eitaa logo
آرشیو متنهای برنامه سمت خدا
2.9هزار دنبال‌کننده
77 عکس
0 ویدیو
852 فایل
🔸 به روز رسانی توسط کانال رسمی برنامه سمت خدا 📋 جهت دسترسی آسان به متنهای برنامه میتوانید از لیستی که در لینک زیر موجود است استفاده بفرمایید. ➡️ @samtekhoda3_list ➡️ @samtekhoda3_list ➡️ @samtekhoda3_list
مشاهده در ایتا
دانلود
برنامه سمت خدا موضوع برنامه : سیره تربیتی حضرت یوسف (ع) در قرآن کریم كارشناس : حجت الاسلام والمسلمين عابدینی تاريخ پخش : 30-04-97 بسم الله الرحمن الرحیم از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند *** تا کاج جشن‌های زمستانی‌ات کنند پوشانده‌اند صبح تو را ابرهای تار *** تنها به این بهانه که بارانی‌ات کنند یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند *** این بار می‌برند که زندانی‌ات کنند ای گل گمان نکن به شب جشن می‌روی *** شاید به خاک مرده‌ای ارزانی‌ات کنند یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست *** از نقطه‌ای بترس که شیطانی‌ات کنند آب طلب نکرده همیشه مراد نیست *** گاهی بهانه‌ای است که قربانی‌ات کنند شریعتی: سلام می‌کنم به همه دوستان عزیزم، بیننده‌های خوب و شنونده‌های نازنین‌مان، به سمت خدای امروز خوش آمدید. انشاءالله هفته خوبی پیش رو باشد و انشاءالله خداوند متعال در لحظه لحظه زندگی همراه شما باشد و پشت و پناه شما باشد. در خدمت حاج آقای عابدینی عزیز هستیم. سلام علیکم و رحمة الله، خیلی خوش آمدید. حاج آقای عابدینی: سلام علیکم و رحمة الله، خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیز عرض سلام دارم. شریعتی: قصه ما قصه حضرت یوسف(ع) بود، نکات بسیار خوبی که در جلسات گذشته شنیدیم. ادامه فرمایشات شما را خواهیم شنید. حاج آقای عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله توفیق پیدا کنیم چه در زمان غیبت و چه در زمان حضور حضرت از یاران، یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم. در محضر سوره یوسف بودیم، عرض سلام داریم خدمت نبی گرامی اسلام(ص) و خدمت بقیة الله الاعظم و همچنین حضرت یوسف(ع) و اجازه می‌خواهیم به ما اذن بدهند در این احسن القصص وارد شویم. آغاز بحث ما با زندان شدن یوسف است. در محضر آیه 35 سوره یوسف(ع) هستیم. «ثُمَ بَدا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما رَأَوُا الْآياتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِينٍ» با اینکه تمام ادله بر پاکی یوسف دلالت کرد و روز به روز هم چه در جلسه‌ای که «غلقت الابواب» بود و پیراهن پاره شد و دلالت آن کودک بر پاکی یوسف به میان آمد و خود عزیز مصر هم یوسف را پاک حکم کرد و تبرئه شد. چه بعد از جریان زنان که همه زنان اقرار کردند «ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ» (یوسف/31) دست بشر بر او هیچ ورودی پیدا نکرده است. همانجا زلیخا اقرار کرد که من او را دعوت کردمن و او ابا کرد. با همه اینها بعد از جلسه‌ای که با زنها شد، مسأله بین مردم بیشتر پیچید که طهارت یوسف و عصمت یوسف و جریان زنان سران مصر و اینکه اینها دلباخته شدند. به خصوص در رأس اینها زلیخا بیشتر بین مردم پیچید.
بعد از اینکه این جریان پیش آمد، هرچه دلالت بر پاکی یوسف بیشتر آشکار می‌شد، دلالت بر آلودگی آنها بیشتر می‌شد که آنها مقصر و مجرم در این مسأله هستند، این دو با هم تلازم داشت. لذا به فکر افتادند چه کنند. از یک طرف این بود، از طرف دیگر هم این بود که زنان مصر به زلیخا مشورت دادند که این آهوی وحشی و گریز پا را که رام نمی‌شود باید به زندان بیاندازی که زندان او را رام کند و بعد دست یافتنی می‌شود، شرایط زندان را نمی‌تواند تحمل کند و برمی‌گردد. لذا زلیخا با کمال ناراحتی که ممکن بود از فراق یوسف پیدا کند به این راضی شد که مدت کوتاهی «لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِينٍ» برای مدتی تا این رام شود. تا اینکه قدری رام شود و قدری سر و صداها خاموش شود. «ثُمَّ بَدا لَهُمْ» تا به حال کار خانم‌ها بود، ضمیرها مؤنث بود اما اینجا یکباره ضمیر مذکر می‌شود و جمع مذکر است. «ثُمَّ بَدا لَهُمْ» بای مردها! چرا؟ چون این تصمیم را هم زنها و مردها در مشورت با همدیگر بدست آوردند. قسمتی را خانم‌ها تأثیر داشتند که گفتند: زلیخا اصرار کرد که یوسف مدتی به زنان بیافتد تا برگردد. مردها دیدند رسوایی به بار آمده و دستگاه حاکمیت نزد مردم متزلزل شده است، پس رأی با مردها بود اما مشورت و شور با خانم‌ها بود. دو علت هم داشت به این جهت«ثُمَّ بَدا لَهُمْ» یعنی حکم اولی این نبود. حکم اول بر طهارت و آزادی یوسف بود. اما برای اینها دوباره پیش آمد. «ثُمَّ بَدا لَهُمْ» جایی می‌گویند که ورق برمی‌گردد. با اینکه اینها آیات طهارت یوسف را دیده بودند، پیراهن پاره شده بود، بچه به زبان آمده بود. زنها دستشان را بریده بودند. همه اینها آیات بود. این نشان می‌دهد کار در نظام‌های حاکمیتی خیلی سخت است. یکجایی که مسأله پیچیده می‌شود پا روی همه‌ی حق هم گذاشته می‌شود. این فقط مخصوص نگاه حاکمیتی نیست. هرکسی در ارتباط خودش وقتی کار پیچیده می‌شود با اینکه حق را فهمیده «ثُمَّ بَدا لَهُمْ» ممکن است. تا قبل از این حکمش این بود غیر از این باشد اما یکباره می‌بیند منافعش به خطر افتاد. دیگر حاضر نیست پای آبرویش به حکم اولی تن بدهد. زیر آن حکم می‌زند و ما هم مبتلا هستیم. هرکسی پای زن و بچه خودش وسط می‌آید، پای منافع خودش وسط می‌آید بعد می‌بیند حاضر نیست به حکم حق تن بدهد و زیر حکم می‌زند هرچند آیات را دیده باشدو خلافش برایش آشکار شده باشد. این یک بیان عمومی است منتهی دستگاه‌های حکومتی منافعشان بیشتر است و قدرتشان هم غالب‌تر است و زودتر زیر نظر قبلی‌شان می‌زنند. حتی در یک گفتگوی ساده گاهی حرف برای ما روشن است و قبول هم می‌کنیم بعد می‌گوییم: اگر این را قبول کردیم تبعات دیگری دنبالش است. یکباره می‌بینیم طرف مقابل فقط به این قانع نیست و جلوتر می‌رود، یکباره زیر همه چیز می‌زنیم و از اصل منکر می‌شویم. اینها همه همان نگاه است. اقرار به گناه نزد خدا ممدوح است، انسان نزد خدا پیشانی ذلت بر خاک بمالد تا این ادب شود اگر اشتباه کرده است. از قله تکبر پایین بیاید و اعتراف به گناه نزد خدا بکند. این انسان را در ارتباط با مردم متواضع‌تر می‌کند. انسان حق ندارد نزد خدا اعتراف به گناه بکند اما نزد خدا که پیشانی ذلت به زمین بگذارد نزد خدا عزت است. از لذت نزد خدا نترسیم، ذلت نزد حقیقت هستی و نامتناهی وجود و حق مطلق است و ائمه و پیغمبر افتخار می‌کردند پیشانی ذلت بر خاک داشته باشند. هرچقدر انسان ذلیل باشد نشانه یافت عظمت حق است. یعنی حقیقت را فهمیده است. هرچه انسان پیشانی ذلت و افتقار را نزد خدا داشته باشد، اعتراف به گناه خودش نزد خدا داشته باشد، انسان را در ارتباط با مردم متعال‌تر می‌کند. پذیرش حق برایت راحت‌تر می‌شود.
«لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِينٍ» این را زندان می‌کنند تا «حَتّی حینٍ» هم کلام الهی نیست. بلکه کلام حکم جمع است که معلوم نباشد تا ببینند کی آثاری که اینها می‌خواهند ظاهر می‌شود. یعنی آن شایعه برطرف شود. یوسف برگردد، چون جرمی مرتکب نشده بوده که آن جرم حکمی داشته باشد و معلوم باشد. مجرم نبوده و اینها می‌دانستند. گاهیبعضی می‌گویند: با اینکه عزیز مصر می‌دانست این حکم غلط است اما چون زلیخا اهلش بود، اینجا به خاطر خانواده‌اش و نسبتی که دارد، حاضر شد این حکم را انجام بدهد و دفاع از خانواده‌اش بکند. خدای سبحان با بنده چقدر ارتباط دارد و بنده چه ارتباطی با خدا دارد؟ خدای سبحان به مقدار این ارتباط با بنده از بنده‌اش در وقت حساب دفاع می‌کند. آنجا به غلط یک دفاعی صورت گرفت، اما اینجا به حق صورت می‌گیرد. لذا در روایات دارد که آنجایی که بنده عمل را مرتکب شد و شیطان او را گول زد اما در دلش این جا نیفتاد و نسبت به عمل نادم بود. خدای سبحان این عمل را پس از محاسباتی به فاعل اصلی که شیطان است برمی‌گرداند و می‌گوید: بنده من منزه است. ما بی باک هستیم در مقابل خدا، این خیلی خطرناک است که انسان در درگاه الهی بی‌باک است اما خدا خیلی شکور است. «إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ» (حج/38) مدافع اهل ایمان است در مقابل خود اهل ایمان اگر خطایی صورت دادند. فاعلیت آن خطا را به گردن شیطان می‌اندازد. این یک نکته که خدا مدافع ما می‌شود و انتقال از اینکه اینجا عزیز مصر به غلط، اما آنجا به صحیح که خدا آنجا در وقت دادرسی، شیطان در فاعلیت وسوسه تأثیر داشت. خدا می‌گوید: این بنده من با این عمل نسبت ندارد. این عمل برای او نبود. البته اینطور نیست که هرکس فکر کند هر گناهی کرد، ایمان برایش باقی می‌ماند. گاهی انسان با بعضی اعمال از دایره اهل ایمان خارج می‌شود و نمی‌داند این کدام عمل است. لذا باید از همه اعمال ترسید. قرار بود از صحنه خارج کردن یوسف یک مدت کوتاه باشد تا سر و صداها بخوابد اما حداقل دوازده سال طول کشید. آن هم در اوج جوانی یوسف، اوج نشاط یوسف و بی گناهی یوسف، اما تقدیر الهی هم در اینجا برای یوسف بد نشد. یعنی یوسف وقتی وارد زندان شد، این وارد شدن به زندان را می‌خواهیم از چند نگاه بررسی کنیم. یک زاویه، زاویه‌ای است که خدا به مسأله نگاه می‌کند. این بازترین زاویه است. نه مکانی از مکانی حاجب است، یعنی نه این صحنه از آن صحنه غائب است، این صحنه جامع است که نقل همه چیزها در این هست. در همه وقایع نه فقط ظاهرشان، نه فقط این زمان، تا آیندگان. یعنی تا آیندگان هم در این صحنه دیده می‌شود. صحنه دوم از نگاه یوسف است که به این صحنه می‌نگرد. عقبه‌ی خیلی از تصمیم‌گیری‌ها را به لحاظ ظاهری یوسف نمی‌بیند که اینها پشت پرده با همدیگر چه تصمیماتی گرفتند و چه نقشه‌هایی کشیدند. چه تدابیری دارند. به ظاهر یوسف اینها را نمی‌بیند. بی خبر است و دوربین دارد صحنه‌ای را نشان می‌دهد که یوسف(ع) هست و آمدند به او گفتند: باید به زندان بروی. با وضعی که سوار بر مرکب کردند و غل و زنجیر بر گردن و دست او زدند و در شهر گرداندند تا مردم ببینند یوسف به زندان می‌رود. بعد که می‌گویند: یوسف در زندان است، دیگر کم کم سر و صداها بخوابد.
بعضی دوستان می‌گویند: این صحنه‌ها به چه درد امروز ما می‌خورد؟ اینها همه قابل استفاده تربیتی است. تمام کارها زوایای مختلفی دارد. گاهی سختی کار برای این است که از یک زاویه نگاه می‌کنیم. از زاویه دیگر این کاملاً راحت است. از یک زاویه یسر است و از زاویه دیگر عسر است. یوسف(ع) را در شهر چرخاندند و به زندان بردند. زندان جای فراموش شده‌هاست. به خصوص در زمان‌های سابق کسیئ که زندان می‌رفت دیگر کسی خبری از او نداشت، ملاقاتی و تشریفات نداشت. زندان رفتن یعنی فراموش شدن و از صحنه اجتماع به کل حذف شدن، اینها را اگر توجه کنیم می‌فهمیم کسی که وارد زندان می‌شود چه روحیه‌ای دارد. جریان یوسف همیشه جریان متضادات بوده است. صحنه تضادهاست. در تضاد صحنه خیلی جذاب‌تر می‌شود و معرفت در تضادها بیشتر صورت می‌گیرد که «تعرف الاشیاء باضدادها» اشیاء با ضدش خوب شناخته می‌شود. مثلاً در رنگ‌ها برای اینکه یک رنگ جلوه کند، رنگ ضدش را به کار می‌برند که بیشتر دیده شود. درجریان یوسف خدای سبحان می‌خواهد یوسف بیشتر دیده شود لذا صحنه‌های زندگی یوسف حتی آنجا که در چاه می‌افتد، از آغوش مهربان پدر، یعنی از رحمت آغوش پدر که اوج رحمت است یکباره به چاه و تنهایی می‌رود. دو تا ضد کاملاً در مقابل هم! دوباره از چاه به عزیز مصر می‌رسد و به قصر می‌آید. بعد هم می‌گوید: شاید او را فرزند خود قرار دهیم. هیچکس در دست اندازهای زندگی‌اش این هم پیچ و خم شدید را طی نمی‌کند. دوباره بعد از مدتی عزت و ناز و نوازش و صحنه‌های تحویل گرفتن‌ها و عزت‌ها، یکباره به زندان می‌افتد. اگر کسی از این عزت به زندان بیافتد، تحمل زندان خیلی برای او سخت‌تر می‌شود. تا کسی که صحنه زندگی سختی را داشته و از آن زندگی سخت به زندان بیافتد. اما برای کسی که در ناز و نعمت بوده و یکباره به زندان می‌افتد، خیلی سخت است. اما وارد زندان که می‌شود با «بسم الله و الحمدلله علی کل حال» ورود پیدا می‌کند. خدا را در هر حالی سپاس می‌گویم. این خیلی زیباست!
یوسف وقتی به زندان می‌آید، زندان‌ها مثل حالا نبود که سلول‌ داشته باشد و مرتب باشد. دیوارهای بلندی بوده که هم آفتاب بر آن می‌تابیده و هم سرما بر آن بوده و هرکس در گوشه‌ای از این برای خودش جایی پهن می‌کرده و قسمت مربوط به او می‌شده است. وقتی وارد زندان شد یک درخت خشکیده در گوشه‌ای از زندان بود که کسی به این میل نداشت. از بس متروکه بود، به زندان بان گفت: اگر می‌شود جای من اینجا باشد. گفت: مانعی ندارد. وقتی آنجا قرار گرفت، آن شب از سرور اینکه از دست مراودات زلیخا و زنان راحت شده، آن شب را تا صبح عبادت کرد. صبح زندانی‌ها بیدار شدند و این درخت سبز شده است. با ورود یوسف و عبادات او درخت خشکیده سبز شد. همانطور که مریم(س) وقتی به نخل خشکیده تکیه داد، به برکت وجود مریم نخل خشکیده رطب تازه داد. یوسف وارد زندان شده و نه تنها نشکسته، روحیه‌اش ضعیف نشده بلکه احساس راحتی کرده است. یعنی قصر با همه فراخی و ناز و نعمت برای او زندان بود و زندان با همه سختی‌ها و فشارها برای او بهشت بود. این نگاه نشان می‌دهد اصل در وجود او چیست. راحت بدن اصل نیست، راحت روح اصل است. بدن در کاخ در فراخی بود، اما روحش اسیر بود. باید دائم مراقبت می‌کرد اما در اینجا که آمده در صحنه‌ای آمده که همه مجرم هستند، روحیه‌ها شکسته است. وقتی وارد زندان می‌شود زندان یکباره می‌شکفد، یعنی وقتی یوسف می‌آید امید می‌آورد. اولین کاری که می‌کند این است که سراغ همه زندانی‌ها می‌رود. مریض بودند، تحت فشار بودند، مأیوس بودند. با تمام اینها آنچنان گرم و صمیمی می‌شود، آنها هم درخت خشکیده را دیده بودند که با وجود یوسف سبز شد. وجود یوسف در تمام اینها اثر گذاشته بود. یکباره این جریان از حالت سردی و یأس به حالت دیگری تبدیل می‌شود. چون دل زنده در زندان درآمد *** به جسم مرده گویی جان درآمد دل زنده است که حیات می‌دهد. ما در زندگی‌هایمان هرچقدر هم سخت باشد، دیگر از زندانی که یوسف رفت، در محرومیت و غل و زنجیر و فشار، در بین مجرمین بودن سخت‌تر نیست. یک آدم ثروتمند و در لباس‌های فاخر به زندان آمد. در آن محنت سرا افتاده جوشی *** برآمد زان گرفتاران خروشی شدند از مَقدم آن شاه خوبان *** همه زنجیریان زنجیر کوبان به شادی شد بدل اندوه ایشان *** کم از کاهی غم چون کوه ایشان همه فشارها در زندگی به نگاه برمی‌گردد. اگر نگاه انسان با عظمتی متصل شود، کوه غم می‌تواند تبدیل به کاه شود. اما گاهی کم و کاه غم در کسی که توان ندارد تبدیل به کوه غم می‌شود. همین چیزی که باعث افتادن کسی شد، دیگری همان مشکل را دارد اما باکی ندارد و سر زنده است. سعدی می‌گوید: یک کسی را شیر مجروح کرده بود و دیدند او مشغول شکر است. تعجب کردند با این وضعی که داری شکر می‌کنی؟ گفت: شکر می‌کنم خدا را که من مبتلا به مصیبت شدم نه معصیت! ما وقتی به مصیبت دچار می‌شویم جزع و فزع ما بالا می‌رود. اما اهل الله اگر یک لحظه غفلت کردند سالیان سال اشک‌هایشان جاری است که چه مصیبتی بر آنها وارد شده است. بلی هرجا رسد حورا سرشتی *** اگر دوزخ بود گردد بهشتی به هرجا یار گل رخسار گردد *** اگر گلخن بود گلزار گردد این نگاه از چشم یوسف به زندان است که زندان را برای خودش یک جای راحتی می‌بیند که خدای سبحان به او فراغتی داده که به عبادت خدا بپردازد و به محرومین رسیدگی کند. وقتی این حالت برای یوسف پیش می‌آید با تک تک زندانی‌ها دوست می‌شود به طوری که در روایات دارد که زندانبان نسبت به این خیلی محبت پیدا کرد. وقتی کار زندانبان با یک عده هست که مجرم هستند، آن هم مجرمی که نا امید هستند. وضع زندانبان در زندان چطور بود که با ورود یوسف این زندانبان هم به او علاقه‌مند می‌شود. یعنی هنوز نور فطرت در او هم زنده بوده است. یک رفتار فطری و زیبا را که می‌بیند، به یوسف می‌گوید: اگر دست من بود همین الآن تو را آزاد می‌کردم اما در زندان من تو آزاد هستی. یوسف گفت: من از این محبت تو می‌ترسم. هرکس به من محبت کرد به دنبالش عواقبی بود! پدرم به من محبت کرد و برادرانم مرا در چاه انداختند. زلیخا به من محبت کرد مرا به زندان انداخت. من از محبت تو می‌ترسم! یک دوربین هم زلیخا را نشان می‌دهد. از همه سوزناکتر منظری است که زلیخا به او نگاه می‌کند.
شریعتی: امروز صفحه 387 قرآن کریم، آیات 14 تا 21 سوره مبارکه قصص را تلاوت خواهیم کرد. این هفته قرار گذاشتیم از خطیب شهیر شیخ احمد کافی یاد کنیم. رحمت و رضوان خدا بر ایشان باد که با چه اخلاصی بیاناتشان را عرضه می‌کردند و تقدیم مشتاقان معارف در شرایط بسیار سخت و دشوار، انشاءالله از شخصیت ایشان خواهیم شنید. «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ «14» وَ دَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلى حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فِيها رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شِيعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَيْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ «15» قالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ «16» قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيراً لِلْمُجْرِمِينَ «17» فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خائِفاً يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قالَ لَهُ مُوسى إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ «18» فَلَمَّا أَنْ أَرادَ أَنْ يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَهُما قالَ يا مُوسى أَ تُرِيدُ أَنْ تَقْتُلَنِي كَما قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ إِنْ تُرِيدُ إِلَّا أَنْ تَكُونَ جَبَّاراً فِي الْأَرْضِ وَ ما تُرِيدُ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ «19» وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعى قالَ يا مُوسى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ «20» فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ «21» ترجمه : چون موسى نيرومند شد و كامل گرديد، به او حكمت و دانش عطا كرديم و ما اينگونه نيكوكاران را پاداش مىدهيم. وموسى وارد شهر شد، در حالى كه مردم (از ورودش) بىخبر بودند، پس در آنجا به دو مرد برخورد كه با يكديگر نزاع مىكردند، اين يكى از طرفدارانش و آن (ديگرى) از دشمنانش بود. پس آن كه از پيروان موسى بود، از او در برابر دشمنش يارى خواست. پس موسى (به حمايت از دوست خود) مُشتى بر او زد كه كار او را ساخت (و با همان مشت كشته شد)، موسى (از اين پيشامد تكانى خورد و) گفت: اين از كار شيطان بود، همانا او دشمن گمراه كنندهى آشكارى است. (موسى) گفت: پروردگارا! همانا من به خويشتن ستم كردهام، پس مراببخش، پس (خداوند) او را آمرزيد به درستى كه او آمرزندهى مهربان است. (سپس موسى) گفت: پروردگارا! به خاطر (قدرت و) نعمتى كه بر من ارزانى داشتى، پس هرگز پشتيبان تبهكاران نخواهم بود. (ولى از آن پس، موسى به سبب اين قتل) در شهر نگران و ترسان گرديد (و هر لحظه انتظار حادثهاى را مىكشيد) پس ناگهان (مشاهده كرد) همان كسى كه ديروز از او يارى طلبيده بود، با فرياد از او كمك مىخواهد!، موسى به او گفت: بدرستى كه تو در گمراهى آشكارى هستى! پس چون (موسى) خواست به آن كسى كه دشمن هر دوى آنها بود حمله كند (و با او درگير شود، او) گفت: اى موسى! آيا تصميم گرفتهاى كه مرا (هم) به قتل برسانى، همانگونه كه ديروز (نيز) انسانى را كُشتى؟! تو جز زورگويى در روى زمين هدفى ندارى و نمىخواهى كه از مصلحان باشى. و (در اين هنگام) مردى از دورترين نقطه شهر (كه مركز استقرار فرعونيان بود) شتابان (به سوى او) آمد و گفت: اى موسى! همانا سران قوم در مورد تو مشورت مىكنند تا تو را بكشند، پس (فوراً از اينجا) خارج شو، همانا كه من از خيرخواهان و دلسوزان تو هستم. پس (موسى) از شهر خارج شد در حالى كه نگران و ترسان بود. گفت: پروردگارا! مرا از (دست) اين گروه ستمگر نجات ده.
شریعتی: از مرحوم حجت الاسلام و المسلمین حاج احمد کافی برای ما بگویید. حاج آقای عابدینی: افتخار می‌کنیم که یاد علما را گرامی می‌داریم، یاد کسانی که در احیای دین زحمت کشیدند. به خصوص کسانی که در ظلمت و جهالت دوران طاغوت در اوج خفقان و جریان غلبه شهوت در شهرها که سن ما اقتضاء می‌کند که یادمان باشد. نگویید که چهل سال از آن دوره گذشته و آن موقع با اینکه امکانات نبود اما حاج آقای کافی(ره) در اوج این خفقان و اوج حرکت جوان‌ها به سمت کانون‌های فساد یک کانون عظیم و با اخلاص به اسم امام زمان بنا کردند و آنجا را پایگاه قرار دادند و جذب کردند. یک پایگاه قوی شد که جوان‌ها جذب شدند و با بیان و زبانی که ایشان داشت، خیلی‌ها که در این وادی نبودند، جذب شدند. اقتضای آن دوره خیلی به این سبک نیاز داشت. یکی از کارهای مهم این بود که توانست آن اهدافی که امام دارد در یک قالبی که بماند، لذا آیت الله انصاری شیرازی فرموده بودند: حاج آقای کافی یکی از کسانی بود که مرتب به تبعیدی‌ها سر می‌زد. ایشان در نائین تبعید بود، حاج آقای کافی به ایشان سر می‌زدند و به آقای کافی گفتند: برای ما روضه بخوان. یک روضه برای ایشان خواند که در عمرشان چنین روضه‌ای نشنیده بودند. وقتی آن جریان در نیمه شعبان پیش آمد و امام فرمود: بخاطر مصیبت‌های پیش آمده امسال ما جشن نداریم، مرحوم کافی در مهدیه تهران بودند. بخاطر اینکه فرمایش امام را عملی کند، آن سال اگر می‌ماند مجبور می‌کردند تا یک جشنی در تهران برگزار شود. مرحوم کافی دیدند چاره ندارند و از شهر بیرون رفتند و به سمت مشهد حرکت کردند. در راه تصادف مشکوکی با یک کامیون ارتشی داشتند. ایشان که اینقدر در آن زمان شهرت داشت، خیلی مظلومانه و به سرعت جنازه را دفن کردند. اخلاص ایشان تا امروز باقی است و نام ایشان باقی مانده و روز به روز هم برکاتشان بیشتر می‌شود.
شریعتی: اگر یادتان باشد در سالهای گذشته در این ایام نزدیک ولادت امام رضا(ع)، از باب خدمت معنوی به محبین امام رضا(ع) طرح خیلی خوبی را به پیشنهاد حاج آقای حسینی قمی در مورد اینکه صاحبخانه‌ها هوای مستأجرها را داشته باشند و بازتاب‌های بسیار دل‌انگیز و مثبتی داشت و خیلی‌ها بخاطر امام رضا این کار را کردند. نکات شما را هم در این مورد بشنویم. حاج آقای عابدینی: فرمودند: «ارحم ترحم» اگر ما به رحمت حق نیاز داریم که قطعاً همه محتاج هستیم و هیچکس نیست که مستغنی از رحمت حق باشد، فرمودند: رحم کنید، به خصوص در شرایطی که جریان اجاره‌ها خیلی زیاد بالا رفته است. درست است برای صاحبخانه حق است چون قیمت ملکش بالا رفته است و حفظ او و قیمت او این مقدار اجاره را اقتضاء می‌کند، اما این کسی هم که مستأجر بوده و تا این مقدار آخرن توانش اجاره می‌داده، حقوق او چقدر بالا رفته است؟ آیا او توان دارد که با این مقدار تفاوت که ایجاد شده است، در شرایطی که نقدینگی به این طرف و آن طرف سرازیر می‌شود و نبودن ساز و کار صحیح، این بنده خدا مبتلا به این مسأله می‌شود، اگر اینجا یک گشایشی برای این ایجاد شود که صاحبخانه با اینکه حق اوست، اما اگر این کار را کرد بخاطر امام رضا(ع) باشد. یک کسی بدهکار بود، آمد بدهی‌اش را بدهد. وقتی خواست بدهی را بدهد گفت: من بخاطر اینکه تو شیعه امیرالمؤمنین هستی، بدهی‌ام را با کمال میل می‌دهم. آن شخص گفت: چون تو شیعه امیر مؤمنان هستی، من از بدهی‌ام گذشتم. در روایت دارد خدای سبحان در روز قیامت وقتی اعمال اینها را در ترازو می‌گذارند، می‌بیند سیئات او پر است اما حسنه‌ای ندارد. به او می‌گوید: حسنه‌ای داری؟ می‌گوید: یادم نیست. می‌گوید: اما من یک چیزی از تو سراغ دارم. تو رفتی بدهی‌ات را بدهی اما گره زدی این را به ولایت امیرمؤمنان، چون بخاطر او با شوق رفتی بدهی‌ات را بدهی، این اعتقاد تو بر همه سیئات تو ترجیح پیدا می‌کند و تو قدرت شفاعت پیدا می‌کنی. اگر ما این را باور داریم بیاییم بگوییم: خدایا به خاطر امام رضا(ع) و عشق من به حضرت این کار را می‌کنم. جبران این برای ما غیر قابل باور است. رئوف بدون زمینه می‌دهد اگر کسی زمینه ایجاد کند چطور می‌دهد؟ انشاءالله با این عشق جبران می‌شود و توجه می‌شود و با این عشق اعمال ما روح پیدا می‌کند. انشاءالله خدای سبحان به همه ما قدرت بدهد که محبت و عشق اهل‌بیت(ع) به ما جرأت بدهد و قدرت بدهد از این کارهایی بکنیم که اعمال ما ولایی شود. کسانی که می‌توانند کمک کنند که زائر اولی‌ها هم که آرزوی مشهد رفتن را دارند، بروند و دلشان را از نزدیک گره بزنند. شریعتی: دوستان ما در کانال نحوه مشارکت شما را قرار خواهند داد. در این ایام گره زدن دلهای زیادی به پنجره فولاد امام رضا(ع) خیلی لذت بخش است.
حاج آقای عابدینی: شعری از جامی از زبان زندانیان بخوانم. چو زندان بر گرفتاران زندان *** شد از دیدار یوسف باغ خندان همه از مقدم او شاد گشتند *** ز بند درد و رنج آزاد گشتند به گردن غُل‌شان شد طوق اقبال *** به پا زنجیرشان فرخنده خلخال اگر زندانی بیمار گشتی *** اسیر محنت تیمار گشتی کمر بستی پی بیمار داری *** خلاصی دادی از تیمار خواری‌اش و اگر جا بر گرفتاری شدی تنگ *** سوی تدبیر کارش کردی آهنگ گشاده رو شدی او را رضا جوی *** ز تنگی در گشاد آوردی‌اش روی هرکسی مشکلی داشت نزد یوسف می‌آمد و بلکه یوسف سراغ او می‌رفت. حساب کنید در شهری اینطور شود. یک محله اینطور شود. بزرگانی که آبرویی دارند، می‌توانند کاری کنند وسط بیایند، آن شهر و کوچه و محله از مردگی به زندگی تبدیل شود. شریعتی: دعا بفرمایید و آمین بگوییم. حاج آقای عابدینی: انشاءالله خدای سبحان به کرم کریم اهل‌بیت، ب کرم رئوف اهل‌بیت، به کرم حضرت معصومه کریمه اهل بیت، به کرم احمد بن موسی، انشاءالله مشکلات کشور ما، مشکلات شیعیان را در همه کشورهای اسلامی حل بفرماید. به خصوص امید را در زندگی جوان‌های ما با شغل مناسب فراهم آورد و گرفتاری آنها را برطرف کند. شریعتی: صحن تو و ضریح تو و بارگاه تو *** هر حاجت نگفته گمانم روا شود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا 👤 #حجت_الاسلام_عابدینی 📚 با موضوع سیره ی تربیتی حضرت یوسف علیه السلام در قرآن کریم 🗓 شنبه سی ام تیر ماه 🗂 حجم : ۱۲.۷ مگابایت 💠 @samtekhoda3
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
🔸 برنامه سمت خدا 📝 موضوع برنامه : #اهداف_سفر_از_دیدگاه_تعالیم_دین_مبین_اسلام 👤 كارشناس : #حجت_الاسلام_والمسلمين_بهشتی 🗓 تاريخ پخش : سی و یکم تیر ماه 🔻🔻🔻
برنامه سمت خدا موضوع برنامه : اهداف سفر از دیدگاه تعالیم دین مبین اسلام كارشناس : حجت الاسلام والمسلمين بهشتی تاريخ پخش : 31- 04-97 بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. شریعتی: سلام علیکم و رحمة الله. سلام می‌کنم به همه‌ی بیننده‌های خوب و شنونده‌های نازنین‌مان، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. ایام نورانی دهه کرامت را به همه شما تبریک می‌گویم. پیشاپیش فرا رسیدن میلاد با سعادت مولایمان امام رضا(ع) به همه شما تبریک می‌گویم. انشاءالله بهترین‌ها در این روزها برای همه شما رقم بخورد و انشاءالله زیارت مشهد الرضا نصیب همه شما شود. در محضر حاج آقای بهشتی نازنین هستیم، سلام علیکم و رحمة الله. خیلی خوش آمدید. حاج آقای بهشتی: سلام علیکم و رحمة الله. من هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان خوب برنامه سمت خدا و شنوندگان رادیو قرآن و کسانی که در آینده این برنامه را می‌بینند و می‌خوانند، سلام می‌کنم و برای همه آرزوی صحت و سلامت و خوشبختی دارم. مخصوصاً برای جوان‌هایی که در این روزها ازدواج می‌کنند و برای بیماران طلب شفاء می‌کنیم و از خدا می‌خواهم این گفتگوها را همراه با نور و خیر و رشد قرار بدهد. شریعتی: امروز حاج آقای بهشتی قرار هست از سفر و مسافرت برای ما بگویند. مشتاق هستیم بحث امروز شما را بشنویم. حاج آقای بهشتی: سعی می‌کنم در برنامه‌ها در حد توانم ابتدا سراغ قرآن بروم. این چیزی است که استاد عزیزم حاج آقای قرائتی به من آموخته که تبلیغ قرآن محور را پیگیری کن. در قرآن تقریباً سی و چند نوع سفر گزارش‌اش آمده است. سفر خوشایند انسان‌هاست. از کتاب‌هایی که معمولاً تا قرن‌ها می‌ماند یکی سفرنامه‌هاست. چون در آن تنوع و تازگی است. همه دوست دارند چه آنهایی که سفر می‌روند و چه آنهایی که نمی‌روند. امروز می‌خواهیم به اهاف سفر بپردازیم. خداوند حکیم است یعنی این جهان را براساس حکمت و انسان را براساس حکمتی آفریده است. برنامه‌هایی که در کتاب‌های آسمانی آورده است براساس حکمت قوانین را آورده است. به ما فرموده: کارهای شما حکیمانه باشد. غذا می‌خورید، ورزش می‌کنید، سفر می‌روید، هدف شما چیست؟ در قرآن سی و چند نوع هدف آمده که من پنج نوع هدف را انتخاب کردم. مهم‌ترین آن سفر برای عبادت است که در فصل حج، در برنامه مستقل خواهم گفت. زیارت، عبادت را جدا خواهم گفت. امروز پنج هدف دیگر را که در دین و آیات قرآن و در سیره پیامبر و ائمه وجود دارد. اولین هدف تفریح است. سفر به قصد تفریح، ما انسان‌ها آمیزه‌ای از جسم و روح هستیم. جسم ما نیازمند تفریح و نشاط هست. ممکن است کسانی باشند که امکان سفر رفتن نداشته باشند ولی نهادهایی که با سفر مرتبط هستند می‌گویند: در فصل تابستان چند ده میلیون سفر صورت می‌گیرد. قرآن کریم می‌فرماید: «وَ ابْتَغِ فِيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ» (قصص/77) دنبال آخرت برو، در بسترهایی که خدا به تو امکاناتی داده است. «وَ لا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيا» درست است گفتیم آخرت اما نصیبت را از دنیا فراموش نکن. امیرالمؤمنین(ع) در تفسیر این آیه اینطور توضیح دادند که نصیبت را فراموش نکن یعنی از سلامتی، از فراغت، از قوت، از جوانی و شادابی‌ات استفاده کن در مسیر آخرت. با گناه آلوده نباشد، در مسیر کمال انسان باشد. امامان ما گاهی تفریح می‌رفتند، «نُزهَه» یعنی رفتن به جاهای سر سبز و خرم. ائمه ما گاهی به باغ می‌رفتند. بیرون از شهر می‌رفتند. به دوستانشان توصیه می‌کردند.
از امام رضا(ع) و پدر بزرگوارشان موسی بن جعفر(ع) حدیثی است که فرمودند: تلاش کنید و وقت خودتان را به چهار قسمت تقسیم کنید. «اجْتَهِدُوا فِي أَنْ يَكُونَ زَمَانُكُمْ أَرْبَعَ سَاعَاتٍ» برنامه‌ریزی داشته باشید و وقت خود را به چهار قسمت تقسیم کنید. «سَاعَةً لِمُنَاجَاةِ اللَّهِ» یکی برای خدا، نماز و دعا و قرآن، «وَ سَاعَةً لامْرِ الْمَعَاشِ» قسمتیبرای تأمین زندگی و کسب و کار، «وَ سَاعَةً لِمُعَاشَرَةِ الاخْوَانِ وَ الثِّقَاتِ» بخشی برای ارتباطات، تا ما کامل باشیم و دیگران عیوب ما را بگویند و ما آن را رفع کنیم. اسلام روی صله رحم خیلی اصرار دارد. «وَ سَاعَةً تَخْلُونَ فِيهَا لِلَذَّاتِكُمْ فِي غَيْرِ مُحَرَّمٍ» (تحف العقول، ص 409) یک قسمت را ما تفریحات سالم نام نهادیم. یا برندی در دنیا به نام «حلال» رسم شده است. مسیحی و یهودی الآن حلال را می‌فهمند و می‌دانند مربوط به مسلمان‌هاست. اول در مورد خوردنی‌ها بوده و الآن توصیه پیدا کرده، تا در رسانه مطرح می‌شود همه می‌دانند در مورد مسلمان‌هاست. لذت باشد و حرام نباشد. حرام نباشد یعنی اختلاط دختر و پسر و زن و مرد نباشد. در چهارچوبی باشد که خدا برای ما تعیین کرده و گناه و غیبت در آن نباشد. در خاطرات حضرت امام خمینی هست که فرمود: ایشان جمعه‌ها را در ایام طلبگی برای تفریح می‌گذاشت. این بسیار طلبه درس‌خوانی بود اما جمعه‌ها، دوستان هم خیلی خوششان می‌آمد با ایشان باشند. ایشان می‌فرمود: هرکس می‌خواهد در این گروه بیاید چند شرط دارد، یکی نمازمان را اول وقت بخوانیم، یکی غیبت نکنیم. چهارچوب را رعایت کنیم، تفریح و لذت باشد ولی گناه نباشد. تفریحات دیگر، در حدیثی امام صادق(ع) فرمود: تفریح می‌تواند یکی از این چیزها باشد که خود اینها هم جای گفتگو دارد و یکی سفر است. فرمود: تفریح یکی از این چیزهاست. یکی «المشی» یعنی پیاده روی، بیشترین ورزش پیامبر پیاده روی بود. انسان نشاط پیدا می‌کند. 2- سوارکاری، سوارکاری در قدیم با اسب و شتر بوده است. الآن دیگر موتورسواری و کشتی سواری و هواپیما سواری است. 3- شنا کردن، 4- نگاه به سبزی؛ از جاده‌هایی که خیلی شلوغ است جاده‌هایی است که سر سبز است. استان گلستان، مازندران، مسیرهایی که بین شهرکرد و خوزستان هست. سلسله کوه‌های زاگرس که جنگل‌های بسیار زیبایی دارد. چشم ما قوتش در سایه دیدن است. دیدن دریا توصیه شده، دیدن آسمان توصیه شده است. دیدن درختان و سبزه‌ها توصیه شده است. گاهی شب در جاده هستیم ولی چیزی را نمی‌بینیم. اینها را باید در برنامه‌ریزی سفر رعایت کنیم. فصلی را برای دیدن جنگل بگذاریم. خوردن و آشامیدن هم دو تا از تفریحات است، حتی سفر نیم روزه، هرکسی هر غذایی به وسع خودش بردارد و خوش بگذراند. استحمام را فرمودند که تفریح خوبی است. معاشرت با خانواده، زن و شوهر وقتی را با هم باشند. اینها از تفریحاتی است که امام صادق(ع) فرموده است. بعضی از کشورهای اروپایی کارکنان دولت را الزام می‌کنند که سالی چند روز برای تفریح به سفر بروند تا انرژی و نشاط بگیرند و کار بهتری را عرضه کنند. این هدف اول که تفریح بود.
هدف دوم که هدف مهمی است طبیعت‌گردی است. سوره عنکبوت آیه 20 می‌فرماید: «قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ» سفر کنید ببینید آفرینش از کجا آغاز شد. همین جنگل‌ها، این درختان را چه کسی کاشته است؟ از چه زمانی و طراح چه کسی بوده است؟ معمار کیست؟ ناظر کیست؟ درختان متفاوت از کجا پیدا شده است؟ چند هزار پرنده متفاوت در آسمان است، رهبری اینها با چه کسی است؟ این چند هزار پرنده با فرم خاصی پرواز می‌کنند. این خلقت از کجا آغاز شده است؟ ما الآن در کشورمان طبیعت گردی داریم، اما طبیعت گردی قرآنی با طبیعت‌گردی مرسوم جهان متفاوت است. اینها را فلش‌هایی ببینی به سمت خدا، به گنجشک نگاه می‌کنی خدا را ببینی. شریعتی: به قول سلمان هراتی جهان قرآن مصور است که آیه‌هایش به جای اینکه نشسته باشند، ایستاده‌اند. حاج آقای بهشتی: این نگاه توحیدی است. در کشور ما زیبایی‌های طبیعت زیاد داریم. اما طوری تربیت نشدیم که این طبیعت را نگاه می‌کنیم، وقتی برگشتیم انس ما با خدا، رابطه ما با خدا گرمتر شده باشد. ما در این زمینه فقر داریم. ما موزه‌های حیات وحش داریم. در استان‌های مختلف مثل اصفهان پاغ پرندگان هست، در تهران باغ پرندگان هست، در همدان موزه حیات وحش هست. مربیانی باید باشند که بیایند توضیح بدهند. چند گونه حیوان دارد، زاد و ولدشان چگونه است؟ در کجا زیست می‌کند؟ خلقت او چه شگفتی‌هایی دارد؟ قرآن می‌فرماید: به شتر نگاه کنید، «كَيْفَ خُلِقَتْ» (غاشیه/17) چگونه خلق شده است؟ این را باید یک استاد محیط زیست بیاید توضیح بدهید. مراکزی داریم که برای نجوم است. اساتیدی باشند این بعد قصه را توضیح بدهند. وقتی به نشانه‌ها می‌نگریم صاحب نشان را هم ببینیم. یکوقتی در تهران یک گروهی بودند سفرهای شبانه را طراحی کرده بودند. جمعی را به اندازه یک اتوبوس ثبت نام می‌کردند و نزدیک تهران می‌رفتند، مثل ورامین و پاکدشت، تلسکوپ هم می‌بردند، اول اینها را با دنیای ستاره‌ها آشنا می‌کردند. بعد هم با سلیقه چند موضوع دینی مثل پیدا کردن قبله از راه ستاره، یا وقت نماز را بیان می‌کردند. سیصد هزار منظومه فقط در کهکشان راه شیری هست. قرآن می‌فرماید: همه را برای تو درست کردم. معلوم می‌شود من خیلی مهم هستم ولی غافل هستم و از جهان بالا خبر نداشتم. آنوقت خدا آنها را برای من درست کرده چه فایده‌ای برای من دارد؟ من چه نقشی را باید ایفا کنم؟ در طبیعت گردی حشره شناسی هست، گیاه شناسی هست، خاک شناسی هست، آب شناسی هست. چند سال است در کشور ما در خلیج فارس کشتی‌هایی راه اندازی شده و سفرهای دریایی هست که اینها باید خیلی زیاد شود.
در قم طلبه بودیم، یکی از دانشگاهی‌ها آمد و ما گفتیم: رشته شما چیست؟ گفت: بیابان شناسی، گفتیم: بیابان چیزی ندارد. گفت: من حاضر هستم شما را 24 ساعت به بیابان‌های قم ببرم، شگفتی‌های این بیابان‌ها را به شما نشان بدهم. فکر نمی‌کردیم بیابان اینقدر دیدنی باشد. ما رفتیم و مشغول توضیح دادن در مورد مارها بود، یکباره من لای بوته‌ای ماری دیدم. اول فکر کردم مار است بعد دیدیم ماری پوست انداخته و این پوست مار است. یکی از اهداف سفر همین طبیعت‌گردی است. ما به اتفاق خانواده به مشهد می‌رفتیم به جنگل گلستان رسیدیم. دیدیم گروهی از دانش ‌آموزان یک فعالیتی را انجام می‌دهند. من دیدم مربی به آنها گفته با برگ درختان کلکسیونی از برگ درست کنید. اینها هم نبال برگ‌های متنوع بودند، چقدر تنوع برگ داریم. در کنار دریای مازندران گروهی از دانش آموزان را دیدیم که مطلب می‌نوشتند. مربی گفته بود غروب خورشید را توصیف کنید. ما برای دانش‌آموزان، دانشجویان و عموم مردم نیازمند این هستیم. چه نهادی متکفل این کار است؟ سازمان محیط زیست یا میراث فرهنگی؟ اینها با بروشور، کلیپ‌، باید ذهن‌های بنده‌های خدا را عمق ببخشند. البته قیمت سفر هم مؤثر است. اگر قیمت سفر کم شود مریضی و افسردگی هم کم خواهد شد. نشاط زیاد می‌شود. نشاط زیاد شود خوب درس می‌خواند و کار می‌کند. طبیعت‌گردی یکی از اهداف سفر است که فوق العاده در ابعاد دیگر زندگی تأثیر گذار است. «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِه» (عبس/24) فرض کنید الآن ما در حال سفر هستیم، در راه یک نان می‌خریم. همین نان از کجا پدید آمده است؟ «أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا» (عبس/25) ما از آسمان آب فراوان ریختیم. «ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا» کاری کردیم زمین این آب را بمکد. «فَأَنْبَتْنا فِيها حَبًّا» (عبس/27) دانه را رشد دادیم و رویاندیم. «وَ عِنَباً وَ قَضْباً» انگور و سبزی، «وَ زَيْتُوناً وَ نَخْلًا» الآن یک نان سر سفره است ولی همین نان را قرآن می‌گوید: سر نخ را نگاه کن، از باران شروع شد. باران هم چه فعل و انفعالاتی دارد. این طبیعت‌گردی را با الهام از قرآن باید شیرین و آسمانی کنیم. طبیعت‌گردی در ایران باید با جهان متفاوت باشد. ما به دنیا باید این درس را بدهیم. قرآن این نوع طبیعت‌گردی را، تا به نان نگاه می‌کنیم ما را به سمت سرچشمه می‌برد. ما باران را فرستادیم. ما زمین را شکافتیم. ما گیاه را رویاندیم. این کاری است که ما باید انجام بدهیم.
هدف سوم تجارت است. مسافرت به قصد تجارت؛ سوره‌ای است که همه مردم ما حفظ هستند. «بسم الله الرحمن الرحیم، لِإِيلافِ قُرَيْشٍ، إِيلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّيْفِ» (قریش/1و2) حاج آقای قرائتی می‌فرماید: هزار و چند صد سال پیش یک قومی، یک قبیله‌ای سفر می‌کردند. برای چه خدا این را برای ما آورده است؟ تا به ما بفهماند این جا به جایی برکت دارد. ما در یک جلسه می‌خواهیم در مورد آثار و فواید سفر صحبت کنیم. این جا به جا شدن‌ها چه برکات مادی و معنوی دارد. قریش الفت پیدا کردند. قریشی که یک سفر زمستانی داشتند، یک سفر به یمن داشتند، یک سفر هم به شمال منطقه شامات و فلسطین داشتند. کالاهایی را برای فروش می‌بردند و کالاهایی را هم می‌خریدند. سفر به قصد تجارت سخت‌تر است. چون تجارت دو نوع است یکی در شهرمان تجارت کنیم، کسب و کار و خرید و فروش، این آسان است. اما وقتی تجارت در سفر شد دلواپسی دارد. مثلاً با کشتی بار را تا کره شمالی یا جنوبی ببرد، اینکه به سلامت برسد و حادثه‌ای پیش نیاید. قرآن سفر به قصد تجارت را توصیه می‌کند. پیامبر قبل از پیامبری دو سفر تجاری داشته است. در سوره مبارکه مزمل سفر تجاری را با سفر جهاد کنار هم گذاشته است. ما زیاد شنیده‌ایم کسی که برای تأمین زندگی تلاش می‌کند، مثل کسی است که در راه خدا جهاد می‌کند. «الکاد لعیاله کالمجاهد فی سبیل الله» در سوره مزمل آیه 20، سفر برای جهاد در راه خدا را و سفر برای تجارت را کنار هم آورده است تا بفهماند ارزش دارد یک مسلمان که بازرگانی می‌کند و واردات و صادرات دارد، دلواپسی دارد ارزش دارد. می‌فرماید: «وَ آخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الْأَرْضِ» دیگرانی هستند که در زمین سفر می‌کنند، «يَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ» به دنبال لطف خدا هستند تا سودی گیرشان بیاید. دنبال کسب حلال بودن هم ارزش مادی دارد که زندگی‌اش را می‌گذراند و هم ارزش معنوی دارد. من دنبال این بودم که ببینم تأثیراتی که تجار مسلمان در تاریخ داشتند را پیدا کنم. کتابی به نام «اطلس جهان اسلام» قرن به قرن گفته در جغرافیای جهان، کجای جهان مسلمان‌ها هستند، کجاهای کره زمین به اسلام یا تشیع گرویدند و چه کسانی باعث و بانی آن بودند؟ بسیاری از مناطق جهان که مسلمان شدند، بازرگانان مؤسس آن بودند. شیرازی‌ها به تانزانیا و زنگبار رفتند، اسلامی که در آن مناطق هست از اینهاست. اسلامی که در زنگبار هست مرهون شیرازی‌هاست. آرام آرام این بازرگانان علما را هم همراه خودشان بردند. گفتند: جمعی آنجا مسلمان یا شیعه هستند، ولی عالم و پیشنماز نداریم. فتوا دهنده نداریم. یا در چین، شهید مطهری در کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» می‌فرماید: بزرگترین سهم را در مسلمانی چینی‌ها که بیش از هشتاد میلیون مسلمان در چین است، این را تجار و ایرانی‌ها داشتند. بخش بزرگی مرهون بازرگانان قزوین است. از دو راه ایرانی‌ها به چین می‌رفتند، یکی از راه خشکی، یکی از راه دریا که سواحل خلیج فارس از راه دریا می‌رفتند. من از حاج آقای قرائتی شنیدم که مسلمانان چین نیت نمازشان را به زبان فارسی می‌گویند. چهار رکعت نماز ظهر به جا می‌آورم قربة الی الله! در بعضی مساجد همین نیت را به زبان فارسی نوشته و آنها هم به بچه‌هایشان می‌آموزند. هشت قرن گذشته و الآن جمعیت میلیونی مسلمان‌ها که در چین هستند یک جمع بازرگانی این بنیان را گذاشتند.
یکوقتی من گفتم: آقای قرائتی اتاق بازرگانی برویم. ببینیم الآن اتاق بازرگانی ایران در زمینه فرهنگی چه کار می‌کند؟ ایشان هم استخاره کردند و خوب آمد. آنوقت آقای دکتر نهاوندیان رئیس اتاق بازرگانی بودند. آقای دکتر نهاوندیان از آمدن آقای قرائتی متحیر بودند. ایشان گفتند: من نه اهل صادرات و واردات هستم. من برای این آمدم که ببینم شما برای مسائل فرهنگی برنامه دارید؟ بازرگانان ایرانی که به اقصی نقاط جهان می‌روند یا بازرگانان خارجی که وارد ایران می‌شوند. ما برای اینها فکری کردیم. نظام و کشور و گذشته و دین‌مان را معرفی کنیم؟ یا بازرگانی که از اینجا کالا می‌برد، به اروپا و آسیا رفت و آمد می‌کند. مسأله سفر که بخواهیم و نخواهیم صورت می‌گیرد. این رنگ خدایی دادن به سفرها مهم است. مستندی تلویزیون نشان می‌داد که یک عالمی از قم به تایلند رفته است. سیصد سال قبل رفته بود. قبل از این عالم بازرگانانی رفته بودند و بعد این عالم را بردند. الآن گنبد و بارگاهی آنجا دارد و دستیار پادشاه تایلند است. صاحب تفکر و ایده بوده است. یعنی این نوع سفرها یا سفرهای داخلی، علاوه بر اینکه کالا را منتقل می‌کنیم، افکار و عقاید و فرهنگ را منتقل کنیم. سفر به قصد تجارت! سوره نحل آیه 14 می‌فرماید: «وَ هُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ» او خدایی است که دریا را در اختیار شما قرار داد، «لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِيًّا» تا گوشت تازه میل کنید. بخش زیادی از گوشت تازه از دریاست. «وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْيَةً» غیر از ماهی که از دریا می‌گیرند، زیر آلات مثل مروارید، سنگ‌های قیمتی هم از دریا استخراج می‌کنید. «تَلْبَسُونَها وَ تَرَى الْفُلْكَ مَواخِرَ فِيهِ» از شگفتی‌های دریا این است که دماغه کشتی آب‌ها را می‌شکافد «وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ» یکی هم برای اینکه درآمد کسب کنید، «وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» شاید شکرگزار خدا باشید. الحمدلله بگویید. این رنگ خدایی دادن به سفر است. سفر به قصد تجارت خیلی قصه دارد. من سفر کردم، دلواپسی و دلهره داشتم، سود هم کسب کردم، یک کار فرهنگی هم کردم. ماه محرم به آلمان رسیدم، رفتیم ببینیم شیعیان آلمان چه آداب و رسومی دارند؟ آنجا همفکری کردیم و چند ایده مطرح کردیم، آنها پسندیدند و بنا شد یک تبادلی داشته باشیم. کارهایی که بازرگانان در طی قرن‌ها انجام دادند فوق العاده است. جاهایی که کارهای فرهنگی شده یک پس زمینه‌ای دارد. باید دید سرنخ چیست؟ خیلی از اینها بازرگانان هستند، تجار مسلمان هستند، عشق به اهل‌بیت را در تایلند برده آن عالم قمی و سیصد سال است هرسال مثل قم عزاداری می‌کنند. شریعتی: خیلی نکات خوبی را شنیدیم. صحبت از سفر شد، انشاءالله رویکرد مسافرت‌هایمان را عوض کنیم، انشاءالله دولت هم از سفرهای هموطنان عزیز ما حمایت کنند و مسافرت‌ها تسهیل شود، مخصوصاً سفر به اماکن دیدنی کشورمان و از جمله سفرهای زیارتی، خیلی‌ها هنوز هستند گنبد و بارگاه حضرت رضا(ع) و حضرت معصومه(س) را ندیدند. قرار گذاشتیم اگر در اطرافمان کسانی را می‌شناسیم که هنوز مشهد نرفتند، آستین همت را بالا بزنیم و آنها را راهی کنیم و قطعاً دعای خیر آنها در حق ما مستجاب خواهد شد. اما اگر به هر دلیلی این شرایط مهیا نیست، قرار است در برنامه سمت خدا همانند سالهای گذشته این اتفاق بیافتد که بانی شوند و دوستانمان را راهی مشهد کنند. ما درخواست می‌کنیم از روحانیون عزیز و گرانقدر، ائمه جماعات و مبلغین عزیز که آنها اگر از مسجد محل، دوستان و همسایه‌ها کسانی را می‌شناسند که تا به حال مشرف نشدند، به سایت ما مراجعه کنند و ثبت نام را انجام بدهند که کارهای بعدی را ما انجام خواهیم داد. برای اطلاعات بیشتر به سایت ما مراجعه کنید.
امروز صفحه 388 قرآن کریم، آیات 22 تا 28 سوره مبارکه قصص را تلاوت خواهیم کرد. «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْيَنَ قالَ عَسى رَبِّي أَنْ يَهْدِيَنِي سَواءَ السَّبِيلِ «22» وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ تَذُودانِ قالَ ما خَطْبُكُما قالَتا لا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَيْخٌ كَبِيرٌ «23» فَسَقى لَهُما ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقالَ رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ «24» فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِي عَلَى اسْتِحْياءٍ قالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ ما سَقَيْتَ لَنا فَلَمَّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ «25» قالَتْ إِحْداهُما يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ «26» قالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هاتَيْنِ عَلى أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِكَ وَ ما أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ «27» قالَ ذلِكَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَيَّ وَ اللَّهُ عَلى ما نَقُولُ وَكِيلٌ «28» ترجمه : و چون (موسى) به سوى مدين روى نهاد، گفت: اميد است كه پروردگارم مرا به راه راست هدايت فرمايد.و چون موسى به (چاه) آب مدين رسيد، گروهى از مردم را در اطراف آن ديد كه به سيراب كردن (چهار پايان خويش) مشغولند و در كنار آنان به دو زن برخورد كه مراقب بودند (تا گوسفندانشان با گوسفندان ديگر مخلوط نشوند. پس موسى جلو رفته و به آنان) گفت: منظور شما (از اين كنارهگيرى) چيست؟ گفتند: ما (براى پرهيز از اختلاط با مردان، گوسفندان خود را) آب نمىدهيم تا اينكه همهى چوپانان خارج شوند و (حضور ما در اينجا براى آن است كه) پدر ما پيرمردى كهنسال است. پس (موسى گوسفندانشان را) براى آنان آب داد، سپس رو به سوى سايه آورد و گفت: پروردگارا! همانا من به هر خيرى كه تو برايم بفرستى نيازمندم. پس (چيزى نگذشت كه) يكى از آن دو (زن) در حالى كه با حيا وعفّت راه مىرفت به نزد او آمد و گفت: همانا پدرم از شما دعوت مىكند تا مزد اينكه براى ما آب دادى به تو بپردازد. پس همينكهموسى به نزد آن پدر پير (حضرت شعيب) آمد و سرگذشت خود را براى او بازگو كرد، او گفت: نترس، تو از (دست) گروه ستمگران نجات يافتى. يكى از آن دو (دختر، خطاب به پدر) گفت: اى پدر! او را استخدام كن، زيرا بهترين كسى كه (مىتوانى) استخدام كنى، شخصِ توانا و امين است. (حضرت شعيب به موسى) گفت: من قصد دارم تا يكى از اين دو دخترم را به همسرى تو درآورم بر اين (شرط) كه هشت سال براى من كار كنى و اگر (اين مدّت را) به ده سال تمام كردى، پس (بسته به خواست و محبّت) از ناحيه توست و من نمىخواهم كه بر تو سخت گيرم، بزودى به خواست خداوند، مرا از صالحان خواهى يافت. (موسى پيشنهاد شعيب را پذيرفت و) گفت: اين (قرارداد) بين من و تو (برقرار شد، البتّه) هر كدام از دو مدّت را كه به انجام رساندم، پس ستمى بر من نخواهد بود، و خداوند بر آنچه ما مىگوييم (گواه و) وكيل است.
شریعتی: نماز یکشنبه‌های ماه ذی القعده فراموش نشود. دستور آن را دوستان ما در کانال برنامه قرار خواهند داد. خبری را امروز شنیدم که شاید یازده نفر از پاسداران و بسیجیان ما که در مرز خدمت می‌کردند به شهادت رسیدند. به خانواده‌هایشان تسلیت می‌گوییم. همینطور مطلع شدیم حضرت آیت الله مرتضی تهرانی برادر مرحوم آقا مجتبی تهرانی به رحمت ایزدی پیوستند. انشاءالله روحشان شاد باشد و مهمان سفره اهل‌بیت باشند. از مرحوم شیخ احمد کافی بشنویم که این هفته قرار است از ایشان صحبت کنیم. حاج آقای بهشتی: دو نکته کوتاه را باید عرض کنم که یکی سفرهای تبلیغی ایشان است. مرحوم کافی از سی روز، بیست روز در سفر تبلیغی بودند. از این شهر به آن شهر می‌رفتند. صوت صحبت‌های ایشان هست که می‌فرمودند: خسته شدم ای امام زمان در این جاده‌ها از بس به عشق تو از این شهر به آن شهر رفتم. نکته دیگر مسأله دعای ندبه است که حقیقتاً یک نوع عشق بازی با امام زمان(ع) هست. ایشان از کسانی بود که در ترویج این دعا خیلی مؤثر بود.
یکی دیگر از هدف‌های سفر، خدمت است. ما خوشبختانه اول انقلاب نهادی را به نام جهاد سازندگی داشتیم. من طلبه جوانی بودم و یادم هست به روستاها رفتیم و برای مدرسه سازی با عشق و شور و انگیزه کار می‌کردیم. چند سالی هست الآن گروه‌های جهادی راه افتاده است، دانشجو و دانش‌آموز بدون اینکه نیاز داشته باشند برای کسب درآمد راه می‌افتند به مناطق محروم یا زلزله زده و نیازمند با عشق حتی در تعطیلات نوروز هم می‌روند. در سوره مبارکه کهف ماجرایی نقل شده از شخصیتی به نام ذوالقرنین، قرآن می‌فرماید: خدا اسباب و وسایل زیادی در اختیار او قرار داد. برای سفر جهادی، برای خدمت و سازندگی در قرآن یک نمونه ذوالقرنین است. سه سفر داشته یکی به غرب، یکی به شرق، یکی به شمال. سفر سوم منطقه‌ای است کوهستانی که وقتی به آنجا رسید اهالی محروم آنجا آمدند و گفتند: دشمنانی داریم که اینها فساد می‌کنند، شما بیا بر ما منت بگذار، امکانات از ما و مدیریت از شما. تخصص از شما! همین کاری که دانشجویان عزیز ما می‌کنند و به اردوهای جهادی می‌روند. ذوالقرنین مردم را فراخوان داد و فرمود: تکه‌های بزرگ آهن بیاورید. نیروی انسانی و وسایل از آنها بود و بنا شد سدی بسازند تا از نفوذ دشمنان و مفسدین جلوگیری کنند. تکه‌های آهن را بین دو کوه قرار دادند و بعد ایشان فرمودند: حرارت زیادی لازم است تا این آهن‌ها به هم جوش بخورد. مس‌هایی را فراهم کردند برای اینکه این آهن زنگ نزند. مس ذوب شده را روی آن آهن‌ها کشیدند. سد نیرومندی درست شد، ساخت سد که به پایان رسید، گفت: این از لطف خدا بود. به جای اینکه بگوید: من بودم چنین کردم، گفت: این رحمت خدا بود که من توانستم چنین خدمتی را بکنم. آیات 83 تا 99 از سوره کهف که ما به همین اندازه بسنده می‌کنیم. خانواده‌هایی هستند که نیاز ندارند وقتی بچه‌هایشان را در چنین اردوهایی می‌بینند، گاهی غصه هم ممکن است بخورند اما اخلاص و نیتی که ریشه‌اش همین انقلاب است که این روحیه را ایجاد کرده است. هدف پنجم، مطالعه تاریخ است. قرآن کریم پس از اینکه قصه یوسف را نقل می‌کند، می‌فرماید: بروید سفر کنید. هم سفر کنید دستاوردهای نیکان را بررسی و مطالعه کنید و هم سفر کنید نتایج کار مکذبین و مفسدین را الهام بگیرید. سوره یوسف آیه 109 اینطور شروع می‌شود «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ» مخاطب پیامبر اسلام است، ما نفرستادیم قبل از تو «إِلَّا رِجالًا» شخصیت‌هایی را «نُوحِي إِلَيْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرى» به آنها الهام کردیم و وحی فرستادیم از سرزمین‌های حاصلخیز مثل مصر، مصر سرزمینی است که دارای تمدن است. «أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ» چرا مردم سفر نمی‌کنند؟ «فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ» تا بنگرند قبلی‌ها، تمدن‌های قبل و انسان‌های قبل، کسانی که آمدند. «وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا أَ فَلا تَعْقِلُونَ» این مثبت بود. منفی‌اش را در سوره آل عمران آیه 137 می‌فرماید: «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ» قبل از شما فرهنگ‌هایی بود. «فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ» سفر کنید «فَانْظُروا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِين» ببینیم آنهایی که حرف انبیاء را دروغ می‌شمردند چه سرانجامی داشتند؟ یا در سوره حج آیه 46 فرمودند: «أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها» این از آثار سفر است. آیا سفر نمی‌کنند تا دلهایی که حقایق را درک کند پیدا کند؟ یا گوش‌هایی که صداها را، مثلاً شیراز می‌رویم، صدایی نیست ولی صداهایی به گوش ما می‌رسد از قرن‌ها دورتر که حرف‌هایی برای ما دارند و پیام‌هایی دارند. امروز درباره‌ی سفر و مسافرت گفتیم. یک کسانی هستند حوصله سفر ندارند. خانواده‌هایشان گلایه می‌کنند، فقط دلیل بی پولی نیست. درست است وضع معیشت ما مشکل پیدا کرده است. اما گاهی بی حوصله هستند. خانواده احساس کنند در تابستان به اتفاق مرد خانه دو سه سفری رفتند ولو نیمی از روز، کمر ببندیم، قرآن امر می‌کند که ای پیامبر به مسلمان‌ها بگو سفر کنید. معلوم است سفر برکاتی دارد. شریعتی: به امام مهربانی‌ها، امام رضا(ع) سلام کنیم.
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا 👤 #حجت_الاسلام_بهشتی 📚 با موضوع : اهداف سفر از دیدگاه تعالیم دین مبین اسلام 🗓 یکشنبه سی و یکم تیر ماه 🗂 حجم : ۱۱.۸ مگابایت 💠 @samtekhoda3
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
🔸 برنامه سمت خدا 📝 موضوع برنامه : #سیری_در_صحیفه_سجادیه_امام_زین_العابدین_علیه_السلام - #شرح_دعای_هشتم 👤 كارشناس : #حجت_الاسلام_والمسلمين_فرحزاد 🗓 تاريخ پخش : یکم مرداد ماه 🔻🔻🔻
برنامه سمت خدا موضوع برنامه : سیری در صحیفه سجادیه امام زین العابدین (علیه‌السلام) - شرح دعای هشتم كارشناس : حجت الاسلام والمسلمين فرحزاد تاريخ پخش : 01- 05- 97 بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. شریعتی: سلام می‌کنم به همه بیننده‌ها و شنونده‌های نازنین‌مان، ایام دهه کرامت بر شما مبارک باشد. کم کم داریم نزدیک می‌شویم به اوج این دهه که میلاد با سعادت ولی نعمتمان، امام رئوف، امام رضا(ع) هست. انشاءالله زیارت مشهد الرضا نصیب شما شود و به برکت امام رضا تمام دلها سرشار از آرامش باشد. حاج آقای فرحزاد سلام علیکم. خیلی خوش آمدید. ایام بر شما مبارک باشد. حاج آقای فرحزاد: عرض سلام دارم خدمت جنابعالی و بینندگان و شنوندگان عزیز، دهه کرامت و ولادت سر تا سر نور ولی نعمتمان آقا علی بن موسی الرضا را تبریک عرض می‌کنم. انشاءالله جزء بهترین شیعیان امام هشتم و جزء زوار خالص او باشیم و خدا به همه مردم ما توفیق بدهد که واسطه خیر شوند که همه عزیزان و بستگانی که نرفتند، محض رضای خدا بروند. در مملکت ما زشت است که بسیاری دوست اهل‌بیت و عاشق اهل‌بیت هستند ولی هنوز مشهد نرفتند. انشاءالله خدا به همه عزیزان توفیق بدهد که واسطه این خیر شوند و همه را به مشهد الرضا برسانند. شریعتی: بحث امروز ما به رسم دوشنبه‌ها که در محضر صحیفه سجادیه هستیم، دعای هشتم صحیفه سجادیه بود که امام سجاد(ع) از رذایل اخلاقی به خداوند متعال پناه می‌برند که در واقع یک مکتب و یک کلاس درس برای ما است. حاج آقای فرحزاد: بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. همانطور که هفته‌های گذشته عرض کردیم، دعای هشتم صحیفه سجادیه 44 رذیله و اخلاق مذموم هست که امام سجاد(ع) به خدا پناه می‌برند یعنی بدون کمک و پناه به خدا آدم نمی‌تواند از این معضلات بیرون بیاید. باید خدا کمک کند. اگر کمک نکند همه درمانده هستیم. از چیزهای دیگر که حضرت به خدا پناه می‌برند، «وَ نَعُوذُ بِكَ مِنْ تَنَاوُلِ اَلْإِسرَافِ» خدایا به تو پناه می‌بریم که گرفتار اسراف شویم. باید در مورد اسراف در برق و اسراف در آب صحبت کنیم. البته سوء مدیریت هست و هر هفته پیام‌هایی داریم که چرا به مسئولین و دولتمردها نمی‌گویید؟ ما به همه می‌گوییم ولی اگر آنها نتوانستند یا توانستند و عمل نکردند لااقل خودمان به داد خودمان برسیم. امام سجاد می‌گوید: به تو پناه می‌برم از اینکه مرتکب اسراف شوم. بیست میلیون خانوار هرکدام دو لامپ را خاموش کنیم. حیاط و کوچه را می‌شوید و می‌گوید: پولش را می‌دهم. اسراف در مصرف نان و غذا، چقدر غذای سالم دور ریخته می‌شود. در رستوران‌ها و عروسی‌ها! «وَ مِنْ فِقْدَانِ اَلْكَفَافِ» اگر دچار اسراف شدم ممکن است به اندازه کفاف گیر من نیاید. یعنی قدردان نباشم! «وَ نَعُوذُ بِكَ مِنْ شَمَاتَةِ اَلْأَعْدَاءِ» خدایا به تو پناه می‌برم از اینکه دچار شماتت دشمن‌ها شوم. پیغمبر (ص) فرمودند: «انی ما أخاف علیکم من الفقر و لکن أخاف علیکم من سوء التدبیر» فرمود: من بر فقر و کمبود و نداری بر شما نمی‌ترسم. بر سوء تدبیر و سوء مدیریت می‌ترسم. چرا اینقدر ریخت و پاش اضافه هست؟ «ضَمِنْتُ لِمَنِ اقْتَصَدَ أَنْ لَا يَفْتَقِرَ» (كافى، ج 4، ص 53) امیرالمؤمنین می‌فرماید: ضمانت می‌کنم کسی که ولخرجی نکند و میانه رو باشد، مقتصد باشد، هیچوقت فقیر و گرفتار نشود. خدایا به تو پناه می‌برم از اینکه مورد شماتت دشمن قرار بگیرم. به تو پناه می‌برم از اینکه «وَ مِنَ اَلْفَقْرِ إِلَى اَلْأَكْفَاءِ» دستم را به هم‌نوع خودم دراز کنم. بخاطر تشریفات و تجملات دست جلوی دیگران دراز کنم. «وَ مِنْ مَعِيشَةٍ فِي شِدَّةٍ» خدایا به تو پناه می‌برم که عیش و زندگی من در شدت زحمت باشد. «وَ مِيتَةٍ عَلَى غَيْرِ عُدَّةٍ» خدایا به تو پناه می‌برم از اینکه مرگ من فرا برسد و آماده برای رفتن نباشم. خدایا به تو پناه می‌برم از مرگی که آمادگی نداشته باشم.