یه دختره ام بود که موقع ثبت نام دیدمش بعد فک میکرد ورودی مهره وقتی فهمید بهمنه شروع کرد دادو بیداد که اصن نمیرم

بعد الان کنارم نشسته بود

اینکه همشون عاشق معماری ان🚮

اینکه اون معماری دوست نداره🛐

اینکه یه عده خیلی بی مزن🚮

همشون از ریاضی ان🛐

وای وای وای

نمی‌دونید چی شد

استاد چلقوز هندسه وقتی خودمو معرفی کردم برگشت گفت چقدر تو خودتی چقد گوشه گیر و کمحرفی و ...

بعد کلاس دختره اومد گفت می‌خوام باهات حرف بزنم تو خیلی خوبی و فلانیو.. یارو حق نداره همچین چیزی بگه من خودم اینجوری بودمو.... هر وقت اوکی بودی میتونی صمیمی شی.. بعدم یه پروانه کاغذی که سر کلاس درست کرده بود داد بهم

یتیتیتدستسنسنستتینسنمضی

البته من اینجوری بودم که حالا وایسا من اونقدام درونگرا نیستم 😀 ولی الان یه جوریه که نمیتونم خیلی گرم بگیرم ضایع میشم