود باید به زندان بیاندازی که زندان او را رام کند و بعد دست یافتنی میشود، شرایط زندان را نمیتواند تحمل کند و برمیگردد. لذا زلیخا با کمال ناراحتی که ممکن بود از فراق یوسف پیدا کند به این راضی شد که مدت کوتاهی «لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِينٍ» برای مدتی تا این رام شود. تا اینکه قدری رام شود و قدری سر و صداها خاموش شود. «ثُمَّ بَدا لَهُمْ» تا به حال کار خانمها بود، ضمیرها مؤنث بود اما اینجا یکباره ضمیر مذکر میشود و جمع مذکر است. «ثُمَّ بَدا لَهُمْ» بای مردها! چرا؟ چون این تصمیم را هم زنها و مردها در مشورت با همدیگر بدست آوردند. قسمتی را خانمها تأثیر داشتند که گفتند: زلیخا اصرار کرد که یوسف مدتی به زنان بیافتد تا برگردد. مردها دیدند رسوایی به بار آمده و دستگاه حاکمیت نزد مردم متزلزل شده است، پس رأی با مردها بود اما مشورت و شور با خانمها بود. دو علت هم داشت به این جهت«ثُمَّ بَدا لَهُمْ» یعنی حکم اولی این نبود. حکم اول بر طهارت و آزادی یوسف بود. اما برای اینها دوباره پیش آمد. «ثُمَّ بَدا لَهُمْ» جایی میگویند که ورق برمیگردد. با اینکه اینها آیات طهارت یوسف را دیده بودند، پیراهن پاره شده بود، بچه به زبان آمده بود. زنها دستشان را بریده بودند. همه اینها آیات بود. این نشان میدهد کار در نظامهای حاکمیتی خیلی سخت است. یکجایی که مسأله پیچیده میشود پا روی همهی حق هم گذاشته میشود. این فقط مخصوص نگاه حاکمیتی نیست. هرکسی در ارتباط خودش وقتی کار پیچیده میشود با اینکه حق را فهمیده «ثُمَّ بَدا لَهُمْ» ممکن است. تا قبل از این حکمش این بود غیر از این باشد اما یکباره میبیند منافعش به خطر افتاد. دیگر حاضر نیست پای آبرویش به حکم اولی تن بدهد. زیر آن حکم میزند و ما هم مبتلا هستیم. هرکسی پای زن و بچه خودش وسط میآید، پای منافع خودش وسط میآید بعد میبیند حاضر نیست به حکم حق تن بدهد و زیر حکم میزند هرچند آیات را دیده باشدو خلافش برایش آشکار شده باشد. این یک بیان عمومی است منتهی دستگاههای حکومتی منافعشان بیشتر است و قدرتشان هم غالبتر است و زودتر زیر نظر قبلیشان میزنند.
حتی در یک گفتگوی ساده گاهی حرف برای ما روشن است و قبول هم میکنیم بعد میگوییم: اگر این را قبول کردیم تبعات دیگری دنبالش است. یکباره میبینیم طرف مقابل فقط به این قانع نیست و جلوتر میرود، یکباره زیر همه چیز میزنیم و از اصل منکر میشویم. اینها همه همان نگاه است. اقرار به گناه نزد خدا ممدوح است، انسان نزد خدا پیشانی ذلت بر خاک بمالد تا این ادب شود اگر اشتباه کرده است. از قله تکبر پایین بیاید و اعتراف به گناه نزد خدا بکند. این انسان را در ارتباط با مردم متواضعتر میکند. انسان حق ندارد نزد خدا اعتراف به گناه بکند اما نزد خدا که پیشانی ذلت به زمین بگذارد نزد خدا عزت است. از لذت نزد خدا نترسیم، ذلت نزد حقیقت هستی و نامتناهی وجود و حق مطلق است و ائمه و پیغمبر افتخار میکردند پیشانی ذلت بر خاک داشته باشند. هرچقدر انسان ذلیل باشد نشانه یافت عظمت حق است. یعنی حقیقت را فهمیده است. هرچه انسان پیشانی ذلت و افتقار را نزد خدا داشته باشد، اعتراف به گناه خودش نزد خدا داشته باشد، انسان را در ارتباط با مردم متعالتر میکند. پذیرش حق برایت راحتتر میشود.
«لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِينٍ» این را زندان میکنند تا «حَتّی حینٍ» هم کلام الهی نیست. بلکه کلام حکم جمع است که معلوم نباشد تا ببینند کی آثاری که اینها میخواهند ظاهر میشود. یعنی آن شایعه برطرف شود. یوسف برگردد، چون جرمی مرتکب نشده بوده که آن جرم حکمی داشته باشد و معلوم باشد. مجرم نبوده و اینها میدانستند. گاهیبعضی میگویند: با اینکه عزیز مصر میدانست این حکم غلط است اما چون زلیخا اهلش بود، اینجا به خاطر خانوادهاش و نسبتی که دارد، حاضر شد این حکم را انجام بدهد و دفاع از خانوادهاش بکند. خدای سبحان با بنده چقدر ارتباط دارد و بنده چه ارتباطی با خدا دارد؟ خدای سبحان به مقدار این ارتباط با بنده از بندهاش در وقت حساب دفاع میکند. آنجا به غلط یک دفاعی صورت گرفت، اما اینجا به حق صورت میگیرد. لذا در روایات دارد که آنجایی که بنده عمل را مرتکب شد و شیطان او را گول زد اما در دلش این جا نیفتاد و نسبت به عمل نادم بود. خدای سبحان این عمل را پس از محاسباتی به فاعل اصلی که شیطان است برمیگرداند و میگوید: بنده من منزه است. ما بی باک هستیم در مقابل خدا، این خیلی خطرناک است که انسان در درگاه الهی بیباک است اما خدا خیلی شکور است. «إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ» (حج/38) مدافع اهل ایمان است در مقابل خود اهل ایمان اگر خطایی صورت دادند. فاعلیت آن خطا را به گردن شیطان میاندازد. این یک نکته که خدا مدافع ما میشود و انتقال از اینکه اینجا عزیز مصر به غلط، اما آنجا به صحیح که خدا آنجا در وقت دادرسی، شیطان در فاعلیت وسوسه تأثیر داشت. خدا میگوید: این بنده من با این عمل نسبت ندارد. این عمل برای او نبود. البته اینطور نیست که هرکس فکر کند هر گناهی کرد، ایمان برایش باقی میماند. گاهی انسان با بعضی اعمال از دایره اهل ایمان خارج میشود و نمیداند این کدام عمل است. لذا باید از همه اعمال ترسید.
قرار بود از صحنه خارج کردن یوسف یک مدت کوتاه باشد تا سر و صداها بخوابد اما حداقل دوازده سال طول کشید. آن هم در اوج جوانی یوسف، اوج نشاط یوسف و بی گناهی یوسف، اما تقدیر الهی هم در اینجا برای یوسف بد نشد. یعنی یوسف وقتی وارد زندان شد، این وارد شدن به زندان را میخواهیم از چند نگاه بررسی کنیم. یک زاویه، زاویهای است که خدا به مسأله نگاه میکند. این بازترین زاویه است. نه مکانی از مکانی حاجب است، یعنی نه این صحنه از آن صحنه غائب است، این صحنه جامع است که نقل همه چیزها در این هست. در همه وقایع نه فقط ظاهرشان، نه فقط این زمان، تا آیندگان. یعنی تا آیندگان هم در این صحنه دیده میشود. صحنه دوم از نگاه یوسف است که به این صحنه مینگرد. عقبهی خیلی از تصمیمگیریها را به لحاظ ظاهری یوسف نمیبیند که اینها پشت پرده با همدیگر چه تصمیماتی گرفتند و چه نقشههایی کشیدند. چه تدابیری دارند. به ظاهر یوسف اینها را نمیبیند. بی خبر است و دوربین دارد صحنهای را نشان میدهد که یوسف(ع) هست و آمدند به او گفتند: باید به زندان بروی. با وضعی که سوار بر مرکب کردند و غل و زنجیر بر گردن و دست او زدند و در شهر گرداندند تا مردم ببینند یوسف به زندان میرود. بعد که میگویند: یوسف در زندان است، دیگر کم کم سر و صداها بخوابد.
بعضی دوستان میگویند: این صحنهها به چه درد امروز ما میخورد؟ اینها همه قابل استفاده تربیتی است. تمام کارها زوایای مختلفی دارد. گاهی سختی کار برای این است که از یک زاویه نگاه میکنیم. از زاویه دیگر این کاملاً راحت است. از یک زاویه یسر است و از زاویه دیگر عسر است. یوسف(ع) را در شهر چرخاندند و به زندان بردند. زندان جای فراموش شدههاست. به خصوص در زمانهای سابق کسیئ که زندان میرفت دیگر کسی خبری از او نداشت، ملاقاتی و تشریفات نداشت. زندان رفتن یعنی فراموش شدن و از صحنه اجتماع به کل حذف شدن، اینها را اگر توجه کنیم میفهمیم کسی که وارد زندان میشود چه روحیهای دارد. جریان یوسف همیشه جریان متضادات بوده است. صحنه تضادهاست. در تضاد صحنه خیلی جذابتر میشود و معرفت در تضادها بیشتر صورت میگیرد که «تعرف الاشیاء باضدادها» اشیاء با ضدش خوب شناخته میشود. مثلاً در رنگها برای اینکه یک رنگ جلوه کند، رنگ ضدش را به کار میبرند که بیشتر دیده شود. درجریان یوسف خدای سبحان میخواهد یوسف بیشتر دیده شود لذا صحنههای زندگی یوسف حتی آنجا که در چاه میافتد، از آغوش مهربان پدر، یعنی از رحمت آغوش پدر که اوج رحمت است یکباره به چاه و تنهایی میرود. دو تا ضد کاملاً در مقابل هم! دوباره از چاه به عزیز مصر میرسد و به قصر میآید. بعد هم میگوید: شاید او را فرزند خود قرار دهیم. هیچکس در دست اندازهای زندگیاش این هم پیچ و خم شدید را طی نمیکند. دوباره بعد از مدتی عزت و ناز و نوازش و صحنههای تحویل گرفتنها و عزتها، یکباره به زندان میافتد. اگر کسی از این عزت به زندان بیافتد، تحمل زندان خیلی برای او سختتر میشود. تا کسی که صحنه زندگی سختی را داشته و از آن زندگی سخت به زندان بیافتد. اما برای کسی که در ناز و نعمت بوده و یکباره به زندان میافتد، خیلی سخت است. اما وارد زندان که میشود با «بسم الله و الحمدلله علی کل حال» ورود پیدا میکند. خدا را در هر حالی سپاس میگویم. این خیلی زیباست!
یوسف وقتی به زندان میآید، زندانها مثل حالا نبود که سلول داشته باشد و مرتب باشد. دیوارهای بلندی بوده که هم آفتاب بر آن میتابیده و هم سرما بر آن بوده و هرکس در گوشهای از این برای خودش جایی پهن میکرده و قسمت مربوط به او میشده است. وقتی وارد زندان شد یک درخت خشکیده در گوشهای از زندان بود که کسی به این میل نداشت. از بس متروکه بود، به زندان بان گفت: اگر میشود جای من اینجا باشد. گفت: مانعی ندارد. وقتی آنجا قرار گرفت، آن شب از سرور اینکه از دست مراودات زلیخا و زنان راحت شده، آن شب را تا صبح عبادت کرد. صبح زندانیها بیدار شدند و این درخت سبز شده است. با ورود یوسف و عبادات او درخت خشکیده سبز شد. همانطور که مریم(س) وقتی به نخل خشکیده تکیه داد، به برکت وجود مریم نخل خشکیده رطب تازه داد. یوسف وارد زندان شده و نه تنها نشکسته، روحیهاش ضعیف نشده بلکه احساس راحتی کرده است. یعنی قصر با همه فراخی و ناز و نعمت برای او زندان بود و زندان با همه سختیها و فشارها برای او بهشت بود. این نگاه نشان میدهد اصل در وجود او چیست. راحت بدن اصل نیست، راحت روح اصل است. بدن در کاخ در فراخی بود، اما روحش اسیر بود. باید دائم مراقبت میکرد اما در اینجا که آمده در صحنهای آمده که همه مجرم هستند، روحیهها شکسته است. وقتی وارد زندان میشود زندان یکباره میشکفد، یعنی وقتی یوسف میآید امید میآورد. اولین کاری که میکند این است که سراغ همه زندانیها میرود. مریض بودند، تحت فشار بودند، مأیوس بودند. با تمام اینها آنچنان گرم و صمیمی میشود، آنها هم درخت خشکیده را دیده بودند که با وجود یوسف سبز شد. وجود یوسف در تمام اینها اثر گذاشته بود. یکباره این جریان از حالت سردی و یأس به حالت دیگری تبدیل میشود.
چون دل زنده در زندان درآمد *** به جسم مرده گویی جان درآمد
دل زنده است که حیات میدهد. ما در زندگیهایمان هرچقدر هم سخت باشد، دیگر از زندانی که یوسف رفت، در محرومیت و غل و زنجیر و فشار، در بین مجرمین بودن سختتر نیست. یک آدم ثروتمند و در لباسهای فاخر به زندان آمد.
در آن محنت سرا افتاده جوشی *** برآمد زان گرفتاران خروشی
شدند از مَقدم آن شاه خوبان *** همه زنجیریان زنجیر کوبان
به شادی شد بدل اندوه ایشان *** کم از کاهی غم چون کوه ایشان
همه فشارها در زندگی به نگاه برمیگردد. اگر نگاه انسان با عظمتی متصل شود، کوه غم میتواند تبدیل به کاه شود. اما گاهی کم و کاه غم در کسی که توان ندارد تبدیل به کوه غم میشود. همین چیزی که باعث افتادن کسی شد، دیگری همان مشکل را دارد اما باکی ندارد و سر زنده است. سعدی میگوید: یک کسی را شیر مجروح کرده بود و دیدند او مشغول شکر است. تعجب کردند با این وضعی که داری شکر میکنی؟ گفت: شکر میکنم خدا را که من مبتلا به مصیبت شدم نه معصیت! ما وقتی به مصیبت دچار میشویم جزع و فزع ما بالا میرود. اما اهل الله اگر یک لحظه غفلت کردند سالیان سال اشکهایشان جاری است که چه مصیبتی بر آنها وارد شده است.
بلی هرجا رسد حورا سرشتی *** اگر دوزخ بود گردد بهشتی
به هرجا یار گل رخسار گردد *** اگر گلخن بود گلزار گردد
این نگاه از چشم یوسف به زندان است که زندان را برای خودش یک جای راحتی میبیند که خدای سبحان به او فراغتی داده که به عبادت خدا بپردازد و به محرومین رسیدگی کند. وقتی این حالت برای یوسف پیش میآید با تک تک زندانیها دوست میشود به طوری که در روایات دارد که زندانبان نسبت به این خیلی محبت پیدا کرد. وقتی کار زندانبان با یک عده هست که مجرم هستند، آن هم مجرمی که نا امید هستند. وضع زندانبان در زندان چطور بود که با ورود یوسف این زندانبان هم به او علاقهمند میشود. یعنی هنوز نور فطرت در او هم زنده بوده است. یک رفتار فطری و زیبا را که میبیند، به یوسف میگوید: اگر دست من بود همین الآن تو را آزاد میکردم اما در زندان من تو آزاد هستی. یوسف گفت: من از این محبت تو میترسم. هرکس به من محبت کرد به دنبالش عواقبی بود! پدرم به من محبت کرد و برادرانم مرا در چاه انداختند. زلیخا به من محبت کرد مرا به زندان انداخت. من از محبت تو میترسم! یک دوربین هم زلیخا را نشان میدهد. از همه سوزناکتر منظری است که زلیخا به او نگاه میکند.
شریعتی: امروز صفحه 387 قرآن کریم، آیات 14 تا 21 سوره مبارکه قصص را تلاوت خواهیم کرد. این هفته قرار گذاشتیم از خطیب شهیر شیخ احمد کافی یاد کنیم. رحمت و رضوان خدا بر ایشان باد که با چه اخلاصی بیاناتشان را عرضه میکردند و تقدیم مشتاقان معارف در شرایط بسیار سخت و دشوار، انشاءالله از شخصیت ایشان خواهیم شنید.
«وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ «14»
وَ دَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلى حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فِيها رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شِيعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَيْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ «15»
قالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ «16»
قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيراً لِلْمُجْرِمِينَ «17»
فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خائِفاً يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قالَ لَهُ مُوسى إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ «18»
فَلَمَّا أَنْ أَرادَ أَنْ يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَهُما قالَ يا مُوسى أَ تُرِيدُ أَنْ تَقْتُلَنِي كَما قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ إِنْ تُرِيدُ إِلَّا أَنْ تَكُونَ جَبَّاراً فِي الْأَرْضِ وَ ما تُرِيدُ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ «19»
وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعى قالَ يا مُوسى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ «20»
فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ «21»
ترجمه : چون موسى نيرومند شد و كامل گرديد، به او حكمت و دانش عطا كرديم و ما اينگونه نيكوكاران را پاداش مىدهيم. وموسى وارد شهر شد، در حالى كه مردم (از ورودش) بىخبر بودند، پس در آنجا به دو مرد برخورد كه با يكديگر نزاع مىكردند، اين يكى از طرفدارانش و آن (ديگرى) از دشمنانش بود. پس آن كه از پيروان موسى بود، از او در برابر دشمنش يارى خواست. پس موسى (به حمايت از دوست خود) مُشتى بر او زد كه كار او را ساخت (و با همان مشت كشته شد)، موسى (از اين پيشامد تكانى خورد و) گفت: اين از كار شيطان بود، همانا او دشمن گمراه كنندهى آشكارى است. (موسى) گفت: پروردگارا! همانا من به خويشتن ستم كردهام، پس مراببخش، پس (خداوند) او را آمرزيد به درستى كه او آمرزندهى مهربان است. (سپس موسى) گفت: پروردگارا! به خاطر (قدرت و) نعمتى كه بر من ارزانى داشتى، پس هرگز پشتيبان تبهكاران نخواهم بود. (ولى از آن پس، موسى به سبب اين قتل) در شهر نگران و ترسان گرديد (و هر لحظه انتظار حادثهاى را مىكشيد) پس ناگهان (مشاهده كرد) همان كسى كه ديروز از او يارى طلبيده بود، با فرياد از او كمك مىخواهد!، موسى به او گفت: بدرستى كه تو در گمراهى آشكارى هستى! پس چون (موسى) خواست به آن كسى كه دشمن هر دوى آنها بود حمله كند (و با او درگير شود، او) گفت: اى موسى! آيا تصميم گرفتهاى كه مرا (هم) به قتل برسانى، همانگونه كه ديروز (نيز) انسانى را كُشتى؟! تو جز زورگويى در روى زمين هدفى ندارى و نمىخواهى كه از مصلحان باشى. و (در اين هنگام) مردى از دورترين نقطه شهر (كه مركز استقرار فرعونيان بود) شتابان (به سوى او) آمد و گفت: اى موسى! همانا سران قوم در مورد تو مشورت مىكنند تا تو را بكشند، پس (فوراً از اينجا) خارج شو، همانا كه من از خيرخواهان و دلسوزان تو هستم. پس (موسى) از شهر خارج شد در حالى كه نگران و ترسان بود. گفت: پروردگارا! مرا از (دست) اين گروه ستمگر نجات ده.
شریعتی: از مرحوم حجت الاسلام و المسلمین حاج احمد کافی برای ما بگویید.
حاج آقای عابدینی: افتخار میکنیم که یاد علما را گرامی میداریم، یاد کسانی که در احیای دین زحمت کشیدند. به خصوص کسانی که در ظلمت و جهالت دوران طاغوت در اوج خفقان و جریان غلبه شهوت در شهرها که سن ما اقتضاء میکند که یادمان باشد. نگویید که چهل سال از آن دوره گذشته و آن موقع با اینکه امکانات نبود اما حاج آقای کافی(ره) در اوج این خفقان و اوج حرکت جوانها به سمت کانونهای فساد یک کانون عظیم و با اخلاص به اسم امام زمان بنا کردند و آنجا را پایگاه قرار دادند و جذب کردند. یک پایگاه قوی شد که جوانها جذب شدند و با بیان و زبانی که ایشان داشت، خیلیها که در این وادی نبودند، جذب شدند. اقتضای آن دوره خیلی به این سبک نیاز داشت. یکی از کارهای مهم این بود که توانست آن اهدافی که امام دارد در یک قالبی که بماند، لذا آیت الله انصاری شیرازی فرموده بودند: حاج آقای کافی یکی از کسانی بود که مرتب به تبعیدیها سر میزد. ایشان در نائین تبعید بود، حاج آقای کافی به ایشان سر میزدند و به آقای کافی گفتند: برای ما روضه بخوان. یک روضه برای ایشان خواند که در عمرشان چنین روضهای نشنیده بودند. وقتی آن جریان در نیمه شعبان پیش آمد و امام فرمود: بخاطر مصیبتهای پیش آمده امسال ما جشن نداریم، مرحوم کافی در مهدیه تهران بودند. بخاطر اینکه فرمایش امام را عملی کند، آن سال اگر میماند مجبور میکردند تا یک جشنی در تهران برگزار شود. مرحوم کافی دیدند چاره ندارند و از شهر بیرون رفتند و به سمت مشهد حرکت کردند. در راه تصادف مشکوکی با یک کامیون ارتشی داشتند. ایشان که اینقدر در آن زمان شهرت داشت، خیلی مظلومانه و به سرعت جنازه را دفن کردند. اخلاص ایشان تا امروز باقی است و نام ایشان باقی مانده و روز به روز هم برکاتشان بیشتر میشود.
شریعتی: اگر یادتان باشد در سالهای گذشته در این ایام نزدیک ولادت امام رضا(ع)، از باب خدمت معنوی به محبین امام رضا(ع) طرح خیلی خوبی را به پیشنهاد حاج آقای حسینی قمی در مورد اینکه صاحبخانهها هوای مستأجرها را داشته باشند و بازتابهای بسیار دلانگیز و مثبتی داشت و خیلیها بخاطر امام رضا این کار را کردند. نکات شما را هم در این مورد بشنویم.
حاج آقای عابدینی: فرمودند: «ارحم ترحم» اگر ما به رحمت حق نیاز داریم که قطعاً همه محتاج هستیم و هیچکس نیست که مستغنی از رحمت حق باشد، فرمودند: رحم کنید، به خصوص در شرایطی که جریان اجارهها خیلی زیاد بالا رفته است. درست است برای صاحبخانه حق است چون قیمت ملکش بالا رفته است و حفظ او و قیمت او این مقدار اجاره را اقتضاء میکند، اما این کسی هم که مستأجر بوده و تا این مقدار آخرن توانش اجاره میداده، حقوق او چقدر بالا رفته است؟ آیا او توان دارد که با این مقدار تفاوت که ایجاد شده است، در شرایطی که نقدینگی به این طرف و آن طرف سرازیر میشود و نبودن ساز و کار صحیح، این بنده خدا مبتلا به این مسأله میشود، اگر اینجا یک گشایشی برای این ایجاد شود که صاحبخانه با اینکه حق اوست، اما اگر این کار را کرد بخاطر امام رضا(ع) باشد. یک کسی بدهکار بود، آمد بدهیاش را بدهد. وقتی خواست بدهی را بدهد گفت: من بخاطر اینکه تو شیعه امیرالمؤمنین هستی، بدهیام را با کمال میل میدهم. آن شخص گفت: چون تو شیعه امیر مؤمنان هستی، من از بدهیام گذشتم. در روایت دارد خدای سبحان در روز قیامت وقتی اعمال اینها را در ترازو میگذارند، میبیند سیئات او پر است اما حسنهای ندارد. به او میگوید: حسنهای داری؟ میگوید: یادم نیست. میگوید: اما من یک چیزی از تو سراغ دارم. تو رفتی بدهیات را بدهی اما گره زدی این را به ولایت امیرمؤمنان، چون بخاطر او با شوق رفتی بدهیات را بدهی، این اعتقاد تو بر همه سیئات تو ترجیح پیدا میکند و تو قدرت شفاعت پیدا میکنی. اگر ما این را باور داریم بیاییم بگوییم: خدایا به خاطر امام رضا(ع) و عشق من به حضرت این کار را میکنم. جبران این برای ما غیر قابل باور است. رئوف بدون زمینه میدهد اگر کسی زمینه ایجاد کند چطور میدهد؟ انشاءالله با این عشق جبران میشود و توجه میشود و با این عشق اعمال ما روح پیدا میکند. انشاءالله خدای سبحان به همه ما قدرت بدهد که محبت و عشق اهلبیت(ع) به ما جرأت بدهد و قدرت بدهد از این کارهایی بکنیم که اعمال ما ولایی شود. کسانی که میتوانند کمک کنند که زائر اولیها هم که آرزوی مشهد رفتن را دارند، بروند و دلشان را از نزدیک گره بزنند.
شریعتی: دوستان ما در کانال نحوه مشارکت شما را قرار خواهند داد. در این ایام گره زدن دلهای زیادی به پنجره فولاد امام رضا(ع) خیلی لذت بخش است.
حاج آقای عابدینی: شعری از جامی از زبان زندانیان بخوانم.
چو زندان بر گرفتاران زندان *** شد از دیدار یوسف باغ خندان
همه از مقدم او شاد گشتند *** ز بند درد و رنج آزاد گشتند
به گردن غُلشان شد طوق اقبال *** به پا زنجیرشان فرخنده خلخال
اگر زندانی بیمار گشتی *** اسیر محنت تیمار گشتی
کمر بستی پی بیمار داری *** خلاصی دادی از تیمار خواریاش
و اگر جا بر گرفتاری شدی تنگ *** سوی تدبیر کارش کردی آهنگ
گشاده رو شدی او را رضا جوی *** ز تنگی در گشاد آوردیاش روی
هرکسی مشکلی داشت نزد یوسف میآمد و بلکه یوسف سراغ او میرفت. حساب کنید در شهری اینطور شود. یک محله اینطور شود. بزرگانی که آبرویی دارند، میتوانند کاری کنند وسط بیایند، آن شهر و کوچه و محله از مردگی به زندگی تبدیل شود.
شریعتی: دعا بفرمایید و آمین بگوییم.
حاج آقای عابدینی: انشاءالله خدای سبحان به کرم کریم اهلبیت، ب کرم رئوف اهلبیت، به کرم حضرت معصومه کریمه اهل بیت، به کرم احمد بن موسی، انشاءالله مشکلات کشور ما، مشکلات شیعیان را در همه کشورهای اسلامی حل بفرماید. به خصوص امید را در زندگی جوانهای ما با شغل مناسب فراهم آورد و گرفتاری آنها را برطرف کند.
شریعتی:
صحن تو و ضریح تو و بارگاه تو *** هر حاجت نگفته گمانم روا شود
هدایت شده از برنامه تلویزیونی سمت خدا
97-4-30-حجت الاسلام عابدینی.mp3
13.34M
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا
👤 #حجت_الاسلام_عابدینی
📚 با موضوع سیره ی تربیتی حضرت یوسف علیه السلام در قرآن کریم
🗓 شنبه سی ام تیر ماه
🗂 حجم : ۱۲.۷ مگابایت
💠 @samtekhoda3