در مجموعه ورام از امیرالمؤمنین هست که «ما أري شيئا أضر بقلوب الرجال من خفق النعال وراء ظهورهم» (مجموعه ورام، ج 1، ص 65) چیزی برای انسان ضررش بیشتر از این نیست که صدای کفش کسی دنبالش بیاید. در کافی مرحوم کلینی هست که امام صادق فرمود: «اياکم و هولاء الروساء، الذين يترئسون» بپرهیزید از آنهایی که دنبال ریاست و ریاست پرست هستند، «فوالله ما خفقت النعال خلف رجل» صدای پای کفشی دنبال کسی نیامد، «الا هلک و اهلک» هم خودش نابود میشود و هم دیگران را نابود میکند. کسانی که همیشه لذتشان این است که با تشریفات و تجملات و جبروت، فکر میکنند محبتشان در دل مردم زیاد میشود. اتفاقاً مردم زیرک و حساس هستند. دهان باز کنید بفهمند درونش ریا است، هزار بار هم بخواهی طوری نقش بازی کنی که اخلاصش کنی، نمیشود. مردم زود متوجه میشوند.
کتابی داریم به نام «منیة المُرید» شهید ثانی، آداب معلم و شاگرد را آورده است. خیلی خوب است معلمها و طلبهها بخوانند. «منیة المرید فی آداب المفید و المستفید» معلم و شاگرد چه آدابی را باید رعایت کنند. ایشان سی تا ادب و وظیفه برای معلم میگوید. عزیزان حتماً بخوانند. ایشان فرمود: یکی از آداب معلم این است که وقتی درسش تمام شد، زود از جلسه بلند نشود. بنشیند شاگردان بروند. چرا؟ اینطور نباشد همان لحظه اول برود، بنشیند شاگردان بروند، تو راه نیافت که چند نفر شاگرد هم دنبال تو راه بیافتند. به به! این چه آقایی است. حتی اگر قصد تو این نباشد. انسان نمیتواند تحت تأثیر قرار نگیرد. آدم زود خودش را گم میکند. در سیره پیامبر هست که اجازه نمیدادند کسی دنبالشان بیاید. اگر سواره بود میفرمود: بیا سوار شو! میفرمود: اگر سوار نمیشوی فلانجا برو قرار بگذاریم همدیگر را ببینیم.
در بحث نامههای نهجالبلاغه، نامه 56 امیرالمؤمنین(ع) «ثُمَّ لْيَكُنْ آثَرُهُمْ عِنْدَكَ» استاندار من، بهترین کسانی که دور تو باشند، چه کسانی را به عنوان مسئول انتخاب کن. مالک، چه کسانی دور تو باشند؟ «أَقْوَلَهُمْ بِمُرِّ الْحَقِّ لَكَ» آنهایی که بیشتر حاضر هستند حرف حقِ تلخ، حرف حق همیشه شیرین نیست. آنهایی را نزد خودت قرار بده که حرف حق را بزنند ولو تلخ باشد. «وَ أَقَلَّهُمْ مُسَاعَدَهً فِيمَا يَكُونُ مِنْكَ مِمَّا كَرِهَ اللَّهُ لِأَوْلِيَائِهِ» یک کار بدی کردی نگویند: به به! آقا هرکاری شما بکنی عیب نیست. هرچه شما بگویی همان درست است. «هر عیب که سلطان بپسندد هنر است». ما وقتی برای خودمان جبروت درست کردیم و دائم بخواهیم دیگران بله قربان بگویند، حاضر نباشیم حرف دیگران را بپذیریم، نتیجه این است. «وَاقِعاً ذَلِكَ مِنْ هَوَاكَ حَيْثُ وَقَعَ وَ الْصَقْ بِأَهْلِ الْوَرَعِ وَ الصِّدْقِ» با اهل ورع و کسانی که صداقت دارند باش. «ثُمَّ رُضْهُمْ عَلَى أَلَّا يُطْرُوكَ وَ لَا يَبْجَحُوكَ» اولاً کاری کن اینها مدح تو را نگویند. ستایش بی جا نکنند. اگر کار بیخودی کردی نگویند: حاکمی بهتر از تو نیست! عادلتر از شما ندیدیم.
حکمت 99 نهجالبلاغه؛ «مَدَحَهُ قَوْمٌ فِي وَجْهِهِ» کسی آمد از حضرت علی(ع) مقابلش تعریف کرد. حضرت آن آدم را میشناخت و میدانست چاپلوسی میکند. الآن یکی از مشکلات ما نفاق است. ظاهر و باطن متفاوت است. در ظاهر دم از مردم و مردمداری و اسلام و مسلمانی است، در باطن پناه بر خدا. یکوقت شنیدم یکی از علمای یزد انگشتر دست نمیکردند. پرسیدند: چرا؟ فرمود: اگر انگشتر دست کنم مردم فکر میکنند من همه مستحبات را انجام دادم تا به اینجا رسیدم. نمیخواهم یک چنین برداشتی از زندگی من شود. مشکل ما نفاق است. امام(ره) در نوفللوشاتو، خبرنگار آمد گفت: میخواهیم از 24 ساعت زندگی شما فیلمبرداری کنیم. خوابشان، مطالعهشان، سخنرانیشان، رسید به غذا خوردنشان، سفره پهن کردند و نان و ماستی گذاشتند و گفتند: میل کنید تا ما از غذا خوردن شما فیلم بگیریم. امام فرمود: این نفاق است. مگر من همیشه نان و ماست میخورم؟ غذا بیاورید فیلم بگیرید. در این چهل سال نفاق خیلی زیاد شده است. کسی آمد مدح کرد، حضرت میشناخت که این فرد دروغ میگوید. وقتی حرفهایش را زد «فَقَالَ: اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَعْلَمُ بِي مِنْ نَفْسِي» خدایا تو مرا بهتر از خودم میشناسی. «وَ أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِي مِنْهُمْ» من خودم را بهتر از مردم میشناسم. «اللَّهُمَّ اجْعَلْنَا خَيْراً مِمَّا يَظُنُّونَ وَ اغْفِرْ لَنَا مَا لَا يَعْلَمُونَ» خدایا ما را بهتر از آنچه مردم گمان میکنند قرار بده. خدایا بیامرز آن چیزهایی را که مردم نمیدانند. وقتی کسی تعریف و تمجید میکند بگوییم: «اللهم وَ اغْفِرْ لَنَا مَا لَا يَعْلَمُونَ» خدایا مردم باطن ما را نمیدانند که اینها فکر میکنند و گمان میکنند.
حکمت 78 نهج البلاغه؛ کسی آمد مدح حضرت را بکند. امیرالمؤمنین(ع) به او فرمود: «أَنَا دُونَ مَا تَقُولُ وَ فَوْقَ مَا فِي نَفْسِكَ» چاپلوسی میکرد، فرمود: نه، اینکه تو میگویی من نیستم. لابد غلوی کرده بود ولی میدانم در دلت این نیست و من از این بالاتر هستم که تو میگویی. نامه 27 نهجالبلاغه نامه بسیار زیبایی است، نامهای به محمد بن ابی بکر است، من بخش اولش را خواندم، بخش پایانیاش را بخوانم. جمله اول «فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَكَ وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَك» با مردم متواضع باش. نرم خو باش و از تشریفات به دور باش. «صَلِّ الصَّلَاةَ لِوَقْتِهَا» مواظب نمازت باش و سروقت بخوان. «وَ اعْلَمْ أَنَّ كُلَّ شَيْءٍ مِنْ عَمَلِكَ تَبَعٌ لِصَلَاتِكَ» مالک، همه کارهای تو تابع نماز توست. فکر نمیکنم منظور فقط همین رکوع و سجود باشد، نمادی است از کارهای دینی و فرهنگی، یعنی فرض که ما در مسائل اقتصادی اول شدیم، اگر ما در اقتصاد اروپا شدیم، همین حکومتی است که امیرالمؤمنین میخواست؟ در رفاه از اروپا جلوتر زدیم، همان است که امیرالمؤمنین میگفت. در اروپا وضع رفاهشان خوب است اما اخلاقیات چطور؟ استاندار من، اقتصاد و کشاورزی همه تابع کارهای فرهنگی است.
شریعتی: احساس میکنم یکوقتهایی ما وظیفهمان را قاطی میکنیم. یعنی این تواضع باید وظیفه حاکمان باشد اما آیا مردم وظیفهای در قبال حاکمان ندارند؟ به نظر شما این شائبه را ایجاد نمیکند که اگر آنها وظیفهشان را انجام دادند ما هم نباید قدردانی بکنیم، وظیفهشان است.
حاج آقای حسینی قمی: بارها گفتیم در حقوق متقابل، در خطبه 216 «إِنَّ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً وَ لَكُمْ عَلَيَّ حَق» شما حقوقی دارید و من هم حقوقی دارم. حقوق یک طرفه نیست. اگر من باید تواضع کنم شما هم باید قدردان باشید و احترام بگذارید. اگر ما در اقتصاد اروپا شدیم، بهترین اقتصاد، آیا آن مدینه فاضله علوی درست شد؟ حضرت میفرماید: «وَ اعْلَمْ أَنَّ كُلَّ شَيْءٍ مِنْ عَمَلِكَ تَبَعٌ لِصَلَاتِكَ» در کار فرهنگی اگر موفق شدیم. عبارتی را امروز یادداشت میکردم، دیدم مقام معظم رهبری دیداری با مسئولین رسانه ملی در سال 1383 داشتند. عبارتشان در بحث فرهنگی این است: «یکی از ضرورتهای جامعه لبخند است. لبخند از نیازهای زندگی انسان است. زندگی بهشتی با لبخند است. امیرالمؤمنین فرمودند: «المؤمن بشرُه فی وجهه» (حکمت 333) مؤمن باید شادی در چهرهاش باشد. شادی خوب است منتهی این کار برنامهریزی میخواهد مراقب باشید شادی در مردم با لودگی و ابتذال و بی بند و باری همراه نشود. شادی دادن به مردم به معنای لودگی نیست. طنز فاخر یکی از هنرهاست.» به نظرم نیازی نیست بگوییم، قطعاً مسئولین میدانند ما جزء دلسوزان رسانه ملی هستیم. قصد ما دلسوزی است. مچگیری نیست. گاهی به تهیه کنندگان برنامهها پیام میدهم یا تماس میگیرم و میگویم: حتماً جامعه نیاز به شادی دارد به خصوص الآن که خیلی گرفتاری دارند ولی واقعاً حضرت نفرمود: همه کارهای تو تابع کار فرهنگی است. «وَ اعْلَمْ أَنَّ كُلَّ شَيْءٍ مِنْ عَمَلِكَ تَبَعٌ لِصَلَاتِكَ» اینکه مقام معظم رهبری فرمودند: طنز غیر از لودگی است. انصافاً بعضی از کارهایی که داریم همان لودگی است. قطعاً به بینندگان بگویم: بعضی از ترانههایی که در بعضی شبکهها پخش میشود خلاف شرع است. مقام معظم رهبری به تازکی فرمودند: من مسئول رسانه ملی را نصب میکنم ولی انتقاد هم دارم. چون مردم فکر میکنند چون از رسانه ملی پخش میشود صد در صد شرعی است.
تازگی با یکی از تهیه کنندهها صحبت کردم و گفتم: شادی حتماً لازم است ولی واقعاً همه اینطور نیست. اینکه مقام معظم رهبری فرمود: لودگی درونش نباشد. شما یک دختر بیست ساله را در برنامه بیاوری و هزار ادا در بیاورد و بداند میتواند نمرهای از مردم بگیرد و خندهای بر لب مردم بیاورد؟ پشت صحنه باید یک مربی مرد با این دختر ساعتها کار کند تا بتواند در این چند لحظه بخنداند. اینها الگوسازی میشود. تمام استانها و مراکز هنری میگویند: رسانه ملی است و کارش الگوسازی است. شاید به ما بگویند: شما آخوندها خبر ندارید از دنیا، ما میخواهیم با شبکههای ماهوارهای مقابله کنیم. در همین سخنرانی مقام معظم رهبری قصهای را نقل کرد. قصهای را از سید قطب نقل کردند. نوشتند سید قطب میگوید: من در یکی از کشورهای اروپایی رفتم، دیدم بر سر در کلیسایی نوشتند امشب اینجا برنامه رقص و شادی است. گفتم: مگر میشود در کلیسا؟ فردا رفتم یقه کشیش را گرفتم و گفتم: اینجا کلیسا است یا رقاص خانه است؟ گفت: ما میخواهیم جوانها را جذب کنیم. مقام معظم رهبری قصه را که نقل کردند، فرمودند: جوانها به کلیسا جذب نشدند، بلکه به سالن رقص متعلق به کلیسا جذب شدند! اگر بناست برنامهای پخش شود و تأثیر سویی بگذارد، چه فرقی میکند من پخش کنم یا رقیب من؟ این عذر پذیرفته نیست. اگر سوء است، اگر درست نیست، چه فرقی میکند من پخش کنم یا رقیب من؟ در هر صورت بد است. چرا من پخش کنم؟
فرمودند: «از جمله سرگرمیها مسابقات است. مسابقات خوب است منتهی باید مراقب بدآموزیهای قولی و عملی در آنها بود. یک روز دیدم در یک برنامه تلویزیونی پنج میلیون تومان به یک نفر جایزه دادند برای اینکه به چند سؤال جواب داد. این سرگرمی جالبی نیست. ممکن است بگویند: این کار ترویج علم است. ترویج علم را از راهی بهتر انجام دهید. این راه ضرر دارد. عدهای که اینگونه مسابقات را نگاه میکنند، بی منطقی به ذهنشان میرسد و از این بی منطقی سوء استفاده میکنند. این کار منطقی ندارد که من بدانم مثلاً کلمه انجیل عربی است، یونانی یا لاتین است؟ بعد بگویند: حالا که شما پاسخ دادید این پانصد هزار تومان برای شما باشد. این معنا ندارد. بنابراین سرگرمی و تفریح یک مسأله است. با محتوا بودن و پرهیز از جهات منفی در آن هم یک مسأله هست.» امیرالمؤمنین میفرماید: اگر همه جا موفق باشی ولی در کار فرهنگی موفق نباشی، مالک تو را قبول ندارم. رسانه در این مسأله بسیار تأثیر گذار است. در رواج دادن دعای ندبه، اعتکاف، عرفه رسانه نقش اساسی دارد. در رواج دادن اربعین رسانه ملی نقش اصلی را دارد. گزارشهایی که از زنجان در ایام عاشورا پخش میکنند، تأثیر بسیاری دارد.
شریعتی: نگاه شما این است که شبکههای ما باید یک نقشه راه ثابت داشته باشند و بر همین چهارچوب و اساس حرکت کنند. نکات خیلی خوبی را شنیدیم. این هفته قرار گذاشتیم از حاج آقا ضیاء عراقی(ره) یاد کنیم که از مفاخر اراک هستند و از اساتید برجسته حوزه هستند و مراجع زیادی پای مکتب ایشان تحصیل کردند و توانستند به مردم و دین خدمت کنند.
امروز صفحه 411 قرآن کریم، آیات ابتدایی سوره مبارکه لقمان را تلاوت خواهیم کرد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، الم «1» تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْحَكِيمِ «2»
فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ «3»
فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ «4»
أُولئِكَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ «5»
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ «6»
وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا وَلَّى مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْراً فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِيمٍ «7»
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ «8»
خالِدِينَ فِيها وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «9»
خَلَقَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها وَ أَلْقى فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دابَّةٍ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ «10»
هذا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِي ما ذا خَلَقَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ «11»
ترجمه : به نام خداوند بخشندهى مهربان. الف، لام، ميم. اين، آياتِ كتابِ سراسر حكمت است. كه (مايهى) هدايت و رحمت، براى نيكوكاران است. آنان كه نماز به پا مىدارند و زكات مىپردازند و تنها آنان به آخرت يقين دارند. آنان بر هدايتى از پروردگارشان هستند و هم آنانند رستگاران. و برخى از مردم، خريدار سخنان بيهوده و سرگرم كنندهاند، تا بى هيچ علمى، (ديگران را) از راه خدا گمراه كنند و آن را به مسخره گيرند؛ آنان برايشان عذابى خوار كننده است. و هرگاه آيات ما بر او خوانده شود، مستكبرانه روى برگرداند، چنان كه گويى آن را نشنيده، گويا در گوشهاى او سنگينى است، پس او را به عذابى دردناك بشارت ده. همانا كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند، براى آنان باغهاى پر نعمت (بهشت) است. در آن جاودانهاند، وعدهى الهى حقّ است و اوست شكست ناپذيرِ حكيم. (خداوند،) آسمانها را بدون ستونى كه آن را ببينيد آفريد، و در زمين كوههايى بيفكند كه زمين شما را نلرزاند، و در آن از هر جنبندهاى منتشر ساخت؛ و از آسمان، آبى فرو فرستاديم پس در زمين (انواع گوناگونى) از جفتهاى (گياهان) نيكو و پر ارزش رويانديم. اين آفرينش خداست، پس به من نشان دهيد كه (معبودان) غير او چه آفريدهاند؟ آرى، ستمگران (مشرك) در گمراهى آشكارند.
شریعتی: کتابی که دیروز در مورد ایام دهه ولایت و مناسبتهای ماه ذی الحجه معرفی کردیم، در سایت ما قرار دارد. برای تهیه کتاب به 20000303 پیامک بدهید. صحبتهای پایانی حاج آقای حسینی را بشنویم.
حاج آقای حسینی قمی: آیه 6 و 7 این سوره که تلاوت شد در مورد کسانی است که مسیر باطل میروند، «أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ، وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا وَلَّى مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْراً فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِيمٍ» تقریباً هرجای قرآن وعده عذاب میدهد، بلافاصله «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ» عزیزانی که بیشتر با قرآن کار کردند جمع بزنند، هرجای قرآن بشارت هست بلافاصله، اینکه بعضی میگویند: عذاب یعنی چه؟ چرا اینقدر مردم را میترسانید؟ قرآن است. آنهایی که بیشتر کار کردند جمع بزنند، هرجا قرآن وعده بشارت میدهد «لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ».
مردم اراک میدانند حاج آقا ضیاء عراقی برای اراک است. اراک عالمان بسیار بزرگی دارد. آیت الله العظمی اراکی، آقا ضیاء اراکی، آقا نور الدین اراکی، فرید اراکی، علمای زیادی دارد. در زندگی عالمان دینی من کمتر کسی را دیدم اینقدر موفق به تربیت شاگردان باشند. اسامی شاگردان را بگویم. آیت الله العظمی سید محمد تقی خوانساری، آیت الله العظمی سید احمد خوانساری، آیت الله العظمی خویی، آ سید عبدالله شیرازی، آقای میلانی، آقای حکیم، آ سید عبدالله شیرازی، آ سید عبدالهادی شیرازی، آیت الله العظمی محمد رضا گلپایگانی، از مجتهدین بزرگ شیعه شاگرد این عالم بزرگ بودند و خودش شاگرد مرحوم آخوند خراسانی، آ سید محمد کاظم طباطبایی بودند.
شریعتی: برای رسیدن عید بزرگ غدیر لحظه شماری میکنیم.
«الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمدٍ و آله الطاهرین»
هدایت شده از برنامه تلویزیونی سمت خدا
97-5-23-حجت الاسلام حسینی قمی.mp3
11.47M
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا
👤 #حجت_الاسلام_حسینی_قمی
📚 با موضوع : ویژگیهای حکومت علوی
🗓 سه شنبه بیست و سوم مرداد ماه
🗂 حجم : ۱۰.۹ مگابایت
💠 @samtekhoda3
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه : آرامش در زندگی
كارشناس : حجت الاسلام والمسلمين سعیدی
تاريخ پخش : 24-05-97
بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
شریعتی: «الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین و الائمة المعصومین علیهم السلام» سلام میکنم به همه بینندهها و شنوندههای نازنینمان، قرار است در مورد آرامش صحبت کنیم. حاج آقای سعیدی سلام علیکم و رحمة الله. خیلی خوش آمدید.
حاج آقای سعیدی: سلام علیکم و رحمة الله، بنده هم خدمت شما و همه بینندگان عزیز عرض سلام دارم. انشاءالله توفیق بندگی و عبادت خداوند را در همه احوال زندگی داشته باشیم.
شریعتی: این هفتهها در مورد آرامش و یاد خدا صحبت میکنیم، اینکه چطور میتوانیم آرامش را مهمان همیشگی دلهایمان بکنیم. بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حاج آقای سعیدی: «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28) این مطلع زیبای بحث ما بود که از سخن الهی گرفته شد. ذکر خدا آرامشبخش دلهاست. روایاتی را از اهلبیت (علیهمالسلام) عرض کردیم که برای ما مسأله یاد خدا را تبیین و تفسیر کردند. یکی از روشهایی که خدا دل بندههایش را آرام کرده است و این روش پر تکراری در قرآن هست، ذکر عاقبت افراد هست هم به صورت فرد و هم به صورت جمع، عاقبت یک قومی، عاقبت افرادی که اهل تقوا و ایمان بودند. عاقبت افرادی که اهل اطاعت خدا بودند. عاقبت مفسدین چون با همین کلمات هم در قرآن آمده است. عاقبت آنهایی که چه فردی و چه جمعی با خدا دشمنی کردند. فعل امر در قرآن آمده است. «فانظُر» چرا امر میکند؟ یکوقت میگویم میخواهم تاریخدان شوم، یک قصهای برای همدیگر تعریف میکنیم میگوییم: حوصله ما سر رفته است یک قصه بشنویم اما کتاب قرآن «هدی للناس» است و قصههایش هم رویکرد هدایتی دارد. تمام قرآن هدایت است. وقتی قصه میگوید به عنوان زنگ تفریح یک هدایت نیست. وقتی میگوید: عاقبت را نگاه کن، عاقبت با خدا بودن و عاقبت بی خدا بودن، پیروزیها را نگاه کن، ترسها و نگرانیها از تو بیرون میرود وقتی ببینی تو هم پیامبر بعدی هستی. این را خطاب به پیامبر اکرم میگوییم. داستانهای پیغمبران گذشته خیلی برای پیامبر ما گفته میشود. در اوج تنگناها بدان پیغمبر ما که پیغمبران قبلی را هم نصرت داشتیم، ما کمکشان کردیم. وگرنه یک چوپانی مثل حضرت موسی(ع) نزد فرعون بیاید، تصویرش را در ذهنمان بیاوریم و خدا بخواهد نصرت بکند، پیروزش میکند. من ترس دارم نگرانیهای ما و عدم آرامش ما، خوف، اینها را خدا چطور برطرف کرده است؟ من یکوقت از آبرویم ترس دارم. آبرویم یکجا برود، بخاطر خدا میخواهم کار کنم ولی نگران هستم و ترس دارم، بدانم یک شخصی، یک خانمی وسط دشمنانش میآید، بچه به بغل میگوید: من ازدواج نکردم، این بچه برای من است. خدا میخواهد آبرویش را حفظ کند، قصه قرآنیاش را بلد هستید، حضرت مریم(س) و خدا چنان آبرویش را حفظ میکند که آدم از شنیدن این ماجرا آرامش بدست میآورد. با خدا باش، خدا تو را آرام میکند.
شیطان نزد حضرت ابراهیم آمد و گفت: بگو بسم الله الرحمن الرحیم، گفت: نمیگویم. گفت: از بسم الله بهتر نداریم. بگو: بسم الله الرحمن الرحیم. گفت: نه! بسم الله خوب است اما چون تو میگویی، نمیگویم. به اندازه یک بسم الله هم از تو اطاعت نمیکنم! این برای حضرت ابراهیم استواری میآورد. فرزندش را خدا میگوید: ذبح کن. الآن یک چنین دستوری از خدا بیاید ما چه کار میکنیم؟ خدایا به تو پناه میبریم از این امتحانها از ما نگیر! در امتحانها ما را پیروز کن. در امتحانهای ما میخواهد تشویش ایجاد کند. فرزندت است و بعد از سالها خدا این را به تو داده است. مثل کوه ایستاده است. جوابش چیست؟ با شیطان مذاکره نمیکند. روش حضرت ابراهیم این است که با سنگ میزند. رمی جمرات که در بحث حج داریم یک واجبی است که باید با سنگ سمبل شیطان را بزنند. وقتی حرف زد حضرت جواب نداد و به او سنگ زد. سراغ حضرت اسماعیل هم رفت و گفت: میدانی پدرت میخواهد تو را کجا ببرد؟ در حضرت اسماعیل هیچ خللی ایجاد نشد. استحکام بود، ایمان و توکل به خدا بود. میخواهیم بگوییم: ما بشرهایی مثل شما هستیم. حجت برای شما هستیم. خدا برای ما اهلبیت و پیامبران الهی را حجت قرار داده است. در امتحانهایتان اینطور باشید و تعامل شما با شیطان چنین باشد، بعد خدا برای شما راه نجات میفرستد. بعد آرامش میگیرید و بعد حضرت ابراهیم(ع) را در منجنیق میگذارند و در آتش پرتاب میکنند. اینقدر لهیب آتش زیاد است نمیتوانستند نزدیک شوند. وقتی میخواستند پرتاب کنند حضرت را در آسمان انداختند، جبرئیل آمد گفت: خواستهای داری؟ گفت: از تو نه! آنجا هم خدا. بحث توکل، اینکه خدا را در زندگی جدی بگیرم. محاسباتی که میکنم همیشه درست است؟ محاسباتی که حضرت ابراهیم، همه مردمی که حضرت ابراهیم را میدیدند، این است که دقیقهی بعد در آتش است. عقلمان را ببینیم و خیلی راحت محاسبه کنیم. او را در آتش انداختند و میسوزد. آتش گلستان میشود. خدا که میخواهد «من حیثُ لا یحتسب» محاسبهی هیچ فردی اینطور نیست که این آتش میسوزاند اما وقتی محاسبه، محاسبهی خدایی شد، محاسبه تو غلط میشود. قرار بر این هست که وقتی حضرت أبا عبدالله را به شهادت میرسانند، آن ملعون شعر معروف را خواند «لعبت هاشم بالملک فلا خبرٌ جاء و لا وحیٌ نزل» اصلاً دین و مذهبی نبوده، با حکومت بازی کردند. چه کسی ماند و چه کسی ملعون شد؟ چه کسی ماند و با نامش امتی هدایت میشوند، آن کسی که شما میخواستی دفن شود و از بین برود، در تاریخ دارد چندین بار شخم زدند کربلا را و خواستند از بین برود. الآن چه کسی برای یزید فاتحه میفرستد؟ الآن چه کسی به یادش است؟ مردی و در تاریخ مورد لعن قرار گرفتی. اگر خدا گفت:
گر نگهدار من آن است که من میدانم *** شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد
این «من حیث لا یحتسب» خیلی آدم را آرام میکند. ما محاسبات غلطمان که ظاهر درستی دارد باعث میشود اشتباهاتی بکنیم. حضرت نوح(ع) پسری دارد که داستانش را شنیدهاید. اما یک قصهای از مکالمهای در قرآن هست، این پسر میبیند طوفان است و آب در حال بالا آمدن است. نشانههای قهر الهی میآید. میگوید: به نوک کوه پناه میبرم. این محاسبه از جهت عقلی کاملاً درست است. هرجا را بخواهد آب بگیرد، هرچه ارتفاع بالاتر برویم احتمال خطر برای ما کمتر میشود. پس این محاسبه از حیث عُقلایی کاملاً درست است. جواب داد یا هلاک شد؟ هلاک شد و از بین رفت. چرا محاسبهای که کاملاً درست است غلط جواب میدهد؟ چون راه نجات همانی است که خدا قرار میدهد. کشتی نجات کشتی حضرت نوح است. این کشتی را خدا تضمین کرده نجات پیدا میکند، جاهای دیگر هم هرچه به ذهنت برسد، درست است بالای کوه میروم، چون خدا گفته نیست و راه نجات نیست، واقعاً اتفاق نمیافتد و نمیشود. «ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة» وقتی کشتی نجات حضرات اهلبیت(علیهمالسلام) شدند، حالا طرف میبیند از این حرفهای خوب ساختگی دلی، عرفانهای ساختگی دلی، یکوقت میبینی طرف در یک موقعیت دو تا مشکل هم دارد. در این موقعیت این مسأله را میگوید، فردا روز حالش عوض میشود و چیز دیگری هم میگوید. «ان الحسین مصباح الهدی» کشتی نجات و چراغ هدایت اوست. اهلبیت هستند، اگر به آن طرف نرفتی هی میگویی: من راههای خوب شدن، خوب زیستن را بلد هستم، اما راه نجات هم هست یا نیست؟ تضمین و ضمانت اجرایی نجات تو در کجاست. اگر کسی به کشتی حضرت نوح یقین پیدا کرد، هرچه موج بلند ببیند، هرچه طوفان ببیند، خدا ضمانت کرده است. واقعاً دل حضرت نوح تزلزل داشت؟ میگفت: ممکن است خدا العیاذ بالله در نگهداشتن این کشتی ناتوان باشد؟ آن طوفانی که کوهها را در برمیگیرد به کشتی آسیب نمیرساند.
خدا را ساربان خلقت، آن کسی که به دست اوست «بیده الملک» اینها باعث میشود آدم آرام شود. باعث میشود آدم عاقبت مفسدین و ظالمین را ببیند. وقتی نگاه میکند میبیند همه چیز آنطور نبود که او فکر میکند. تصویر قدرت در ذهن ما شکل میگیرد که میترسیم. پیغمبر ما میگوید: «لا تَخَف» نترس، خدا با ماست. اگر خدا با کسی شد، خدا در ابزار محدودیت ندارد. ذهن ما در ابزار محدودیت دارد. میگوید: میخواهم مشکلم حل شود باید پولدار شوم. خدا در ابزار محدودیت ندارد. من اینجا نشستم، اگر بگویم: میخواهم مشهور شوم، باید یک لوازمی را رعایت کنم. اما اگر خدای نکرده نیت من خدایی نباشد، استاد ما میفرماید: زبان من هم سرباز خداست. یکباره یک چیزی را اشتباه میگویم و آبروی خودم را میبرم. فکر میکنم چقدر محاسبه کردم، مطالعه کردم، این سرباز خداست، تو میخواستی با خدا بجنگی؟ میخواستی بر خلاف مشیعت الهی عمل کنی؟ خودت را خیلی بزرگ دیدی. اما خودت را در این مسیر بسپار، انجام وظیفه کن، توکل داشته باش، رودخانه تو را میبرد.
شریعتی: بخشی از پریشانی و ناآرامیهای ما برمیگردد به اینکه خدا را در زندگیمان کمرنگ دیدیم و بعد یک ماشین حساب جلوی ما هست و خودمان دو دو تا، چهار تا میکنیم.
حاج آقای سعیدی: ناقص هم دو دو تا، چهار تا میکنیم. در ماشین حساب ما چهار عمل اصلی را قرار دادند. ماشین حساب خدا یک کلید سبز بزرگ دارد به نام برکت، یکباره ضرب میکنی، میگویی: مال مردم را نخوردم، پول از حیث حجمی کمتر گیرم آمد، یکباره یک کلید برکت رویش میخورد میبینی مال شیرین شد. بندگی خدا، عمرهایی با برکت میشود. عمر من هم نگاه میکنم هفتاد سال است، عمر فلان عالم هم هفتاد سال است. نتیجه عمرش این شد که ده هزار نفر هدایت شدند. از حیث عدد که جمع بزنی هفتاد سال با هفتاد سال عمر من و ایشان هیچ فرقی نمیکند، اما شیرینی و برکت اینجا مفهوم دارد. زیاد شدن و ضرب شدن چیزی در تقوا، ضرب شدن چیزی در مسیر خدایی. کسی که اینطور نگاه کرد مردم طور دیگری به او نگاه میکنند. اولاً امیرالمؤمنین در خبه متقین میفرماید: مردم میفرمایند: اینها قاطی کردند. چرا اینطور دارند زندگی میکنند؟ چرا اینطور زندگی میکند و از عمرش در این مسیر استفاده میکند؟ این مسیر، مسیر سعادت نیست. اما کسی که مثل کوه استوار است و در مسیر توکل به خدا پیش میرود، حزن و خوف او را نمیگیرد. داریم به یکی از علما گفتند: اگر بدانی میخواهی بمیری چه میکنی؟ گفته بود: استراحت میکنم. میدانم دیگر فردا نمیتوانم مجلس درسم را بروم، امروز نیاز به پیش مطالعه هم ندارم. یک ذره استراحت میکنم. اگر به ما بگویند: شش ماه دیگر هم میمیریم از الآن چه کار میکنیم؟ یک تغییراتی در زندگی ایجاد میکنیم. مرگ برای همه ما پیش میآید.
اگر من به خدا واقعی نگاه کردم، یعنی خدا را قادر دیدم، چرا اینقدر صفات خدا را در قرآن تکرار می کنیم؟ حضرت آیت الله جوادی میفرمودند: آخر هر آیه را نگاه کنید، صفات خدا که در آن آیه آمده ربط به متن آیه دارد. سمیع است، علیم است، قادر است، مالک است، اینها چه اثراتی روی قلب ما دارد؟ چه اثرات هدایتی دارد؟ خدا قادر است. تو که به من ظلم میکنی تصور و تخیل قدرت داری، اگر خدای من باشد، فرعون هم از آب بیرون میاندازد فقط برای اینکه عبرت دیگران شود. اگر یوسف(ع) به خدا توکل دارد، خدا حضرت آقای مجتهدی را رحمت کند. میفرمود: برادران یوسف، حضرت را خیلی کتک زدند و میخواستند او را در چاه بیاندازند. لبه چاه که گذاشتند و آمدند او را بیاندازند دیدند دارد میخندد. گفتند: چرا میخندی؟ گفت: یکوقت با خودم فکر میکردم من با این همه برادری که دارم کسی جرأت ندارد به من چپ نگاه کند! قرار بر این بود خدا در سطح نبی به من بفهماند خبری نیست، به همان جایی که دل بستی از همانجا صدمه میخوری. به همین اندازه غفلت قرار هست آسیب ببینیم. به همین اندازه که محاسبه ما «من حیث لا یحتسب» است. محاسبه ما روی حساب و کتابهای دنیایی بیافتد. روی چیزهایی حساب باز میکنیم که پایدار نیستند. پول این آدم، قدرت این آدم، آبروی نزد مردم، جوانی، پول جاودانه نیستند. ما حق داریم که اگر ما به خدا اعتماد نداشتیم قطعاً پریشانی داشته باشیم. در دنیا شیطان میگوید: من این پریشانی را برای تو حل میکنم اما به روش شیطان میگوید: به آن فکر نکن! فعلاً دمی را خوش است. امروز خوش باش و به آینده نگاه نکن. بالاخره پیر میشوی و خطای امروزت پژواکی دارد. خودت هم میفهمی اما میگویی: فطرتها را میپوشانم. یک کاری میکنم اصلاً یادت نیافتد. آدمها را کور و نابینا میکند.
یکوقت کسی که فردا چک دارد، امروز نگاه میکنی حالش بد است، پول ندارد، چک برگشت میخورد، دو راه دارد، یکی اینکه دنبال پول برود و قرض کند یا اینکه بگوید: مواد مخدر مصرف میکنم و به این موضوع فکر نمیکنم. راحت میشود ولی چک پاس نمیشود. حسابت پر نشد! مشکلت حل نشد، آرامشی که محاسبه خدایی میآورد با آرامش دنیا جنسش فرق میکند. تو را به آرامش واقعی میرساند نه آرامش سراب. وقتی سراغ قرآن میرویم میگوید: به عاقبت اینها نگاه کنید. عاقبت متقین را هم میگوید نگاه کنید. «فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلا تَقْهَر» (ضحی/9) خود پیغمبر هم یتیم بود. پدرشان حضرت عبدالله قبل از اینکه پیامبر را ببینند از دنیا رفتند. پیغمبر در جایی که بزرگی یک قوم مخصوص افراد خاصی بود، چنان استیلاء پیدا کند که همه بزرگها جلویش زانو بزنند. چه کسی فکرش را میکرد پیغمبر اینگونه به این رتبه برسد برای اینکه مبنای فکر ما خدایی نیست. لذا در محاسبهاش غلط ایجاد میشود. هیچگاه در زندگی پیامبر تشویش راه پیدا نکرد. تنها نگرانیهای پیامبر نگرانی بندگی خدا بود. دل آدم خوف دارد، اقتضای طبیعت انسان است که دلش خوف داشته باشد. دلش یاد داشته باشد، اما یا یاد خدا یا یاد دنیا، یا این حرم جای خداست یا جای غیر خداست. این نگرانی یا از خوف و حزن خداست که شیرین است یا از خوف دنیاست که واقعی و تلخ است و اگر اتفاق بیافتد خیلی پیر کننده و اذیت کننده است. نمیشود هردو با هم باشد. کسی نمیتواند بگوید: من دلم به یاد خدا آرام گرفته اما نسبت به دنیا هم نگران هستم. اینها با هم جمع نمیشود. یک نگرانیهایی تکلیف ماست. حضرت آقا هم فرمودند: نسبت به مسائل فرهنگی نگران هستم. در قرآن داریم حضرت موسی(ع) میگوید: من میترسم، از مار و اژدهای فرعون میترسد. از اینکه فرعون او را بکشد میترسد. اینها همه شهید در راه خدا بودند. از تکلیفی که به گردنش هست میترسد. خدایا این تکلیف را خوب ادا کنم. جنس این دغدغه با دغدغهی پست دنیایی فرق میکند. اینکه یک مادری میگوید: من نگران هستم بچهام مریض شود. این نگرانی تبعاتی دارد. یعنی بهداشت را رعایت میکند. برای بچههایش غذای بهتری میپزد. آن چیزهایی که نباید بچههایش استفاده کنند دور میکند، تبعات خوبی دارد.
پیغمبر(ص) برای نمازش نگران بود. آسمان را نگاه میکرد و میفرمود: نمازم دیر نشود. بلال ما را راحت کن! امام باقر میفرماید: خاصیت دنیا راحت شدن نیست. خاصیت دنیا کَبد و سختی است. باید ببینی خودت را درگیر چه میکنی؟ امر الهی، آرامش او، برای تو در عین سختی آرامش میآورد. اوج سختی حضرت أباعبدالله(ع) را عرض کردم «الهی رضا بقضائک» میفرمایند: حضرت هرچه به ظهر و زمان شهادتشان نزدیکتر میشدند، چهره برافروختهتر و بشاشتر میشد. زمان لقاء الله نزدیکتر میشود. در امام حسین(ع) اصلاً ترس دیده نمیشود. واقعیت این است که هزاران هزاران سرباز ایستادند و حسین تنهاست. در چهره أبا عبدالله ترس نمیبینید. محکم و استوار است و اینها اثر ایمان است. نه تنها حضرت بلکه همه اصحابشان، لذا آرزویشان راحتی نیست. میگوید: حسین جان دوست دارم هزار بار زنده شوم و در مسیر تو جان بدهم. این هدفش است، خدایی شدن هدفش است. اگر مصیبت و سختی در دنیا هست برای همه هست. ما یکوقت زندگی خودمان را نگاه میکنیم و میگوییم: خوش به حال فلانی، بعد پای درد و دلش مینشینی میبینی او میگوید: خوش به حال تو! اگر مصیبتی پیش آمد و خواستیم آرامش خودمان را حفظ کنیم بدانیم خدا هم مصیبت مرا میبیند. خدا حکیم است و اگر این درد برای من آمده، حکمت خدا سؤال برانگیز است، شاید خدا اینجا حکمت نداشته باشد. خدا ظالم نیست. «لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيد» (آلعمران/182) خدا لطیف است. به بندههایش لطف دارد. همان خدای حکیم این را برای من در نظر گرفته است. عکسالعمل من نسبت به این کار، من با این آزمایش الهی چطور برخورد میکنم؟ ابراهیم هستم که فرزندم را برای ذبح آوردم، تا کجا پیش میروم؟ کشیدن خنجر به گلوی حضرت اسماعیل. تا کجا مقاومت میکنم؟ اگر اینطور شد اسم ابراهیم در تاریخ میماند و خلیل الله میشود. آدم وقتی دوستی مثل خدا داشته باشد، دیگر چه غمی دارد، این دوستیها برای ما حجت است. میشود با خدا دوست شد، دوست خدا بود «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا» میشود ولایت خدا را پذیرفت، ولی «وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوت» (بقره/257) کسانی که نعمتهای خدا را میپوشانند، همان کسی ولی و سرپرست آنها هست طاغوت و اهل طغیان میشوند.
چرا آدمها یک وقتهایی با اینکه اینها را بلد هستند از زیر دست این معارفی که همه را تصدیق میکنند، فرار میکنند؟ قرآن یک پاسخ دارد. «بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ» (قیامة/5) در مورد قیامت صحبت میکند اما میگوید: اینطور نیست که منکر قیامت باشند. علمش را دارند، بلکه «بل» معنی اضراب دارد، «بَلْ يُرِيدُ» انسان اراده میکند «لِيَفْجُرَ أَمامَهُ» میخواهد فجور کند، پیش رویش را میخواهد فسق کند. پلیس نیست حالا با سرعت برو. میداند پلیس هست اما میخواهد خودش را راضی کند. «بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ» دلش میخواهد دغدغه نداشته باشد. قید و بندی نداشته باشد که این قید و بند برای او نگرانی و اضطراب میآورد. هدفش فجور است. اما اگر هدفش سعادت شد قید و بندها هم برایش شیرین میشود. میخواهم سالم برسم، چه خوب ماشین من کمربند دارد. مگر کمربند ماشین قید نیست، شما را در ماشین گیر میاندازد، اما کمربند میبندیم چرا؟ چون میخواهم به سعادت برسم. یعنی نماز و روزه، تمام تکلیفهای الهی برای آدم شیرین میشود وقتی او را کشتیبان خلقت ببینی. اما وقتی «لِيَفْجُرَ أَمامَهُ» ببینی، حالا کمربند، نماز و روزه، خمس و دستورات الهی دست و پا گیر میشود. لذا من ماشینی که کمربند نداشته باشد، کیسه هوا نداشته باشد، ترمزش فلان نباشد سوار نمیشوم. من چقدر برای ماشینی که این امکانات را داشته باشد پول میدهم. چون من هدفم ایمنی بود. هدفم سلامت بود. اینجا دلش با یاد خدا آرام میشود. اینجا هرچه امکانات ایمنی ماشین را میگویی، ترغیب او به خریدن ماشین زیادتر میشود.
لذا اهل دین نسبت به دینشان اهل احتیاط میشوند. نکند این مال، مال حرام باشد. مال شبهه ناک هم سوار نمیشود. ماشینش را تعمیرگاه میبرد و میگوید: ببین ایرادی نداشته باشد. مطمئن هستی، در این ماشین بنشینیم ببینیم چه اتفاقی میافتد. حضرت عبدالعظیم حسنی نزد امام عسکری آمد و دینش را ارائه کرد و گفت: ببینید اعتقادات من درست است یا نه؟ از خودش مراقبه میکند. امروز چه کاره بودم و طبق دین عمل کردم یا نه؟
شریعتی: یعنی اگر در دنیا سلامت برای من مهم شد، برای آخرت باید سعادت برای من مهم باشد.
حاج آقای سعیدی: بعضی سلامتها فدای همدیگر میشود. من مطمئن هستم اگر جبهه بروم، زخم میخورم و سلامت من به خطر میافتد اما یک چیزی به نام سعادت داریم که بیشتر از این سلامت است، احتمال دارد شهید شوی و کشته شوی، میدانم ولی دنبال فوز عظیم هستم. لذا از این میگذرم. یکجا در خانهای را میشکنم و حق الناس است. یکجا میبینم خانهای آتش گرفته تکلیف دارم در را بشکنم و آدمها را نجات بدهم. شکستن همان شکستن است اما اولویت داریم. وقتی سعادت معنوی است، کنار امام حسین(ع) میایستد، سعادت معنوی. طِرِمّاح یک شخصی است همراه امام حسین میآید و میگوید: اجازه بدهید من این مال و آذوقهای که برای خانوادهام گرفتم ببرم به خانوادهام بدهم و خدمت شما برمیگردم. حضرت میگوید: فلانی تو به ما نمیرسی، ولی اگر میخواهی برو. به این قضیه نرسید و وقتی رسید که همه چیز تمام شده بود. کار حرامی انجام داد که میخواست به زن و بچهاش آذوقه برساند؟ نه، اولویت را نفهمید. اولویت امام حسین(ع) است. حضرت امام میفرمودند: جنگ در رأس امور است. یعنی اولویت دارد. اگر آدم فهمید که بعضی مواقع باید سلامت بدنش را به خطر بیاندازد، مثل جهادی که میگویم. مثل نماز صبح که میگوید: خوابم میگیرد اگر برای نماز صبح بیدار شود. اما چیزی از حیث ثواب از دست من میرود که نمیتوانم جبرانش کنم. لذا نزد حضرت آمد و گفت: آقا میخواهم بروم تجارتی بکنم و مسافرتی بروم. میشود مرا راهنمایی کنید؟ حضرت فرمودند: این کار را انجام نده. رفت و سود خوبی کرد. نزد امام صادق برگشت و گفت: اینکه فرمودید سود ندارد ولی من خیلی سود کردم. حضرت گفتند: در فلان منزل که رفتی یادت هست خوابت برد و نماز صبح نخواندی؟ چنان ثوابی از دست تو رفت که با تمام مالی که به دست آوردی هم قابل جبران نیست. تو از من پرسیدی خیر من در این مسیر هست یا نیست. گاهی ما خیر را میخواهیم و خیر خلاف خواستههای دنیایی ماست. اگر خواستیم با خدا باشیم و راضی به رضای خدا باشیم و این صفات الهی را برای خودمان تکرار کنیم. خدا حکیم است. داناست، خدا لطیف است. خدا با من دشمن نیست. هرچیزی برای من در نظر گرفته خیر من در آن بوده است. اعتماد به خدا آرامشی برای آدم میآورد. سعی کنید با افرادی که این آرامش را به شما منتقل میکنند، افرادی هستند میگویند: خدا بزرگ است ولی... این ولی کار را خراب میکند. یک قدرتی در عرض خدا، همه عوامل در عالم اسباب خدا هستند. خدایا ایمان ما را قویتر کن.
شریعتی: خیلی نکات خوبی را شنیدیم. انشاءالله به این باور برسیم و انشاءالله حبّ دنیا را از دلمان بیرون کنیم، یاد خدا را جایگزین کنیم، یاد خدا به همه دلها آرامش میدهد. یادمان باشد در طوفانهای زندگی با خدا بودن بهتر از ناخدا بودن است.
امروز صفحه 412 قرآن کریم، آیات 12 تا 19 سوره مبارکه لقمان در برنامه سمت خدا تلاوت خواهد شد. این هفته قرار گذاشتیم از حاج آقا ضیاء عراقی یاد کنیم.
حاج آقای سعیدی: اگر بخواهیم مثال بزنیم جمع علم و عمل، جمع تقوا و علم، حلم و علم، شاید یک نمونه عملی بخواهیم مثال بزنیم ایشان هستند. ایشان در یک روستایی در اراک متولد شدند. تلاش کرد و سعی کرد و به اینجا رسید. حاشیههای کتابهای فقهی بسیاری را میبینیم که جزء قویترین حاشیهها، حاشیههای حاج ضیاء عراقی است. این را بدانیم که من از چه جایگاه و خانوادهای هستم، هیچ عاملی برای ترک تلاش من نمیشود. چه روستا، چه شهر، چه موقعیتهای مختلف، هرجا باشم تکلیفی دارم. اگر در مسیر الهی قدم زدم خدا به من توفیق میدهد اسم ایشان، نظرات ایشان الآن راهنماست برای بسیاری از طلبهها و روحانیونی که بخواهند در این مسیر تحقیق کنند.
شریعتی: روزهای چهارشنبه از امام رضا(ع) یاد میکنیم. انشاءالله هفتههای آینده در مورد انتظار و امام زمان در برنامه صحبت خواهیم کرد. دعا بفرمایید و آمین بگوییم.
حاج آقای سعیدی: خدایا ما از یاد امام زمانمان غافل هستیم اما روایات میگوید: او از ما غافل نیست. به ما دستور دادند «کونوا لنا زَینا» برای ما زینت باشید. خدایا ما را به دستور اهلبیت باعث زینت امام زمانمان قرار بده. خدایا فرج آقا امام زمان را نزدیکتر بفرما که دلهای ما با حضور او و با نگاه کردن به چهره او، با اطاعت از اوامر او آرام بگیرد.
شریعتی: یک پلک زدن غافل از آن ماه نباشم *** شاید که نگاهی کند آگاه نباشم
«والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمدٍ و آله الطاهرین»
«إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَها تَغَيُّظاً وَ زَفِيراً «12»
وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَكاناً ضَيِّقاً مُقَرَّنِينَ دَعَوْا هُنالِكَ ثُبُوراً «13»
لا تَدْعُوا الْيَوْمَ ثُبُوراً واحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً كَثِيراً «14»
قُلْ أَ ذلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كانَتْ لَهُمْ جَزاءً وَ مَصِيراً «15»
لَهُمْ فِيها ما يَشاؤُنَ خالِدِينَ كانَ عَلى رَبِّكَ وَعْداً مَسْؤُلًا «16»
وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَقُولُ أَ أَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبادِي هؤُلاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِيلَ «17»
قالُوا سُبْحانَكَ ما كانَ يَنْبَغِي لَنا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِكَ مِنْ أَوْلِياءَ وَ لكِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ آباءَهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّكْرَ وَ كانُوا قَوْماً بُوراً «18»
فَقَدْ كَذَّبُوكُمْ بِما تَقُولُونَ فَما تَسْتَطِيعُونَ صَرْفاً وَ لا نَصْراً وَ مَنْ يَظْلِمْ مِنْكُمْ نُذِقْهُ عَذاباً كَبِيراً «19»
ترجمه : چون (دوزخ) از فاصلهى دور آنان را ببيند، خشم و خروشى از آن مىشنوند. و چون به زنجير بسته شده، در مكانى تنگ از آن انداخته شوند، آنجاست كه ناله زنند (و مرگ خود را مىخواهند). (به آنان گفته مىشود:) امروز يك بار درخواست هلاكت نكنيد، بلكه بسيار درخواست هلاكت كنيد. (اى پيامبر!) به مردم بگو: آيا اين (ذلّت و عذاب) بهتر است يا بهشت جاودانى كه به پرهيزكاران وعده داده شده و سزا و سرانجام آنان است؟ براى اهل بهشت آن چه بخواهند موجود است. آنان براى هميشه در آن جا هستند. (اين پاداش) بر پروردگارت وعدهاى است واجب. (و ياد كن) روزى كه خداوند مشركان و آنچه را به جاى خدا مىپرستيدند (در يك جا) محشور كند، پس (به معبودهاى آنان) گويد: آيا شما بندگان مرا گمراه كرديد، يا خودشان راه را گم كردند؟ (معبودها) گويند: خدايا! تو منزّهى، مارا نرسد كه غير از تو سرپرستى بگيريم ولى تو آنان و پدرانشان را چنان كامياب گرداندى كه ياد (تو و قرآن) را فراموش كردند و گروهى هلاك و سر در گم شدند. (خداوند در آن روز به مشركان مىفرمايد:) اين معبودها گفتههاى شما را انكار كردند؟ نه براى برطرف كردنِ قهر خدا توانى داريد، نه مىتوانيد حمايتى (از كسى) دريافت كنيد وهر كس از شما ظلم كرده (و شركورزد) عذاب بزرگى به او مىچشانيم.
هدایت شده از برنامه تلویزیونی سمت خدا
97-5-24-حجت الاسلام سعیدی.mp3
10.21M
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا
👤 #حجت_الاسلام_سعیدی
📚 با موضوع : آرامش در زندگی
🗓 چهارشنبه بیست و چهارم مرداد ماه
🗂 حجم : ۹.۷ مگابایت
💠 @samtekhoda3
برنامه سمت خدا
کارشناس : حجت الاسلام والمسلمین عالی
موضوع برنامه : عوامل کاهش فشار قبر و تجسم اعمال
زمان پخش : 25-05-97 (باز پخش 23-05-90)
فروتنانه یادم کن تا مهرورزانه یادت کنم، روی خاک مرا بخاطر آور تا در زیر خاک تو را بخاطر آورم، در سلامتی و بی نیازی نامم ببر تا در سختی و گرفتاری نامت ببرم، با یاری درماندگان به یادم باش تا در بهشت رضوان به یادت باشم، در گمنامی و خلوت مرا بخوان تا در جمعیت و شهرت تو را بخوانم، به زبانت با من سخن گوی تا در جانت با تو سخن بگویم.
سوال – عوامل کاهش فشار قبر چیست ؟
پاسخ – از عوامل رفع فشار قبر صدقه و نماز شب اول قبر برای میت است. دیگری نماز شب است که اگر فرد خودش بخواند فشار قبر او برداشته می شود. دیگری خواندن قرآن است. اگر کسی برای خودش قرآن بخواند بخصوص سوره ی یاسین و ملک و سوره ی تکاثر هنگام خوابیدن و مداومت بر خواندن سوره ی زخرف. هم چنین قرآن خواندن بر سرقبر مرده بخصوص خواندن سوره ی یاسین و ملک. دیگری پاشیدن آب روی قبر بخصوص هنگام دفن و هر بار که برای زیارت اهل قبور می رویم. دیگری گذاشتن جریرتین در کفن است. دیگری مرگ از ظهر پنجشنبه تا ظهر جمعه است. هر کس بین او دو وقت فوت کند خدا عذاب را از او بر می دارد. دیگری دفن در اماکن مقدس بخصوص کربلا و نجف. البته درست است که خیلی از این امور اعمال میت در زمان حیاتش نبوده است و اعمالی است که دیگران برای میت انجام می دهند و این تفضلات خاص الهی است منتها برای کسی که صلاحیت حداقلی برای این تفضلات الهی را داشته باشد. یعنی اینکه حق الناس عمده ای برگردنش نباشد و ظلم فاحشی از او سر نزده باشد. ممکن است که خطاهایی هم کرده است ولی خدا درهای لطفی برای این افراد باز کرده است. اگر هنگام دفن چهل نفر بگویند که ما از این فرد بدی ندیدیم و فرد خوبی بود خدا او را می آمرزد. اینها باب تفضلات الهی است که صلاحیت حداقلی را داشته باشد اما اگر کسی آبروی کسی را برده یا مال کسی را خورده باشد با این چیزها فشار قبر از او برداشته نمی شود. دمیَری در کتاب حیات الحیوان نقل می کند که یکی از حکام مصر از دنیا رفت. حکومت قاری قرآنی را با حقوق خوب سر قبر او گذاشت که برایش قرآن بخواند. بعد از دو روز دیدن که قاری نیست. او گفت من دیگر قرآن نمی خوانم. شبی در خواب روح متوفا با من درگیر شد که هر آیه ای که تو می خوانی من را عذاب می دهند. مثلا به آیه امربه معروف می رسی، من را کتک می زنند که چرا این کار را نکردی و. .. برای فرد ظالم، این قرآن خواندن فایده ندارد که عذاب قبر او را کم کند. دیگری هدایا و خیرات و مبراتی است که زنده ها به برای متوفا هدیه می کنند مثل نماز و خیرات. خیراتی که فرزند صالح برای متوفا می فرستد. مدت فشار قبر بستگی به آلودگی ها دارد. اگر آلودگی ها و گناهان فرد زیاد باشد باید مدت زیادی عذاب آنها را پس بدهد. لذا این هدایا بسیار می تواند موثر باشد.
در روایت از پیامبر داریم که حضرت عیسی از قبرستانی رد می شد و متوجه شد که فردی در فشار قبر است. سال بعد از همانجا رد شد و متوجه شد که عذاب قبر از او برداشته شده است. علت را خداوند پرسید. خطاب رسید که این شخص فرزند صالحی داشت که به حد بلوغ رسید و کارهای خوب کرد و بواسطه آن خدا از گناهان صاحب قبر گذشت. البته کارهای خیر انجام دادن خوب است ولی مهم این است که میت خودش خیر و صالح باشد. یکی دیگر از عواملی که رفع فشار قبر می کند در مورد خانم ها است. پیامبر فرمود که سه دسته از زنان فشار قبر ندارند و در قیامت با دخترم فاطمه زهرا مشهور می شوند. یکی زنانی که با فقر شوهرشان بسازند و با او مدارا می کند با فرض اینکه شوهر کوتاهی نمی کند ولی درآمدش کم است. دیگری زنانی که با بداخلاقی شوهرشان بسازند. البته این حدیث معنایش آزاد گذاشتن مرد در بداخلاقی نیست. در روایات ما تاکید کرد اند که اگر مرد بداخلاقی در خانه داشته باشد فشار قبر می بیند. اگر مرد بداخلاق باشد بالاخره زن باید کوتاه بیاید. دیگری زنی که مهریه ی خودش را ببخشد. مهریه حق زن است و می تواند آنرا مطالبه بکند. مرد هم باید بنا را بر پرداختن مهریه بگذارد ولی زندگی زوجین یک معامله ی حقوقی نیست. زندگی بر اساس رفاقت، اخلاق وسازش است. پس اگر زنی مهریه اش را ببخشد یا آنرا در زندگی بیاورد و باری از دوش شوهرش بردارد، فشار قبر از او برداشته می شود. خدا برای اینکه تعادلی در خانواده بوجود بیاید خیلی زیبا عمل کرده است. در حدیث به مرد توصیه ی اکید کرده است که خانواده ی خودش را در رفاه نسبی قرار بدهد وتوسعه ایجادبکند واز طرفی به زن توصیه کرده است که اگر مرد زحمت کشید و نتوانست ای رفاه را فراهم کند تو با او بساز. از طرفی به مرد توصیه کرده که خوش اخلاق باشد و اگر بداخلاقی باشد عقوبت دارد و از طرفی دیگر گفته که اگر مرد بداخلاق بود و زن با او ساخت، فشار قبر از زن برداشته می شود. از طرفی به مرد گفته شده که هنگام ازدواج مهریه را بعنوان یک دِین ببیند و باید بدهید. در روایت داریم که اگر مردی بنا را بر این بگذارد که مهریه را ندهد این دزدی است و سرقت بحساب می آید و از طرفی به زن توصیه شده که مهریه را سبک بگیرد زیرا مهریه برای ایجاد مهر است و هدیه ای است که مرد به زن می دهد. کینه ی سنگین عداوت و دشمنی می آورد. حتی اگر زن می بیند که بخشیدن مهریه محبت ایجاد می کند آنرا ببخشد و با خدا معامله کند تا فشار قبر برداشته بشود. این موهبتی برای خانم ها است که اگر در فشار قرار گرفتند برای اینکه جو تفاهم در خانه ایجاد بشود ابدیت را برای خودشان بخرند و آخرین عامل بحث ولایت و محبت اهل بیت است.