1_2341346163.mp3
11.68M
#لیله_القدری_بنام_فاطمه ۵
خود را در رحمِ ربوبیِ حضرت زهرا هم
قرار بدهی؛
باز هیچ کجای زندگیات بدردت نمیخورد،
مگــر اینکه ....❗️
#فاطمیه
https://eitaa.com/samtekhodahobekhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فاطمیه
🎥 کلمه ای که در هجوم #عمر_بن_خطاب به خانه #حضرت_زهرا سلاماللهعلیها فراموش شدنی نیست !!!
#السلام_علیک_یافاطمة_الزهرا
#بحق_زینب_کبری_سلام_الله
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
https://eitaa.com/samtekhodahobekhoda
هر قدر که نماز
هایت منظم باشد ،
امور زندگیت هم
تنظیم خواهد شد ؛
مگر نمیدانی که
رستگاری و سعادت
با نماز قرین شده است !
حاج آقا بهجت
سمت خدا حب خدا
حاج قاسم!
صدایِ مارو داری؟
حلب دچارِ سقوط است ..
حاجی جان؛
جان شیعیان در خطر است
مرد خدا کجایی؟
دشمن افسار پاره کرده است ..
امشب بچههای اطراف حلب خواب ندارند ..
کجایی حاجی جان؟:)))))))
11.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شکوه مردها پیداست، ولی تو رزم پیدا تر
#حاج_قاسم
https://eitaa.com/samtekhodahobekhoda
سمت خدا حب خدا
#کنترل_ذهن 44 ✅ کنترل ذهن یعنی بتونی به یه موضوع، #عمیق فکر کنی نه سطحی. 🔵 یعنی بتونی روی موضوعی
#کنترل_ذهن 45
✅ چند وقت قبل قرار شد که یه تمرین مناسب از علامه طباطبایی برای تمرکز ذهن بدیم خدمتتون.
قبلش یه داستان کوتاهی بگم:
🔹 یه نفر از مرتاض های هندی اومده بود پیش علامه.
🔸 از اون کسانی که مثلا آدم ها رو میذاشت روی یه سینی و از سطح زمین بلند میکرد. یه بنده خدایی میگفت که من با چشم خودم دیدم اون رو.
👳
اون مرتاض اومده بود قم و بعضی طلبه ها گفتن ببریمش پیش علامه
🔸 اومدن پیش علامه و گفتند یه کسی هست قدرتهایی داره و اینا... یه بار بیاریمش پیش شما؟
استاد گفت: نه برای چی آخه! من کاری با این جور آدما ندارم
https://eitaa.com/samtekhodahobekhoda
سمت خدا حب خدا
#کنترل_ذهن 45 ✅ چند وقت قبل قرار شد که یه تمرین مناسب از علامه طباطبایی برای تمرکز ذهن بدیم خدمتتون
#کنترل_ذهن 46
🔶 خلاصه اینا هم انقدر اصرار کرده بودن تا بالاخره علامه اجازه دادن.
اما آخرش علامه گفته بود که شما اگه اون مرتاض رو خواستید بیارید ولی من کاری بهش ندارم و باید به کارای نوشتن کتابم بپردازم.
🔹 بعد اون آقا رو آوردن پیش علامه و بهش گفته بودند ببین یکی از آدمهای قوی ما ایشونه.
اون مرتاضه گفته بود حالا ببینید من چیکارش میکنم!😏
بعد اومد و نشست یه کناری، حضرت علامه هم کنار میز کوچکی مشغول نوشتن بود....📝
یه سلام و علیکی کردن...
بعد این مرتاضه هی نگاه میکرد به علامه و...
🔹 ما که نمیدونستیم چی میگذره، چه امواجی داره رد و بدل میشه...!
بعد علامه هر چند وقت یکبار سرش رو بلند میکرد و یه نگاه میکرد به این مرتاضه،
💢 اینم آه، و فریاد میکشید و پرت میشد یه طرف و یه کارهایی میکرد!!!
💢 بعد از دو سه مرتبه که اینجوری شد، گفت: بابا این کیه من رو آوردید پیشش؟این کیه آخه؟😤
من تمام قدرتهام رو برای منصرف کردن فکر این و ازبین بردن تمرکز و توّجهش بهکار میبرم، اما یه نگاه به من میکنه تمام زحمات من رو به هدر میده.🤕
https://eitaa.com/samtekhodahobekhoda